پنجشنبه, ۱۲ ربیع الاول ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۹/۰۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

پرسش بنده پیرامون حکم شرعی که می‏گویند: «ضرورت‏ها ممنوعیت را مباح می‏گرداند» می‏باشد؛ هدف شرعی از کلمه ضرورت‏ها چیست؟ با بیان دو موضوع می‏خواهم مقصدم را بیان نمایم. چنان‏که دوکتور قرضاوی در فتوای خود برای زن اجازه داده‏است که حجاب خود را در مدارس بیگانه به‏قصد تعلیم کنار بگذارد و این را از ضرورت‏ها می‏داند. هم‏چنین ولادت زن‏ها توسط داکتران مرد.

به‏فرض اگر پذیرفته شود ضرورت در حالت جلوگیری از مرگ و هلاکت است؛ پس به‏طور مثال: در نبود داکتر زن ضرورت ایجاب می‏نماید تا در بعضی حالات داکتر مرد در وقت ولادت زن‏ها حاضر شوند؟ بنابرین وقتی‏که ضرورت در حق زن‏ها در وقت ولادت به‏خاطر جلوگیری از مرگ و هلاکت احساس می‏شود، پس چگونه ضرورت در تعلیم و ولادت هردو احساس می‏گردد؟ الله سبحانه وتعالی برای تان جزای خیر نصیب گرداند.

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

بعضی علما به‏این قاعده(ضرورت‏ها ممنوعیت را مباح می‏گرداند) استدلال به‏قول الله سبحانه وتعالی نموده‏اند که می‏فرماید:

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

[بقره: 173]

آن‏چه را كه مشركان و يهوديان و ديگران حرام می‏‌دانند، حرام نيست بلكه الله سبحانه وتعالی تنها مردار و خون و گوشت خوك و آن‏چه نام غيرالله(به‏هنگام ذبح) بر آن گفته‏شده باشد(و به‏نام بتان و شبيه آن‏ها سر بريده‏شود) بر شما حرام كرده‏است؛ ولی آن كس كه مجبور شود(به‏خاطر حفظ جان از آن اشيای حرام بخورد) در صورتی‏كه علاقه‌مند(به‏خوردن و لذّت بردن از چنين چيزهایی نبوده) و متجاوز(از حدّ سدّ جوع هم) نباشد، گناهی بر او نيست. بی‏گمان الله بخشنده و مهربان است.‏

و هم‏چنان می‏فرماید:

فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

[مائده: 3]

اما كسی‏كه در حال گرسنگی ناچار شود(از محرّمات سابق چيزی بخورد تا هلاك نشود) و متمايل به‏گناه نباشد(و عمداً نخواهد چنين كند، مانعی ندارد) چرا كه الله بخشنده مهربان است(و از مضطرّ صرف نظر می‏كند و برای او مقدار نياز را مباح می ‏نمايد).

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

[نحل: 115]

آن‏چه را كه مشركان حرام می ‏دانند، حرام نيست بلكه الله سبحانه وتعالی تنها مردار و خون و گوشت خوك و آن‏چه نام غيرالله(به‏هنگام ذبح) بر آن گفته‏شده باشد(و به‏نام بتان و شبيه آن‏ها سر بريده‏شود) بر شما حرام كرده‏است؛ ولی اگر آن كس كه مجبور شود(به‏خاطر حفظ جان، از آن اشيا حرام بخورد) در صورتی‏كه علاقه‏مند(به‏خوردن و لذّت بردن از چنين چيزهائی) نبوده و متجاوز( از حدّ سدّ جوع هم) نباشد(بر آنان ايرادی نيست‌، چرا كه) الله سبحانه وتعالی بس آمرزنده و مهربان است.‏

نظر دقیق در این قاعده واضح می‏سازد که آن درست نیست. دلایل فوق را که به‏آن عده از علما قول نموده‏اند و بر آن قاعده(ضرورت‏ها) حمل می‏نمایند برین موضوع دلالت نمی‏کند، بلکه دلالت نهایی دلایل فوق حالت اضطرار به‏خاطر دفع گرسنه‏گی استفاده از حیوان خود مرده‏است. چنان‏که الله سبحانه تعالی فرموده:

فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ

اما كسی‏كه در حال گرسنگی ناچار شود.

هدف از مخمصه گرسنه‏گی قریب به‏هلاکت می‏باشد که در آن وقت خوردن اشیای حرام جایز می‏باشد؛ چنان‏که واضح است حالت اضطرار در آیت فوق مقید به‏حالت گرسنه‏گی است نه در دیگر حالت، پس لفظ اضطرار عام و مطلق-که به‏هر حالت دلالت نماید- نبوده بلکه تنها مقید در حالت گرسنه‏گی می‏باشد وبس.

در بعضی از کتب شروح عده‏ای از علما آن را رخصت حکم نموده‏اند در حالی‏که حکم رخصت نیاز به‏دلیل شرعی دارد نه این‏که عقل بدون در نظرداشت دلیل شرعی آن را تعیین نماید؛ به‏طور مثال: افطار روزه در ماه رمضان در حالت سفر و مرض رخصت است، زیرا در آن دلیل شرعی وارد گردیده‏است. چنان‏که الله سبحانه وتعالی در این باره می‏فرماید:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183) أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ

[بقره: 183-184]

ای كسانی‏كه ايمان آورده ‏ايد! بر شما روزه واجب شده‏است، همان‏گونه كه بر كسانی‏كه پيش از شما بوده‌اند واجب بوده‏است تا باشد كه پرهيزگار شويد.‏ ‏[روزه در] چند روز معيّن و اندكی است، و كسانی‏كه از شما بيمار يا مسافر باشند(اگر افطار كردند و روزه نگرفتند، به‏اندازه آن روزها) چند روز ديگری را روزه می‌دارند.

پس در حالات فوق رخصت از جهت ورود نص شرعی می‏باشد. بنابرین اجرای این قاعده که «ضرورت‏ها ممنوعیت‏ها را مباح می‏گرداند» در همه موارد درست نیست؛ طوری‏که بعضی‏ها به‏آن قول نموده‏اند. قول راجح و درست همان است که دلایل شرعی به‏آن دلالت می‏نماید که آن حالت اضطرار است، اجازه می‏دهد برای فرد مسلمان که بخورد و بنوشد از آن خوردنی‏هایی‏ که الله سبحانه وتعالی بر وی حرام گردانیده‏است، و بر کدام حالت دیگری دلالت ندارد.

اما رخصت در غیر موارد متذکره نیاز به‏دلایل دیگری دارد. قابل ذکر است که این قاعده(ضرورت ها ممنوعات را مباح می‏گرداند)، در عصر ما تکیه نمودن بر حلال دانستن هر حرام ایجاد گردیده‏است، زیرا کلمه «ضرورت ها» لفظ عامی است که در آن حسب تفسیر علما بنام ضرورت واقع شدن در هر حرام می‏باشد.

و اما مثال‏های که در پرسش تذکر یافت و آن را به‏استناد به‏قاعده «ضرورت‏ها» جایز می‏دانند نیز درست نیست؛ پس زن مسلمان بالغ شرعاً مکلف به‏پوشیدن چادر می‏باشد و برایش در وقت تحصیل در مدارس بیگانه‏ها جایز نیست که چادر خود را بیرون نماید و اگر می‏خواهد درس بخواند و در مدارس بیگانه برایش میسر نیست، بر وی لازم است مدارس دیگری را جستجو نماید که در آن برایش پوشیدن چادر و لباس فراخ میسر باشد و یا وسیله‏ای دیگری جهت تحصیل دریافت نماید و یا همراه محرم خود مهاجرت به‏شهری نماید که در آن‏جا تحصیل برایش آسان می‏گردد نه این‏که چادر خود را بیرون نماید، زیرا دلایلی وجود ندارد که برای زن جوان در وقت تحصیل و یا تعلیم اجازه دور نمودن چادر را بدهد.

و اما آگاهی داکتر از عورت زن جهت تداوی نیز در قاعده «ضرورت‏ها» داخل نمی‏باشد، زیرا جواز تداوی زن از قول پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت می‏گردد. امام ترمذی در سنن خود از اسامه پسر شریک روایت نموده که گفت: عرب‏ها به‏رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم آیا تداوی ننمائیم؟ رسوالله صلی الله علیه وسلم فرمود:

نَعَمْ، يَا عِبَادَ اللَّهِ تَدَاوَوْا، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَضَعْ دَاءً إِلَّا وَضَعَ لَهُ شِفَاءً، أَوْ قَالَ: دَوَاءً إِلَّا دَاءً وَاحِدًا

بلی! ای بنده‏گان الله سبحانه وتعالی تداوی نمائید، زیرا الله سبحانه وتعالی هیچ دردی را بدون شفا نگذاشته‏است. و یا فرمود: هیچ دردی را بدون دوا نیافریده‏است مگر یک چیز؛ اصحاب گفتند: آن چیست؟ فرمود: پیری است.

بنابرین برهنه شدن عورت زن در اکثر حالات از لزومات تداوی است و دلایل جواز تداوی بر آن دلالت دارد. پس درین حالات(در حالت تداوی) تنها محلی باید برهنه گردد که معالجه و تداوی می‏گردد و جایز نیست که غیر محل تداوی برهنه گردد.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و بركاته!

امید وارم پرسش بنده را پاسخ دهید و آن این‏که آیا ایمان کم و زیاد می‏شود؟ و می‏خواهم پرسش دیگری مرتبط با آن را نیز علاوه نمایم که آیا ایمان یک مومن با مومن دیگر کدام تفاوتی دارد یا نه؟ 

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و بركاته!

  1. ایمان عبارت است از تصدیق جازم و قطعی مطابق واقعیت و برخاسته از دلیل می‏باشد. تصدیق جازم عبارت است از قناعت قاطع که هیچ‏گونه ریب و شکی در آن راه نداشته‏باشد، هم‏چنان معنای لغوی واژۀ «ایمان» هم همان تصدیق جازم و قاطع می‏باشد.

مطابق واقعیت بودن ایمان بدان معناست که واقعیت‏های محسوس آن را تصدیق نماید و با آن تناقض نداشته‏باشد. برای این‏که تصدیق جازم و مطابق واقعیت باشد باید براساس یک دلیلی قاطع و صحیح استوار باشد و آن می‏تواند عقلی باشد، یعنی می‏تواند نتیجۀ یک پژوهش عقلی باشد که در واقعیت‏های محسوس انجام می‏شود؛ مانند: اثبات خالق کائنات از طریق تحقیق و پژوهش در مخلوقات محسوسش. یا اثبات این‏که قرآن کریم کلام الله سبحانه وتعالی است نه کلام بشر، در نتیجۀ تحقیق در خود قرآن کریم به‏صفت یک واقعیت محسوس و هم‏چنین اثبات نمودن رسالت و پیامبری کسی‏که این کتاب را برای بشریت معرفی نموده‏است که همانا «محمد» صلی الله علیه وسلم است.

یا می‏شود دلیل نقلی باشد یعنی از طریق روایت قطعی؛ مانند: آیات قرآن کریم و احادیث متواتر ثابت باشد. مثل ایمان به‏مغیّبات، ملائکه، کتاب‏های آسمانی نازل شده بر انبیایی گذشته، روز آخرت و این‏که تقدیر خیر و شر از جانب الله سبحانه وتعالی است، الله سبحانه وتعالی می‏فرماید: 

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیداً

[نسآء: 136]

ای کسانی‏که ایمان آورده ‏اید! به‏الله و پیامبرش(محمّد) و کتابی که بر پیامبر نازل کرده‏است(و قرآن نام دارد) و به‏کتاب‏های که پیش‌تر از قرآن کریم نازل نموده‏است(و هنوز تحریف و نسیان در آن‏ها صورت نگرفته است) ایمان بیاورید. هرکس که به الله و فرشتگان و کتاب‏های الله و پیامبرانش و روز رستاخیز کافر شود(و یکی از این‏ها را نپذیرد) واقعاً در گمراهی دور و درازی افتاده‏است. 

و نیز رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیث که مسلم از عبد الله ابن عمر رضی الله تعالی عنه روایت می‏کند که پدرم(عمر رضی الله تعالی عنه) برایم گفت:

بَینَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یوْمٍ، إِذْ طَلَعَ عَلَینَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیاضِ الثِّیابِ، شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ... وقَالَ: یا مُحَمَّدُ... فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِیمَانِ، قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلَائِكَتِهِ، وَكُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْیوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ»... ثُمَّ قَالَ لِی: "یا عُمَرُ أَتَدْرِی مَنِ السَّائِلُ؟" قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: "فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاكُمْ یعَلِّمُكُمْ دِینَكُمْ".

(رواه مسلم)

روزی در حالی‏که ما نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم نشسته بودیم ناگهان بر ما مردی که لباس بسیار سفید و موی بسیار سیاهی داشت ظاهر شد... و گفت ای محمّد از ایمان به‏من خبر بده(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: ایمان این است که به‏الله، فرشتگان،روز قیامت، کتاب‏ها و پیامبرانش ایمان بیاوری و به‏خوب و بد تقدیر ایمان داشته باشی.... سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به‏من فرمودند: ای عمر آیا دانستی که آن پرسش کننده کی بود؟ من گفتم، الله و رسولش  داناتر اند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: او جبرئیل بود، آمده بود تا دین را برای تان بیاموزاند.

  1. این است ایمان که با این معنی ضد کفرتلقی می‏شود یعنی آن‏که مومن نیست قطعاَ کافر است و چیزی به‏نام نصف مومن و نصف کافر وجود ندارد. الله سبحانه وتعالی در مقابله میان ایمان و کفر می‏فرماید:

إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ كَفَرُوا فَیقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا

[بقره: 26]

الله از این‏كه به‏پشه و یا كوچك‏تر از آن مثال بزند شرم نمی‏كند مؤمنان چون آن را بشنوند می‏دانند كه درست است و از ناحیه پروردگارشان است؛ ولی كافران گویند الله از این مثل چه منظور داشت.

و او سبحانه وتعالی می‏فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَنْ یضُرُّوا اللَّهَ شَیئًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

[آل عمران: 177]

در حقیقت كسانى‏كه كفر را به[بهاى‏] ایمان خریدند، هرگز به‏الله هیچ زیانى نخواهند رسانید، و براى آنان عذابى دردناك است.

و در جایی دیگری می‏فرماید: 

... وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ...

[بقره: 153]

... ولى با هم اختلاف كردند پ، بعضى از آنان كسانى بودند كه ایمان آوردند، و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفرورزیدند....

و آیات زیاد دیگری وجود دارد که در مقابله میان کفر و ایمان نازل گردیده است.

  1. ایمان به‏معانی ذکرشده در این بحث یعنی(تصدیق جازم مطابق واقعیت و برخاسته ازدلیل) نه زیاد می‏شود و نه کم؛ زیرا تصدیق جازم است و جزم نیست مگر این‏که کامل باشد، پس هیچ ایمانی به‏نسبت 90 درصد و سپس با افزایش 95 درصد و سرانجام 100 درصد وجود ندارد و هم‏چنان هیچ ایمانی و جود ندارد که نخست 100 درصد بوده سپس به 95 و 90 درصد تقلیل یابد، زیرا این نقص است و نقص خلاف جزم یعنی دارای شک و ریب است که اگر چنین باشد ایمان نه؛ بلکه کفراست.
  2. برای وضاحت بیشتر چنین می‏گویم: واژه‏های زیادت و نقصان از آن دسته واژه‏هایی است که دارای معنای مشترک بوده و به‏معنای زیادت و نقصان در حدود(پهنا و حجم) و قوت و ضعف کاربرد دارد و قرینهٔ است که معنای مورد نظر را مشخص می‏سازد. به‏این ترتیب هرگاه واژۀ(زیادت و یا نقص) با واژۀ(ایمان) به‏کار برده‏شود، قطعاً مراد همان معنای قوت و ضعف می‏باشد، زیرا مفهوم تصدیق جازم با مفهوم زیادت و نقصان در حدود ممکن نیست. آیات زیر نیز براساس همین استدلال قابل فهم است:

الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَكُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إیمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكیلُ 

[آل عمران: 173]

همان كسانى‏كه[برخى از] مردم به‏ایشان گفتند: مردمان براى[جنگ با] شما گرد آمده‏اند پس از آن بترسید. [و لى این سخن‏] بر ایمان شان افزود و گفتند: الله ما را بس است و نیكو حمایتگرى است.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ

[انفال: 2]

جز این نیست كه مؤمنان كسانى‏‏اند كه چون الله یاد شود دل‏های شان ترسان گردد-از عظمت یا عقوبت او- و چون آیات او بر آنان خوانده‏شود بر ایمان شان بیفزاید و بر پروردگار شان توكّل كنند.

وَلَمّا رَأَى المُؤمِنونَ الأَحزابَ قالوا هٰذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسولُهُ ۚ وَما زادَهُم إِلّا إیمانًا وَتَسلیمًا 

[احزاب: 22]

امّا مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: این همان است که الله و رسولش به‏ما وعده داده و الله و رسولش راست گفته‏اند! و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.

بدین معنا که ایمان قوی می‏شود و محکم می‏گردد به‏انجام این اموری‏که الله سبحانه وتعالی بدان در آیات فوق امر فرموده‏است، یعنی ایمان با فرمانبری از الله سبحانه وتعالی،پای بندی به‏احکام شرعی ترس از الله و جهاد در راه او و... است که افزایش می‏یابد، زیرا ایمان به‏مفهومی که قبلاً تشریح گردید(تصدیق جازم و مطابق واقعیت و برخاسته از دلیل) است که هرگز افزایش و یا کاهش به‏معنای(حد) را ارایه نمی‏کند، در غیر این صورت جازم به‏شمار نرفته و به‏شک و ریب مبدل می‏گردد که منجر به‏کفر می‏شود.

لازم به‏یاد آوریست که هرگاه واژۀ ایمان در نصوص شرعی بدون قرینه وارد گردیده‏باشد، مدلولش همان است که قبلاً از آن یاد آوری نمودیم و هرگاه به‏معنای غیر از آن وارد شده باشد، در این صورت به‏وسیله قرینه‏اش می‏توان معنای آن را مشخص نمود. مانند آیت ذیل که ایمان در آن به‏معنی صلاة(نماز) آمده‏است.

... وَمَا كَانَ اللَّهُ لِیضِیعَ إِیمَانَكُمْ... 

[بقره: 143]

و الله بر آن نبود كه ایمان شما را ضایع گرداند.

یعنی نمازهای‏تان را ضایع نمی‏سازد زیرا پس از آن که قبله از جهت بیت المقدس به‏سوی کعبه تغییر داده‏شد این آیة شریفة نازل گردید:

... وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی كُنتَ عَلَیهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن ینقَلِبُ عَلَى عَقِبَیهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِیضِیعَ إِیمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ

[بقره: 143]

و قبله‏اى را كه بر آن بودى-بیت المقدس- قرار ندادیم؛ مگر براى آن‏كه كسى را كه از پیامبر پیروى مى‏كند از كسى‏كه بر پاشنه‏هاى خود مى‏گردد- روى مى‏گرداند، معلوم كنیم و هر آینه این[قراردادن قبله-مسجد الاقصى-] جز بر آنان كه الله ایشان را راه نموده‏است دشوار بود. و الله بر آن نیست كه ایمان شما را تباه كند، زیرا كه الله به‏مردم هر آینه رؤوف و مهربان است.

این آیۀ مبارکه برای مسلمانان زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم اطمینان می‏دهد که نمازهای که قبل از تغییر قبله به‏جانب(بیت المقدس) اداء نموده‏اند مقبول درگاه الله است و پاداش‏شان نزد الله متعال است. هم‏چنین حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است که نسائی از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده‏است که وی صلی الله علیه وسلم فرموده‏است.

الْإِیمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ شُعْبَةً، أَفْضَلُهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَوْضَعُهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ

ایمان هفتاد و چند شعبه دارد، برترین آن قول: لا اله الا الله(معبود بر حق جز الله وجود ندارد) است و پائین‏ترین آن، برداشتن خاك و خاشاك از سر راه است.

بدون شک برنداشتن خاك و خاشاك از سر راه، انسان را کافر نمی‏سازد و این یک عمل مستحب است، پس از این‏جا دانسته می‏شود که ایمان در این حدیث به‏معنی اطاعت از الله به‏شکل عام است.

از الله سبحانه وتعالی می‏خواهیم تا دل‏های مان را با ایمان مطمئن و آرام گردانیده و ما را یاری کند تا در گفتار و کردار خویش پابند به‏فرامین اسلام باشیم و در آخرت همراه با كسانى ما را حشر کند كه الله بر آن‏ها نعمت بخشیده، اعم از پیامبران، صدّیقان، شهیدان و شایستگان که آنان رفیقان بس نیكو هستند.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش‏:

السلام عليكم و رحمت الله و بركاته!

آیا اصطلاح خلافت برای دولت اسلامی اصطلاحی فقهی است که الله سبحانه وتعالی بربالای دولت آن را فرض ساخته یا آن‏که اصطلاح سیاسی؟ از آن‏جای‏که  واضح است در اسلام  زمانی‏که بنده عصیان و نافرمانی کند خلیفه حد یا قصاص یا تعزیز را بالایش جاری می‏سازد تا آن‏که گناه معصیت از وی در روز قیامت ساقط شود، پرسش این است که امروز ما در ذلت و خواری تحت نظام جابر سيكولر قرار داریم و در دار کفر زندگی می‏کنیم زمانی‏که شخص گناهی را مرتکب شود وی را به‏عقوبت یا به‏جزای که از قانون وضعی بشر صادر شده‏است جزا می‏دهند چنان‏که همه کس به‏خوبی می‏دانند اگر قتل و یا دزدی می‏کند زندانی می‏شود، باوجود که جزای سرقت قطع دست است و جزای قتل قصاص؛ آیا از وی بار گناه این معصیت در روز قیامت ساقط می‏شود؟

پاسخ‏:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

در رابطه به‏پرسش نخست باید گفت: نظام حکم که الله سبحانه وتعالی آن را بالای امت فرض ساخته او خلافت است و از جانب دیگر اصطلاح فقهی هم است یعنی حقیقت شرعی دارد و هم‏چنان خلافت نظام حکم است که خلیفه اعمال سیاسی را در آن برپا می‏دارد و تفصیل در این مورد قرار ذیل است:

هر آینه «خلافت» اصطلاح فقهی است یعنی حقیقت شرعی دارد چراکه نصوص شرعی به‏این دلالت می‏کند و از این نصوص قرار ذیل اند:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

[نور: 55]

الله سبحانه وتعالی به‏کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ وعده داده‏است که قطعاً آن‏ها را در زمین جانشین(حکمران) خواهد کرد، همان‏گونه که کسانی را که پیش از آن‏ها بودند جانشین(حکمران) ساخت و دینشان را که برای آن‏ها پسندیده‏است برای آن‏ها استوار(پا برجا) سازد، و یقیناً[خوف] و ترسشان را به‏آرامش و امنیت مبدل می‏کند، تنها مرا پرستش می‏کنند و چیزی را با من شریک نمی‏سازند، و کسانی‏که بعد از این کافر شوند، اینانند که فاسقند .

وأخرج أحمد و أبوداود الطيالسي عن حذيفة بن اليمان قال صلى الله عليه وسلم: إِنَّكُمْ فِي النُّبُوَّةِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ جَبْرِيَّةً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ، ثُمَّ سَكَتَ.

احمد و ابوداود طیالسی از حذیفه بن یمان روایت می‏کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‏فرماید: تا مدتي که الله سبحانه وتعالی خواهد در ميان شما نبوت و پيامبری باقی خواهد ماند و هنگامی الله خواست آن را از ميان بر مي‏دارد، و بعد از آن خلافت بر روش و منهج نبوت خواهد بود و آن تا هنگامی الله خواسته باشد ادامه می‏يابد سپس وقتی الله خواست آن را برداشته پادشاهی با دندان گيرنده می‏يايد و آن تا وقتی الله خواسته باشد دوام مي‏کند، سپس هنگامی الله خواست آن را برداشته پادشاهی جبر و ستم خواهد آمد و تا وقتی الله خواست دوام می‏يابد، بعد از آن هنگامی الله خواست آن را دور کرده بار ديگر خلافت بر روش و منهج نبوت می‏يايد، بعداً رسول الله صلی الله علیه وسلم سکوت کرد.

وأخرج الشيخان مسلم عن أبي حازم قَالَ: قَاعَدْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ خَمْسَ سِنِينَ، فَسَمِعْتُهُ يُحَدِّثُ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمُ الأَنْبِيَاءُ، كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وَإِنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي، وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ. قَالُوا: فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ، أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ.

مسلم از ابو حازم روایت کرده که گفت: من با ابوهریرة پنج سال نشست و برخاست کردم و از وی شنیدم که از رسول الله صلی الله علیه وسلم  حدیث بیان می‏کرد که وی صلی الله علیه وسلم گفت: بنی اسرائیل را پیامبران رهبری می‏کردند،هرگاه پیامبری وفات می‏کرد پیامبر دیگری جانشین می‏شد ولی بعد از من دیگر پیامبری نیست و خلفای زیادی خواهند بود، گفتند: پس به‏ما چه فرمان می‏دهی؟ پیامبرصلی الله علیه وسلم  گفت: به بیعت اول آن‏ها باز اول آن‏ها وفا کنید و حق شان را ادا کنید زیرا الله عزوجل در مورد آن‏چه به‏آن‏ها سپرده است از ایشان باز پرس خواهد کرد.

وأخرج مسلم عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ، فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا.

مسلم از ابو سعید خدری روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه وسلم  گفت: هرگاه با دو خلیفه بیعت کرده شد دومی شان را قتل کنید.

نصوص شرعی بیان می‏کند که نظام «خلافت» و حکام در این نظام خلفاء اند، این را رسول الله صلی الله علیه وسلم و هم خلفای راشدین بنام «خلافت» گذاشته‏اند... خلیفه امیر مومنین و امام مسلمین کسی است که به‏شریعت الله سبحانه وتعالی حکم می‏کند یعنی خلافت و خلیفه اصطلاحات فقهی اند که «حقیقت شرعی» دارند، نصوص شرعی در این مورد وارد شده و این نصوص مذکور در فوق ذکر شدند.

و اما نظام خلافت فرض است دلائل وارد شده در این مورد از کتاب(قرآن) و سنت(حدیث) و اجماع صحابه اند و از این‏ها قرار ذیل اند:

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ  فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ  وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ

[مائده: 48]

پس(اگر اهل كتاب از تو داوری خواستند) ميان آنان بر طبق چيزي داوری كن كه الله بر تو نازل كرده‏است و به‏خاطر پيروي از اميال و آرزوهای ايشان، از حق و حقيقتي كه براي تو آمده‏است روي مگردان.

وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ  فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ

[مائده: 49]  ‏

و به‏تو اي پيغمبر فرمان مي‌دهيم به اين‏كه در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه الله بر تو نازل كرده‏است، و از اميال و آرزوهای ايشان پيروی مكن، و از آنان برحذر باش كه(با كذب و حق‌پوشي و خيانت و غرض‌ورزی) تو را از برخی چيزهائی‏كه الله بر تو نازل كرده‏است به‏دور و منحرف نكنند.

 و خطاب رسول الله صلی الله علیه وسلم به‏حکم در بین‏شان بما أنزل الله خطاب به‏امت وی صلوات الله وسلامه علیه است و مفهوم‏اش این است که بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم حاکمی باشد که در بین‏شان بما انزل الله حکم کند و امر در خطاب جزم را افاده می‏کند چراکه موضوع خطاب فرض است و این قرینه به‏جزم است قسمی‏که در اصول است، حاکم کسی است که بعد از رسول الله صل الله علیه وسلم در بین مسلمین بما انزل الله حکم می‏کند که همانا او خلیفه است. نظام حکم به‏این وجه نظام خلافت است و این از این دید فضیلت دارد که اقامه حدود وسایر احکام واجب است، اقامه نمی‏شود مگر به‏حاکم یعنی احکام شرعی تطبیق نمی‏شود مگر آن‏که حاکم(خلیفه) نباشد و یک واجب تکمیل نمی‏شود مگر آن‏که اسباب آن واجب می‏شود، یعنی ایجاد حاکم که شریعت را برپا دارد واجب است. حاکم  از این وجه خلیفه است و نظام حکم نظام خلافت است.

فقد رُوي عن نافع قال: قال لي عبد الله بن عمر: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: من خلع يداً من طاعة لقي الله يوم القيامة لا حجة له، ومن مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية

(رواه مسلم)

از نافع روایت است که گفت: عبدالله ابن عمرآمد و برایم گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم  شنیدم که می‏گفت: کسی‏که دست از اطاعت بکشد روز قیامت در حالی با الله روبه‏رو می‏شود که دلیلی نمی‏داشته باشد، و هرکس در حالی بمیرد که در گردنش بیعتی وجود نداشته‏باشد وی هم‏چون شخص جاهل مرده‏است.

رسول الله صلی الله علیه وسلم بالای هر مسلمان فرض ساخته که در گردنشان بیعت باشد و وصف کرده که کسی‏که می‏میرد و در گردنش بیعت نباشد وی به‏مرگ جاهلیت وفات یافته‏است، بیعت نیست مگر بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم برای خلیفه و این حدیث واجب می‏سازد وجود بیعت را در گردن هر مسلمان، یعنی آن‏که وجود خلیفه بیعت را  در گردن هر مسلمان مستحق می‏سازد، در غیر آن مقصر می‏میرد مردن جاهلیت نتیجه و حاصل‏اش گناه عظیم است‏به سبب عدم کار کردن برای ایجاد خلافتی که به‏اسلام حکم کند.

و اما اجماع صحابه رضوان الله علیهم اجمعین برای لزوم اقامه خلیفه بعد از موت رسول الله صلی الله علیه وسلم اجماع کردند و تأکید اجامع صحابه به‏اقامه خلیفه از تأخیر کردن دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از وفات‏اش، و مشغول شدن شان به‏نصب خلیفه ظاهر می‏شود، باوجود که دفن میت بعد از وفات‏اش فرض است، صحابه کسانی بودند که مشغولیت تجهیز و دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم بربالای آن‏ها واجب بود مگر با آنهم اصحاب رضوان الله علیهم اجمعین خود را به‏نصب خلیفه قبل از دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم مصروف ساختند و در مشغولیت نصب خلیفه ساکت ماندند، تمام شان در تأخیر دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم به‏دو شب اشتراک کردند باوجود که قدرت این را داشتند که ترک کنند و به دفن میت بپردازند، زمانی‏که رسول الله صلی الله علیه وسلم وفات یافت از وفات شان دو روز سپری شده بود به‏همین طور بدون دفن میت، شب سوم و روز سوم باقی مانده بود تا آن‏که به‏ابوبکر رضی الله عنه بیعت صورت گرفت، بعداً رسول الله صلی الله علیه وسلم را در وسط شب، آنهم شب چهارم دفن کردند یعنی دو شب دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم را به‎‎‏تأخیر انداختند، با ابوبکر قبل از دفن میت رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند.

به همین سبب اجماع صحابه مشغول به‏نصب خلیفه قبل از دفن میت شده‏بودند، چیزی نیست مگر آن‏که نصب خلیفه واجب‏تر از دفن میت باشد. بناً اقامه خلافت فرض است بعداً ایجاد خلیفه فرض است یعنی هردو پی هم فرض اند.

  1. و اما خلافت نظام حکم در اسلام است، خلیفه کسی است که مبادرت به‏اعمال سیاسی می‏ورزد، به این سبب سیاست رعایت شئون معنی می‏دهد و کار اصلی برای خلافت و خلیفه رعایت شئون امت است و رعایت شئون از حاکم است که وی سیاست کند. کلمه سیاست در لغت از «سأس» و «سوس» به‏معنی امورش را سرپرستی نمود آمده‏است. در قاموس محیط آمده‏است: "وسُسْتُ الرَّعِيَّةَ سِياسَةً: أمرْتُها ونَهَيْتُها" یعنی من رعیت را سیاست کردم و برای شان امر و نهی نمودم.

و در صحاح مختار در مادة «س و س» آمده: "سَاسَ الرَّعِيَّةَ يَسُوسُهَا سِيَاسَةً بِالْكَسْرِ" یعنی رعیت را سیاست کرد یعنی امورش را سرپرستی نمود. کلمه سِیاست به‏کسر شروع می‏شود. و هم‏چنان در ارتباط به‏رعایت شئون امت توسط خلیفه احادیث وارد شده و می‏توان به‏یکی از آن‏ها اشاره کرد.

أخرج البخاري عَنِ ابْنِ شِهَابٍ... أَنَّ سَالِمًا حَدَّثَهُ: أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: كُلُّكُمْ رَاعٍ، وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ.... فالخليفة عمله رعاية الشئون، ورعاية الشئون من الحاكم هي سياسة وفق معناها اللغوي.

بخاری از ابن شهاب روایت می‏کند... سالم گفت: عبدالله ابن عمر می‏گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که گفت: همهٔ شما شبانيد و همهٔ شما مسئول رعيت خويش هستید، امام شبان است و مسئول رعيت خويش است... پس خلیفه کارش رعایت شئون است، و رعایت شئون از حاکم است که وی سیاست میکند وفق معنی لغوی‏اش.

  1. اما پرسش آخر آیا عقوبت گناهان را در روز قیامت می‏پوشاند؟ این درست است مگر به‏شرط آن‏که عقوبت،عقوبت شرعی و از جانب دولت اسلامی باشد یعنی از دولتی که به‏شریعت الله سبحانه وتعالی حکم کند، نه به‏قوانین وضعی بشر و در این مورد به‏تفصیل صحبت خواهیم کرد:

أخرج مسلم عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ، قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي مَجْلِسٍ، فَقَالَ: تُبَايِعُونِي عَلَى أَنْ لَا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئًا، وَلَا تَزْنُوا، وَلَا تَسْرِقُوا، وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَسَتَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ، فَأَمْرُهُ إِلَى اللهِ، إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ، وَإِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ.

مسلم از عباده بن صامت رضی الله عنه روايت می‏کند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم در جمعي از يارانش فرمود: با من بيعت كنيد بر اين‏كه كسی را با الله شريك نگردانيد، دزدي نكنيد، زنا نكنيد، نفس که الله(خونش را) حرام شمرده جز به‏حق نکشید، هركس از شما به‏اين وعده‏ها وفا كند، الله سبحانه وتعالی پاداش اعمالش را  خواهد داد. هر كس مرتكب عملی از اعمال فوق بشود و در دنيا مجازات گردد، اين مجازات باعث كفارهٔ گناهانش خواهد شد. و اگر مرتكب اعمال بد در دنيا مجازات نشود و الله سبحانه وتعالی گناهانش را پنهان كند، پس او موكول به‏الله است يعني اگر الله سبحانه وتعالی بخواهد او را مي‏بخشد و اگر نخواهد مجازات مي‏كند.

پس حدیث بیان میک‏ند کسی‏که در دنیا مجازات می‏گردد این مجازات باعث کفارهٔ گناهانش در روز قیامت خواهد شد، به این گناهش در آخرت عذاب نمی‏شود و از حدیث واضح است که عقوبت باعث كفارهٔ شخص می‏شود او عقوبت دولت اسلامی است که در آن خلیفه برای حکم کردن به‏اسلام بیعت داده می‏شود؛ پس حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم به‏این قول شروع می‏شود:

تُبَايِعُونِي... فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ

بامن بیعت کنید... هركس از شما به‏اين وعده‏ها وفا كند الله سبحانه وتعالی پاداش اعمالش را خواهد داد. و هر كس مرتكب عملی از اعمال فوق بشود، مجازات می‏گردد و این مجازات برای وی در آخرت کفاره است.

پس عقوبت که باعث کفارهٔ می‏شود متوقف شده برای بیعت است و بیعت برای حاکم است که به‏اسلام حکم می‏کند، عقوبت که برای شخص در دنیا داده می‏شود باعث کفارهٔ گناهانش در آخرت می‏شود، آن عقوبت دولتی است که به‏اسلام حکم می‏کند. الله سبحانه سبحانه وتعالی علم دارد و حکم می‏کند.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و بركاته!

الله سبحانه وتعالی شما را نصرت داده و در آن‏چه اراده دارید، توفیق فرماید. در متن کتاب «شخصیت اسلامی»  جلد سوم صفحه 269، در ضمن بحث بیان مجمل چنین ذکرشده‏: "بیان مجمل یا سخنی از جانب الله سبحانه وتعالی بوده و یاهم سخن و عملی از رسول الله صلی الله علیه وسلم می باشد." پرسش اینست كه اجماع صحابه بيان مجمل گفته نشده، آیا اجماع آن‏ها بیان مجمل شده می‏تواند؟ و آیا اعمال و اقوال آن‏ها در امور خلافت و احکام آن اعتبار داده می‏شود تا بیان برای اجمال آیه مبارکه «وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ» باشد یا خیر؟

پاسخ:

و عليكم السلام و رحمت الله و بركاته!

آن‏چه در جلد سوم کتاب «شخصیت اسلامی» آمده‏ است: "بیان مجمل کلام الله سبحانه وتعالی بوده یا سخن و يا عمل وی صلی الله عليه وسلم می باشد." اين عبارت اجماع را نیز شامل می‏شود، زیرا اجماع براساس دانائی صحابه از سنت ظاهر می‏شود؛ چون هرگاه مشکلی پیدا می‏شد بدون روایت حديث حكم آن را می‏گفتند، زیرا موضوع نزدشان واضح می‏بود؛ مثلاً: هنگامی قضیه میراث پدر کلان و پسر برای‏شان پیش شد که واقعیت این قضیه چنین بود: "هرگاه شخصی بمیرد که یک پسر و پدر کلان از وی باقی بماند پس میراث پدر کلان چه قدر می‏باشد؟"

بناً ایشان اجماع نمودند که سهم پدر کلان سدس(یک از شش حصه) می‏باشد، یعنی آن‏ها درین مورد حدیثی را از رسول الله صلی الله عليه وسلم شنیده‏بودند؛ چون آن‏ها موضوع را می دانستند پس حکم آن را بدون ذکر دلیلش بیان نمودند. بدین اساس گفته می‏شود که اجماع صحابه از دلیل حدیثی از رسول الله صلی الله عليه وسلم ظاهر می‏شود كه صحابه بدون روایت آن حكم را به‏گونه مستقيم بیان نموده‏اند. همین گونه متن وارده در کتاب «شخصیت اسلامی» ضمناً اجماع را شامل می‏شود زیرا اجماع براساس حدیث رسول الله صلی الله عليه وسلم استوار می‏باشد.

در باب اجماع جلد سوم کتاب «شخصیت اسلامی» صفحه 295، چنین آمده‏است: "یقیناً اجماع صحابه به‏نفس نص شرعی برمی‏گردد زیرا ایشان بر حکمی اجماع نمی کردند مگر این‏که نزد شان دلیل شرعی از قول، فعل و يا تقریر رسول الله صلی الله عليه وسلم می‏بود که به‏آن استناد می‏نمودند، پس مطمئناً که اجماع ایشان حاصل و مستند به‏دلیلی می‏بود." ازین واضح می‏شود که صحابه بر چیزی اجماع نمی‏کردند مگر این‏که دلیل شرعی نزد ایشان وجود می‏داشت که قبلاً در میان شان روایت نشده‏بود. پس اجماع صحابه خودش دلیل شرعی بوده که حاصل و مستند از دلیل دیگر می‏باشد.

در اخیر باید گفت که بلی، آن‏چه از اجماع صحابه رضوان الله علیهم که در رابطه به‏موضوع خلافت وارد شده آن بیانی برای آن‏چه از آیات حکم می‏باشد که در قرآن کریم آمده‏است.

برادر شما عطا بن خليل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

مسلمانان از دیر زمانی منتظر اعلام دولت خلافت بر منهج نبوت هستند و اُمید داریم به‏نصرت الله سبحانه وتعالی روزی از این خبر مبارک آگاهی حاصل کنیم، اما پرسش من نظر به‏موقف و دیدگاه سیاسی شما از حوادث جاری اینست: آیا در حال حاضر امت اسلامی آماده پذیرش چنین امر بزرگی خواهند بود؟ و آیا آن‏چه بعد از تأسیس خلافت اسلامی رونما گردد تنظیم آن دشوارتر از تأسیس خلافت اسلامی نیست؟ پس آیا امت اسلامی آمادگی پذیرش چنین عواقبی را دارند؟

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

الله سبحانه وتعالی شما را اجر عظیم نصیب گرداند که در اُمید برگشت حاکمیت دین الله سبحانه وتعالی هستید، اگر الله متعال ما را نصرت دهد خلافت اسلامی را تأسیس می‏نمائیم، صرف نظر از این‏که امت اسلامی آماده پذیرش تأسیس خلافت اسلامی و عواقب آن است یا خیر!

بلی آن‏چه نبودش احساس می‏شود؛ نبود رهبری سالم در میان امت است تا امت را در سایه‏ای خلافت راشده به‏سوی خیر رهبری نماید، چنان‏که الله سبحانه وتعالی این امت را وصف نموده می‏فرماید:

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ

[عمران: 110]

شما بهترین امتی بودید که به‏سود انسان‏ها آفریده شده‏اید؛(چه این‏که) امر به‏معروف و نهی از منکر می ‏کنید و به‏الله سبحانه وتعالی ایمان دارید. 

یقیناً در میان امت ثقافت‏های غربی و افکار منحط آن مروج شده‏است، و روابط اسلامی میان مسلمانان ضعیف گردیده درعوض روابط وطن‏پرستی و قوم‏گرائی بر ایشان سیطره نموده‏است. اما خوشبختانه این ثقافت‏های پلید بالای اکثریت امت چیره ننموده؛ بل این همه توسط نظام‏های حاکم و رسانه‏های دست داشته ایشان به‏شکل سطحی رایج گردیده‏است که الحمدالله در میان امت گرایش به‏خیر حاکم می‏باشد. اگر فعالیت‏های حزب را دقیقاً پیگیری نموده‏باشید، در می‏یابید که خلافت در میان اکثریت امت به‏رای عام مبدل شده‏است، در حالی‏که قبلاً بلند نمودن صدا برای احیائی خلافت به‏ندرت شنیده می‏شد، ولی اکنون تأسیس خلافت یک نیاز مبرم در جوامع اسلامی پنداشته می‏شود.

برادر عزیز! بدون شک که این امت زنده‏است، اما دچار ضعف و پراگندگی گردیده که باید از این امراض رهائی حاصل نماید، در گذشته صلیبی‏ها حدود صد سال بر سرزمین‏های ما تسلط داشتند، مخصوصاً پس از اشغال قدس حدود نود سال در آن‏جا ماندند سپس در ماه ربیع الاخر سال 583هـ.ق معرکه حطین انجام شد؛ آزادی قدس نیز در رجب همین سال صورت گرفت که پس از آن صلیبی‏ها به‏بدترین وضعیت از این سرزمین‏ها رانده‏شدند. بعد از تسلط یافتن صلاح الدین ایوبی بر فاطمی‏ها در مصر؛ خلافت دوباره به‏عباسی‏ها برگشت؛ و در سال 656هـ.ق تاتارها بالای بغداد حمله نموده «دارالخلافه» را تخریب و خلیفه مسلمین را به‏قتل رساندند، دوباره خلافت به‏مصر انتقال یافت در حالی‏که دو سال ازین واقعه نگذشته بود در سال 658هـ.ق نبرد عین جالوت یا نبرد محو تاتارها رخ داد و تاتارها نابود گردیدند. ان‏شاءالله برادر محترم امت اسلامی با قیادت مردان راستین، احیای مجدد و زود هنگام خلافت را به ‏عزت گذشته و فتوحات عظیم برمی‏گرداند.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه