تاریخ هجری :25 ربیع الاول 1447
تاریخ میلادی : پنج شنبه، 18 سبتامبر 2025م
دفتر مطبوعاتی
ولایه یمن
اسلامگرایی دروغین؛ فاصلهٔ حزب اصلاح یمن با شریعت!
(ترجمه)
محمد عبدالله یدومی، رئیس هیئت عالی حزب اصلاح یمن، شام جمعه ۱۲/۰۹/۲۰۲۵م به مناسبت سیوپنجمین سالگرد تأسیس این حزب -که برابر با ۱۳ سپتامبر است- سخنرانیای ایراد کرد. این سخنرانی که بیش از چهل دقیقه طول کشید، از طریق شبکهٔ سهیل پخش شد و شامل موضعگیریهای حزب نسبت به مسایل داخلی و بینالمللی بود.
حزب اصلاح یمن در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۰م، چند ماه پس از اعلام وحدت یمن شمالی و جنوبی، به ریاست شیخ عبدالله بن حسین الاحمر (شیخ مشایخ قبیلهٔ حاشد) تأسیس شد و از همان آغاز، وزن قبیلهای و سیاسی قابل توجهی به دست آورد. این حزب در نخستین انتخابات پارلمانی ۱۹۹۳م شرکت کرد و حدود ۶۲ کرسی از مجموع ۳۰۱ کرسی را به دست آورد. سپس با حزب المؤتمر الشعبی به رهبری علی عبدالله صالح و حزب سوسیالیست ائتلاف سهجانبهای برای ادارهٔ کشور تشکیل داد. اما پس از جنگ تابستان ۱۹۹۴م و خروج حزب سوسیالیست، حزب اصلاح شریک اصلی المؤتمر الشعبی در حکومت شد. هرچند پس از ۱۹۹۷م به صفوف اپوزیسیون پیوست، اما تا ۲۰۱۱م همچنان شریک قدرت بود و اعضای آن مناصب گوناگون در نهادهای دولتی داشتند و بعد از آن نیز به عنوان یکی از بازیگران عمدهٔ سیاسی در حکومت موسوم به «شرعیت» نقشآفرینی کرد و حتی وزارتهای کلیدی را در اختیار گرفت.
گرچه رهبر این حزب هرگونه وابستگی به جماعت اخوانالمسلمین را انکار میکند، اما از بدو تأسیس این حزب در حقیقت دنبالهٔ فکری و سیاسی همان جریان بوده است. در نظامنامهٔ داخلی حزب تصریح شده که اسلام مبنای اصلاح سیاسی و اجتماعی آنان است و به همین دلیل در نگاه عموم، حزب اصلاح چهرهٔ اسلامی حکومت به حساب میآید، زیرا شعار اسلام را بلند میکند. ولی اسلام صرفاً شعار نیست، بلکه نظام کامل و جامعی برای زندگی است و امروز هیچ کشوری آن را بهطور کامل تطبیق نمیکند. جهان معاصر زیر حاکمیت نظام سرمایهداری قرار دارد، و احزابی مانند حزب اصلاح که شعار اسلام را بلند میکنند، در حقیقت دعوت به افکار برخاسته از همان نظام سرمایهداری دارند؛ از جمله: دموکراسی، جمهوریت، آزادیهای مطلق، ربا، شرکتهای سهامی، جندر، کار با منشورهای سازمان ملل و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر و ترویج روابط نادرست و فاسدی مانند ملیگرایی.
کسی که این افکار را ترویج میکند، حتی اگر شعار اسلام را سر دهد، در حقیقت سکولار است و با اسلام در تضاد قرار دارد. بلند کردن شعار اسلام تنها برای فریب مردم است تا حمایت آنان را بهدست آورند، زیرا مردم نسبت به دین و عقیدهٔ خود حساساند و بهسرعت گرد شعارهای دینی جمع میشوند.
سخنرانی محمد عبدالله یدومی نیازی به تأمل طولانی ندارد تا مقدار سکولاریسم نهفته در آن آشکار شود و دوریاش از اسلام – دینی که الله سبحانه و تعالی آن را شریعت و برنامهٔ کامل زندگی، دین و دولت قرار داده – نمایان گردد. او حزب خود را «یکی از منارههای بنای دموکراسی در کشور» توصیف کرد و بارها واژههای «وطن» و «وطنیّت» را تکرار نمود، از «سیادت جمهوری» و «دستاوردهای نظام جمهوری» سخن گفت و به سازمان ملل و نهادهای بینالمللی استناد کرد. این مفاهیم همه برگرفته از مکتب سرمایهداریاند.
ما بر خود لازم دیدیم حقایقی را روشن کنیم تا مردم بتوانند فرق میان اسلام و مبدأ سرمایهداری و مفاهیم برخاسته از آن را دریابند:
مکتب سرمایهداری بر پایهٔ جدایی دین از زندگی بنا شده است. این اندیشه عقیدهٔ اصلی این مکتب است. بر همین اساس، انسان را قانونگذار و تنظیمکنندهٔ امور زندگی دانستند و «آزادیها» را اصل گرفتند: آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی مالکیت و آزادی شخصی. از آزادی مالکیت نظام اقتصادی سرمایهداری شکل گرفت و به دلیل برجسته بودن این جنبه، این مکتب «سرمایهداری» نامیده شد.
پیدایش این مکتب در اروپا و روسیه نتیجهٔ ظلم پادشاهان و قیصرانی بود که دین را ابزار استثمار و ستم به مردم ساخته بودند و روحانیان را وسیلهٔ قدرت خود کرده بودند. این ستمها خشم فلاسفه و متفکران را برانگیخت؛ برخی دین را کاملاً انکار کردند و برخی دیگر خواستار جدایی دین از زندگی شدند. در نهایت، نظر غالب آنان بر «فصل دین از زندگی و دولت» قرار گرفت. پس پرسش اینجاست: آیا اسلام ناقص است که آن را رها کنیم و نظام سرمایهداری را جایگزین آن بسازیم؟! چه بد میکنند!
اما دموکراسی – زاییدهٔ همین مکتب – مبتنی بر این است که انسان خود نظام زندگیاش را وضع کند. از این رو «ملت» را منبع همهٔ قدرتها قرار میدهد: ملت قانونگذار است، حاکم را اجیر میگیرد و هر زمان بخواهد او را برکنار میکند. قانون، محصول خواست ملت است و حاکم مکلف است همان قانون وضعی را اجرا کند.
اما در اسلام، منبع تشریع وحی الهی است. قانون و نظام زندگی فقط از قرآن و سنت گرفته میشود و این کار با اجتهاد شرعی صورت میگیرد، نه با رأیگیری و پارلمان. در اسلام، حاکمیت از آنِ شرع است، نه از آنِ مردم. این تضاد آشکار میان اسلام و دموکراسی است: سیاستمداری که به دموکراسی تن دهد ناچار است بر نصوص وحی بشورد و به جای حکم الله، حکم مردم را بنشاند. الله سبحانه وتعالی هشدار میدهد:
﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللهُ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْكَافِرُونَ﴾ [مائده: 44]
ترجمه: و كسي كه بدانچه الله نازل كرده است حكم نكند؛ او و امثال او کافر بشمارند.
اما آنچه آنان به نام «رابطة ملی» از آن سخن میگویند، پیوندی است که میان انسان و حیوان و پرنده هم پیدا میشود؛ پیوندی که تنها وقتی پدیدار میگردد که نفس یا خاک و دیار در معرض خطرِ هجوم یا تصاحب قرار گیرد و پس از رفع آن خطر ناپدید میشود. بنابراین میتوان گفت این پیوند شایستهٔ انسان نیست که آن را بهعنوان سببِ تجمع و انسجام خود برگزیند؛ زیرا پایین، احساساتی و موقتی است. این پیوند بر وفاداری به دولتِ ملیِ قطری مبتنی است که قضاوتش به نظامِ سکولار بازمیگردد و مرزهای جغرافیایی مصنوعی را تقدیس میکند؛ همان مرزهایی که با قرارداد سایکس-پیکو سرزمینهای مسلمانان را به دوایر کممایه تقسیم کردند و بهمقتضای آن هویتهایی ساختند تا اختلافات را توجیه و کینه و نفرت را میان کسانی که دیروز فرزندان یک امت واحد و ریشهدار در تاریخ بودند، شعلهور سازند.
بههیچوجه ملیّت (وطنیّت) معیار شرعی برای امت اسلامی نیست؛ زیرا ولاء باید متوجه الله سبحانه وتعالی باشد. ملیّتِ امروزین صرفاً برای توجیه اطاعت از حکومتهای ظالم و نظامهای سکولار و برای حفظِ این دوایر کارتونی (دول کوچک) وضع شده است؛ در حالی که اسلام حرمت گذاشته است بر آنکه مسلمانان بیش از یک حاکم داشته باشند؛ بلکه اگر در میان آنان حاکم دومی پدید آید و امامی برای آنان ظاهر گردد که بر آنان حکومت کند، دستور داده شده که سرِ حاکم دوم را از جای برخیزانند. شناختِ «استقلال» و تفکیکِ بلاد اسلامی از یکدیگر و جزءجزء کردن امت، به رسمیت شناخته شده، امّت را پراکنده ساخت؛ آنچه الله سبحانه وتعالی امر فرموده بود؛ یعنی امتِ واحد از هم پاشید و در برابر دشمنان ضعیف گردید. از اینرو، ملیّت تیرِ ناپسندی شد که زمینهساز تصرف سرزمینها توسط کافرِ استعمارگر و استحصالِ اموال، خونها و منابع آنان گردید. الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالاً بَعِيداً﴾ [النساء: 60]
ترجمه: آیا ندیدی کسانی را که ادعا میکنند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده ایمان آوردهاند؟ میخواهند به طاغوتها حکم کنند؛ در حالی که بهشان دستور داده شده که کافر شوند به طاغوت و شیطان میخواهد آنان را به گمراهی دوری بیافکند.
و نیز الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ [المؤمنون: 52]
ترجمه: بیتردید این امت شماست؛ امت واحدی، و من پروردگار شما هستم، پس مرا بپرستید.
اما «حقوق بینالملل» که امروز آن را ستایش میکنند، در واقع برضدِ دولتِ اسلامی پدید آمد؛ مخصوصاً وقتی دولت اسلامی در چهرهٔ خلافت عثمانی وجود داشت. آنگاه که خلافت بهعنوان دولت اسلامی دست به فتوحات در اروپا زد و جهاد را اعلام کرد و کشورها را یکی پس از دیگری فتح کرد و پیامِ اسلام را برای رهاییِ مردمان از ستمِ پادشاهان و کاهنان کلیسا و سردمدارانِ آنان آورد، تا آنجا که به دیوارهای وین رسید، هراس و اضطراب بر دلِ پادشاهان صلیبی و اربابانِ فئودال مسلط شد.
این «قانون بینالملل» و ساختارهایی که اکنون تحت عنوان سازمان ملل از آن پاسداری میکنند، در تقابل با اسلام شکل گرفتند و کارویژهشان پشتیبانی از نقشههای استعمارگران بوده و سابقهٔ سیاهی دارند. سازمان ملل با منشأ آمریکایی در سال ۱۹۴۵م در کنفرانس سانفرانسیسکو تشکیل شد و وارثِ آن «عصبهٔ ملل» بود که خود بازتابِ نظام بینالمللیای است که از قرن شانزدهم در اروپا پدید آمد تا در برابر «خطر اسلام» بایستد. این سازمان امروز با شورای امنیتش بهابزاری در خدمت منافعِ آمریکا و طرحهای استعماریاش علیه اسلام و مسلمانان و بهطور کلی علیه ملل جهان بدل شده است. با اینهمه، برخی از آنان به آن پناه میبرند، از زیر سایهاش تقاضا میکنند و حکمرانانِ گماشتهٔ آن را مرجع میدانند! آیا عقل دارند؟!
در پایان: اسلام دینی است و نظامی جهانی که برای اصلاح مصالح بندگان براساس حق و عدل آمده است. این دین و نظام بهواسطهٔ وحی نازل شده و کامل و بینقص است؛ نه ناقص و نه نیازمند ترمیم. الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِينًا﴾ [المائدة: 3]
ترجمه: امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بهعنوان دینتان پسندیدم.
آیا ممکن است کسی تصور کند و چه بسا مسلمان هم باشد که این دین و نظامِ آسمانی از دستگاهِ حکومتی و سازوکارِ اداره که بشر وضع کند، کمبودی دارد و باید به آن چیزی بیفزایند؟ آیا این ادعا دال بر این نیست که دینِ کامل را متهم به نقص میسازند و در نتیجه آیهٔ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را تکذیب میکنند؟! دینِ کامل، کامل است و هیچ نیازی به دستگاهِ وضعیِ بشری ندارد تا آن را تمام کند. از اینرو بر مسلمانان واجب است که فقط به نظام اسلامی(نظام خلافت) اکتفا کنند و هر آنچه غیر آن است را مردود شمارند.
ای اهل ما در یمن! ما در حزبالتحریر از شما و از همهٔ مسلمانان صادق، با اخلاص و بیدارانه میخواهیم که از ترویجدهندگان قوانین سازمان ملل و مفاهیم غربی چون دموکراسی، سکولاریسم، نظامِ جمهوری و امثال آن و از کسانی که آتشِ تفرقهٔ فرقهای و مذهبی را میافروزند که در تعارض با دین پاک شماست دوری گزینید. با ما همراه شوید تا اسلام را بهطور کامل و تمام اجرا کنیم، هویت اسلامیمان را پاس بداریم و در بازپسگیری نظام حکومتدهی بر اساس اسلام در زیر سایهٔ خلافت راشدهٔ دوم بر منهج نبوت شرکت نمایید. الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾ [الأنفال: 24]
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که خدا و رسولش شما را به چیزی دعوت کنند که به شما زندگی (مادی و معنوی) میبخشد پاسخگویید.
دفتر مطبوعاتی حزبالتحریر – ولایۀ یمن