جمعه, ۲۵ ذیقعده ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۵/۲۳م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

قاضی مظالم

(ترجمه)

در سنن ابوداوود روایت شده که:

«عَنْ أَنَسٍ قَالَ النَّاسُ يَا رَسُولَ اللَّهِ غَلَا السِّعْرُ فَسَعِّرْ لَنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُسَعِّرُ الْقَابِضُ الْبَاسِطُ الرَّازِقُ وَإِنِّي لَأَرْجُو أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنْكُمْ يُطَالِبُنِي بِمَظْلَمَةٍ فِي دَمٍ وَلَا مَالٍ»

ترجمه: از انس رضی الله عنه روایت است که مردم گفتند ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، قیمت اجناس بازار بلند رفته است، پس شما برای ما قیمت تعیین کنید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند، تعیین‌ کنندۀ قیمت‌ها، گیرنده، فراخ‌ کننده و رزق دهنده الله (سبحانه وتعالی) است. من امیدوارم که الله (سبحانه وتعالی) را در حالی ملاقات نمایم، که کسی از شما وجود نداشته باشد تا مظلمۀ در مورد خون یا مال از من مطالبه نماید.

رسول الله صلی الله علیه و‌سلم قیمت‌گذاری از جانب حاکم را ظلم بیان نمودند؛ زیرا قیمت‌گذاری حق حاکم نیست و اگر چنین کرد، قطعاً کاری را انجام داده که حق وی نبوده و به رعیت خود ظلم کرده است. به همین اساس، تمام قضایای حقوق عمومی که تنظیم آن توسط دولت برای مردم صورت می‌گیرد، توسط قاضی مظالم مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ چون هرگاه نظام اداری برای مصلحتی از مصالحی مردم وضع شد و یکی از افراد رعیت به این نظر بود که این نظام بر وی ظلم می‌کند، در این صورت قضیۀ وی توسط محکمۀ مظالم مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ زیرا این نارضایتی از یک نظام اداری برای یکی از مصالح مردم است که توسط دولت تعیین شده است؛ مانند این‌که دولت برای آبیاری کِشت‌ها از آب عمومی بر حسب دوره‌ای بین کشاورزان نظمی تعیین نماید، اگر کشاورز ببیند که این نظام به او ظلم می‌کند، می‌تواند شکایت خود را به خلیفه یا به هرکدام از قضات محکمۀ مظالم که از خلیفه نمایندگی کند، مطرح نماید تا بررسی شود و در صورتی‌که صحت ادعای وی ثابت گردد، ظلم از مظلوم برطرف می‌شود.

امام مسلم در صحیح خود روایت نموده که:

«عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ حَدَّثَهُ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ الْأَنْصَارِ خَاصَمَ الزُّبَيْرَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي شِرَاجِ الْحَرَّةِ الَّتِي يَسْقُونَ بِهَا النَّخْلَ فَقَالَ الْأَنْصَارِيُّ: سَرِّحْ الْمَاءَ يَمُرُّ، فَأَبَى عَلَيْهِمْ فَاخْتَصَمُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِلزُّبَيْرِ: اسْقِ يَا زُبَيْرُ ثُمَّ أَرْسِلْ الْمَاءَ إِلَى جَارِكَ، فَغَضِبَ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ كَانَ ابْنَ عَمَّتِكَ، فَتَلَوَّنَ وَجْهُ نَبِيِّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ: يَا زُبَيْرُ اسْقِ ثُمَّ احْبِسْ الْمَاءَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْجَدْرِ، فَقَالَ الزُّبَيْرُ: وَاللَّهِ إِنِّي لَأَحْسِبُ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي ذَلِكَ»

ترجمه: عبدلله بن زبیر می‌گوید: یک مرد انصاری از زبیر بن عوام در مورد آب‌راه‌هایی که نخلستان‌ها را آبیاری می‌کردند، نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم شکایت کرد. ماجرا از این قرار بود که مرد انصاری به زبیر گفت: بگذار تا آب (از باغت) عبور کند (و به باغ من برسد)، زبیر خودداری کرد؛ سرانجام اختلاف شان را برای رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان کردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم به زبیر فرمود: ای زبیر، باغت را آبیاری کن و بعد از آن آب را بگذار تا برای همسایه‌ات برود. مرد انصاری خشمگین شد و گفت: ای رسول الله! چون پسر عمه‌ات بود، این‌گونه قضاوت نمودی! باشنیدن این سخن، چهره‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم تغییر کرد و فرمود: ای زبیر باغت را آبیاری کن و آب را نگهدار تا به دیوارها بالا رود، زبیر می‌گوید فکر می‌کنم در همین مورد بود که این آیه نازل گردید:

 ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا [نساء 65]

ترجمه: نه چنین است، قسم به خدای تو که اینان (به حقیقت) اهل ایمان نمی‌شوند، مگر آنکه در خصومت و نزاع‌شان تنها تو را حَکَم کنند و آن‌گاه به هر حکمی که کنی اعتراض نداشته باشند.

از این دو حدیث فهمیده می‌شود که هر ظلمی‌که بر شخصی وارد شود، خواه از طرف حاکم باشد یا از طرف نهادها و دستورات دولت، مظلمه محسوب می‌شود که موضوع آن به خلیفه یا به کسی از قضات محکمۀ مظالم که نایب خلیفه باشد، ارجاع می‌گردد تا در مورد آن قضاوت صورت گیرد.

قاضی مظالم عبارت از قاضی است که برای رفع آن نوع ظلمی نصب می‌گردد که از طرف دولت بر اشخاص تحت حاکمیت دولت صورت گیرد، فرق نمی‌کند که آن شخص یکی از رعایای آن باشد یا از دیگران و فرق نمی‌کند که این شکایت از خلیفه باشد یا از افراد زیر دست او در میان حاکمان و مقامات.

تعیین قضات مظالم:

قاضی مظالم از طرف خلیفه یا قاضی القضات تعیین می‌شود؛ چون مظالم از بخش قضاء است، و این اِخبار از حکم شرعی به صورت تکلیفی می‌باشد و قاضی با تمام انواع آن از طرف خلیفه تعیین می‌گردد. بر اساس آنچه از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت شده که تمام قاضیان را خودشان تعیین می‌نمودند، پس قاضی مظالم به عنوان یکی از قضات نیز از طرف خلیفه تعیین می‌گردد. هم‌چنین جایز است توسط قاضی القضات منصوب شود؛ در صورتی‌که خلیفه این امر را به او سپرده باشد.

محکمۀ مظالم در مرکز دولت به ریاست رئیس محکمۀ مرکزی مظالم تشکیل می‌شود که صلاحیت رسیدگی به عزل خلیفه را خواهد داشت و محاکم فرعی برای آن در بقیه ولایات تشکیل می‌شود.

اختیارات محکمۀ مظالم:

محکمۀ مظالم این اختیار را دارد که به هر نوع ظلمی رسیدگی کند از جمله:

1-      شکایات مربوط به اشخاص یا دستگاه دولتی؛

2-      شکایات مربوط به تخلف خلیفه از احکام شرعی؛

3-      شکایات مربوط به مفهوم یکی از نصوص وضع شده در قانون اساسی، قوانین  و سایر مقررات قانونی در تبنی خلیفه؛

4-      شکایات مربوط به مظلوم قرار گرفتن رعیت در قوانین اداری مربوط به منافع آنان؛

5-      شکایات مربوط به وضع نوعی از مالیات و غیره. ...

جواز دارد که کار محکمۀ مرکزی مظالم محدود به رسیدگی پیرامون شکایات از خلیفه، وزیران او و قاضی القضات باشد و شکایات فرعی در مورد والی‌ها، کارمندان و سایر موظفین دولت در محکمۀ مظالم ولایات‌ بررسی گردد.

نصب و عزل قضات محکمۀ مظالم:

خلیفه اجازه دارد تا صلاحیت نصب و عزل قضات محاکم فرعی مظالم ولایات را به محکمۀ مرکزی مظالم بدهد.

 اعضای کلیدی محکمۀ مرکزی مظالم را فقط خلیفه ‌می‌تواند نصب و عزل کند.

اما در مورد رئیس محکمۀ مظالم که به عزل خلیفه رسیدگی می‌کند، باید گفت که عزل او در اصل از اختیارات خلیفه است، مگر در یک مورد و آن این‌که پرونده‌ای علیه خلیفه، وزراء یا قاضی القضات او مطرح شده باشد (اگر خلیفه اختیار نصب و عزل قاضی مظالم را به او داده باشد)؛ زیرا ابقای قدرت عزل در دست خلیفه در این مورد، به احتمال زیاد منتهی به حرام شود؛ چون بر حکم تأثیر می‎گذارد و در نتیجه توانایی قاضی را در عزل خلیفه یا دستیاران او مثلاً محدود می‎کند و این چنین صلاحیت عزلی، منجر به حرام می‌گردد؛ یعنی ابقاء آن در چنین حالتی حرام است، بر اساس قاعدۀ شرعی: آنچه سبب حرام گردد، حرام است.

در بقیه موارد، حکم به شکل اصلی خود باقی است، به این معنی که قدرت عزل قاضی مظالم مربوط خلیفه است، چنان‌که تعیین آن مربوط وی می‌شود و هیچ فرقی بین این دو وجود ندارد. شایان ذکر است که قضاوت در هر شکایتی صرف نظر از موضوع آن، نیازی به حضور شاکی یا احضار مدعی ندارد و به همین سبب شرط نیست که رسیدگی به آن در مجلس قضاء صورت گیرد؛ چون برای محکمۀ مظالم لازم است تا ظلم را بررسی نماید؛ حتی اگر کسی به آن ادعا نکرده باشد و مکلف به احضار مدعی علیه نیست، چنان‌که مکلف به تشکیل مجلس قضاء نیست؛ بلکه به محض وقوع ظلم، مکلف است که به آن رسیدگی کند و بدون محدودیت مکانی یا زمانی حکم صادر نماید.

 در خاتمه، با توجه به اعتبار این محکمه از نظر اختیارات و صلاحیت‌های آن، مشکلی نیست که این محاکم به مظاهر هیبت و عظمت آراسته گردد؛ چنان‌که برای آن خانه‌ی باشکوه ساخته شود؛ زیرا این چنین کاری از جمله مباحات است، به ویژه اگر این امر نشان‌دهندۀ عظمت عدالت باشد. در زمان حکام مصر و شام، مجلس حاکم که در آن به مظالم رسیدگی می‌گردید، بیت العدل نامیده می‌شد و از طرف او در آنجا نمایندگانی اقامت می‌کرد و قضات و فقهاء در آن شرکت می‌کردند. مقریزی در کتاب "السلوک الی معرفة الملوک" ذکر کرده که سلطان ملک صالح ایوب، به جای خود نمایندگانی در بیت العدل  قرار داد که برای رفع مظالم بنشینند و شاهدان، قضات و فقهاء نیز با آنان باشند.

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...

حاكم كيست و حق قانون‌گذاری از آن‌ِ چه کسی خواهد بود؛ از آن الله متعال یا انسان؟

  • نشر شده در مقالات

(قسمت اول)

(ترجمه)

در چکیده کتاب "الصندوق الاسود للفکر الغربی"؛ یعنی جعبه سیاه فکرغربی، برای این پرسش، اساس فکری را بنیان نهادیم؛ در متن این کتاب، پرسش محوری، که مطالب کتاب پیرامون آن می‌چرخد، همین پرسش است. در آن کتاب به مشاکل پیچیده‌ای که ناشی از قانون‌گذاری به دست بشر بوده، پرداخته شده است. اکنون در این‌جا، راه‌حل‌هایی را مورد بحث قرار می‌دهیم که مسئله را در جای مناسبش قرار می‌دهد؛ ثمرات برگرداندن تقنین از دست بشر بدست خالق چیست؟ چرا لازم است به این موضوع بپردازیم؟ چرا چنگ زدن به شریعت اسلام و ویژگی‌های معجزه آسایش، به عنوان مصلحت بشری، سپردن حق به مستحق، برپاساختن عدالت و تنظیم درست زندگی مهم است؟

در تمام جهان هردولت بردو قاعده اساسی استوار است که عبارت اند از رهبری و قدرت.[2]و هوای نفس انسان با نام‌‌های مختلف است[4].

بسیاری از مردم در زندگی بدون راهنمایی حرکت می‌کنند؛ از همین رو به کارهایی اقدام می‌کنند که هیچ مقیاسی برای آن‌ها ندارند. برای همین، می‌بینی که کارهای بد را به گمان کارهای خوب انجام می‌دهند. پس برای هر انسان، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، لازم است که معیاری داشته باشد تا اعمال خویش را بر اساس آن بسنجد و حقیقت عمل را پیش از انجام آن بداند. پس حدود و نشانه‌هایی‌که لازم است، بدست آورد تا بتواند حکم حقیقی را نتیجه بگیرد و خیر متحقق شود، کدام است و معیارهایی‌که درست و نادرست این مقیاس را روشن می‌کند کدام‌ها اند؟ چرا لازم است معیارها، نشانه‌ها و حدود معین مسلط بر حکم وجود داشته باشد تا صفت صحت یا فساد، بطلان و یا درست بودن را بر آن نسبت دهد؟ اما این موضوع را چگونه عقل بگونه قطعی و درست معین کند که خوب است و یا این‌که به صلاح امروز و فردای انسان و صلاح جامعه آن است؟ در حالی‌که عقل‌ها محدود و متفاوت و خواهشات و آرزوها حاکم اند.

اموری‌که صحت حکم به صلاح و نیکویی و یا نابودن آن، بدان‌ها متوقف است و سایر اموری‌که قطعاً بر داوری های عقل تأثیر گذار اند، مختلف اند و یا بصورت نسبی و غیرکامل معلوم اند. بسیاری اوقات انسان با دلایلی‌که ذکر شد،  بد را خوب می‌بیند و از کاری‌که به صلاح او هست، منصرف شده و نقیضش را بر می‌گزیند. از همین رو، اسلام را می‌یابیم که برای انسان مقیاسی قرار داده است(منبع تفکر کلی؛ یعنی عقیده) که اشیاء را برمبنای آن می‌سنجد و تمام پیامدها و خلاهایی‌که قبلاً ذکرشد، با آن جبران می‌شود. بنابراین، حسن و قبح را از هم تشخیص می‌دهد، در نتیجه از انجام کار بد بازداشته شده و کارهای نیکو را انجام می‌دهد. این معیار فقط شریعت است؛ آن کاری را که شریعت تحسین کند، نیکو و آنچه را شریعت تقبیح کند، بد است؛ از آن رو که این مقیاس دائمی هست.

پس خوب شرعی هیچ وقت بد نبوده و بد شرعی هیچ زمانی خوب نخواهد گشت! آنچه را شریعت خوب توصیف کند، باقی مانده و آنچه را بد توصیف کند، قبیح باقی می‌ماند! خیر بودن و یاشر بودن نیز همین گونه است. این مقیاس برای تمام مردم در تمام زمان‌ها و مکان‌ها سازگار است و زندگی، مصالح و معیشت آنان را بگونه‌ای درست تنظیم  می‌کند. درحالی‌که سکولریزم و لیبرالیزم تنظیم زندگی را برای بشر گذاشته، که بزودی معیارهای‌که وضع نموده و مورد پسندش استند، به اذن الهی بیان خواهیم کرد.

عقیده کلی باید ظرفیت تولید یک نظام را داشته باشد که ارتباطات جامعه بر مبنای آن تنظیم شود،[6] می‌نامند، به شکست مواجه شدند؛ چنانچه در اثنای کتاب و چکیده آن این موضوع را ثابت ساختیم؛ حتی اگر نظریه رهبری مردم، با وجود اراده مستقل از اراده افراد بپذیریم، از ناحیه واقعیت اراده مردم به نظر نمی رسد؛ بلکه بشکل اراده اغلب افراد گروه است؛ امری‌که تحققش دشوار خواهد بود. با فرض این‌که متحقق شود، رهبری از آن اغلبیت است، نه از آن کل مردم.

پس سبب قانونی در سرفرود آوردن اقلیت در برابر اغلبیت و جدا کردن اقلیت از حقش در انجام اعمال رهبری چیست؟ وضعیت به سمت ظلم اکثریت بالای اقلیت و محروم شدن اقلیت از حقوقی به بهانه اراده عامه می‌رود که برای شان ثابت است. از همین رو فلسفه دیموکراسی زمانی‌که دیدگاه خویش را بر اساس حکومت کل مردم بطور مطلق نهاد، سپس قسمت بزرگی از این مردم از حق‌ خود در فعالیت سیاسی سلب شدند، در تناقض قرار گرفت؛ به همین دلیل است که دیموکراسی پرمخاطره است؛ زیرا اقلیتی از مردم را به زنجیر می‌کشد؛[8]

ب) این‌که قانون‌گذار باید از ارتکاب اشتباه معصوم و در امان باشد؛ این مسئله می‌طلبد که حداقل توان شناخت کل آنچه (ت) و (ث) است، بداند و این‌که از تناقض‌گوئی، اختلاف، کوتاهی، اختلال و بیهوده‌گری در امان باشد و این‌که متصف به عدالت و انصاف باشد؛ ظلم نکند. قانون باید امنیت را متحقق سازد؛ از جانب‌داری، هوس‌ها، تمایل بسوی خواهشات نفس و مصلحت‌های زودگذر تنگ‌نظرانه، بیزار باشد و از کسی طرف‌داری نکند؛ در حالی‌که قانون‌گذاران بشری را می‌بینیم که در بسیاری از زمان‌ها متأثر از خصلت‌ها، خواهشات شخصی، یا خواهشات رأی‌دهندگان، جنبه احساسی و غیر موضوعی هستند.

بدون شک وضع قانون و تثبیت کردن حق که برای مصلحت عامه انجام می‌شود، برای اینست که مردم را با عدالت استوار کند. محفوظ ماندن از اشتباه، از تفاوت نیروی عقلی بر قانون‌گذاری متأثر می‌شود؛ یعنی نگاهش به حل مشکلات و قانونمند ساختن راه‌حل‌ها و هم‌چنین مداخله فرهنگ‌ها، عادات، جوامع، تمایلات، سلیقه‌ها، خواهشات نفس، تفاوت توانایی‌های عقلی، تخصص و تمایلات فطری و غریزوی از حیث قوت و ضعف، این‌ها همه در توان تقنین و صدور حکم تأثیرگذار اند.

زمانی‌که توانایی‌های عقل از حیث قوت و ضعف و سنجش ضرر و منفعت متفاوت بود و احکام از خواهشات و تمایلات متأثر بودند؛ احکام در میان مردم متفاوت گشت. در نتیجه آنچه را یک شخص خوب می‌بیند، شخص دیگر بد می‌پندارد. عقل‌ها در سنجش حالت‌های که مصالح بدان‌ها متحقق می‌شود، متفاوت عمل می‌کنند. ادراک عقل برای انسجام قوانین با بافت قانون عمومی در دولت و متحقق ساختن ساختار ارزش‌ها و اهداف قانون دچار دگرگونی می‌شود. عقل‌ها در فهم عوامل گوناگونی که در مسائل تأثیرگذار هستند، ترجیح برخی بر برخی دیگر، آثار آنی و یا آینده‌ای که برآن مرتب می‌شود، متفاوت عمل می‌کنند. هم‌چنین دیگر عواملی‌که غیر قابل انکار است، آنچه هستند که وادار می‌کند تا به عدم توانایی عقل بر قانون‌گذاری و صدور حکم اقرار کرد.

ج) این‌که قانون‌گذار باید بر طبیعت بشری و آنچه که زندگی و آخرت مردم را بهبود می‌بخشد، علم شاملی داشته باشد تا آنچه که حالت، زندگی و اعمال شان را بهبود می‌بخشد، آنچه که مخلوق توان دارد یا ندارد، درک کند و به آنچه تنگی و سختی را از مردم برمی‌دارد، آگاه باشد؛ مصالح هر زمان، مکان و حالتی را بداند؛ بگونه‌ای که احقاق حق و تحقق عدالت بطور دائمی تضمین شود.

د) این‌که قانون‌گذار باید دانش شامل به واقعیتی داشته باشد که در آن قانون وضع می‌کند. به ظروف، حالات و قضایایی علم داشته باشد که صحت و خوب بودن حکم، یا فاسد بودن و بدبودن آن به آن‌ها بستگی دارد یا در واقعیت تأثیرگذار اند. بدون شک این قضایا مختلف و گوناگون هستند؛ بسا اوقات تأثیر متعارض با نتیجه مورد نظر دارند. پس نیاز است تا میان آن‌ها تفکیک شود؛ بطور مثال: (شراب و قمار در آن‌ها منفعت اندکی برای مردم و جود دارد؛ اما گناه آن‌ها بزرگ‌تر از آن منفعت اندک است) و یا این‌که نسبت به عقل بشری معلوم نسبی و غیر کامل هستند؛ علمی‌که شامل تمام مشاکل مختلف اعم از اقتصادی، اجتماعی و غیره باشد، کاری‌ست نیازمند تخصص‌های تقنینی و فنی که اغلب اوقات در پارلمان موجود نیست؛ اگر در چنین قضایایی به اهل تخصص پناه برده شود، آنان نیازمند نفوذ کلمه هستند تا حکم را قابل اجرا کند؛ نیازمند معصوم بودن، در امان بودن از تأثیرات هوا و جانب‌داری هستند. نیازمند این هستند که بطور قطعی در این قضایا فرمان‌برداری شوند و نظرشان اراده عامه را به نمایش گذارد. هم‌چنین اختلاف نظرشان در حوادث و راه‌حل‌های آن‌ها؛ مخصوصاً قضایای اقتصادی با این‌که صاحب‌نظران متخصص در زمینه وجود دارد، بازهم مکاتب اقتصادی مختلف است که همه در مشکلات اقتصادی دست و پا می‌زنند. همه این‌ها پیامدهای مهم و تأثیرگذاری‌های حساس هستند که ثابت شدن حقوق و درست بودن احکام به آن‌ها بستگی دارد. همه این‌ها مواردی اند که عقل بدان‌ها احاطه کامل ندارد. بنابراین، واگذار کردن قانون‌گذاری برای الله یک امر ضروری و واجب است.

هـ) این‌ها همه پیچیدگی‌های اند که با ترجیح عقل شخصی، بر عقل شخص دیگر، یا عقل گروه، یا مرجع قرار دادن عقل گروهی بر عقل‌های دیگر، زیر سایه در معرض بودن تمام عقول، با این همه خواهشات و نواقص حل نمی‌شود. با این همه نیازمندی‌های که برای درست بودن حکم بدست آمده و وجود دارد، مشکلات با آمارگیری در مورد یک قانون، مانند قانون تعداد طلاق‌ها نیز قابل حل نیست؛ زیرا عوامل، ظروف، خواهشات نفسانی و تأثیر هریک از آن‌ها بر این نتایج به شدت موضوع را پراکنده و پیچیده می‌کند. مشکل با نظریه عملی تجربه نیز حل نمی‌شود؛ زیرا تجربه بر اساس بازگرداندن صنعت ظاهری طبیعی در آزمایشگاه یا قرار دادن ماده در شرایط خاص و مشاهده تغییرات آن تحت همان شرایط استوار است. از همین جهت است که اول مشاهده و سپس نتیجه بدست می‌آید؛ اما انسان در تعامل خود با حوادث مانند اتم نیست. انسان فقط توان دارد تا بر سیستم‌های سببی اجتماعی و تصمیم به داوری برآن‌ها را بگیرد، بر خلاف ماده‌ که ممکن است در برابر تجربه تسلیم باشد. چنانچه معیارها و عوامل لازم برای صدور حکم و یا مؤثر در عمل؛ مانند خیر و شر، اراده آزاد، خواست، ارزش‌های روحی وغیره، ممکن نیست. تجربه حتی یک کلمه هم در مورد آن داشته باشد؛ زیرا این‌ها امور غیبی هستند که استخراج و مقایسه آن‌ها امکان پذیر نیست.

برگرفته از شماره 435 مجله الوعی

نویسنده: ثائر سلامت ابومالک

مترجم: حبیب اسلمی

 


[2]  با کاوش قرآن کریم که به استفاده از عقل، تفکر، تدبر و تأمل برای رسیدن به درک حقایق هستی و استدلال بر درستی

اعتقاد، امر نموده است، می‌یابیم که عقل را در هیچ جای مذمت نکرده است؛ زمانی‌که گروه‌ها بر قانون‌گذاری و حلال کردن حرام، بخود جرأت می‌دهند، آن‌ها برای این موضوع از خواهشات خود پیروی می کنند. بنابراین سوال اصلی اینست که قانون گذاری از آن کیست؟ از آن الله متعال یا از برای هوای نفسانی؟ و نمی‌شود گفت: حق تقنین از کیست؟ از الله متعال یا از عقل؟

[4] به گونه مثال: عقیده اسلامی. اسلام عقیده اسلامی را به عنوان فکر کلی قرار داده که پاسخ هر چیزی را می‌دهد. زمانی‌که برای انسان مشکل مفهومی رخ دهد، عقیده اسلامی را به عنوان معیار در برابر واقعیتی‌که می‌خواهد با آن تعامل کند، در نظر می‌گیرد؛ سپس این مقیاس اورا در خم و پیچ‌های زندگی رهبری فکری می‌کند؛ به گونه‌ای که مفاهیم عقیده از زندگی، مشکلات زندگی او را معالجه می‌کند؛ یعنی احکامی می‌دهد که امور زندگی انسان را تنظیم می‌کند. از همین جاست که نظام اسلامی میان واقعیت و راه‌حل‌های لازم برای زندگی انسان رابطه برقرار می‌کند.

[6] مذهب دیموکراسی همان است که اصل قدرت و یا مصدر آن را به اراده عامه مردم ارجاع می‌دهد؛ چنانچه مقرر داشته است: قدرت مشروعیت ندارد، مگر این‌که از اراده عمومی ملت بدست آمده باشد. الوسیط فی القانون الدستوری ، دکتر عبدالحمید، متولی، ص125؛ زیرا مردم از حق رهبری مطلق استفاده کرده نمی‌تواند تا قانون از اراده عمومی نمایندگی نکند. مبادئ القانون الدستور – دکتر سید صبری، ص52،  ط4،1949.

[8]  لفظ (رب) در عربی به دو معنا استفاده می‌شود: 1) سید، یعنی بادار متصرف و مدبر، امر و نهی کننده، حاکم و قانون‌گذار. 2) مالک، یعنی مالک عین و یا شئ به گونه‌ای که حق تصرف در عین را برایش بدهد. در کتاب (الحاکمیة و سیادة الشرع) از دکتر مسعری ص: 28-29. ابن فارس گفته است: (الرب) حرف راء و باء دلالت بر اصولی می‌کنند؛ اول اصلاح شئ و مراقبت از آن؛ بنابر این اصل رب به معنای مالک، آفریدگار و صاحب است. (الرب) مصلح شئ است؛ چنانچه گفته می‌شود: "رب فلان ضیعته" یعنی فلانی ضایعات خود را درست کرد، زمانی‌که آن را اصلاح کند. پس رب به معنای اصلاح کننده شئ است. بنابراین الله متعال رب است؛ زیرا احوال مخلوق خود را اصلاح می‌کند. معجم مقاییس الغة.  (رب) در اصل مصدر به معنای تربیه است که عبارت است از رساندن یک شئ به کمالش بصورت تدریجی که تمام نعمت‌ها را شامل می‌شود؛ سپس برای مبالغه وصف قرار گرفته است؛ مانند صوم و عدل. (رب) وصف است از ربه یربه که در اصل ربب بوده و دو حرف متماثل باهم ادغام شده اند. مالک، رب نامیده شده است؛ زیرا آنچه را در اختیار دارد، حفاظت و تربیه می‌کند. کلمه (رب) برغیر الله متعال بدون قید اطلاق نمی‌شود، مانند گفته الله سبحانه وتعالی ]ارجع الی ربک [ ابن جزی گفته است: معانی (رب) چهار است: معبود، رهبر، مالک و مصلح. همه این‌ها در مورد رب العالمین صادق است، مگر این‌که راجح‌‌تر در معنایش معبود است؛ چون خاص به الله می‌باشد. تفسیر البحر المدید از ابن عجیبه با تصرف. ابو حیان اندلسی در البحر المحیط گفته است: (رب) عبارت است از سید، مالک، ثابت، معبود و مصلح؛ بعضی معنای صاحب را نیز افزوده اند.

ادامه مطلب...

آوازخوانی اردوغان

(ترجمه)

خبر:

رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، پس از پیروزی در دور دوم انتخابات در برابر نامزد مخالف خود، کمال قلیچدار اوغلو که روز یکشنبه برگزار شد، بین طرف‌داران خود در استانبول آواز خواند.

در حالی‌که اردوغان به بالای اتوبوس، که همسر‌ش در کنار او بود، ظاهر شد و یک آهنگ جشن برای او و حزب‌اش ترتیب داده بودند، از آن جایی‌که او کلمات همان آهنگ را همراه با طرف‌داران خود در جشن پیروزی انتخابات ریاست جمهوری دور هم جمع شده بودند، تکرار نموده و می‌خواندند. (منبع: سایت العربیه)

تبصره:

این خبر من را به یاد خطبه حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه انداخت؛ زمانی‌که خلیفه مسلمانان گردید و گفت:

«يا أيُّها الناس، قد وُلِّيت عليكم ولست بخيركم، فإن رأيتموني على حقٍّ فأعينوني، وإن رأيتموني على باطل فسدِّدوني، أطيعوني ما أطعتُ الله فيكم، فإذا عصيتُه فلا طاعة لي عليكم، ألا إنَّ أقواكم عندي الضعيف حتى آخذ الحقَّ له، وأضعفكم عندي القويُّ حتى آخذ الحقَّ منه، أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم»

ترجمه: من سرپرست امورتان شده‌ام؛ ولی بهترین شما نیستم، اگر من را در حق دیدید؛ پس کمکم کنید و اگر دیدید در باطل هستم؛ پس مانع من شوید تا زمانی‌که از الله سبحانه وتعالی اطاعت می‌کنم از من اطاعت کنید؛ اگر از الله متعال سرپیچی کردم؛ پس بر شما لازم نیست که از من اطاعت کنید. لذا قوی‌ترین شما به نزد من که حق را بر آن تطیق کنم، ضعیف‌ترین است و ضعیف‌ترین شما به نزد من که حق آن را از ظالم بگیرم، قوی‌ترین است. این قول را می‌گویم و برای خود و شما از الله سبحانه وتعالی طلب آمرزش می‌کنم.

این قصه من را واداشت تا بین خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم و خطبه آن و کارهای بزرگی‌که در خدمت اسلام و مسلمانان انجام داده از جمله؛ قتال با مرتدین، تطبیق اسلام و نشر عدالت، حسن رعایت امور مردم مقارنه/مقایسه نمایم، حتی در باره آن عمر رضی الله عنه گفت: «ای ابوبکر، خلفای بعد از خودرا به مشکل انداختی!»

قصه ابوبکر رضی الله عنه بعد از خواندن خبری در مورد آواز خواندن اردوغان به یادم رسید که رئیس بزرگترین سرزمین اسلامی آواز می‌خواند! ای کاش یک دهم کاری را که ابوبکر رضی الله عنه انجام داد، انجام می‌دادی! ای کاش اسلام را تطبیق می‌نمودی! ای کاش رعایت امور مردم را به خوبی انجام می‌دادی! ای کاش با الله متعال گناه قانون اساسی که به آن تطبیق می‌کند، مبارزه و سرپیچی نمی‌کرد! ای کاش حدأقل به خاطر نصرت مسلمانان و برای حمل اسلام ارتش خود را به حرکت می‌انداخت...! ای کاش! ای کاش!

ای کاش این قوم می‌دانستند!

نویسنده: خلیفه محمد

10 ذی القعده 1444هـ.ق.

 مطابق به 30 می 2023م.

مترجم: پارسا امیدی

 

ادامه مطلب...

وزرای تنفیذ

(ترجمه)

امام ترمذی در سنن خود چنین روایت نموده است:

«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا لَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَجِبْرِيلُ وَمِيكَائِيلُ وَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»

ترجمه: هیچ نبی نیست؛ مگر این‌که دو وزیر از اهل آسمان و دو وزیر از اهل زمین دارد. بنابراین، جبریل و میکائیل دو وزیر من از اهل آسمان و ابوبکر و عمر دو وزیر من از اهل زمین اند.

در تحفة الآحوذی در این خصوص چنین آمده است:

این سخن: "مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَلَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ" وزیر، موازر (باربر) است، به این دلیل که او وِزر یا همان سنگینی را از امیر خود بر می‌دارد، معنایش این است که هرگاه کاری برای پیامبر پیش می‌آمد، با دو وزیرش مشورت می‌کرد؛ چنانکه برای حاکم کار مشکلی برسد، با وزیر خود مشورت می‌نماید، از آن جمله این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی:

﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي (29) هَارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي [طه: 29-31]

‏ترجمه: ‏به وسيله او پشت مرا استوار دار (و بر نيروی من بيفزای). ‏‏برادرم هارون را و ياوری از خاندانم برای من قرار بده.

 در کتاب النهایه بیان شده که وزیر عبارت از آن کسی است که با امیر همراهی می‌کند، بخشی از بارهای سنگین را با او حمل می‌نماید و کسی است که امیر به رأی و تدبیر او رو می‌آورد؛ پس وزیر عبارت از ملجأ و پناهگاه امیر است.

این سخن: "هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ" این حدیث حسن غریب است و حاکم آن را اخراج نموده، تصحیح  و تأیید کرده و حکیم در نوادر خود از ابن عباس و دیگران بیان نموده است.

کلمۀ وزیر در لغت به معنای یار و یاور است و قرآن کریم کلمۀ وزیر را به این معنی لغوی به کار برده است. الله سبحانه وتعالی فرموده است: ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي وزیر در این جا به معنی یار و یاور.

در این حدیث، این کلمه به معنای لغوی خود یعنی وزیر به معنای یار یا یاور و نیز به صورت مطلق آمده است که شامل هر کمک و مساعدتی در هر امری از امور می‌شود؛ از جمله کمک خلیفه در مسئولیت خلافت و کارهای آن. حزب التحریر از این حدیث احکام زیر را گرفته است:

1-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی تعیین کند تا او را در تحمل بار خلافت و انجام وظایف آن یاری کنند؛

2-      جواز تعدد معاونین؛ یعنی خلیفه می‌تواند بر حسب نیاز خود یک یا چند معاون تعیین کند؛

3-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی در حکومت و غیر حکومت قرار دهد. از آنجا که یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم از آسمان، ​​معاونین او در حکومت نبودند. این نشان می‌دهد که خلیفه حق دارد در اموری غیر از حکمرانی برای خود معاونین تعیین نماید؛ زیرا این نشان از مشروعیت بخش سوم در دولت خلافت است که بخش معاونین تنفیذ (وزرای تنفیذ) است:

الف) معاون تنفیذ همان وزیری است که خلیفه در تنفیذ، تعقیب و اجرا به عنوان معاون خود تعیین می‌کند و پل ارتباطی بین خلیفه و بین بخش‌های دولتی و میان رعیت و بیگانگان است. از طرف خلیفه به سوی دیگران و از دیگران به سوی خلیفه ادای وظیفه می‌کند؛ زیرا وی معین در اجرای امور است و سرپرست امور و عهده‌دار آن نیست. بنابراین، کارش اداری بوده و حکومتی نیست. ادارۀ او بخشی برای اجرای آنچه است که خلیفه برای طرف‌های داخلی و خارجی مطرح می‌کند و آنچه از این مقامات به او می رسد، مطرح می کند. پس او به عنوان پل ارتباطی بین خلیفه و دیگران است؛ از طرف خلیفه به سوی دیگران و از دیگران به سوی خلیفه ادای وظیفه می‌نماید.

ب) نامگذاری: در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم و زمان خلفای راشدین، معاون تنفیذ را کاتب می‌نامیدند؛ سپس او را صاحب دیوان رسائل یا مکاتبات می‌گفتند، بعد از آن به نام کاتب انشاء یا صاحب دیوان انشاء ماندگار شد؛ سپس در بین فقهاء به نام وزیر تنفیذ نامیده شد.

ج) نیاز خلیفه به معاون تنفیذ: خلیفه حاکمی است که به حکم، تنفیذ و رعایت امور امت رسیدگی می‌کند و رسیدگی به تمام این امور نیاز به کارهای اداری دارد و این مستلزم ایجاد بخش ویژه‌ای در کنار خلیفه برای ادارۀ اموری است که او برای انجام مسئولیت‌های خلافت به آن نیاز دارد. پس ایجاد معاونی برای تنفیذ فیصله شد که خلیفه وی را تعیین می‌کند تا به کارهای اداری رسیدگی کند؛ نه به کارهای حکومتی. به این اساس او حق انجام هیچ کار حکومتی را ندارد؛ نه والی و کارگری تعیین می‌کند و نه به امور مردم رسیدگی می‌کند؛ بلکه کارش فقط اداری بوده، برای اجرای حکم و امور اداری است که از طرف خلیفه یا از طرف معاون تفویض صادر می‌شود. به همین دلیل او را معاون تنفیذ می‌نامیدند و فقهاء او را وزیر تنفیذ می‌نامند. یعنی معاون تنفیذ، با توجه به این‌که کلمۀ وزیر در لغت به مُعین اطلاق می‌شود.

4- ویژگی‌های کار معاون تنفیذ:

الف) کار او ارتباط مستقیم با خلیفه دارد، مانند معاون تفویض؛

ب) او محرم اسرار خلیفه است و کارش به او وابسته و متصل می‌باشد.

ج) از آن جائی‌که او نزد خلیفه رفت و آمد دارد و با او به تنهائی در هر وقتی از شب و روز می‌نشیند و این با احوال زن مناسب نیست، بنابراین، معاون تنفیذ مرد است. هم‌چنان جواز ندارد که معاون تنفیذ کافر باشد؛ بلکه لازم است تا مسلمان باشد؛ زیرا وی محرم اسرار خلیفه است؛ چنانچه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآَيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ [آل عمران: 118]

ترجمه: ‏ای كسانی‌كه ايمان آوردهايد! از غير خود محرم اسرار برنگزينيد، آنان از هرگونه شر و فسادی در حق شما كوتاهی نمیكنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (در دل) دارند (و پيوسته در انتظار آنند. نشانههای) دشمنانگی از دهان آنان آشكار است، و آنچه در دل دارند، بزرگتر است (از بدسگالی ‌هائی‌كه ظاهر میسازند). ما نشانههائی را (كه بتوان با آن‌ها دشمن را از دوست باز شناخت) برای شما بيان كرديم اگر اهل عقل و درايت هستيد.‏

5-       جايز است كه معاونین تنفیذ بيش از يك نفر باشند. بر حسب نياز و كاری‌كه در آن به عنوان پل ارتباطی ميان خليفه و ديگران است؛

6-      اموری‌که معاون تنفیذ بین خلیفه و دیگران پل ارتباطی است، چهار مورد می‌باشد:

الف) روابط بین المللی: فرق نمی‌کند که خلیفه به صورت مستقیم آن را به دوش گیرد و یا برای آن ادارۀ خارجی تعیین کند؛

ب) ارتش یا لشکر؛

ج) بخش‌های دولتی غیر از ارتش؛

د) روابط با رعیت.

این بود معاون تنفیذ و واقعیت کاری او. از الله سبحانه وتعالی خواهانیم که بازگشت دولت خلافت را برای ما زودتر گرداند تا وجود این بخش حیاتی را در کنار دیگر بخش‌های دولتی ببینیم تا چشمان مان روشن و دل‌های ما به سبب این‌که فرض پروردگارمان را برپا نمودیم و شریعت او را حاکم ساختیم، مطمئن گردد! آمین!

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...

وزرای تفویض

(ترجمه)

ترمذی در سنن خود چنین روایت نموده است:

«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا لَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَجِبْرِيلُ وَمِيكَائِيلُ وَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.»

ترجمه: هیچ نبی نیست، مگر این‌که دو وزیر از اهل آسمان و دو وزیر از اهل زمین دارد، بنابراین، جبریل و میکائیل دو وزیر من از اهل آسمان و ابوبکر و عمر دو وزیر من از اهل زمین اند.

در تحفة الاحوذی در این خصوص چنین آمده است:

این سخن: «مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَلَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ» وزیر، موازر (باربر) است، به این دلیل که او وِزر یا همان سنگینی را از امیر خود بر می‌دارد. معنایش این است که هرگاه کاری برای پیامبر پیش می‌آمد، با دو وزیرش مشورت می‌کرد، چنان‌که برای حاکم کار مشکلی پیش آید، با وزیر خود مشورت می‌نماید، از آن جمله این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی:

(وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي(29) هَارُونَ أَخِي(30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي) [طه: 29-31]

‏ترجمه: ‏‏برادرم هارون را  ياوري از خاندانم برايم‌ قرار ده و ‏به وسيله او پشت مرا استوار دار (و بر نيروي من بيفزاي).‏

در کتاب النهایه بیان شده که وزیر عبارت از آن کسی است که با امیر همراهی می‌کند و بخشی از بارهای سنگین را با او حمل می‌نماید و کسی است که امیر به رأی و تدبیر او رو می‌آورد، پس وزیر عبارت از ملجأ و پناهگاه امیر است.

این سخن: "هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ" این حدیث حسن غریب است و حاکم آن را تخریج، تصحیح و تأیید کرده و حاکم در نوادر خود از ابن عباس و دیگران، آن را تخریج نموده است.

کلمۀ وزیر در لغت به معنای یار و یاور است و قرآن کریم کلمۀ وزیر را به این معنی لغوی به کار برده است. الله سبحانه وتعالی فرموده است: (وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي) وزیر در این جا به معنی یار و یاور بکار رفته است.

در این حدیث، این کلمه به معنای لغوی خود یعنی وزیر به معنای یار یا یاور و نیز به صورت مطلق آمده که شامل هر کمک و مساعدتی در هر امری از امور می‌شود، از جمله کمک خلیفه در مسئولیت خلافت و کارهای آن. حزب التحریر از این حدیث احکام زیر را گرفته است:

1-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی تعیین کند تا او را در تحمل دشواری‌های خلافت و انجام وظایف آن یاری کنند.

2-      جواز تعدد معاونین؛ یعنی خلیفه می تواند بر حسب نیاز خود یک یا چند معاون تعیین کند.

3-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی در حکومت و غیرحکومت قرار دهد. چنان‌‌که یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم از آسمان، ​​معاونین حکومتی‌شان نبودند، هم‌چنان ابوبکر و عمر معاونین حکومتی وی صلی الله علیه و سلم بودند، این نشان می‌دهد که خلیفه حق دارد برایش معاونینی در امور حکومتی و غیرحکومتی تعیین نماید.

برای معاونین حکومتی خلیفه، لقب معاونین تفویض اطلاق می‌شود.

معاونین تفویض:

1-      عبارت از وزرای هستند که خلیفه آنان را تعیین می‌کند تا در تحمل سختی‌های خلافت و انجام مسئولیت‌های آن، او را همکاری کنند؛ خصوصاً زمانی‌که دولت خلافت بزرگ شود و توسعه یابد؛ چون برداشت بار آن بر خلیفه به تنهایی سنگین می‌شود و نیاز به کسانی دارد تا در برداشت سنگینی و انجام مسئولیت‌های خلافت با وی همکاری نمایند.

2-      درست نیست که لفظ وزیر بدون قید به آنان اطلاق شود، تا این‌که مدلول وزیر در اسلام با مدلول وزیر در نظام‌های وضعی کنونی بناشده بر دیموکراسی و سکولاریزم و دیگر نظام‌های موجود در عصر کنونی ما پوشیده نشود.

3-      شرایط معاون تفویض عبارت از همان شرایطی است که برای خلیفه در نظر گرفته شده است. یعنی این‌که: مرد، مسلمان، آزاد، بالغ، عاقل، عادل، توانا و در کارهایی‌که به وی سپرده می‌شود، دارای کفایت باشد و این شرایط بدان خاطر است که کار معاون از جمله امور حکومتی بوده و او ممثل خلیفه در حکومت است، براین اساس لازم است تا شروطی در او جمع شده باشد که موجودیت آن در خلیفه لازم است.

4-      خلیفه، ضمن این‌که تمام کارها را زیر نظر دارد، معاون تفویض را به نیابت از خود در تمام بخش‌های دولت صلاحیت می‌دهد، با وجود این، خلیفه اجازه دارد تا او را به کار مشخصی مکلف سازد، چنان‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم   حضرت ابوبکر را به امور حج و حضرت عمر را به امور صدقه موظف ساختند، در حالی‌که آن دو به صورت مطلق به عنوان وزیران تفویض بودند. بنابر این، مقید ساختن، جواز دارد، به طور مثال؛ امور ذیل را عهده‌دار شود:

أ‌-       از لحاظ صلاحیت: زیر نظر گرفتن تمام بخش‌های دولت و نیابت از خلیفه را به عهده می‌گیرد.

ب‌-    از لحاظ کار: معاون، در بخشی از دولت به وظیفه مکلف ساخته می‎شود، به این شکل که ولایات در میان دو معاون تقسیم کرده شود؛ مثلاً معاونی برای خلیفه در شرق و دیگری در غرب، یکی در شمال و دیگری در جنوب و مانند آن وجود داشته باشد.

ت‌-    از لحاظ انتقال: معاون از مکانی به مکانی دیگر و از کاری به کار دیگر انتقال داده می‌شود، بدون این‌که نیاز به تعیین جدیدی باشد؛ بلکه به همان تعیین اول، زیرا اصل تعیین، شامل تمام کار‌ها می‌شود.

5-      معاون، در کارهای‌که مکلف می‌شود، تمام صلاحیت‌های خلیفه را دارد، برای او جوازد دارد تا خودش حکم نماید و حکام را تعیین کند، قضایای مظالم را مورد بررسی قرار دهد یا در بررسی آن نماینده تعیین نماید، مسئولیت جهاد را خودش به عهده گیرد و یا کسی را تعیین کند تا امور جهاد را عهده دار شود، تنفیذ اموری را که تدبیر نموده به صورت مستقیم بررسی کند و یا در آن نماینده تعیین نماید.

6-      معاون تفویض به کدام اداره‌ای از بخش‌های اداری، مثلاً ادارۀ معارف به شکل خاص موظف ساخته نمی‌شود؛ زیرا آنانی‌که امور اداری را به صورت مستقیم به عهده می‌گیرند، آنان کارمندان‌اند، نه حکام، و معاون تفویض، حاکم است نه اجیر، کار او رعایت امور است، نه رسیدگی به اموری‌که کارمندان به خاطر رسیدگی به آن تعیین می‌شود. در عین حال او ممنوع از رسیدگی به کدام عمل اداری نیست، اما به کارهای اداری مختص گردانیده نمی‌شود و زیر نظر داشتن امور، وظیفۀ اوست.

7-      بر معاون تفویض لازم است تا خلیفه را به تدابیری‌که تصمیم می‌گیرد، به جریان بگذارد، سپس تدابیری را که فیصله نموده، یا والی‌ها و تعییناتی را که اجرا نموده مورد بررسی قرار دهد تا این‌که او در صلاحیت‌هایش مانند خلیفه نگردد. بناءً بر او لازم است تا بررسی خلیفه را مد نظر بگیرد و مورد اجرا قرار دهد؛ مگر این‌که خلیفه تنفیذ آن حکم را متوقف ساخته باشد. پس واقعیت معاون این است که او نائب خلیفه در آن کارهایی می‌باشد که مکلف ساخته می‌شود.

8-      بر خلیفه لازم است تا کارهای معاون تفویض و تدبیر او را در امور مورد بررسی قرار دهد تا امور درست وی را تأیید نموده و اشتباهات آن را تصحیح نماید و این کار به دلایل ذیل صورت می‌گیرد:

أ‌-       زیرا تدبیر امور امت به دوش خلیفه و وابسته به اجتهاد اوست، بر اساس فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«الإمام راع وهو مسؤول عن رعيته.»

ترجمه: امام هم‌چون چوپان بوده و نسبت به زیردستان خود مسئول می‌باشد.

ب‌-    زیرا ممکن است معاون تفویض اشتباه کند، پس باید اشتباه او تصحیح شود. براین اساس، بر خلیفه لازم است تا تمام کارهای معاون را به شکل ذیل مورد بررسی قرار دهد:

1-      هرگاه کاری را معاون تفویض تدبیر و چاره‌اندیشی نمود و خلیفه آن را تأیید کرد، پس بر معاون لازم است تا چنان‌که خلیفه تأیید نموده آن را تنفیذ نماید، نه کم و زیاد.

2-       هرگاه خلیفه حکم معاون را بازگردانید، با آن مخالفت نمود و آنچه را او تأیید نموده بود، رد کرد، پس باید نگاه کرده شود:

أ‌-       اگر در مورد حکمی بود که آن را معاون به صورت درستش تنفیذ کرده بود و یا در مورد مالی‌که به جای درستی به مصرف رسیده بود؛ بناءً رأی معاون تنفیذ، نافذ است؛ زیرا رأی او در اصل رای خلیفه است و برای خلیفه جواز ندارد که احکامی را که تنفیذ شده یا مالی را که مصرف شده تصحیح نماید.

ب‌-    اگر آنچه را که معاون فیصله نموده بود، در غیر موارد فوق بود؛ مثل تعیین والی یا تجهیز لشکر؛ در این صورت خلیفه می‌تواند تا با آن مخالفت نماید و در این حالت دیدگاه خلیفه نافذ می‌شود، نه رأی معاون؛ زیرا این کار اگر از جانب شخص خلیفه هم صورت گرفته باشد (و اشتباه شده باشد) می‌تواند آن را تصحیح کند، پس وی می‌تواند کارکرد معاون تفویض را نیز در این مورد تصحیح کند.

9-      تعیین معاونین تفویض و عزل آنان:

أ‌-       معاون به امر خلیفه تعین و عزل می‌گردد.

ب‌-    ولایت معاونین تفویض در وقت وفات خلیفه پایان می‌یابد و به کارشان دوام داده نمی‌توانند، مگر در مدت زمان امیر مؤقت.

ت‌-    نیاز به عزل ندارند، زیرا ولایت‌شان به محض وفات خلیفه، که آنان را برایش به عنوان معاون تعیین نموده است، در حکم پایان یافته است.

ث‌-    هرگاه خلیفۀ جدید خواست تا آنان را به عنوان معاونین تفويض خود تعیین نماید، آنان نیاز به تعیین جدید از جانب خلیفۀ جدید دارند.

معاونین تفویض عبارت از بخش دوم از بخش‌های دولت بعد از بخش اول و رئیس دولت است که همان خلیفه می‌باشد.

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...

عزل (برکنار نمودن) خلیفه

(ترجمه)

گفتند با ایشان نجنگیم، فرمودند، نخیر تا زمانی‌که نماز را برپا می‌دارند.

«عن ام سلمه رضی الله عنها ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال ستکون امراء فتعرفون وتنکرون فمن عرف فقد برئ ومن انکر سلم ولکن من رضی وتابع قالوا: افلانقاتلهم؟ قال لا ما صلوا»  (شرح نووی بر صحیح مسلم)

ترجمه: از ام سلمه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمودند: زود است که شما حاکمانی داشته باشید که آن‌ها را می‌شناسید و ناپسند می‌دانید؛ پس کسی‌که آن‌ها را بد دانست نجات یافت و کسی‌که ناراض بود، سالم ماند! بدا به حال کسی‌که راضی شد و از آن پیروی نمود؛ گفتند آیا با ایشان بجنگیم، فرمود نخیر تا مادامی‌که نماز را برپا می‌دارند.

این حدیث یک معجزه آشکاری از پیش‌گویی پیامبر صلی الله علیه وسلم است؛ چنانچه فرموده بود، اتفاق افتاد.

اما این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم «فمن عرف فقد بری» و در روایت دیگری چنین آمده است: « فمن کره فقد بری» که ظاهراً و معناً  این مفهوم را می‌رساند؛ کسی‌که این حکام را بد بداند، از گناه و عذابش نجات می‌یابد. این برائت در حق کسانی‌ست که توان آن را ندارند که بادست یا با زبان جلو منکر را بگیرند و با قلب خود نسبت به  آن کراهت دارند. اما این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم « فمن عرف فقد برئ» معنایش را الله بهتر می‌داند.

کسی‌که منکر را شناخت و از او پیروی نکرد، راه نجاتی از گناه و عذاب آن منکر برایش فراهم می‌شود، بوسیله این‌که آن منکر را بادست وزبانش تغییر می‌دهد و اگر توان این امر را نداشت، قلباً آن را بد می‌داند.

معنی این فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم «ولکن من رضی وتابع» این است که گناه و عذاب منکر بر دوش آنانی‌ست که راضی شدند و پیروی نمودند. این دلیلی‌ست بر این‌که اگر کسی توان مقابله با منکر را ندارد، با سکوتش نیز گنهکار نمی‌شود؛ به شرطی‌که از منکر راضی نباشد و با قلب خود آن را بد بداند و از او متابعت ننماید. اما این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم «افلانقاتلهم؟ قال: لا ماصلوا» به این معنی است که جایز نیست  در مقابل خلفاء بخاطر ظلم و فسق شان بغاوت نماییم تازمانی‌که احکام الله را تغییر ندهند.

در این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم اطاعت نمودن از خلیفه را در تمام اوقات بر امت واجب نموده است تا زمانی‌که احکام الله را تطبیق کند، و در اینجا مراد از ذکر نماز کنایه از حکم نمودن به اسلام است.

اگر خلیفه به احکام شریعت حکم ننماید، کافر شود و یا یک فسق علنی را انجام  دهد، در این حالت بر مسلمانان لازم نیست که از وی اطاعت نمایند! دیگر جایز نیست که خلیفه بماند و باید عزل شود؛ زیرا یکی از شروط عقد را شکسته است که عبارت از اسلام و عدالت می‌باشد.

شروط هفت‌گانه عقد شروطی است که خلیفه همیشه باید آن‌ها را داشته باشد و زمانی‌که یکی از این شروط از بین رفت، خلیفه باید بر کنار شود. و هر حالتی که بر خلیفه پیش بیاید که باعث از بین رفتن یکی از این شروط شود مستحق عزل میباشد. و محکمه مظالم صلاحیت عزل خلیفه را دارد. دلیل این امر فرموده الله سبحانه وتعالی است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا [نساء: 59]

ترجمه: ای اهل ایمان، فرمان الله و رسول و فرمانداران (از طرف الله و رسول) که از خود شما هستند، اطاعت کنید؛ پس اگر در چیزی کار به نزاع کشد، آن را به حکم الله و رسول بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید. این کار برای شما بهتر و خوش‌عاقبت‌تر خواهد بود.

چنانچه در آیت فوق ذکر شده، نزاع بین مسلمانان و خلیفه باید توسط دین الله حل شود. مراد از دین الله یعنی قاضی می‌باشد و زمانی‌که تنازع با حاکم ظالم بود، بر کناری آن واجب است.

محکمه مظالم محکمه‌ای‌ست که برکناری ظالمین حکم می‌کند و قاضی آن صاحب صلاحیت می‌باشد. وقتی‌که خلیفه یکی از شروط عقد را نداشت، بر کنار کردن آن لازم است و باید اول ثابت شود. محکمه مظالم صلاحیت اثبات حال خلیفه و برکنار نمودن آن را دارد.

ادامه مطلب...

هند بار دیگر نتوانست در مورد حزب التحریر حقیقت را به مردم بازگو کند Featured

(ترجمه)

در ۱۰ می ۲۰۲۳ گزارش‌های مختلف در رسانه‌ها به نشر رسید که در شهرهای بهرپال و حیدرآباد هند نزدیک به ۱۶ مسلمان دستگیر شده است. در این گزارش‌ها بر حزب التحریر اتهام وارد شده و یک سازمان تروریستی معرفی شده است. هم‌چنان یادآوری شده که در مقابل هند نیت جهاد را دارد. در گزارش‌ها برعلاوه ادارات استخباراتی "خارجی" اتحادیه‌های مختلف استخباراتی "اتحادیه های دولتی" به گونه مأخذهای "نامعلوم" اخذ شده است. کتاب‌های چاپ شده حزب التحریر با افراد گرفتار شده اساس اتهام گفته شده است. از آن زمان بدین‌سو اتهام‌های مختلف بشکل آنلاین به نشر می‌رسد؛ طوری‌که بعضی آن‌ها این ۱۶ فرد گرفتار شده مسلمان را در ایالت تامیل نابو به آن قضیه اعضای حزب التحریر ارتباط می‌دهند که فعلا ًدر جریان است. (منبع: https://www.siasat.com/mp-5-more-hut-members-held-from-hyderabad-sent-to-remand-2587115/)

بزرگترین دیموکراسی دنیا یعنی هند بارها ثابت نموده که به حقیقت ارزش قایل نیست. حکومت مودی (به شمول قوه قضایه) از راه‌های مختلف در جامعه می‌خواهد که به مفکوره حزب التحریر زیان برساند او آن را متهم نماید تا مردم از دعوت این حزب روی برگردانند. حکومت مودی چنان نمایان می‌سازد که دعوت حزب خواستۀ کدام دولت بیرونی است. موضوع تعجب‌آور بی‌پروایی ادارات رسانه‌ها در این موضوع می‌باشد. در هند این معمول است؛ در حالی‌که به سطح جهانی اعتماد مردم بر دیموکراسی به طور قابل ملاحظه کمتر شده و عامل اصلی آن درک مردم نسبت به اینست که دیموکراسی بارها در میادین مختلف زندگی مانند حاکمیت، سیاست، اقتصاد و اجتماع ناکام مانده است. این تعجب‌آور نیست که مودی در این اواخر در نشست جهانی دیموکراسی با گفتن این‌که هند مادر دیموکراسی است، دنیا را متعجب کند. این حرف‌های مودی بدون بعضی از خون گرم‌ها و مردمان احساساتی که بدون در نظرداشت حقیقت، هر سخنِ وی را تأیید می‌کنند؛ مردم هند، روشنفکران و سازمان‌ها را نیز شگفت‌زده کرده است. البیرونی، مورخ مشهور در سال ۱۰۱۶م به هند سفر نموده بود و چشم‌دیدش را چنین بیان نموده است که "عالمان هندی" مشهور مشتاق این بودند که در مورد دین و تاریخ به مردم اغراق نمایند او دروغ بگویند و بسیاری اوقات قابل قبول به حاکمان وقت بودند! حتی در زمان فعلی شاهد هستیم که چگونه رهبران BIP فلم‌های تخیلی مانند دوسیه کشمیر و قصه‌های کریلا هم‌چو حقایق پذیرفته می‌شوند. شاید با گذشت زمان در کتمان حقیقت از طرف دشمنان اسلام تغییر نیامده و تمسخر به نام دیموکراسی نیز با این موضوع کمک کرده باشد.

با وجود این‌که دولت‌ها، حاکمان و جاسوسان ایشان در مقابل مردم هند دروغ می‌گویند، حزب التحریر از گفتن سخن حق و تکرار آن خسته نخواهد شد. حزب التحریر نظام خلافت را برای حکومت‌داری به دنیا پیشنهاد می‌کند. برای تأسیس دوباره خلافت، منهج حزب التحریر به دعوت سیاسی و فکری محدود است و برای تأسیس نظام خلافت منهج‌های مادی مانند استفاده اسلحه و خشونت را خلاف شریعت می‌داند.

حزب التحریر برای این دعوت می‌کند که مسلمانان فکر و غور نمایند و در این راه به اتهامات مخالفین و دشمنان توجه نکنند. این اتهامات بی‌جا در اصل برای متنفذین توانایی دیدن حقیقت را می‌دهد، چون حقیقت برخلاف هر چیز دیگر جذابیت خویش را دارد. این وقایع ضعف دعوتگران جاهل را در مقابل دعوتگران حق نشان می‌دهد. الله سبحانه وتعالی از دعوتگران مخلص در مقابل دسائس مخالفین حق حمایت خواهد کرد. باذن الله.

ما در حزب التحریر نمایندگان امت اسلامی هستیم. ما بر تمام انسان‌ها، مسلمانان و غیرمسلمانان ندا سر می‌دهیم که اسلام را من‌حیث یک بدیل متمدن قبول نمایند! نظام سرمایه‌داری، سیکولریزم و دیموکراسی را رها نمایند که انسانیت را بشمول مردم هند بدبخت و ضعیف نموده است! ما بر آن مخلصین که به مردم خویش وفادار اند، ندا می‌کنیم که حقیقت ادعاهای رسانه‌های فروخته شده را معلوم نمایند. این رسانه‌ها غلام آن سرمایه‌دارهای هستند که از بدنام کردن اسلام و مسلمانان سود می‌برند تا مردم را با شعارهای آزادی و دیموکراسی در غلامی خویش نگهدارند. در حالی‌که ما مسلمانان آن قومی هستیم که الله سبحانه وتعالی فرستاده است تا انسان‌ها را از بندگی انسان‌ها به عبادت الله، از تنگنای دنیا به وسعت آخرت و از ظلم ادیان به عدالت اسلام دعوت کنیم.

﴿إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى﴾ [طه: ۷۴]

ترجمه:‌ هرکس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ برای اوست؛ در آن جا، نه می‌میرد و نه زندگی می‌کند.

انجنیر صلاح الدین عضاضه

رئیس دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

صلاحیت‌های خلیفه

(ترجمه)

امام بخاری در صحیح خود حدیثی در این خصوص روایت نموده است:

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ بَعْثًا وَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ فَطَعَنَ النَّاسُ فِي إِمَارَتِهِ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: "إِنْ تَطْعَنُوا فِي إِمَارَتِهِ فَقَدْ كُنْتُمْ تَطْعَنُونَ فِي إِمَارَةِ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ وَايْمُ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَخَلِيقًا لِلْإِمَارَةِ وَإِنْ كَانَ لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ وَإِنَّ هَذَا لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ بَعْدَهُ»

ترجمه: از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم لشکری فرستاد و اسامه بن زید را بر آن امیر گردانید. مدم در امارت وی طعنه زدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم ایستاد و گفت: اگر شما در امیر بودن وی طعنه می‌زنید، در امیر بودن پدر وی قبل از این نیز طعنه می‌زدید و به الله (سبحانه وتعالی) سوگند که وی سزاوار امارت و او (زید) از دوست داشتنی‌ترین مردم نزد من بود و این (اسامه) نیز پس از وی دوست داشتنی‌ترین مردم نزد من است.

این بود عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان اولین رئیس دولت اسلامی، که خودش امیر لشکر را تعیین می‌نماید. آنچه از این حدیث استدلال می‌شود اینکه رئیس دولت در اسلام (خلیفه) عبارت از رهبر لشکر به شکل عملی است، نه این‌که تنها فرمانده اعلی برای لشکر باشد؛ زیرا قیادت او برای لشکر، به صورت نمادین نیست و قیادت لشکر یکی از صلاحیت‌های خلیفه است، در غیر آن صلاحیت‌های خلیفه فراوان است که در موارد زیر خلاصه می‌شود:

1-       خلیفه کسی است که احکام شرعی لازم را برای رعایت امور امت که با اجتهاد از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم استنباط شده باشد تبنی می‌کند و این احکام با تبنی وی، از جمله قوانینی می‌گردد که اطاعت از آن واجب و مخالفت آن جواز ندارد و دلیل آن اجماع صحابه است. زمانی‌که ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خلافت رسید، دیدگاه وی این بود که اموال در میان مسلمانان باید به صورت مساویانه توزیع شود؛ زیرا آن اموال حق همه به صورت مساویانه است و عمر به این نظر بود که درست نیست برای کسی‌که در مقابل رسول الله جنگ کرده، مساوی به آن کسی داده شود که همرکاب رسول الله صلی الله علیه و سلم جنگیده است و درست نیست که برای فقیر چیزی مانند غنی داده شود. اما ابوبکر خیلفه بود و دستور داد تا به دیدگاه او عمل کرده شود. یعنی توزیع اموال را در میان مسلمانان به صورت مساویانه تبنی کرد و بقیه مسلمانان در این امر از وی متابعت نمودند، قضات و والیان بر همان روش به پیش رفتند و عمر تسلیم او شد و به نظر ابوبکر عمل کرد و آن را اجرا نمود. هنگامی‌که عمر خلافت را به دست گرفت، نظری مخالف با نظر ابوبکر تبنی کرد، یعنی دستور به تقسیم پول به طور متفاوت؛ نه به طور مساوی. بعد از آن اموال بر حسب قدامت در اسلام و نیاز اشخاص داده شد و مسلمانان از آن پیروی کردند و والیان و قضات به آن عمل کردند. بناءً بین اصحاب اجماع بود بر این که امام یعنی خلیفه می‌تواند که احکام معین برگرفته از شریعت را با اجتهاد صحیح تبنی کند و به عمل به آن احکام به مسلمانان دستور دهد و بر مسلمانان واجب است حتی اگر با اجتهادشان منافات داشته باشد، از آن اطاعت کنند و از عمل به نظر و اجتهاد خود دست بردارند.

2-      او مسئول سیاست داخلی و خارجی دولت باهم است و اوست که فرماندهی لشکر را بر عهده دارد و حق اعلام جنگ و انعقاد صلح، آتش‌بس و سایر معاهدات را دارد و دلیل آن عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم است؛ زیرا همه این کارها را خودش انجام می‌داد و یا شخصی را برای انجام آن‌ها می‌گماشت؛ همانطور که برای انجام کارهای اداری افراد را استخدام می‌کرد، معاونین، فرمانداران و قضات تعیین می‌نمود، آن‌ها را محاسبه کرده، بر خرید و فروش، توزیع اموال و کمک به بیکاران برای یافتن شغل برای آن‌ها مراقبت و سایر امور داخلی نظارت می‌کرد. هم‌چنین خطاب به پادشاهان و پذیرفتن هیأت‌ها و سایر امور خارجی و غزوات را خودش رهبری می‌کرد و سریه‌ها را می‌فرستاد و فرماندهان آن‌ها را تعیین می‌کرد که نشان می‌دهد او فرمانده واقعی لشکر بود، نه تنها فرماندۀ اعلی. بنابراین، اعلان جنگ کرد و آتش‌بس و معاهدات منعقد نمود که نشان می‌دهد همه این اقدامات در اختیار خلیفه است.

3-      اوست که حق قبول و رد سفیران خارجی و تعیین و عزل سفیران مسلمین را دارد. دلیل آن عمل رسول الله صلی الله علیه وسلم است. رسول الله صلی الله علیه وسلم با مسیلمه و ابو رافع دو فرستاده‌ای قریش ملاقات نمود و او صلی الله علیه وسلم بود که برای هرقل، خسرو، مقوقس، حارث غسانی، حارث حمیری پادشاه یمن و نجاشی و بقیه پادشاهان فرستادگانی را فرستاد. چنانکه عثمان بن عفان را به عنوان فرستاده‌ای برای قریش فرستاد که نشان می‌دهد خلیفه همان کسی است که سفیران را تعیین می‌کند، از جاهای دیگر آنان را می‌پذیرد یا رد می‌کند.

4-      او معاونین و والی‌ها را تعیین و عزل می‌کند و همگی در برابر او پاسخگو هستند، هم‌چنان که در برابر مجلس امت مسئول می‌باشند. دلیل آن عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم است، چنان‌که ابوبکر و عمر را معاونین خود قرار داد و چنانکه والیان را تعیین نمود. آنان را محاسبه کرد و عده‌ای را عزل و برکنار نمود، علاء بن حضرمی را از دولت بحرین برکنار کرد و ابن طبیه را به خاطر پذیرفتن هدایا هنگامی‌که او را به عنوان مؤظف جمع‌آوری صدقه فرستاد، محاسبه نمود.

5-      اوست که قاضی القضات و دیگر قضات را تعیین و عزل می‌کند، به استثنای قاضی مظالم که او را خلیفه تعیین می‌کند، ولی عزل او دارای محدودیت‌هاست. اوست که مدیران ادارات، رهبران لشکر، رؤسای ارکان و امیران ولایات را تعیین و عزل می‌نماید و تمام آن‌ها در برابر او پاسخگو هستند، نه در برابر مجلس امت. دلیل آن عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم است که قاضی تعیین کرد. از جمله علی بن ابی طالب و ابوموسی اشعری و فرماندهان لشکرها و سریه‌ها از جمله اسامه بن زید و حمزه بن عبدالمطلب.

6-      او احکام شرعی را که بر اساس آن بودجۀ دولت تنظیم می‌شود، تبنی می‌کند و اوست که در مورد فصول بودجه و مبالغی که برای هر یک از طرفین لازم است، خواه مربوط به درآمدها یا هزینه‌ها، تصمیم‌گیری می‌کند. دلیل آن اجماع صحابه است. خلیفۀ راشد ابوبکر صدیق چنین کرد، هم‌چنان که خلیفۀ مسلمانان عمر بن خطاب انجام داد و هیچ یک از صحابه آن را انکار نکردند، هر چند اعمالی این چنینی (در صورتی‌که منکر می‌بود) مورد انکار قرار می‌گرفت، پس این اجماع شمرده می‌شود.

آنچه از عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان حاکم و اجماع صحابه بر اعمال خلفای راشدین پس از او گذشت، معلوم می‌شود که خلیفه همان کسی است که تمام اختیارات حکومت را دارد. او ولی امر مسلمانان و حافظ مصالح آنان است. او تمام اختیاراتی را دارد که او را قادر می سازد مسئولیت خود را در قیمومیت و مراقبت انجام دهد.

این حکم الله سبحانه وتعالی است و هیچ‌کس نمی‌تواند به آن اعتراض یا انتقاد کند؛ زیرا چه کسی بهتر از الله متعال خالق و پرودگار انسان به آنچه صلاح امت است بهتر می‌داند؟ با این حال، منافع آن  اختیارات‌ وسیع خلیفه زمانی نمایان می‌شود که ان‌شاء الله به زودی خلافت بازگردد. خلیفه به امور امت رسیدگی می‌کند. او مسئول هر بزرگ و کوچک، که در ذاتش پسندیده باشد، شناخته می‌شود، امت او را مورد بازخواست و محاسبه قرار می‌دهند. حقوق مردم در میان بسیاری از مقامات، که هر کدام دیگران را مقصر ب‌دانند، ضایع نمی‌شود؛ زیرا حقوق ضایع می‌شود و افراد غافل پاسخگو نمی‌باشند. بنابراین، بی‌عدالتی و فساد گسترش می‌یابد، همانطور که امروز در سیستم‌های دموکراتیک کاربردی در جهان از جمله جهان اسلام ما وجود دارد.

پرودگارا برای ما خلیفه‌ای به زودی عنایت کن تا به امور ما رسیدگی کند، نصیحت ما را بشنود و پاسخگویی و بازخواست ما را بپذیرد تا دیگر جایی برای بی‌عدالتی و فساد نباشد. امنیت، آرامش و امان در امتی که از دیرباز تحت ظلم، وحشت و ستم قرار گرفته است و با چشمانی سرشار از امید به الله مهربان و بخشنده، چشم به راه روز نجات خود است حاکم گردد! آمین!

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...

اجلاس چین و آسیای مرکزی؛ گامی‌ست در توسعه اقتصاد چین!

(ترجمه)

به تاریخ 18 می، اولین نشست "چین-آسیای مرکزی" در شهر "شیان" چین با اشتراک رهبران ترکمنستان، قزاقستان، قرغیزستان، تاجیکستان و ازبکستان  برگزار گردید. در این نشست، "شی جین‌پینگ" رئیس‌جمهور چین برنامه‌های توسعه‌یی استراتژیک بزرگ، از زیرساخت‌های ساختمانی تا رشد تجاری را برای آسیای مرکزی اعلام نمود. او مشخصاً گفت؛ جهت گسترش هم‌کاری‌ها و پیش‌رفت‌ها در آسیای مرکزی، چین حاضر است تا 26 میلیارد ین (معادل 3.8 میلیارد دالر) را در بخش کمک مالی تخصیص داده و برای این کشورها اهدا نماید.

این نشست را می‌توان از لحاظ شکل گروه 1+5 چین نام برد. در مورد ازبکستان، میرضیایف، رئیس‌جمهور این کشور، در جریان ملاقات رسمی خود یک برنامه فراگیر را برای رشد یک شراکت استراتژیک میان ازبکستان و چین از 2023 الی 2027 اتخاذ نموده است. در چارچوب این برنامه، هزاران اسناد میان طرفین، در خصوص تجارت متقابل، گمرکات، تحصیل، انرژی، زراعت، حمل‌و‌نقل و دیگر بخش‌ها به امضاء رسید. هم‌چنان، در داخل این چارچوپ فعالیت‌های تجاری مشترک، در خصوص‌ صنعت با فناوری جدید و پروژه‌های تجاری و سرمایه‌گذاری در بخش‌های انرژی، علوم شیمیایی، زمین‌شناسی، وسایل حمل و نقل، انجنیری برق، ساختمان و دیگر سکتورهای(صنعتی) با ارزش بیشتر از 25 میلیارد دالر، توافق‌ صورت گرفته است. هم‌چنان تذکر یافت که حجم سرمایه‌گذاری چین در ازبکستان از سال 2017 بدین‌سو به 11 ملیارد دالر رسیده است.

رهبران دولت‌های آسیای مرکزی میلیاردها پول‌ کثیف وعده‌ شدۀ چین را بدون تفکر درمورد پیامدهای آن تصاحب می‌شوند، که بعداً آن‌ها را به اجرای‌ بسیاری از خواسته‌های‌ خویش مجبور می‌سازد. وقتی نوبت به پرداخت قرضه‌ها می‌رسد، نتیجه این می‌شود که آن‌ها نه ‌تنها در بدل آن منابع طبیعی بلکه خود زمین‌های آن را نیز تسلیم آن‌ها می‌نمایند. به‌طور مثال، امام علی رحمان، رئیس‌جمهور تاجیکستان 1،158 کیلومتر مربع زمین در کوه‌های بدخشان، که از لحاظ منابع طبیعی غنی می‌باشد، جهت خلاصی از قرضه‌هایش به چین داد!

قرغیزستان نتوانست قرضه‌هایش را به چین واپس دهد، فلهذا مجبورش ساخت تا تنگی مهم استراتژیکی هندوکش را رها نماید که در نتیجه بخش عظیم معادن و کارخانه‌های خود را از دست می‌دهد، و این فقط آغاز کار است.

آیا یک شخص عاقل با شعور سیاسی و صادق به مردمش با هم‌چو اژدهای سیرناپذیر ارتباط قایم نموده و دروازه کشورش را به‌روی آن باز می‌نماید؟! البته که خیر. فقط رهبرانی‌که حفظ کرسی‌های خویش را بالای سرنوشت مردم و سرزمین‌های خود معامله می‌نمایند، می‌توانند به این عمل نفرت‌‌انگیز دست بزنند.

علاوه‌ بر این، تمام جهان شاهد سرکوب وحشیانۀ مسلمانان اویغور توسط چین است، اما هنوزهم اکثریت رهبران مسلمان آسیای مرکزی به‌شمول میرضیایف، در صدد تقویت شراکت در عرصه‌های مختلف با چین است. آن‌ها آرزوهای‌ خویش‌را با پول‌های کثیف چین با دست دادن با "شی جین‌پینگ" و دولت ملحد آن که دستانش با خون مسلمانان اویغور آلوده است، سنجاق زده‌اند، دهان‌شان را مهر زده و حتی اگر باعث تحقیر خودشان هم گردد، چاپلوسی آ‌ن‌ها را می‌نمایند.

ازبکستان هم‌چنان در انتظار این است تا چین در خصوص بحران‌های اقتصادی و کاهش نارضایتی مردم آن‌را کمک و هم‌کاری نماید. انتظار داشتن این امر از یک کشور مثل چین که سیاست خارجی‌اش فقط بر مبنای استعمار اقتصادی‌ استوار است، چیزی جز یک سد بزرگ سکندری سیاسی و اقتصادی‌ نیست. آیا این بسنده نیست تا فقط یک‌بار بر سیاست قرضۀ فریب‌کارانۀ چین که در حق همسایه‌های مان با تاجیکستان و قرغیزستان انجام داده‌اند، نظر اندازیم تا قانع گردیده و برحذر شویم؟! کی این را تضمین می‌کند که آن‌چه بر سر آن‌ها آمد بالای ما نمی‌آید؟ هیچ‌کس! هنوزهم رژیم میرضیایف از این امر پند نمی‌گیرد!  

بنابراين، ما عرض می‎نماییم که قایم نمودن هرنوع رابطه با چین که دشمن سوگند‌ خوردۀ اسلام و مسلمانان می‌باشد، اشتباه است. توقع داشتن خوبی از دشمن، خودکشی است. الله سبحانه و‌تعالی می‌فرماید:

﴿الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ للهِ جَمِيعاً [نساء: 139]

ترجمه: کسانی‌که کافران را به جای مؤمنانْ سرپرست و دوست خود می‌گیرند؛ آیا عزت و قدرت را نزد آنان می‌طلبند؟ یقیناً همه عزت و قدرت فقط برای الله است.

ای مسلمانان باعزت! هیچ راه بیرون‌رفتی از این خواری، ذلت و عقب‌ماندگی جز به بازگشت به اسلام با تأسیس دولت مان وجود ندارد که امور مان را بر اساس احکام اسلام تنظیم نماید، درحالی‌که دیگر طریقه‌ها برای ما زند‌گی درخشان و سعادت‌مند به بار نمی‌آورد.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ازبکستان

مترجم: ارسلان مبارز

ادامه مطلب...

آیا رسول الله صلی الله علیه وسلم وطن‌پرست بود؟

(ترجمه)

خبر:

بعضی از علماء و دعوت‌گران معاصر بخاطر اثبات موجودیت رژیم‌های سایکس پیکو از دلایل شرعی استفاده می‌کنند.

تبصره:

برای شروع این موضوع بر می‌گردیم به اصل کلمه در فرهنگ‌های لغت زبان. کلمه وطن، فلانٌ بالمکان: یعنی فلان کس در آن مکان سکنی گزید، آشنا شد و آن را منزل خود قرار داد. پس مکانی‌که انسان در آن به دنیا آمده، بزرگ شده و با آن آشنا شده، وطن اوست و به این مکان حب داشتن برای هر شخصی فطری می‌باشد. این یک مظهر طبیعی غریزه بقاء است؛ لذا هیچ اشکالی ندارد که فردی به مکانی که در آن زندگی می‌کند، محبت بورزد.

در اینجا باید بین محبت داشتن به مکانی‌که انسان در آن زندگی می‌کند و بین مفهوم وطن از دیدگاه سایکس پیکو تفاوت قائل شد؛ چون دومی به مرزهای جغرافیایی که توسط غرب استعمارگر رسم شده وفادار است.

به عنوان مثال؛ کسی‌که در شهر رمثای اردن زندگی می‌کند، شهر معان را بخشی از وطن خود می‌داند. از این رو باید از آن مراقبت کند؛ زیرا در حیطه آن چیزی است که وطنش نامیده می‌شود و هرچند هرگز پا به سرزمین معان نگذاشته باشد، در حالی‌که او نباید هیچ اهتمام به آنچه در شهر درعا سوریه می‌گذرد، داشته باشد؛ در حالی‌که چند کیلومتر از رمتا فاصله دارد و در محدوده آن چیزی نیست که به آن وطن ‌گویند.

این همان کاری است که رژیم‌های حاکم در سرزمین‌های اسلامی انجام می‌دهند. وطن مفهومی است که علاقه و توجه شما باید محدود به اتفاقاتی باشد که در مرزهای سرزمینی به نام وطن شما روی می‌دهد.

در حقیقت اکثر شعار‌ها؛ تنها شعار‌ نیست، چون برای حفظ موجودیت و منافع خود تحت عنوان امنیت وطن، دفاع از وطن و دیگر شعارهای دروغین اتخاذ می‌کنند. مانند این قول که به آن استدلال می‌کنند: "حب الأوطان من الإيمان" لذا این حدیث جعلی و بی‌اساس است و اما قول رسول الله صلی الله علیه وسلم که فرمودند:

«وَاللهِ إِنَّكِ لَخَيْرُ أَرْضِ اللهِ وَأَحَبُّ أَرْضِ اللهِ إِلَى اللهِ وَلَوْلَا أَنِّي أُخْرِجْتُ مِنْكِ مَا خَرَجْتُ»

ترجمه: به الله سوگند تو بهترین سرزمین الله و به نزد الله متعال محبوب‌ترین سرزمین هستی و اگر از این سرزمین رانده نمی‌شدم، هرگز خارج نمی‌شدم.

پس در جایی‌که بزرگ شده و زندگی نموده حب، ذاتی و فطری است. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه به دنیا آمد و بزرگ شد، علاوه از قدسیت سرزمین‌شان و به نزد الله سبحانه وتعالی نیز محبوب‌ترین سرزمین‌ها بود.

پس چگونه می‌توان این حدیث را بر نهادهای که بالای ویرانه‌های دولت خلافت تأسیس شده‌اند، منطبق کرد؟ در حالی‌که حدود آن را غرب استعمارگر خط‌کشی نموده به هدف پارچه پارچه نمودن امت اسلامی و متفرق ساختن‌ و تصرف کردن ثروت‌شان و هم‌چنان بر رابطه عقیدوی که منسجم‌شان می‌نمود، ضربه وارد کرده است، لذا متفرق و پراکنده گردیدیم، بدون هیچ قدرتی و ما در هر گوشه و کناری  در غیاب سرپرست حقیقی برای امت اسلامی متفرق شدیم و در مصیبت و مشکلات، زندگی می‌کنیم.

بناءً دولت در اسلام ماهیتی توسعه‌طلبانه دارد و وظیفه آن حمل پیام اسلام به خارج به وسیله دعوت و جهاد می‌باشد. پس اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم وطن پرست می‌بود، در مرزهای دولتی که در مدینه ایجاد کردند، متوقف می‌ماند؛ اما برعکس مکه و جزیرة العرب را فتح کردند؛ حتی خلفای راشدین چنین بودند و ابوبکر صدیق سرزمین شام و عراق را فتح کرد. عمر بن الخطاب مصر وطرابلس را فتح نمود و عثمان خراسان، ارمنستان و آذربایجان را فتح کرد.

شخصی‌که اهل سرزمین شام، سرزمین حجاز، یا سرزمین یمن است - همانطور که در گذشته بود - وصفی از واقعیت مکانی است که در آن زندگی می‌کند و چیزی بیشتر نیست. پس رابطه‌ای که در نهایت جمع می‌کند، بین کسی‌که در حجاز تولد شده و کسی‌که در شام، همانا رابطه عقیدوی است که در دولت اسلامی وجود دارد.

بلی، تنها اسلام است که بلال حبشی، صهیب رومی، سلمان فارسی و سپس مهاجران و انصار را گرد هم آورد و آن‌ها را در یک صف واحد متحد کرد و تمام روابط جاهلیت پیش از اسلام را که بین آن‌ها حاکم بود، از قبیل رابطه وطن‌پرستی و قومی را از بین برد و تنها ملاک تفاوت آن‌ها را تقوا قرار داد.

بناءً استمرار وفاداری به پرچم یا مرزها نشانه‌ای از تفکرات جاهلیت است که فقط در خدمت استعمار گران قرار دارد. اصل این است که این تقسیمات را نپذیریم و برای بازگرداندن امت به وحدت سیاسی و اقتصادی در یک دولت واحد تلاش کنیم؛ زیرا الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ [انبیاء: 23]

ترجمه: همانا اين، امت شماست، امتى يگانه، و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش كنيد.

نویسنده: انجینیر/مهندس عمر محمد

4 ذي القعدة 1444هـ.ق.

مطابق به چهارشنبه, 24 می 2023م.

مترجم: پارسا امیدی

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه