یکشنبه, ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۱۱/۱۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

به پرسش عباده الشامي

پرسش
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

1- در دوسیه ازاله‌ی زمین یا خاک در مورد حکم حاکم غاصب سلطنت چنین وارد شده است: «حکم غاصب سلطنت و قدرت این‌است که با وی باسلاح جنگ نمایی تا این‌که خلع سلاح یا کشته شود. ما می‌دانیم که عدالت یکی از شروط خلیفه می‌باشد و کسی‌که قتل و خون‌ریزی نموده، قدرت‌را از امت غصب می‌کند، فاقد عدالت می‌باشد.آیا با جواب سوال سابق تحت عنوان "طریقه شرعی برای اقامه خلافت و سلطان متغلب" بود در تعارض قرار ندارد؟ اگر تعارض ندارد آیا فهم و برداشت ما از سلطان متغلب جدید شده است یا اصلاً فهم گذشته ما ملغی گردیده است؟ امیدوارم که توضیح بدهید.
2- ما امروز شاهد این‌هستیم که حدود بالای مسلمان‌ها از طرف تنظیم الدوله(داعش) تطبیق می‌گردد. آیا تطبیق حدود شرعی از طرف داعش و بعضی دولت‌های دیگر باعث پاکی گناه وی در روز قیامت در نزد الله شده و محاسبه نمی‌شود؟ امید وضاحت دارم.

3- آیا به دولت خلافت که آمدن آن به اذن الله قریب است، جایز می‌باشد که دوستان و هم‌پیمانانی از دولت‌های کفری هرچند که مثل آلمان حربی هم باشند، داشته باشد؟ البته از باب تقویه دولت خلافت و فتح آن‌سرزمین‌ها، یا چنین کاری جایز نبوده؛ مگر با دولت‌هایی‌که از نظر حکم محارب اند، مانند وینزویلا. آیا جایز است که با دولت‌های محارب کنونی پیمان‌ها بسته شده به صلح حدیبیه که بین رسول‌الله صلی الله علیه وسلم و مشرکین قریش منعقد گردیده بود، قیاس کرد؟
الله برای‌تان خیر و برکت‌را نصیب نماید.

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

1- آن‌چه که در دوسیه و جواب سوال وارد شده است، باهم اختلاف ندارند. معلوم می‌شود که در پیش شما نسخه‌ای از دوسیه است که قدیمی می‌باشد و در آن حکم متسلط نمی‌باشد، و نسخه‌ای که نزد ما موجود است، در آن حکم متسلط می‌باشد و هم‌چنان در کتاب نظام حکومت‌داری در صفحه 57 حکم سلطان متسلط موجود می‌باشد. لهذا آن‌چه در دوسیه و جواب سوال آمده است، کدام تناقض ندارد.

اما این‌که عدالت شرط است، در خلیفه درست است. با سلطان متغلب بیعت کرده نمی‌شود تا این‌که توبه نکرده، کارش‌را درست ننموده و مردم‌را قناعت ندهد. عدالت قبل از بیعت باید موجود شود، طوری‌که شما می‌دانید، کسی‌که توبه نمود، مصلح شده و از عمل بدش برگشته عدل‌ را پیشه‌ی خود نمود، عادل محسوب می‌شود. معلوم دار است که شما دچار اشتباه شده گمان کردید که بیعت با وجود تسلط و ظلمش و بی‌عدالتی‌‌اش می‌شود که چنین نیست. اگر خلیفه توبه نموده، اصلاح شد و مردم‌ را قناعت داد، سپس بیعت کرده می‌شود. امیدوارم که قضیه واضح شده باشد.

2- تطبیق عقوبات از سوی دولتی‌که به اساس شریعت حکم می‌کند، مکفر گناه می‌باشد. به این سوال در سال22/01/2014م جواب دادیم که در زیر متن آن ‌را تکرار می‌نمایم:

«اما سوال دیگر: آیا عقوبت در دنیا مکفر گناه در روز قیامت می‌باشد؟ این درست است که عقوبت شرعی که از طرف دولت اسلامی اجرا می‌شود، کفاره گناه می‌باشد؛ نه از طرف قوانین وضعی. تفصیل آن چنین است:

«أخرج مسلم عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ، قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ عليه الصلاة والسـلام فِي مَجْلِسٍ، فَقَالَ: «تُبَايِعُونِي عَلَى أَنْ لَا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئًا، وَلَا تَزْنُوا، وَلَا تَسْرِقُوا، وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَسَتَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ، فَأَمْرُهُ إِلَى اللهِ، إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ، وَإِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ»

ترجمه: مسلم از عباده بن صامت روایت می‌کند که گفت: همراه رسول الله در مجلسی بودیم، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: با من بیعت کنید که به الله شریک قرار ندهید، زنا نکنید، دزدی ننمایید، نفسی را که الله کشتن آن را حرام قرار داده است، نکشید؛ مگر به حق. کسی که وفا نمود اجرش به الله است، کسی‌که آن را انجام داد و جزا داده شد، آن کفاره‌اش می‌باشد. کسی‌که به آن اقدام نمود، الله سترش نمود، امورش به الله محول می‌گردد؛ اگر خواست عفوش می‌کند و اگر خواست، عذابش می‌نماید.

حدیث بیان می‌دارد؛ کسی‌که در دنیا مجازات شد، در روز قیامت برایش کفاره می‌باشد و به آن‌گناه در آخرت عذاب نمی‌شود. از حدیث نیز واضح شد که مجازات مکفر گناه است که از طرف دولت اسلامی که به خلیفه به اساس اسلام بیعت شده باشد؛ چون در حدیث به قول تبایعونی... «فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ» شروع شده است. عقوبت کفاره شده می‌تواند که در آن بیعت باشد و بیعت به حاکم می‌شود که به اساس اسلام حکم کند. خلاصه این‌که دولتی‌که به اساس اسلام بوده، حد را بالای مجرم جاری نماید، در آخرت گناه وی مجازات ندارد. الله سبحانه وتعالی بهتر می‌داند.» پایان.

3- سوال شما در مورد پیمان با دولت‌های کفری به این معنی‌است که از ایشان کمک و استعانت می‌خواهی، از نظری شرعی جایز نمی باشد. بنا به دلایل ذیل:

الف: در جزء دوم کتاب شخصیه در باب "الاستعانة بالكفار" واضحاً چنین وارد شده است: «دلیلی‌که کمک گرفتن از کفار -که دولت مستقل است- در جنگ جایز نمی‌باشد؛ احمد و نسائی از انس روایت می‌کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لا تستضيئوا بنار المشركين»

ترجمه: به آتش مشرکین روشنی نخواهید(آتش قوم کنایه از قدرت‌شان در جنگ به گونه‌ای که قبیله و یا دولت مستقل باشند).

بیهقی حدیث صحیح دیگری ‌را چنین روایت می‌کند:

«خرج رسول الله عليه الصلاة والسـلامحتى إذا خلَّف ثنيَّة الوداع إذا كتيبة قال: من هؤلاء؟ قالوا بني قينقاع وهو رهط عبد الله بن سلام قال: وأسلموا؟ قالوا: لا، بل هم على دينهم، قال: قولوا لهم فليرجعوا، فإنّا لا نستعين بالمشركين»

ترجمه:رسول الله صلی الله علیه وسلم خارج شده و از ثنیه الوداع گذشت و گروهی از مردم را دید. فرمود: این‌ها کی‌ها اند؟ گفتند: اهل قینقاع و قبیله عبد الله بن سلام اند. فرمود: آیا مسلمان شدند؟ گفتند تا هنوز از دین‌شان برنگشتند. فرمود: بگویید که بر گردند، ما از مشرکین کمک نمی‌خواهیم.

رسول‌الله صلی الله علیه وسلم قبیله عبد الله بن سلام‌ را رد نمود؛ به خاطری‌که به حیث یک گروه کافر آمده بودند. تحت یک بیرق از بنی قینقاع که با رسول‌الله نیز معاهدات داشته، به گونه دولت بودند که رسول‌الله صلی‌الله و علیه وسلم ردشان نمود. با بیرق آمده بودند که نماینده‌گی از دولت ‌را می کردند، از همین سبب رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم آن‌ها‌را رد نمود؛ در خیبر که یهود آمده، افراد بودند، نه به شکل گروه و دولت. در حدیث علت شرعی عبارت از وجود حکومت می‌باشد. علت در متن حدیث آشکار است؛ مانند این قول: «إذا كتيبة قال: من هؤلاء قالوا: بني قينقاع وهو رهط عبد الله بن سلام» در این جا کتیبه یا گروه به معنای لشکر مستقل و بیرق می‌باشد. قبیله بنی قینقاع حیثیت دولت‌ را داشت که بین آن‌ها و رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم معاهدات نیز وجود داشت که علت رد شدن‌شان نیز شد.

این‌که رسول‌الله صلی الله علیه وسلم قزمان ‌را، که مشرک بود، در غزوه احد قبول کرد، وی از آدرس کدام قدرت و گروه نبود؛ بلکه فرد بود. گروهی‌که تحت بیرق مشخص و قبیله مشخص باشد، جایز نیست که از آن‌ها استعانت گرفته شود؛ ولی قبیله بنی خزاعه در وقت عقد پیمان رسول‌الله صلی الله علیه وسلم و قریش حضور داشته، تعهد نمود که با مسلمین می‌باشد و قبیله بنی بکر گفت که ما در پیمان قریش می‌باشیم، و این واقعه در صلح حدیبیه به اساس متن ذیل رخ داده است:

«وإنه من أحب أن يدخل في عقد محمد وعهده دخل فيه، ومن أحب أن يدخل في عقد قريش وعهدهم دخل فيه» [رواه أحمد]

ترجمه: کسی‌که دوست دارد در عقد محمد داخل شود، داخل شود و کسی‌که دوست داشت که در عقد قریش داخل شود، داخل گردد.

بناءً قضیه بنی خزاعه با قضیه بنی قینقاع متفاوت بوده، بنی خزاعه با رسول الله صلی الله علیه وسلم پیمان بسته نکرده بود. آن‌ها با پیمان رسول‌الله صلی الله وعلیه وسلم و قریش یک‌جا شدند که جزء از مسلمین محسوب شده، تحت بیرق ایشان بوده، جزء دولت اسلامی به شمار می‌رفتند.

هیچ‌گونه پیمان بستن و کمک خواستن با دولت کافر جایز نمی‌باشد و به کفار ذمی که تابع دولت اسلامی‌ست، جایز است که در ارتش دولت اسلامی باشد.

ب: در ماده شماره 190مقدمه دستور پیرامون موضوع معاهدات با کفار چنین آمده است:

"ماده 190: ،معاهدات نظامی و آن‌چه مربوط آن است قطعاً ممنوع می‌باشد. معاهدات سیاسی، پیمان‌های اجاره پایگاه‌های هوایی نیز ممنوع می‌باشد. عقد پیمان‌های حسن هم‌جواری، اقتصادی، تجاری و مالی، فرهنگی و آتش‌بس جایز می‌باشد."

شرح متن فوق: (معاهدات به آن پیمان‌های گفته می‌شود که دولت‌ها جهت تنظیم روابط‌شان با وضع شروط پذیرفته شده منعقد می‌گردد. فقها آن ‌را معاهدات مسمی نموده اند. شرط صحت معاهدات آن‌است که عقد‌های وضع شده ‌را، که مدت آن محدود است ،شریعت اجازه داده باشد. احکام شرعی دیگری در زمینه موجود است و معاهدات نیز انواع مختلف دارد. نظر به قول رسول‌الله صلی الله وعلیه وسلم پیمان‌های نظامی حرام است: «لا تَسْتَضِيئُوا بِنَارِ الْمُشْرِكِينَ»؛ از مشرکین کمک نخواهید. آتش قوم کنایه از قدرت جنگی‌شان است. هم‌چنان فرموده است: «فَلَنْ أَسْتَعِينَ بِمُشْرِكٍ»؛ هرگز من از مشرکین کمک نمی‌خواهم. مسلم از عایشه رضلی الله وعنها روایت نموده است. و رسول‌الله در حدیث دیگر فرموده است:

«لاَ نَسْتَعِينُ بِالْكُفَّارِ عَلَى الْمُشْرِكِينَ»

ترجمه: ما از کفار علیه مشرکین کمک نمی‌خواهیم. (ابن ابی شیبه از سعید بن منذر روایت نموده است)

استعانت از مشرکین منحیث دولت حرام بوده و پیمان‌ها نیز با ایشان به اساس دلایل واضح ذکر شده مشکل دارد.)
ج: موضوع صلح حدیبیه بین رسول‌الله صلی‌الله وعلیه وسلم و قریش شامل پیمان نمی‌شود؛ چون در پیمان در یک صف باهم می‌جنگند. آن‌چه که رخ داد، یک‌صلح آتش‌بس مؤقتی قبل از فتح بود. بناءً انعقاد آتش‌بس بین ما و کفار حربی جایز می‌باشد و اگر آن‌ها در سرزمین‌های اشغالی مسلمان‌ها حاکمیت می‌کنند، بستن هیچ نوع پیمان جایز نمی‌باشد؛ زیرا اعتراف و تأیید اشغال را نشان می‌دهد که شرعاً حرام می‌باشد. با یهود که سرزمین مسلمان‌ها را اشغال نموده است، عقد هیچ‌نوع پیمان درست نیست. در بند چهارم ماده 189چنین آمده است:

ماده 189: ارتباط با دولت‌های غیر در دنیا به چهار اعتبار صورت می‌گیرد:

چهارم: دولت‌های محارب فعلی مانند اسرائیل در تمام حالات جنگ مد نظر گرفته می‌شود. تعامل با آن‌ها جنگ است، برابر است که آتش‌بس باشد یا نباشد و تمام اتباع آن از ورود به سرزمین‌های اسلامی ممنوع می‌شود.

شرح ماده 189: با دولت‌های محارب صلح دایمی جایز نبوده؛ چون جهاد معطل قرار می‌گیرد، در حالی‌که جهاد تا روز قیامت ادامه دارد و آتش‌بس دایمی مانع جهاد و نشر اسلام می‌گردد، دین الله سبحانه وتعالی اظهار نمی‌گردد. الله تعالی می‌فرماید:

﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾ (انفال 39)

ترجمه: با آن‌ها بجنگید تا فتنه باقی نماند و دین کاملاً برای الله شود.

و رسول‌الله صلی الله وعلیه وسلم می فرماید:

«وَالْجِهَادُ مَاضٍ مُنْذُ بَعَثَنِي اللَّهُ إِلَى أَنْ يُقَاتِلَ آخِرُ أُمَّتِي الدَّجَّالَ» [أخرجه أبو داود من طريق أنس رضي الله عنه]
ترجمه: جهاد از زمانی‌که الله من را مبعوث نموده تا روزی‌که آخرین امت من با دجال می‌جنگد، ادامه دارد. (ابو داود از انس روایت کرده است)

اما صلح مؤقت با این دولت‌ها و آتش‌بس مؤقت در حالت جنگ شرایط ذیل در نظر گرفته می‌شود:

-‌ هرگاه دولتی‌که بین ما و آن‌ها فعلاً جنگ جریان دارد و آن‌سرزمین غیراسلامی است، صلح و آ تش‌بس با آن به صورت مؤقت جایز می‌باشد. توقف جنگ به مدت مؤقت مشکل ندارد، در صورتی‌که به مصلحت مسلمان‌ها بوده، مشروعیت شرعی داشته باشد.
دلیل آن صلح حدیبیه که بین دولت‌اسلامی در مدینه و دولت غیراسلامی قریش، که سرزمین غیر اسلامی بود، صلح صورت گرفت.
- ولی دولتی‌که در بین ما و آن‌ها بالفعل جنگ جریان دارد و آن دولت به سرزمین اسلامی مسلط است، مثلاً اسرائیل که غاصب سرزمین فلسطین بوده، صلح با آن جایز نمی‌باشد. بودن چنین دولتی شرعاً باطل است. صلح با آن به معنای تنازل و نادیده گرفتن سرزمین اسلامی‌ست که جرم بوده، حرام می باشد. با چنین دولتی جنگ ادامه داده می‌شود، هرچند که حکام نامشروع سرزمین اسلامی با آن آتش‌بس انعقاد کرده یا نکرده باشد.

صلح با دولت یهود و لو در یک وجب جای‌هم باشد، شرعاً حرام است؛ زیرا یهود غاصب و تجاوز‌گر است که سرزمین مسلمین ‌را غصب نموده است. صلح در این صورت به معنای مشروعیت دادن به مالکیت آن‌هاست که شرعاً حرام می‌باشد. اسلام از مسلمان‌ها می‌خواهد با آن محاربه و جنگ نمایند، لشکر کشی و تجمع کنند تا مسلمان‌ها از شر آن‌ها نجات پیدا نمایند. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾ (نساء:141)

ترجمه: الله هرگز راه تسلط کفار را بالای مسلمان‌ها قرار نداده است.

در دیگر جای می فرماید:

﴿فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُم﴾ بقره: 194)

ترجمه: کسی بالای شما تجاوز نمود، شما به مانند آن‌ها بالای شان تجاوز نمایید.

در جای دیگر فرموده است:

﴿وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾ (بقره: 191)

ترجمه: بیرون شان بکنید از جایی‌که شما را بیرون نموده اند.

صلح حدیبیه کدام پیمان نبود، صرف یک آتش‌بس مؤقتی بین دولت اسلامی و دولت قریش در سرزمین غیر مفتوحه بود. پس آتش‌بس مؤقتی با دولت‌های کافر بنا به دلایل فوق جایز می‌باشد، به شرطی‌که به مصلحت مسلمان‌ها باشد و با دولت غاصب هیچ صلحی جایز نمی‌باشد.»

برادر شما عطا بن خلیل ابو رشته

مترجم: بدرالدین "حسینی

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب احمد قیروان

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته شیخ عطاء!

در نزدم سوال مهم است و او این‌که آیا حکم رجم به اساس قرآن تشریع گردیده و یا به اساس احادیث صحیح متواتر؟ من جستجوی کردم، ولی ندانستم که این حکم چگونه به شریعت داخل شده، در حالی‌که مثل حکم سرقت که در آیۀ مبارکه ذکر شده: ﴿السارق و السارق فاقطعوا ایدیهما)  و یا مثل ﴿الزانیة و الزانی فاجلدوا ... ﴾ این حکم مثل آن‌ها ذکر نشده است، پس سوال این است که آیا ما شریعت را از قرآن پیروی می‌کنیم و یا از احادیث؟ شاید شما بگوئید چرا حرکات نماز و و ضوء در قرآن ذکر نشده و همه چیز در قرآن ذکر نیست؟ در حالی‌که آن‌ها یک حکم اساسی مثل قاعدۀ ریاضیکی که ۱+۱ مساوی به ۲ است، یعنی هر موضوعی‌که در قرآن پیدا شد، به آن حکم می‌کنیم و آنچه در قرآن ذکر نشد آن را به عنوان یک قاعدۀ اساسی نمی‌گیریم. بلی امکان تحقیق و اجتهاد در جزئیات است و زمینۀ این برای ما است که جزئیات را از احادیث بگیریم، اما نمی‌توانیم که قواعد اساسی را از حدیث بگیریم و اصل را ترک کنیم.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول: مطلبی‌که در سوالت ذکر شده که گفتی: «هر موضوعی‌که در قرآن یافتیم، به آن حکم می‌کنیم ولی اگر نیافتیم آن را به عنوان یک قاعدۀ اساسی نمی‌گیریم» این گفته یک سخن عجیبی است که بر اسلام و مسلمانان ناآشنا است، زیرا مسلمان ایمان دارند که سنت نبوی دلیل شرعی است، مانند قرآن کریم بدون کوچکترین تفاوت، از زمان صحابۀ کرایم رضوان الله علیهم اجمعین تا امروز این موقف مسلمانان بوده و هست و ما این مسئله را در کتاب شخصیت اسلامی در دو مبحث یعنی در مبحث "سنت مانند قرآن دلیل شرعی است و در مبحث" استدلال به سنت" واضح ساختیم؛ پس شما به این کتاب مراجعه کنید. انشاء الله برای شما کافی است؛ اما ما در این‌جا آنچه که در مبحث "سنت مانند قرآن دلیل شرعی است " که در جزء اول کتاب شخصیه ذکر شده را نقل قول می‌کنیم:

«سنت مانند قرآن دلیل شرعی است و سنت وحی از جانب الله سبحانه و تعالی بوده، اقتصار بر قرآن و ترک سنت کفر صریح و این نظر کسانی است که از اسلام خارج شده اند، این‌که سنت وحی از جانب الله سبحانه و تعالی است صراحتاً در قرآن کریم ذکر شده است مثل این آیات قرآن کریم است:

﴿قُل إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْی﴾ [انبیاء: 45]

ترجمه: بگو من به وسیله وحی شما را بیم می‌دهم.

وقال: ﴿إِن یوُحَى إِلَی إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیر مُّبِین﴾ [ص: 70]

ترجمه: بر من وحی نمی‌شود مگر این‌که من بیم دهندۀ آشکار هستم.

وقال: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یوُحَى إِلیَ﴾ً [احقاف: 9]

ترجمه: من از چیزی پیروی نمی‌کنم مگر این‌که بر من وحی شده باشد.

وقال: ﴿قُل إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یوٌحَى إِلَی مِن رَّبّیِ﴾ [اعراف: 203]

ترجمه: بگو آنچه که بر من وحی می‌شود، بدون شک که از جانب پروردگار من است.

وقال: ﴿وَمَا ینَطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحَى یوحی﴾ [نجم: 3-4]

ترجمه: او از هوای نفس خودش سخن نمی‌گوید مگر چیزی‌ را می‌گوید که بر آن وحی شده است.

همۀ این آیات قطعی الثبوت و قطعی الدلالت است که دال بر این است که آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده و آنچه که توسط آن مردم را بیم داده او وحی بوده و احتمال هیچ تأویلی دیگری را ندارد پس سنت مانند قرآن وحی است.

اما این‌که سنت مانند قرآن واجب الاتباع است، این مطلب نیز صراحتاً در قرآن کریم ذکر شده است:﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُول فَخُذُوه  وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ [حشر: 7] وقال: ﴿مَّنْ یطیعِ الرَّسُول فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه﴾ [نساء: 80] وقال: ﴿فَلْیحَذَرِ الَّذِینٌ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِبٌهم فِتْنَة أَوْ یصُبٌهُمْ عَذَاب أَلِیم﴾ [نور: 63] وقال: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلَا مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللَّه وَرَسُولُهُ أَمْرا أَن یكونَ لَهُمُ الْخِیرَة مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ [احزاب: 36] وقال: ﴿فَلا وَرَبِّكَ لاَ یؤُمِنُونَ حَتَّىَ یُحكِّمُوكَ فِیماٌ شَجَرَ بَینْهُمْ ثُمَّ لا یجَدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِّمَّا قَضَیتْ وَ یسُلِّمُواْ تَسْلِیمٌا﴾ [نساء 65] وقال: ﴿أَطِیعٌوا اللَّه وَأَطِیعٌوا الرَّسُول﴾ (در سوره های نور، محمد، نساء، مائده، تغابن) وقال: ﴿قُل إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونِی یحُبِبْكُمُ اللّه﴾ [آل عمران: 31] تمام این آیات صریحاً وضاحت بر واجب بودن پیروی از آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده داشته و واضح ساخته است که اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم اطاعت از الله سبحانه و تعالی است.

پس قرآن کریم و حدیث از لحاظ پیروی و این‌که هر آنچه در این دو ذکر شده دلیل شرعی است، حدیث مانند قرآن بوده و فرق ندارد، به همین دلیل جائز نیست که گفته شود در نزد ما کتاب الله است ما کتاب الله را می‌گیریم، چون مفهوم مخالف این سخن، این است که سنت را ترک می‌کنیم؛ بلکه لازم است که سنت با کتاب الله یکجا شده و حدیث مانند قرآن دلیل شرعی گرفته شود و جائز نیست که از مسلمان عملی صادر شود که بیانگر اتخاذ آن بر قرآن و ترک سنت باشد. رسول الله صلی الله علیه وسلم بر این موضوع هشدار داده است، چنانچه وارد شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«یوُشِكُ أَنْ یقعُدَ الرَّجُل مِنْكُمْ عَلَى أَرِیكٌتِهِ یحُدِّثُ  بِحَدِیثٌی،ً فَیقَول :ُ بَینِی وَبَینكُمْ كِتَابُ اللَّه ، فَمَا وَجَدْنَا فِیهٌ حَلَالا اسْتَحْلَلْنَاه ، وَمَا وَجَدْ نَا فِیهٌ حَرَاما حَرَّمْنَاه ، وَإِنَّ مَا حَرَّمَ رَسُول اللَّه كَمَا حَرَّمَ اللَّه»

ترجمه: نزدیک است که مردی از شما بر چوکی خود بنشیند و از احادیث من سخن بگوید و چنین بر زبان بیاورد که بین من و شما کتاب الله است، آنچه در آن حلال یافتیم حلال می‌شماریم و آنچه در آن حرام یافتیم حرام می‌شماریم، در حالی‌که آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم حرام نموده مانند همان چیزی است که الله سبحانه و تعالی حرام نموده است.

این حدیث را حاکم و بیهقی روایت کرده و در روایت دیگری از جابر مرفوعا روایت شده است:  

«منْ بَلَغَهُ عَنِّ حَدِیث فَكَذَّبَ بِهِ، فَقَدْ كَذَّبَ ثَلَثَة : اللَّه، وَرَسُولَهُ، وَالَّذِي حَدَّثَ بِهِ»

ترجمه: به کسی‌که حدیثی برسد و آنرا تکذیب نماید، در حقیقت سه کس را تکذیب کرده است؛ الله، رسول اش و کسی را که روایت آن حدیث را نموده است. (مجع الزوائد از جابر)

بناءً اشتباه خواهد بود که قرآن را به حدیث قیاس کنیم، اگر مطابق آن نبود آن را ترک کنیم، زیرا این نظر در صورتی‌که حدیث مخصص، مقید و یا مفصل مجمل قرآن باشد منجر به ترک حدیث می‌شود که این جائز نیست، زیرا در این صورت‌ها طوری ظاهر می‌شود که گویا آنچه حدیث آورده مطابق با قرآن نبوده ویا این‌که در قرآن موجود نیست، مثل این‌که بعض احادیثی است که فروع را به اصل یکجا می‌سازد؛ پس آن احکامی‌که در خصوص آن‌ها حدیث آمده مخصوصاً احکام مفصلی‌که در خصوص آن قرآن نیامده بلکه تنها حدیث آمده است. بناء حدیث از این لحاظ به قرآن مطابقت داده نمی‌شود که اگر مطابق به قرآن آمده بود قبول شود و آنچه مطابق به قرآن نیامده ترک شود؛ بلکه موضوع طوری است که اگر حدیث در تناقض به قرآن آمده بود، در حالی‌که هردو قطعی المعنی باشد، در این صورت حدیث از لحاظ متن رد می‌باشد؛ زیرا معنی آن در تناقض به قرآن است، به دلیل آنچه ار فاطمه بنت قیس روایت شده است که گفت:

«طَلَّقَنِی زَوْجِی ثَلَثا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللّهَ صلى الله عليه وسلم فَأَتَیتْ النَّبِی صلى الله عليه وسلم فَلَمْ یجَعَل لِی سُكْنَى، وَلاَ نَفَقَة»

ترجمه: شوهرم مرا در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم سه طلاق داد، سپس من در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدم و برایم خانۀ مسکونی و نفقه نداد.

 این حدیث مردود است، زیرا این حدیث در تناقض به این قول الله سبحانه وتعالی است:

﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ َ حیثْ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ﴾ [طلاق: 6]

ترجمه: ایشان را سکنی گزین نمائید، در آن مسکنی‌که در توان شما است.

پس این حدیث رد می‌شود، چون این حدیث در تعارض با قرآن است؛ در حالی‌که آیه مبارکۀ فوق الذکر قطعی الثبوت و قطعی الدلالت است، اما وقتی حدیث با قرآن تعارض نداشت، بلکه حدیث شامل مطلب بود که قرآن شامل آن نبود و یا معنی را زیاده بر دلالت قرآن داشت، در این صورت هم به قرآن عمل می‌شود و هم به حدیث، گفته نشود که ما در این صورت نیز به قرآن اکتفاء می‌کنیم، زیرا الله سبحانه و تعالی امر به پیروی و اعتقاد از هردو هم‌زمان واجب است.» (ختم متن کتاب شخصیه)

از مطالب ذکر شده واضح می‌شود که حکم شرعی از سنت مطهر رسول الله صلی الله علیه و سلم گرفته می‌شود، همان طوری‌که از قرآن کریم گرفته می‌شود، بدون این‌که در بین این دو فرق قائل شویم و اصلاً لازم نیست که حکم حتماً در قرآن ذکر شده باشد تا بر پیروی آن مکلف باشیم، بلکه حکم شرعی از سنت نیز گرفته می‌شود، هرچند که سنت تنها بر آن اختصاص پیدا کرده باشد. بناءً موضوع رجم زانی محصن از باب بیان سنت بر قرآن کریم و تخصیص عمومیت قرآن کریم توسط سنت است و رجم زانی تخصیص عموم آیۀ مبارکۀ بوده که موجب جلد زانی می‌شود، چنانچه بعداً ذکر می‌شود، پس گفته نشود که سنت به تنهائی خود مستقل بر حکم رجم زانی است، زیرا رجم زانی از باب مجازات زانی است که در قرآن بیان شده یعنی اصل مسئله مجازات زانی در قرآن ذکر شده، ولی سنت قرآن را توضیح داده است؛ به گونه‌ای که آیۀ عام را تخصیص داده؛ پس زانی محصن استثناء شده و مجازات آن رجم است تا لحظه مرگ، تخصیص عام کتاب توسط سنت بسیار موارد زیادی دارد تنها به مورد رجم زانی اقتصار ندارد.

دوم: ما در ۱۲ محرم ۱۴۴۱ هـ.ق/۱۱سپتمبر۲۰۱۹ م در خصوص موضوع رجم زانی محصن جوابی ارائه نموده بودیم که بخشی از این جواب را که به جواب شما ربط دارد نقل می‌کنم:

«شما از جزای مرد محصن(متأهل) سوال نمودید که آیا این مسئله در فقه اسلامی قطعی است و یا خیر؟ آیا این مسئله از جمله حدود به حساب می‌آید و یا از جمله تعزیرات؟ چنانچه بعضی علماء معاصر مجازات فعل زنا را از جملۀ تعزیرات می‌شمارند پاسخ سوال شما قرار ذیل است:

1-                  مجازات مرد زنا کار محصن(متأهل) رجم تا لحظۀ مرگ است و این مسئله از جملۀ احکام به شمار می‌رود نه از جملۀ مسائل عقیدوی؛ پس این مسئله مانند دیگر احکام شرعی بوده لازم نیست که دلیل آن قطعی باشد؛ بلکه ظن غالب برای فرضیت آن کفایت می‌کند؛ چنانکه اثبات احکام شرعی توسط دلائل ظنی، اصلی از اصول فقهی است،.لذا این‌که دلیل قطعی و یا غیر قطعی باشد، در این مسئله هیچ تأثیری ندارد، بلکه لازم است که دلیل حکم از شریعت ثابت شود. دلائل صحیح بسیاری آمده که این حکم را به اثبات رسانده جای برای شک نمی‌گذارد و ثابت می‌سازد که جزای مرد زنا کار محصن(متأهل) رجم است، چنانکه این دلائل در ذیل ذکر شده است.

۲- طوری به نظر می‌رسد که بعضی از علماء در این زمان در اخذ احکام شرعی منهج و راه درست و اصولی را نمی‌گیرند، و زمانی‌که می‌خواهند حکم شرعی را اخذ نمایند، تلاش می‌کنند که حکم شرعی را با زمان و نظریاتی هماهنگ بسازند که این نظریات فعلاً در جهان حاکم است؛ نظریاتی‌که فرهنگ غرب آن‌ها را تحت عنوان قوانین بین‌المللی و توافق‌نامه‌های حقوق بشری بالای مردم حاکم و تحمیل نموده که این روش و طریقه برای اخذ و استنباط احکام شرعی کاملا غلط است، زیرا هدف از اخذ حکم، حکم الله سبحانه  تعالی بوده نه حکمی‌که با آراء و نظریات و توافق‌نامه‌های بین المللی موافقت داشته باشد و واجب شرعی هم همین یافتن حکم شرعی از مرجع و دلائل شرعی سپس قرار دادن آن در منصۀ تطبیق و تنفیذ است. واجب است که دعوت در جهان به سوی اسلام و احکامی باشد که به طریقۀ شرعی آن از شریعت اخذ و استنباط شده و یقیناً حکمی‌که به طریقۀ شرعی آن استنباط گردد، حکمی است که پاسخ گوی همۀ بشریت بوده؛ زیرا همین حکم است که از نزد خالق بشر و خالق جهانیان آمده، خالقی‌که از احوال مخلوقاتش کاملاً آگاه می‌باشد:

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾ [ملك: 14]

ترجمه: مگر كسی‌كه ( مردمان را ) می‌آفريند (حال و وضع ايشان را) نمی‌داند، و حال اين كه او دقيق و باريك بين بس آگاهی است ؟ !

﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ [اعراف: 54]

ترجمه: آگاه باشيد كه تنها او می‌آفريند و تنها او فرمان می‌دهد . بزرگوار و جاويدان و دارای خيرات فراوان، خالقی است كه پروردگار جهانيان است .

بناءً جائز نیست به گفتۀ چنین علمایی‌که در تلاش اند تا در استنباط احکام شرعی، خود را با فرهنگ غربی هم‌آهنگ سازند پیروی شود؛ فرقی نمی‌کند که این علماء به خاطر فشارهای وارده چنین عملی را مرتکب شوند و یا به خاطری راضی نمودن کفار غربی، پیروی در هردو حالت از چنین علمای غلط است.

۳- بدون شک جزای زنا برای مرد و زن محصن(متأهل) رجم بوده و برای غیر محصن(مجرد) صد تازیانه می‌باشد، و این جزا شامل حدود اسلامی است.

ما احکام حد زنا را در کتاب "نظام عقوبات" به صورت مفصل بیان کردیم که در این‌جا بعضی مواردی‌که در مورد حد زنا در کتاب مذکور آمده است ذکر می‌کنیم: "بعضی علماء به این نظر اند که حد زنا در مورد زن زانیه و مرد زانی خواه محصن(متأهل) باشد و خواه غیر محصن(مجرد) صد تازیانه بوده فرقی بین این دو نیست؛ زیرا الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ۖ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ [نور: 2]

ترجمه: هر يك از زن و مرد زناكار ( مؤمن، بالغ، حرّ، و ازدواج ناكرده ) را صد تازيانه بزنيد و در (اجرا قوانين) دين الله (سبحانه و تعالی) رأفت (و رحمت كاذب) نسبت بديشان نداشته باشيد.

این علماء گفتند ترک کتاب الله سبحانه و تعالی که قطعی و یقینی است به وسیلۀ خبر واحد جائز نیست؛ اخبار آحادی‌که امکان کذب در آن‌ها متصور می‌باشد. دیگر این‌که با چنین عمل‌کردی کتاب الله سبحانه و تعالی توسط سنت منسوخ می‌شود که چنین عملی جائز نیست، اما عموم اهل علم صحابه، تابعین و بعد از تابعین از علمای جهان در تمامی زمان‌ها گفتند که زنان و مردان غیر محصن(متأهل) صد تازیانه زده شوند و زنان و مردان محصن(متأهل) رجم شوند تا بمیرند، زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم "ماعز" را رجم کرد و هم‌چنان از  جابر بن عبدالله روایت شده است که "مردی با زنی زنا کرده بود و رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور تازیانه را داد و تازیانه زده شد؛ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر داده شد که این مرد محصن(متأهل) است، رسول الله صلی الله علیه و سلم امر کرد که آن مرد رجم شود و رجم شد."

کسی‌که در دلائل وارده در این خصوص دقت کند می‌بیند که این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ  ﴾؛ هر يك از زن و مرد زناكار (مؤمن، بالغ، حرّ، و ازدواج ناكرده) را صد تازيانه بزنيد. اين آیه عام است، زیرا کلمۀ "زانیه" و "زانی" از الفاظ عمومی است که شامل مرد و زن متأهل و غیر متأهل می‌شوند، اما زمانی‌که حدیث یعنی این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم:

«واغد يا أُنيْس إلى امرأة هذا فإن اعترفت فارجمها»

ترجمه: ای انیس، به سوی آن زن برو اگر به فعل زنا اعتراف کرد رجم کن!

 این حدیث ثابت کرد که رسول الله صلی الله علیه و سلم "ماعز" را رجم کرد، البته بعد از آن‌که از محصن(متأهل) بودن ماعز معلومات ثابت شد و هم‌چنان "غامیدیه" را رجم کرد و به همین ترتیب دیگر احادیث صحیح بیان‌گر این مطلب بوده، معلوم می‌شود که این احادیث آیۀ مبارکۀ فوق را که عام و در مورد غیر محصن است، تخصیص داده و شخص محصن(متأهل) را استثنا نموده است. بناءً واضح شد که احادیث این آیۀ مبارکه عام را منسوخ نساخته بلکه تخصیص داده و تخصیص قرآن توسط سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم جائز است و این اصلی است که در بسیاری از آیات قرآن نزد علماء پذیرفته شده است.

حکم شرعی‌که دلائل شرعی از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آن دلالت دارد این است که جزای فعل زنا در مورد غیرمحصن(مجرد) صد تازیانه به اساس کتاب الله و تبعید مدت یک سال به دلیل سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌باشد، مگر مسأله‌ای تبعید یک امر جائز و برای حاکم اختیاری است، اگر حاکم خواست ضمن این‌که زانی غیرمحصن(مجرد) را تازیانه می‌زند، مدت یک سال  تبیعد اش کند، و اگر نخواست تنها بر تازیانه اکتفاء می‌کند، اما حاکم نمی‌تواند که تبعید و تازیانه هردو را ترک کند، زیرا جزای فعل زنا در مورد شخص غیر محصن(مجرد) تازیانه است، اما جزای فعل مرد و زن زنا کار محصن(متأهل) رجم است، مرد و زن محصن(متأهل) اولا تازیانه زده شود سپس رجم شود و جائز است که تنها بر رجم آن اکتفاء گردد اما جائز نیست که تنها بر تازیانه اکتفاء شود، زیرا جزای زنا در مورد شخص محصن(متأهل) رجم است.

اما دلیل جزای شخص محصن(متأهل) در این زمینه احادیث بسیاری است، از ابوهریره و زید ابن خالد رضی الله عنهما روایت است که مردی از اعراب نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت ای رسول الله! ترا به الله قسم که حکم کتاب الله سبحانه و تعالی ‌را بالای من جاری کن و طرف خصم آن که از آن دانا تر بود، گفت بلی من هم موافق هستم، بین ما کتاب الله سبحانه و تعالی را جاری کن! و برای من اجازه بدهید تا موضوع را بیان کنم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بگو! شخص گفت: پسرم اجیر این شخص است که با زنش زنا کرده است و من اطلاع حاصل نمودم که بالای پسرم رجم است و رجم آن‌را در برابر صد گوسفند و یک دختر خریداری نمودم، اما وقتی اهل علم را سوال کردم، گفتند بالای پسرم صد تازیانه و تبعید یک سال می‌باشد و بالای زن رجم است، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«والذي نفسي بيده لأقضين بينكما بكتاب الله، الوليدة والغنم ردّ، وعلى ابنك جلد مائة، وتغريب عام، واغدُ يا أنيس - لرجل من أسلم - إلى امرأة هذا فإن اعترفت فارجمها، قال: فغدا عليها فاعترفت فأمر بها رسول الله صلی الله فرجمت»

ترجمه: قسم به آن ذاتی‌که جان من در دست اوست، در بین شما به اساس کتاب الله سبحانه و تعالی داوری می‌کنم، دختر و گوسفند رد است، بالای  پسر تو صد تازیانه و تبعید یک سال می‌باشد. یا "انیس" فردا صبح نزد همان زن برو، اگر به فعل زنا اعتراف کرد، حکم رجم را بالای آن جاری کن!" انیس" نزد آن زن رفت و زن به زنا اعتراف کرد، رسول الله صلی الله علیه و سلم به رجم امر کرد و زن رجم شد.

بناء از این روایات معلوم می‌شود که رسول الله صلی الله علیه و سلم شخص محصن(متأهل) را رجم نموده و تازیانه نزده است، هم‌چنان از شعبی روایت شده است که حضرت علی رضی الله عنه زنی را در روز پنج شنبه تازیانه زد و در روز جمعه رجم کرد و گفت تازیانه به اساس حکم کتاب الله سبحانه و تعالی و رجم آن به اساس سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است.

از عباده ابن صامت رضی الله عنه روایت است که گفت:

«خذوا عني، خذوا عني، قد جعل الله لهن سبيلاً البكر بالبكر جلد مائة ونفي سنة، والثيب بالثيب جلد مائة والرجم»

ترجمه: از من بگیرید از من بگیرید، الله در مورد زنان، راه نشان داده است، زنای بکر با بکر صد تازیانه و تبعید یک سال است و زنای متأهل با متأهل صد تازیانه و رجم است.

بناءً جزای زنای مرد و زن محصن(متأهل) تازیانه و رجم است، چنانکه حضرت علی رضی الله عنه چنین کرد.

از حضرت جابر بن سمرة رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم ماعز بن مالک را رجم کرد و تازیانه را ذکر نکرد و در بخاری از سلیمان بن بریدة روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم "غامدیه" را رجم کرد، ولی مسئله‌ی تازیانه را ذکر نکرد؛ پس این روایات دلالت دارند که رسول الله صلی الله علیه وسلم محصن(مجرد) را رجم کرده اما تازیانه نزده است و این‌که فرموده است:

«الثيب بالثيب جلد مائة والرجم«

ترجمه: و زنای متأهل با متأهل صد تازیانه و رجم است.

به معنی این‌که بالای زانی و زانیۀ محصن(متأهل) رجم واجب است، اما تازیانه جائز است و نظر به رأی و عمل‌کرد خلیفه می‌تواند که تازیانه ترک شود. به این ترتیب بین رجم و تازیانه در احادیث جمع می‌شود، پس نمی‌توان گفت که حدیث سمرة که "ماعز" تازیانه زده نشده ناسخ حدیث عبادة ابن صامت باشد، روایت ابن صامت که ثابت کنندۀ تازیانه علاوه بر رجم است. این مطلب گفته نشود زیرا ثابت نشده است که حدیث "ماعز" از حدیث عبادة متاخر است با وجود عدم ثبوت تأخر این حدیث ترک تازیانه فهمیده نمی‌شود و نمی‌توان ناسخ حکم آن گردد؛ پس هر دو حدیث در حکم شان با قوت شان باقی هستند و هیچ دلیل ترجیحی نیز در بین این دو حدیث دیده نمی‌شود و آنچه که در این حدیث علاوه بر رجم در مورد تازیانه آمده است، جواز تازیانه را می‌رساند، نه وجوب آن را؛ زیرا در این مسئله واجب رجم است و در مورد تازیانۀ محصن حاکم خودش اختیار دارد که علاوه بر رجم تازیانه بزند و یا ترک کند. بدین شیوه بین این دو حدیث جمع می‌شود." ختم متن کتاب نظام عقوبات.

 خلاصه این‌که جزای مرد و زن زانی و زانیه رجم تا حالت مرگ است که در این مورد دلائل صحیح بسیاری از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم در صحیحین و دیگرکتب حدیث آمده است و جزای فعل زنا شامل احکام حدود نه از جملۀ تعزیرات.» نقل از جواب سابق ختم شد.

در اخیر باید گفت که شما بر خود حکم کردید و گفتید: «به زودی شما برایم می‌گوئید، چرا حرکات نماز و وضوء را نمی‌گوئید، در حالی‌که این‌ها در قرآن ذکر نشده و همه چیز در قرآن ذکر نیست، الی آخر. اما این یک حکم اساسی است مثل قاعدۀ ریاضیکی ۱+۱= ۲ یعنی هر مسألۀ که در قرآن ذکر شده است به آن حکم می‌کنیم و آنچه در قرآن ذکر نشده آن را به عنوان مسئلۀ اساسی نمی‌گیریم، ولی امکان بحث و اجتهاد در جزئیات آن می‌باشد و امکان دارد که حدیث را در جزئیات بگیریم، ولی جائز نیست که اساس را بر حدیث بنا کنیم و اصل را ترک کنیم تشکر» پس خود شما در این قول خود جائز دانستید که کیفیت بیان ادای نماز را از سنت بگیریم و شما می‌گوئید که این درست است، چون این مثل قاعدۀ ریاضیکی ۱+۱= ۲ است که استدلال به سنت در این خصوص مثل مسئله محصن زانی است؛ پس در حکم اداء نماز ﴿وَ أَقیمٌوا الصَّلَاةَ ﴾ مجمل است و احادیثی‌که کیفیت نماز را اداء بیان کرده اگرچی بعضی مجتهدین در خصوص بیان کیفیت رکوع، سجده و قرائت اختلاف کردند، این احادیث بیان کننده مجمل است و هم‌چنان است آیه مبارکه ﴿وَ الزَّانِیةُ وَالزَّانِی﴾ً پس این آیۀ مبارکه عام است، زیرا لفظ زانی و زانیه الفاظ عامی است و احادیث متعلق به محصن این عمومیت را به زانی غیر محصن خاص ساخته است، پس موضوع در این‌جا از باب تخصیص عام توسط حدیث است، اگر شما اصول را می‌خواندید، حتماً در میافتید که مجمل، تخصیص عام و تقیید مطلق و غیره همه این موارد از اقسام کتاب و سنت است که استدلال به این‌ها به صورت شرعی آن واجب است.

بناءً تفکیک بین مجمل در حالت نماز و تخصیص عام در مسئله زنا تفکیک نادرست است که این جائز نیست و این بیان‌گر این است که شما اصول فقه را درک نکردید و من از الله سبحانه وتعالی هدایت را برای شما می‌خواهم و از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که شما را توفیق دهد تا توان خود را به خرج دهید تا اصول فقه را بیاموزید تا سوال را در جای آن نمائید؛ نه در غیر آن.

امید که حالا این مسئله برای شما واضح شده باشد!

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

 مطلبی‌که در نظام اقتصادی راجع به قیمت و ثمن آمده است، واضح نیست؛ به ویژه موضوع ثبت مهر با قیمت و ثمن. می‌خواهم با اندکی تفصیل توضیح دهید. الله به شما برکت دهد و برکت شمارا هم به دیگران و سیله شود.

پاسخ

 برادرمحترم! قیمت عبارت از مقدار منفعت موجود در جنس است و آن در هرزمان و مکانی ثابت است. منفعت آفتابه در ذات خود از مواد ترکیب شده‌ی آن برآورد می‌شود، از قبیل داشتن قابلیت‌های نقل آب، استفاده در  نوشیدن  و  وضو گرفتن. این استفاده‌ها باگذشت امروز و فردا از آفتابه جدا شدنی نیستند؛ چه قیمت بالا برود و یا پائین بیاید. زمانی‌که ما آفتابه ‌را به قیمت جنس دیگری سنجش می‌نماییم، لازم است  منفعت جنس دومی در زمان سنجش با منفعت آفتابه مساوی باشد و زمانی‌که قیمت آفتابه‌ را به قیمت چوکی سنجش می‌نماییم، لازم است قیمت ذاتی آفتابه به لحاظ موادترکیب شده و مورد استفاده، باقیمت ذاتی چوکی مساوی باشد. و این سنجش قیمت از زمانی تا زمانی و از مکانی تا مکانی دیگری فرق نمی‌کند. بنابراین اگرمنفعت آفتابه برای انسان منحیث انسان برابر باشد، با منفعت نصف چوکی؛ پس همین قیمت من‌حیث قیمت همیشه با قی می‌ماند؛ چون این با ترکیبات مادی جنس و استفاده‌ی آن گره خورده است که دران ثابت است؛ چه نرخ بالا برود و یا پائین بیاید.

پس اگرنرخ آفتابه بالا برود، به این معنی نیست که اجزاء و یا استعمال آن اضافه شده است. بناءً براین قیمت‌اش ثابت است باوجود این‌که نرخ‌آن زیاد و یا کم شده است. عین حکم‌ را خزانه‌دارد که ترکیبات‌اش ثابت و استعمالش پابرجاست؛ چه نرخ بالابرود ویا سقوط کند.

هم‌چنان اگرقیمت خزانه باقیمت جنس دیگری، به گونه‌ی مثال با طلا مقایسه کرده شود و دیده شود که منفعت خزانه برابراست با دوبرابرمنفعت پاره‌ی طلایی، درین‌صورت نیز قیمت هم‌چنان ثابت می ماند؛ چون با اجزای ترکیب شده‌ی ماده‌ی خزانه و طلا و استفاده‌ی انسان از خزانه و طلا اندازه شده است؛ پس قیمت همان‌است که پرزه های ذاتی جنس و استفاده‌ی انسان ازان در نظرگرفته شود. بناءً برین قیمت خزانه با نصف قیمت پاره‌ی طلایی مساوی باقی می‌ماند؛ چه قیمت خزانه یا قیمت پاره‌ی طلایی بالا برود و یا سقوط کند؛ چون قیمت موقوف است به اجزای ترکیبی داخلی جنس و استفاده‌ی انسان از جنس از حیث استعمال.

اما دراندازه نمودن جنس با ثمن ضروری نمی‌باشد که با اجزای ذاتی جنس و نفع‌اش برای انسان منحیث انسان مساوی باشد، بل درین مورد عرضه و تقاضا قضاوت می‌کند.

ملاحظه‌ی مهم در موضوع اینست که در اندازه نمودن جنس با ثمن، به منفعت ذاتی جنس دیده نمی‌شود؛ بل گاهی ثمن گندم با نقره اندازه کرده می‌شود؛ قطع نظر از منفعت ذاتی ماده‌ی گندم که بزرگ است نسبت به منفعت ذاتی نقره که تقریباً چیزی نیست، غیر از این‌که نوع کاغذ و نقش‌ها و ناحیه فنی در تولید آن موجود است وبس؛ چون ثمن متعلق است به عرضه و تقاضا. گاهی فاسقی بوری گندم ‌را می‌فروشد تا با آن بوتل شراب بخرد، علی‌رغم این‌که میان منفعت ماده ذاتی بوری گندم و منفعت ماده ذاتی این بوتل تفاوت زیادی وجود دارد. ولی هنگام سنجش قیمت به یک منفعت مساوی در هردو طرف، سنجیده می‌شود. از همین‌جاست که نمی‌توان گفت که قیمت یک بوری گندم برابر است با بیست دینار نقره؛ چون منفعت ذاتی در ماده‌ی گندم بوری مساوی است با هزران منفعت ذاتی که در بیست ماده نقره نهفته است.

بناءً بر این قیمت به منفعت ذاتی جنس اندازه کرده می‌شود. پس قیمت بوری گندم به این‌قدر دینار طلایی و یا به این‌قدر جنسی‌که در آن نفع متساوی باشد، سنجیده می‌شود.

هم‌چنان در هنگام سنجش ثمن باهر گونه جنسی که ماده‌اش هر قدر نفعی هم که باشد، قیمت جنس فقط با ماده‌یی سنجیده می‌شود که در ماده‌اش مانند اول نفع ذاتی داشته باشد مثل اولی. امیدوارم خود به خود در مورد موضوع خزانه جواب‌را گرفته باشی.

شاید خودت گمان کرده ای که آن‌چه درکتاب واردشده است که (اگرمردی بازنی ازدواج نمود و قسمتی از مهر اورا خزانه‌ی معین و مشرح تعیین نمود و ادعا کرد که قیمت آن پنجاه دینار است) گمان کرده‌ای که این‌مقدار، پنجاه دینار نقره است. درحالی‌که چنین نیست؛ چون قیمت در منفعت ماده‌اش تغییر نمی‌کند، پس دینارها این‌جا همان دینار طلایی است.

درین صورت همسر بالای شوهر، خزانه‌ای حق دارد که قیمت‌اش در هر زمان و مکان پنجاه دینار طلایی است  و هرگاهی که خزانه هلاک شد، برای زن پنجاه دینار طلایی پرداخت می‌شود. اگرخزانه‌ای‌را نام بگیرد که بطور مثال قیمت‌اش پنجاه دینار اردنی است، در این‌صورت کلیمه قیمت لغو بوده و هدف از آن ثمن گرفته می‌شود.

برای معلومات باید گفت که این‌تفکیک طوری‌که نزد ما وجود دارد، در کتب اکثرفقهاء واضح نبوده و آن‌جا بیشتر قیمت به معنای ثمن استعمال می‌شود.

چیزی‌که من در بحث‌های خود توضیح می‌دهم، آن مسخ قیمت‌ها است، نزد صاحبان نظام سرمایه‌داری و تعویض آن به یک چیزی تخمینی که به اساس حرص، سخت‌گیری و استثمار، دچار صعود و سقوط است. به همین ملحوظ، مسئله‌را کاملاً واضح و روشن نمودیم.

بناءً برین اگر در عقد ازدواجی از مقدارقیمت خزانه‌ی یاد شود و قضیه به محکمه کشانده شود، دراین‌صورت  لازم است که مسئله از اشخاص دست‌اندر کار پرسیده شود که هدف‌شان ازخزانه چه بوده؟ ثمن و یا چیزی دیگری؟ و مجهول بودن هدف درین صورت عذر پنداشته می‌شود؛ چون امثال این بر بسیاری‌ها مجهول می‌باشد. بنابر این زمانی شنیدند (که قیمت جنس بیست دینار است) باور می‌کنند که ثمن‌اش بیست است.

 امیدوار هستم که فرق بین دو حالت آتی واضح شود:

1 – زمانی قیمت خزانه پنجاه دینار ثبت شد (یعنی نقدی‌که دارای نفع ذاتی است، یعنی طلا است و درست نیست که به حیث دینار نقره ثبت گردد...) پس وفا نمودن به آن  طبق متن عقد صورت می‌گیرد: اعاده‌ی خزانه‌ای که غصب نموده است وفق حدیث«على اليد ما أخذت حتى تؤديه»؛ ترجمه: بردست لازم است تادیه آنچه که گرفته است. [رواه ابن ماجه و أحمد و الدارمی] و حدیث «وإذا أخذ أحدكم عصا أخيه فليرْدُدْها عليه»؛ ترجمه: هرگانی یکی از شما عصای برادرش را گرفت باید پس به او بدهد. [رواه أحمد] در صورت هلاک شدن عصا، قیمت آن ‌را که پنجاه دینار طلایی می‌باشد پرداخت می‌کند، نه‌چیزی دیگری ‌را؛ چون باتغییر زمان و مکان یا عرضه و تقاضا قیمت تغییر نمی‌کند و قیمت عبارت از ثمن نمی‌باشد تا  با این ثمن خزانه‌ای بخرد.

2 - اگرثمن خزانه پنجاه دینار ثبت گردد (این‌جا درست است که بانک‌نوت، طلا یاچیزی دیگری ثبت کند؛ چون اثمان به نفع ذاتی‌که در ماده نقد و جود دارد ربطی ندارند)، پس وفا به این عین مطابقت با متن عقد است:

اعاده خزانه‌ای که غصب نموده است، وفق احادیث سابقه، هر زمانی‌که هلاک شد، ثمن ثبت شده‌ را پرداخت می‌کند، یا با این ثمن خزانه دیگری خریداری می‌کند. به این ترتیب به متن عقد وفا نموده است.

اما سوالی‌که از آن تفریع شد و مطرح نموده و گفتی: اگر فرض کنیم اگر شوهر یک‌بخش مهریه‌ی زن‌ را به عوض خزانه  زیور قرار دهد و قیمت‌اش‌را پنجاه دینار طلایی تعیین نماید، درین حالت زیور را به زن مسترد می‌کند و اگر هلاک شد پنجاه دینار طلایی پرداخت می‌کند؛ چون قیمت از دید اندازه منفعت موجود در ماده‌ی جنس برای انسان منحیث انسان ثابت است.

اما اگر زیوری‌را ثبت نماید که ثمن‌اش پنجاه دینار است، در چنین حالتی درست است که پنجاه دینار نقره و یاطلا و یا آن‌چه که بخواهد ثبت نماید. درین صورت شوهر به همسر زیور‌را مسترد می‌‌کند، اگر زیور نبود پنجاه دینار که ثمن ثبت شده می‌باشد‌ را برایش می‌خرد و یا پنجاه دیناری‌که از حیث ثمن ثبت است، پرداخت می‌کند. بنابراین اگر دولت بعد از عقد به علتی بانک‌نوت آن ‌را پائین آورده بود، این علت در وقت تقاضا به حساب آورده می‌شود.

مترجم: محمدمسلم ثاقب

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش

مردم سودان امروز 2021/10/25 با تحرکات آتشین ارتش از خواب بیدار شدند که منجر به دستگیری برخی از وزرا، علاوه بر تعدادی از شرکت کننده‌گان در حکومت ملکی و سپس نخست وزیر، حمدوک شد... و پس از آن، برهان در یک سخنرانی تلویزیونی وضعیت اضطراری اعلام کرد و شورای حاکمیت و شورای وزیران را منحل، مدیران دولتی و معاونان وزرا را منحل اعلام کرد و از مدیران عمومی خواست تا امور وزارت خانه‌ها را اداره کنند... و اعلام نمود که قانون اساسی را لغو نکرده است، بلکه بعضی از قوانین را چنانکه در سخنان خود گفت، لغو کرده و خواستش اصلاح مسیر انقلاب است؛ نه ساقط کردن و از بین بردن انقلاب! گویا که همه‌ای این‌ها ناگهانی اتفاق افتاده و مقامات حکومت غیر نظامی آگاه نبودند؛ پس چگونه است؟ و آیا سودان سالیان دراز در چنگال تنش باقی خواهد ماند که در خلال آن مردم طعم اندوه‌ و بدبختی را خواهند چشید؟ با تشکر!

پاسخ

برادر لازم است که از آخر شروع ‌کنم؛ پس به گفته تان (ناگهان اتفاق افتاد) این گونه نمی‌باشد؛ چون وضعیت سودان به همه واضح بود که شریک شدن نظامیان و غیر نظامیان در قدرت، هرگز تداوم نمی‌کند؛ چون این دو گروه، دو جهت مختلف را دنبال می‌کردند؛ پس به پشت برهان، معاون او و اطرافیان آن امریکا می‌باشد و به پشت سر حمدوک و طرف دارانش اروپا و بخصوص انگلیس است. بناءً برهان و حمدوک هرکدام به مصلحت جهتی‌که به آن وابسته هستند کار می‌کنند و از کارکردن به مصلحت مردم فاصله دارند؛ چون رسیدگی به اموری‌که اسلام به آن دعوت می‌کند، در روش هیچ کدام وجود ندارد. این از یک جهت و از جهت دیگر حکومت را یک نفر اداره می‌کند؛ نه این‌که از جهت‌های مختلف و ضد یکدیگر باشند! ما قبلاً در تاریخ 2019/9/23  اشتراک این دو جناح را در قدرت یعنی از ابتدای حضور دو طرف در دولت که نظامی‌ها و غیر نظامی‌ها باشند که با هم برای تقسیم قدرت موافقت کرده بودند، بیان کرده بودیم. «در مورد آنچه که انتظار می‌رود از امریکا و انگلیس در کنار هم زندگی آرامی نخواهند داشت؛ چون منافع آن‌ها متفاوت است و مزدوران محلی که به آن‌ها وابسته می‌باشد مختلف می‌باشند. بنابراین، هرکدام کوشش می‌کند که تحرکات یک دیگر را از بین ببرند! و از پیگیری وقایع جاری و تدبر به امور آن‌ها و آزمون نمودن سخنان خارجی‌ها و محلی‌ها و بخصوص مسئولین امریکایی و اروپایی... و هر یک از دو طرف وسایلی را که برای آزار و اذیت طرف مقابل، و تسلط بر یکدیگر و حذف دیگری از حکومت، به کار می‌برند...». و در همانجا اشاره کردیم و این چیزی است که در واقع اتفاق افتاده است. برای روشن شدن موضوع موارد زیر را مرور می‌کنیم:

اول: وضعیت سودان و درگیری‌ها در آن:

1-       سودان سرزمین اسلامی باستانی است؛ اما امریکا در آنجا از طریق سازمان های بین‌المللی و ابزارهای منطقه‌ای و مهمتر از همه از طریق مزدوران محلی‌اش کنترول می‌شود، در حالی‌که رژیم حاکم در سودان به شیوه‌ای ارزان در خدمت سیاست‌های امریکا می‌باشد و مردم سودان از بی‌عدالتی، گرسنگی، محرومیت و بیکاری رنج می‌برند و هرگاه مردم سودان با قیام یا انقلابی برخیزند و خواهان تغییر شوند و اسلام را بخواهند این حاکمان موانع و سنگرها را در مقابل آن‌ها قرار می‌دهند تا آن‌ها را از رسیدن به اهداف‌شان و اهداف کل امت اسلامی باز دارند. سپس جنگ و درگیری امت علیه حکام دست نشانده‌اش به مبارزه بین مزدوران امریکا که صاحب نفوذ جدید نسبی در سودان هستند و مزدوران انگلیس که از زمان قدیم سودان زیر نفوذ و استعمار آن بود، انتقال کرده است که با این معادله جنگ، مزدوران امریکا، امت در سودان را از واقعیت جنگ اسلام با مزدوران دولت‌های کفری دور ساخته است.

2-       و از آن جایی‌که مزدوران امریکا (شورای نظامی) بر اساس آنچه سند قانونی نامیده می‌شود، با مزدوران انگلیس و  اروپای‌ها (رهبران نیروهای آزادی‌بخش و تغییر و هسته‌های آن، متخصصان، احزاب وفادار و جنبش‌های مسلح) را گرد هم آوردند و آن سند بین دو طرف در 21/ اگست 2019 امضاء شد و تصمیم گرفته شد که ارتش برای مدت 21 ماه ریاست شورای حاکمیت (ریاست جمهوری) را بر عهده بگیرد و سپس غیر نظامیان به مدت 18 ماه ریاست خواهند کرد که از ماه مه گذشته آغاز می‌شود، به این معنی که این دوره 39 ماهه است؛ اما این توافق پس از امضای توافقنامه‌ی جوبا در تاریخ 2020/10/3م انجام شد که به موجب آن دوره 53 ماه گردید و سپس غیر نظامیان در نوامبر آینده آغاز خواهند کرد. بنابراین، مشخص می‌شود که توافقنامه‌ی منعقده در سال 2019 بین غیر نظامیان در نیروهای آزادی‌بخش و تغییر و شورای نظامی، تله‌ای بود که توسط شورای نظامی و در پشت آن امریکا برای این نیروها ساخته بود و ریاست شورای حاکمیت را برای اولین بار برای نیروها نظامی و دومی را برای غیر نظامیان قرار داد، نیروه‌های آزادیبخش و تغییر دچار توهم شدند که ریاست شورا را تحویل خواهند داد؛ یعنی حکومت سودان فراتر از 21 ماه اول اگر این امکان وجود می‌داشت که مزدوران انگلیس و اروپا می توانستند تغییرات گسترده‌ای را در رهبری ارتش و تأمین مالی آن ایجاد می‌کردند، به گونه‌ای که نفوذ امریکا را در سودان تهدید می‌کرد، این کار توسط امریکا صورت نمی‌گرفت.

3-       اما در مورد انگلیس که او موقف علنی همراه با مزدوران خود داشت، (انگلیس روز چهارشنبه آمادگی خود را برای کمک به حل بحران سیاسی فعلی در سودان به عنوان وعده به نخست وزیر این کشور، عبدالله حمدوک  اعلام کرد... حمدوک روز چهارشنبه در خرطوم با فیکی فورد، وزیر امور خارجه انگلیس در امور افریقا با حضور روبرت فیرویذر فرستاده انگلیس به سودان و جایلر لیفر، سفیر انگلیس در خرطوم دیدار کرد. فورد با ابراز نگرانی از بحران سیاسی کنونی حمایت کشورش، از روند انتقالی را در سودان تاکید کرد... و وی افزود که کشورش هم‌چنین نگران بحران زندگی در نتیجه بسته شدن جاده ملی در شرق سودان است. فورد گفت: «دولت بریتانیا آماده است تا در چهارچوب نقشه‌ای راه اعلام شده از سوی نخست وزیر سودان برای حل این موضوع در چهارچوب راه‌حل بحران سیاسی در این کشور با دولت سودان همکاری کند.» (منبع: آژانس خبری اناضول ترکی، 2021/10/21) هم‌چنان فرستادگان اروپایی برای حمایت از دولت حمدوک و خواهان رفع تعطیلی خفقان آور در شرق سودان که مردم را به دلیل کمبود مواد غذایی و سوخت و قیمت‌های بالا تهدید می‌کند؛ کمک نماید.

4-       این چهار چوب کلی بود که وقایع سودان در آن رخ داده و واضح است که وضعیت نامناسب، درگیری و ایجاد دشمنی در سودان توسط مزدوران امریکا علیه مزدوران انگلیس و اروپایی‌ها ایجاد شده، همه این‌ها آماده‌سازی برای اقداماتی است که برای حذف طرف غیر نظامی اروپایی از صحنه سودان و جدا کردن آن توسط طرف نظامی که وابسته به امریکا است و  قدرت را در سودان اختیار کرده انجام شده و از اقدامات که آماده ساخته بودند این‌ها است:

أ‌-         کودتای نظامی نافرجام:

وزیر دفاع سودان، یاسین ابراهیم 2021/9/21، از خنثی‌سازی و تلاش‌ها برای کودتا به رهبری سرلشکر عبدالباقی الحسن عثمان بکراوی خبر داد، که همراهش 22 افسر، با درجه‌های مختلفی شامل بوده است. و با برسی این کودتا متوجه می‌شویم که ساختگی بوده و از آنجایی‌که تحرکات بخش‌های از ارتش سودان که وفادار به رهبری نظامی (البرهان و معاون او) هستند نشان می‌دهد که رهبری نظامی احساس خطر نمی‌کند، از سوی دیگر، شرح حال فرمانده این تحولات و حضور وی در قاهره حاکی از آن است که فرماندهی ارتش هر آنچه پیش از وقوع اتفاق افتاده بود، خبر داشت. رهبر آن کودتا در عملیات بحر الجبل به برهان و در دارفور غربی به زامل شمس الدین کباشی پیوسته بود. (منبع: عربي21، 2021/9/22) این‌ها رؤسای رهبری نظامی در ارتش سودان و شورای حاکمیت هستند و در سال 2016 به درجه سرلشکری رسید؛ یعنی در دوران ریاست جمهوری البشیر ارتقا یافت و در سال 2018 رهبری او را به خارطوم که حکایت از اعتماد زیاد بین او و رهبری نظامی وجود داشت فرستاد، و این رهبر نظامی که در اطراف بشیر بود، امروز رهبر شورای حاکمیت است، یعنی این مرد از مزدوران بزرگ، نزدیک و مورد اعتماد امریکا در رهبری ارتش بود.

تصور واقعی بودن این کودتا حقیقت ندارد، بلکه قسمی است که بین ایشان و رهبری به منظور تنظیم حکومت قبل از زمان تحویل فرضی به رهبری شورای حاکمیت غیر نظامیان بوده است. این تصور چیزی را تغییر نمی‌دهد، این مردم عدم هماهنگی خود را با نیروهای پشتبانی اعلام کرد. علاوه براین، این مرد برای انجام عمل جراحی و قطع بخشی از پای خود عازم قاهره شد و تنها حدود پنج روز قبل از کودتا به خرطوم بازگشت!

ب‌-    اغتشاشات شرق سودان:

به منظور گرم کردن جو علیه دولت حمدوک با بخشی غیر نظامی شورای حاکمیت در تاریخ 2021/9/17 تظاهرات در شرق سودان آغاز شد که به سرعت به تعطیلی کل بخش شرقی سودان که بنادر خطوط لوله نفت و جاده ملی متصل به پایتخت (خرطوم) است گسترش یافت، و رفت و آمد موترهای تجارتی متوقف شد و نام شورای عالی برجسته شد، برای نظارت چادر‌نشینان مستقل به ریاست محمد الأمین ترک که شروع به اعلام شرایط سخت و غیر ممکن را برای دولت حمدوک بخاطر رفع محاصره خرطوم و بقیه سودان کرد.

اما در مورد نشانه‌های مبنی بر ساختگی بودن این تعطیلی گسترده که در اعتراض به توافقنامه‌ای جوبا که حقوق شرق سودان را از بین می‌برد و با گروهای مسلحی که برخی از آن‌ها برای احقاق حقوق‌شان می‌جنگیدند، در تاریخ 2021/9/17 آغاز شد؛ اما امضای آن توافق در اکتوبر 2020 نزدیک به یک سال پیش بود و آن اعتراضات با چنین شتاب مرگباری ظاهر نشد، و این ساختگی است؛ چون با امضای توافق‌نامه همخوانی ندارد و جز این‌که بوجود آورنده و در پشت این اعتراضات نظامی‌ها بوده اند. عبدالفتاح برهان آن‌ها را سیاسی توصیف کرد و گفت: «آنچه در بسته شدن شرق اتفاق افتاده موضوع سیاسی است و باید با آن برخورد سیاسی شود. (منبع: اندپندنت عربی، 2021/9/30 به این معنی که ارتش از مسؤلیت خود شانه خالی می‌کند، هرچند که ماهیت امنیتی دارد و بر زندگی تقریبا همه مردم سودان تأثیر دارد.

ج- درخواست به حل مشکل دولت و توقف جلسات شورای حاکمیت

دخالت نظامی وضعیت را بیشتر گرم ساخت و مطالبات برای انحلال دولت افزایش یافت و این مطالبات دیگر از سوی نیروهای سیاسی و تظاهرات کننده‌گان نبود، بلکه دخالت از طرف شورای نظامی حاکمیت بود و پس از توقف سازوکارهای مشارکت بین اجزای نظامی و غیر نظامی، بخش نظامی به همتای غیر نظامی خود حمله کرد. شبکه تلویزیونی الشرق گزارش داد که البرهان دیروز در یک سخنرانی در جمع سربازان به منطقه نظامی بحری خرطوم گفت: «هرگونه راه‌حل برای وضعیت سیاسی کنونی کشور تنها از طریق انحلال دولت فعلی خواهد گذشت و هیچ راه‌حل برای وضعیت کنونی بدون انحلال دولت فعلی و گسترش پایگاه احزاب سیاسی در دولت انتقالی وجود ندارد.» (منبع: شرق الاوسط 2021/10/12) و به همین ترتیب سایت سودان تریبون اعلام کرد که عبدالله حمدوک، نخست وزیر سودان درخواست عبدالفتاح برهان، رئیس شورای حاکمیت و محمد حمدان دقلو (حمیدتی) نائب او را برای حل مشکلات دولت فعلی و تعین دولت جدید را رد کرد، در حالی‌که دو منبع از شورای وزیران تاکید کردند که بحران بین نظامیان و غیر نظامیان به اولین میدان اختلافات تبدیل شده است و این وبسایت به نقل از منابع متعدد گزارش داد که رئیس شورای حاکمیت و معاون وی (حمیدتی) در جلسه‌ای که روز گذشته در آن سه مقام برای برسی بحران سیاسی در کشور ملاقات کردند، درخواست نمودند که دولت دیگری را جایگزین کنند. چنانکه البرهان خواستار توقف فعالیت‌های کمیته تفکیک عزل نظام شد که در محلی به عنوان «کمیته بر طرف کردن قدرت» شناخته می‌شود. (منبع: سایت الجزیره، 2021/10/15) هم‌چنان حمدوک بحران کنونی کشورش را به عنوان جدی‌ترین بحران پیش روی دولت انتقالی پس از خروج رژیم گذشته توصیف کرد. وی از همه طرف‌ها خواست تا متحد شوند بخاطر این‌که کشور به هرج و مرج کشیده نشود. (منبع: بی بی سی، 2021/10/18) و با تشدید این حوادث دو ماه پیش، مشخص شد که بخش نظامی به رهبری عبدالفتاح برهان و معاون او محمد حمدان دقلو (حمیدتی) مرحله‌ای انتقالی را به سمت مجهول پیش بردند، محمد حمدان دقلو در بیانیه‌ای گفت: «تسلیم ریاست شورای حاکمیت به غیر نظامیان زودهنگام است و در حال حاضر در دستور کار نیست.» و وی افزود: «تصور از آنچه که اکنون در حال وقوع است به دلیل واگذاری قریب الوقوع شورا برای غیر نظامیان دروغ و عیب است.» (منبع: عربی21، 2021/ 10/8)

دوم: منقسم شدن آزادی‌بخش و تغییر:

چیزی‌که دولت حمدوک را آزار می‌دهد، این است که نیروهای آزادی‌بخش و تغییر که حمدوک را به نخست وزیری رساندند شروع به انشعاب نموده و دو بخش شده‌اند. بخشی بنام "مجموعه میثاق وطنی" که این مجموعه متوجه شده است که مشکل در دولت حمدوک بوده و رهبر نیروهای آزدی‌بخش و تغییر/ مجموعه میثاق وطنی، منی ارکو مناوی گفت: «بحران واقعی در سودان در اتحاد نیروهای آزادی‌بخش و تغییر بوده است.» (منبع: سایت الجزیره، 2021/10/20) و بخشی دیگر به شورای مرکزی نیروهای آزادی‌بخش و تغییر معروف شد و ممثل احزاب در کنفرانس سودان که حزب امت ملی، تجمع اتحاد و حزب بعث بود، در حالی‌که بخش اول تحصن علنی در مقابل شورای وزیران برگزار کرد و خواستار انحلال دولت و استعفای حمدوک و یادآوری تحصن های سال 2019 علیه دولت بشیر شدند. بخش دوم تظاهراتی را ترتیب داد و خواستار واگذاری قدرت به غیرنظامیان مطابق با قانون اساسی شد.

یک سوال باقی می‌ماند، که آیا برخی از مزدوران انگلیس و اروپا وفاداری خود را تغییر داده‌اند و به طور خاص صحبت در مورد جبریل ابراهیم رهبر جنبش عدالت و برابری و وزیر مالیه در دولت حمدوک و همچنین منی مارکو مناوی حاکم منطقه دارفور می‌باشد. با برسی این موضوع مشخص می‌شود که:

1-     جبریل ابراهیم، وزیر مالیه با جلب اعتماد مزدور انگلیس، عبدالله حمدوک وی را وزیر مالیه در تشکیل دولت جدید در تاریخ 2021/2/8 تعیین کرد؛ پیش از آن یعنی اواسط سال 2019 سفارت قطر در جریان بحران اتیوپی از وی در تاریخ 2019/2/8 دفاع می‌کرد. وی پیش از آن در کنار برادرش خلیل بود کسی که توسط ارتش سودان در یک حمله هوای کشته شد و یکی از بنیان‌گزاران جنبش عدالت و برابری در دارفور و از مخالفان رهبر شبه نظامیان (الجنجوید) بود و بعداً به نیروهای پشتیبانی سریع (حمیدتی) در دارفور تبدیل شد. انگلیس و اروپا از نیروهای مخالف رژیم بشیر در دارفور پشتبانی می‌کردند و با آن‌ها ارتباط می‌گرفتند و برای ضربه زدن به رژیم بشیر با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کردند و قبل از آن با امارات و چاد تماس داشت یعنی در حوزه نفوذ انگلیس و اروپا. با این همه اگر این مرد روابط دیرینه‌ای خود را با مردان انگلیس و اروپا رها کند و به طرف دیگر یعنی مزدوران امریکا برود بعید است.

2-     هم‌چنین منی ارکو مناوی، یکی از جنگ‌سالاران دارفور است که به مدت دو دهه با رژیم بشیر جنگید قبل از این‌که اسلحه‌های خود را به زمین بگذارد و قدرت را در خرطوم آرام کند تا به عنوان دستیار عمر البشیر به اساس توافقنامه‌ای ابوجا بازگردد. علاوه براین، تا همین اواخر مورد اعتماد حمدوک، نخست وزیر فعلی بود که پس از امضای توافقنامه صلح جوبا او را به عنوان فرماندار دارفور منصوب کرد، او به دلیل وابستگی قبلیه‌ای خود در یک دشمنی تاریخی با مزدوران امریکا، معاون شورای حاکمیت (حمیدتی) قرار دارد.

3-     بنابراین، به احتمال زیاد حیله‌گری انگلیس‌ این دو نفر را به اردوگاه مزدوران امریکا سوق داد و آن‌ها را از اردوگاه مزدوران انگلیس و اروپا دور نگهداشت. اگر برهان مؤفق می‌شد، حمدوک و گروهش را از دولت برکنار کند و دولت جدیدی تشکیل دهد، انگلیس دو تن از این افراد خود را در دولت جدید به روش انگلیس‌ها در حیله‌گری و بدخواهی داخل می‌ساخت.

سوم: وضعیت سودان با فخر فروشی‌های زشت توسط مزدوران امریکا و سایر فخرفروشی‌های زشت و بدخواهانه‌ که حیله و مسلک مزدوران انگلیس و اروپا است، پیش رفت، و همه این‌ها حاوی خونریزی بی‌عدالتی گرسنگی و بحران بود.

بناءً مردم سودان باید به امور خود پی ببرند و به این همه حاکمان شکست خورده و مزدور امریکا، انگلیس و اروپا که خون و توانایی‌های مردم سودان را به خاطر این دولت‌های کافر می‌ریزانند، بیدار شوند و برخیزند! پس کارها و صف‌های خود را علیه همه این مزدوران، واحد بسازید! میان این گروه و گروه دیگر فرقی وجود ندارد. لذا به ریسمان محکم الله سبحانه وتعالی  چنگ بزنید و علیه‌شان قیام کنید و آن‌ها را سرنگون و نظام دولت اسلامی (خلافت بر منهج نبوت) را که الله سبحانه و تعالی به آن راضی است برپا سازید! مردم سودان شایسته این همه خیر هستند که دولت اسلامی خون آن‌ها را حفظ، صفوف آن‌ها را متحد و نفوذ کفار را از سرزمین‌شان بیرون کند. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ [روم 4،5]

ترجمه: و آن روز مؤمنان به یاری الله سبحانه و تعالی شادمان می‌شوند. الله هرکسی را که بخواهد یاری می‌دهد، و او بس چیره (بر دشمنان خود) و بسیار مهربان (درحق دوستان خویش) است.

مترجم: پارسا «امیدی»

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

از شما پیرامون مسئله استثناء پیامبر صلی‌الله علیه وسلم‌را درشأن مشرکین عرب که آن‌ها‌ را کفار یمن می‌نامند که بردین شان باقی بمانند، توضیح می‌خواهم‌. آیا این استثناء ‌را در حق مشرکین عرب به عنوان محدودیت در نظر عموم می‌دانیم که در کتاب دولت اسلامی ص 7 و ص 144ذکر شده است؟ دو طبقه اخیر به حال خود گذاشته می‌شوند که چه عقیده دارند و چه پرستش می کنند ..." و دو دسته عبارتند از: اهل کتاب و مشرکین اند. و هم‌چنین محدودیت آن‌چه در پیش نویس قانون اساسی ماده 27، بند "ب"ذکر شده؛ آیا این استثناء فقط برای همین نسل است؟ و می‌خواهم یک پرسش دیگر راجع به آن‌چه در کتاب دولت اسلامی صفحه 144ذکر شده اضافه نمایم: "دولت قاضی‌را برای آن‌ها تعیین می‌نماید که اختلافات آن‌ها‌را در محاکم خاص بررسی نماید." امیدواریم که ماهیت کار این قاضیان و وضعیت آن‌ها‌را روشن کنید، با توجه به این‌که من در مقدمه قانون اساسی این پرسش را قبل از این‌که به شما راجع نمایم، جستجو نمودم؛ اما آن ‌را پیدا نکردم(آیا درست است که از دادگاه دولت همزمان دو حکم صادر شود؟ یک حکم در مورد اسلام وحکم دیگری غیر از اسلام؟) و از شما قدردانی ویژه می‌نمایم. برادرتان ابو بلال
پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

هردو پرسش شما از متن ذیل کتاب دولت اسلامی صفحه 146می باشد:

این برای مسلمانان است که در مورد غیرمسلمانانی‌که به غیر از اعتقاد اسلامی باورمند اند، آن‌ها عبارتند از: مشرکان بت‌پرست، صابئه، مجوس‌ها، هندوها و همه کسانی هستند که اهل کتاب نیستند.

اما دو گروه اخیر، آن‌چه ‌را که به آن اعتقاد دارند و آن‌چه‌را عبادت می‌کنند، به حال خود گذاشته می‌شوند و مطابق آیین خود به امور ازدواج و طلاق می‌پردازند و دولت قاضی‌ را برای آن‌ها تعیین می‌کند که به این امورشان در محکمه‌ها بررسی نمایند؛ اما درمورد مطعومات (مواد غذایی) و ملبوسات (پوشاک)، طبق مقررات آیین خود‌شان در نظام عمومی رفتار می شود (آن‌چه‌را که شریعت جواز می‌دهد) و با غیر اهل کتاب مانند اهل کتاب معامله می‌شود. رسول الله – صلی‌الله علیه وسلم- در حق مجوس فرمودند:

(سنوا بهم سنة أهل الكتاب)

ترجمه:با آن‌ها مثل اهل کتاب رفتار نمایید.

 اما در مورد معاملات و عقوبات، با غیر مسلمان‌ها مانند مسلمان‌ها برابر معامله می‌شود. بنابر این، عقوباتی‌که بر غیر مسلمانان اعمال می شود، همان‌طور بر مسلمانان اعمال می‌شود. هم‌چنان در معاملاتی‌که باغیرمسلمانان اجراء و فسخ می‌شود، هم‌چنین در شأن مسلمان‌ها  بدون کدام برابری و تمیزی بین یک شخص باشخصی دیگری اجراء می‌شود.

هم‌چنان در خود همین کتاب صفحه 147 آمده: «خلاصه این‌است که دولت در سیاست داخلی خود، شریعت اسلامی ‌را بر همه کسانی‌که تحت سلطه‌اش قرار می‌گیرند، خواه مسلمان باشند یا غیرمسلمان؛ اجراء می‌نماید. و اجرای آن به شرح زیر است:

د - امور مربوط به ازدواج و طلاق‌ را درمیان غیرمسلمانان مطابق با مذاهب آن‌ها قضات‌شان در محاکم دولت فیصله می‌نمایند و نه در محاکم‌های خاص به خودشان. و این امور مطابق احکام اسلام از قضات مسلمان بین آن‌ها و مسلمانان فیصله می‌شود...»

به همین ترتیب، آن‌چه در ماده هفت بند "ب" ذکر شده است:

«ماده 7 – دولت، شریعت اسلامی ‌را بالای کسانی‌که تابعیت دولت‌را دارند، چه مسلمان و چه غیرمسلمان باشند، به شرح زیر اجراء می‌‌نماید:

ب - غیرمسلمانان، آن‌چه‌را که به آن اعتقاد دارند و آن‌چه ‌را که پرستش می‌کنند؛ مطابق نظام عمومی به حال خودشان گذاشته می‌شوند.»

پاسخ پرسش اول شما: در اینجا مراد مشرکین عرب نیستند بلکه مراد بت‌پرستان غیر عرب‌ها مانند برخی قبایل آفریقایی هستند. حكم حقیقی در حق آن‌ها این است که به‌ترک نمودن دین‌شان جبر کرده نمی‌شوند و با وجودی‌که ذبح‌شان خورده نمی‌شود و زنان شان نکاح؛ اما دولت با آن‌ها معامله اهل کتاب‌را انجام می‌دهد. اما حکم شرعی پیرامون بت‌پرستان از مشرکین عرب؛ اختیار میان اسلام وقتل است و هیچ کسی از این جماعه درعصر ما باقی نماندند بلکه در عصر صحابه رضوان‌الله علیهم تمام شدند؛ و از جمله آن‌ها کسی ایمان نیاورده بود، مسلمان‌ها قتلش نمودند. و ما احکام آن‌ها‌را در کتاب شخصیت اسلامی جلد دوم به‌شرح‌ زیرتوضیح‌داده‌ایم:

در مورد مشرکان عرب، صلح و ذمه از طرف آن‌ها پذیرفته نمی‌شود؛ اما به اسلام فرا خوانده می‌شوند، اگر به اسلام گرویدند باقی گذاشته می‌شوند، وگرنه کشته می‌شوند. الله سبحانه وتعالی فرموده:

﴿سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یسْلِمُونَ﴾[فتح:16]

ترجمه:از شما دعوت خواهد شد كه به سوی قومی جنگجو و پرقدرت بیرون روید. با آنان پیكار می‌كنید یا این كه مسلمان می‌شوند(یعنی دو راه بیشتر در پیش نخواهند داشت: رزم با مسلمانان ، یا پذیرش دین آنان).

آیه پیرامون کسانی اند که آن‌ها از اعراب بت‌پرست هستند و رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم با آن‌ها جنگید، ودلالت برین دارد که اگر صلح نکردند، با آن‌ها جنگیده شود. هم‌چنان از طریق حسن روایت شده که فرمود: "رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم امر کردند که با عرب‌های‌که در مقابل اسلام اند، جنگیده شود، و غیر از جنگ از آن‌ها چیزی پذیرفته نشود. و هم‌چنان امر نمودند که همراه با اهل کتاب جنگیده شود تا وقتی‌که ذلت‌مندانه به دست خود جزیه‌ را بپردازند. و ابو عبید فرموده: این‌جا مراد حسن از عرب‌ها، بت‌پرستان اند که از اهل کتاب نیستند، اگر از اهل کتاب می‌‌بودند، رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم از آن‌ها غیر جنگ قبول نمودند که در احادیث واضح است. واین هم ثابت نشده که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم از کسانی‌که بت‌پرست اند، جزیه از هیچ کدام شان نپذیرفتند؛ بخصوص بعد از نزول آیه فتح و سوره توبه از آن‌ها غیر از اسلام و جنگ چیزی دیگری قبول نکردند. آن‌چه‌که پیرامون اخذ جزیه روایت شده مانند اهل یمن ونجران این است که از اهل کتاب (یهود ونصاری) گرفته واز کسانی‌که بت‌پرستان از عرب اند اخذ نکرده است.

پاسخ پرسش دوم شما:

درمورد آن‌چه‌که در متن فوق آمده: "... دولت قاضی ‌را برای آن‌ها تعیین می‌نماید که پیرامون امورشان در محکمه‌ها بررسی نمایند " و هم‌چنان " امور مربوط به ازدواج و طلاق‌را در میان غیرمسلمانان مطابق با مذاهب آن‌ها قضات‌شان در محاکم دولت فیصله می‌نمایند و نه در محاکم‌های خاص به خودشان"، بنابراین قرار نیست قضات مسلمان کسانی باشند که طبق قوانین خود میان آن‌ها حکم نمایند، بلکه هدف این است که توسط قضات خودشان (غیر مسلمان‌ها) میان آن‌ها فیصله می‌گردد، و برای این قاضیان کدام محکمه جداگانه نمی‌باشد؛ بلکه آن‌ها در ساختمان‌های دولتی دارای اتاق‌های قضایی هستند و از دید اداری وابسته به محاکم دولت اند و تعیین قاضی به آن‌ها واگذار نمی‌شود؛ بلکه توسط دولت تنظیم می‌شود. بنابراین دولت است ‌که قضات ‌را از خودشان برای آن‌ها تعیین می‌نماید تا بین آن‌ها در امور ازدواج و طلاق و آن‌چه به آن پیوسته است، قضاوت کنند.

واین امر به‌معنی این نیست که محاکم دولت با دو حکم اداره می‌شود: یک حکم اسلامی و دیگری حکم غیر اسلامی؛ بلکه محاکم دولت فقط با اسلام حکم می‌کند وبس. اما آن‌ها دارای اتاق‌های اداری هستند که قاضی‌های غیر مسلمان بین غیرمسلمان در امور ازدواج، طلاق و آن‌چه‌که مربوط به آن می‌شود، مطابق آیین و قوانین خود فیصله می‌کنند. قسمی‌که این‌ را شریعت تعیین نموده است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابو الرشته

مترجم: احمد جبیر نوری

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

ما در کتاب تکتل در آخر صفحه 4 می‌گوییم: «پیروان حرکات اسلامی به اسلام به شکل نامشخص و عام دعوت می‌دادند و...» سوال این است:

أ- دعوت به اسلام به شکل نامشخص و عام به چه معنی است؟ این عمل را چگونه با مثال‌ها توضیح داده می‌توانیم؟

ب- به عدم جواز دعوت حرکات اسلامی به شکل نامشخص و عام، چه دلایلی وجود دارد؟

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

دعوت به شکل نامشخص و عام به این معنی است که خوب متبلور و تعریف شده که طبیعتاً مانع از ورود غیرمی‌شود، نباشد، بلکه دروازهایش باز بوده و افکار اجنبی به دلیل عدم مخالفت یا مصلحت و امثال آن، در آن رخنه کند.

پس شخصی‌که نزد وی فکرۀ دعوت متبلور و مفاهیم‌اش واضح و اهدافش تعریف شده نباشد، وی کفری بودن نظام دموکراسی را هرگز درک نخواهد کرد، و هیچگاه درک نخواهد کرد که نظام اشتراکی از اسلام نیست و معصیت بودن تقنین از طرف پارلمان را هرگز درک نخواهد کرد. هم چنان درک نخواهد کرد که گرفتن کدام بخش علوم و صنعت از کفار جایز است و کدام قسمت آن ناجایز؛ مانند فرهنگ و مفاهیم زندگی... گاهی این طور می‌شود که این شخص نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد، چون به اسلام به شکل نامشخص دعوت می‌دهد. این چیزی‌ست که امت در اواخر دولت دچارش شده بود و عدم تفکیک علمای مسلمان آن زمان، میان علومی‌که گرفتنش از غر ب جایز است، از قبیل صنعت و اختراعات و میان اشیایی‌که جایز نیست مانند مفاهیم زندگی به وضوح محسوس بود. بارزترین مثالش گروه حامل فکرۀ توافق بین غرب و اسلام در ثقافت و علوم، در حضارت(فرهنگ) و مدنیت(تمدن) بود. این‌ها به نام علمای نهضت، یاعلمای اصلاح و یا هم علمای معاصر مشهور شده بودند. مفهوم "اسلام نامشخص" از همین علماء برخاست، که دروازۀ فهم اسلام را به دو طرف باز کرد و چیزی‌که از اسلام نبود، در اسلام داخل شد و قواعد شرعی به عوض این‌که ضوابط فهم و مانع از خروج از شرع شود، خود کلیدبازگشایی این دروازه شد و اسلام نزد آنان بخاطر تطابق به جامعۀ موجود و فکرغالب طوری تفسیر شد که نصوص اسلامی احتمالش را نداشت که نتیجه‌اش نشأت قواعد کلیِ بود که فاقد سند شرعی بوده و با نظریات آتی هم‌خوانی داشت:

مثل این‌که "تغییر احکام در صورت تغییر زمان و مکان قابل انکار نیست" و "عادت محکمه است" و "آنچه را مسلمانان نیک پندارند او نزد الله نیک است"... و بسیاری نصوص را طوری تفسیر نمودند که هدف اصلی، معطل قراردادن آن بود، مانند این قول که جهاد دفاعی است و تعدد ازواج تنها در شرایط خاصی درست است.

این بود نمونه‌ای از دعوت به شکل نامشخص و اما"عام" اینست که دعوت به عموم اسلام بدون تشریح و تفصیل معالجات و بدون توضیح راه‌حل‌های آن صورت گیرد، به گونۀ مثال گفته شود "تنها اسلام راه‌حل است"، "تنها اسلام پیروزی هردوجهان را تضمین می‌کند"، "اسلام بهترین نظام است" و امثال این. اگر از خط مشی اسلام در قبال نظام زندگی بپرسی، سکوت قایل می‌کند، و اگر از دولت اسلامی‌که نظام‌هایش راتطبیق می‌کند، سوال کنی سکوت می‌کند، و اگر از چگونگی تغییر نظام‌های فعلی به طرف نظام اسلام سوال کنی، مضطرب شده و دور و برش را نگاه می‌کند. این برای آنست که اگر از تو فاصله نگیرد، بخاطر یافتن سلامتی از باد پیشی می‌گیرد. اما این‌که به عدم جواز دعوت به اسلام به شکل نامشخص و عام  چی دلیلی وجود دارد؛ این برگرفته است از کتاب الله و سنت رسول الله است، چنان‌که الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلَامُ﴾ [آل عمران: 19]

ترجمه:بی‌گمان دین(حق و پسندیده) در پیشگاه الله اسلام است.

و ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ [آل عمران: 85]

ترجمه:و کسی‌که غیر از اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمی‌شود.

و هم‌چنان الله سبحانه وتعالی آیات حکم، اقتصاد، روابط زناشویی، عدم دوستی باکفار، رجم نمودن زانی و قطع دست دزد را نازل کرده است، و باز نظام‌های اسلام را منحیث نظام‌های متمایز و جدا از غیر معرفی نموده و فرموده است:

﴿حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ [آل عمران: 179]

ترجمه: تا ناپاک را از پاک تمییز کند.

﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ [جاثیه: 18]

ترجمه: سپس ما تو را بر آئین و راه روشنی از دین قرار دادیم. پس ازین آئین پیروی کن و بدین راه روشن برو و ازهوا و هوس‌های کسانی پیروی مکن که آگاهی ندارند.

﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا﴾ [مائده: 48]

ترجمه:برای هرملتی از شما راهی (برای رسیدن به حقایق) و برنامه ای (جهت بیان احکام) قرار داده ایم.

 ازین نوع دلایل درکتاب الله و سنت رسول الله مثال‌های زیادی وجود دارد.

مترجم: محمدمسلم ثاقب

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش

در روز چهار شنبه ۲۹ سپتمبر۲۰۲۱م کنفرانس بین اردوغان و پوتین در سوتشی روسیه برگزار شد، چنانچه رئیس جمهوری ترکیه در رأس یک هیأت که هاکان فیدان رئیس بخش استخبارات و رئیس روابط عمومی ریاست جمهوری ترکیه به ریاست فخرالدین الطون و ابراهیم قلین سخنگوی ریاست جمهوری بدون حضور داشت هیچ یکی از وزاریش در این سفر بود، جریان قسمی بود که این دیدار برای مدت ۳ ساعت در پشت درهای بسته دوام کرده و در خاتمه هیچ یک از این دو رئیس جمهور کنفرانس مطبوعاتی مشترکی خلاف پروتوکول‌های‌که کرملین مشابه این دیدارها دنبال می‌کرد، دائر نکرد، چنانچه این دو رئیس جمهور هیچ بیانیه‌ای را در اخیر این نشست نیز نداشت... (شرق الاوسط ۳۰ سبتمبر) حالا سوال این است که دلائل این دیدار و اهداف آن چی‌خواهد بود؟

پاسخ

برای این‌که سوالات فوق را جواب دهیم موارد ذیل را پیش‌کش می‌کنیم:

1-  از ملاحظه توجهات کنونی امریکا فهمیده می‌شود که امریکا تلاش‌های خود را در برابر چین انجام می‌دهد و امریکا برای اخراج نیروهایش از منطقه شرق میانه پلان دارد تا برای رسیده‌گی به مسائل چین خود را فارغ‌ ساخته و مزدوران خود را در منطقه برای عملی‌سازی نقشه‌هایش  موظف سازد. این سیاست است که در آستانه ادارۀ ترامپ یعنی کمی قبل از آن صورت گرفته، به گونه‌ای که در سیاست امریکا تغییر وارد شد، چون امریکا قوت‌های سیاسی و نظامی خود را در اطراف چین جمع نموده و مجبور شد که دولت‌های کلان تابع خود مثل ترکیه را استخدام کند و از جملۀ سیاست امریکا نقش ترکیه در سوریه، لیبیا، خاورمیانه و سائر مناطق بوده و به اساس همین نقش جدید ترکیه، امریکا خود را عملاً از مناقشات بحران سوریه کشیده و آن را در بین ترکیه و روسیه قرار داده و در آستانه و جنیف مباحثات و گفتگوهای ترکیه و روسیه ظاهر و شروع شد، سپس اردوی ترکیه را به شمال سوریه داخل کرد.

2-  بعد از آن با آغاز قدرت مسئولیت بایدن به دلیل بعضی ملاحظات سیاسی از نظر دموکرات‌ها، نقش ترکیه کاهش داده شده و اولین تماس تیلیفونی بین بایدن رئیس جمهور امریکا و اردوغان رئیس جمهور ترکیه به تاریخ ۲۳ اپریل ۲۰۲۱م یعنی پس از سه ماه از دست یافتن بایدن به قدرت در واشنتن بود. در جریان این تماس تیلفونی توافق به نشستی در حاشیه کنفرانس ناتو در بروکسل به تاریخ ۱۴ جون ۲۰۲۱م شد و در اشاره واضح اختلافات شان آشکار بود، آنگاه که یک روز بعد از این تماس تیلفونی رئیس جمهور امریکا اعلان کرد که آنچه کشتار ارمن‌ها در ترکیه است یک نسل کشی است، و بایدن در این تماس تیلیفونی از خواست خود خبر داد و ترکیه و اردوغان داد و فریاد کرد اما این صدا بسان همان صداهای شعاری باقی ماند و هیچ اثری نداشت، وقتی این نشست پیچیده در حاشیۀ کنفرانس ناتو در ۱۴ جون ۲۰۲۱م در بروکسل برگذار شد، توافق ‌آن در مورد افغانستان واضح و اردوغان بسیار به خوشحالی و خوش‌خدمتی این کار را بر عهده گرفت. اردوغان اشاره کرد که او با بایدن در خصوص اوضاع افغانستان صحبت کرده و گفت؛ ممکن نیست که در خصوص طالبان در افغانستان غفلت کنیم. وقتی حمایت ایالات متحده و دیگر دول را به دست آوریم ما آمده هستیم با ایشان تعامل کنیم ...(  CNN عربیه۱۴ جنوری ۲۰۲۱م) با وصف این مسائل طوری به نظر می‌رسد که نکتۀ مهم‌تر این است که ترکیه در مورد گفتگوی‌های خروج از سوریه با روسیه صحبت کند.

3-  بدون شک پیچیده‌ترین خروج، خروج کنونی امریکا از سوریه است، زیرا مسئله سوریه تنها به امریکا تعلق نگرفته بلکه موضوع خروج از سوریه به ایران، حزب ایران، ترکیه و از همه مهم‌تر روسیه است؛ در حالی‌که به تاریخ ۲۹ سپتمبر۲۰۱۵م در جریان نشست اوبا با پوتین امریکا پای روسیه را در سوریه  کشاند. همه این مسائل به تدابیر معیین نیاز دارد تا امریکا پیش از خروج خودش از خروج کامل کشورهای دیگر مخصوصا روسیه اطمینان پیدا نماید؛ بالخصوص بعد از این‌که امریکا برای کردها اطمینان ایجاد کرد که امریکا ایشان را حمایت کرده و آن‌ها را ترک نمی‌کند، چنانچه در افغانستان چنین کرد. مظلوم عبدی فرمانده عمومی نیروهای دموکرات سوریه یادآور شد که جوبایدن رئیس جمهور امریکا وعده نموده که ایالات متحده بعد از این‌که افغانستان را در ماه گذشته ترک کرد هرگز هم‌پیمانان کرد خود را در سوریه تنها نمی‌گذارد. عبدی از مقر خود نزدیک شهر حسکه به روزنامه "تايمز" گفت؛ قبول کنید که این افغانستان نیست، او گفت سیاست امریکا در این مورد به صورت کلی متفاوت است. (آرتی ۲۸ سپتمبر۲۰۲۱م)

4-  یقیناً امریکا نمی‌خواهد که قبل از بیرون شدن روسیه از سوریه بیرون شود و روسیه بر این شکست امریکا و سیاست آن خوش‌حالی کرد، اما امریکا می‌خواهد خود را برای مسائل چین فارغ سازد؛ در حالی‌که روسیه در اکثر مسائل خود را به چین نزدیک ساخته به همین دلیل درست همین است که امریکا در جریان نشست بایدن رئیس جمهور امریکا و پوتین در جنیف به تاریخ ۱۶ جون ۲۰۲۱م بر روسیه فشار وارد ‌کرد تا از چین دوری نموده و خود را به موقف امریکا نزدیک سازد.

با وصف این‌که امریکا پلان دارد تا از سوریه خارج و مزدورانش را به نیابت از خودش در تنظیم ادارۀ امور منطقه توظیف نماید و با وجودی‌که بیرون شدن روسیه از سوریه یک موضوع مهم است؛ علی رغم این مسئله باز هم امریکا نمی‌خواهد که روسیه یک رقیب به آن حساب شود. بناءً امریکا نمی‌خواهد که به صورت مستقیم در خصوص موضوع سوریه با روسیه وارد گفتگوی شود، بلکه امریکا اردوغان را وظیفه داده تا با روسیه مسقیماً در خصوص خروج از سوریه گفتگوی نماید؛ مخصوصاً بعد از این‌که امریکا اطمینان پیدا کرد که مزدورش بشار روابط خود را بعد از وصل نمودن گاز مصر با دولت‌های منطقه از طریق اردن، سوریه، لبنان حسب خواست آن ساخته و برای امریکا ممکن شده تا وقت پیداکردن بدیل مناسب به آن اعتماد نماید... هم‌چنان امریکا اردوغان را وظیفه داده تا در مورد خروج از سوریه با روسیه صحبت نماید... «اردوغان تصریح نموده که او به زودی در روز ۲۹ سپتمبر با پوتین جهت ایجاد روابط دو جانبه و تحولات ادلب پایتخت سوریه گفتگو نماید. ادوغان در یک بیانیۀ مطبوعاتی گفت: "دیدار من با پوتین به صورت دوجانبه بدون این‌که در آن شخص سوم حضور داشته باشد صورت خواهد گرفت، این دیدار تنها بر اوضاع ادلب منحصر نشده بلکه در خصوص عموم اوضاع سوریه و گام‌های‌که در آینده برداریم و روابط دو جانبه گفتگو ایجاد کنیم خواهد." اردوغان اشاره کرد که ترکیه و روسیه دو دولت محوری در منطقه است، او بیان داشت که پوتین مرد سیاست‌مدار است، این مسأله در حل موضوع کشمکش آزربایجان و ارمنستان معلوم شد.» (الجزیره نت ۲۸سپتمبر ۲۰۲۱م) در حالی‌که هاکان فیدان رئیس بخش استخبارات ملی ترکیه با اردوغان همراه بود کمی قبل از دیدارش با پوتین در شهر سوتچی روسیه گفت: «صلح در سوریه مرتبط به روابط بین ترکیه و روسیه و اقداماتی‌که این دو کشور بر می‌دارد داشته و اهمیت بزرگی دارد.» (خبرگذاری اناضول ۲۹ سپتمبر۲۰۲۱م)

5-  روسیه این مسئله را درک نموده و این تعامل را یک اهانتی برای خودش دانسته که اردوغان در عوض امریکا با آن در خصوص خروج از سوریه صحبت کند، امریکائی‌که پای روسیه را به سوریه کشید، حالا حاضر نیست که در خصوص قضیه خروج از سوریه با وی صحبت نماید! بنا براین روسیه این موقف امریکا را اهانتی برای خودش دانسته مخصوصاً پوتین که گردن خود را بلند می‌گیرد و طوری برای امریکا وانمود می‌سازد که او یک دولت بزرگ و تأثیرگزار در جهان است، به همین دلیل روسیه در برابر اردوغان موقف گرفته تا این موقف روسیه درسی باشد برای ترکیه و در عین حال پیامی باشد به امریکا تا در خصوص مسئلۀ خروج از سوریه خودش به صورت مستقیم با روسیه گفتگو کند که این مطلب از موارد ذیل دانسته می‌شود:

ا- ولادیمیرپوتین رئیس جمهور روسیه در خصوص رسیدن همتای ترکی‌اش رجب طیب اردوغان در کشورش بی‌پروائی نموده به عوض این‌که خودش اردوغان را در میدان هوائی استقبال کند، الیکسی کوبایگورودسکی شهردار سوتچی و کراسنوردار الکسندرابول معاون فرماندار منطقه کراسنوردار را در میدان هوائی سوتچی به استقبال آن فرستاد که ایغور بوگداشیف مدیر عمومی پروتوکول‌های دولت‌های خارجی به وزارت خارجه روسیه و محمد سمسار سفیر ترکیه و فرات بایار قنصل عمومی و موظفین سفارت ترکیه نیز حضور داشند...(ترکیه الآن ۲۹ سپتمبر ۲۰۲۱م)

ب- هم‌چنان پوتین روزنامۀ پراودا را برای توهین نمودن اردوغان و توصیف نمودن آن به لقب مسکین تحریک کرد! "پراوادا" روزنامۀ روسی است که از جمله بزرگترین رونامه‌‌ها در زمان شوروی بود که حالا هم این روزنامه یکی از روزنامه‌های پیش‌گام نزدیک قصر کرملین است:

«روزنامۀ "پراودا" مقرب به کرملین در روز سه شنبه بر رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه تاخته و آن را در مقاله‌سیاسی که عبارات شدیدی را شامل می‌شد، قبل از ملاقات‌اش به سوتچی به صفت مسکین توصیف کرد، هم‌چنان الکسندر شتروم روزنامه نگار روسی در نشریۀ "پراوادا" گفت، این مسکین فرصتی برای انتخاب دوباره‌اش نمی‌باشد...» (ترکیه الآن ۲۹سپتمبر۲۰۲۱م)

6-  بناءً نشست بین پوتین و اردوغان از ابتداء تا انتهاء حتی قبل از آغاز این نشست به شکست اردوغان بود، طوری به نظر می‌رسد خود اردوغان انتظار این شکست را داشته به همین دلیل تلاش کرد که فضای این نشست بسیار محدود یعنی این نشست تنها بین پوتین و اردوغان و بدون حضور شخص دیگری صورت گیرد تا دائرۀ اطلاع مردم از این شکست گسترده نشود و دقیقاً این یک واقعیت بود که اتفاق افتاده و هم‌چنان از این نشست هیچ نتیجه مثبت حاصل نشد. به این ترتیب اردوغان با دلتنگی و نا امیدی برگشت و حتی کنفرانس پروتوکولی‌که عادة بعد از هر نشستی منعقد می‌شود برگزار نشد! «در روز چهار شنبه دیدار ولادیمیرپوتین رئیس جمهور ترکیه و همتای ترکی‌اش رجب طبیب اردوغان در شهر سوتچی روسیه در حالی پایان یافت که هیچ کنفرانس خبری منعقد نشده و بعد از دیداری‌که سه ساعت طول کشید، هیچ یکی از طرفین به کدام نتائج و تفاهم جز بر یک سلسله اظهارات دیپلوماتیک اشاره نکرد و نهایتاً از این نشست چیزی به دست نیامد. درویش خلیفه تحلیل‌گر سیاسی در سایت "العربي الجديد" گفته است؛ او به این باور است که عدم ابراز کدام دست‌آورد در این نشست اشارۀ به عدم توافق طرفین و اختلافات شان می‌باشد، چیزی‌که این دیدگاه و نظر را تقویت می‌بخشد این است که کدام کنفرانس خبری دائر نشد. خلیفه افزوده که قضیه سوریه اساس این نشست بوده نه قضیه اوکراین و لیبیا؛ چنانچه بعضی این موضوع را پیش‌کش می‌کنند... (العربی الجدید ۳۰ سپتمبر۲۰۲۱م)

7-  اما نشست اردوغان که قرار است در حاشیۀ کنفرانس بیست در جریان اوکتبر صورت گیرد «رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه قرار است که با همتای امریکائی‌اش در جریان کنفرانس رهبران گروه بیست که قرار است در بیست اوکتبر بر گزار گردد، دیدار دو جانبۀ منعقد سازد. منابع افزوده است که اردوغان به زودی با بایدن همتای امریکائی‌اش در حاشیه این کنفرانس ملاقات خواهد کرد.» (خبرگذاری اناضول ۲۸ سپتمبر۲۰۲۱م) به نظر می‌رسد که این دیدار و ملاقات در مورد گام‌های آینده این دو کشور بوده آن هم بعد از شکست اردوغان در نشست‌اش با پوتین.

انتظار می‌رود که هرگاه امریکا توانست بر موقف روسیه تسلط پیدا کند، یعنی روسیه را بر ضد چین به خود نزدیک سازد، در آن وقت امریکا هیچ ارزشی به اردوغان قائل نشده و آن را بر همین شکست‌اش تنها می‌گذارد! اگر امریکا به این نتیجه رسید که روسیه از چین دور شد، پس به توافقات خود با روسیه باز می‌گردد؛ پس هرگاه مصلحت و منافع خود را این دولت‌های اسعتماری دید، برای این دولت‌های استعماری احترام مزدورانش و دولت‌های که در محور منافع‌اش می‌چرخند، هیچ ارزشی ندارد.

فشردۀ موضوع را می‌توان به موارد ذیل خلاصه کرد:

ا- امریکا برای خروج از خاورمیانه آماده‌گی می‌گیرد و مسائل این منطقه را به مزدورانش و برای کشورهای می‌سپارد که در محور منافع آن می‌چرخد تا بتواند خود را به امور چین فارغ سازد تا وقتی جنگ سرد باشد، چنانچه امریکا لیوبینگیو سخنگوی سفارت چین در واشنتن را مورد خطاب قرار داده و تبصیرۀ بر پیمان امریکا، بریتانیا و استرالیا کرد. «لازم است که این کشورها تشکلات را تشکیل ندهند که مصالح دیگران را هدف قرار داده و یا ضرر برساند و مهمترین چیزی‌که باید انجام شود، رهایی از تفکر جنگ سرد و کنار رفتن از جنگ ایدولوزیکی است...» (الجزیرة نت ۱۶ سپتمبر۲۰۲۱م)

ب- دولت عثمانی‌که بر روسیه تسلط داشت، اکنون تسلط ندارد و امروزه روسیه و دیگر دشمنان سربلند کرده و حکام ترکیه کوچک‌تر و حقیرتر از آن به نظر می‌رسد که روسیه با انگشتان خود به آن اشاره کند و آن را عددی به شمارد، نه در حل مشکلات و نه هم در ترک کردن یک منطقه.

ج- برای به وجود آمدن این حالت نقطۀ مثبتی وجود دارد که یک فرصت است و او این‌که دولت‌های کافر استعمارگر بار و کولۀ خود را جمع کرده و از سرزمین‌های اسلامی بیرون می‌شود و این یک فرصتی مناسب برای حاملین دعوت و هر پیرو حقی است که به نزدیک بودن بلند رفتن جایگاه اسلام و اهل آن و به شکست کفر و جایگاه آن بشارت می‌دهد:

﴿إِن فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَه قَلْب أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هوَ شَهِيد﴾ [ق: 37]

ترجمه: بی‌گمان در این (تجربیات عبرت‌آمیز تاریخی) بس یاد آوری و (بیدار باشی) است  برای هر که دلی (عبرت‌بین) داشته باشد یا گوش دل بسپارد؛ در حالی‌که (در صحنه حق عملاً) شاهد و حاضر باشد.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به اسامه عياط

پرسش

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

 زنده باشید شیخ محترم! سوالی دارم متعلق به علم حدیث و می‌خواهم از حضرت شما بپرسم: علماء، علم حدیث را چنین تعریف نموده اند که آن عبارت از این‌ است که سندش متصل باشد، راوی ضابط و عادل از اول تا منتهای سند از مثل خود روایت نماید و شاذ و معلل نباشد. همین است ضوابط تصحیح حدیث؛ لیکن اکثر علما را می‌یابم که احادیث ضعیف را توسط شواهد و متابعات به درجۀ صحت می‌رسانند؛ به‌گونۀ مثال گاهی حدیثی از طریقی ثابت می‌شود که ضعیف می‌باشد؛ اما این حدیث از خود شواهد و متابعات دارد؛ گرچه این شواهد و متابعات ضعیف می‌باشند. علی رغم آن علما را می‌بینیم حدیث متذکره را از طریق  شواهد و متابعات، صحیح قرار می‌دهند. پس ملاک اعتبار این شواهد و متابعات چیست؟ و چی وقت این شواهد و متابعات به تصحیح حدیث تأثیر گزار می‌باشند؟ چشم به راه جوابم، الله به شما برکت دهد.

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

قبل از پاسخ این سوال، لازم است برخی اصطلاحات مربوطه توضیح داده شود؛ مانند"شواهد و متابعات"؛ چون این‌ها اصطلاحات علم حدیث اند، البته توضیح‌شان در ضمن ارائه مثال‌ها صورت می‌گیرد:

- در مسند شافعی آمده است: أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ: «الشَّهْرُ تِسْعٌ وَعِشْرُونَ، فَلَا تَصُومُوا حَتَّى تَرَوُا الْهِلَالَ، وَلَا تُفْطِرُوا حَتَّى تَرَوْهُ، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ»

ترجمه:  مالک به ما از طریق عبدالله بن دینار  از طریق عبدالله ابن عمر رضی الله عنهما خبر داد که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«ماه بیست و نه روز می‌باشد، تادیدن مهتاب روزه نگیرید، وتادیدن آن افطار نکنید، پس اگر مهتاب زیر ابر پوشیده ماند، سی روز را تکمیل نمایید.»

- متن، عبارت از منتهای سند کلام است که در حدیث فوق عبارت از این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم است: «الشَّهْرُ تِسْعٌ وَعِشْرُونَ، فَلَا تَصُومُوا حَتَّى تَرَوُا الْهِلَالَ، وَلَا تُفْطِرُوا حَتَّى تَرَوْهُ، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ»

- سند، عبارت از سلسله رجالی است که متن را به منبع می‌رساند؛ پس سند این حدیث عبارت از شافعی عن مالك عن عبد الله بن دينار عن عبد الله بن عمر عن رسول الله صلى الله عليه وسلم است.

- حدیث فوق را تنها شافعی از مالک روایت نکرده بلکه مالک نیز از عبدالله بن مسلمه به عین اسناد عن عبدالله بن عمر روایت نموده است. بخاری در صحیح خود روایت نموده: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، قَالَ: «الشَّهْرُ تِسْعٌ وَعِشْرُونَ لَيْلَةً، فَلاَ تَصُومُوا حَتَّى تَرَوْهُ، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا العِدَّةَ ثَلاَثِينَ»

ترجمه: به ما عبدالله بن مسلمه از ما مالک، وی ازعبدالله بن دینار، ازعبدالله بن عمر رضی الله عنهما حدیث روایت کرد که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «ماه بیست ونه شب می‌باشد، تا مهتاب را ندیده‌اید روزه نگیرید، پس اگر به شما پوشیده ماند شمارش سی را تکمیل کنید.» روی همرفته عبدالله بن مسلمه در روایت این حدیث از شافعی تبیعت کرده، یعنی حدیث را از شیخ شافعی روایت نموده که وی مالک است؛ البته با سندمذکور. بنابرین به روایت عبدالله بن مسلمه اصطلاح "متابعه" اطلاق می‌گردد، که درین حالت به آن متابعه تامه گفته می‌شود. هم‌چنان امام مسلم این حدیث را در صحیح خود از عبدالله بن عمر قرار ذیل روایت نموده است: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ذَكَرَ رَمَضَانَ، فَضَرَبَ بِيَدَيْهِ فَقَالَ: «الشَّهْرُ هَكَذَا، وَهَكَذَا، وَهَكَذَا - ثُمَّ عَقَدَ إِبْهَامَهُ فِي الثَّالِثَةِ - فَصُومُوا لِرُؤْيَتِهِ، وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ، فَإِنْ أُغْمِيَ عَلَيْكُمْ فَاقْدِرُوا لَهُ ثَلَاثِينَ»

ترجمه: ابوبکربن شیبه از اسامه، وی از عبیدالله از نافع به ما حدیث روایت کردکه از ابن عمررضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از رمضان یاد کرد و بادست خود اشاره نموده گفت: «ماه این‌قدر است و این‌قدر، واینقدر- در مرحله سوم انگشت ابهام را بسته نمود- مهتاب را مشاهده نموده روزه بگیرید و مشاهده نموده افطارنمایید و اگربه شما پنهان ماند، در آن‌صورت سی روز را تکمیل نمایید.»

 در روایت حدیث متذکره در بابت روایت "عن عبدالله بن عمر" نافع از عبدالله بن دینار متابعت نموده و این را متابعه قاصره می‌نامند چون از ابتدای سند آغاز نشده است.

نسائی این حدیث را در سنن خود قرار ذیل روایت نموده است: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُنَيْنٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: عَجِبْتُ مِمَّنْ يَتَقَدَّمُ الشَّهْرَ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْهِلَالَ فَصُومُوا، وَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ»

ترجمه: محمد بن عبدالله بن یزید به ما خبرداده گفت: سفیان از عمرو بن دینار از محمد بن حنین از ابن عباس حدیث نقل نموده که او گفت: من به آن کس تعجب می‌کنم که از ماه پیشی می‌کند، در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هنگامی‌که مهتاب را دیدید روزه بگیرید و هنگامی‌که دیدید افطارنمایید و اگر در ابر پوشیده ماند، شمارش سی را تکمیل نمایید.» واضح است که این روایت حدیث به سند دیگری از صحابی دیگری نقل شده که او ابن عباس است نه عبدالله بن عمر، و به حدیث نسائی، برای حدیثی‌که در فوق از شافعی روایت شد و نیز برای حدیث بخاری و مسلم، "شاهد" گفته می‌شود؛ طوری‌که به تمامی احادیث شافعی، بخاری و مسلم که درفوق گذشتند، برای حدیث نسائی "شواهد" گفته می‌شود. اگر در حدیث "شاهد" اختلاف در لفظ و مشابهت در معنی وجود داشته باشد، به آن کلمه "شاهدبالمعنی" اطلاق می‌گردد؛ مثال حدیث بخاری در صحیح خود: آدم از شعبه و او از محمد بن زیاد حدیثی نقل نمود که وی می‌گوید: از ابوهریره رضی الله عنه  شنیدم که می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: و یا می‌گوید:ابوالقاسم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ، فَإِنْ غُبِّيَ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا عِدَّةَ شَعْبَانَ ثَلاَثِينَ»

ترجمه: بادیدن مهتاب روزه بگیرید و بادیدنش افطار نمایید، اگر برشما پوشیده ماند، درآن‌صورت شعبان را سی پوره کنید.

متن این حدیث با حدیث شافعی در معنی مشابه است، نه درلفظ؛ چون این‌جا ماه شعبان آمده.

اینک به پاسخ سوال می‌پردازیم: احادیثی‌که فسق راوی یا متهم بودنش به کذب و امثال آن موجب ضعف آن می‌گردد، با احادیث دیگری قوی نمی‌گردد؛ بلکه قابل رد بوده و به آن عمل نمی‌شود. در کتاب [شخصیه اسلامی جزء اول] چنین آمده است: «...و از جمله خطاها یکی هم این سخن است که "حدیث ضعیف زمانی از طرق متعدد ضعیفه روایت شود، به درجه حسن یا صحیح ارتقا نماید." بنابراین هنگامی‌که ضعف حدیث از اثر ضعف راوی یا متهم بودنش به کذب بالفعل باشد، باز از همین نوع از طریق دیگری روایت شود، ضعف بر ضعف علاوه می‌گردد...» پایان.

ابن صلاح در مقدمه می‌گوید: «هر ضعفی در حدیث با محض ثبوتش از وجوه مختلف زائل نمی‌گردد، بلکه تفاوت دارد: از آن جمله است، ضعفی‌که به علت ضعف بسیار و مقاومت نشان دادن راوی و عدم تلاش وی در راستای جبران این ضعف رخ می‌دهد؛ مانند ضعف ناشی از متهم بودن راوی به کذب یا شاذ بودن حدیث.» پایان.

در احادیث روایاتی وجود دارد که در آن یک راوی یا بیشتر یافت می‌شود که دچار سوء حافظه  یا مستورالحال است و یا امثال آن، ولی به فسق و کذب متهم نمی‌باشد... یعنی منشأ سبب ضعف، سوء حافظه و امثال آن است؛ نه صدق و کذب. چنین روایات احادیث اگر زمانی به تنهایی‌اش گرفته شود، آن وقت ما به ضعف‌اش حکم می‌کنیم که البته بخاطر بعض رجال سند است؛ اما در صورت تتبع روایات واضح می‌گردد که این روایات از خود متابعات و شواهد معتبری دارد؛ یعنی صلاحیت تقویه روایت مربوط را دارد که سوء حافظه را جبران و متن حدیث را از شاذ یا منکر بودن خارج کند. بااین حال ما به ضعف حدیث قضاوت نمی‌کنیم، بل حدیث "حسن" می‌باشد؛ چون از طریق دیگری روایت شده که خللی را که ممکن سبب ضعف حدیث تمام می‌شد، تلافی و تدارک می‌کند... در کتاب شخصیۀ اسلامی جزء اول قرار ذیل آمده: «حسن: عبارت از حدیثی است که مخرجش معروف و رجالش مشهور باشد. مدار اکثر حدیث بر همین است و همین را اکثر علما قبول دارند و فقها از آن استدلال می‌کنند. یعنی در اسنادش کسی متهم به کذب نباشد و حدیث شاذ هم نباشد. آن دونوع است:

اول: حدیثی‌که رجال إسنادش به نوعی مستور و اهلیتش غیرثابت باشد، مشروط بر این‌که مغفل، کثیرالخطا و متهم به کذب نباشد و شبیه متن حدیث از طریق دیگری روایت شده باشد. پس با این مزیت از شاذ یا منکر بودن خارج می‌گردد. پایان.

در مقدمه ابن صلاح قرارآتی آمده است:«... پس به من روشن و آشکار گردید که حدیث حسن دو قسم است:

یکم: حدیثی‌که درلست رجال إسنادش راوی مستور و مجهول الاهلیت موجود بوده، مشروط به این‌که مغفل و کثیرالخطا در روایت خود نباشد و نه متهم به کذب درحدیث باشد. یعنی از وی نه تعمد کذب در حدیث ظاهر گر و نه سبب دیگری‌که باعث فسق‌اش تمام می‌شود و ضمناً متن حدیث معروف بوده و مثل و یا شبیه آن از یک طریق یا بیشتر روایت شده باشد تا توسط کسی‌که به روایت بالمثل یا باحدیث دارای شاهد واحد از راوی وی متابعت نموده قوی‌تر شود که آن عبارت از ورود حدیث دیگری مانند آن می‌باشد؛ به این ترتیب از شاذ و منکر بودن خارج می‌گردد. کلام ترمذی به این قسم منطبق می‌شود...»  پایان.

هم‌چنان گفته: «ضعف هرضعیف با محض ثبوتش از وجوه مختلف زایل نمی‌گردد؛ بلکه تفاوت دارد: ضعیفی هست که ثبوت‌اش از طریق دیگری موجب ازاله ضعفش می‌گردد که ناشی از ضعف حفظ راوی باشد، با وصف این‌که از اهل صدق و دیانت است. پس هنگامی دیدیم که روایت آن از طرق دیگری نیز ثبوت دارد، می‌دانیم که وی بدون خللی در ضبط خود درست حفظش نموده است.» پایان.

بنابر این، به مجرد وجود راویی مستوری یا دارای حافظه ضعیفی در سند به اصدار حکم به ضعف، عجله‌ای در کار نیست؛ بل به منظور معرفت متابعات و شواهد، روایات دیگری نیز تحقیق کرده می‌شود؛ علاوه ازین‌که بخاطر تقویت احادیث توسط متابعات و شواهد، بازدید لازمی است. این از مسایل دقیقی است که نیاز به علم و احاطه به علوم حدیث و دقایق الروایات و جرح و تعدیل دارد. پس هر متابعه یا شاهدی برای تقویت حدیث کافی نبوده، بل توفر شروط در آن لازمی است تا این‌که برای جبران خلل و حکم نمودن به قبولیت حدیث، معتبر و مناسب شناخته شود.

امید وارم که موضوع به اذن الله واضح شده باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل أبو الرشته

مترجم: محمد مسلم

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!

ما تبنی کرده‌ایم که" اردو، امنیت داخلی، صنعت و روابط بین الدول" جهازهای مستقل بوده و از دوائر محسوب نمی‌شوند؛ پس به کدام اساس، واژۀ "دائره" را بکار ببریم و ازکاربرد واژۀ "جهاز" خودداری نماییم؟ الله به شما برکت دهد.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله وبرکاته!

بلی هرکدام جهاز مستقل است، ولی هریک آن جهاز اداری نیز محسوب می‌شود و می‌توان واژۀ اداره را به آن اطلاق کرد؛ لیکن به  ادارۀ "مصالح مردم" تابع نیست؛ بل جهاز مستقل است.

به باب بیت المال صفحه 135مراجعه کنید سخنان ما قرار ذیل است: «طوری‌که درگذشته تبنی نمودیم که والی ولایت خاصه داشته و بالای لشکر، قضاء و مال ولایت ندارد. بنابراین تمامی لشکر یک دائرۀ مرکزی دارد که عبارت از امیر جهاد است و تمامی بخش‌های قضاء یک دائرۀ مرکزی دارد که عبارت از قضاء است و تمامی بخش‌های مال یک مرکز دارد که بیت المال است. بنابرین بیت المال یک جهاز مستقل از سائرجهازهای دولت است که مانند سائر جهازها از خلیفه اطاعت می‌کند.»

طوری‌که می‌بینی اگر جهاز از بخش دائره بود، واژۀ "دائره" به آن اطلاق می‌گردد؛ لیکن آن یک دائرۀ مرکزی یعنی تابع جهاز اداری"مصالح مردم" نمی‌باشد. از همین‌جاست که ما گفتیم" تمامی لشکریک دائرۀ مرکزی دارد که امیر جهاد است. تمامی قضاء یک دائره دارد که قضاء است و تمامی اموال یک دائرۀ مرکزی دارد که بیت المال ست.

به این ترتیب هر جهازی‌که فعالیت‌اش ناشی از اداره است، به او واژۀ دائرۀ اطلاق می‌گردد. هرگاهی بیم آن برود که خلط پیدا می‌شود و گمان شود که آن تابع جهازاداری است، یعنی یکی ازدائره‌های آن است، پس گنجایش این را دارد که کلمه مرکزی علاوه شود، و اگر بیم التباس نباشد، واژۀ دائره کافی است، و واضح است که لشکر، امنیت داخلی، صنعت و امورخارجه با جهاز اداری یعنی مصالح مردم خلط نمی‌شود. بنابرین به هریکی ازین جهازها واژۀ دائره اطلاق می‌گردد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمدمسلم ثاقب

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

سوال در خصوص یک پدیده‌ای است که در نزد مردم ما رواج شده و او این‌که در برگذاری محافل خواستگاری با خواندن سورۀ فاتحه زن خواستگاری شده لباس‌های جدید را پوشانده و مثل عروس خود را مزین می‌سازد، هم‌چنان زن خواستگاری شده انگشتر پوشیده و اعمال را مانند رقص و غیره قبل از نوشتن کدام سند و عقدنامۀ انجام می‌دهد، آیا این عمل‌کرد تحت نام اشهار و یا مشهور ساختن جائز است؟ در حالی‌که در گذشته تا زمانی‌که عقد نکاح تحریر نمی‌یافت، عروس حجاب و تبرج خود را در مقابل مرد ظاهر نمی‌کرد. با روشن ساختن این جواب برای ما فایده برسانید. الله برای شما فایده برساند و خیر را برایت بیفزاید!

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

برای زن جائز نیست که عورت خود را در برابر مرد اجنبی‌که می‌خواهد با آن ازدواج کند، کشف نماید؛ مگر این‌که عقد نکاح در بین‌شان تکمیل گردد؛ به دلیل این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿وَلَا يُبْدِين زِينَتَهُن إِلا لِبُعُولَتِهِن﴾ [نور: 31]

ترجمه: و زینت شان را آشکار نسازند، جز برای شوهران شان!

و تا زمانی‌که عقد ازدواج تکمیل نشود، مرد برای زن شوهر گفته نمی‌شود. بناءً نباید زن عورت خود را در پیش رویش مکشوف بسازد و هرگاه عقد ازدواج به همان طریقۀ شرعی‌اش تکمیل شد، مرد شوهر زن گفته شده و در آن وقت است که کشف عورت آن زن برای آن مرد جائز است؛ اما قبل از تکمیل عقد ازدواج مرد شوهر آن زن گفته نشده و صحیح نیست که عورت‌اش را برایش نمایان کند. پس جواز کشف عورت از احکام مرتب بر عقد ازدواج بوده و خواندن سورۀ فاتحه و اشهار خواستگاری محل عقد ازدواج را حلال نساخته و احکام مرتب بر عقد ازدواج بر آن مرتب نمی‌گردد. لذا آنچه در سوال آمده که زن خواستگاری شده عورت خود را برای خواستگارش برهنه ساخته و خود را مزین می‌سازد و در پیش روی آن مرد بعد از خواندن سورۀ فاتحه و خواستگاری می‌رقصد، قبل از این‌که عقد در بین شان تحریر گردد، کشف عورت، زینت کردن و رقصید زن خواستگاری شده با مرد خواستگار حرام است. در کتاب نظام اجتماعی بعضی از امور مربوط به ازدواج و عقد ازدواج را بیان کردیم که بعضی از امور مربوط به این موضوع را در ذیل بیان می‌کنیم:

«وقتی توافق بین مرد و زن بر ازدواج تمام شد، باید عقد ازدواج را در بین‌شان منعقد بسازند. بناءً ازدواج بدون عقد شرعی تمام نشده و ازدواج شرعی گفته نمی‌شود، مگر با جاری شدن احکام شرعی‌که یکی از زوجین را با دیگری حلال ساخته و احکامی‌که بر ازدواج مرتب می‌گردد رعایت شود و تا زمانی‌که این عقد با این شرائط متحقق نشود، ازدواج گفته نمی‌شود... عقد ازدواج با ایجاب و قبول شرعی منعقد می‌گردد... و برای انعقاد عقد ازدواج چهار شرط لازم است:

اول- متحد بودن مجلس ایجاب و قبول...

شرط دوم: شرائط انعقاد این است که هر یکی از طرفین عقد، کلام یکدیگر را شنیده و آن را بداند...

شرط سوم: عدم مخالفت قبول با ایجاب است، خواه این مخالفت با ایجاب به صورت جزئی باشد و یا کلی.

شرط چهارم: آن‌که شریعت ازدواج یکی از طرفین عقد را با دیگری مباح کرده باشد؛ مثلاً باید زن مسلمان و یا از اهل کتاب باشد و مرد باید مسلمان باشد، پس وقتی عقد این شروط چهارگانه را تکمیل کرد، عقد ازدواج منعقد شده و وقتی یکی از این شروط را تکمیل نکرد، عقد ازدواج منعقد نشده و از اساس باطل می‌باشد. لذا وقتی عقد ازدواج منعقد شد لازم است که برای صحت ازدواج شروط صحت آن نیز تکمیل شود که این شروط سه شرط اند:

اول: این‌که زن محل عقد ازدواج باشد، مثلاً بین دو خواهر جمع نمی‌شود.

دوم: نکاح بدون ولی صحیح نشده پس زن اختیار ندارد که خود و یا غیر خود را به نکاح بدهد؛ چنانچه نمی‌تواند غیر ولی خود را برای ازدواج‌اش وکیل بسازد، اگر چنین کرد، نکاح‌اش صحیح نمی‌شود.

سوم: حضور دو شاهد مسلمان، بالغ، عاقل که کلام طرفین عقد را بشنوند و بدانند که هدف از سخن‌شان در ایجاب و قبول عقد ازدواج است، پس وقتی این شروط سه گانه را نیز تکمیل کرد، عقد ازدواج آن صحیح می‌شود و اگر یکی از این شرائط کم شد، نکاح‌اش فاسد می‌باشد؛ مگر شرط نیست که عقد ازدواج تحریری و یا این‌که در وثیقه ثبت شود؛ بلکه تنها ایجاب و قبول در بین زن و مرد به صورت شفاهی و یا کتبی که دارای همۀ شرائط آن باشد، عقد ازدواج را صحیح می‌نماید، خواه مکتوب باشد و یا غیر مکتوب...» ختم متن کتاب نظامی اجتماعی.

پس همان‌طوری‌که ازدواج در کتاب نظام اجتماعی بیان شده بدون عقد ازدواج شرعی‌ منعقد نشده و عقد ازدواج شرعی‌که با شرائط و طریقۀ ذکر شده منعقد گردد، صحیح بوده و اشهار خواستگاری نمی‌تواند در جای عقد ازدواج قرار گیرد و آثار عقد ازدواج از جمله کشف عورت زن و غیره بر آن مرتب گردد.

امیدوارم که به همین حد موضوع واضح شده باشد و الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه