سه شنبه, ۰۸ ذیقعده ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۵/۰۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

آتش بسی را که امریکا و روسیه برای طراحی آن، نشست‏ های طولانی که بعضاً میان جان کری و سرگی لاوروف تا ده ساعت زمان را در بر می ‎گرفت از هم پاشیده و نقض گردید. امریکا و روسیه سر و صداهای زیادی را در مورد این آتش بس به راه انداخته بودند و ادعا می ‏کردند که این آتش بس با موارد قبلی فرق می‏ کند. امریکا ضمانت اجرایی آن را از جانب خود و مخالفان بر دوش گرفته و در مقابل، روسیه نیز این ضمانت را از جانب خود و نظام سوریه متقبل گردیده بود و به این ترتیب هیچ شکی در عملی شدن این آتش بس وجود نداشت؛ اما دیری نگذشت که آتش بس مذکورنقض گردید و امریکا و روسیه یک دیگر را متهم کردند که طرف مقابل در پسِ ناکامی آن قرار دارد. پس آیا این بدان معنی است که سلسلۀ آتش بس های بدنام به پایان رسیده است؟ و اگر این سلسله به پایان نرسیده پس بحران سوریه در حال حاضر در چه مرحله‏ ای قرار دارد؟

پاسخ:

سلسلۀ آتش بس ‏های بدنام نزد امریکا به پایان نرسیده؛ بلکه واقعیت ‏های موجود آن را وادار نموده تا برای تعدیل آن تجدید نظر نموده و مسیر جدیدی را پیش گیرد که می توان آن را استراحت آتش بس‏ ها نامید تا با استفاده از آن عملیات بمباردمان سنگین را افزایش داده و گروه ‏های مخالف و مردم را وادار نماید تا بر اساس توافقنامه ‏ی آتش بس تعدیل یافته ‏ای که امریکا تلاش دارد در جریان استراحت یاد شده زمینه آن را فراهم آورد تا به دور جدید دیدارها و گفتگوها با نظام تن دهند. دلیل ‏اش این است که اوباما می ‎خواهد دورۀ حکومت‏ اش را با پیدا نمودن راه حلی برای بحران سوریه و یا اقلاً جمع کردن نظام و مخالفان ‏اش پشت میز گفتگو به پایان برده و آن را به صفت یک پیروزی، هرچند ضعیف به نام حکومت‏ اش رقم زند. اوباما برای این کار، تلاش ‏های کلنتن رئیس جمهور دموکرات قبلی در قضیه ‏ی فلسطین را الگو گرفته، اگرچه کلنتن نتوانست اهداف‏ اش را در قضیۀ فلسطین جامۀ عمل بپوشاند؛ اما ظاهراً اوباما از آن عبرت نگرفته و گمان می‏ کند خواهد توانست کاری را انجام دهد که گذشته ‏گان‏اش در آن ناکام مانده اند و نمی ‏داند که ناکامی او نسبت به گذشته ‏گانش سنگین تر خواهد بود.

برای بهتر روشن شدن مسئله باید موارد زیر را به بررسی گیریم:

امریکا مسئلۀ اعمال آتش بس را زمانی جدی گرفت که روسیه و نظام بشار توانستند شهر حلب را پس از تشدید بمباردمان از طریق جادۀ کاستیلو و در نتیجه تسلط بالای بخش‏ های مهم شهر را به محاصرۀ کامل‏ شان در آورند. چنان ‎که بمباردمان‏ ها به شدت جریان داشت. بنا به گفته ‏ی خبرنگار تلویزیون الجزیره به تاریخ 07.07.2016م: «شمار حملاتی‏ که طیاره های روسی و نظام بشار بالای شهر حلب انجام دادند بیشتر از صد مورد می رسد. به این ترتیب، نظام بشار توانست پس از عقب نشینی مخالفان، بالای جادۀ حلب تسلط پیدا کند.» تلویزیون الجزیره به تاریخ 10.7.02016مدر خبری گفت: «خبرنگار الجزیره به نقل از منابع نظامی می ‏گوید: نیروهای مسلح مخالفان دولت سوریه از مناطقی‏ که درجاده ‏ی کاستیلو در شمال حلب بر آن تسلط داشتند به دلایل نظامی عقب نشینی کرده اند. سپس حملات هوایی گسترده هم ‎چنان ادامه یافت تا آنکه سر انجام نیروهای دولت بشار با پشتیبانی روسیه، ایران، ملیشه‏ های ایرانی و پیروان آن توانست شهر حلب را به محاصره خود در آورند.»

هم‏چنین تلویزیون الجزیره روز چهار شنبه مؤرخ10.7.02016مدر خبری گفت: «نیروهای دولت سوریه توانستند محاصره ‏ی مناطق شرقی شهر حلب را پس از آنکه روز سه شنبه بالای مجمع کاستیلو در شمال شهر حلب تسلط پیدا نمودند، استحکام بیشتری ببخشند.»این تحولات درحالی اتفاق افتاد که وزیر خارجه امریکا در جریان دیداری‏ که با وزیر خارجۀ روسیه در وینتیان پایتخت لائوس داشت، به خبرنگاران وعده داد که:«در اوایل ماه اگست 2016م، در مورد اقدامات مثبتی در خصوص تغییر وضعیت جنگ در سوریه خبر خواهد داد.» جان کری این سخنان را زمانی به زبان آورد که مطمئن شده بود؛ دولت سوریه توانسته به کمک روسیه و ایران در اطراف جاده‏ ی کاستیلو پیشرفت ‏هایی را داشته و به این ترتیب شهر حلب را به محاصره‏ ی خود در آورد؛ زیرا جان کری قصد داشت تصمیم برگزاری آتش بس را پس از تحقق این محاصره اتخاذ نماید، اما این اهداف به دلیل تحرکات جدی نظامی انقلابیون در جنوب شهر حلب، بر آورده نشد. انقلابیون در جریان این تحرکات توانستند سخت ‏ترین قسمت محاصره را که در جنوب حلب و منطقه ‏ی پایگاه ‏های نظامی موقعیت داشت درهم شکنند و این موفقیت پس از آن به دست آمد که انقلابیون توانسته بودند منطقۀ راموسه در جنوب حلب را به اختیار بگیرند و راه را به سوی شکستاندن محاصره بگشایند.

بنابر این، عملیاتی‏ که منجر به شکستن محاصره‏ ی شهر حلب گردید به مثابۀ ضربه ‏یی سختی بود که به نقشه ‏ها و تصامیم امریکا وارد می‏ شد. نقشه‏ هایی که قرار بود براساس آن انقلاب سوریه در قوی‏ ترین و سخت‏ ترین مراحل آن در حلب هدف قرار گرفته و نابود گردد. این‏جا بود که قهر و غضب امریکا و روسیه شدت گرفت. طوری که سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه این تحرکات و دست آورد‏های انقلابیون را «تحرکات بی شرمانه» خواند. این اظهارات نشان می ‏دهد که روسیه و امریکا گمان می‏ کردند توانسته اند انقلاب سوریه را زیر تسلط خود در آورده و آن را به سوی نابودی سوق داده اند.

نقشه ‏های امریکا در حال حاضر روی حلب متمرکز بوده و برای موفقیت این نقشه ‏ها باید این شهر مجدداً در محاصره قرار می‏ گرفت. امریکا برای محاصرۀ مجدد حلب در دو محور شروع به فعالیت نمود:

نخست؛ وارد نمودن اردوی ترکیه در شمال سوریه که از منطقه ترابلس آغاز گردید. ترکیه عملیات ‏اش را سپرفرات نام گذاری نموده و انقلابیون وابسته به ترکیه را از جنوب حلب فراخواند تا با گروه دولت اسلامی وارد جنگ شود و این کار به معنی تضعیف جبهه‏ های واقعی جنگ در حلب و ایجاد جبهات جدیدی به منظور شعله ور نمودن جنگ داخلی و دور نمودن انقلابیون از جبهه ‏های واقعی جنگ در حلب می‏ باشد.

دوم؛ بسیج نمودن هزاران شهروند ایرانی توسط حکومت این کشور و فرستادن آنان به جنوب حلب؛ هم‏ چنین سر و صداهایی را که حزب ایران در لبنان به راه انداخت مبنی بر اینکه نیروهای ویژه ‏اش را به جنوب حلب خواهد فرستاد. بر علاوه‏ ی آن، گروه عراقی موسوم به نجباء نیز در زمینه اعلان همکاری نمود. در عین حال، روسیه نیز بمباردمان‏اش را بالای منطقه راموسه به شدت افزایش داد.

به این ترتیب امریکا توانست در این دو محور،زمینۀ محاصرۀ مجدد شهر حلب را برای دولت سوریه و هم پیمانان ‏اش فراهم آورد؛ اما مناطق شرقی حلب روی میز نیرنگسازی و مکر امریکا و زیر عنوان هدف قراردادن تروریستان و کمک‏ های بشر دوستانه به غیر نظامیان حلب قرار گرفت. اینجا بود که امریکا فرصت پیدا نمود تا توافق ‏اش با روسیه و اعمال توقف جنگ را اعلان نماید. این کار در جریان دیدار وزیران خارجه‏ ی دو طرف-امریکا و روسیه- در ژینو صورت گرفت، دیداری‏ که بیشتر از ده ساعت به درازا کشید. جان کری وزیر خارجه امریکا در جریان این دیدار پیوسته با ادارات امنیتی امریکا در واشنگتن به ویژه پنتاگون در تماس بود تا برای عملی نمودن خواست روسیه مبنی بر اجرای عملیات مشترک و علنی روسیه و امریکا علیه گروه هایی که به توقف جنگ پایبندی نشان نمی ‏دهند ضمانت قانونی و اجرایی به دست آورد.

امریکا و روسیه تاریخ 12.9.02016م را آغاز توقف جنگ در سوریه اعلام نمودند. البته باید در نظرداشت که این اعلان زمانی صورت گرفت که هر دو کشور مطمئن شدند که دولت سوریه و هم پیمانان آن-ایران و روسیه- توانسته اند شهر حلب را مجدداً در محاصره‏ ی خود در آورند. نکته ‏ی دیگر اینکه تاریخ را که برای توقف جنگ در نظر گرفتند مصادف بود با شام روز اول عید قربان تا با استفاده از احترام و اهمیتی ‏که مسلمانان به عیدقایل می ‏باشند، مفکورۀ توقف جنگ در سوریه را آب و رنگ بهتر داده و زمینۀ پذیرش آن را بیشتر فراهم آورند.

امریکا در تحقق و اجرای این توافق صورت گرفته بسیار جدی بود، چنانکه تلویزیون الجزیره پس از پخش مستقیم بیانیۀ جان کری وزیر خارجه امریکا در خبری به نقل از وی گفت:«وزیر خارجۀ امریکا توافق به دست آمده میان امریکا و روسیه را احتمالاً آخرین فرصت ممکن برای حفظ و نگهداری سوریه به صفت کشور سیکولار و یکپارچه خواند.» جدیت امریکا روی این توافق به این دلیل است که زمینۀ تحقق هدف ‏اش مبنی بر توقف جنگ و زمینه سازی برای کشاندن قضیۀ سوریه به جانب گفتگوهای ژینو، فراهم می ‏آورد. از جانب دیگر، این نقشه به دلیل همزمان شدن با انتخابات ریاست جمهوری امریکا می‏ تواند دست‏ آوردهای سیاسی‏ یی خوبی برای حزب دموکرات داشته باشد، دست آوردهایی‏ که امریکا برای رقم زدن آن به نام ادارۀ حکومت اوباما در آخرین روزهای حاکمیت ‏ا‏ش از خود عجله و سراسیمه‏ گی نشان می‏ دهد، این درحالیست که روسیه تلاش دارد برای راه اندازی عملیات نظامی مشترک و علنی با امریکا زمینه سازی نماید. این خواستی است که روسیه مدت‏ ها است از امریکا تقاضا داشته و آن را اساس تداوم خدمات روسیه در جهت تحقق اهداف امریکا در سوریه می‏ داند. نگرانی روس‏ ها این است که ممکن سیاست ادارۀ حکومت بعدی امریکا که پس از ادارۀ اوباما بر سر کار خواهد آمد مجهول بوده-خدمات روسیه بی ثمر بماند- اما اوضاع بر خلاف خواسته های امریکا به پیش رفت و با دو مسئله مواجه گردید که قبلاً فکر آن را نکرده بود.

نخست؛ با وجود تمام جنایت ها‏یی که امریکا چه به گونۀ مستقیم-توسط ائتلافی که راه اندازی نمود- و چه به وسیله هم پیمانان ‏اش اعم از روسیه، ایران، ملیشه های ایرانی در عراق و لبنان و یاران شان با وجود اینکه توافق آتش بس در جریان محاصرۀ سخت و جان‏ فرسا به ویژه در شهر حلب صورت گرفت. امریکا، هم پیمانان و مزدوران‏ اش گمان می ‏کردند که مردم سوریه وادار به پذیرش این آتش بس خواهند شد؛ اما آنچه اتفاق افتاد کاملاً خلاف توقع امریکا بود.چنانکه راه پیمایی ‏ها با وجود محاصره‏ ای که وجود داشت و با نبود کمک‏ های غذایی وتداوم بمباردمان‏ ها هم ‏چنان ادامه داشته و مردم با تمام قدرت توافق آتش بس را تقبیح می ‏نمودند. این راه پیمایی ‏های مردمی برخی از گروه‏ ها را تشویق نمود تا اعلان نمایند که با آتش بس موافق نیستند، اگرچه این گروه‏ها عملاً بی طرف نشسته و منتظر ماندند. برخی دیگر از گروه ‏ها موافقت امریکا با عملیات مشترک روسیه را علیه گروه هایی که تروریست می‏ خوانند رد نموده و با آن مخالفت نمودند و برخی گروه های دیگری نیز وجود داشت که به گونه کامل با این توافق مخالفت نمودند.

نه تنها این، حتی که تحرکات مردمی بالای گروه های وابسته به مزدوران امریکا نیز فشار آورده و آنان را وادار نمود تا از ابراز نظر در مورد توافق به وجود آمده صرف نظر نموده و موقف شان را در پس پرده مخفی نگهدارند. این کار باعث شد امریکا پی ببرد که توافق آتش بس در صورت مخالفت مردمی، نتیجه و مؤثریت مطلوب را نخواهد داشت؛ اما آنچه توان امریکا را در جریان تلاش برای اعمال آتش بس کاهش داد، همانا سرباز زدن برخی از جبهات مخالفان از استقبال نیروهای ویژۀ امریکا در شمال سوریه بود که امریکا چنین انتظاری را نداشت. چنانچه اردوغان مرحله ی سوم تهاجم نیروهایش-موسوم به سپر فرات- را با مشارکت نیروهای امریکایی آغاز نمود و به این وسیله نیروهای امریکا را وارد شمال سوریه کرد؛ اما به گونه ‏ی غیر مترقبه با مخالفت شدید گروه ‏های مخالف دولت بشار اسد مواجه گردید. نه تنها گروه هایی که بنیاد گرا می خواند، بلکه گروه ‏هایی که امریکا آنان را میانه رو تلقی می‏ کند نیز نپذیرفتند که در کنار نیروهای ویژه‏ی امریکا بجنگند.

این مخالفت‏ شان را با فریادهایی اعلان نمودند که نیروهای یاد شده را نیروهای صلیبی می خوانند. چنانچه رسانه‏ ها به تاریخ 16.9.02016مخبرهایی را دست به دست نمودند که جریان این حادثه را نشان می داد. از جمله صفحۀ انترنتی بوابه و روزنامه‏ ی تلگرام به تاریخ 16.9.02016مدر خبری نوشتند: «در کلپ‏ های ویدیویی که شماری از فعالان رسانه‏ ای و روزنامه نگاران در تویتر دست به دست نموده اند، نشان داده می ‏شود که تعدادی از نیروهای ویژۀامریکا شهرک راعی حلب را پس از آن ترک می‏ کنند که با تحقیر و توهین‏ هایی از جانب افراد مسلحی مواجه گردیده اند که گمان می ‏رود وابسته به ارتش آزاد سوریه باشند.» این کلپ‏ ها درحالی منتشر می‏ گردد که اوباما با ارسال چهل تن از نیروهای ویژه ‏ی امریکا به سوریه جهت همکاری با نیروهای ترکیه در شمال سوریه موافقت نمود. کلپ‏ های یاد شده تعداد افراد مسلحی را نشان می‏ دهد که در هنگام عبور کاروان نیروهای امریکایی، شعارهای ضد امریکایی سر می‏ دهند. در این کلپ صدای مردی شنیده می ‏شود که می گوید: «امریکایی ‏ها در میان ما جای ندارند، آنان می ‏خواهند جنگ صلیبی را به منظور اشغال سوریه راه اندازند.»

مسئلۀ نخست امریکا را وادار نمود تا متوجه شود که برای انتقام گرفتن از مردم سوریه که با تمام توان در برابر جنایت‏ ها و نقشه‏ های امریکا قرار گرفته اند،استراحت آتش بس‏ ها را راه اندازی نموده و بمباردمان هایش را افزایش دهد به این گمان که افزایش بمباردمان آنان را وادار به تسلیم شدن خواهد نمود؛ اما به خواست الله سبحانه وتعالی امریکا این گمانرا به گور خواهد برد.

دوم؛ هدف از توافق نامۀ آتش بس، تنها توقف عملیات نظامی و کمک رسانی به غیر نظامیان نبوده، بلکه زمینه سازی برای ایجاد راه حل سیاسی نیز می‏ باشد؛ زیرا اوباما همواره در پی فرصتی است تا دورۀ حکومت‏ اش را با ایجاد راه حل سیاسی به پایان برد تا بتواند نفوذ امریکا را در سوریه حفظ نماید. این کار برای وی دست آوردی تلقی شده و در کارنامۀ فعالیت‏ هایش درج گردد و در عین حال کاندید فعلی حزب دموکرات را در انتخابات پیش رو کمک نماید.

در خبرهای مربوط به توافق نامه‏ ی آتش بس گفته شد که این توافق نامه دارای پنج بخش می ‏باشد. دو بخش آن در مورد توقف دادن به اقدامات نظامی و کمک‏ های غذایی بوده و این دو بخش در رسانه‏ ها منتشر گردید، اما امریکا از انتشار سه بخش دیگر سر باز زد؛ زیرا به نظر می‏ رسد این سه بخش به راه حل سیاسی مربوط بوده به احتمال زیاد در صورت منتشر شدن، مکر و نیرنگ امریکا با مخالفان میانه رو را-مبنی بر اینکه از آنان پشتیبانی می ‏کند- برملا خواهد نمود. بعید به نظر نمی ‏رسد که در این بخش‏ ها تذکری مبنی بر این وجود داشته باشد که بشار اسد خون خوار می ‏تواند تا برگزاری انتخابات، به صفت رئیس حکومت انتقالی باقی بماند. بناً امریکا نمی‏خواهد تا فارغ شدن از نیرنگ‏ هایی نظامی و کمک‏ های بشری که برای رام سازی انقلابیون براه انداخته از آن پرده بردارد. امریکا در این کار با روسیه توافق نظر داشته و کارها در ابتدا به آرامی پیش برده می ‏شد.

به نظر می‏ رسد امریکا فراموش نموده اروپایی را که از تحولات جاری در سوریه به دور نگهداشته از هیچ گونه سعی و تلاش ممکن برای مزاحمت به امریکا دست بر نخواهد داشت، حتی اگر معلوم باشد که اروپا هیچ نقش فعالی در بحران سوریه ندارد؛ اما امکان مزاحمت به امریکا را دارد. چنانچه اروپا تلاش نمود از این نقطه استفاده نموده و مزاحمت‏ اش را نشان دهد، طوریکه فرانسه با صدای بلند از امریکا خواست تا بندهای توافق نامه را برای هم پیمانان ‏اش برملا نماید. چنانچه وزیر خارجه فرانسه از امریکا خواست تا در مورد جزئیات توافق نامه ‏اش با روسیه در مورد آتش بس سوریه را برای هم پیمانان‏اش اطلاع دهد.جان مارک ایرولت وزیر خارجه فرانسه به روز پنج شنبه 15 سپتمبر در اظهاراتی گفت:«فرانسه خواستار این است که در مورد متن توافق نامه آتش بس در سوریه که امریکا و روسیه به آن دست پیدا کرده اند معلومات حاصل نماید تا در خصوص تشخیص کسانیکه هدف قرار می‏ گیرند سؤ تفاهم صورت نگیرد.»(منبع:DW عربی، 15.9.02016)

ظاهراً اروپاییان آگاهانه به امریکا و روسیه مزاحمت نموده و ادعا کرده اند که توافق نامه دارای بندهای خطرناکی می ‏باشد، در حدی که روسیه از این مزاحمت متأثر شده و تلاش نمود خود را از آن نجات دهد و خواستار برگزاری نشست استراری شورای امنیت گردید تا توافق نامه‏ ی مشترک امریکا و روسیه را پوشش بین المللی دهد. شبکه خبری صدای آلمان زبان عربی به تاریخ 16.9.02016مدر خبری به نقل از زاخاروفا سخنگوی وزارت خارجه روسیه، هدف مسکو از این موضوع مهم را بیان داشته اشاره نمود: «این توافق نامه از چند بند تشکیل گردیده و در جریان گفتگوها در مورد آن توافق نظر و اعتماد صورت گرفته است.» هم ‏چنین گفت: «طرف روسی در آغاز گفتگوها و هم ‏چنین در جریان و پس از پایان آن عملاً پیشنهاد وحتی طرف امریکایی را تشویق می ‏نمود به اینکه بندهای این توافقنامه باید منتشر گردد تا مبادا مخفی نگهداشتن آن زمینه حدس و گمان‏ ها را فراهم آورد.»

مسئلۀ دوم نیزامریکا را وادار نمود تا برای جبران این مزاحمت‏ ها از غنائم دست کشیده و خود را به سلامت از صحنه بیرون کشد و به این نتیجه رسید که ساختار توافقنامۀ صلح را تغییر دهد و به این ترتیب، اوباما به بخشی از آتش بس اکتفا نماید که منجر به چیزی شبیه راه حل گردد و آن می‏ تواند برگزاری دیداری میان دولت بشار و مخالفان باشد و به این ترتیب توافق نامۀ جدید از بخش‏ های آزار دهنده خالی گردد.

با توجه به دو مسئلۀ فوق که در برابر امریکا قرار گرفت، مناسب دید استراحت آتش بس ‏ها را مطرح نماید تا با استفاده از آن عملیات بمباردمان را افزایش داده و بالای گروه ‏های نظامی و مردم فشار وارد نماید تا بر اساس توافق نامۀ تعدیل شده یی آتش بس که قرار است امریکا در جریان استراحت یاد شده آن را تهیه نماید به دور جدید مذاکره میان دولت بشار و مخالفان تن دهد.امریکا برای توجیه نمودن توقف آتش بس برای مدت کوتاهی که به آن اشاره شد و هم ‏چنین به منظور دور نمودن شک و شبهه از اینکه امریکا در هماهنگی با روسیه و دولت بشار در پس توقف آتش بس و دوبرابر نمودن بمباردمان قرار دارد، اقدامات زیر را روی دست گرفت:

به دولت سوریه دستور داد تا پایان آتش بس را اعلان نموده و بمباردمان را از سرگیرد. سپس به روسیه نیز همین دستور را داد که رسانه‏ های مختلف این خبر را دست به دست نمودند، از جمله تلویزیون الجزیره در یک خبری گفت: «دولت سوریه امروز دوشنبه اعلام نمود آتش بسی که با پا در میانی امریکا و روسیه برگزار گردید و هفت روز ادامه پیدا نمود، امروز به پایان رسید که دولت بشار هیچ اشاره‏ ای به احتمال از سرگیری آتش بس نکرد.»

امریکا طوری وانمود کرد که گویا با روسیه اختلاف نظر دارد، به این ترتیب که هر کدام طرف مقابل را متهم می ‏نمود که در پس ناکامی آتش بس قرار دارد. چنانچه وزارت خارجه امریکا در خبرنامه ‏ای اعلان نمود: «امریکا به دلیل نادیده گرفته شدن علنی بندهای توافقات آتش بسی که اخیراً با روسیه انجام شد، تصمیم دارد در خصوص تمام روابطی که در قضیۀ سوریه با روسیه دارد تجدید نظر نماید.»(منبع: صفحۀ انترنتی الجزیره،20.9.02016)

صفحۀ انترنتی خلیج آنلاین نیز به تاریخ 24.9.02016مبا نشر خبری نگاشته بود: «چند روزی است که روسیه و امریکا یکدیگر را در خصوص ناکام ماندن اجرای توافق نامه متهم می کنند. چنانچه مسکو به این باور است که واشنگتن به تعهدات‏ اش در خصوص آتش بس پابند نمانده به ویژه در مورد تشخیص مناطق حضور گروه ‏های مخالف و عناصر جبهۀ فتح شام. این درحالیست که واشنگتن هشدار داد در صورت عدم ورود کمک‏ های انسان دوستانه به مناطق محاصره شده اقدامات نظامی ‏اش را با روسیه هماهنگ نخواهد نمود.»

امریکا اختلاف نظرها میان وزارت دفاع و وزارت خارجه ‏اش را بر سر زبان ‏ها انداخت و طوری وانمود کرد که گویا پنتاگون به شرط‏ های آتش بس اعتراض دارد، انگار توافق بر سر این آتش بس در جریان یک شبانه روز صورت گرفته و پنتاگون از آن بی خبر بوده است. لازم به ذکر است که گفتگوها در برابر چشم و گوش آنان جریان داشت. بناً اگر اعتراضی هم داشتند باید قبلاً مطرح می‏ نمودند نه پس از تمام شدن آتش بس. درضمن آتش بسی که به تاریخ 12.9.02016م اعمال گردید، با موافقت پنتاگون تا تاریخ 14.9.02016م تمدید شد. چنانچه تلویزیون العربیه به تاریخ 14.9.02016م در خبری گفت: «خبرنگار العربیه در واشنگتن می گوید که پنتاگون شام چهار شنبه از تمدید آتش بس در سوریه الی 48 ساعت دیگر، اعلان پشتیبانی نمود. وزیران خارجۀ روسیه و امریکا روز چهار شنبه با وجود نقض هایی که در شب دو شنبه، نخستین روز اعمال آتش بس رخ داده بود بازهم از تمدید این آتش بس در سوریه تا 48 ساعت دیگر خبر دادند.»

به این ترتیب آتش بس در سوریه پس از شش روزرسماً نقض گردیده و ناکام ماند-از ابتدای تحمیل آن توسط امریکا و روسیه فقط شش روز دوام پیدا نمود- این درحالی است که قرار بود امریکا و روسیه پس از تداوم هفت روز توافق آتش بس، بمباردمان انقلابیون سوریه را به بهانه ‏ی جنگ علیه تروریزم به گونه ‏ی مشترک آغاز نمایند؛ اما به دلیل سنگ اندازی‏های واضح امریکا، این توافق عملی نگردید. امریکا پس از آن مسئله استراحت آتش بس‏ ها  و افزایش بمباردمان را آغاز نمود تا فرصتی برای تعدیل آتش بس قبلی به آتش بس جدید پیدا کند، به این گمان که خواهد توانست تا پایان دورۀ حکومت اوباما نشست مشترک دولت بشار و مخالفان را برگزار نماید.

این بود آنچه که در حال حاضر در سوریه جریان دارد و این است اهدافی که امریکا تلاش دارد به کمک هم پیمانان و اوباش‏ هایش بر آورده نماید. البته این ‏ها آرمان‏ هایی است که در پی تحقق آن می ‏باشند، اما واقعیت این است که بحران سوریه تبدیل به خار و حتی درختی پر از خار گردیده که در حلقوم اوباما، وابسته ‏گان و پیروان ‏اش به سختی گیر کرده است. اگرچه اوباما در گذشته نسبت به حال از قدرت و وقت بیشتری برخوردار بود. چنانکه در اظهاراتی در مورد مشکلاتی که از زمان به قدرت رسیدن‏ اش با آن مواجه گردیده، گفته بود: «جنگ سوریه و نشست هایی که به خاطر بحران این کشور برگزار می‏ گردد موهای سرم را سفید کرده است.» چنانچه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 5.08.02016م به نقل از اوباما گفته بود که وی در جریان کنفرانس مطبوعاتی پس از دیدار با مسئولین امنیت ملی و رهبران نظامی وزارت دفاع امریکا روز پنج شنبه چهارم اگست دایر نموده بود گفت: «با اطمینان کامل می‏ توانم بگویم که بیشترین بخش موهای سر من به خاطر نشست هایی است که در خصوص بحران سوریه برگزار نموده ام!» اگر اوباما قبلاً در مورد بحران سوریه این چنین ابراز نظر نموده بود، پس بدون شک وی در حال حاضر با الفاظ تند تر و خشن‏ تری خودش را نفرین و ملامت نموده و قصر سیاهش را درحالی ترک خواهد نمود که با صدای بلند می‏گوید: «سوریه جانم را به لبم رساند!»

آری! اوباما حق دارد چنین اظهاراتی را به زبان آورد، زیرا اگرچه در سوریه کشمکش بین المللی جریان ندارد، این تنها امریکاست که چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقه ‏ای و داخلی، بحران سوریه را اداره می‏ نماید. چنانچه در سطح جهانی از روسیه کار گرفته و دست اروپا را از این قضیه کوتاه نموده و در سطح منطقه ‏ای از کشورهایی؛ مانند: ترکیه، عربستان سعودی و ایران استفاده می ‏نماید. نظام حاکم بر سوریه و برخی از گروه ‏های مخالف آن در اختیار امریکا قرار دارند؛ اما باوجود این همه هنوز هم امریکا نتوانسته نقشه‏ هایش در سوریه را به همراهی هم پیمانان، وابسته گان و یاران ‏اش در صحنۀ عملی پیاده نماید.

پنج سال تمام است که امریکا در سوریه با کشمکش‏ های سختی دست و پنجه نرم می ‏کند و یگانه طرف ‏اش در این کشمکش‏ ها همانا مردم بی دفاع سوریه می ‏باشند. بنابر این جای تعجب ندارد که اوباما به خاطر عملی نشدن نیرنگ‏ هایش در سوریه به بیماری روانی مبتلا شود. چگونه وی به چنین بیماری هایی مبتلا نشود، درحالی که-با وجود ابرقدرت بودن- بازهم نیروهای ویژه‏ اش که در کنار سربازان ترک وارد خاک سوریه شده بودند، بیشتر از چند روز در این سرزمین تاب نیاورده و درحالی پا به فرار گذاشتند که فریادهای نفرین و تقبیح آنان را دنبال می ‏نمود. فریادهایی ‏که از حنجره ‏ی گروه هایی سرداده می ‏شد که خود امریکا آنان را تمرینات نظامی داده و گمان می ‏کرد این گروه‏ ها تسلیم آنان شده اند.

تمام این واقعیت ‏ها بیانگر این است که احساسات اسلامی در پوست و خون مردم سوریه جوش و خروش زده و از نیروهای مخلصی متأثر می ‏شوند که درایت و بینش ‏شان را تقویت می ‏بخشند و آنان را بر می ‏انگیزند تا در برابر مزدوران خائن و باداران استعمارگر و خام طمع ‏شان در سرزمین‏های اسلامی ایستاده گی نموده و هم‏ چون کوه استوار بمانند. اگر واقعیت سوریه و مردم آن در حال حاضر چنین باشد که تذکر داده شد، حالا تصور کنید چه تحول بزرگی را رونما خواهند نمود؟ اگر افکار اسلامی در آنان به جوش و خروش آمده و توسط یک حاکمیت مخلص اسلامی، هدایت و رهبری شوند-حاکمیتی ‏که این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم را در میان آنان محقق نماید، آنجا که در حدیثی به روایت طبرانی در کتاب المعجم الکبیر به نقل از سلمة بن نفیل آمده است، فرمود:

عقر دار الإسلام بالشام

مرکز سرزمین اسلام در شام است.

آری! اینجا خواهد بود که آفتاب تابناک دولت خلافت بر منهچ نبوت در میان آنان طلوع نموده و یک بار دیگر رهبری جهان را به آنان خواهد سپرد تا اسلام و مسلمانان باردیگر عزت و سربلندی از دست رفته‏ ی‏شان را به دست آورده و کفار را به خاک ذلت و رسوایی نشانند. بدون شک این کار برای الله توانا و مقتدر دشوار نخواهد بود.

وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

[روم: 4-5]

و در آن روز است كه مؤمنان از يارى الله سبحانه وتعالی شاد مى‏ گردند، هر كه را بخواهد يارى مى ‏كند و اوست ‏شكست ‏ناپذير مهربان.

ادامه مطلب...

یاد آوری به استقبال جریده «الرایه»

  • نشر شده در مرکزی

نوشته ای برای افتتاحیه: به قلم عالم جليل، عطا بن خلیل ابو رشته امیر حزب التحریر

 

الحمدلله والصلوة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه ومن والاه!

برای نخستین بار جریده«الرایه» در سال 1954میلادی برابر با 28 ذوالقعده سال 1373هجری قمری[یک سال بعد از تأسیس حزب التحریر]، به دست نشر سپرده شد. بعداً برای آخرین بار، شماره سیزدهم آن به روز چهارشنبه مؤرخ 27 اکتوبر سال 1954م برابر با 29 صفر 1374هجری، نشر گردید.

بر اساس معلوماتی که به ما رسیده، به تعداد سیزده شماره جریده«الرایه» به چاپ رسیده است، ولی بنابر گفته برخی از برادران، در مجموع به تعداد چهارده شماره از آن نشر گردید، و نیز شماره چهاردهم بعد از فرمان دولت اردن مبنی بر ممنوعیت جریده «الرایه»، به تاریخ 28 می سال 1954م به چاپ رسید. بناً تعداد مجموعی شماره های نشر شده ای آن به چهارده شماره می رسد. هرچند باوجود تلاش های زیاد، شماره چهاردهم آن به دسترس ما قرار نگرفت، ولی باوجود این باز پخش شماره چهاردهم را نیز به عنوان شماره پانزدهم محسوب می نمائیم که بنابر گفته برادران، سرانجام به گونه بازپخش به نشر رسید.

جریده «الرایه» معمولاً روزهای چهار شنبه هفته ای یک بار در عمان پایتخت اردن، از یک كتاب خانه کوچک نزدیک مسجد حسینی توزیع می گردید. در ابتدا مدیر مسئول این هفته نامه، عالم جلیل شیخ عبدالقدیم زلوم رحمت الله علیه، دومین امیر حزب التحریر بود که بعد از وی، عطاء بن خلیل ابو رشته، امیر کنونی حزب التحریر به عنوان مدیر مسؤل جریده «الرایه» تعیین گردید؛ و منیر شقیر، یکی از نویسندگاه نخبه به عنوان سردبیر آن فعالیت می نمود. همچنان استاد نبیه الجزایری، مطالب داغ روز از اوضاع جاری جهان را از زبان انگلیسی به زبان عربی ترجمه و در این جریده به نشر می رسانید.

جریده «الرایه» از بقیه نشریات جهان كاملاً متمایز بود، زیرا اعلانات تجارتی سایر نشریات حاوی تصاویر مزخرف بودند، و برعکس جریده «الرایه» چنین چیزهای را به نشر نمی رسانید، بلکه به حق سخن می گفت و اوضاع سیاسی جهان را به بحث می گرفت و نیز راه های بیرون رفت واقعی آنرا از دیدگاه ایدیولوژی اسلام، برای جهانیان به ویژه امت مسلمان بیان می نمود. چنانچه چهار صفحه کوچک آن که در آن زمان به مبلغ یک ونیم پول اردنی، به فروش می رسید، مطالب پر محتوا و با ارزشی را نظر به واقعیت موجود، به نشر می سپرد.

«الرایه» امت را به خیر فرا می خوانده و نیز علیه شر مبارزه می نمود و در راه حق بنابر قول الله سبحانه وتعالی، از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسید. به همین منظور، تنها سلاح جریده «الرایه» کلمه حق بود، با آنهم ستمگران توان شنیدن آنرا نداشتند؛ زیرا کلمه حق از موشک و راکت هم بر آنان سنگین تر تمام می شد. سرانجام، دولت ستمگر اردن علیه فعالیت های حزب التحریر و بستن جریده «الرایه» دست بکار شد، و وزارت داخله آن به دستور کلوب(مقام ارشد اردوی کشور اردن)، قانون وعظ و ارشاد را علیه دعوت گران مخلص صادر نمود، تا اینکه شباب(اعضای) حزب را از تدریس در مساجد ممنوع ساختند. باوجود این، حزب التحریر به قانون ستمگرانه ای مذکور توجهی نکرد و زبان حق را خاموش نساخت، به همین منظور دولت اردن، دست به بازداشت شباب حزب تو ام با جمع آوری کتب، جراید زد، و یگانه اسناد جزائی علیه شباب حزب را موجودیت جریده «الرایه» قلمداد نمود که برای خیر و فلاح امت اسلامی، حق را بیان می داشت.

چنانچه در فوق ذکر شد، جریده «الرایه» بعد از چاپ شماره سیزدهم مؤرخ27 اکتوبر سال 1954میلادی برابر با 29 ماه صفر سال 1374هجری، از سوی دولت ستم پیشه اردن، ممنوع اعلام گردید. باوجود آن، حزب التحریر تلاش نمود تا جریده «الرایه» را به به نشر برساند، اما این بار در کشور لبنان؛ متأسفانه حزب پس از تلاش های زیادی مؤفق به این کار نگردید. سپس حزب از یکی از روزنامه های لبنانی، شماره «پایانی هفته» آنرا تحت نام «الحضاره» به مدت شش ماه جهت تداوم نشرات جریده «الرایه» به اجاره گرفت، و از این طریق سخن حق را برای امت به نشر می سپرد، ولی بعد از ختم قرارداد شش ماهه، حزب تقاضای تجدید قرارداد را با مدیر مسئول روزنامه پیشنهاد نمود، اما وی با بیان اینکه خانه ومحل کارم به نسبت نشر مطالب شما(الحضاره)، تحت تعقیب و بازجوئی امنیت ملی قرار دارد، از جانب دیگر مقدار پول قرارداد اندک است، قرارداد را فسخ نمود؛ حزب با وجود بلند بردن مقدار پول قرارداد، بازهم صاحب روزنامه پاسخ رد داده آنرا نه پذیرفت. البته این زمانی است که کشور لبنان ظاهراً به آزادی بیان خیلی ها شهرت داشت وصدها روزنامه در آن کشور به نشر می رسید؛ اما دولت با نشر مطالب «الحضاره»، مخالفت نموده سرانجام دروازه ای آنرا بسته نمود.

بنابراین در اواسط قرن گذشته(1955م) حزب شاهد ظلم، شکنجه و بازداشت بی شماری شبابش بود، در این زمان اعضای حزب به سال های سختی مواجه بودند. سرانجام حزب آرام نه نشست و تلاش های جهت باز نشر جریده «الرایه» برای رسانیدن پیام حق به اسلوبی دیگری دست زد، و آن رسانیدن پیام حق از طریق دعوت علنی بود؛ زیرا در آن زمان رسانه ها به این گسترده گی وجود نداشت، بگونه ای که اکنون کارهای رسانه ای آسانتر و از تعقیب استخبارات(امنیت)، اندکی به دور قرار دارند.

در آن زمان حزب به تلاش های خستگی ناپذیر خود جهت ایجاد رای عام(ذهنیت سازی در میان افراد جامعه) و دست یافت به قدرت سیاسی(طلب نصره)، به طریقه رسول الله صلی علیه وسلم راه خود را ادامه داد؛ و در دهه شصت قرن گذشته استفاده وسیعی از برنامه های انترنتی، دفاتر مطبوعاتی، برنامه های رادیوئی و تلویزیونی را آغاز کرد؛ ولی این آرزوی حزب بود که جریده «الرایه» را بار دیگر، همزمان با اعلان خلافت اسلامی به عنوان بزرگترین خواست امت اسلامی، به دست نشر بسپارد. اکنون الحمدالله برپائی خلافت چنان نزدیک شده که گویا همین اکنون خلافت اعلام می گردد. چنانچه الله سبحانه وتعالی می فرماید:

لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاب

برای هر امر، زمانی مقرر است.

هرچند حزب التحریر تاکنون به برپائی خلافت دست نیافته است، اما به فضل و یاری الله سبحانه وتعالی حزب توانسته، رای عام را نزد امت ایجاد نماید. بنابراین، حزب به همین امید باز پخش جریده «الرایه» را آغاز نموده تا یادگاری از سر قافله های دعوت و مایه ای سرور و بشارت باشد بر اینکه برپائی خلافت انشاء الله نزدیک است.

در اینجا باید از برخی نسخه های جریده «الرایه» که به آن دست یافته ایم یاد آور شوم؛ باوجود سپری شدن بیش از شصت سال، تاکنون برخی از نسخه های آن از غصب نیروهای امنیتی در امان مانده و من به یاد روزهای گذشته برخی  مطالب آنرا برای خواننده گان و دعوتگران مخلص، باوجود اینکه نسخه های مذکور فرسوده وپاره شده و به مشکل قابل خواند می باشد، نقل می نمایم. چنانچه یکی از برادران که نسخه های جریده «الرایه» را نزد خود نگهداشته اینگونه حکایت می‏ نماید: "باوجود تعقیب نیروهای امنیتی، فضای ضیق و کم بود وسائل مورد نیاز، ضرورت بود تا جریده «الرایه» نگهداری و حفظ گردد؛ زیرا دولت خیلی کوشش می نمود تا جریده «الرایه» را در هر خانه ای که بود بدست بیآورد..."

به هرحال در شماره های بعدی بعضی مطالب که قابلیت خواندن را داشته باشد برایتان نقل خواهم کرد، ولی اکنون ذکر چهار مورد از مطالب نشر شده در آنرا کافی دانسته و یاد آور می شوم:

1-      در شماره هشتم جریده «الرایه» که به تاریخ 23 سپتمبر 1954م برابر با 24 محرم 1374هجری، مقاله ای است تحت عنوان: "جنایت بزرگ سیاسیون عرب... صلح با دولت یهود(اسرائیل) خنجریست بر امت که خونش قطع نخواهدشد... امت هر نوع مصلحت در قضیه فلسطین را جنایت بزرگ می پندارد... ." تفصیل این مطالب در شماره بعدی جریده «الرایه»، انشاء الله که نشر خواهد شد.

2-      در همین شماره(شماره هشتم) مقاله ای نوشته شده زیر عنوان: "مصر و کمک های نظامی واشنگتن؛ هیئت نظامی مصر به ریاست جنرال محمد ابراهیم رئیس اردو(ارتش) با «ستیفنس» وزیر دفاع امریکا ملاقات کرده و روی کمک های نظامی امریکا به مصر گفتگوهای به عمل آمد که مقدمات گفتگو قبلاً میان جیفرسون، سفیر امریکا ومقامات مصری صورت گرفته بود."

3-      در صفحه اول شماره دوازدهم، چهار شنبه مؤرخ 20 اکتوبر 1954م برابر با 22 صفر 1374هجری، چنین نگاشته شده: "برای اینکه مردم ندانند... حکام جنایات خویش را پنهان می دارند... «سن لوید» نماینده دولت انگلیس در سازمان ملل به طور مخفیانه تقاضای صلح را می نماید... ."

 لندن- منابع خبری- سن لوید، نماینده انگلیس در سازمان ملل، در یکی از نشست های خبری در پاسخ به سوالی پیرامون قضیه فلسطین، چنین بیان داشت: "هیچ گفتگوی صلح میان اعراب و اسرائیل[یهود] به بار نمی آید، مگر اینکه طرفین آماده پذیرش مواردی شوند که بعداً روی آنها تماس گرفته می شود."

وی به ادامه افزود: "این خیلی مشکل به نظر می رسد که گفتگوها بگونه ای علنی صورت گیرد، زیرا هیچ کسی به گفتگوهای علنی به اتفاق نظر نخواهد رسید. به نظر من بهتر خواهد بود تا گفتگوها عقب دروازه های بسته صورت گیرد تا ما برای اختلافات خویش، راه حلی را پیدا نمائیم."

4-      در صفحه چهارم شماره دوازدهم روز چهار شنبه مؤرخ 20 اکتوبر 1954م برابر با 22 صفر 1374هجری، مقاله ای است تحت عنوان: "به اثر تلاش های دیپلوماتیک اخیر... در مقابل  پیمان جنوب شرق آسیا... اتحاد جماهیر شوروی با جمهوری کمونیستی چین، قرارداد نظامی امضاء نمود تا امریکا را از شرق دور، بیرون بکشد." تفصیل این مطالب در شماره های بعدی انشاء الله که به نشر خواهد رسید.

در پایان به خوانندگان جریده «الرایه»، سلام تقدیم نموده و توجه آنها را به نصیحتی از رسول الله صلی الله علیه وسلم که به حضرت ابوذر بیان کرده بود، جلب می دارم. چنانچه از حضرت ابوذر رضی الله عنه روایت است که گفت:

أوصانی خلیلی صلی الله علیه وسلم بخصال من الخیر... و أوصانی أن أقول الحق وإن کان مرا وأوصانی أن اکثر من قول لاحول ولاقوة إلا بالله فإنها کنز من کنوز الجنة

دوست من رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا به چند خصلت خیر توصیه فرمودند...، و آن اینکه حق را بگویم ولو که تلخ باشد، و توصیه ام نمودند که قول-لاحول ولا قوة اِلا با لله- را زیاد یاد کنم، چون ذخیره ای از ذخیره های جنت است.

این حدیث را ابن حبان در صحیح اش و امام احمد در مسند خود و ابن ابی شیبه در مصنف اش، بیان کرده اند.

برادر شما، عطا بن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...

ادیان شرقی و تاثیر آن بر مسلمانان

  • نشر شده در تثقیفی

ادیان شرقی:

ادیان محدودی در جهان وجود دارند که اساساً از شرق-ساحه میان جاپان و هندوستان که چین را نیز دربر دارد-نشأت یافته اند. ادیان جاپانی به‏نام شینتوئیزم (Shintoism)، چینی به‏نام‏های تائویزم (Taoism) و کانفوسیانیزم (Confucianism) و ادیان هندی به‏نام‏های بودائیزم (Buddhism) و هندوئیزم (Hinduism) یاد می‏شوند. زمانی‏که از ادیان شرقی نام می‏بریم و تاثیرات آن را بر جهان و به‏ویژه بر مسلمانان مطالعه می‏کنیم، محور بحث ما را فقط دو آیین هندی یعنی بودائیزم و هندوئیزم تشکیل می‏دهد، زیرا ادیان مذکور با تعریفی که از روح ارائه دادند و پس از مطرح ساختن موضوع مادیت و معنویت انسان‏ها، تأثیر خیلی برجسته و قابل ملاحظه‏ی بر جهان گذاشتند. درین راستا، برای روشن شدن تأثیر آن‏ها بر مسلمانان، تمام تاریخ مسلمانان مطالعه نمی‏گردد بلکه مسلمانان قرون اخیر مطالعه می‏شوند و بس.

تاثیر:

افکار نیز مانند اختراعات نیازمند پیش‏زمینه اند. اساس افکار هندوئیزم و بودائیزم را در کل سمسارا (samsara) و نروانا (nirvana) تشکیل می‏دهد. سمسارا دوران همیشگی مرگ وحیات انسان است. طوری که هر انسان دارای حیات بی شماری قبل از این زندگی بوده، و بعد از مرگ نیز حیات بی شماری درپیشرو دارد و بدین ترتیب دوباره داخل دوران می‏شود؛ همین دوران را سمسارا می‏نامند. قال یادآوریست که اگر مسئله روح جاویدان و کائنات جاویدان قبلاً وجود نمی‏داشت، پیدایش سمسارا نیز ناممکن می‏بود. فکر دیگری که از این مفکوره شکل می‏گیرد نروانا می‏باشد، یعنی پایان زندگی و مرگ. فردی را تصور کنید که به این فکر معتقد است، و میلیون‏ها زندگی را پشت سر گذشتانده و باور دارد که این روند هرگز پایان نمی‏پذیرد، پس برای وی چه بهتر که از دوره منحوس و پرمصیبت کنونی زندگی خود را نجات بخشیده و به آن نقطه پایان بگذارد؟ چگونه یک انسان به این حالت نروانا می‏رسد، مرحله پایان حیات و مرگ، مرحله‏ی که هدف نهائی زندگی یک هندو یا بودائی را تشکیل می‏دهد؟ زهد، فکر دیگریست که از نروانا ترشح شده است. مثلاً هندوها را می‏بینی که بالای میخ‏ها می‏خوابند و زبان یا گلوی شان را سوراخ می‏کنند، ربط چنین رفتاری با افکار هندوئیزم دشوار نیست. ولی درعین‏حال افراد مسلمانِ به اصطلاح درویش یا فقیر را می‏بینی که به اعمال مشابهی دست می‏زنند؛ اما ربط آن با اسلام مشکل ساز است. بنأً تأثیرپذیری مسلمانان از چنین افکاری که درنتیجه آن در هندوستان و یا کشورهای دیگر به چنین اعمالی مبادرت می‏ورزند؛ قابل فهم و واضح می‏گردد.

نشنلزم اروپائی به مفاهیمی چون سکولرزم، دیموکراسی و بعضاً هم رومانتیزم به‏عنوان پیش‏زمینه نیاز داشت. ارتباط این مفاهیم با یکدیگر واضح بوده و ابهامی در زمینه وجود ندارد، مثلاً افکار مشخصی در قرن 17 و 18 میلادی مخصوصاً داروینیزم باعث ایجاد امپریالیزم قرن 19 در غرب شد، و به‏عنوان پیش زمینه برای آن عمل کرد. به همین دلیل، جای تعجب نیست که یک اروپائی از نشنلزم حرف می‏زند و درعین‏حال به دیموکراسی نیز معتقد است، زیرا هر دوی آن به یکدیگر مرتبط بوده و از یک اصل مشتق شده‏اند. ولی زمانی که یک مسلمان از دیموکراسی حرف بزند، خیلی مشکل به نظر می‏رسد که آن را از نظر اسلام توجیه کرد، زیرا کاملاً واضح است که دیموکراسی از غرب آمده و با اسلام هیچ نوع ارتباطی ندارد نه در جزئیات و نه در کلیات، هرچند برای تلفیق آن تلاش هم شود. بنأً یکی از راه‏های شناخت صحت افکار این است که افکار مذکور با اساس دین یا مذهب ارتباط داده شود تا دیده شود که آیا در دین ریشه و اصل دارد یا خیر، البته مطابقت این افکار با دین به شکل قطعی نه بلکه به شکل گمان غالب دریافت می‏گردد.

 پس‏منظر تاریخی

 افکاری هم وجود دارد که پیدایش آن‏ها به مقطعه‏های مشخص تاریخی بر می‏گردد. مثلاً، موضوع الهیت و پرستش روحانیون و اشخاص متبرک در بودائیزم که 400 سال بعد از بودا در آسیای شمالی پدید آمد، در اوایل این دین مروج نبوده و همچنین برای پیروانی که در آسیای جنوبی زیست داشتند، چیزی ناآشنا بود. همچنین فکر غالب میان عیسویان امروزی که طبق آن عیسی را هم خدا و هم بشر می‏پندارند، بعد از سال 325 میلادی به میان آمد یعنی دقیقاً سه قرن پس از عیسی. درعین‏حال، شیخ‏های صوفی قرن 13 میلادی – زمان هجوم مغول – بود که امروز اهل تصوف به اساس نظریات آن‏ها به‏وجود آمده است. علاوه برآن، دروازه اجتهاد توسط نسل اول مسلمانان نه بلکه توسط نسل‏های متأخر بسته شده است. پس پرسشی ایجاد می‏شود که چگونه بعضی افراد مذهبی ازین تلفیق‏های گوناگون متأثر گشته‏اند.

 افکار مطلق بدون درنظرداشت سیاق تاریخی

یکی از عواملی که افکار را در طول تاریخ منحرف ساخته است، مطلق‏گرائی می‏باشد. یعنی به قوانین و اصول کلی بدون درنظرداشت واقعیت و سیاق تاریخی آن استدلال شده و این نوع مطلق‏گرائی در هر دو ساحه؛ طبیعی که قانون طبیعت عنوان می‏شود و حقوقی قابل مشاهده می‏باشد. استدلال به شکل مطلق باعث می‏شود تا نه تنها یک فکر از واقعیت و موضوع‏اش دور شود بلکه بعضاً طوری انحراف کند که بعد از مدتی برای ارائه معنای مخالف آن استفاده شود. مثلاً بودائی‏ها امروز سنگ‏ها را عبادت می‏کنند درحالی‏که بودا خود به هیج خدائی معتقد نبود، همچنین عقیده تثلیث که امروزه میان عیسویان مروج است، در صدر عیسویت دیده نمی‏شد.

قوانین طبیعی مثل قانون نیوتن با قوانین دیگر از قبیل اسلامی، رومی و دارمای هندی تفاوت داشته ولی افراد زیادی هستند که با پذیرفتن یکی از آن‏ها عادت می‏کنند که به عین شیوه به تفکر بپردازند. بدون تفاوت که این فرد کمونست بوده و معتقد است که همه اشیا از ماده پیدا شده است و یا داروینست بوده که معتقد است هر که با طبیعت توافق یابد زنده می‏ماند و یا فردی بوده که معتقد است هیچ چیزی سریع‏تر از نور حرکت ندارد و یا هندو و یا بودائی بوده که به دوران فاسد زندگی و مرگ یا سمسارا معتقد است. نفس قوانین و افکار فوق مورد بحث ما نمی‏باشد، بلکه ظرفیت تفکر انسان مورد بحث است، زیرا همه گروه‏های فوق، انسان بوده و دارای فطرت یکسان بشری می‏باشند که با درنظرداشت چارچوب مشخصی که توسط اصول عقلی یا منطقی تعیین می‏گردد، به شکل مطلق و یا عام به تفکر می‏پردازند. بنأً نمی‏خواهیم بگوئیم که قانون نیوتن با قانون سمسارای هندو هیچ تفاوتی ندارد بلکه می‏خواهیم بیان کنیم که علاقمندی و تمایل همه انسان‏ها برای مطلق ساختن یک اصل به شکل افراطی دارای ریشه و اصل واحد است. مثال‏های از چنین مطلق‏گرائی را می‏توان چنین بیان نمود:-

1-  "قاعده اخف الضررین" باعث شد تا بعضی علما؛ فقه اسلامی را با واقعیت به شکل نادرست ربط داده و حتی بعضی احکام واضح و مشخص را تغییر دهند. مثلاً

الف: اشتراک در نظام‏های کفری

ب: مشروعیت بخشیدن معاملات سودی

ج: نفاق در دعوت، یعنی کتمان واقعیت حُکم اسلامی

 2- خدا در عیسویت عشق است.

تمام مفکوره‏ها و مسؤلیت‏های انسان را تغییر شکل داده و صرف به قربانی برای حضرت عیسی خلاصه نمودند.

 3- دلسوزی مطلق در ماهیانای بودائیزم

باعث شد تا پیروان آن به پرستش راهب، زاهد و الاهه افسانه‏های شان بپردازند. وهمچنان افسانه‏ی خدای گردید.

 4- عدم مداخله مطلق در اقتصاد بازار

باعث شد تا حکام درمقابل بازار و اقتصاد مسوولیت نداشته و نیز سبب شد تا سرمایه‏داران به استفاده بی‏رویه منابع اقتصادی بپردازند که نتیجه آن بحران اقتصادی است که اکنون با آن دست و پنجه نرم می‏کنیم. (دسمبر 2011)

 دین اسلام مشخصاً چهار منبع دارد: قرآن، سنت، اجماع اصحاب و قیاس. طوری که سه منبع نخست دارای منابع تاریخی بوده و به افکاری که هر سه آن دعوت می‏کنند طبیعتاً جهانی است. و به هیچ وجه امکان ندارد که انسان قرآن را بدون عربی بداند و فهم دقیق عربی نیز امکان ندارد مگر با دانستن عربی قرن هفتم میلادی. به همین ترتیب محتوای قرآن بدون شناخت دقیق جامعه‏ی که در آن نازل شد، قابل درک نمی‏باشد. سنت هم چه به شکل حدیث و چه به‏عنوان مرجع دوم اسلام دارای منبع تاریخی بوده و هیچ حدیثی وجود ندارد که فهم آن بدون کمک علوم تاریخی ممکن باشد. هم چنان اجماع اصحاب یک منبع‏ی کاملاً تاریخی است. ولی یکی از مشکلات عمده‏ی که امروزه امت مسلمه با آن دست وپنجه نرم می‏کند، عدم دسترسی وآگاهی از تاریخ است. ناگفته نیاید گذاشت که وقتی پیرامون مشکلات ومسایل فقهی و شرعی حرف می‏زنیم نباید تاریخ را به‏عنوان معیار عمل قرار دهیم. و نباید برای حل مشاکل از نصوص به شکل مطلق بدون ارتباط به تاریخ استفاده شود.

 به‏عنوان مثال، ذکر الله در حدیث آمده و کسی که زندگی رسول الله صل الله علیه وسلم را دقیق مطالعه نموده باشد هیچگاه به این نتیجه دست نمی‏یابد که فقط ذکر باعث عروج انسان از فراز کوه‏ها گردیده و یا تکرار محض الفاظ بدون درک واقعیت آن‏ها سبب تزکیه نفس می‏گردد. و چنین تعبیری اصلاً به زندگی و اعمال پیامبر صل الله علیه وسلم و اصحاب رضی الله عنه صدق نمی‏کند و فقط زمانی امکان دارد که از زندگی پیامبر و اصحابش چیزی روایت نشده باشد. پس از استدلال شرعی با چنین ادعاها، معلوم می‏شود که آن‏ها موضوع را از دیدگاه مشخصی می‏بینند که غالباً غیر اسلامی است. مثلاً تقرب به الله توسط تکرار محض الفاظ اساساً فکر هندی بوده که انسان را نابینا می‏‏سازد. گرچه چنین اشخاص برای مشروعیت بخشیدن ادعای شان از نصوص شرعی استدلال می‏کنند ولی با آن هم انگیزه شان در اصل غیر اسلامی می‏باشد. به‏گونۀ مثال فردی که به آزادی‏ها معتقد است به دلیل صلب شدن آزادی از نوشیدن شراب و مخدرات امتناع می‏ورزد. درعین‏حال زمانی که این فکر به مسلمان زاده‏ی می‏رسد، وی برای این که به آزادی علاقمند است با استدلال به قرآن حرمت آن را بیان می‏کند نه برای این که الله آن را منع کرده است. همچنین افرادی ممکن به این نتیجه برسند که نماز و روزه به صحت مفید بوده و با استدلال شرعی ادعای خود را مشروعیت بخشند. چنین خلطی سبب شد تا مسلمانان را در بعضی موارد مغشوش سازد و طریق رفع آن اینست تا ربط به اسلام کلی باشد نه عام. و چنین ربطی بدون برداشت عمومی از سیرت امکان ندارد و فهم زندگی رسول الله صل الله علیه وسلم نیز بدون دانستن عصر اصحاب میسر نمی‏باشد. زیرا تأثیرپذیری از افکار بدون دانستن سیاق تاریخی آن‏ها بیش‏تر بوده و باعث می‏شود تا انسان میکانیزم‏های متعدد افکار را اخذ و حتی بعضی اوقات سبب اختلاط و نتیجه‏ی برعکس شود. چگونه بودائیزم از حالت انفرادی در هند به حالت اجتماعی در چین تغییر شکل نمود؟ پاسخ روشن است. بودائیزم در چین با کنفوسیانیزم خلط گردید. مردم جاپان نیز با حفظ تأثیر شینتوئیزم، بودائیزم را به زین-بودائیزم (Zen-Buddhism) تغییر دادند. درین جریان، افکار اساسی تغییر نکرده بلکه مردم با تأثر از فضای فرهنگی مشخص به تعبیر افکاری پرداختند که تعبیر آن‏ها باعث چنین تغییراتی در افکار گردید. روند تغییرات و انحرافات از افکار اساسی در یک دینِ ساخته‏ی بشر امری است معمول که در طول تاریخ به وقوع می پیوندد. اما سوال این است که آیا این تغییرات و انحرافات در افکار اساسی ادیان متذکره، برای پیروان آن‏ها سوال برانگیز و قابل تشویش است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت که این تغییرات نه تنها باعث تشویش آن‏ها نگردیده بلکه در طول زمان به‏عنوان عامل تقویت و توسعه ادیان بشری محسوب می‏گردد. چنین انحرافات ادیان سماوی را به شدت مصدوم نموده، خلوص و صحت افکار را از بین می‏برد. زیرا بر عکس ادیان بشری، خلوص و صحت افکار در ادیان سماوی از اهمیت زیادی بر خوردار می‏باشد. این واقعیت یهودیان و مسیحیان را به این دلیل که پابندی به یهودیت و مسیحیت حقیقی در میان آن‏ها وجود ندارد، متأثر نمی‏سازد. چنانچه مفکوره فرزند داشتن خدا برای مسیحیان از این جهت که مفکوره رومی است یا یونانی، بی اهمیت می‏باشد. اما برای مسلمانان چنین انحرافات قابل قبول نیست. زیرا خلوص افکار به‏ویژه افکار اساسی برای مسلمین از چنان اهمیتی برخوردار است که هر نوع تغییر در آن متصور نمی‏باشد.

 افکار هندوئی و بودائی که فرهنگ‏های دیگر را متأثر ساخته است

زهد هندوئی و بودائی که مبتنی بر افکار مشخص بوده و افکار مذکور-افکار متعلق به ادیان شرقی- از طریق عقل بشری به ميان آمده است، نه از طریق وحی الهی. زهد هندوئی و بودائی که به اساس فکری مشخصی بر می‏گردد، یکی ازین افکار می‏باشد. این افکار توسط انسان‏هائی به وجود آمده است که برخی از آن‏ها خواستار رهائی از رنج بوده و برخی دیگر به علو مقام مادی و معنوی خود می اندیشیدند و در این راستا به مقام معنوی خود ارجحیت قایل بودند، آن‏ها می‏خواستند تا خود را از احساسات بشری رها سازند. این مفکوره با فطرت بشری در تناقض قرار داشته و از همین جهت تاکنون هیچ کس به چنین هدفی نایل نگردیده است. زیرا افرادی مثل بودا وغیره به میان آمدند تا با ارتقای نفوس شان، خود را از رنج نجات دهند و بدین ترتیب تلاش نمودند تا از احساساتی خود را رهائی بخشند که احدی از بشر تا حال به آن دست نیافته است. مثلاً طفلی را تصور کنید که اصرار می‏ورزد تا موتر را پرواز دهد، هرگاه برای وی تفهیم گردد که موتر برای پرواز ساخته نشده است، ولی باز هم اصرار ورزد تا رمز پرواز موتر را دریابد، در این صورت یگانه راه حل چشم پوشی و سکوت است. الله سبحانه و تعالی خالق تمام مخلوقات وانسان بوده و هدف زندگی انسان را در روی زمین واضحاً بیان کرده است. الله سبحانه و تعالی آسمآن‏ها و زمین را برای آزمایش و امتحان انسان آفریده تا برایش آشکار سازد که چه کسانی سزاوار زندگی در جنت بوده و چه کسانی سزاوار جزا و بدبختی در دوزخ اند‏

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ‏

[مُلک: 2]

"همان كسی كه مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید که چه کسانی از شما اعمال بهتر و نیكوتر را انجام خواهد داد. او عزیز و بخشاینده است."

‏ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً

[کهف:7]

"ما همه چیزهای روی زمین رابرای تزئین زمین خلق كرده‌ایم (و جهان پرزرق و برق، و پرنعمتی را برای انسان‏ها آراسته‌ایم) تا ایشان را بیازمائیم (و ببینیم از آنان) كدام یك كارِ نیكوتر را انجام می دهند"

‏ وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ ‏

[هود: 7]

"خدا آن كسی است كه آسمآن‏ها و زمین را در شش یوم آفرید و قبلاً عرش خدا بالای آب قرار داشت. این بدان جهت است تا شما را بیازماید كه چه كسانی از شما كارهای نیكو می‌كنند. اگر به آنان بگوئی که شما بعد از مرگ برانگیخته می شوید، کافران خواهند گفت که این یك جادوگری آشكاری است.‏"

زندگی میدان امتحان الهی است که درنهایت آن انسان یا به جنت می‏رود یا به دوزخ. چنین دیدگاهی نسبت به زندگی کاملاً متفاوت از دیدگاهی است که به اساس آن انسان درنهایت یا خدا می‏شود و یا هم با خدا یکجا می‏گردد. تصور مذکور تا حدی مردم را گمراه ساخته که می‏گویند: "ما به جنت یا دوزخ توجهی نداریم بلکه رضایت الله را می‏طلبیم." حتی می‏گویند: "ما خدا را مثل تجارت عبادت نمی‏کنیم." این قول شان صریحاً با قرآن درتضاد قرار دارد، زیرا قرآن مبارزه و جهاد را که یکی از فرایض دین الله است، تجارت خوانده است. این مفهوم که "ما به جنت و دوزخ توجه نداریم بلکه رضایت الله را می‏خواهیم" از دیدگاه شخصی که زبان عربی را می‏فهمد آن‏قدر پوچ و بی‏معنی است که در زبان فارسی با "جمله من از شما متشکر نه بلکه سپاسگزار هستم" برابری می‏کند. این مفکوره پوچ و بی معنی از کجا آمده است؟ الله محل دیگری به جزء جنت و دوزخ نیافریده تا مردمی که این گونه فکر می‏کنند؛ به آن راه یابند. قرآن واضحاً مسلمانان را برای ورود به بهشت تشویق و برای دوری از دوزخ انذار می‏کند، پس این‏ها چگونه به آن دو توجه نمی‏کنند. علاوه برآن، "رضوان الله" ویا رضایت الله به این معنی است که الله انسان را عذاب نمی‏کند. زیرا اعراب زمان محمد صل الله علیه وسلم زمانی‏که می‏گفتند ارباب از غلامش راضی است، چنین تعبیر می‏شد که ارباب مذکور غلامش را جزا نمی‏دهد. رضایت الله نیز با این تعبیر ارتباط دارد، بنأً رضایت الله به معنی "یکجا بودن با خدا" نیست. این تعبیر نه با قرآن ارتباط دارد و نه با سنت؛ همچنان این مفهوم از رضایت برخلاف فهم عرب از این اصطلاح در زمان نزول قرآن بوده و در تضاد با فهم اصحاب رضی الله عنه نیز قرار دارد. هرگز هدف چنین افراد رضایت الله نیست بلکه بعضاً مقصود شان عشق الله است یعنی "عاشق الله" هستند. هرچند در هیچ جائی قرآن کلمه "عشق" و یا "عاشق الله" نیامده است. حب الله نیز به معنی ترجیح اوامر و نواهی الله بر هوای انسان آمده است. بنأً مفکوره عاشق الله بودن و یا با الله یکی شدن مفکوره اسلامی نیست. پس سوالی که مطرح می‏شود این است که این مفکوره از کجا به میان آمده؟ و چگونه داخل اسلام شده؟ و به چی شکل با اسلام ربط داده شده است؟ آن‏ها استلال می‏کنند که انسان‏ها از خاک وروح خلق گردیده است. به این ترتیب که الله سبحانه و تعالی از روح خود برای آدم علیه سلام دمید و به همین دلیل آدم و اولادهایش بخشی از الله را در وجود خویش دارند.

‏ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ‏،‏ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ ‏،‏ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ

[سجده: 7-9]

"آن (الله) كسی است كه هر چه را آفرید، نیكو آفرید، و آفرینش انسان (اوّل) را از گل آغازید.‏ سپس خداوند ذرّیه او را از عُصاره آب (به ظاهر) ضعیف و ناچیزی (به‏نام منی) آفرید.‏ آن گاه اندام‏های او را تكمیل و آراسته كرد و از روح (متعلّق به‏خود یا به وی) در او دمید، و برای شما گوش‏ها و چشم‏ها و دل‏ها آفرید (تا بشنوید و بنگرید و بفهمید ، امّا) شما كمتر شكر (نعمت های او) را به جای می‌آورید."

درصورت مراجعه به تفسیر این آیت، به ‏ویژه تفاسیری ازقبیل طبری و جلالین، ترجمه آن را چنین خواهید یافت: الله آدم را آفرید و به وی شنوائی و بینائی عطا کرد. طبری در زمینه می‏گوید: {وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ} فَصَارَ حَیا نَاطِقًا "بنابراین آدم زنده شد وتوانایی سخن گفتن را پیدا کرد." جلالین هم درباره تفسیراین آیت چنین می‏گوید: "وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحه" أَی جَعَلَهُ حَیا حَسَّاسًا بَعْد أَنْ كَانَ جَمَادًا "الله سبحانه و تعالی آدم را از عدم آفرید و زنده گردانید وقابلیت حس کردن را در او پیدا کرد درحالی‏که این قابلیت را قبلاً نداشت." ابن کثیر می‏گوید: { وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ } یعنی: عقول، { قَلِیلا مَا تَشْكُرُونَ } و استعدادهای که الله سبحانه و تعالی برای شما اعطا کرده، خوشبختی نصیب کسی است که از استعدادهای خود در اطاعت الله سبحانه و تعالی استفاده کند. درین اواخر مردم آیت فوق را طوری تفسیر و تعبیر نمودند که گویا بخشی از الله در آدم انتقال یافته است؛ العیاذاً بالله. در قدم نخست عبارت "من روحه" دو معنی را افاده می‏کند که اولأ روح آدم وثانیأ روح الله. بنابراین ترجمه دقیق آن چنین است:- "بعداً به او شکل داد، و در او از روح (الله یا آدم) دمید." واضحاً معلوم می‏شود که این آیت از آیات متشابهات است و اگر مقصود آیت روح الله باشد، مسئله غیب بوده وانسان توانائی درک مغیبات را ندارد. پس چرا ادعا می‏شود که بخشی از الله به آدم انتقال نموده است؟ چگونه امکان دارد؟ چطور جرئت می‏کنند که بگویند بخشی از الله به آدم انتقال نموده است؟ الله سبحانه و تعالی به کسانی که آیات متشابه را تعبیر سؤ نموده و توسط آن مردمان را گمراه می‏سازند، اخطار داده است.(ر.ک: سوره آل عمران آیت 7)

بنأً آن‏ها معتقدند که بخشی از انسان الهی بوده و اشتیاق دارد تا دوباره به اصلش برگردد که همانا الله است. درین مورد صدها شعر در زبان عربی و دری نوشته شده که بر همین مفکوره استوار است. از همین جهت درتلاش اند تا به این مفکوره رنگ و بوی اسلامی داده و بدین ترتیب "وحدت الوجود" را ثابت سازند. چی دید خطرناکی نسبت به فطرت انسان؟ این مسلمانان در اصل متأثر از دید بودائیزم و هندوئیزم نسبت به زندگی و ارتباط انسان با خدا می‏باشند. چنانچه بودائی‏ها تلاش می‏نمایند تا بودا شوند؛ به این معنی که هدایت گردیده و خود را از سمسارا کاملاً آزاد نمایند. به همین ترتیب هندوها سعی می‏ورزند تا از سمسارا رهائی یافته و به نروانا دست یابند و بدین ترتیب با خدا یکی شوند. لذا مسلمانانی که ازین مفکوره متأثر اند، جنت را کاملاً بی فایده می‏یابند. دقیقاً مثل این که انسان بین دو انتخاب (با خدا یکجا شدن یا در جنت بودن) مختار قرار گیرد؟ همانند طفلی که برای پرواز موتر اصرار می‏ورزد. هندوها و بودائی‏ها برای رسیدن به چنین هدف عالی، راه زهد را در پیش گرفته ومعتقدند که از طریق تمرینات مختلف مثل یوگا وغیره می‏توانند جسم شان را تحت شکنجه و تکلیف قرار داده و به حالت نروانا دست یابند. به همین دلیل آن‏ها از اوامر دین شان به سختی و بدون کوچک‏ترین تخلف پیروی می‏کنند. درحالی‏که مسلمان زاهد، دنیا را محل امتحان می‏داند، نه محل ابدی زندگی؛ و خیروشر حوادث را مطلقاً تعبیر ننموده و نیز آینده زندگی برایش واضح نیست، بنأً به رعایت حال دیگران می‏پردازد نه به خاطر این که اشیا برای روح مضرند و نه برای این که مافوق انسان‏ها شوند و نیز نه به خاطر این که همه اشیا واقعیت نداشته و تفاوت میان اشیا امکان پذیر نمی‏باشد. بلکه وی برای رضایت الله تلاش می‏کند و رضایت وی نیز به دست نمی‏آید مگر با توجه به حالت دیگران و تنظیم امور زندگی. رضایت الله نیز به معنی یکجا شدن با الله نبوده بلکه زندگی در جنت را در پی دارد. اسلام همین است و کسی که گمان می‏کند جنت کافی نیست پس معلوم می‏شود که وی خود را به اسلام منقاد نساخته و مسلمان نمی‏باشد، همچنین تنظیم و غمخواری امور چیز دیگری نیست مگر سیاست. مسلمانان در رفتار و اعمال شان مورد امتحان قرار گرفته و اسلام محاسبه حکام را بهترین عمل خوانده است، محاسبه حکام بدون سیاست امکان پذیر نمی‏باشد. درحالی‏که بودائیزم برعکس، زندگی را واقعی نمی‏داند و از واقعیت‏ها برای نجات از رنج فرار می‏کند و از تنظیم و غمخواری امور زندگی نیز دوری می‏جوید که این امر باعث فاصله گرفتن بودائی‏ها از سیاست می‏شود. مسلمانان متأثر از این طرز دید غلط، حتی به ثواب و عذاب درحالی که از افکار اساسی اسلام اند، نیشخند می‏زنند. هندوئیزم و بودائیزم درنهایت منجر به رد کامل زندگی دنیا شده و سبب کناره گیری از آن می‏شود. بعضی مسلمانان مذهبی قرون اخیر نیز به عین افکار معتقدند. از مطالعه زندگی صحابه، واضحاً دیده می‏شود که بهترین اصحاب؛ سیاسی‏ترین آن‏ها بوده است. یعنی آن‏های که به تنظیم و غمخواری امور زندگی توجه داشتند و درعین حال زاهدترین اشخاص – با فهم دقیق مفهوم زهد از اسلام – به شمار می‏رفتند و برای این ویژگی شان هرگز استکبار نورزیده‏اند. آن‏ها زندگی را رد نکرده بلکه توجه بسیار زیاد – برای دستیابی به مقام بهتر و عالی‏تر نزد خالق شان – به تنظیم امور زندگی مردم پرداخته‏اند. ایشان با پوشیدن لباس مخصوص مثل ملاها، مولوی‏ها، قرأ و صوفی‏های امروزی خود را از سایر مردم عادی متمایز نساخته و هیچ گاهی خود را از مردم عوام بالاتر ندانسته‏اند. هم‏چنین معلوم نیست که پیرها و شیخ‏های که سیاست یا غمخواری امور زندگی را رد می‏کنند حدیث ذیل را چگونه تعبیر می‏کنند:- حدثنا محمد ثنا أحمد نا عبد الله بن أبی جعفر الرازی عن أبیه عن الربیع بن أنس عن أبی العالیة عن حذیفة قال قال رسول الله: 

من لم یهتم بأمر المسلمین فلیس منهم و من لم یصبح ویمس ناصحا لله ولرسوله ولكتابه ولإمامه ولعامة المسلمین فلیس منهم  

"کسی که به امور مسلمانان توجه ندارد، از آن‏ها (مسلمانان) نیست و کسی که صبح می‏کند یا شام می‏کند بدون آن که با الله، رسولش، کتابش، امیر مسلمانان و مجموع مسلمانان ناصح باشد (یعنی با آن‏ها مخلص نباشد) از آن‏ها (مسلمانان) به شمار نمی‏رود."

همچنین تزکیۀ نفسی که بدان عمل و دعوت می‏کنند چیزی جزء تقلید از زهد بودائی و هندوئی نیست که بعضاً پوشش اسلامی نیز داده می‏شود. چگونه می‏توان فردی را که از قضاوقدر آگاهی نداشته و نمی‏داند که فهم خیروشر اعمال برایش امکان پذیر نیست و نیز قانع نیست که رزق و اجل از جانب الله است، تزکیه شده خطاب نمود؟ تزکیه نفس یعنی اخذ و فهم مفاهیم اسلامی تا توسط آن سلوک انسان در صحنه عمل به اساس اسلام تنظیم شود. هندوئیزم درمقابل فقط عمل را برای تزکیه کافی می‏داند، حالآنکه اسلام نیت و انگیزه را نیز در اعمال مهم می‏داند. یعنی برای یک هندو فقط پابندی به مراسم تشریفاتی عبادی مهم است نه نیت، و مطلقاً باید به اعمال مذهبی پرداخت. اعمال به‏شکل مطلق اش نباید با احکام تکلیفی ووضعی در اسلام خلط گردد. زیرا در هندوئیزم چنین است که فقط عمل بدون دخالت نیت انسان را تزکیه می‏نماید. چنانچه در اسلام مفاهیم، منجر به تزکیه نفس گردیده و اعمال مسلمانان را به شکل ثابت جهت می‏بخشد.

مسلمانی که واقعاً تزکیه شده باشد به اعمال اهمیت می‏دهد زیرا می‏داند که وی برای امتحان خلق شده و امتحان نیز در اعمال می‏باشد، درعین‏حال اگر اعمال بدون نیت درست صورت گیرد، گرچه کوه‏ها را به لرزه درآورد ولی نزد خالق هیچ اهمیتی ندارد. موضوع دیگر پیدایش زهد در ادیان شرقیست که بدون مطلق‏گرائی در اعمال ممکن نبود، هچنین پیدایش آن بدون موجودیت انگیزه‏ی که انسان می‏تواند به مقام‏های عالی مثل خدا شدن یا با خدا یکجا شدن، دست یابد، امکان نداشت. همچنان رضایت الله برای چنین زاهدین مهم نبوده و بهشت نیز برای شان کفایت نمی‏کند. بدون شک مسلمانانی که از مفکوره‏های فوق متأثر گشتند، به چنین وضاحت محتوای فکر را نمی‏دانند و نه هم هندوئیزم را به‏صورت دقیق می‏شناسند. به همین دلیل مسلمانانی وجود دارند که می‏خواهند با تکرار(منترا) از فراز کوه‏ها پرواز کنند و یا بالای آب بروند و یا با الله یکجا شوند. و مسلمانانی وجود دارند که اذکار، دعاها و الفاظ مخصوصی را روزانه تکرار می‏کنند؛ چنانچه بعضی دیگر در هندوستان زبان شان را قطع نموده، سوزن ومیخ می‏خورند وبالای آتش راه می‏روند تا به مدارج عالی روحی دست یابند. علاوه برآن، می‏گویند که ما به علوم ظاهری(علم القال) یا علوم اسلامی نیاز نداریم بلکه علوم باطنی(علم الحال) را مستقیمأ از الله کسب می‏کنیم. چگونه چنین ادعا می‏نمایند؟ برای تزکیه؟ آن هم توسط خواندن(منترا)؟ بنأً برای کسی که فهم دقیق ومعلومات کامل پیرامون اسلام و هندوئیزم داشته باشد، به خوبی می‏داند که اساس تمام این مفکوره‏ها را هندئیزم تشکیل می‏دهد. نجات از قید افکار مزخرف هندوئیزم و بودائیزم ممکن نیست مگر این‏که اسلام به‏عنوان کُل با منابع تاریخی(سنت، سیره و اجماع اصحاب) درنظر گرفته شود.

إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ، الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ

[بقره: 26-27]

"خداوند شرم ندارد از این كه مثال بزند به (كوچك ترین موجودات)، پشّه‌ای یا كمتر از آن. كسانی كه اهل ایمانند می‌دانند (هدف از این تمثیل چیست و) این صحیح و درست است و از جانب خدای شان می‌باشد. و امّا كسانی كه راه كفر و انكار را برگزیده‌اند، می‏گویند: خواست خدا از این مثال چیست‌؟ (باید بدانند) خدا با بیان این نوع مثال، بسیاری را سرگردان و گمراه می‌سازد، و بسی را (به سوی حق) راهنمائی می‌نماید و امّا خدا جز كج‏روان و منحرفان را با آن گمراه و حیران نمی‌گرداند. آن كسانی كه پیمانی را كه قبلاً با خدا (توسط فطرت و عقل و پیامبران) محكم بسته‌اند، می‌شكنند و آنچه را كه خدا دستور داده است كه گسیخته نشود (از قبیل: صله رحم، مودّت، مهربانی، رعایت حقوق انسانی، وغیره) می‌گسلند، و در روی زمین به فساد و تباهی دست می‌یازند، اینان بی‌گمان زیانکاران اند‏." بنابراین، این‏ها اسلام را از سیاق تاریخی‏اش دور ساخته و با گرفتن یک بخش اسلام برای توجیه افکار غلط و فاسد شان بخش دیگر آن را متروک گذاشتند. و به راستی که ایشان توسط قرآن گمراه شدند."

نویسنده: عیسی

 

ادامه مطلب...

تظاهرات حزب التحریر به خاطر دعوت به اسلام وخلافت در پاکستان جرم خوانده شد

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

به تاریخ 4 نوامبر 2015م، حزب التحریر-ولایه پاکستان تظاهرات سراسری را به منظور برملا ساختن قصاوت وبی رحمی که رژیم جابر پاکستان تحت نام «طرح اقدام ملی» علیه داعیان اسلام وخلافت مرتکب می گردد، به راه انداخت که در آن شعاری: «طرح اقدام ملی، طرح امریکائی به خاطر خاموش ساختن صدای اسلام است ودموکراسی محافظ حاکمیت امریکا وخلافت سپر مسلمانان است؛» سر می دادند.

این تظاهرات به منظور افشا سازی دستگیری علمای مخلص، سیاست مداران ومردم عامه که خواهان تطبیق شریعت از طریق خلافت به منهج نبوت اند، به راه انداخته شد. رژیم مستبد پاکستان این اهداف شوم خویش را می خواهد تحت نام «طرح اقدام ملی» به بهانه ای از بین بردن تروریزم وافراطگرائی تطبیق نمایند. چگونه دعوت بسوی اسلام در سرزمینی جرم پنداشته می شود که به نام اسلام ایجاد گردیده است؟

حکام می دانند که ممانعت از اسلام را به طور آشکارا انجام داده نمی توانند، بناً گروه های که خواهان تطبیق اسلام اند، آنان می خواهند به نام های تروریزم وافراطگرائی به گونه ای آشکار با آنها مخاصمت نموده مانع دعوت آنان گردند. کسانیکه حکام را در تطبیق اسلام ناکام می خوانند گفتارها ونوشتارهای آنان را افراطی وتندروانه می خوانند. حکام خائن پاکستان این مخلصین امت را در عقب میله های زندان تحت نام حافظت از اقدام پاکستان(POPA) انداخته اند. برعلاوه این جنایات، تقریباً یک سال دیگر از وکیل گرفتن آنان ممانعت صورت می گیرد تا محکمه ویژه به خاطر رسیدگی به دوسیه های آنان برگزار نگردد! حتی اگر گاهی محکمه آنان برگزار گردد، قاضیان مسئولیت های خوش را بخوبی انجام نمی دهند. مظاهره کننده گان خواهان خاتمه دادن به این ظلم وجنایات ورهائی عزیزان خویش اند.

حزب التحریر-ولایه پاکستان از تمام کسانیکه در عقب میله زندان به خاطر تطبیق نظام الله جل جلاله در زمین الله قرار گرفته اند، حمایت می نماید. هم چنان حزب التحریر-ولایه پاکستان به این حکام جابر وظالم هشدار می دهد که با این اطاعت کور کورانه از باداران غربی خویش با خشم امت، محکمه نظام خلافت وجزای آخرت که شدیدتر از آن است، حتماً مواجه خواهند گردید. بناً باید آنان توبه کرده وبه ظلم خویش خاتمه داده وراه را برای برگشت خلافت به منهج نبوت مساعد سازند.

وَمَن یشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُ ٱلْهُدَىٰ وَیتَّبِعْ غَیرَ سَبِیلِ ٱلْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَآءَتْ مَصِیراً

] نسأ: 115[

كسی كه با رسول الله صلی علیه وسلم  دشمنی كند، بعد از آن كه(راه) هدایت(از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و(راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد؛ او را به همان جهتی كه دوستش داشته است رهنمود می‌ گردانیم  وبه دوزخش داخل می‌ گردانیم وبا آن می ‌سوزانیم ودوزخ چه بد جایگاهی است!‏

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

ایراد نامه ای حزب التحریر-ولایه پاکستان به سفارت ازبکستان

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

به تاریخ 28 اکتوبر 2015م، حزب التحریر-ولایه پاکستان نامه ای را تحت عنوان «رژیم ازبکستان هم در دنیا وهم در آخرت به کیفر اعمال خود خواهد رسید،» به سفارت ازبکستان در اسلام آباد صادر نمود. هدف از نامه این بود که رژیم کریموف رئیس جمهوری ازبکستان، شکنجه های شدیدی را علیه شباب حزب التحریر روز به روز بیشتر کرده است. هم چنان این نامه هشدار براین داشت که به توفیق الله سبحان وتعالی با آمدن خلافت راشده ثانی، نظام کریموف از بین خواهد رفت.

برعلاوه، این نامه تأکید بر این داشت که افراد زندانی وابسته به دولت تلاش کرده اند تا قدمات ثابت اعضای حزب التحریر را در راه مبارزه سیاسی منحرف سازند. گفتنی است که این جاسوسان حتی پاهای یک تن از اعضای حزب التحریر را به نام «احمد جان» از شهر اندیجان شکستانده وتهدید اش کردند تا خانم خود را طلاق دهد؛ اما «احمد جان» طلاق را رد کرد، تا اینکه جاسوسان در زندان «OYA-64/51» کارد را در شکم «احمد جان» داخل نمودند.

بناً در این نامه گفته شده که «سیستم داخلی زندان توسط افراد زندانی وابسته به رژیم(جاسوسان) کنترول می شود،» این افراد نیز به نوبه خود زندانیان که مخالفت سیاسی یا مخالفت فکری با کریموف دارند وبه خصوص دعوتگران مخلص حزب التحریر را اذیت وآزار می کنند. زمانی که زندانیان می خواهند با فامیل های خود در اطاق ملاقات دیدار کند این افراد داخل اطاق شده وباعث آزار واذیت زندانیان وفامیل های شان می شوند. این همه بر می گردد بر اینکه این نوع افراد از سوی اداره زندان حمایت می شوند.

چنانچه در این نامه نوشته شده: "ما تذکر می دهیم که اضافه تر از شش هزار اعضای حزب االتحریر در زندان های ازبکستان زندانی شده اند، بسیاری از آنها در سال های 1999م، زندانی شده که بیشتر از شانزده سال می شود؛ اما رژیم ازبکستان همواره سال های آنها را به بهانه های مختلف به تعویق می اندازد. این رژیم انقدر پست شده است که حتی خانم ها از چنین حالت مبرا نیستند!"

در آخر این نامه هشدار داده شده: "ما خطاب به تمام جهان می کینم که این جنایت غربی ها ومزدورانش همچو رژیم ازبکستان به کیفر اعمال خود خواهد رسید در این دنیا وبد تر از آن در آخرت در عذاب شدید خواهند بود. این در حالی است که رژیم ازبکستان این همه جنایات را به منظور ضعیف ساختن عزم واراده زندانیان انجام داده، اما بی خبر از آنکه این داعیان مخلص در اطاعت از الله سبحانه وتعالی مستحکم تر گردیده وهرگز حاضر نه خواهند شد تا به باطل سر تعظیم پائین نمایند. هم چنان با این نوع جنایات کریموف، شباب حزب التحریر هیچ گاه از هر نوع ظلم وستم نه ترسیده ونخواهد ترسید. برعکس تلاش داعیان به مراتب بیشتر شده وثابت قدم می باشند وبه توفیق الله سبحان وتعالی، دین اسلام به زدوی حاکم خواهد شد." چنانچه الله سبحان وتعالی می فرماید:

يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

] توبه: [32

آنان می ‌خواهند نور الله را با دهان خود خاموش گردانند، ولی الله جز اين نمی ‌خواهد كه نور خود را به كمال رساند هرچند كه كافران دوست نداشته باشند.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

معاون ارتش پاکستان باید منافع اسلام ومسلمانان را حفظ نماید، نه از امریکا را

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

15 اگست روز شنبه  سال جاری، سوزن رایس مشاور امنیت ملی امریکا، طی یک بازدید از پاکستان با رهبران سیاسی ونظامی این کشور ملاقات نمود. وی خواهان اقدامات جدی تر وسرکوب گرانه علیه مجاهدین مخلص وزیرستان شمالی از پاکستان گردید، تا اینکه شکست امریکا را در افغانستان جبران نماید. در همین حال اگر پاکستان این اقدام را ننماید، پول حمایت ائتلافی از طرف امریکا کم خواهد شد. بدون تعمق، رهبران سیاسی ونظامی پاکستان به این امر پشت تن داده، ادعا می نمایند که پاکستان باید این کار را انجام دهد، زیرا ازین طریق می تواند منافع اسلام ومسلمانان را نسبت به منافع امریکا حفظ نماید. در عوض آنان این ذلالت وخیانت را قبول نموده می گویند: آوردن صلح در افغانستان مسئولیت همه می باشد. درحالیکه امریکای صلیبی حتی در یک وجب از سرزمین های اسلامی حق ندارد پایگاه های خود را مستحکم سازد؛ همچنان آنان از «بودیجه حمایوی ائتلاف» به خاطر وفاداری به غلامی امریکا نمی خواهند دالرها را از دست بدهند.

آیا تاهنوز کسی است که جنگ علیه تروریزم را جنگ علیه اسلام نداند؟ آیا تاهنوز شک دارید که حملات در مناطق قبائلی به خاطر از بین بردن مجاهدین مخلص می باشد که علیه اشغال در افغانستان، مبارزه می نمایند؟ آیا تاهنوز شک وجود دارد که راحیل-نواز مانند سلف خائن خویش مشرف، کیانی وزرداری، اردوی پاکستان را مانند چوب سوخت به خاطر تأمین حضور صلیبیان، در دروازه های یگانه سلاح هستوی مسلمانان استفاده می نماید؟ آیا تاهنوز کسی شک دارد که پروسه «اقدام ملی» یک پروسه امریکائی است که می خواهد اسلام وداعیانش را در پاکستان سرکوب نماید؟

حزب التحریر از مخلصین در میان اهل قدرت می پرسد، تا چه وقت عساکر واردوی مان را به خاطر منافع امریکا قربانی می نمایند؟ تا چه وقت در برابر خیانت های سیاسی واقتصادی رهبرانشان برای منافع امریکا خاموشی اختیار نموده اید؟ آن چه زمانی خواهد بود که اردوی پاکستان آماده به جهاد، علیه صلیبیان اشغالگر در افغانستان وهندوهای مشرک در کشمیر شده و شعار «یا شهادت یا پیروزی» را سر دهند.

اما با تأسف این به همه آشکار است که همیشه رهبران ملکی ونظامی، از بطن دموکرسی ظهور نموده وهمیشه در تلاش اند تا منابع طبیعی واردوی مسلمانان را در خدمت منافع امریکا وکفار قرار دهند. این سناریو تأسف بار زمانی خاتمه خواهد یافت که افراد مخلص این اردو، دست از حمایت رهبران خائن ملکی و نظامی برداشته وبه حزب التحریر به هدف تأسیس خلافت واقعی نصرت دهند. امروز شاهدیم که امریکا با وجود داشتن ثروت ونیروی نظامی قوی در شکست دادن فقط چند هزار مجاهدین مخلص، عاجز مانده واز اردوی پاکستان کمک می خواهد. ان شاء الله با آمدن خلافت عنقریب تمام نیروی های نظامی ومجاهدین مخلص باهم خواهند پیوست، به بسیار آسانی دست امریکائی جنایت کار را از منطقه کوتاه خواهد کرد. خلافت راشده ثانی به منهاج رسول الله صلی الله علیه وسلم یگانه راه واقعی وعملی است که ضامن امنیت وثبات والگوی ترقی در زمان معاصر است. اما اگر به همین حالت باقی بمانیم سبب ذلت دنیا وجزای آخرت مان خواهد گردید.

إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم

[رعد:11]

الله سبحانه وتعالی حالت هیچ قومی را تغییر نمی ‌دهد، مگر این كه آنان حالت خود را تغییر ندهند.

شهزاد شیخ

معاون سخنگوی حزب التحریر- ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

خلافت را جاگزین دیموکراسی کنید تا امت، از اوج حوادث نجات داده شود!

اعلامیه مطبوعاتی

خلافت را جاگزین دیموکراسی کنید تا امت، از اوج حوادث نجات داده شود!

(ترجمه)

از تاریخ 20 ماه جون سال 2015م بدینسو به تعداد 445 نفر در اثر گرمای شدید در سراسر دریای سند به خصوص در شهر کراچی پاکستان، جان های خود را از دست داده اند؛ البته علت این تلافات سنگین درین مدت کوتاه تنها شددت گرما نیست، بلکه کمبود آب و برق، تأثیر زیادی را درین حادثه حولناک داشته که مردم روزه دار با گرمای شدید و اختناق آور دست و پنجه نرم می کنند، و به خاطر به دست آوردن یک جرعه آب آشامیدنی سرد و دیگر تسهیلات ابتدائی اکثراً جان می دهند.

درست است که موج گرما یک حاثه طبیعی است وحاکمان توان کنترول آنرا ندارند، ولی این حاکمان نزد الله سبحانه وتعالی مسؤل هستند؛ زیرا از هشت سال گذشته تا امروز، هنگام که فصل تابستان فرا می رسد، کمبود برق و مشکلات آب به بلند ترین سطح خود می رسد، با وجود که رژیم راحیل-نواز، با چشمان فاقید خرد اش این فاجعه انسانی را نظاره می کند، به جای اینکه تلاش داشته باشد تا برای محار حادثه ونجات مردم تلاش کند، برعکس تمام انرژی و توانش را برای کشتن و نابود کردن کسانی بکاربسته است که به خاطر تطبیق اسلام کار می نمایند، و یا اینکه علیه نیروهای اشغالگر امریکا در افغانستان می جنگد.

این خائنان سیاسی ونظامی تنها بالای تطبیق اوامر امریکا تمرکز کرده و نهایت تلاش می ورزند تا به نفع جنگ امریکا وارد عمل شوند. این رژیم بی رحم و دور از عاطفه انسانی باعث شده تا میلیون ها مهاجر در شمال وزیرستان، دومین ماه رمضان شان را به دور از خانه های خود درین گرمای طاقت فرسا سپری کنند؛ اما زمانیکه مهاجرین تقاضا می کنند تا به مشکلات شان رسیده گی صورت گیرد، جوابشان با رگبار مسلسل گلوله داده می شود. چنانچه با کمال بی شرمی تکمیل موفقیت آمیز بودن اولین سال عملیات نظامی شان در مناطق قبایلی را جشن گرفتند.

اگر رژیم راحیل-نواز، رضامندی الله سبحانه وتعالی را می خواست، باید با ملت خود مهربان و به عوض پیروی کور کورانه از بادارش در واشنگتن و ضایع ساختن قدرتش در جنگ به نفع امریکا زیرا نام «مبارزه با تروریزم» از تمام توانائی و قدرت برای حل کردن مشکلات آب و برق مردمش کار می گرفت. اگر این رژیم کمی به حالت وخیم ملت خود توجه می داشت، نباید پیشبرد جنگ به نفع امریکا را در اولویت های کاری اش قرار می داد.

گذشت زمان ثابت ساخته است که مسؤلین نظام های غیر اسلامی، چه نظام دیکتاتوری وچه دموکراسی، همیشه مصؤنیت منافع امریکا را نسبت به مصؤنیت و تنظیم امور مردم اولویت داده اند. پایان بخشیدن به وضعیت فاجعه آمیز کنونی تنها با رهبریت نظامی صورت می گیرد که با تأسیس خلافت، اسلام را تطبیق کرده و خلیفه را ملزم می گرداند تا امور مسلمین را تنظیم نماید؛ چنانچه تاریخ خلفاء شاهد این قضیه است. خلیفه مسلمین هیچ گاهی مردم را در حادثات طبیعی مانند: گرما، خشک سالی، زمین لرزه و یا سیلاب تنها رها نکرده، بلکه با بهره برداری منابع دولت، مشکلات امت را مرفوع ساخته و نیز خلیفه خود را در برابر تمام امور مردم مسؤل دانسته و از حساب و کتاب روز رستا خیز سخت در هراس می باشد. اما برعکس، در نظام های دموکراسی و دیکتاتوری، حاکمان تنها با ارائه دروغ های شاخ دار و بهانه های منافقانه می خواهند برای پنج سال آینده در قدرت باقی بمانند و یا دولت مؤقتی خود را تمدید می کنند.

حزب التحریر با درک دقیق که از وضعیت امت دارد، در ماه مبارک رمضان(ماه پیروزی) تمام اهل قدرت را برای تأسیس دوباره خلافت فرا خوانده و از آنها طلب نصرت می نماید، تا با تأسیس خلافت امور امت را به شکل درست آن همان طور که اسلام امر نموده است، تنظیم نماید. چنانچه رسول الله صلی علیه و سلم می فرماید:

كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الْأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَتَكُونُ خُلَفَاءُ تَكْثُرُ قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا قَالَ فُوا بِبَيْعَةِ الْأَوَّلِ فَالْأَوَّلِ وَأَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ

(مسلم)

امور بنی اسرایل را انبیاء سیاست(تنظیم) می کردند و بعد از فوت آنها پیامبری دیگری می آمد، اما بعد از وفات من(حضرت محمد) پیامبری نخواهد بود، مگر خلفای زیاد می باشند. از وی صلی الله علیه و سلم پرسیدند، به ما چه دستور می دهی؟ وی صلی علیه وسلم فرمود: پس از هر کدام شان، با آنها بیعت کرده و حق شان را ادا کنید و الله سبحانه وتعالی در باره امور از آنها می پرسد. 

شهزاده شیخ

معاون سخنگوی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

زنان و کودکان یمن قربانی حملات هوائی متواتر به حمایت غرب

(ترجمه)

خبر:

      بر اساس گزارشات منتشر شده سازمان بین المللی یونیسف(UNICEF) به تاریخ 7 اپریل سال جاری، در اثر حملات هوائی طیارات سعودی علیه حوثی ها در یمن، بیشتر از 100 هزار تن ساکنان آن مناطق، ساحه مسکونی خویش را ترک نموده که بیشتر این ارقام را زنان و کودکان تشکیل می دهند. سازمان متذکره از کشتن شدن 74 طفل و زخمی شدن 44 تن دیگر از تاریخ 26 ماه مارچ، بدینسو نیز گزارش داده که این ارقام ثابت نبوده و ممکن بیشتر ازین رقم باشد. در همین حال به نقل از روزنامه رویترز دریک حمله هوائی در قریه بیت الرجال ساحه غربی مرکز شهر صنعا 3 زن و 3 کودک که اعضای یک خانواده می باشند نیز کشته شده اند. موارد فوق از جمله صدها جنایت، ظلم و ستمی است که در عملیات شدید و جنگ های داخلی درین کشور به اشاره غربیان کافر صورت گرفته و به قیمت جان زنان و کودکان معصوم یمنی تمام می شود. طی یک گزارش دیگر سازمان عفو بین الملل از کشته شدن 6 طفل زیر سن ده سال در حملات هوائی شهر صنعا به تاریخ 26 مارچ و ویران شدن خانه های که نزدیک به میدان هوائی شهر قرار داشته نیز خبر داده. این تراژیدی غم انگیز پایان نیافته به همین منوال در یک حمله هوائی به تاریخ 30 مارچ در کمپ مهاجرین داخلی الزرنگ در شمال یمن 11 طفل کشته و زخمی گردیده و در حملات دیگری به تاریخ 31 مارچ در ولایت آی بی بی، جسد 4 طفل کاملاً‎ سوخته و دو زن نیز شامل تلفات می باشد. زنان و کودکان زیادی در جنگ داخلی میان جنگجویان حوثی و نیروهای وفادار به رئیس جمهور عبد رب منصور هادی، کشته و زخمی گردیده اند.

تبصره:

            قبل از ظلم و غدر حکام عرب و تشدید طوفان عملیاتی فعلی، این سرزمین نیز با وحشت های وخیم بشری مواجه گردیده بود. طبق گزارشات روزنامه آکسفام، در هر 10 فرد یمنی 6 تن آنان به غذا، آب صحی و دیگر ضروریات اولیه ای کافی دسترسی ندارند که مبتلا بودن میلون ها طفل به سوء تغذی مثال بارز آن است. از مهاجرت 34 هزار افراد بخاطر جنگ های داخلی در داخل کشور ثبت گردیده که این زد و خوردها باعث ویران شدن خانه های شخصی، شفاخانه ها، مکان های تعلیمی، تأسیسات بنیادی، شبکه آبی و برق رسانی گردیده و جریان بیشتر فاضلاب در بعضی نقاط باعث افزایش امراض خطرناک شده و دیگر شهرها نیز به کمبود مواد اولیه مانند مواد غذائی و آب صحی مواجه اند. این همه موارد است که زندگی را برای میلیون ها زن و اطفال یمنی دشوار ساخته است. یمن یکی از نمونه های است که بیشتراً اطفال و زنان بی گنا قربانی اهداف غربی و ایزم آتش جنگ در سرزمین خود ایشان گردیده، غربیان کافر و خونخوار زمینه را مساعد ساخته آنان را مسلح می سازند، پول می دهند و این بازیگران را منحیث مهره های سیاسی برای تأمین منافع شخصی خویش که به قیمت جان بشریت تمام می گردد، بکار می برند.

      این جنگ نه میان سنی و شعیه بوده و نه میان حوثی ها و رئیس جمهور عبدرب منصورهادی و سایر بازیگران سعودی وی؛ بلکه بر عکس این جنگ میان حکومت های استعماری مانند امریکا و انگلیس بوده و آنان هر یک بازیگران خویش را به قدرت رسانده تا به منافع اقتصادی و سیاسی شخصی آنان بجنگند. اما متأسفانه حکام غدار و خائین سرزمین های اسلامی بی شرمانه یکبار دیگر سرزمین های اسلامی را برای اطفال و زنان گورستان ساخته تا بادران غربی آنان در قصرهای مجلل به عیش و عشرت پرداخته لذت ببرند. حکامیکه به صورت بی شرمانه ادعای نگهبانی از دو مسجد مقدس(مکه و مدینه) را سر می دهند ازین حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم بی خبر اند. از عبد الله بن عمر روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم را دیدم در اطراف خانه کعبه طواف کرده می گفت:

ما أطيبك وأطيب ريحك ما أعظمك وأعظم حرمتك والذي نفس محمد بيده لحرمة المؤمن أعظم عند الله حرمة من

ترجمه: چقدر محبوب هستی و چه بوی خوش داری چقدر عالی مقامی  و چه شوکت بالای داری اما به الله قسم  که نفس محمد در دست اوست که پرهیزگاری یک مومن نزد الله نسبت به پاکی تو بهتر است.

حقا که تعمق به این حقیقت پاسخ و عبرتی برای کسانی است که در ریختاندن خون برادران مسلمان خود بی باکانه مصروف اند. تاریخ 9 دهه گذشته در نبود خلیفه و سیلاب قوانین بشری در جهان اسلام باعث ضعف، نا امنی، خشونت ها واختلافات سیاسی احزاب مختلف برای بدست آوردن قدرت که توسط ابر قدرت های خارجی مورد حمایت قرار می گرفتند برای همگان روشن و آشکار است. در پهلوی این همه بدبختی ها بن بست های قومی و سمتی که زاده حکومت های غیر اسلامی در میان امت بوده و باعث برانگیختن خشم و درز طبقاتی در میان اقشار جامعه اسلامی گردیده است؛ و همچنان حقوق، وقار و زندگی عادی آنان را به بستر جنگ و بی ثباتی مبدل گردانیده که نخستین قربانیان آنان زنان و کودکان می باشند. حال زمان آن رسیده تا خویشتن را از خدمت به استعمار و غربیان رهائی بخشیده و نیز نوع حکومت داری وارده آنان که سرزمین های ما را به آتش بد بختی ها کشیده به نور خلافت عوض گردانیم. خلافت یگانه راه حل است که دست استعمار را کوتاه کرده و قوانین خاص داخلی را برای نظم اجتماعی خویش ارائه و تنفیذ می نماید. درک نظام تنفیذی و تطبیقی عمیق اسلام به مسلمانان تضمین کننده عزت، حقوق، خوشبختی و عدالت مساویانه به همه اطباعش بدون تبعیض و تعصب در هر حالت بوده که سرچشمه ای آن قوانین الهی می باشد که از جانب خالق کائنات(الله سبحانه وتعالی) الهام شده است.

داکتر نسرین نواز

عضوی دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

 

ادامه مطلب...

زنان اقصی تا هنوز چشم به راه شجاعت معتصم در میان اردوی مسلمانان اند!!

(ترجمه)

وزارت صحت عامه فلسطین از افزایش تلفات تعداد شهداء از زمان آغاز «انتفاضه فلسطین» سوم اکتوبر بدین سو خبر داده است. درین خبرنامه که به تاریخ 9 نومبر 2015م، به نشر سپرده شده است؛ به تعداد 80 تن شهید و 6 هزار تن دیگر زخمی گزارش شده است. بر اساس آمارها 4/1 حصه از شهداء را که به تعداد 17 تن می باشند، زنان وکودکان تشکیل می دهد. در میان این شهداء سه زن جوان به اسم های «بیان اسیلیح، دانیا ارشید ورشا اوایسی» نیز شامل است. سه زن دیگر نیز به شهادت رسیدند که مسن ترین ایشان زن 72 ساله به نام «ثروات الشراوی» بود که توسط عساکر اشغالگر یهود به تاریخ 6 نوامبر در منطقه «هبران الخلیل» سر بریده شده، اما آنان ادعا دارند که این زن از مقابل میدان جنگ عبور می نمود.

جنایات یهودیان از حد گذشته، مردم را به اساس گمان وخیال به قتل رسانیده وهیچ فرق میان پیر جوان، زن ومرد نمی نمایند؛ حتی کودکان از ظلم وجنایت این ظالمین در امان نیستند. چنانچه کودک خورد سال 8 ماهه به نام «ثوابتح» با استفاد از گاز خفه کن به قتل رسید. این کودک معصوم وآن پیر زن 72 ساله چه گناهی را مرتکب شده بود که این جنایت کاران آنان را به خاک وخون کشانیدند!؟ یهودیان جنایت کار از کدام کار آنها احساس تهدید وخطر می نمودند حالانکه این کودک وپیر زن توان ضرر رساندن به کسی را نداشتند؟

در پهلوی این همه جنایات، ظلم و وحشت علیه زنان، کودکان وافراد ملکی، توهین وتحقیر، باز جوئی به منظور اذیت وآزار مردم در پوسته های تلاشی، تعقیب ودستگیری، ویرانی خانه ها، ایجاد ترس، وحشت، ظلم... جنایات ظالمانه  نیز از سوی این وحشیان، کار روزانه ایشان است. مسئول خون شهدای زنان وفریاد اندوه بار این خواهران، حکام ورهبران است که بی باکانه حملات یهودیان وحشی را که در مکان اسرأ ومعراج رسوالله صلی الله علیه وسلم بسر می برند، به تماشا نشسته اند.  

کجاست شجاعت معتصم که زنان، کودکان وبزرگان مسلمان را از سیطره این غاصبین نجات دهد؟ کجاست شمشیر خالد بن ولید ویا اشک های دلسوزانه ای صلاح الدین ایوبی که به خاطر نبودن خلافت وغصب مسجد الاقصی بریزند!

ای اهل قدرت، ای  جنرالان، افسران وعساکر اردوی مسلمانان! بعد از ریختاندن خون پاک این شهداء جنگ ها وقربانی ها، ذلیل شدن وحقیر شدن، بی خانمان شدن برادران وخواهران مسلمان، آیا وقت آن نرسیده که الله سبحانه وتعالی وبندگان مؤمن الله سبحانه وتعالی را حمایت ونصرت نماید؟ آیا وقت آن نرسیده که به فریاد مردم مظلوم فلسطین ودیگر سرزمین های اسلامی پاسخ بگوید؟

ما قبلاً هم بالای شما افسران وجنرالان ندا کرده بودیم واینک بازهم  درین کمپاین «خلافت واقعی آزاد کننده اقصی ومحافظ زنانش» به خاطر آزاد ساختن زنان، کودکان، بزرگ سالان فلسطین از قتل، کشتار، بی عزتی وظلم این حکام، بازهم ندا می نمایم که به حزب التحریر جهت تأسیس خلافت راشده ثانی به منهج نبوت نصرت داده، محافظ عزت زنان مانند گذشته ها باشید. تنها خلافت می تواند فلسطین را از شرور یهودیان دوباره به امت اسلامی بسپارد. آیا به ندای ما پاسخ مثبت می دهید؟ الله سبحانه و تعالی درین رابطه می فرماید:

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحْییكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ

] انفال: 24 [

ای مؤمنان! فرمان الله سبحانه وتعالی را بپذیرید ودستور رسول او را قبول كنید، هنگامی كه شما را به چیزی دعوت كند كه به شما زندگی  بخشد وبدانید كه الله سبحانه وتعالی میان انسان ودل او جدائی می‌ اندازد وبدانید كه همگان در پیشگاه الله سبحانه وتعالی  گرد آورده می ‌شوید(وبه حساب وكتابتان رسیدگی می ‌گردد).

بخش زنان

دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

زمامداران قرغیزی علیه حجاب زنان مسلمان اند!

خبر:

به تاریخ 19 جولای 2016م نهاد اطلاعاتی «ک نیوز» مقاله‏ ی «انار باکیوفبیکوف» را تحت عنوان اعلان افتضاح آمیز: «فتنه انگیزی یا دعوت برای شناخت ملی؟» به نشر سپرد. نویسنده پرسشی را در مورد تازه ترین رویداد جنبش مسلمانان قرغیزستان مطرح می کند. دست کم از یک هفته بدین سو بحث های دوامدار در مورد نصب اعلانات در بشکیک مزکر قرغیزستان با به تصویر کشیدن دختران با حجاب ملی و شعارهای از قبیل: "ای مردم بدبخت ما، ما داریم به کدام سو روان هستیم؟!" ادامه دارد.

هم چنین به تاریخ 14 جولای 2016م، در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر بشکیک به افتخار بازدید انگلا مرکل نخست وزیر جرمنی و اتمبایوف رئیس جمهور قرغیزیستان در مورد ابتکار خویش مبنی برای تخصیص دادن بودجه جهت جابجا سازی شعارها در سرتاسر کشور سخنرانی کرد. این شعارهای بزرگ در جاهای مختلف بشکیک آویزان شده بودند. اتمبایوف هم چنان گفت: "در حقیقت هیچ چیزی مطابقت با ارزش های اسلام در این شعارها نیست. این به اساس حفظ ارزش های ملی، عنعنوی، لباس های ملی، زبان و فرهنگ ما است. ما هیچ ضرورت به عرب، پاکستانی، بنگلادیشی و دیگران نداریم."

تبصره:

در ماه گذشته مسلمانان قرغیزستان موضوع حجاب را جدی مورد بحث قرار داد. بعضی مسلمانانی که بصورت عموم به تعلیم و تربیه غربی مسموم گردیده اند و به سیکولران فکری تبدیل شده اند. در مورد دور ساختن حجاب از فرهنگ شان بدون ارائه شواهدی به گفته های شان سخن می زنند. بخش دیگری از مسلمانان در مورد حجاب بحث می کنند و آن ها از گذشته های شان یاد آوری کرده می گویند که حجاب در عموم بخشی از فرهنگ مردم قرغیزستان است. برای تأیید این ادعا آن ها نقل قول های از بزرگان شان را ارائه می کنند و عکس های زنان مسلمانان که حجاب دارند، چاپ کرده و وانمود می سازند که این فرهنگ عنعنوی مردم قرغیزی است.

قبلاً گفتمانی در کنفرانس زنان تحت عنوان «موقف زنان در تاریخ اسلام» به تاریخ 27 می 2016م، در شهر اوش صورت گرفته بود. در این کنفرانس صدها تن از زنان مسلمان قرغیزستان شرکت کرده بودند. این کنفرانس به یاد بود از کورمنجان دتکا(حکمران قرغیزی در قرن 19م) اختصاص داده شده بود. معلومات و عکس های این کنفرانس به زودی در شبکه های اجتماعی منتشر گردید و در آن کنفرانس بصورت خشونت آمیز بحث نمودند که تمام اشتراک کننده گان حجاب و نقاب را بتن داشتند.

افزایش سریع پوشیدن حجاب توسط مسلمانان و زنان مسلمان در قرغیزستان نگرانی بزرگی را برای حاکم خون آشام که تلاش دارد مسلمانان را از اسلام دور سازند. آن ها در مبارزه با اسلام از امامان مفسد استفاده کرده و فتوا علیه اسلام را صادر می کنند تا زورمندان را خوش سازند. هم چنان زورمندان از رسانه ها و سیکولران به چهره های ژورنالیستان و نویسنده گان استفاده می کنند. یک مثال زنده آن ژورنالیستی بنام «نارین آییپ» کسی که عکس های کنفرانس را منتشر ساخت و در فسبوک اش نظریات را در مورد آن  ارائه کرد، می باشد. وی می گوید: "من متحیر شدم و فکر کردم که آیا این قرغیزستان است یا کدام جای دیگر؟ چرا ما تمام این ها را در قرن بیست و یک داریم؟ آیا واقعاً برای نشان دادن تقوا نیاز به پوشانیدن چهره می باشد؟ گرفتن شکل ظاهری دین بدون درک معنی اصلی آن، یک کار زشت است. آیا این اسلام است یا نه؟ آیا آن ها با ایمان هستند و یا نیستند؟ فرقی نمی کند لیکن بد آنست که جامعه به سوی عقب در حرکت است." به گفته یک ژورنالیست دیگر به نام «سالیشان ژیگیتوف»  که می گوید: "چشمان شان در پشت سر شان است ما به عقب می نگریم. ما نخبه‏ ای نداریم تا ما را به پیش ببرد."

چنین برخورد با زنان مخلص مسلمان که از فرمان الله سبحانه وتعالی اطاعت می کند، از جانب بی دینان غرب استعمارگر صورت می گیرد. روی هم رفته این غرب بود که از راه های فاسد تعلیم و تربیه، عالمان دین و سیاست مداران مفسد مفکوره های پلید شان را وارد کردند که اسلام توانایی راه حل برای مشکلات مردم را ندارد و می گویند که اسلام قانون پست قرون وسطی می باشد. لیکن حقایق نشان می دهد که مفکوره سیکولران غرب دروغ محض چیزی بیش نیست که برای استعمار مادی و معنوی در سرزمین ما از آن استفاده می کنند.

وارد کردن مفکوره های سیکولریزم برای مسلمانان قرغیزستان، غرب را متیقن ساخته است که مسلمانان از لحاظ فرهنگ و ارزش های مادی بطور کلی به عقب رفته اند. ما ملاحظه می نمائیم که مسلمانان به چه اندازه در فقر زنده گی می کنند در حالی که نه از لحاظ مادی از قبیل: ساینس و تکنالوژی انکشاف کرده بلکه حتی از لحاظ ارزش های معنوی هم پیشرفت نکرده اند.

دولت جوانان را با انواع برنامه های تفریحی فاسد که دارند آن ها را در حلقات فاسد؛ مانند: شراب نوشی و یا معتاد نمودن به مواد مخدر کشانیده اند. بنابر این حکومت مطمئن است که طبقه جوان همیشه متکی و ناتوان برای حل مشکلات شان می باشند.

این حکومت نمی خواهد که مسلمانان قرغیزستان از دین خود پیروی کنند و حتی از آن اضافه که از طبقه جوان نگرانی داشته باشد. همه کس می داند که طبقه جوان قشر فعال در جامعه می باشد و این جوانان است که کوه ها را در راه شان به حرکت می آورند. همچو مثال های کافی در تاریخ مسلمانان وجود دارد، و به همه هویدا و اشکار است؛ مانند: اصحاب جوان، تابعین، مجاهدین راستین و افراد نابغه امت اسلامی که تمام جهان را روشن کردند.  

حمله حکومت بر اسلام و مسلمانان در سرزمین قرغیزستان از قبیل: حجاب، ریش، حاملین دعوت و چیزهای دیگر نشان دهنده آنست که مسلمانان قرغیزستان بیدار شده و در مجاهدت اجرای احکام الهی هستند. به هر اندازه که حکومت بر اسلام و مسلمانان حمله کند، به همان اندازه خلافت اسلامی بر منهج رسوال الله صلی الله علیه وسلم زود تر تأسیس خواهد شد. چنان چه ایشان می فرماید:

ثم تكون ملكا جبرية فتكون ما شاء الله أن تكون ثم يرفعها إذا شاء أن يرفعها ثم تكون خلافة على منهاج النبوة. ثم سكت

(رواه احمد)

 بر شما نظام های جبریه حاکم می باشد تا وقتی الله سبحانه وتعالی خواست دوام می آبد، بعد از آن هنگامی الله سبحانه وتعالی خواست آن را دور کرده بار دیگر خلافت بر روش و طریقه نبوت می آید.

ایلدار خامزین، عضو دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه