دوشنبه, ۰۳ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۷/۲۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

"ولکرپیرتس" فرستادۀ ویژه سازمان ملل در سودان تلاش دارد تا احزاب سیاسی را به منهج امریکایی گردهم جمع کند

  • نشر شده در سودان

(ترجمه)

"ولکر پیرتس" نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل‌ و رئیس نمایندگی این سازمان در امور سودان ابتکاری را براه انداخت که به قول خودش گردآوری احزاب سیاسی سودان برای بیرون رفت از بحران موجود در سودان با مشوره شرکای سودانی و بین المللی می‌باشد. او گفت که هدف از این ابتکار دست یافتن به یک راه بیرون رفت از بحران سیاسی فعلی در سودان است.

پس از اعلان این ابتکار اکثریت نهادهای سیاسی من‌جمله امریکا، انگلیس اتحادیه عربی، عربستان سعودی، امارات، مصر و برخی دیگر از این نهادها بلافاصله از آن استقبال کردند. آیا ابتکار مذکور واقعاً مشکلات سودان را حل کرده و ثبات قدرت را بوجود خواهد آورد؟!

حزب‌التحریر ولایه سودان حقایق ذیل را اظهار می‌داریم:

1 – کشمکش‌هایی‌که فعلاً بخاطر اریکه قدرت میان نظامیان و غیر نظامیان جریان دارد؛ در حقیقت یک کشمکش بین‌المللی است که بازی‌کنان اصلی آن آمریکا و انگیس است. نظامیان و غیر نظامیان در این کشمکش  چیزی جز ابزار نیستند و جوانانی‌که در این جریان کشته شدند، مواد سوخت این کشمکش هستند. دخالت آشکار و حرکت مکارانه‌ی امریکا از طریق سفارت و نمایندگان‌اش و هم‌چنان آن‌چه که انگلیس توسط سفیر و نمایندگانش انجام می‌دهد و هرکدام از این دو طرف مقابل را علیه یکدیگر حمایت می‌کنند، چه به صورت آشکار و چه مخفی از مواردی اند که بیانیۀ ما را تأیید می‌کند. از سوی دیگر آمریکا از ابزارهای خود  (سازمان ملل، اتحادیه آفریقا و اتحادیه عربی) نهایت استفاده را می‌کند.

2. فراخوانی ولکر برای این ابتکار به روش امریکایی جهت حل بحران سودان، مبتنی بر راه‌حل سازش‌گونه‌ای است که ریشه در عقیدۀ جدایی دین از زندگی دارد که طی آن هریک از طرفین برای رسیدن به یک توافق مقطعی امتیاز دهی می‌کنند که این امر اصلاً قادر به حل مشکل به صورت ریشه‌ای نیست. چنان‌که در گذشته آنچه که توسط سند قانون اساسی آگست/اوت 2019 خوانده می‌شود، اتفاق افتاد، شرکای درگیر را گردهم جمع کرد.

3. امریکا هرگز از کنترل سودان از طریق نظامی دست‌بردار نخواهد بود و انگلیس هم از این امر غافل نیست و تا زمانی‌که فرصت مناسبی برای ممانعت از پروژۀ امریکا در سودان پیدا نکند، به سهم اندکی از قدرت قناعت خواهد کرد. این همان چیزیست که انگلیس در حال حاضر با اعمال فشار بر ارتش جهت رسیدن به دست‌آوردهای بیشتری انجام می‌دهد. لذا باوجودی‌که می‌دانیم این یک ابتکار امریکایی است، مجبوریم با ابتکار ولکر موافقت کنیم.

در نتیجه: ما بیان می‌کنیم که راه‌حل سازشی یا مصلحتی یک توهم محض است که در واقعیت وجود ندارد و فقط یک آرمان صلح جویانه برای بحران بوده می‌تواند، نه راه‌حل. راه‌حل رادیکال و واقعی فقط در موجودیت یک نظام سیاسی بوده می‌تواند که برگرفته از باورهای درست بوده، عقل را قناعت دهد و با فطرت انسانی سازگار بوده و قلب‌ها اطمنان بخشد. این مفکوره عالی در جهان امروز فقط در اسلام عزیز و نظام آن بوده می‌تواند؛ نظامی‌که از عقیده اسلام نشأت کرده و با تطبیق احکام " لطیف الخبیر" در سایه نظام خلافت راشده بر منهج نبوت باشد.

ای سیاسیون و ای سربازان ! شما مسلمان و فرزندان مسلمان هستید! پس از ریختن خون جوانان این امت از الله بترسید و از این نشست‌های استعماری کفار که دشمن دین ما هستند دست بردار شوید! در راستای تأسیس خلافت بر منهج نبوت حزب‌التحریر را نصرت دهید؛ خلافتی‌که با آن مسلمانان سرفراز و کفار خوار و ذلیل خواهند شد.

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ)  [انفال – 24 ]

ترجمه: ای کسانیکه ایمان آوردید از الله و رسولش اجابت کنید زمانی که شما را به چیزی دعوت میکند که آن برای شما حیات بخش است.

ابراهیم عثمان "ابو خلیل"

سخنگوی رسمی حزب‌التحریر ولایه – سودان

 مترجم عبدالرحمن قاطع

 

 

ادامه مطلب...

ای کمیته مقاومت! ما شما را در برابر سفارت های خارجی هشدار می‌دهیم، آن‌ها دام‌های شیطان هستند و هیچ راه نجات جز تغییر واقعی توسط تأسیس دوباره خلافت وجود ندارد! Featured

  • نشر شده در سودان

(ترجمه)

بتاریخ 9 جنوری/ ژوئیه سال جاری (2022) سودان تربیون خبری را منتشر کرد که در آن گفته شده بود: «دفتر کمیته مقاومت و سفارت امریکا در خرطوم جلسه‌ی را برگذار کردند که طی آن وضعیت آشفته سیاسی کشور را مورد بحث قرار دادند. کمیته مقاومت گفت که آن‌ها در تلاش اند تا کودتا را سرنگون نمایند و ارگان‌های نظامی را از مشارکت سیاسی در قدرت حذف نمایند.» جلسه متذکره بتاریخ 4 جنوری/ ژوئیه برگذار گردید که سه نماینده از سفارت امریکا و پنج عضو کمیته مقاومت در پایتخت خرطوم در آن اشتراک داشتند.

برای تعقیب حوادث سودان ضرورت نیست نابغه باشید؛ بلکه با قاطعیت گفته می‌توانیم که امریکا یگانه دلیل مصیبت و فجایع گذشته و فعلی اتفاق افتاده در سودان می‌باشد که برای مهار انگلیس (استعمار پیر) از طریق کودتاهای نظامی، استفاده از مزدوران -بعضی افسران ارتش و سیاسون فرصت‌طلب- تا امروز در تلاش است. "جیفری فیلتمن" فرستادۀ پیشین امریکا در شب کودتا در حال طرح‌ریزی بود چندین بار با البرهان و حمدوک مکررا دیدار نمود و بعداً طرح زهراگین خود را به تاریخ 24 اکتوبر سال 2021 میلادی به اجرا در آورد و آنجا را در حالی ترک کرد که می‌گفت: «ما بر تمرکز قوای جنگی برای استقرار دوباره مشارکت به رهبری حمدوک و یا بدون او اصرار می‌ورزیم.» (منبع: شبکه العربیه 02.11.2021)

امریکا بطور رسمی از توصیف رویه البرهان منحیث کودتا خودداری کرده است؛ در حالی‌که ند پرایس سخنگوی وزارت خارجه امریکا، اظهار داشت: «امریکا اقدامات ارتش سودانی را مورد غور قرار می‌دهد و کلمه کودتا به تعریف حقوقی نیاز دارد.» (منبع: چینل الهورا 26.10.2021)

ای کمیته مقاومت!

 ما در حزب التحریر-ولایه سودان حقایق ابتدایی را که برای مقابله با شرایط فاجعه بار، که کشور به سوی آن در حرکت است برای شما واضح می‌سازیم:

اول: در میان شما ضرورت به وعی سیاسی دیده می‌شود که به معنی دیدن به قضایا و حوادث از یک دید خاص است و منحیث مسلمان، اسلام باید اساس دید به قضایا باشد. این واضح است که نبود وعی سیاسی شما را ضد رهبران ارتش و وادار به اعتماد به امریکا ساخته است که کودتا را اغاز ساخت و حتی آن را رهبری و توسط جیفری فلتمن نماینده ویژه امریکا حمایت کرد.

دوم: ارتباط با سفارت‌ها موضوع جدی هست؛ برای هیچ یک از افراد، گروه و حزب جواز ندارد تا با هیچ یک از کشورهای خارجی و یا سفارت‌های آن‌ها ارتباط داشته باشد و ارتباط با کشورها محدود به دولت می‌باشد و بس. (چنانچه در ماده 182 دستور دولت خلافت ذکر شده است، که حزب التحریر آنرا به امت اسلامی پیشنهاد نموده است).

سوم: امریکا بازیگر اصلی در قضیه سودان است و حالا از طریق پروسه‌های سیاسی که توسط ولکر پرتیس آغاز شده است، در جستجوی مشروعیت دادن به کودتای البرهان است و رهبران نظامی را سرزنش نخواهد کرد. گدایی شما هیچ تغییر را بوجود نخواهد آورد.

چهارم: مفکوره دولت مدنی یکی دیگر از جنبه‌های جدایی دین از زندگی است که شکل ظاهری آن قوانین نظامی است. هیچ شکی وجود ندارد که درخواست کمک از سفارت‌های غربی برای ایجاد دولت ملکی ثبوت این ادعا است.

در پایان:

 تغییر واقعی تنها با خاتمه دادن دخالت‌ سفارت‌های غربی ممکن است تا دولت ایدیولوژیک را تأسیس نمایید که به اساس عقیده مردم و سرزمین می‌باشد. دولت که اسلام را تطبیق و به اساس آن حاکمیت می‌نماید؛ خلافت راشده به منهج نبوت، و این یگانه راه رستگاری و خشنودی الله سبحانه و تعالی است. چنانکه الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى﴾ [طه: 123]

ترجمه: هرکه از هدایت و رهنمود من پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد.

ابراهیم عثمان (ابو خلیل)

سخنگوی رسمی حزب التحریر ولایه-سودان

مترجم: خالد "سیف الله"

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب رائد الهرش ابومعاز

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

آیا عدم طلب نصرت رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از قریش به دلیل عدم اهلیت‌شان برای نصرت بوده و یا این‌که ایشان اسلام را ترک کرده بودند. منظورم رهبران مکه است؟ اگر چنین است آیا رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم نصرت را از اهل یثرب طلب نکرده؟ با وصف این‌که رهبران و زعماء یثرب نیز اسلام نیاورده بودند و نصرت ندادند! به امید توضیح مسئله، الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر کاملی عطاء فرماید.

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

نسبت به عدم طلب نصرت از قریش مکه موضوع از این قرار است:

رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم اهل قوت و توانا بر تغییر جاهلیت به اسلام را در ابتداء به‌سوی اسلام فرا می‌خواندند؛ اگر مسلمان می‌شدند و از اسلام استجابت می‌کردند، بعداً از ایشان طلب نصرت می‌نمود. رؤسای قریش در مکه توان تغییر را داشتند؛ اما اسلام را نپذیرفتند به‌ همین دلیل، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نصرت را از ایشان نخواست؛ بلکه رسول‌الله صل‌الله علیه و سلم تنها بر دعوت به سوی اسلام مکه اکتفاء ‌کرده و به دلیل عدم استجابت اهل قوت از اسلام، رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم نصرت را از ایشان طلب نکرد... که در ذیل بخشی از سیرت‌ها را ذکر می‌کنیم تا واضح شود که مسئله چگونه بوده است؟

اول: در سیرت ابن هشام چنین ذکر شده است: «قوم آن شدیدترین اختلاف را با دینش داشتند؛ مگر تعداد اندکی‌ از ضعفاء بودند که به رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ایمان آردند. سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم در موسم حج در نزد قبایل عرب رفت و ایشان را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت می‌نمود و برای شان خبر می‌داد که وی فرستاده الله سبحانه و تعالی بوده و از ایشان می‌خواست که آن‌را تصدیق و او را در برابر دشمنان‌اش محافظت نماید تا آن‌چه را الله سبحانه و تعالی وی را به‌خاطر آن فرستاده ظاهر سازد...»

ابن اسحاق گفته است حسین ابن عبدالله بن عبید الله بن عباس برایم گفت؛ شنیدم که ربیعه بن عباد پدرم سخن می‌گفت، او گفت: من در حالی‌که نوجوان بودم با پدرم در مِنا بودم، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم بر مواقف عرب در عرفات استاد می‌شد و می‌گفت: "ای بنی فلان من فرستادۀ الله به سوی شما هستم، الله سبحانه و تعالی شما را امر می‌کند که تنها او را عبادت و هیچ شریکی به آن نیاورید و از این معبودانی‌که شریک الله سبحانه و تعالی قرار می‌دهید، دوری نموده بر من ایمان آورده و مرا تصدیق نمایید و مرا حمایت کنید تا آن‌چه را به خاطری آن از جانب الله فرستاده شدم آشکارسازم."

ابن اسحاق گفته است: زهری برایم گفت وی در نزد بنی عامر ابن صعصعه رفت و آن‌ها را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت کرد و خود را برایشان معرفی نمود. مردی از ایشان که به آن بیحرة بن فراس می‌گفتند؛ برایش گفت: ابن هشام گفته است فراس بن عبدالله بن سلمه (الخیر) بن قشیر بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصه بود، او گفت: قسم به الله اگر این جوان را از قریش بگیرم، توسط این جوان عرب را می‌خورم. سپس گفت: برایم بگو اگر تورا در این مأموریت‌ات بیعت کنیم و الله بر آنانی‌که تورا مخالفت کردند، پیروز تان سازد، آیا مسئولیت را بعد از خود برای ما می‌سپاری؟ رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرمود: "این کار به اختیار الله سبحانه و تعالی بوده، هرجا خواسته باشد، او می‌گذارد." او گفت: پس آن مرد برای رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم گفت؛ آیا گلوهای ما را به ذبح کردن عرب برابر می‌کنی، اما وقتی الله تورا پیروز گردانید، کار را به غیر ما می‌سپاری؟ ما به این کار تو هیچ ضرورتی نداریم و به این ترتیب از نصرت دادن رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ابا ورزیده اند.

ابن اسحاق گفته است: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم به همین منوال کارش را پیش می‌برد و هر وقتی مردم در موسم حج جمع می‌شدند، قبایل را به سوی الله سبحانه و تعالی و اسلام دعوت می‌کرد و خود را برای شان معرفی و هدایت و رحمتی‌که الله سبحانه و تعالی برایش داده بود برای شان عرضه می‌نمود. او صلی الله علیه و سلم هرگاه می‌شنید، صاحب نام و نشانی از عرب‌ها در داخل مکه می‌آید، در نزد آن می‌رفت و آن‌را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت می‌نمود و آن‌چه را الله سبحانه و تعالی برایش داده بود عرضه می‌نمود. پس طبق این روایات شما می‌بینید که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ابتداء صاحب قدرت را به اسلام فرا می‌خواند، اگر استجابت می‌کرد، بعداً از آن طلب نصرت می‌نمود.

دوم: در سیرت ابن کثیر چنین ذکر شده است: «سپس به مجلس رسیدیم که در آن سکینت و وقار و در آن‌جا بزرگانی بودند که در بین شان دارای قدر و منزلت و شخصیت بودند. پس ابوبکر پیش آمد و سلام کرد. علی گفت: در حالی‌که ابوبکر در هرکار خیری پیش‌قدم بود برایشان گفت: این قوم کیست؟ گفتند از بنی شیبان بن ثعلبه. سپس ابوبکر به سوی رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم فدایت، از این‌ مردم با عزت‌تر در بین قوم‌شان دیگر کسی نیست. در روایتی دیگری گفته است: قوم این‌ مردم در مورد تصمیم این‌ مردم هیچ عذری نمی‌‌آورند و این‌ها بهترین‌های قوم و مردم‌شان هستند که در بین این قوم مفروق بن عمرو و هانی بن قبیضه، مثنی بن حارثه و نعمان بن شریک بودند که نزدیک‌ترین شان از لحاظ قومیت با ابوبکر مفروق بن عمرو بود مفروق بن عمرو بر دیگران از لحاظ بیان و زبان غالب چیره بود و این شخص دو گیسوی بافته بر روی سینه‌اش داشت و نزدیک‌ترین شخص در مجلس با ابوبکر همین شخص بود. ابوبکر رضی الله عنه برای او گفت: تعداد شما چطوری است؟ او برای ابوبکر گفت: ما بیش‌تر از هزار نفر نیستیم و هرگز به دلیل کم‌بودن هزار نفر شکست نمی‌خوریم. ابوبکر گفت: قدرت‌مندان در بین شما چطور است؟ او گفت: ما تلاش می‌کنیم و بر هر قوم نیاز به تلاش است. ابوبکر گفت: جنگ بین شما و دشمن شما چطور است؟ مفروق گفت: ما زمانی‌که به خشم بیاییم سخت‌ترین مردم هستیم، ما بهترین‌ها را اختیار می‌کنیم و سلاح را بر شتران ماده ترجیح می‌دهیم و نصرت از جانب الله سبحانه و تعالی است، جنگ گاهی به نفع ما دور می‌خورد و گاهی بر شکست ما. بعداً گفت: گمان می‌کنم که تو برادر قریش هستی؟ ابوبکر گفت: اگر خبر رسالت آن به شما رسیده باشد، بلی این همان شخص است. مفروق گفت: بلی، به ما خبر رسیده که همین را می‌گوید، ای برادر قریشی! سپس به سوی رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نگاه کرد و گفت که ای برادر قریشی به چی چیز فرا می‌خوانی؟ و ابوبکر استاد شد، در حالی‌که ابوبکر با لباس‌هایش بالای رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم سایه می‌کرد.» او صلی الله علیه وسلم فرمود:

« أَدْعُوكُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ الا اللّه وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَني رَسُولُ اللَّه، وَأَنْ تؤوونى وَتَنْصُرُونِي حَتى أُؤَديَ عَنِ اللَّه الذِي أَمَرَنِي بِهِ، فَإِن قُرَيْشًا قَدْ تَظَاهَرَتْ عَلَى أَمْرِ اللَّه، وَكَذبَتْ رسُولَهُ، وَاسْتَغْنَتْ بِالْبَاطِلِ عَنِ الْحَقِ، وَاللَّه هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمیدم »

ترجمه: شما را فرا می‌خوانم به این‌که معبودی جز الله نیست و این‌که او تنها بوده و شریک ندارد، هم‌چنان شما را به این فرا می‌خوانم که من فرستادۀ الله هستم و مرا جای داده و نصرت دهید تا من آنچه را که الله سبحانه و تعالی فرمان داده اداء کنم. قریش امر الله سبحانه و تعالی و رسول آنرا تکذیب نموده و به خاطر باطل حق را رد کردند و الله ذاتی است بی‌نیاز و ستوده شده.

سپس او گفت؛ ای برادر قریشی، دیگر به چی چیز فرا می‌خوانی؟ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم این آیۀ مبارکه را تلاوت کرد:

﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾ تا به این قول او سبحانه و تعالی ﴿ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ [انعام: 151]

ترجمه: بگو بیائید تا آنچه را الله (سبحانه و تعالی) بر شما حرام نموده تلاوت کنم و او این‌که بر الله چیزی را شریک نیاورید و به پدر و مادرتان نیکی کنید.....  این چیزی است که به آن شما را سفارش داده است تا شما پرهیزگار شوید.

باز مفروق گفت: ای برادر قریشی به چی چیز فرا می‌خوانی؟ قسم به الله که این کلام اهل زمین نیست، اگر از کلام اهل زمین می‌بود، ما کلام اهل زمین را می‌شناسیم؛ سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم این آیه را تلاوت کرد:

﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ [نحل: 90] ترجمه: هرآینه الله سبحانه و تعالی دستور به عدل، نیکی و دادن مال بر اقرباء داده و از فحشاء، منکر و سر کشی از دین و احکام او نهی نموده تا باشد که شما پند بگیرید.

سپس مفروق گفت: "سوگند به الله که ای برادر قریشی به مکارم اخلاق و بهترین اعمال دعوت نمودی. یقیناً قومی‌که تو را تکذیب نموده و بر تو شوریده است، بر تو ستم کرده." طوری به نظر می‌رسید که او می‌خواست که هانی بن قبیصه را شریک سخن‌اش سازد، پس گفت: این هانی بن قبیصه بزرگ و صاحب دین ما است. پس هانی گفت: ای برادر قریشی، سخن‌ات را شنیدم و سخن‌ات را تصدیق نمودم و من چنان می‌بینم که ترک دین ما و پیروی از تو و دین‌ات در یک جلسه‌ای که با ما نشستی این اول و آخر کلام نیست و ما به چیزی‌که ما را به سوی آن فراخواندی، فکر نکردیم و ما به آینده آن‌چه فراخواندی نگاه می‌کنیم. این خطا در فکر و کم عقلی است و این کم عقلی در آینده است. با عجله لغزش است. در پشت سر ما قومی است که اگر بر ذمۀ‌شان عقد ببندیم، احساس خوبی نداریم؛ اما تو باز می‌گردی ما هم باز می‌گردیم؛ تو فکر می‌کنی، ما هم فکر می‌کنیم. گویا که او علاقه داشت که مثنی ابن حارثه در سخن‌اش شریک شود؛ پس گفت؛ این مثنی شیخ و صاحب جنگ ما است. پس مثنی گفت: من سخن‌ات را شنیدم و سخن‌ات را پسندیدم، ای برادر قریشی و آن‌چه که گفتی مرا در شگفت انداخت. جواب همان جواب هانی بن قبیصه است؛ ترک دین ما و پیروی تو در یک مجلسی‌که با ما نمودی، در حقیقت ما در بین دو آب قرار گرفتیم: یکی یمامه و دیگری سماوه. رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرمود: این دو آب چیست؟ آن شخص گفت: یکی سرزمین خشک و زمین عرب است و دیگری سرزمین فارس و دریاهای کسری. ما تعهد کردیم که به کسری هیچ آسیبی نرسانیم و هیچ کسی را اجازه آسیب زدن ندهیم و این چیزی‌که تو ما را به سوی آن فرا می‌خوانی، چیزی است که پادشاهان آن‌را بد می‌برند؛ اما چیزی‌که به سرزمین عرب نزیک است، گناه صاحب آن بخشیده شده وعذر آن پسندیده می‌باشد؛ ولی آن‌چه در سرزمین فارس نزدیک است گناه صاحب آن غیر بخشیده شده و عذر آن غیر پذیرفته شده می‌باشد؛ اگر می‌خواهی‌که ما تورا نصرت دهیم و تورا حفاظت کنیم در خصوص همین عربی‌که نزدیک تو است انجام می‌دهیم.

رسول‌الله صلی‌الله فرمود:

«مَا أَسَأْتُمُ الرد إِذْ أَفْصَحْتُمْ بِالصدْقِ، إِنهُ لَيَقُومُ بِدِينِ اللَّه إِلاَ مَنْ حَاطَهُ مِنْ جَمِيعِ جَوَانِبِه»

ترجمه: چی‌قدر زشت است رد کردن شما وقتی‌که به صراحت مرا تصدیق کردید، شکی نیست که اقامه کنندۀ دین به کسی گفته می‌شود که دین الله را از تمام جوانب بر پا دارد.

اللسان گفته است که " ما بین دو صریۀ یمامه و سماوه قرار گرفتیم و صریین تثنیه صری است و صری به معنی هر آب که جمع شده باشد" می‌باشد.

سپس به مجلس اوس و خزرج رفتیم، پس از آن مجلس بلند نشدیم مگر این‌که با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند.

علی گفته است: « آن‌ها راست‌گویان صابر بودند که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از معرفت ابوبکر با نسب‌شان خوش‌حال شد.»

او گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم مدت اندکی درنگ کرد و به طرف اصحاب خود بیرون شد، پس برای شان گفت:

«احمدوا الله كثيرا، فقد ظفرت اليوم أبناء ربيعة بأهل فارس، قتلوا ملوكهم واستباحوا عسكرهم وبي نُصروا».

ترجمه: الله سبحانه و تعالی را بسیار ستایش بگوئید، بدون شک امروز فرزندان ربیعه بر اهل فارس غالب شد که علیه پادشاهان خود جنگیندند و جنگ شان را مباح دانستند و توسط من نصرت داده شدند.

گفت: این واقعه در قراقر کنار ذی‌قار بود... این حدیث بسیار غریب است. این را نوشتیم، چون در این از دلایل نبوت، محاسن اخلاق، و خصلت‌های خوب و فصاحت عرب است. این حدیث از طریق دیگری نیز روایت شده در این روایت آمده است که وقتی آن‌ها و فارس در قراقر نزدیک به فرات مقابل شدند، شعارشان را محمد قرار و بر فارس غالب شدند و بعد از آن در اسلام داخل شدند، بیان داشتند.

باری از امام محمد بن عمر واقدی پرسیده شد و او از هریکی از قبایل قصه کرد او یادآور گردید که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم خود را بر قبیله‌ی بنی عامر، غسان، بنی فزاره، بنی مره، بنی حنیفه، بنی سلم، بنی عبس، بنی نضر بن هوازن، بنی ثعلبه بن عکابه، کنده، کلب، بنی حارث بن کعب، بنی عذره، قیس ابن حطیم و غیره عرضه کرد که سیاق اخبار‌شان طولانی است و الحمد لله که قسمت خوبی را از آن ذکر نمودیم، هم‌چنان احمد گفته است: اسود ابن عامر برای ما گفت که اسرائیل از عثمان یعنی ابن مغیره خبر داد که او از سالم ابن ابی الجعد از جابر ابن عبدالله روایت کرده که گفت: رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم خود را بر مردم در موقف عرفه عرضه می‌کرد و می‌گفت:

«هل من رجل يحملني إلى قومه فإن قريشا قد منعوني أن أبلغ كلام ربى عز وجل؟» 

ترجمه: آیا مردی است که مرا در نزد قوم اش ببرد؟ چون قریش مرا از رساندن کلام پروردگار بزرگم منع نموده است.»

از همه‌ی این موارد واضح می‌شود که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نصرت را از هرکسی‌که طلب می‌کرد، اول آن‌را به اسلام دعوت می‌نمود؛ اگر اسلام را استجابت نمی‌کرد، نصرت را از آن نمی‌خواست و چون رهبران قریش اسلام را استجابت نکردند، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت را از ایشان طلب نکرد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب عبدالله حداد

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

 الله سبحانه و تعالی شما را به عنوان سرمایۀ اسلام نگهدارد! از شما می‌خواهم که مسئله‌ی «لا تبع ما لیس عندک؛ یعنی آن‌چه در مالکیت تو نیست به فروش نرسان». را توضیح دهید که آیا این مسئله در هر شیء مصداق دارد و یا این‌که تنها در مطعومات می‌باشد؟ مثلاً: تاجری مواد از قبیل سمنت و ریگ می‌فروشد، در حالی‌که او آهن ندارد از آن آهن نیز خواسته می‌شود این تاجر به تاجر آهن‌فروش به تماس می‌شود تا به اندازه‌ی ضرورت آهن برایش ارسال کند و این آهن را برای مشتری به فروش برساند. حکم چنین معامله‌ای چیست؟ با درنظرداشت این‌که بین این تاجر و تاجر آهن‌فروش از قبل در قسمت قیمت توافق صورت گرفته است. مثال دیگری؛ شخصی جنسی را خریداری می‌کند، در حالی‌که تا هنوز آن جنس را قبض نکرده، بلکه قبل از قبض آن‌را برای شخص دیگری به فروش می‌رساند، آیا این مثال هم داخل قاعده‌ی بیع ما لا یملک (فروش چیزی‌که مالک آن نیست) می‌شود یا خیر؟

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

نهی از بیع آن‌چه وجود ندارد، شامل مطعومات و غیر مطعومات در تمام اشیائی‌‌که در تحت پیمانه، وزن و عدد می‌آید، می‌شود که این مسئله را در کتاب نظام اقتصادی تحت عنوان "بیع آن‌چه در نزدت نیست جائِز نمی‌باشد" تشریح نمودیم که آن متن را برایت در این‌جا دوباره ذکر می‌کنم:

بیع آن‌چه در نزدت نیست جائِز نیست: فروش کالا قبل از تکمیل شدن ملکیت آن جائِز نمی‌باشد، اگر کسی آن جنسی را قبل از تکمیل مالکیت آن به‌فروش برساند بیع آن باطل است. این در دو حالت مصداق پیدا می‌کند: یک‌حالت اینست که جنس را قبل از ملکیت آن به‌فروش برساند. دوم حالتی‌است که آن جنس را خریداری نموده ولی قبل از قبض و قبل از تکمیل مالکیت آن به‌فروش برساند؛ البته در اشیائی‌که قبض آن برای ملکیت شرط است. در این دو‌حالت فروش آن جنس جائِز نیست؛ زیرا عقد بیع بالای ملک منعقد می‌گردد، ولی آن‌چه که هنوز ملک‌شخص نیست و یا این‌که آن‌را خریداری نموده، ولی ملکیت آن با قبض تمام نشده عقد بیع بالای آن جنس صورت نگرفته، زیرا در این صورت محلی برای عقد بیع از لحاظ شرعی وجود ندارد.

رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از بیع مالا یملک منع کرده است. از حکیم بن حزام روایت شده که گفت، گفتم:  

«يَا رَسُولَ اللَّه، يَأْتِينِي الرجُل ُيَسْأَلُنِي الْبَيْعَ لَيْسَ عِنْدِي مَا أَبِيعُهُ ، ثُم أَبِيعُه مِنْ السُّوق»

ترجمه: گفتم یا رسول الله مردی در نزدم می‌آید و در خواست بیع چیزی را از من می نماید که در نزدم موجود نیست بلکه آن‌را از بازار خریداری می‌نمایم.

  پس رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«لاتَبِعْ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ »

ترجمه: یعنی آنچه در نزد تو نیست، به فروش نرسان.

 این حدیث را احمد روایت کرده است.

 هم‌چنان از عمرو بن شعیب روایت است که او از پدرش و پدرش از جدش روایت کرده که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرموده است:

«لَا يَحِلُّ سَلَف وَبَيْع ، وَلَا شَرْطَانِ فِي بَيْعٍ ، وَلَا رِبْحُ مَا لَمْ تَضْمَنْ، وَلَا بَيْعُ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ» (رواه ابو داود)

ترجمه: سلف و بیع و دو شرط در یک بیع جائز نیست و هم‌چنان فایده که تضمین نمی‌شود و بیع آنچه در نزد تو نیست جائز نمی‌باشد.

پس تعبیر رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم به این‌که چیزی‌که در نزد تو موجود نیست عام بوده و تمام اشیائی‌‌که در تحت ملک تو نیست و قدرت تسلیمی آن‌را ندارید و به‌صورت کامل در تحت ملکیت تو نیامده همه را شامل می‌شود و احادیث وارده در نهی از بیع آن‌چه قبض نشده به صورت مطلق بوده استثنای وجود ندارد؛ البته در اشیائی‌که قبض آن شرط می‌باشد، در این‌صورت درست نیست؛ زیرا این مطلب دال بر این است که کسی شیء را خریداری نموده نیاز به‌قبض دارد تا خرید آن تمام شود و قبل از قبض آن فروش آن شیء برایش جائِز نمی‌باشد؛ پس حکم بیع آن شیء در حکم بیع مالا یملک بوده به‌دلیل این قول رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم:

« مَنْ ابْتَاعَ طَعَاما فَلَا يَبِعْه حَتى يَسْتَوْفِيَه» (رواه بخاری)

ترجمه: کسی‌که طعامی را خریداری کند، نباید قبل از قبض آن شیء را به فروش برساند.

و به‌دلیل این‌که ابوداود روایت نموده است:

«ان النبِي صلى الله عليه وسلم نَهَى عَنْ أَنْ تُبَاعَ السلَعُ حَيْثُ تُبْتَاعُ ، حَتى يَحُوزَهَا التُّجارُ إِلَى رِحَالِهم»

ترجمه: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از فروش کالا را در جای‌که خریده می‌شود نهی نموده است تا وقتی‌که به محل تجارت خود تاجر انتقال داده شود.

ابن ماجه روایت نموده است:

«أَن النبِي صلى الله عليه وسلم نَهَى عَنْ شِرَاءِ الصدَقَاتِ حَتى تُقْبَضَ»

ترجمه: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از خرید صدقات تا وقتی قبض نشود، نهی نموده است.

و به‌دلیل روایت بیهقی از ابن عباس که گفته است رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم برای عتاب ابن اسید فرموده است:

«اني قَدْ بَعَثْتُكَ إِلَى أَهْلِ اللَّه، وَأَهْلِ مَكةَ، فَانْهَهُمْ عَنْ بَيْع مَا لَمْ يَقْبِضُوا»

ترجمه: من ترا به سوی بنده گان الله و اهل مکه فرستادم پس ایشان را از فروش آنچه قبض نکردند، منع کن.

پس این احادیث در منع نمودن آن‌چه قبض نشده صراحت دارد، زیرا مالکیت بایع به‌شی‌که قبض نشده تکمیل نشده زیرا شیء که قبض آن نیاز است، مالکیت بر آن بدون قبض به‌مشتری حاصل نمی‌شود و دیگر این‌که قبض آن از مکلفیت‌های بایع می‌باشد. بناءً واضح می‌شود که ملکیت بائِع و کامل بودن ملکیت بائِع بر مبیعه شرط صحت بیع است؛ اما این‌که شخص مالک مبیعه نباشد و یا مالک آن باشد، ولی مالکیت آن بر آن چیز تکمیل نشده باشد؛ در این صورت فروش آن مطلقاً جائِز نمی‌باشد. این صورت شامل اشیائی‌ می‌شود که شخص مالک آن شیء شده ولی قبض ننموده است؛ در حالی‌که قبض آن در بیع آن شیء لازم است که این صورت شامل اشیاء مکیل، موزون و معدود می‌شود. اما آن اشیائی‌که برای تکمیل شدن ملکیت آن قبض آن شرط نیست، مثل حیوان، حویلی، زمین و آن‌چه از  غیر مکیلات، موزونات و معدودات مشابه‌شان است، در این اشیاء برای بائِع جائِز است که قبل از قبض آن‌را به فروش برساند؛ زیرا مجرد حصول عقد بیع به ایجاب و قبول می‌شود و بیع به مجرد ایجاب و قبول تمام می‌گردد، برابر است که آن شیء را قبض کرده باشد یا قبض نکرده باشد؛ پس در این صورت شیء را به فروش رسانده می‌تواند که جواز اشیاء غیر مکیل، غیر موزون، و غیر معدود به حدیث صحیح ثابت است. بخاری از ابن عمر روایت نموده است که بر چهارپایی‌که اسم آن بکر بود، سوار بودند فرمودند:

« فَقَالَ لَه النبِي صلى الله عليه وسلم بِعْنِيهِ، فَقَالَ عُمَرُ  هُوَ  لَكَ فَاشْتَرَاه ثُم قَالَ : هُوَ لَكَ يَا عَبْدَ اللَّه بْنَ عُمَرَ ، فَاصْنَعْ بِهِ مَا شِئْتَ»

ترجمه: رسول صلی الله علیه و سلم برای آن گفت این را برایم بفروش، عمر رضی الله عنه گفت این برای شما است؛ سپس آن را خریداری نمود و گفت این برای تو است، ای عبدالله بن عمر، هر تصرفی می‌خواهی بر آن داشته باش.

و این تصرف در بیع به‌سبب هبه قبل از قبض آن بوده و دال بر این است که مالکیت بر مبیعه قبل از قبض آن حاصل شده و بیع آن جواز دارد؛ زیرا مالکیت بائِع بر آن تمام شده است. بناءً آن‌چه را بائِع مالک شده و ملکیت بر آن تکمیل شده فروش آن جائِز است و آن‌چه بائِع تا هنوز مالک نشده و یا مالکیت بر آن تکمیل نشده فروش آن جائِز نیست. بناءً آن‌چه را تاجران کوچک انجام می‌دهند و کالا را چانه‌زنی می‌کنند؛ سپس بر ثمن و قیمت آن توافق می‌کنند و آن‌را به‌فروش می‌رسانند؛ سپس در نزد تاجری دیگری به هدف این‌که آن‌را از کسی‌که به‌فروش رسانده خریداری نماید و آن‌را حاضر کند تا برای مشتری تسلیم کند، این صورت‌ها جائِز نیست؛ زیرا این بیع چیزی است که هنوز مالک آن نشده است؛ زیرا تاجر وقتی از کالا پرسان می‌شود، در نزد آن موجود نیست و تا هنوز مالک آن نشده است؛ اما این‌قدر می‌داند که در بازار در نزد شخص دیگری موجود است؛ پس دروغ می‌گوید و برای مشتری می‌گوید که این جنس موجود است و آن‌را به فروش می‌رساند؛ سپس به بازار می‌رود تا آن جنس را خریداری نماید؛ آن هم بعد از این‌که این جنس را به‌فروش رسانده است؛ پس این صورت معامله حرام است؛ زیرا در این صورت جنس را به‌فروش رسانده است که تا هنوز مالک آن نشده است‌. هم‌چنان کسانی‌که از دوکان‌داران بازار سبزیجات و حبوبات انجام می‌دهند که سبزیجات تو گندم را قبل از این‌که مالک شوند، جائِز نیست؛ زیرا بعضی تجار سبزیجات و یا گندم را از دهقان خریداری می‌نمایند و قبل از این‌که قبض کنند، آن‌را به‌فروش می‌رسانند. این‌صورت جائِز نیست؛ زیرا این موارد از جمله‌ی مطعومات است که بدون قبض آن مالکیت شخص بر آن حاصل نمی‌شود و هم‌چنان آن معاملات را که مستور انجام می‌دهد که کالاها را از یک شهر به‌شهر دیگر خریداری نمایند؛ زیرا بعضی تجار کالاها را خریداری می‌نمایند و تسلیمی را در شهر دیگری شرط می‌گذارند و قبل از این‌که کالا به آن شهر برسد، به‌فروش می‌رسانند؛ یعنی قبل از آن‌که ملک آن تمام شود؛ پس این یک‌بیع حرام است؛ زیرا مالکیت شخص بر آن مال تا هنوز تمام نشده است.

خلاصه این‌که فروش آن‌چه در نزد تو نیست و مالکیت آن تکمیل نشده است یا این‌که قبض نکردی، در حالی‌که او جنس شامل مکیلات، موزونات و معدودات است، جائِز نمی‌باشد؛ خواه آن اشیاء طعام باشد و یا غیر طعام؛ اما در صورتی‌که در مکیلات، موزونات و معدودات داخل نبود، مانند حیوان، حویلی، زمین و آن‌چه مشابه این‌‌ها است، بیع آن به‌مجرد منعقد شدن عقد به ایجاب و قبول جائِز است؛ چون ملکیت مبیع در این صورت‌ها تکمیل شده است؛ اما قبض در این حالت‌‌ها شرط نیست؛ چنان‌که در نص کتاب نظام اقتصادی ذکر شده و در قسمت بالا ذکر نمودیم.

بناءً تاجر آهن، سمنت و غیره جائِز نیست که آن‌چه در نزد آن نیست به فروش برساند؛ بلکه باید اول آن شیء را خریداری نماید و قبض کند؛ یعنی به تجارت‌خانه و دوکان خود انتقال دهد و بعد از آن آن‌را برای فروش عرضه کند و طوری‌که گفتیم این در تمام مکیلات، معدودات و موزونات است و به‌همین شکل به فروش برسد؛ اما غیر معدودات، مکیلات و موزونات بدون قبض هم مالکیت آن کفایت می‌کند؛ چنان‌که بیان کردیم. امیدوارم که در همین حد کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است .

براد‌ر‌تان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

راه حل بشردوستانه بحران افغانستان در وعده امدادی‌های محدود از طرف سازمان همکاری‌های اسلامی دست نشانده نبوده؛ بلکه در وحدت افغانستان و پاکستان درچهارچوب خلافت نهفته است

مسلمانان مجاهد افغانستان اینک با یک بحران شدید انسانی دست و پنجه نرم می‌کنند که با داشتن بالاتر از 40 میلیون نفوس تقریباَ پنجاه فیصد آن زیر خط فقر قرار دارد. با این حال، حکام مزدور پاکستان در عوض کمک به آن‌ها از این بحران استفاده‌جویی می‌کنند تا از این طریق رژیم طالبان را بر ایجاد یک دولت ملی دموکراتیک و لیبرال به سبک غربی مجبور سازند. این همه طی نشست فوق‌العاده وزرای خارجه کشورهای سازمان همکاری‌های اسلامی همراه با نمایندگان امریکا، روسیه، چین، آلمان، کانادا، آسترالیا و جاپان و هم‌چنان سرپرست وزارت خارجه افغانستان صورت می‌گیرد. شاه محمود قریشی وزیر خارجه پاکستان در بیانیه‌ای گفت که پاکستان از طالبان می‌خواهد که نگرانی‌های جامعه جهانی را در رابطه به حقوق بشر شهروندان افغان جدی بگیرند. انگار این جامعه جهانی خودش مسئول نقض حقوق‌بشر نباشد؛ مادامی‌که افغانستان را به شکل غیرقانونی اشغال کرد و ده‌ها هزار نفر را شهید و صدها هزار دیگر را مجروح ساخت. افزون بر این، امریکا که در رأس جامعه جهانی قرار دارد حدود 10 ملیارد دالر پول افغانستان را در روز روشن دزدی نموده و مسدود کرده است.

سازمان همکاری‌های اسلامی خود مجمع ای‌ست که مسلمانان را مصروف همکاری‌های مصنوعی و دولت-ملت‌های استعماری نموده تا از وحدت عملی مسلمانان که از طریق تأسیس خلافت امکان‌پذیر است، جلوگیری نماید. حکام مزدور، که پروسه متفرق ساختن مسلمانان را قوت می‌بخشند، مسئول پارچه شدن مسلمانان اند. این حاکمان هنوز خودشان دولت طالبان را به رسمیت نشناخته اند؛ در حالی‌که در جریان اشغال امریکایی برای به رسمیت شناختن رژیم دست‌نشاندۀ امریکایی شتاب داشتند. یک حاکم مسلمان هم حاضر نشد که اشغال امریکایی در افغانستان را رد کند و یا صدایش را برای نقض حقوق بشر در این سرزمین بلند کند. این در حالی‌ست که این حاکمان در رابطه به حکومت طالبان همگی با زبان امریکایی صحبت می‌کنند. وعدۀ کمک‌های ناچیز، آن‌هم با این همه شرایط ذلت‌بار؛ به منزلۀ رشوه‌ای‌ست که از طریق آن می‌خواهند دولت طالبان را مجبور به سازش بیشتر کنند. اگر این حاکمان فقط مرزها را باز کنند، امت مسلمه تمام نیازهای این برادران مسلمان خود را در کمترین وقت برآورده خواهند ساخت. هرچند اکنون خطوط ترسیم‌شده توسط دیورند استعمارگر تصمیم می‌گیرد که چه کسی آب و غذا دریافت کند و چه کسی دریافت نکند.

ای نیروهای ارتش پاکستان! دیگر بس است، افغانستان و پاکستان از نظر دین، جغرافیا، تاریخ و روابط فرهنگی یک جامعه محسوب می‌شوند. افغانستان یک منطقه مسلمان‌نشین است و در روز قیامت از شما در خصوص گرسنگی و فقر فرزندان ما پرسان خواهد شد. مسئولیت حمایت از افغانستان بر عهدۀ جامعه جهانی نیست، بلکه بر عهدۀ امت اسلامی است. این حاکمان طرف‌دار امریکایی را ریشه‌کن کنید و با تأسیس خلافت بر منهج نبوت سپر امت را باز گردانید. مسلمانان افغانستان، آسیای مرکزی و خاور میانه آماده هستند تا شمارا استقبال نمایند. امت منتظر خلیفه خود است که برای اطفال گرسنه غذا فراهم می‌کند، به بیوه‌زنان کمک می‌کند، سرزمین‌های اسلامی را از چنگال کفار نجات داده و پیام اسلام را به تمام جهان حمل می‌کند.

الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ[حج: 38]

ترجمه:  الله (سبحانه و تعالی)  از آن‌هایی‌که ایمان آورده اند، دفاع می‌کند، الله هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر ولایه - پاکستان

 مترجم عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته! 

شیخ بزرگوارمان، الله سبحانه و تعالی به عمر و به علم و حکمت‌تان برکت دهد، اعمال و تلاش‌های تان را مورد قبول قرار داده، بهترین پاداش دنیا و آخرت را برای تان اعطاء فرماید!

من دو پرسش دارم. البته با معذرت که با مطرح ساختن این دو پرسش‌ام مزاحم اوقات‌تان شدم.

1- درکتاب شخصیت اسلامی، جلد اول، مبحث عقیده‌ی اسلامی چنین وارد شده است: عقیده‌ی اسلامی عبارت است از: "ایمان به الله سبحانه و تعالی، ملائکه وی، کتاب‌هایش، رسولانش، روزقیامت و به‌قضاء و قدر که خیر و شر آن از جانب الله متعال است". در اخیر این مبحث نیز ذکر شده است: اما مسئله‌ی ایمان به قضاء و قدر به این اسم و مسمی که در مفهوم آن اختلاف وجود دارد، درموردش هیچ نص‌قطعی وارد نشده است؛ مگر این‌که ایمان به مسمی (مفهوم) آن از جمله‌ی عقیده بوده، ایمان به آن واجب است.

واضح است که دلایل عقیده دلایل نقلی و عقلی می‌باشد. اما درهمین مبحث بیان شده است که "قضاء و قدر دارای دلایل عقلی می‌باشند" درحالی‌که من از جست‌جو در ثقافت مان دانستم که هیچ چیزی جزء عقیده قرار گرفته نمی‌تواند؛ مگر این‌که قطعی باشد. همان‌طور از ثقافت مان دانستم که قضاء و قدر چیست و این‌که دلایل آن قطعی و عقلی می‌باشد؛ اما این موارد برایم سوال ایجاد نموده است؛ البته ازجانب گروهایی‌که به آزادی و یا اختیار در اراده و جبر در آن قایل اند. پرسش‌ام این است که دید مان نسبت به این گروه‌ها باید چگونه باشد، باوجودی‌که آنان در مورد عقیده به قضاء و قدر مضطرب می‌باشند، کدام عالمی نیست که این مسئله را برای‌شان بیان نموده و آنان را از این اضطراب بیرون نماید، هریک از این دو گروه به تکفیر دیگری می‌پردازد. امید وارم که دیدمان را در مورد آنان روشن سازید، چون ایمان به قضاء و قدر بخشی از عقیده بوده و ایمان به آن واجب است.

2- درکتاب شخصیه اسلامی، جلد اول، صفحه 68 چنین وارد شده است: "ازنظر معتزله عدل الله سبحانه و تعالی به معنی تنزیه او سبحانه و تعالی از ظلم است... آنان غایب را بر حاضر و الله سبحانه و تعالی را بر انسان قیاس می‌نمایند... آنان مانند گروهی از فلاسفه‌ی یونان، الله سبحانه و تعالی را به‌طور کامل به‌قوانین این جهان ملزم می‌دانند..." شيخ تقي الدين نبهانی رحمه الله می‌گوید: "از خطاهای این گروه این است که غایب غیر محسوس را بر حاضر محسوس قیاس می‌نمایند..." بعد شیخ رحمه الله در مبحث بعدی در بیان معنی "هدایت و گمراهی" می‌گوید: "الله سبحانه هدایت و گمراهی را خلق نموده و این بنده است که اقدام کننده‌ی مستقیم به هدایت و گمراهی است..." در ادامه قراین شرعی و عقلی هم برای آن‌ ذکر نموده و قرینه‌ی‌عقلی را چنین بیان می‌دارد: "الله سبحانه و تعالی انسان را مورد محاسبه قرار داده، به‌هدایت یافته ثواب داده و به گمراه شده عذاب و کیفر می‌دهد... چنان‌که اگر هدایت و گمراه‌سازی این‌گونه به الله سبحانه نسبت داده شود که الله سبحانه و تعالی هدایت و گمراهی را مستقیم انجام می‌دهد، آن‌گاه عذاب دادن کافر، منافق و گناهکار ظلم خواهد بود؛ در حالی‌که الله سبحانه و تعالی بزرگوار عالی مرتبه بوده و از چنین نسبتی منزه می‌باشد...".

طوری به‌نظرم می‌رسد که این گفته‌ی شیخ با آن‌چه در مورد خطاهای معتزله در مورد قیاس عدل غیر محسوس الله سبحانه و تعالی به عدل انسان بیان داشته است، در تناقض می‌باشد. ما چگونه بدون دلیل‌شرعی از طریق عقل می‌توانیم عدل الله سبحانه را درک نموده، سپس می‌گوییم که عذاب دادن به کافر، منافق و گناهکار ظلم است؟ برادرتان ابو زيد

پاسخ 

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

نخست در ارتباط به پرسش اول تان این‌که:

 عقیده‌ی اسلامی در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم و خلفای راشدین مشخص و معلوم بود و آن عبارت است از: ایمان به الله سبحانه وتعالی، ایمان به ملائِکه، کتاب‌ها و رسولان الله سبحانه وتعالی، ایمان به روز آخرت و به قدر که خیر و شر آن از جانب الله سبحانه و تعالی می‌باشد، همان‌گونه که در این آیه‌ی كريمه وارد شده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً بَعِيداً﴾ [نساء: 136]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید، به الله و رسول‌اش و کتابی‌که بر رسول‌اش نازل کرده و کتابی‌که پیش از آن نازل کرده، ایمان بیاورید، و هرکسی‌که به الله و فرشتگانش و کتاب‌هایش و رسولان او و به روز رستاخیز کفر ورزد به گمراهی بس دور و درازی افتاده است.

ایمان به قدر (به معنی علم و کتابه‌ی الله سبحانه در لوح محفوظ...) نیز به این پنج مورد افزوده شده است، و همان‌طور‌که ما در کتاب‌های مان بیان نمودیم، (مفهوم و مدلول قدر) در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم مشخص و معلوم بود، و (این نیز مدلولی می‌باشد که به این دلایل) ما به آن بسنده کرده و به آن قناعت داریم:

1- الله سبحانه و تعالی در کتاب‌اش چنین می‌فرماید:

﴿وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ [حدید:3]

ترجمه: و او برهر چیز داناست.

﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ [تغابن: 13]

ترجمه: بگو هرگز جز آن‌چه الله برما مقرر داشته، به ما نرسد. اوست مولای ما و مؤمنان باید تنها به الله توکل کنند.

2-  در بیان وجوب ایمان به قدر علاوه بر ایمان به پنج موردی‌که در آیه مذکور وارد شده است، امام مسلم رحمه الله، حدیثی را (به روایت عبدالله بن عمر رضی‌الله عنهما از پدرش) درج کتاب صحیح خود نموده، چنین بیان می‌دارد:

عن عبد الله بن عمر بن الخطاب قال: «حَدَّثَنِي أَبِي عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رسول الله ﷺ ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ شَدِيدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لَا يُرَى عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلَا يَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِيِّ ﷺ فَأَسْنَدَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ وَوَضَعَ كَفَّيْهِ عَلَى فَخِذَيْهِ وَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي عَنْ الْإِسْلَامِ... قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ الْإِيمَانِ قَالَ «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ... ثُمَّ قَالَ لِي يَا عُمَرُ أَتَدْرِي مَنْ السَّائِلُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّهُ جِبْرِيلُ أَتَاكُمْ يُعَلِّمُكُمْ دِينَكُمْ»

ترجمه: از عبدالله بن عمر بن الخطاب رضی الله عنهما روایت است که گفت: پدرم عمر بن الخطاب رضی الله عنه برایم روایت نمود که: روزی ما در محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشتیم که ناگاه مردی‌که دارای لباس‌های سفیدِ خالص و موهای بسیار سیاه بود و هیچ اثری از سفر در او دیده نمی‌شد، بر ما ظهور کرد و هیچ‌کس از ما او را نمی‌شناخت، تا این‌که روبروی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زانو به زانو نشسته، دست به زانو قرار داده و به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا محمّد! مرا از اسلام خبر دهید... مرا از ایمان خبر دهید. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ایمان این است که، ایمان بیاوریم به الله، و به ملایکه، کتاب‌ها و پیامبرانش، به روز آخرت و به قدر و خیر و شر آن. مرد سائل فرمود: راست گفتی... سپس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای عمر! آیا می‌دانی که آن سوال کننده کی بود؟ گفتم الله و رسول او دانا تراند! رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آن جبرئیل بود، آمده بود که دین شما را به شما تعلیم دهد.

قدر در این حدیث به‌معنی علم و کتابه‌ی الله سبحانه وتعالی در لوح محفوظ می‌باشد، مراد از قدر در این حدیث همان معنی اصطلاحی نیست که جمله (قضاء و قدر) افاده می‌کند، اصطلاح (قضاء و قدر) به معنی خلق افعال و اقدام به آن‌ها و همان‌طور خلق خواص اشیاء و تولید آن‌ها از افعال... همان‌گونه که ما در کتاب‌های مان به وضوح بیان داشتیم، معنی و مدلولی نبود که در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم و در زمان صحابه‌ی ایشان، شناخته شده باشد؛ بلکه این مدلول در زمان تابعین شهرت یافته و شناخته شد و مسئله‌ای شد که از همان زمان بدین سوء در مورد آن بحث صورت می‌گرد، البته کسانی‌که آن‌را موضوع و محور بحث خویش قرار داده اند متکلمین اند.

اما این موضوع که دلایل عقیده دلایل قطعی باید باشد و منکر آن کافر است، این از نظر تمامی‌ مسلمانان کاملاً صحیح است لیکن این موضوع در ارتباط به مسئله‌ی (قضاء و قدر) به‌معنی اصطلاحی که از فلسفه‌ی یونان ترجمه شده، قابل تطبیق نیست، بنابراین؛ مسئله‌ی (قضاء و قدر) یک مسئله‌ی اختلافی می‌باشد.

حال کسانی‌که از این مسئله فهم  صحیح نموده و بر آن دلایل قطعی دارند، به آن ایمان دارند، همان‌گونه که ما این مسئله را در کتاب‌های مان بیان نموده و به آن ایمان داشته و آن‌را از جمله مباحث عقیده قرار دادیم... 

اما کسانی‌که فهم مسئله‌ی قضاء و قدر بر آن‌ها مختلط شده است، مانند معتزله و جبریه، آن‌ها در میان خلق افعال و اقدام به آن‌ها، همان‌طور موضوع مکافات و مجازات را باهم، خلط نموده اند... معتزله می‌گوید؛ انسان افعال خویش را به اراده‌ی خویش خلق نموده، به‌همین سبب بر افعال آن مکافات و مجازات مرتب می‌شود. جبریه می‌گوید این الله سبحانه و تعالی است که افعال انسان را خلق می‌نماید، که بنابراین انسان به انجام و یا به ترک افعال خویش مجبور است، مانند پرکاهی در هوا. این هردو گروه خلق افعال را که از صفات الله سبحانه و تعالی بوده و او سبحانه وتعالی خالق هرچیز می‌باشد و اقدام به افعال را باهم خلط نمودند. این دو گروه در فهم خویش از مسئله‌ی قضاء و قدر خطاء نموده و برآن دیگاه‌ها و نظریات خطایی را بناء نهادند. ما نمی‌گوییم که آنان کافر شدند؛ بلکه می‌گوییم؛ آنان مسلمانانی اند که در مورد این مسئله به خطاء رفته اند. 

خلاصه این‌که به جبریه و معتزله که در مورد فهم مسئلۀ (قضاء و قدر) اختلاف نموده اند، نمی‌گوییم که کافرشده اند، بلکه می‌گوییم، دیدگاه شان خطاء بوده و دیدگاه مان در مورد فهم مسئلۀ (قضاء و قدر) قطعی می‌باشد. از همین جهت، ما همان‌گونه که در کتاب‌های مان بیان داشتیم، به (قضاء و قدر) ایمان داریم و هرکسی‌که غیر از آنچه ما از این مسئله فهم نمودیم، چیزی دیگری فهم نماید، به آن نمی‌گوییم کافر شده است؛ بلکه می‌گوییم به خطاء رفته است...

اما در ارتباط به پرسش دوم تان در مورد عدل و ظلم: معتزله عقل را در مورد افعال الله سبحانه و تعالی حکم قرار داده افعال الله سبحانه وتعالی را به افعال انسان قیاس می‌نماید، در حالی‌که این یک خطای محض می‌باشد؛ چون ذات الله سبحانه و تعالی و افعال او سبحانه و تعالی از سیطره‌ی حواس بیرون است. بنابراین باید در مورد آن به آن‌چه به نصوص شرعی از کتاب الله سبحانه و سنت رسول‌اش صلی‌الله علیه وسلم مطابقت دارد، بسنده کرد. به این‌معنی که ما زمانی‌که در مورد این مسئله بحث نماییم، در قدم اول دلایل شرعی مربوط به افعال الله سبحانه وتعالی را بیان داشته و بعد به بیان دلایل عقلی مطابق به دلایل شرعی می‌پردازیم، یعنی اصل در نفی و اثبات این مسئله چیزی می‌باشد که در شریعت بیان شده است؛ اگر از برخی از جوانب دلایل عقلی مطابق به دلایل شرعی هم پدیدار شد، مانعی در بیان آن نداریم...

ما در کتاب شخصیه اسلامی، جلد اول در مبحث هدایت و گمراهی، در مورد این مسئله چنین بیان داشتیم: مگر آیاتی هم وارد شده است که هدایت و گمراهی را به الله متعال نسبت می‌دهند، و از آن آیات فهمیده می‌شود که دریافت هدایت و گمراهی متعلق به بنده نه؛ بلکه تنها از جانب الله متعال است. آیات دیگری هم وارد شده است که بر نسبت دادن هدایت و گمراهی و گمراه‌سازی به‌سوی بنده دلالت دارند و از آن‌ها دانسته می‌شود که این دو چیز از اختیار بنده می‌باشد. بنابراین، لازم است تا هردو نوع آیات فهم تشریعی شوند، بدین معنی که واقعیت تشریعی آن‌ها که برای آن نازل شده اند، درک کرده شود؛ آنگاه واضح خواهد شد که نسبت هدایت و گمراه‌سازی به الله سبحانه و تعالی مدلول دیگری غیر از مدلول نسبت آن‌ها به بنده دارد. هرکدام جهت و موضع مختلفی را افاده می‌کند. بدین‌گونه می‌توان معنای‌تشریعی آیات را به‌طور درست دریافت. لذا آیاتی‌که هدایت و گمراهی را به الله سبحانه و تعالی نسبت می‌دهند، بر این امر صراحت دارند که الله سبحانه و تعالی است که هدایت می‌کند و اوست که گمراه می‌نماید. چنان‌که می‌فرماید:

﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِىٓ إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ...﴾ [رعد: 27]

ترجمه: بگو الله هرکه را بخواهد گمراه می‌کند، و هرکه را که [به سوی او] برگردد هدایت می‌کند.

﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَآءُ﴾ [قصص: 56]

ترجمه: تونمی‌توانی هرکه را خواهی هدایت کنی، مگر الله هرکه را که بخواهد هدایت می‌کند.

 چنان‌که دیده می‌شود، منطق این آیات دلالت روشن براین دارد که هدایت نمودن و گمراه کردن کار الله متعال است؛ نه بنده، بدین معنی که بنده خودش نمی‌تواند هدایت شود؛ بلکه هرگاه الله هدایت‌اش کرده هدایت می‌شود و هرگاه گمراهش کند، گمراه می‌شود. اما قرینه‌هایی وجود دارد که معنی این مدلول را از اقدام مستقیم به‌هدایت و گمراهی از جانب الله به‌معنی دیگری بر می‌گرداند و آن این‌که خلق هدایت و خلق گمراهی از جانب الله تعالی است، و اقدام کننده‌ای مستقیم به‌هدایت و گمراهی و گمراه‌سازی همانا بنده می‌باشد. این موضوع هم قرینه‌های هم شرعی و هم قرینه‌های عقلی دارد. قرینه‌های‌ شرعی: آیاتی وارده‌ای زیادی است که هدایت و گمراهی و گمراه‌سازی را به بنده نسبت می‌دهد، چنان‌که الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿مَّنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾ [اسراء: 15]

ترجمه: پس کسی‌که هدایت  شد، بدون شک تنها به سود خود هدایت می‌شود و هرکه گمراه شد تنها به ضرر خودش خواهد بود.

﴿لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ [مائده: 105]

ترجمه: هرگاه شما هدایت شوید، گمراه شدن کسی دیگری به شما ضرر نخواهد کرد.

﴿فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ﴾ [زمر: 41]

ترجمه: پس هرکه هدایت پذیرشد به سود خودش است.

﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ (3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾ [حج:3-4]

ترجمه: گروهی از مردم بدون هيچ علم و دانشی درباره الله (سبحانه و تعالی) به مجادله برمی‌خيزند، و از هرگونه شيطان سركشی، پيروی می‌نمايند. بر او شیطان‌های سرکش مقدر شده است، که هركس آن‌ها را به دوستی گيرد، حتماً گمراهش می‌گردانند و او را به عذاب آتش سوزان می‌كشانند!

﴿وَيُرِيدُ الشَّيْطَٰانُ أَن يُضِلَّهُمْ﴾[نساء:60]

ترجمه: شیطان می‌خواهد که آنان را گمراه کند.

چنان‌که دیده می‌شود، مدلول این آیات واضحاً دلالت بر این دارد که خود انسان است که فعل هدایت و گمراهی را انجام می‌دهد و اوست که خود و دیگران را گمراه می‌کند. هم‌چنان شیطان گمراه کننده می‌باشد؛ چون نسبت هدایت و گمراهی به سوی انسان و شیطان شده است. ونیز دانسته می‌شود که انسان با اختیار خود راه هدایت و گمراهی را می‌پیماید. پس این‌ها قرینه‌ای است بر این‌که نسبت هدایت و گمراهی به‌سوی الله نسبت مستقیم نه بلکه نسبت خلق و ایجاد است؛ زیرا هرگاه آیاتی را که در مورد هدایت و گمراهی است، پهلوی هم قرار دهی و از آن‌ها فهم و برداشت تشریعی کنی، برایت این گونه ظاهر می‌گردد که آیات در مغایرت باهم قرار دارند. چنان‌که الله سبحانه و تعالی:

 در آیتی می‌فرماید:  

﴿قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ﴾ [یونس: 35]

ترجمه: بگو  این الله است که به سوی حق هدایت می‌کند.

در آیتی دیگری نیز می‌فرماید:

﴿فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ﴾ [اسراء:15]

ترجمه: پس هرکس هدایت شود، بدون شک به سود خودش هدایت شده است.

آیت اول بر این دلالت دارد که که الله سبحانه و تعالی کسی است که هدایت نموده و آیت دوم براین دلالت دارد که انسان است که هدایت می‌شود. هدایت الله در آیت اول همانان خلق هدایت در نفس انسان است، یعنی ایجاد قابلیت هدایت. و آیت دوم دلالت می‌کند که انسان همان قابلیت هدایتی را که الله آفریده است، به کاربسته و هدایت گردیده است. از این‌رو در آیت دیگری می‌‌گوید:

﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾ [بلد: 10]

ترجمه: و ما دو راه روشن را برایش رهنمایی کردیم.

یعنی راه‌خیر و راه‌شر را، یعنی در وی قابلیت هدایت را خلق کردیم و پس او را گذاشتیم که متصدی هدایت خودش شود. پس این آیات که هدایت و گمراهی را به انسان نسبت می‌دهد، قرینه شرعی اند که دلالت به برگشت مستقیم هدایت از الله به‌سوی بنده می‌کنند.

اما قرینه‌ای عقلی آن است که الله سبحانه وتعالی انسان را مورد محاسبه قرار می‌دهد؛ چنان‌که به‌هدایت یافته پاداش و به گمراه شده عذاب و کیفر می‌دهد و محاسبه را بر اعمال انسان مرتب ساخته است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿مَّنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ﴾ [فصلت: 46]

ترجمه: هرکس کار نیکو انجام داده به سود خودش است و هرکه بدی کرد نیز به زیان خودش خواهد بود، و پرور دگار تو کمترین ستمی بربنده‌گان نمی‌کند.

﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ [زلزال: 7-8]

ترجمه: پس هرکس به مقدار یک ذره نیکی کند آن را خواهد دید و هرکس به مقدار یک ذره بدی کند نیز آن را خواهد دید.

﴿وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْماً وَلَا هَضْماً﴾ [طه: 112]

ترجمه: و هرکه کارهای نیکو انجام دهد، در حالی‌که مؤمن باشد، نه از ظلم و ستمی می‌ترسد و نه از حق تلفی.

﴿مَن يَعْمَلْ سُوٓءاً يُجْزَ بِهِ﴾ [نساء: 123]

ترجمه: هرکس عمل بد انجام داد، در مقابل آن مجازات خواهد شد.

﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَات وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا﴾.[توبه: 68]

ترجمه: الله مردان و زنان منافق و سایر کافران را وعده‌ای آتش دوزخ داده که در آن جاویدان خواهند ماند.

پس هرگاه هدایت و گمراه‌سازی این‌گونه به الله نسبت داده شود که الله آن‌را مستقیم انجام می‌دهد؛ آن‌گاه عذاب کردن کافر، منافق و گناه‌کار از جانب الله ظلم خواهد بود؛ در حالی‌که الله سبحانه از آن بسیار عاری و مبرا است. پس لازم است تا  نسبت هدایت و گمراهی به الله سبحانه به معنای غیر از اقدام مستقیم به هدایت و گمراهی باشد، که عبارت از خلق هدایت از عدم و توفیق به آن می‌باشد، که در این‌صورت اقدام کننده‌ی مستقیم به‌هدایت و گمراهی خود بنده می‌باشد و بنابرهمین اختیار هست که در برابر آن محاسبه می‌شود.

این از ناحیه‌ای آیاتی‌که در آن ها نسبت هدایت و گمراهی به الله تعالی شده بود؛ اما از ناحیه‌ای آیاتی‌که در آن‌ها هدایت و گمراهی به مشیت و خواست الله مقرون شده است، به آیات زیر اشاره می‌کنیم:

﴿يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ [ابراهیم: 4]

ترجمه: الله هرکه را خواست گمراه می‌کند و هرکه راخواست هدایت می‌نماید.

 البته معنی مشیت در این‌جا اراده است و این آیات بیان‌گر این است که هیچ‌کس از جانب الله متعال جبراً به‌هدایت سوق داده نمی‌شود و به همین‌ترتیب هیچ‌کسی از روی اجبار گمراه نمی‌گردد؛ بلکه هرکس هدایت شد، به اراده و مشیت الله تعالی هدایت می‌شود، و هرکس گمراه شد، به اراده و مشیت الله سبحانه و تعالی گمراه می‌شود...

این درحالی می‌باشد که معتزله عقل را مانند دلیل اساسی مسایل، حکم قرار می‌دهند؛ چیزی‌که در همین کتاب بیان نمودیم: از نظر معتزله عدل الله سبحانه و تعالی به معنی تنزیه الله سبحانه و تعالی از ظلم است و در برابر مسئله‌ی مکافات و مجازات  موقفی اختیار کردند که با تنزیه الله و عدل او موافق باشد. بناءً بدین نظر شدند که عدل الله به جز تثبیت آزادی اراده در انسان مفهومی نخواهد داشت این که او خودش افعال خود را خلق می‌کند و می‌تواند که کاری را انجام دهد و یا ندهد. و هرگاه کاری را در اراده‌ی خود انجام داد و یا به اراده‌ی خود ترک کرد، پاداش دادن و جزاء دادنش معقول و عادلانه خواهد بود؛ اما اگر چنین باشد که الله انسان را خلق کند و او را بر عمل کردن به نحوه‌ی خاصی مجبور سازد، مطیع را به طاعت و عاصی با به عصیان مجبور نماید؛ سپس این‌را پاداش و آن‌را سزا دهد؛ به هیچ وجه این کار عادلانه نخواهد بود. آنان غایب را بر حاضر و الله را بر انسان قیاس کردن و الله سبحانه وتعالی را مانند گروهی از فلاسفه یونان به‌طور کامل تابع قوانین این جهان می‌دانند، و بالای الله عدل را طوری‌که انسان تصورش می‌کند، واجب و لازم کردند.

بنابراین، اصل بحث همانا مکافات و مجازات از جانب الله سبحانه و تعالی در مقابل فعل بنده است که این همان موضوع بحثی است که برآن نا‌م‌های (قضاء و قدر) یا (جبر و اختیار) و یا (آزادی اراده) اطلاق شده است... می‌گویند که اگر الله کفر کافر و عصیان عاصی را اراده می‌کرد، کافر را از کفر و عاصی را از عصیان نهی نمی‌کرد؛ چه‌گونه تصور کرده شود که الله از ابی لهب اراده می‌کند که کافر شود؛ سپس او را به ایمان امر می‌کند و از کفر منعش می‌نماید؟ و اگر این کار را مخلوقی انجام می‌داد، کم خرد می‌بود و الله سبحانه و تعالی از آن بسیار بلند و والاست. اگر کفر کافر و عصیان عاصی مراد الله می‌بود، کافر و عاصی هرگز مستحق عقوبت نمی‌شدند...

اما مسئله خلق افعال بنده‌گان چنین است که معتزله می‌گوید: "افعال بنده‌گان خلق کرده‌ای خود بنده‌گان و از عمل خودشان می‌باشد، نه از عمل الله سبحانه و تعالی. لذا بدون دخل قدرت الله می‌توانند انجامش دهند و می‌تواند ترکش کند... از همه این‌ها خود را به همان رأی رسانیده اند که در مسئله‌ی خلق افعال آن‌را برگزیده اند، و آن این‌که انسان افعال خود را خودش خلق می‌کند و او قادر است براین که کاری را بکند و یا آن‌را نکند. دنبال نمودن منهج متکلمین در بحث خلق افعال و جزئیات‌اش؛ باعث شد تا قضیهی تولد در نزدشان مطرح گردد. چون معتزله هنگامی تثبیت کردند که افعال انسان مخلوق خودش هست، از این امر پرسشی بیرون شد و آن این‌که در باره‌ی اعمالی‌که از عمل انسان تولید می‌شود، چه رأی و نظر وجود دارد؟ آیا آن هم خلق خودش است؟ و یا این‌که آن از خلق الله است؟ مانند دردی‌که مضروب احسا می‌کند و مزه‌ای که در یک شی از فعل انسان پیدا می‌شود و قطع شدنی‌که از کارد به وجود می‌آید و مانند لذت، صحت، شهوت، سردی، رطوبت، خشکی، بزدلی، شجاعت، گرسنگی، سیری و غیره. آنان می‌گویند که این‌ها همه از فعل انسان و خلق کرده شده‌ی وی می‌باشند...

بنابراین، معتزله در مورد افعال الله سبحانه وتعالی عقل را حکم قرار می‌دهند، در حالی‌که واقعیت و چگونه‌گی افعال الله سبحانه وتعالی را درک کرده نمی‌توانند؛ بلکه چیزی غیر از واقعیت آن افعال به نظر‌شان می‌رسد. همان‌گونه که در این کتاب وارد شده است " این را ندانسته اند که قیاس کردن عدل الله بر عدل انسان درست نبوده و جایز نیست که الله سبحانه و تعالی تابع قوانین این عالم دانسته شود، در حالی‌که الله سبحانه وتعالی این جهان را خلق کرده و مطابق قوانینی‌که برایش وضع نموده آن‌را اداره می‌کند. ما می‌بینیم هرگاه انسان تنگ‌نظر شود، از عدل هم فهم تنگی پیدا می‌کند و بالای اشیاء حکم و فیصله‌ی خاصی می‌کند؛ سپس هنگامی نظرش فراخ می‌شود، برداشت‌اش از عدل تغییر می‌کند و فیصله‌اش دگرگون می‌شود؛ پس چه‌گونه پروردگار جهان را که علم‌اش همه چیز را در بر گرفته، قیاس کنیم و برای عدلش همان معنایی را بدهیم که خود ما از مفهوم عدل برداش کرده‌ایم؟"

بنا براین عقل عاجز تر از این است که در چگونگی افعال الله سبحانه و تعالی حکم کند، چگونگی افعال الله سبحانه و تعالی از وسعت توانایی حکمیت عقل بیرون بوده، درست نیست که برای عقل جدای از شریعت بگونه‌ی مستقلانه صلاحیت حکیمت در مورد چگونه‌گی افعال الله سبحانه وتعالی را داد.

این همان‌چیزی می‌باشد که در کتاب‌های مان بیان داشتیم، در نخست بر افعال الله سبحانه و تعالی دلایل شرعی بیان داشته و  سپس در تطابق به آن دلایل عقلی را نیز ذکر نمودیم... 

امید وارم همین قدر بسنده باشد. الله سبحانه و تعالی بهترین دانایان و با حکمت‌ترین حکیمان است.

برادرتان عطاء بن خليل ابوالرشته

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

نامۀ سرگشاده از حزب‌التحریر – بیت‌المقدس به نخست وزیر فلسطین!

  • نشر شده در فلسطین

تمام ثنا و ستایش پروردگاری را سزاست که مالک تمام جهانیان است؛ قادر مطلق، هرکسی را که بخواهد، عزت می‌دهد، هرکسی را که بخواهد ذلیل می‌کند؛ تمام خیر در دستان بلاکیف او سبحانه و تعالی قرار دارد و او سبحانه و تعالی بر تمام امور توانا است. درود و سلام بر رسول الله صلی‌ الله علیه و سلم که به حیث رحمت برای بشر فرستاده شد و درود و سلام بر اهل و اصحاب‌اش و آنانی‌که راه او صلی الله علیه و سلم را در پیش گرفتند.

جناب نخست وزیر، داکتر محمد شطایه!

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

با خطاب به این کلام الله سبحانه وتعالی:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِيناً (57) وَالَّذِينَ ‌يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً﴾  [احزاب: ۵۷ – ۵۸]

ترجمه: آن‌ها که الله (سبحانه و تعالی) و رسول‌اش (صلی الله علیه و سلم) را آزار می‌دهند، الله (سبحانه و تعالی) آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای‌شان عذاب خوارکننده‌ای آماده کرده‌است. و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری‌که انجام نداده‌اند، آزار می‌دهند؛ بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده‌اند.

با ذکر چند آیه، از بارگاه او سبحانه و تعالی می‌خواهیم که معنیٰ این الفاظ را درک کنید و به شما تذکر می‌دهیم که الله سبحانه و تعالی شما را به آن‌چه امر کرده‌است، زیرا اعمال مسلمانان بایستی در مطابعت به اسلام باشد؛ چون آنان در روز جزاء در پیشگاه او سبحانه و تعالی پاسخگو می‌باشند، هرکس نیکیی را دریابد، باید سپاس‌گذار الله سبحانه و تعالی باشد و هرکس برعکس آن را دریابد باید خودش را ملامت کند؛ چنانچه او سبحانه و تعالی در یک حدیث قدسی می‌فرماید:

«يَا عِبَادِي إِنَّمَا هِيَ أَعْمَالُكُمْ ‌أُحْصِيهَا ‌لَكُمْ، ثُمَّ أُوَفِّيكُمْ إِيَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَيْراً، فَلْيَحْمَدِ اللهَ وَمَنْ وَجَدَ غَيْرَ ذَلِكَ، فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ» (راوی المسلم)

ترجمه: ای بندگان من! البته این‌ اعمال و گفتار شما را ثبت می‌کنم، بعداً جزای آن‌ را برای شما می‌دهم، هرکسی‌که عمل خیری را انجام می‌دهد، باید ثنا و ستایش الله (سبحانه و تعالی) را بگوید و کسی‌که غیر آن را عمل می‌کند (شر و گناه) تنها خود را ملامت کند.

می‌دانید که نیروهای امنیتی استاد محترم حسین ابوالحج را به‌خاطر جواب دادن سوال شاگرد صنف پنج در مورد فرق بین پرچم رسول الله صلی الله علیه و سلم و بیرق‌های سایکس – پیکو دستگیر کرده‌اند. او پیرامون وحدت امت اسلام و پرچم رسول الله علیه و سلم به شاگردان سخن گفت، و سرحدات و بیرق‌های امروزی را که توسط استعمار بالای سرزمین‌های اسلامی به هدف نفاق‌افگنی تحمیل شده‌است، تشریح کرد.

ما فرض می‌کنیم، شما این واقعیت سیاسی که تنها حُکام خاین دعوایش را دارند درک می‌کنید.

به تعقیب دستگیری استاد حسین ابوالحج، استاد انیس حمام نیز بازداشت شد، و آن‌ها را به محل کاری‌که از خانه‌شان به فاصله‌ی دور واقع است، انتقال دادند؛ چون آن‌ها درباره اسلام صحبت کردند و فرض است که مسلمانان زیر پرچم رسول الله صلی الله علیه وسلم متحد شوند. این همه تنها در وضعیتی قابل درک است که هم با اسلام و هم با پرچم رسول الله صلی الله علیه وسلم  درحال مبارزه اند، و به دشمنان اسلام خدمت می‌کنند.

دولت یهود و کشورهای غربی‌ می‌ترسند و بیش‌ترین ترس را از وحدت امت اسلامی و تأسیس دوبارۀ حاکمیت اسلامی دارند. بناءً دولت یهود و دشمنان اسلام زیرک اند که نصاب تعلیمی/آموزشی مکاتب/مدرسه‌ها را از محتویاتی‌که مفاهیم وحدت و جهاد فی سبیل‌الله را در فرزندان امت برای تأسیس حاکمیت نظام الله سبحانه وتعالی احیاء می‌کند، عاری نگهدارند.

ای نخست وزیر!

مقامات فلسطین در قتل مردم‌اش و تخریب فرزندان، جوانان و خانواده‌های امت اسلامی در مسیر دشمنان اسلام پیش‌قدم شده‌اند. جنایت تسلیم‌دهی فلسطین به دولت یهود به هیچ وجه متوقف نشده‌است؛ بلکه نیروی‌های امنیتی بازوی محافظ اشغال شده‌اند، و هدف سیاست‌هایی‌که به وسیلۀ مقامات، شورای وزیران و نیروهای امنیتی تطبیق می‌شود، تبدیل به جنگ علیه اسلام شده‌است، و جامعه را به فساد می‌کشاند‌ تا اشغال بتواند سیاست‌ها و برنامه‌هایش را در کرانۀ باختری تطبیق کند. دولت یهود در طی موجودیت مقامات فلسطین به اهدافی دست یافته‌است که در عدم حضور‌ مقامات فلسطینی دست یافتنی پنداشته نمی‌شد.

رهبران دولت یهود چنین چیزی گفته اند. این شرایط از بد بدترِ جامعه و فساد حکم‌فرما بر ادارات دولتی باعث شده‌‌است که یک سلسله مؤسساتی‌که توسط دولت‌های غربی برای نشر فساد در بین مردم فلسطین تمویل می‌شوند، به حیث سرپوش عمل ‌کنند، و عامل اصلی این جنایات تطبیق سیاست دشمنان اسلام است که فرزندان امت را از هویت اسلامی‌شان محروم می‌کنند و تباهی خانواده‌ها را می‌خواهند.

آیا گفته می‌توانید که نصاب تعلیمی/آموزشی فلسطین چرا مفهوم جنیست را بزرگ جلوه می‌دهد و احکام اسلام را که رابطه مردان و زنان را با تضمین‌ سعادت خانواده بر اساس تقوا و پرهیزگاری تنظیم می‌کند کم رنگ می‌سازد؟!

آیا می‌توانید پاسخ دهید که چرا غزوۀ خیبر، قضاوت سعد ابن معاذ رض الله تعالی عنه در باره بنی فریضه،‌ احکام جهاد و جهاد فی سبیل الله از نصاب تعلیمی/آموزشی حذف شده‌است؟!

آیا به مردم فلسطین گفته می‌توانید که چه کسی بیرق‌ها را طرحه‌ریزی و انتخاب کرده و نماد ملی را قرار داده‌است؟! آیا برای‌شان در مورد نامۀ سایکس – پیکوت به یک مزدور عالی رتبه‌ در مصر که به ۲۲ فبروری ۱۹۱۷ ارسال کرد، خواهید گفت، نامه‌ای که طرح و رنگ‌های بیرق‌ها را در آن ارائه کرده‌بود، و این‌که به خاطر ارسال عجولانه این نامه از وی عذرخواهی‌کرد؟! بناءً چنین گفت: «من به‌خاطر عجله در نامه بسیار معذرت می‌خواهم، اما بیشتر از ۲۵ دقیقه وقت نداشتم که آن را به شمول ترسیمات تکمیل کنم» پایان.

آیا برای‌شان خواهید گفت آن‌هایی‌که بیرق‌ها، مرزهای این سرزمین‌ها و سمبول‌های ملی‌تان را ترسیم کرده‌اند، دشمنان‌ شما اند؟  به فرزندان مسلمان پاسخ دهید! چی کسی مرزها را بین مسلمانان ترسیم و سرزمین آن‌ها را تکه تکه کرده‌است؟ چی کسی شعلۀ فرقه‌گرایی، نزاع ملیتی و وطن دوستی را روشن کرده‌ و حرکت‌های ملی را با پول و اسلحه حمایت کرده، چنان‌که مرزها و نفاق را از آن طریق در میان امت مسلمه اساس گذاشته‌است؟

آیا هدف اصلی نصاب تعلیمی/آموزشی مکاتب/مدرسه‌ها آگاه‌سازی اطفال‌مان نیست که در مقابل دشمنان امت مصئون باشند؟!  همان‌گونه که ادعا دارید، بیرق فلسطین‌ نشان ملی است و باید احترام شود، اما پرچم رسول الله صلی الله علیه وسلم چه؟ آن هم باید احترام شود؟  گذشته از آن، آیا به اطفال‌مان تفاوت بین پرچم رسول الله صلی الله علیه وسلم و بیرق فلسطین را گفته می‌توانید؟

ای وزیران!

نمی‌خواهیم در این نامه به همۀ برنامه‌هایی‌که در خدمت به دشمنان اسلام جامه عمل می‌پوشانید، بپردازیم. می‌خواهیم به چیزی‌که قبلاً ذکر کردیم بپردازیم و به شما می‌گوییم:‌ آیا به غضب الله سبحانه و تعالی فکر نمی‌کنید؟ آیا به فکرتان خطور نکرده‌است که امت بر علیه آنانی‌که مرتکب جنایات شده‌اند قیام خواهد‌کرد؟! از وابستگی به دولت یهود و کشورهای غربی و تطبیق سیاست‌های مخرب‌شان بالای مردم فلسطین چه چیزی عاید حال‌تان می‌شود؟! آیا امریکا شما را از غضب و عذاب الله سبحانه و تعالی حفاظت خواهد‌کرد، و آیا شما را از مسلمانانی که قلب‌شان از دست جنایات و فساد‌تان پر از خشم است نجات خواهد داد؟! به‌خاطر چه چیز ریسک می‌کنید؟! اگر از نزد مسلمانان فرار کنید، از عذاب الله سبحانه و تعالی به کجا فرار کرده می‌توانید؟!  

﴿وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ ‌تَنْكِيلاً﴾  [نساء: ۸۴]

ترجمه:‌ و الله (سبحانه و تعالی) قدرت‌اش بیش‌تر و مجازات‌اش دردناک‌تر است.

در فرجام!

مقامات فلسطین و آنانی‌که در پشت چنین قضایا دست دارند، خوب بدانند که حزب‌التحریر بدون تعقیب و حساب گرفتن از آن‌های که سبب چنین ظلم و دست‌گیری‌ها اند، اعضایش را همین گونه در بازداشت رها نخواهد کرد، و فقط دست‌گیری اعضا به قدرت و عزت‌شان در نزد الله سبحانه و تعالی می‌افزاید. ما اعمال دشمنان الله سبحانه وتعالی و رسول الله صلی الله علیه و سلم را حساب می‌کنیم و به اذن الله سبحانه و تعالی روز حساب‌دهی‌شان فرا رسیده‌است. به آن ذاتی قسم می‌خوریم که آسمان‌ها را بدون ستون برپا داشته‌است؛ ذاتی‌که فرعون، ثمود و قوم نوح را محو و نابود کرد؛ آن ذاتی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم را با حق به حیث پیام‌رسان بیم‌دهنده با شمشیر فرستاد. الله سبحانه و تعالی دین‌مان را قائم خواهد کرد و خشم آنانی‌که با ما مخالفت می‌کردند را از قلب‌مان دور خواهد کرد. امت رسول الله صلی الله علیه و سلم باری‌دیگر در محور دین متحد خواهند شد و خلافت بر منهج نبوت طوری که الله سبحانه و تعالی و رسول‌اش وعده داده‌اند، محقق خواهد شد، و آن‌ها هرگز دروغ نمی‌گویند. دولت یهود هرگز وجود نخواهد داشت، و امریکا و کشورهای غربی به حاکمیت اسلام تسلیم خواهند شد.

﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ ‌مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ﴾  [شعرا: ۲۲۷]

ترجمه‌: که ستم کردند به زودی می‌دانند که بازگشت‌شان به کجاست!

شاید فکر کنید این قسم بعید است که رخ دهد، اما مطمئن هستیم که الله سبحانه و تعالی هرگز وعده خلاف نیست، او سبحانه و تعالی به قسم رسول الله صلی الله علیه و سلم و آن‌هایی‌که با الله سبحانه و تعالی عهد بسته اند، ارزش قایل است! اگر الله طول عمر دهد، یقیناً این را خواهید دید.

بالآخره این به شما یک تلنگر است، و شاید به چیزی‌که اسلام امر کرده‌است، بینجامد، اما اگر شما در کنار دشمنان الله سبحانه و تعالی و رسول الله صلی الله علیه و سلم، و دشمنان اسلام و مسلمین ایستاد شوید! سپس کلام الله سبحانه و تعالی برای‌تان کفایت می‌کند:

﴿بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً * الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ [نساء: ۱۳۸- ۱۳۹]

ترجمه:به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آن‌هاست! همان‌ها که کافران را به جای مؤمنان دوست خود انتخاب می‌کنند. آیا عزّت و آبرو را نزد آنان می‌جویند؟ با این‌که همۀ عزّت‌ها از آن الله (سبحانه و تعالی) است؟!

از الله سبحانه و تعالی می‌خواهیم شما را به چیزی هدایت کند که در روز رستاخیز شما را نجات می‌دهد.

﴿يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ (88) إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾ [شعرا: ‌۸۸ – ۸۹]

ترجمه:در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی‌بخشد، مگر کسی‌که با قلب سلیم به پیشگاه الله (سبحانه و تعالی) آید!

تمام ستایش از آن رب‌العالمین است.

حزب‌التحریر-ولایه فلسطین

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

رقم خوردن سرنوشت دموکراسی با شکست حزب تحریک انصاف

  • نشر شده در پاکستان

اگر یک کار را چندین مرتبه تکرار کنید، نتیجۀ متفاوتی را در پی نخواهد داشت. این قانون به دموکراسی نیز صدق می‌کند. تجربیات "پاکستان جدید" نیز هم‌چو پاکستان قدیم به ناکامی انجامیده‌است؛ زیرا در واقع پاکستان قدیم و جدید هر دو تحت عین دموکراسی استعمارگر و کپیتالیست بودند. تصویر پاکستان جدید مبنی ریشه‌کن کردن فساد و تضمین رهبری شفاف تحت دموکراسی ناممکن اثبات شد؛ زیرا دموکراسی نظام تحت سلطۀ اشراف است. تعداد اندک رأی دهنده‌گان انتخابات محلی دلیل دیگری بر این است ‌که مردم این نظام را رد کرده‌اند. آن‌ها به هیچ یک از رهبران قبلی و جدید علاقه‌مند نیستند. آن‌ها خواستار پایان نظامی می‌باشند که زندگی‌شان را متأثر ساخته، اقتصادشان را به صندوق بین‌المللی پول تسلیم کرده و سیاست خارجی‌شان را مطیع فرمان امریکایی‌ها قرار داده‌است. مردم آرزوی پایان نظامی را دارند که شرعاً برای دهه‌ها حقوق‌شان را نقض کرده‌است؛ نظامی‌که سیاست تحصیلی‌اش غلامان روانی را به میدان عمل آورده و سیاست اجتماعی‌اش ارزش‌های خانواده‌گی‌مان را با ترویج ارزش‌های آزادی‌خواه غربی فاسد ساخته است؛ اما نظام حاکم از سرمایه‌دارها/کپیتالیست‌ها و علایق تعدادی از طبقات قدرت‌مند پاسداری می‌کند. فاجعه آن‌است که هر رهبر جدید مردم را به یک تاریخ پست و مبتذل سوق داده، تا جایی‌که آن‌ها حاکمان قبلی را بخشیده و فراموش می‌کنند.

مسلمانان پاکستان تمام انواع حکومت‌های دیکتاتوری و دموکراسی را به‌شمول قانون نظامی، حکومت اضطراری و نظام دوگانه مشاهد کرده‌اند. ناکامی تنظیمات تکنوکرات در قوانین نظامی گوناگون برای همیشه فراموش نشده‌است. هرچند اشراف استعمارگر گزینه‌ای برای تحکیم اقشار به این حکومت فاسد ندارند و وفاداری عمیق‌شان به این نظام بدترین نمونه از غلامی استعمار می‌باشد. اکنون زمان آنست که این نظام ناکام را ریشه‌کن کنیم و همان‌طور که اسلام دستور داده‌است، خلافت بر منهج رسول الله صلی الله علیه و سلم  تأسیس کنیم.

خلافت، پاکستان، افغانستان، آسیای مرکزی، شرق میانه و اطراف‌اش را بر مبنای اسلام متحد می‌کند. خلافت زراعت، صنعت، نیروی نظامی، منابع، سرزمین و نیروی انسانی پاکستان، بنگله‌دیش، ترکیه، ایران، مصر، سودان، نیجریه، مراکش، قطر، عربستان سعودی، یمن، اندوزیا، مالیزیا و دیگر سرزمین‌های اسلامی را وحدت می‌بخشد و در کم‌ترین زمان به یک قدرت بزرگ جهانی مبدل می‌شود. درحال حاضر، هیچ قدرتی توانایی تحمیل جنگ در جهان اسلام را ندارد و نخواهد داشت. خلیفه تمام مشکلات اقتصادی مسلمانان را با استفاده از وحدت مسلمان به‌علاوۀ سیاست‌های اقتصادی اسلامی‌ای حل می‌کند که قرن‌ها پیش خلافت را به یک ابرقدرت جهانی تبدیل کرد.

ای افسران نیروهای مسلح پاکستان! شما قدرت این تغییر را دارید. بنابرین نزد الله سبحانه وتعالی به‌خاطر وضع موجود پاسخگو استید. این نظام استعمارگر ظالم تا زمانی بر دوش مسلمانان تحمیل شده‌است که شما ٖآن‌را بپسندید. با اهدای نصرت به حزب‌التحریر در راستای تأسیس خلافت، خطاهای‌تان را جبران کنید! سپس شما اجر کسانی از مدینه را می‌برید که قبلاَ نصرت‌شان را اعطا به رسول الله صلی الله علیه و سلم عطا کردند. او صلی الله علیه و سلم  درباره انصار فرمودند:

«اللَّهُمَّ أَنْتُمْ مِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ» [بخاری]

ترجمه: یقیناً شما از بهترین مردم دنیا هستید!

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه پاکستان

مترجم: راشد مسلم

ادامه مطلب...

شما ناتوان نیستید! اسلام؛ یگانه راه‌حل تمام بحران‌ها‌ست Featured

  • نشر شده در ترکیه

در طول دو ماه گذشته،‌ترکیه وارد بحران بزرگ اقتصادی گردید. هر روز لیره‌ترکی ارزش خود را از دست می‌دهد. با وجودی‌که حالت وخیم فردا از امروز قابل حس و درک است، اما هنوز سیاست‌های نابکار که در جریان سال‌های متمادی تطبیق می‌گردید، دولت را به سمت عمق بحران سوق می‌دهد. گرچه نرخ اسعار نیز در حال افزایش است، اما مقامات تنها نظاره‌گر این تحولات می‌باشند، حتی حد‌اقل دستمزدی‌که به حیث خبرخوش در سال 2022 توسط رئیس جمهور اردوغان اعلام گردید، پائین‌تر از میزان افزایش تورم‌پولی ‌ترکیه است. در گذشته حد‌اقل دستمزد 4253.4 لیره معادل 274 دالر می‌گردید، اما حالا ارزش آن به 258 دالر کاهش یافته است. تنها همین موضوع برای نشان دادن وضعیت وخیم این کشور کافی‌ست، خصوصاً با افزایش قیمت‌ها در سال جدید، همین مقدار دستمزد حتی نمی‌تواند که نیاز‌های اولیه برادران کارگر ما را برآورده سازد.

شعار‌ها و وعده‌های دروغین بر علاوۀ هراس سیاسی در برابر بحران، سبب شده تا کسر یا کمبود بودجه بیش‌تر از قبل افزایش یابد. برای جلوگیری از کسر بودجه تلاش می‌ورزند تا توسط سرمایه گذاری پول خارجی یا گرفتن قرضه با پرداخت سود هنگفت و یا چاپ پول کاغذی بدون پشتوانه این مشکل را حل نمایند. در حالی‌که ‌ترکیه از سال 1970 تا اکنون با کسر بودجه مواجه است و به مرور زمان خطر آن دو برابر می‌گردد. در واقع؛ دولت AKP با مصارف غیر ضروری خطر کسر بودجه را دو برابر می‌سازد. با اعمار شاهراه‌ها، پل‌ها، کانال‌ها، تونل‌ها و مصارف هنگفت بالای میدان‌های هوائی و شفاخانه‌ها؛ جلوگیری از خطر کسر بودجه ناممکن گردیده است. بدون شک که سرک‌ها، پل‌ها و شفاخانه‌های مورد نیاز مردم اعمار گردد، اما باید با درنظر داشت ظرفیت و امکانات موجود صورت گیرد. هم‌چنان، چاپ پول بدون پشتوانه و تطبیق پروژه‌ها از طریق قرضه با پرداخت سود هنگفت، در واقع دولت را به سمت فاجعه و تباهی نزدیک‌تر می‌سازد. برعلاوۀ سرمایه گذاری‌های غیر ضروری؛ فساد، رشوت، مزایده‌های تصادفی و قیمت‌های عصبانی کننده، تماماً نتیجه بحران اقتصادی را اجتناب ناپذیر و غیر قابل انکار ساخته است. لذا؛ فساد و مصارف بیهوده از جملۀ عوامل و اما کسر بودجه و بحران اقتصادی نتایج آن می‌باشد.

درین روز‌ها که تورم‌پولی از 70 درصد تجاوز نموده، لیرۀ‌ترکی ارزش خود را هر روز از دست می‌دهد و مردم به خاطر بلند بودن مصارف زنده‌گی پریشان و نگران اند، حزب التحریر به منظور ادای مسؤلیت خویش راه حل درست و اساسی را پیشنهاد می‌کند. برخلاف احزاب سیاسیِ دیگر، حزب التحریر از اقیانوس افکار اسلامی آب می‌خورد نه سرمایه داری که در واقع مؤلد تمام مشکلات روی زمین می‌باشد.

لهذا؛ حزب التحریر-ولایه‌ترکیه با جزئیات تشریح خواهد نمود که چگونه تورم‌پولی را کاهش دهیم، چگونه از افزایش نرخ اسعار غیر عادی جلوگیری نمائیم، چگونه بدون سرمایه‌گذاران خارجی تجارت خود را زنده و رونق دهیم، چگونه موانع عدم رشد زراعتی را که تقریباً معدوم است را از بین ببریم، چگونه عدم اشتغال یا بی وظیفه گی را محو نمائیم، چگونه سازمان‌های سودی و بازار های سهامی کارکنان را استثمار می‌نمایند، چگونه اقتصاد بدون مالیات را حاکم سازیم و این‌که منابع اساسی اقتصاد از چی چیزی تشکیل یافته است. به زودی نتایج کاری خود را تحت عنوان "راه‌حل‌های اسلامی برای بحران‌های اقتصادی" در ده مقاله در خدمت عام مردم قرار خواهیم داد.

در این تحقیق که بر اساس نظام اقتصادی اسلام صورت گرفته، هنگام دریافت راه‌حل‌های به بحران‌های اقتصادی و اخلاقی، به جز از مبدأ اسلام به هیچ مبدأ دیگر مراجعه نگردیده است؛ زیرا اسلام یگانه مبدأ است که دارای راه‌حل واقعی برای مشکلات اقتصادی، سیاسی و اخلاقی می‌باشد. اسلام دینِ نیست که تنها مردم را در مساجد محدود نماید! اسلام دینِ نیست که تنها رابطه انسان را با خالق تنظیم نماید! اسلام دینِ نیست که تنها در مراسم مذهبی از آن یاد آوری گردد! بلکه اسلام، نظامی است که مشکلات تمام بخش‌های زنده‌گی را به شکل واقعی حل می‌نماید. این اسلام بود که در گذشته مسلمانان را عزیز و شایستۀ حاکمیت جهان گردانید. اسلام هنوز نیز دارای همان عزت و قدرت است! زیرا نظام اقتصادی اسلام یگانه راه‌حل برای نجات از این بحران است، نه تنها برای مسلمانان؛ بلکه ضامن نجات تمام بشریت از چنگال نظام کثیف سرمایه‌داری‌ست که اصلاً ‌ترحم و رحم را نمی‌شناسد. شما ناتوان نیستید! زیرا اسلام تنها راه‌حل تمام بحران‌ها‌ست.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه‌ترکیه

مترجم: عبدالله صالحی

ادامه مطلب...

دموکراسی مانعی‌ست در مقابل پیشرفت کراچی، بلوچستان، مناطق قبایلی فدرال و جنوب پنجاب؛ امری‌که حقوق اقلیت‌ها در آن زیرپا می‌شود! Featured

  • نشر شده در پاکستان

به تاریخ 27 نوامبر 2021م مجلس سِند لاحیه‌یِ سال 2021م را به تصویب رسانید که بر اساس آن بیشترین پایه‌های قدرت مرکزی به حکومت ولایتی/استانی منتقل گردید. با این امر حزب مردم پاکستان (PPP) در سِند بودجه توسعه کراچی را در دست خود گرفت. از زمانِ بازگشت دموکراسی در سال 2008م، حزب مردم پاکستان به شکل متواتر بودجه توسعه را از کراچی به سِند انتقال داده است؛ طوری‌که این امر باعث می‌شود رشد و پیشرفت را در کراچی با داشتن آن همه 23 میلیون نفوس از حرکت باز دارد. به سطح ملی، ایالت بلوچوستان فقط 17 چوکی را از جمله 342 چوکی در شورای ملی از آن خود دارد. محروم ساختن یک ولایت/استان و مردم آن موجب احساس جدایی‌طلبی را برمی‌انگیزد. همین تراژیدی یک‌سان با (FATA) "مناطق قبیله‌ای تحت اداره فدرال" و جنوب پنجاب نیز رُخ داده است. این واضح است که آن مناطق اصلاً نقش به‌سزایی را صرف‌نظر از حُجم نفوس آن‌ها در تشکیل حکومت ملی و ولایتی/ایالتی و هم‌چنین در عرصه پیشرفت، ایفا نمی‌کند.

خلافت به‌طور مکمل نظام اسلامی را تطبیق می‌کند. در اسلام مجاز نیست که بین ساکنین دولت در حقوق، توزیع منابع، تأمین نیازمندی‌های زنده‌گی و پیشرفت تبعیض قائل گردد. خلیفه بین باجور، پیشین، کراچی، روهری، مکرن، لاهور، اسلام‌آباد یا گلگت فرق قائل نمی‌شود. تحت حاکمیت خلافت، بنگله‌دیش به‌عنوان یک ولایت باقی می‌ماند؛ بخاطری‌که خلیفه مایل است، اسلام‌آباد، چیتاگونگ، سیلت و کراچی را همسان و به یک شیوه که دولت هندو آن را در سال 1971م استثمار نموده بود، پیشرفت دهد.

خلیفه مجبور نیست که هر پنج سال از اُمت رأی بگیرد. او خلیفه‌یِ مادام‌العمر تا وقتی‌که شریعت را تطبیق می‌کند، می‌باشد. بنابرین او توسط کسانی‌که اکثریت را باخود دارد، برای زوال یا حفظ قدرت‌اش تهدید نمی‌شود. آن‌چه او را به شکست مواجه می‌کند، که بعداً توسط محمکه و قاضی مظالم از چوکی خلافت برطرف می‌گردد، عدم تطبیق شریعت است. در طول تاریخ مدینه، پایتخت خلافت، از قحطی رنج می‌بُرد، درحالی‌که کاروان‌های غذا از ولایه مصر فرستاده شده بود. در خلافت، بغداد، دمشق، بصره، بخارا، سمرقند، حلب، نیشاپور، بلخ و دهلی تمام آن‌ها به طور سریع درحال پیشرفت بود. 

‏دموکراسی با خشم‌اش شرق و غرب را ویران ساخته، درحالی‌که استعمارگرانِ غربی به تاراج بُردنِ ثروت جهان کمر بسته است و از سوی دیگر، می‌خواهند با ایجاد هرج‌و‌مرج بتوانند بعضی مسلمانانِ جهان را بی‌هراسانند. هرنوع ساختار دموکراسی اعمال شیطانی را تولید می‌کند و زمانِ آن رسیده است که آن را دفن کرد. مسلمانان پاکستان به این اُمید هستند که افسران مخلص نیروهای مسلح آن‌ها را از چنگ دموکراسی آزاد سازد و نصرت خود را به حزب‌التحریر جهت اعاده‌یِ خلافت بر منهج نبوت اعطا کند. ‏الله سبحانه‌و‌تعالی فرمود:

 

﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى(123) وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى(124) قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125) قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى﴾ [طه: 123-126]

ترجمه: پس اگر از سوى  من هدايتى برای‌تان بيايد، هركس كه از هدايت من پيروى كند، گمراه نمى شود و به رنج نيفتد، و هركس از ياد من رويگردان شود، زندگانىِ تنگ و سختی خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا برانگيزيم؛ گويد: پروردگارا، چرا مرا نابينا برانگيختى حال آن‌كه در دنيا بينا بودم؟ فرمايد: بدين‌سان بود كه آيات ما برايت آمد و آن‌ها را فراموش كردى و بدين‌سان امروز درباره  تو فراموشى روا داشته شود.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: ارسلان مبارز

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه