چهارشنبه, ۲۸ مُحرم ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۷/۲۳م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به جواب نازک الملائکه

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در نزدم سوالی است، امیدوارم به زودی جوابم را ارائه نمائید. آیا نکاح دختر بدون رضایت وی تمام می‌شود؟ راه‌حل مشکل این عقد نکاح و کتابت آن چیست؟ من با تأیید و امضای نکاح‌نامه مجبور نشد‌م؛ بلکه برایم خبر دادند که خواستگار یا داما‌د بر درب خانه است و من با این عقد موافق بودم؛ ولی در این وقت احساس کردم بدون این‌که کسی با من در این خصوص صحبت کند، من برای پذیرش این عقد نکاح مجبور هستم.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

در خصوص این مسئله در کتاب نظام اجتماعی، باب نکاح حدیثی را از رسول الله صلی الله علیه وسلم ذکر نمودیم: از عبدالله بن بریده از پدرش روایت شده است که او گفت:

«جائت فتاةٌ إلى رسولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم فقالتْ: إِن أبي زَوَّجَني ابنَ أَخيهِ لِيَرْفَعَ بي خَسيسَتَهُ. قالَ: فَجَعَلَ الأمرَ إليها فقالتْ قد أَجَزْتُ ما صَنَعَ أبي، ولكنْ أردْتُ أن أُعْلِمَ النساءَ أنْ ليسَ إلى الآباءِ مِنَ الأمْرِ شيءٌ»

(رواه ابن ماجه)

ترجمه: دختری نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: پدرم مرا به نکاح برادر زادهاش در آورده است تا توسط من خساست و بدیی آن را بر دارد. پدر عبدالله بن بریده گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم صلاحیت و اختیار را به دختر سپرد، سپس آن دختر گفت: آنچه که پدرم آنجام داده قبول کردم؛ ولی این مسئله را به خاطری گفتم تا زنان بدانند که پدران حق ندارند دخترانشان را اجباراً به نکاح بدهند.

در کتاب "مصباح الزجاجة فی زوائِد ابن ماجه" نوشته‌ی ابی العباس شهاب الدین البوصیری الکنانی الشافعی، متوفی سال 840هـ  چنین روایت شده است: «از عبدالله بن بریده روایت است که از پدر خود روایت نموده است که گفته است: دختری نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت پدرم مرا برای برادر زاده‌اش به نکاح داده است تا توسط من بدنامی و خساست برادر زاده‌اش را دور سازد. اوگفت: «فَجعل الْأَمر إِلَيْهَا فَقَالَت قد أجزت مَا صنع أبي وَلَكِن أردْت أَن تعلم النِّسَاء أَنه لَيْسَ للآباء من الْأَمر شَيْء» ترجمه: اختیار تأیید و رد نکاح را به دختر داد، سپس دختر گفت: من این نکاح را قبول کردم؛ ولی آن را به صورت واضح بیان کردم تا زنان بدانند که پدران صلاحیت ندارند تا دختران‌شان را اجباراً به نکاح بدهند.» او گفته: رجال این حدیث ثقه هستند و اسنادش صحیح است.

بناءً بر پدر دختر لازم است که موافقه‌ی دختر را برای عقد نکاح بگیرد و از اجازۀ دختر مطمئن گردد؛ چون ایجاب و قبول با رضایت و اختیار دختر تکمیل می‌شود. ما این مسئله را در باب نکاح کتاب نظام اجتماعی به گونۀ ذیل واضح نمودیم:

«وقتی از زن خواستگاری می‌شود، حق موافقۀ نکاح و رد آن تنها از زن است؛ هیچ‌کس از اولیاء و غیراولیای زن حق ندارند که زن را بدون اجازۀ وی به نکاح بدهند و یا آن را از نکاح مانع شوند.» از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«الثَّيِّبُ أحقُّ بِنَفْسِها مِنْ وَلِيِّها، والبِكْرُ تُسْتأْذنُ في نَفْسِها وإِذنُها صُماتُها»

(رواه مسلم)

ترجمه: زن بیوه از ولیاش در اجرای عقد نکاح مستحق‌تر است. از دختر باکره باید اجازه گرفته شود، سکوت دختر، اجازۀ وی به حساب می‌آید.

از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لا تُنْكَحُ الأَيِّمُ حتى تُسْتَأْمَرَ، ولا البِكْرُ حتى تُسْتَأْذَنَ. قالوا: يا رسولَ اللهِ، وكيفَ إذْنُها؟ قال: أن تَسْكُتَ»

(متفق علیه)

ترجمه: نکاح زن بیوه درست نمی‌شود؛ مگر این‌که خودش به آن هدایت دهد و هم‌چنان نکاح دختر درست نمی‌شود؛ مگر این‌که از وی اجازه گرفته شود. فرمودند اجازۀ دختر چگونه است یا رسول الله! ایشان فرمودند: اجازۀ دختر سکوت وی است.

از ابن عباس روایت شده است:

«أن جاريةً بكْراً أَتَتْ رسولَ اللهِ فَذَكَرَتْ أَن أَباها زَوَّجَها وهِيَ كارِهَةٌ، فَخَيَّرها النبيُّ»

(رواه ابوداود)

ترجمه: دختری نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: پدرش وی را جبراً به نکاح داده است، رسول الله صلی الله علیه وسلم دختر را به رد و قبول این عقد اختیار داد.

از خنساء بنت خذام انصاری روایت شده است:

«أن أباها زَوَّجها وهِيَ ثَيِّبٌ فَكَرِهَتْ ذلك فأَتَتْ فَرَدَّ نِكاحَها»

(رواه بخاری)

ترجمه: پدر دختر، دخترش را در حالی‌که وی بیوه بود، به نکاح داده بود و دختر به این نکاح رضایت نداشته و این نکاح را رد کرد.

تمامی این احادیث به صورت صریح دلالت دارند، تا زمانی‌که اجازۀ زن گرفته نشود، نکاح آن تکمیل نمی‌شود؛ اگر نکاح زن منعقد شود؛ ولی خود زن آن را رد کند و یا اجباراً به نکاح داده شود، عقد نکاح آن فسخ می‌گردد؛ مگر این‌که خودش بعداً به این عقد رضایت نشان داده و یا به این عقد باز گردد.»

شما صراحت نص کتاب نظام اجتماعی را دیده اید؛ طوری ‌که ذکر کردیم، همۀ این احادیث صراحت دارند که اگر اجازۀ زن برای نکاح گرفته نشود، نکاح آن تکمیل نگردیده و اگر چنین نکاح را رد کرد و یا به اجبار نکاح داده شده بود، نکاح آن قابل فسخ است؛ مگر این‌که خود زن به این نکاح بعدا باز گردد و یا راضی گردد.

امیدوارم که در همین قدر کفایت کند، الله سبحانه وتعالی بر همه چیز عالم‌تر و در کارش حکیم‌تر است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

الله متعال عمر طولانی نصیب‌تان فرماید. از شما پرسشی دارم، امیدوارم پاسخ ارائه فرمایید. واضح است که مالیات در اسلام حرام می‌باشد؛ پس دولت اسلامی چگونه می‌تواند چنین مشکلی را بر طرف کند؛ درحالی‌که امروز (توظیف، عشر و خراج) وجود ندارد؟

پاسخ:

علیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

معلوم می‌شود که در رابطه به پرسش موضوع، شما دچار التباس شده‌اید؛ چون می‌گویید که: مالیات در اسلام حرام می‌باشد. این به شکل عام در حالات مخصوص درست است. هم‌چنان گفتید: امروزه عشر و خراج وجود ندارد. باید توجه داشته باشید که سرزمین مسلمانان یا عشری است و یا هم خراجی که فعلاً وجود دارد. در رابطه به موضوع، شما کلمات؛ چون: توظیف، عشر و خراج را یادآور شدید که کلمۀ (توظیف) در این‌جا بی‌ربط می‌باشد.

به‌هرصورت ما برای‎تان پاسخ مفصلی ارائه خواهیم داشت تا ابهامی باقی نماند. إن‌شاءالله!

1- شریعت سلطان را از وضع مالیات بالای مسلمانان به خواست خودش نهی نموده است. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در حدیثی‌که احمد روایت نموده و زین و حاکم آن را صحیح می‌دانند، فرموده‌اند:

«لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ صَاحِبُ مَكْسٍ»

ترجمه: صاحب مالیات وارد بهشت نمی‌شود.

کلمۀ (مکس) عبارت از مالیاتی است که از تجار در مرز سرزمین‌های گرفته شده اخذ گردد؛ اما نهی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم مطابق حدیث متفق علیه که از طریق ابوبکره روایت شده است، تمام مالیات را شامل می‌شود که فرمودند:

«إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا»

ترجمه: بدون شک خون، مال و آبروى شما بر يک‌ديگر حرام است؛ مانند: حرمت امروز و اين ماه و اين شهر شما.

این حدیث شامل خلیفه و عامۀ مردم می‌گردد؛ بناءً برای خلیفه جائز نیست تا به خاطر مصارف، از مردم مالیات اخذ کند؛ بلکه باید از بیت‌المال استفاده نماید.

2- اما حالات خاصی وجود دارد که شریعت مطابق نصوص وارده، آن را استثناء قرار داده و مصارف را خاص بیت‌المال نکرده و آن را شامل همه مسلمان نموده است. این در صورتی است که مال کافی در بیت‌المال وجود نداشته باشد. مصارف از دوش بیت‎المال به دوش امت افتاده و از سرمایه‌داران امت به مقدار ضرورت بدون زیادت از نیاز، مالیه اخذ گردیده و در مواضع خاص خودش مصرف می‎گردد. باید واضح گردد که اخذ مالیه در چنین یک وضعیت از خواست و صلاحیت حاکم نیست که هرگونه خواست مالیه اخذ نماید؛ بلکه سلطان مجری اوامر الله سبحانه‌وتعالی است. در چنین یک وضعیت امر الله سبحانه‌وتعالی را اجراء کرده و مطابق احکام شرعی عمل می‌نماید [حسب نیاز مالیات را بالای ثروت‌مندان امت وضع می‌کند.] بدین اساس شریعت سلطان را مکلف به پرداخت مصارف مسلمانان از بیت‌المال نموده است؛ پس اگر مال کافی در بیت‌المال وجود نداشت که کفایت مصارف را بکند، خلیفه مطابق احکام شرعی می‌تواند به قدر ضرورت مالیات را بالای ثروت‌مندان وضع نماید که در این‌صورت عمل وی حرام نمی‌باشد.

3- جواز وضع مالیات بالای مسلمانان باید دارای شروط زیر باشد:

این‌که در بیت المال مال کافی وجود نداشته باشد؛

وجود نص شرعی‌که مصارف را بالای بیت‌المال و مسلمانان واجب گرداند؛

وضع مالیات باید بیش‌تر از نیاز نباشد؛

مالیات باید بالای ثروت‌مندانی‌که بیش‌تر از نیازشان ثروت دارند، وضع گردد.

4- هم‌چنین اخذ مالیات از مسلمانان مطابق شروط گذشته صورت می‌گیرد و آن زمانی است که شریعت انفاقِ حالات ویژه را نه تنها بالای بیت‌المال؛ بلکه بالای جمیع مسلمین فرض کرده باشد. به‌گونۀ مثال: اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف برای فقراء نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف فقراء نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‎گردد. حاکم در مستدرک خود از عائشه رضی‌الله‌عنها روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«لَيْسَ بِالْمُؤْمِنِ الَّذِي يَبِيتُ شَبْعَانًا وَجَارُهُ جَائِعٌ إِلَى جَنْبِهِ»

ترجمه: مومن نیست آن‌که خودش سیر بخوابد؛ ولی همسایه او در کنارش گرسنه باشد.

در روایت طبرانی در معجم کبیر از انس بن مالک رضی‌الله‌عنه روایت شده که گفت: رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانًا وَجَارُهُ جَائِعٌ إِلَى جَنْبِهِ وَهُوَ يَعْلَمُ بِهِ»

ترجمه: هرکسی‌که شب را سیر به بستر برود و بداند که همسایه‌اش در کنار او گرسنه مانده به من ایمان نیاورده است.

حاکم در مستدرک از ابن عمر رضی‌الله‌عنهما روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«وَأَيُّمَا أَهْلِ عَرْصَةٍ أَصْبَحَ فِيهِمُ امْرُؤٌ جَائِعًا، فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُمْ ذِمَّةُ اللَّهِ»

ترجمه: اهل هر سرزمینی‌که شب را به روز برسانند؛ درحالی‌که شخصی گرسنه‌ای در میان آنان باشد، ذمۀ خدا و رسول‌اش از آنان بری است.

اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف جهاد نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازه ضرورت وضع می‌گردد؛ چون بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف جهاد نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ

[توبه -41]

ترجمه: در راه خدا به مال و جان جهاد کنید، این کار شما را بسی بهتر خواهد بود؛ اگر مردمی با فکر و دانش باشید.

دلایل دیگر نیز در این راستا وجود دارد.

اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف ارتش نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون: بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف ارتش نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردند؛ چون: احمد در مسند خویش از عبدالله بن عمرو رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند:

«لِلْغَازِي أَجْرُهُ، وَلِلْجَاعِلِ أَجْرُهُ وَأَجْرُ الْغَازِي»

ترجمه: برای غازی اجر خودش و برای مزددهنده اجر غازی و اجر خودش داده می‌شود.

اگر در شهری بیمارستان وجود نداشت و عدم موجودیت آن سبب متضرر شدن مردم می‌گردید و بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف اعمار آن نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون: اعمار بیمارستان جهت رفع ضرر از مردم، تنها مسئولیت بیت‌المال نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد؛ چون: جلوگیری از ضرر واجبۀ عامه‌ای مردم می‌باشد. حاکم در مستدرک حدیث صحیحی را از ابی سعید خدری رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ، مَنْ ضَارَّ ضَارَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ شَاقَّ شَاقَّ اللَّهُ عَلَيْهِ»

ترجمه: ضرر و زیان رسانیدن به خود جائز نیست. کسی‌که به دیگری زیان وارد می‌کند، الله جل‌جلاله به او زیان رسانده و کسی‌که دیگری را به مشقت اندازد، الله جل‌جلاله او را به مشقت خواهد افگند.

اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف برای رعیت در حوادث؛ مانند: طوفان و زمین لرزه نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف حوادث نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. به دلیلی‌که ابوداود در سنن خویش از ابن حُجَیرالعَدَوی روایت می‌کند که گفت: از عمر بن خطاب رضی‌الله‌عنه شنیدم که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«وَتُغِيثُوا الْمَلْهُوفَ وَتَهْدُوا الضَّالَّ»

ترجمه: متضرر را کمک و گمراه را راهنمایی کنید.

این حدیث در زمان قحطی‌که قبلاً یادآور شدیم، نیز صدق می‌کند.

5- مصارف در مواردی؛ چون: ایجاد راه دومی، اعمار بیمارستان دومی، فابریکه‌های تولیدی؛ مانند: استخراج نکل و سنگ سرمه، ایجاد حوض‌ها به خاطر کشتی‌های تجارتی وغیره که عدم موجودیت‌شان باعث متضرر شدن مردم نمی‌گردد، تنها مسئولیت بیت‌المال می‌باشد. در صورت موجودیت پول کافی، بیت‌المال باید اقدام به این کارها نماید؛ اما اگر پول کافی در بیت‌المال وجود نداشت، مسلمانان مکلف به پرداخت مالیات نبوده و باید منتظر بمانند تا پول مورد نیاز به دسترس بیت‌المال قرار گیرد.

6- به جز از ثروت‌مندان، مالیات بالای دیگر مسلمانان وضع نمی‌گردد؛ چون کسی‌که بیش‌تر از حاجات اساسی‌اش ثروت نداشته باشد، از وی مالیات اخذ نمی‌گردد؛ مگر کسی‌که بیش‌تر از حاجات اساسی‌اش ثروت داشته باشد، مالیات پرداخت می‌نماید. بخاری از ابوهریره روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«خيرُ الصدقة ما كان عن ظهر غنى»

ترجمه: بهترین صدقه آن است که با پشتوانۀ بی‌نیازی باشد.

غِنَی آن را گویند که  انسان بدان نیاز نداشته باشد و از حد نیازش خارج باشد.

مسلم از جابر رضي‌الله‌عنه روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«ابدأ بنفسك فتصدّق عليها، فإن فَضَلَ شيءٌ فلأهلك، فإن فَضَلَ عن أهلك شيءٌ فَلِذي قرابتك، فإن فَضَلَ عن ذي قرابتك شيءٌ فهكذا وهكذا - يقول فبين يديك، وعن يمينك، وعن شمالك»

ترجمه: مصرف را از خود شروع کن و اوّل به نفس خویش کمک نما؛ پس اگر چیزی اضافه شد، آن را به اهل و عیال خود بده‌؛ اگر از اهل و عیال‌ات چیزی اضافه گردید، آن را به خویشاوندان خویش عطا کن‌ و اگر از آنان چیزی اضافه ماند، این چنین و آن چنان پیش‌رو، چپ و راست (به هرکی خواهی بدون منت) مصرف کن.

پس کسی‌که باید برایش انفاق شود، در مرتبۀ دوم پس از خود انفاق‌کننده قرار داده شده و مالیات نیز مانند نفقات و صدقه می‌باشد؛ چون الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْو

[بقره: 219]

ترجمه: از تو ميپرسند: چه‌چيز را صدقه و انفاق كنند؟ بگو: مازاد از نيازمندي خود و خویش را.

یعنی مالی‌که از نیاز بیش‌تر باشد و در مصرف‌اش زحمت نی‌آید آن را مالیه گرفته می‌شود؛ پس مالیات از ثروت‌مندانی‌که شامل دایرۀ زکات می‌گردند، گرفته می‌شود؛ نه از فقراء.

7- اما مالیات بیش‌تر از قدر ضرورت بالای رعیت وضع نمی‌گردد؛ چون نصوص شرعی، گرفتن مالیات را به خاطر رفع نیازمندی‌های خاص جواز داده است. این همان حالت استثنائی گرفتن مال یک فرد بدون رضایت‌اش می‌باشد. بناءً باید همان حدی را که نصوص در اخذ مالیات معین ساخته [گرفتن مالیات به اندازۀ نیاز؛ نه بیش‌تر از آن]، رعایت گردد، درغیرآن اخذ مالیات بدون رضایت، ظلم محسوب می‌گردد.

8- از آن‌چه که گذشت فهمیده می‌شود که فرضیه ناتوانی (دائمی و یا شبیه دائمی) در رابطه به بودجه دولت خلافت اسلامی، یک فرضیه‎ای می‌باشد که در غیر محل اصلی‌اش قرار دارد؛ چون ناتوانی یعنی این‌که عوائد برای مصارف کفایت نکند. ولی اگر اسلام به شکل احسن تطبیق گردد، این ناتوانی بنا به دو امر مهم، خلاف اصل می‌باشد:

الف: احکام شرعی بدون درنظرداشت اجتهاد و سنجش مردم، چگونگی اخذ مالیات و مصرف آن را توسط دولت، مفصلاً بیان نموده است. قسمی‌که در بالا تذکر دادیم انفاق را در بعضی از اموری‌که ربطی به وجود و عدم وجود مال در بیت‌المال ندارد، بالای بیت‌المال و مسلمانان لازم گردانیده است. اگر مال کافی در بیت‌المال وجود نداشته باشد، مالیات جهت تنظیم بعضی امور وضع می‎گردد. مصارفی‌که فقط برای بیت‌المال لازم است، هنگامی باید صورت گیرد که بودجۀ کافی برای مصرف در بیت‌المال مسلمانان وجود داشته باشد، دراین‌صورت هیچ نوع مالیاتی بالای مسلمانان وضع نمی‌گردد.

ب: عوائد دائمی بیت‌المال عبارت است از: فَيء، غنائم، أنفال، خراج وغیره. هم‎چنین ملکیت عامه با انواع آن و هم‌چنین ملکیت دولتی نیز شامل عوائد بیت‌المال که عبارت است از: عشر، خمس معادن، معدن و اموال زکات.

پس حالات اصلی این است که هرگاه دولت خلافت موجود باشد، دارائی، تنها عوائد دائمی بیت‌المال حتماً مصارف اساسی  بیت‌المال را برآورده می‎سازد، برابر است که در وقت مشکلات، مال فزیکی در بیت‌المال موجود باشد یا خیر. پس تصورِ عجز دولت خلافت در مصارف اساسی‎اش یک امر خیلی بعید است. لذا تصورِ ناتوانی و ضعف مالی در پرداخت مصارف [برای بیت‌المال دولت اسلامی]، امر نادرست و به دور از واقعیت می‌باشد.

تفصیلات بیش‌تر در کتاب‌های نظام اقتصادی، کتاب اموال در دولت خلافت و کتابِ مقدمۀ دستور نیز پیشکش شده است.

امیدوارم این جواب به یاری الله سبحانه‌وتعالی کافی باشد.

برادرتان شیخ عطاء بن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

برادر محترم، اگر امکان دارد پرسش‌ام را پاسخ دهید!

من یک‌جوان مسلمان مجردم، الله سبحانه‌وتعالی، اسلام و آن‌چه‌ را که حبیب و سردار ما محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم آورده و تطبیق‌اش کرده، دوست دارم. در منطقه‌ای زندگی می‌کنم که نه دین وجود دارد و نه اخلاق، از اسلام فقط نام و نشان برای ما مانده است و بس. شیوه تدریس در مدرسۀ ما مبارزه علیه اسلام است.

من نمی‌خواهم ازدواج کنم؛ چون مطمئن‌ام که توانایی حفظ پسران و دخترانم را در مسیر اسلام ندارم؛ اگر ازدواج کنم گویا که قوغ آتش را در دستم گرفته باشم. اولادهای من به زودی چیزهایی را می‌آموزند که به ضررشان است؛ بدین‌صورت من وقت کافی برای تعلیم‌شان ندارم؛ چون شغل‌ام به من اجازه نمی‌دهد؛ خانمم نیز به سبب شغلی‌که دارد نمی‌تواند آن‌ها را تربیه کند.

خلاصه: احادیث زیادی پیرامون این‌که ازدواج کردن نصف دین است موجود است و فعلاً هم آن‌ها را خواند‌ام. برعلاوه، حدیثی دیگری نیز موجود است که معنای آن این است: "مجردی فسق در امت است"؛ لهذا آیا این درست که اگر من ازدواج نکنم، دین‌ام تکمیل نمی‌شود؟ می‌خواهم پاسخ آن را از شما دریافت کنم، درحفظ الله بوده و جنت نصیب‌تان باد!

برادر شما Абдуллах Ахъяров

 

من دو پرسش دارم:

1- می‌خواهم ازدواج کنم، دختری را پیدا کرده‌ام که هیچ یک از نزدیکانش را نمی‌شناسم، تااین‌که اجازۀ ملاقات با دختر را کمایی کنم، پدرش محافظ آن دختر است و او از شخصیت من چیزی نمی‌داند که اجازۀ دیدار با دخترش را برایم دهد. طبق معمول، ملاقات من با دختر در باغچه‌ای عمومی و یا در قهوه‌خانه حاصل می‌شود. آیا همین ملاقات در خانۀ آن‌ها بهتر و خوبتر نیست؟ مخصوصاً خواهران احساس تردد و دودلی می‌کنند، به عدم جدیت و باورشان در هنگام ملاقات دور از خانه ویا در قهوه‌خانه که باعث رد کردن ادواج‌شان می‌شود.

2- بسیاری از برادران در این‌جا در قرم می‌خواهند ازدواج کنند؛ مگر بسیاری از خواهران برای این‌که درس و تدریس را منحیث سنت تکلیف خود قرار داده و آن را نسبت به ازدواج کردن ترجیح می‌دهند. در این‌جا من دوست دارم سؤال داشته باشم که آیا نزد الله سبحانه‌وتعالی بهتر و خوبتر نیست که خواهران ازدواج را مقدم و مفضل نسبت به درس‌های‌شان در کانون‌های علمی سیکولاریزم بدانند؟

پاسخ:

عليكم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبركاته!

در این دو سوال مشابهت و ارتباطی است پیرامون ازدواج و اهمیت آن، از این جهت جواب من به هردو سوال نزدیک‌ترین تفاوت را دارد، الله سبحانه‌وتعالی شما را هدایت و در این امر مرا موفق بگرداند.

1- بدون شک که الله سبحانه‌وتعالی انسان‌ها را از یک مرد و زن پیدا کرد و بین آن‌ها موده و رحمت را بر وفق احکام شرعی تنظیم کرد، الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾

ترجمه: و یکی از نشانه‌های (دال برقدرت و عظمت) خدا این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی را آفرید تا در کنار آنان (در پرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید و در میان شما و ایشان مهر و محبت انداخت (و هریک را شیفته و دل‌باختۀ دیگری ساخت، تا با آرامش و آسایش، مایه شگوفائی و پرورش شخصیت هم‌دیگر شوید و پیوند زندگی انسان‌ها و تعادل جسمانی و روحانی آن‌ها برقرار و محفوظ باشد.)؛ مسلماً در این (امور) نشانه‌ها و دلائلی (برعظمت و قدرت خدا) است برای افرادی‌که (درباره پدیده‌های جهان و آفریده‌های یزدان) می‌اندیشد.

2- بدون شک که اسلام عزیز به ازدواج تشویق می‌کند؛ پس ازدواج کنترل‌کنندۀ چشم، محافظ فرج، آرام‌کنندۀ نفس و حفاظت‌کنندۀ دین است.

- بخاری از عبدالله رضی‌الله‌تعالی‌عنه خارج کرده که گفت: ما همراه با نبی کریم صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودیم، او گفت:

«مَنِ اسْتَطَاعَ البَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ، فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ»

ترجمه: هرکه از میان شما توان ازدوج را داشته باشد؛ پس باید ازدواج کند؛ زیرا ازدواج کنترل‌کنندۀ چشم و محافظ فرج است و هرکه استطاعت ازدواج را ندارد، باید روزه گیرد؛ چون روزه، سپری برای طغیان آتش غریزه است.

- حاکم در مستدرک خود از أنس بن مالکٍ رضی‌الله‌تعالی‌عنه روایت کرده که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت:

«مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ امْرَأَةً صَالِحَةً، فَقَدْ أَعَانَهُ عَلَى شَطْرِ دِينِهِ، فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي الشَّطْرِ الثَّانِي»

ترجمه: کسی را که الله سبحانه‌وتعالی زن صالحه نصیب کند، بدون شک که الله سبحانه‌وتعالی به دین‌اش کمک می‌کند؛ پس بترسید از الله در بخش دوم زندگی‌تان. حاکم گفته، اسناد این حدیث صحیح است و ذهبی هم با صحت این حدیث موافق است.


3- سپس کسی‌که ارادۀ ازدواج کردن را به خاطر عفت و پاک‌دامنی تکلیف خود می‌داند، آن شخص از جمله‌ای سه شخصی است که الله سبحانه‌وتعالی برایش کمک می‌کند. احمد در مسندش از ابی هریره روایت کرده که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت:

«ثَلَاثَةٌ كُلُّهُمْ حَقٌّ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ: عَوْنُهُ الْمُجَاهِدُ فِي سَبِيلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَالنَّاكِحُ لِيَسْتَعْفِفَ، وَالْمُكَاتَبُ يُرِيدُ الْأَدَاءَ»
ترجمه: سه کسی است که کمک‌شان به الله سبحانه‌وتعالی است: مجاهد در راه الله سبحانه‌وتعالی، کسی‌که در پی ازدواج و نکاح بوده و می‌خواهد عفت و پاک‌دامنی خود را حفظ کند و غلامی‌که ضرورت به پول دارد تا خود را آزاد کند.

4- بدون شک که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نهی کرده کسی را که توانایی ازدواج کردن را دارد و ازدواج نمی‌کند. سَمُرَة بن جندب از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم روایت می‌کند:

«أَنَّهُ نَهَى عَنِ التَّبَتُّلِ»

ترجمه: بدین معنا که  رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم ما را از مجردی و عدم ازدواج منع کرده است.

ابن ماجه نیز این را روایت کرده است.

5- نبی کریم صلی‌الله‌علیه‌وسلم پدران را توصیه می‌کند که هرگاه کسی به شما قصد ازدواج را دارد که صاحب اخلاق و صاحب دین باشد ازدواج‌اش کنید، ترمذی از ابی هریره روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«إِذَا خَطَبَ إِلَيْكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَخُلُقَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلَّا تَفْعَلُوا تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ، وَفَسَادٌ عَرِيضٌ»

ترجمه: اگر کسی‌که از دین و اخلاقش راضی هستید، برای خواستگاری از شما خواستگاری کرد، زن مورد نظر را به عقدش درآورید؛ و گرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود خواهد آمد.

ابن ماجه این لفظ را خارج کرده:

«إِذَا أَتَاكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَدِينَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلَّا تَفْعَلُوا تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ عَرِيضٌ»

ترجمه: اگر کسی‌که از دین و اخلاقش راضی هستید، برای خواستگاری نزد شما آمد، زن مورد نظر را به عقدش درآورید؛ وگرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود خواهد آمد.

هم‌چنان رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم براین توصیه کرده که هرگاه می‌خواهید ازدواج کنید، زوجۀ صالحه و صاحب دین انتخاب نمایید که شوهر را احترام، اولاد را تربیه و خانه را بتواند حفظ کند. ابی هریره رضی‌الله‌عنه از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم روایت می‌کند که فرمود:

«تُنْكَحُ المَرْأَةُ لِأَرْبَعٍ: لِمَالِهَا وَلِحَسَبِهَا وَجَمَالِهَا وَلِدِينِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّينِ، تَرِبَتْ يَدَاكَ»

ترجمه: با یک زن به خاطر چهارچیزش ازدواج صورت می‌گیرد: به خاطر مال و دارائی، اصل و نسب، حسن و جمال و ایمان و دین، سعی کنید زن دین‌دار، انتخاب کنید تا زندگی‌تان رونق یابد.

7- اما مفهوم حدیث است که می‌گوید: "خطاکارترین و فاسق‌ترین از امت، مجرد‌ها است" و این حدیث ضعیف است. احمد در مسندش ذکر کرده، مردی‌که از أبی ذر نقل می‌کند که گفت: نزد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شخصی داخل شد که گفته شده عکاف بن بِشر تمیمی است؛ پس رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم برایش گفت:

«يَا عَكَّافُ، هَلْ لَكَ مِنْ زَوْجَةٍ؟» قَالَ: لا... قَالَ: «إِنَّ سُنَّتَنَا النِّكَاحُ، شِرَارُكُمْ عُزَّابُكُمْ...»

ترجمه: ای عکاف! آیا ازدواج کرد‌ه‌ای؟ او گفت: نخیر، پس برایش گفت: بدون شک که نکاح از سنت ماست، بد‌ترین و شرراندازترین شما مجردهای شماست... .

اسناد این حدیث به خاطر جهالت مرد راوی از أبی ذر ضعیف است. اضطرابی‌که در اسنادش واقع شده این موضوع را طبرانی وغیره از طریق بن الولید و هردوی آن‌ها از معاویه بن یحیی خارج کرده، او از سلیمان بن موسی، او از مکحول، او از غضیف بن حارث و او از عطیه بن بُسر که مهمل است. مازنی گفت: عکاف بن وداعۀ هلالی نزد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم... پس ذکر کرد. این حدیثی‌که معاویه بن یحیی و باقی آن را بن ولید نقل کرده، ضعیف است.

از این جهت مجردها در مجموع بدترین و شرراندازترین مردم نیستند؛ بلکه اشرارترین مجردها از سیرت و عمل‌کردشان دیده می‌شوند.

خلاصه: رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم کسانی‌‌ را که قادر به ازدواج هستند تشویق می‌کند، برای این‌که ازدواج محافظ دین، کنترل‌کنندۀ چشم و محافظ فرج است. هم‌چنان رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نهی کرده کسانی را که از ازدواج کردن دوری می‌جوید... و بر توست ای سائل، اگر توانایی داری توصیه می‌کنم ازدواج کن، یک زن صالحه را انتخاب کن، نهایت تلاش‌ات را  به خاطر تربیه اولاد صالح انجام ده، اخلاص به الله سبحانه‌وتعالی کن و رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم را تصدیق نمود و توکل داشته باش! به خواست الله سبحانه‌وتعالی قادر به تربیه اولاد نیکو و صالحه خواهید شد. الله سبحانه‌وتعالی همراه با صالحین است.

8: اما سوالی‌که از جوان اوکراینی آمده، جواب‌اش چنین است:

أ- نبی کریم صلی‌الله‌علیه‌وسلم وصیت کرده، کسی‌که می‌خواهد با دختری خواستگاری و ازدواج کند، باید او را ببیند، قسمی‌که ترمذی ذکر کرده است. از بکر بن عبدِالله المزنیِ از مغیره بن شعبه روایت کرده که او زنی را خواستگای کرد که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت:

«انْظُرْ إِلَيْهَا، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَنْ يُؤْدَمَ بَيْنَكُمَا»

ترجمه: آن را ببین زیرا که او برایت شایسته‌تر است، براین‌که بین هردوی شما پشیمانی پیش نیاید.

در بابی از محمد بن مسلمه، جابر، أبی حُمیدٍ، أبی هریره و أنس روایت است که این حدیث حسن است، حاکم هم صحیح شمرده و ذهبي هم موافق با این موضوع است.

لهذا این درست و مباح است که خواستگار خانه‌ای دختردار رفته و هردو کف روی آن را ببیند؛ مگر خلوت کردن ویا همرای دختر بیرون رفتن اجازه نیست؛ زیراکه باهم اجنبی و نامحرم‌اند. از این جهت از سوال شما متعجب شدم که می‌خواهی دختر را مطابق اسلام درخانه‌اش ببینی و اما وقتی برای تو گفتند که برای ملاقات و دیدار باهم یک جای بیرون بروید، آماده می‌شوی! پس درسوال شما اندکی مشکلات وجود دارد.

ب- اما آن‌چه که درسوال آمده: آیا این درست است که دختر درس دانشگاهی‌اش را نسبت به ازدواج ترجیح دهد؛ درحالی‌که کسی به خواستگاری‌اش بیاید که او دارایی اخلاق و دین بوده باشد؛ لهذا درست است که به حدیث رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم عمل شود که ترمذی از أبی هریره رضی‌الله‌عنه روایت کرده که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«إِذَا خَطَبَ إِلَيْكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَخُلُقَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلَّا تَفْعَلُوا تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ، وَفَسَادٌ عَرِيضٌ»

ترجمه: هرگاه کسی‌که از دین و اخلاقش راضی هستید، برای شما خواستگاری کند، زن مورد نظر را درعقدش درآورید، وگرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود خواهد آمد.

ابن ماجه به این لفظ ذکر کرده است:

«إِذَا أَتَاكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَدِينَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلَّا تَفْعَلُوا تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ عَرِيضٌ»

ترجمه: ابن ماجه این لفظ را خارج کرده: اگر کسی‌که از دین و اخلاقش راضی هستید، برای خواستگاری نزد شما آمد، زن مورد نظر را به عقدش درآورید؛ وگرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود خواهد آمد.

در خاتمه، توصیه من برای کسی‌که توانایی ازدواج کردن را دارد، این است که با زن صالحه ازدواج کند و این حسنۀ دنیا است، قسمی‌که درعمده‌القاري شرح صحیح‌البخاری از علی رضی‌الله‌عنه نقل کرده، آمده است:

«الْحَسَنَة فِي الدُّنْيَا الْمَرْأَة الصَّالِحَة، وَفِي الْآخِرَة الْجنَّة» الواردة في الآية الكريمة: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾

ترجمه: کار نیکو در دنیا ازدواج با زن صالحه و در آخرت جنت است؛ همان‌گونه آیه کریمه است که: پروردگارا، ما را در دنیا و آخرت از جمله‌ای نیکوکاران بگردان و ما را از عذاب جهنم برهان!

مترجم: محمد حبیبی

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در کتاب سیاست اقتصادی برتر در صفحۀ 105سطر پنجم چنین آمده است: «هرکسی‌که تابعیت دولت اسلامی را نداشته باشد، بیگانه محسوب می‌شود؛ برابر است که مسلمان باشد یا غیر مسلمان؛ از نظر حکم با وی مانند حربی رفتار می‌شود، با وجودی‌که خون و مال مسلمان مباح نمی‌باشد؛ اما احکامی‌که مربوط به مال و هم‌چون مسایل دیگر می‌شود، با وی مانند غیرمسلمان مساویانه برخورد صورت می‌گیرد؛ نه نفقه بالایش است؛ نه به  کسی از رعیت‌های دولت میراث می‌دهد و نه میراث می‌برد.» پرسش بنده این است که آیا اختلاف دارد مانند قتل رق(غلام و کنیز بودن) و اختلاف دین از جمله‌‌ی موانع ارث است؟ پس هرگاه  شخص مسلمانی‌که در دارالکفر زنده گی می‌‌کند، پدر مسلمان او در دارالاسلام زندگی دارد؛ هرگاه پسرش در دارالکفر بمیرد، پس آیا این موضوع دلیل بر عدم میراث‌بردنش می‌شود؟ و آیا مستحق مال میراثی شده می‌تواند یا خیر؟ در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«إن الله أعطى كل ذي حق حقه»

ترجمه: بدون شک الله حق هر حق‌دار را برایش داده است.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

مانع آنست که از وجود آن عدم حکم لازم آید.

موانع میراث در بین چهار امام مشهور به اتفاق نظر سه چیز است: رُق (غلام و کنیز بودن) قتل و اختلاف دین. اما در موارد چون ارتداد، تفاوت دار وغیره اختلاف نظر دارند که ضرورت به تشریح است:

ما به این نظریم که اختلاف دار مانع ارث می‌گردد؛ یعنی کسی‌که در دارالکفر سکونت دایمی دارد، از کسی‌که در دارالاسلام زندگی دائمی دارد، میراث نمی‌برد. سکونت دارالکفر زمانی مانع ارث می‌گردد که به‌گونه‌ی دایمی در دارالکفر سکونت داشته باشد که در اصطلاح امروز هم‌وطن می‌گویند؛ نه کسی‌که به هدف کاری رفته باشد. منظور ما در دارالکفر  دولت‌های امروزی که در بین مسلمانان ایجاد شده، مانند عراق و سوریه نیست. اصل اینست که سرزمین‌های اسلامی یک دار اند، این‌گونه مرزبندی‌های امروزی مانع وراثت نمی‌شود.

اختلاف دار زمانی مانع ارث می‌گردد که دارالاسلام و دارالحرب وجود داشته باشد و یک شخص مسلمان از دارالحرب به دارالاسلام هجرت نکند و در دارالحرب بماند؛ در این صورت اختلاف دار از جمله موانع ارث به شمار می‌آید. الله سبحانه وتعالی ولایت و سرپرستی کسی را که هجرت نمی‌کند، نفی کرده است:

﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ﴾

ترجمه: کسانی‌که ایمان آورده‌اند، مهاجرت نمی‌کنند، بر آن‌ها کدام ولایت سرپرستی وجود ندارد تا این‌که هجرت کنند.

اگر دارالاسلام موجود باشد و مسلمانی‌که در دارالحرب مقیم بوده و تابعیت دارالحرب را ترک نکرده و هجرت نمی‌کند، بالایش این حکم تطبیق می‌شود. در این حالت دارالحرب مانع ارث وی می‌شود؛ مگر این‌که بودنش در دارالحرب به سببی مشروع شده باشد؛ آنگونه که در شخصیه اسلامی جزء دوم دربابِ "هجرت از دارالکفر به دارالاسلام" چنین آمده است: «مخصوصاً در مورد کسی‌که دین خود را آشکار کرده می‌تواند و احکام شرعی را بجا آورده می‌تواند و هم‌چنان کوشش دارد که دارالحرب را به دارالاسلام تبدیل نماید، در این صورت هجرت کردن برایش حرام است؛ برابر است که شخصاً قدرت دارد یا با کتله‌ی مسلمین در شهرش یا با همکاری مسلمان‌های خارج از شهرش و یا با همکاری دولت اسلامی، بر او واجب است که دارالکفر را به دار الاسلام تغییر بدهد، در این حالت بر آن‌ها هجرت نمودن حرام و بودن‌شان در آنجا جایز بوده، مانع وراثت نمی‌شود.»

هم‌چنین در مقدمه‌ی کتاب بخش دوم ماده‌ی 189 همین مسئله آمده است، برخی آنچه را که در مقدمه‌ی همین باب آمده نقل می‌نمایم: «اگر دارالاسلام وجود داشت، سکونت در دارالکفر برای کسی‌که هجرت بالایش واجب است، حرام می‌باشد؛ زیرا سکونت در دارالکفر مسلمان را از اهل دارالکفر قرار داده، احکام دارالکفر بر وی از لحاظ ارتباطات با دولت اسلامی و ارتباط با افراد دیگر تطبیق می‌‌گردد، هم‌‌‌‌‌‌چنین بر او حد جاری نمی شود و تا زمانی‌که در دارالکفر است، از  تسلط اسلام خارج است.» از وی زکات اخذ نمی‌گردد و از کسی‌که در دارالاسلام است، میراث نمی‌برد، نفقه‌ی شخصی‌که در دارالاسلام است، بالای وی واجب نیست؛ زیرا بر اهل دارالکفر احکام شرعی تطبیق نمی‌گردد و آنچه بر مسلمان‌هاست، بر آن‌ها نیست و آنچه بر آن‌هاست بر مسلمان‌ها نیست. دلیل آن این است: مسلمان‌ها از آن‌هایی‌که در دارالکفر اند، تقاضای اسلام را ندارند؛ بلکه از آن‌ها می‌خواهند، تحت سلطه‌ی اسلام داخل شوند. در این زمینه سلیمان بن بریده از پدرش چنین روایت کرده است:

«كَانَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه وسلم إِذَا أَمَّرَ أَمِيرًا عَلَى جَيْشٍ أَوْ سَرِيَّةٍ أَوْصَاهُ فِي خَاصَّتِهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَمَنْ مَعَهُ مِنْ الْمُسْلِمِينَ خَيْراً، ثُمَّ قَالَ: اغْزُوا بِاسْمِ اللهِ فِي سَبِيلِ اللهِ، قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاللهِ، اغْزُوا وَلاَ تَغُلُّوا وَلاَ تَغْدِرُوا وَلاَ تَمْثُلُوا وَلاَ تَقْتُلُوا وَلِيداً، وَإِذَا لَقِيتَ عَدُوَّكَ مِنْ الْمُشْرِكِينَ فَادْعُهُمْ إِلَى ثَلاَثِ خِصَالٍ أَوْ خِلالٍ، فَأَيَّتُهُنَّ مَا أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ فَإِنْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى التَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ الْمُهَاجِرِينَ وَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ إِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ فَلَهُمْ مَا لِلْمُهَاجِرِينَ وَعَلَيْهِمْ مَا عَلَى الْمُهَاجِرِينَ، فَإِنْ أَبَوْا أَنْ يَتَحَوَّلُوا مِنْهَا فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ يَكُونُونَ كَأَعْرَابِ الْمُسْلِمِينَ يَجْرِي عَلَيْهِمْ حُكْمُ اللهِ الَّذِي يَجْرِي عَلَى الْمُسْلِمِينَ وَلا يَكُونُ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ وَالْفَيْءِ شَيْءٌ إِلاَّ أَنْ يُجَاهِدُوا مَعَ الْمُسْلِمِينَ...»

(رواه مسلم)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی‌که کسی را به عنوان امیر در لشکری و یا سریه‌ی مقرر می‌نمود، او را به تقوای الله و خیرخواهی مسلمین نصیحت نموده می‌فرمود: جنگ را به نام الله و در راه الله آغاز کن! جنگ کنید با کسانی‌که به الله کافرند! جنگ نمایید، غلو، غدر و خیانت، مثله و اطفال را قتل نکنید! وقتی‌که با دشمن مشرکت مواجه می‌شوی، آن‌ها را به سه خصلت فرا بخوان، هرکدام آن را که پذیرفتند، از آن‌ها قبول نموده دست‌بردار شو! بعد از آن آن‌ها را به اسلام دعوت کن! اگر قبول کردند، از آن‌ها صرف نظر نما! بعداً آن‌ها را به تغییر دارشان به دار مهاجرین دعوت کن و اگرایشان این کار را کردند، به آن‌ها خبر بده آن امتیازاتی‌که برای مهاجرین است، برای شما نیز است و آن اضراری‌که به مهاجرین است، به شما نیز می‌باشد و اگر از هجرت کردن  ابا ورزیدند، به آن‌ها بگو که شما مانند سایر اعراب مسلمان می‌باشید که حکم الله بر آن‌ها اجرا می‌شود؛ چنانچه به دیگر مسلمین اجرا می‌گردد که بر آن‌ها نه غنیمت است و نه فَی؛ مگر این‌که همراه مسلمان‌ها جهاد کنند...!

پس این نص برگشتن از دارالکفر به دارالاسلام را شرط دانسته است تا آنچه بر ما تطبیق می‌یابد، بر آن‌ها نیز تطبیق گردد؛ یعنی تمام احکام را شامل شوند.»

بناءً از این نص واضح شد که اختلاف دار قسمی‌که بیان کردیم، مانع میراث می‌گردد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: بدرالدین حسینی

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

می‌خواهم پیرامون حکم شرعی این موضوع جویا شوم، آیا برای خانمِ حائضه قرائت قرآن از طریق انترنت و تیلفون‌های همراه جواز دارد؟ آرزوی پاسخ را از شما دارم.

پاسخ:
وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

برای وضاحت پرسش شما توضیح امور سه گانۀ زیر لازم است:

خواندن قرآنکریم بطور شفاهی بدون از مصحف، لمس کردن مصحف و خواندن قرآن از آن، برداشتن کمپیوتر و تیلفون همراه که در آن برنامۀ قرآن نصب بوده و خواندن از روی آن.

1- خواندن قرآن برای حائض به شکل شفاهی، یک مسئله اختلافی میان فقهاء می‌باشد؛ برخی‌ها آن را حرام دانسته و برخی جواز داده اند. قول راجیح نزد من پیرامون موضوع این است که خواندن قرآن برای حائض که تلفظ می‌کند، جواز ندارد؛ چرا که حاکم در مستدرک خود از سلیمان بن حرب و حفص بن عمرو بن مرة از عبدالله بن سلمه روایت نموده که فرمود: من و دو مردی دیگر نزد علی رضی الله عنه داخل شدیم، علی رضی الله عنه فرمود:

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقْضِي الْحَاجَةَ، وَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ، وَيَأْكُلُ اللَّحْمَ، وَلَمْ يَكُنْ يَحْجُبُهُ عَنْ قِرَاءَتِهِ شَيْءٌ لَيْسَ الْجَنَابَةُ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم، قضای حاجت می‌نمود و قرآن تلاوت می‌کرد و گوشت را می‌خورد و هیچ چیزی وی صلی الله علیه وسلم را از خواندن قرآن مانع نمی‌شد؛ مگر جنابت.

حاکم این حدیث را صحیح الاسناد گفته و ذهبی هم صحیح پنداشته است. از این حدیث واضح است که رسول الله صلی الله علیه وسلم قرآن را شفاهی تلاوت می‌کردند؛ مگر هنگامی‌که جنب می‌بودند. ازین جهت برای جنب قرائت قرآن جائر نمی‌باشد. و ازحیث قرائت قرآن، هر آن حکمی‌که بر جنب تطبیق می‌شود، برحائض نیز تطبیق خواهد گردید. از همین جهت قول راجیح نزد من این است که زن حائضه قرآن را تلاوت نکند.

2- دست زدن قرآن برای جنب و حائض جایز نیست و آن بنابر قول الله سبحانه وتعالی ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ حرام است. و در حدیث شریفی‌که امام مالک در موطا آن را از عبدالله بن ابی بکر بن حزم روایت نموده: در یادداشتی‌که آن را رسول الله صلی الله علیه وسلم برای عمرو بن حزم نبشته بود:

«أَنْ لَا يَمَسَّ الْقُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ»

ترجمه: لمس نمی‌کند؛ قرآن را مگر انسان پاک!

در روایتی دیگر امام مالک در کتاب موطا این حدیث را با اکمال نام عبدالله چنین آورده است: از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرِ بن محمد بن عمرو بْنِ حَزْمٍ و هم‌چنین این حدیث را طبرانی در الکبیر و الصغیر از سالم پسر عبدالله بن عمر به این سند روایت کرده است که سلیمان بن موسی گفته که سالم بن عبدالله بن عمر از پدرش روایت می‌کند که: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَا يَمَسُّ الْقُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ»

ترجمه: لمس نمی‌کند؛ قرآن را مگرانسان پاک!

از همین جهت قول راجیح نزد من این است که دست زدن قرآن و قرائت برای حائض حرام است.

3- مسئله گرفتن کمپیوتر و یا تیلفون که قرآن در آن است، بحث‌اش قبلاً گذشت و لازم می‌پندارم که بحث را به آن آغاز نمایم. و آن این‌که حمل مصحف در صندوق و یا در خریطه‌ای باشد؛ پیرامون‌اش فقهاء اختلاف نمودند.

حنفی‌ها و مالکی‌ها به این نظر اند که باکی ندارد که انسان جنب و بی‌وضوء قرآن را با پوشی‌که به آن بسته‌گی داشته باشد و یا چیز به آن بستگی نداشته باشد، درست است که دست بزند؛ چون این در حکم لمس داخل نمی‌شود و هیچ مانعی وجود ندارد. این گونه دست‌زدن حکم شخصی می‌گیرد که  قرآن‌کریم را در بار خود حمل نماید؛ چون نهی‌که این‌جا وارد شده پیرامون لمس بوده و این‌جا لمس تحقق نمی‌گردد. هم‌چنین احناف را قول بر آنست که اگر قرآن با غلاف‌اش که دوخته‌گی نباشد و یا در خریطه‌ای گرفته شود، کراهیتی ندارد. اما مالکی و شافعی و در یکی از از اقوال از احمد روایت است که لمس کردن  و دست‌زدن قرآن برای حائض و جنت جواز ندارد. مالکی‌ها گفته اند: حمل قرآن برای ناپاک مطلقاً درست نیست؛ برابر است بالای بالش باشد و یا لوح قرآنی و یاهم با پوش چسپیده باشد و یا چیزی‌که جزء آن نباشد. هم‌چنین در روایتی صحیح از شافعی‌ها بیان شده که حمل قرآن، دست‌زدن خریطه و صندوقی‌که خاص برای قرآن آماده شده باشد، دست‌زدن آن در حالت حیض و جنابت درست نیست؛ اما لمس صندوق و خریطه‌ای که  برای بار کردن آماده شده و در آن مصحف وجود داشته باشد، مانعی وجود ندارد که قرآن در آن حمل و دست زده شود. این واضح است که درین مسئله اختلاف فقهی وجود دارد. قول راجیح این را می‌دانم که حمل تیلفونِ همراه بدون طهارت اگرچه برنامه قرآن را در برگیرنده باشد، جایز می‌باشد؛ چون این واقعیت حکم مصحف را به خود نمی‌گیرد. واقعیت ذخیره برنامه در حافظه‌ی تیلفونِ همراه، مانند کتابت نیست، چرا که تیلفون‌ها برعلاوه برنامه‌های قرآن دیگر برنامه را نیز دارد؛ از همین جهت حکم مصحف را با خود نمی‌گیرد و از این امر دوحالت استثناء می‌شود:

اول: روشن کردن برنامه‌ی قرآنی و ظاهر شدن نص قرآنی بر روی صفحه؛ درین حالت نص نوشته شده به خود حکم مصحف را می‌گیرد؛ چون این واقعیت حکم کتابت نص را می‌گیرد. لمس کردن روی شیشه‌ای که عبارات قرآنی روی آن ظاهر می‌گردد، حرام بوده؛ مگر برای زن و مرد طاهر؛ چون این واقعیت به مثابه‌ی نوشته به روی ورق، صحیفه‌ها و پوست‌هایی را دارد که مصحف به آن نوشته شده باشد. از همین جهت حمل تیلفون که از روی آن قرآن را می‌خواند؛ جایز نیست؛ مگر برای فرد طاهر. هم‌چنان زمانی‌که شیشه‌ی تیلفونی‌که به آن مصحف باز شده باشد، درست نیست که آن را بردارد؛ مگر انسان پاک؛ ولی هرگاه تیلفون که در آن قران است، بروی صفحه‌اش عبارات قرآنی باز نباشد؛ درین حالت برای جنب هم جواز دارد که آن را بردارد؛ اگرچه برنامه قرآنی در داخل آن موجود باشد؛ چون واقعیت تیلفونی‌که قرآن در آن است، اگر عبارات قرآنی به روی صفحه‌اش ظاهر نباشد، واقعیت آن با واقعیت قرآن فرق دارد.

دوم: اگر تیلفونی‌که قرآن کریم در آن است؛ در برگیرنده‌ی برنامه‌ی دیگر به جزء قرآن نباشد؛ به عبارت دیگر تیلفونی‌که تنها برای خواندن قرآن استفاده شود و در آن کدام برنامه‌ی دیگر نباشد؛ درین حالت حمل‌اش برای جنب جواز ندارد. این همان چیزی است که درین مسئله ترجیح می‌دهم. الله سبحانه وتعالی داناتر و حاکم‌تر است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: احمد جبیر «نوری»

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

شیخ بزرگوار، الله متعال به‌شما برکت دهد!

در فهم این حدیث دچار سردرگمی شدم و زمانی‌که به دیدگاه‌های علماء در این زمینه مراجعه نمودم، سردرگمی‌ام بیش‌تر شد، ممکن است لطف نموده آن را برایم توضیح دهید؟

قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: وَأَخْبَرَنِي خَارِجَةُ بْنُ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ، سَمِعَ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ قَالَ: فَقَدْتُ آيَةً مِنْ الْأَحْزَابِ حِينَ نَسَخْنَا الْمُصْحَفَ، قَدْ كُنْتُ أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَقْرَأُ بِهَا، فَالْتَمَسْنَاهَا فَوَجَدْنَاهَا مَعَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ الْأَنْصَارِيِّ: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ

ابن شهاب گفت: خارجه بن زید بن ثابت به من خبر داد که وی از زید بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن‌کریم نسخه‌برداری می‌نمودیم، یک آیت از سورۀ احزاب را در آن نیافتم؛ درحالی‌که آن آیت را قبلاً خودم از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. زمانی‌که جست‌وجو نمودیم آن را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ

هنوز نمی‌دانم چرا صحابه این آیت را از وی قبول نمودند؛ با وجود آن‌که وی یک نفر است و روایت‌اش در حد تواتر نیست؛ اگر بپذیریم که شهادت وی برابر به‌شهادت دو نفر پذیرفته شده، باز هم همان پرسش مطرح است؛ زیرا شهادت دو تن نیز در حد تواتر نیست؟ برادر شما بکر شامی

پاسخ:

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

به‌نظر می‌رسد شما مسألۀ چگونه‌گی انتقال تلاوت آیات قرآن از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم و رسیدن آن به‌ما را با مسألۀ انتقال رسم‌الخط آیات قرآن؛ چنان‌که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود، خلط نموده‌اید. آیات به‌گونۀ متواتر توسط مجموع اصحاب رضی‌الله‌عنهم از جانب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انتقال یافته تا این‌که باز به‌گونۀ متواتر به‌ما رسیده و این تواتر تا روز قیامت ادامه خواهد داشت؛ زیرا الله جل‌جلاله خود متعهد به‌حفظ آن شده، آن‌جاکه می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ترجمه: بى‏ترديد ما اين قرآن را به‌تدريج نازل كرده‏ايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود!

اما در مورد چگونه‌گی انتقال رسم‌الخط آیات باید گفت که اصحاب نپذیرفتند که آیات را از حافظه خود بنویسند؛ بلکه تصمیم گرفتند نوشته‌هایی را جمع کنند که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود. کافی بود نسخه‌هایی را که نزد اصحاب بود، جمع کنند؛ اما خود را مکلف کردند که برای مطمئن شدن در مورد هر نسخه، دو نفر شهادت دهد که این نسخه در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته است، که خود بیان‌گر حرص فراوان‌شان در دقت به این مسأله می‌باشد و این در حقیقت توفیقی است که الله سبحانه‌وتعالی برای حفظ کتاب کریم خویش به آنان داده بود، کتابی‌که باطل هیچ راهی به‌جانب آن ندارد.

﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ

ترجمه: از پيش روى آن و از پشت‏ سرش باطل به‌سويش نمى‏آيد. وحى [نامه]اى است از حكيمى ستوده.

موضوع از این قرار است که گفته شد؛ اما جزئیات آن قرار ذیل بیان می‌گردد:

اول- موضوع جمع‌آوری قرآن‌کریم:

موضوع جمع‌آوری قرآن‎کریم را در جزء اول کتاب شخصیت اسلامی بخش «جمع‎آوری قرآن» توضیح داده‌ایم و همین کار را در کتاب «تیسیرالوصول إلی‌الأصول» زیر عنوان «نزول قرآن و نوشتن آن» و هم‌چنین «جمع‎آوری قرآن» انجام داده‌ایم. کسی‌که این پرسش را نموده می‎تواند برای به‌دست آوردن جزئیات مسأله و دلایل مفصل آن، به‌این دو کتاب مراجعه نماید. اینک بخشی از آن‎چه در کتاب ما در این زمینه تذکر داده شده را این‌جا نقل قول می‌کنم تا موضوع را به‌خواست الله سبحانه‌وتعالی به‌گونۀ درست  آن درک نمائید:

  1. بخشی از کتابم "تیسیرالوصول إلی‌الأصول" باب جمع قرآن:

"ابوبکر رضی‌الله‌تعالی‌عنه می‎ترسید که مبادا شمار زیادی از حافظان قرآن‌کریم، که آیات قرآن را به‌گونۀ مرتب در سوره‌های آن حفظ دارند، در جنگ‌های مرتدین به‌شهادت رسند؛ بناءً دستور داد آیات نوشته شدۀ هر سوره در یک‌جا و به‌صورتیکه رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آن را تأیید نموده است، بنویسند. تمام قطعه‌هایی‌که آیات هر سوره به‌گونۀ پی‌درپی و مرتب در آن نگاشته شده بود، بعد از اطمینان در مورد این‌که آن قطعه‎ها با حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نگاشته شده، جمع‌آوری گردید. در مورد هر قطعه‌ای دوتن از اصحاب را شاهد می‌گرفتند که با حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده باشد و به‌این اکتفاء نمی‌کردند که قطعۀ نوشته شده با آن‌چه که اصحاب حفظ نموده بودند یکی باشد؛ درحالی‌که هر آیت توسط جمعی متواتر از اصحاب حفظ شده بود. به‌همین دلیل وقتی متوجه شدند که آخر سورۀ توبه "تنها نزد خزیمه نوشته شده" و کسی دیگری به‌جز خزیمه رضی‌الله‌تعالی‌عنه شهادت نمی‌دهد که آن در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده، دست از جمع‌آوری آن برداشتند تا آن‌که دلیلی برای آن دریافتند و آن این‌که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شهادت خزیمه را برابر با شهادت دو مسلمان عادل خوانده است، آن‌گاه بود که آن پارچۀ نوشته را که خزیمه بر آن شهادت داده بود، جمع نمودند؛ درحالی‌که آن آیت را اصحاب به‌گونۀ قاطع و کامل حفظ داشتند؛ اما این دقت به‌منظور اطمینان بیش‌تر اصحاب رضی‌الله‌تعالی‌عنهم اجمعین بوده؛ زیرا آنان می‌خواستند دست‌نوشته‌هایی را جمع‌آوری کنند که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود؛ نه این‌که از حفظ خود بنویسند.

به‌این ترتیب، حضرت ابوبکر صدیق رضی‌الله‌تعالی‌عنه مجموع قطعاتی را جمع‌آوری نمود که آیات قرآن بالای آن نوشته شده بود و آن را به‌گونه‌ای مرتب نمود که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم تأیید نموده بود؛ یعنی قطعاتی را که آیات هر سوره در آن نوشته شده بود در یک‌جا و یکی پی دیگری قرار داد و این کار را به‌هدف جمع‌آوری سوره‎های قرآن نمود."

  1. اینک از جزء اول کتاب شخصیت اسلامی بخش‌هایی را نقل قول می‌کنم که نشان می‎دهد حضرت ابوبکر صدیق قطعاتی را جمع‌آوری نمود که آیات هر سورۀ قرآن‌کریم به‌ترتیبی نوشته شده بود که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آن را تأیید نموده بود:

«... بنابراین ابوبکر صدیق دستور نداده بود که قرآن‌کریم در یک کتاب واحد جمع‌آوری گردد؛ بلکه دستور داده بود قطعاتی‌که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده، در یک مکان واحد جمع‌آوری گردد و این‌که با شهادت دو شاهد مطمین شوند که دقیقاً خود همان قطعه‌ای‌ست که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده است. این قطعات تا زمان ابوبکر صدیق در نزدش محفوظ بود؛ سپس در زمان حیات حضرت عمر فاروق نیز نزدش محفوظ بود؛ بعداً بنا به‌وصیت حضرت عمر، این قطعات در نزد حفصه بنت عمر نگهداری می‌شد.

آن‌چه گفته شد در خصوص جمع نمودن قرآن توسط ابوبکر بود؛ اما در خصوص جمع آن توسط  حضرت عثمان باید گفت که در سال دوم یا سوم خلافت وی؛ یعنی سال بیست‌وپنجم هجرت، صورت گرفت. حذیفه بن یمان در حالی‌که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان و هم‌چنین مردم عراق بود از اختلافی‌که در تلاوت قرآن میان آن مردم دید به‌وحشت افتاد و فوراً عازم سفر به‌جانب حضرت عثمان شد. ابن شهاب به‌نقل از انس ابن مالک می‌گوید: "حذیفه بن یمان درحالی‌که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان و هم‌چنین مردم عراق بود، از اختلافی‌که در تلاوت قرآن میان آن مردم دید به‌وحشت افتاد و حضرت عثمان را مخاطب قرار داده گفت: ای امیرالمؤمنین! این امت را دریاب، پیش از آن‌که مانند یهود و نصاری در کتاب خویش اختلاف کنند. حضرت عثمان کسی را به‌جانب حفصه فرستاد و از وی خواست که تمام نسخه‌هایی‌که از قرآن در نزد خود داری برای ما بفرست؛ پس از مدتی آن را مجدداً برایت برمی‌گردانیم. حفصه آن را به‌جانب حضرت عثمان فرستاد و حضرت عثمان به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد که از آن نسخه‌برداری کنند. به‌مجرد این‌که کار نسخه‌برداری تمام شد، حضرت عثمان همه را برای حفصه فرستاد. سپس به‌هرطرف یک نسخه از نسخه‌های آماده شده را فرستاد و دستور داد هر نصی از قرآن در هر کجا که وجود دارد سوزانده شود و به‌جای آن از این نسخۀ فرستاده شده، استفاده شود." شمار نسخه‌های تهیه شده هفت نسخه بود که یکی به‌مکه، دیگری به‌شام، دیگری به‌یمن، دیگری به‌بحرین، دیگری به‌بصره، دیگری به‌کوفه فرستاده شد و یکی در مدینه نگهداری شد.

بنابراین، کاری‌که حضرت عثمان انجام داد، جمع‌آوری قرآن نبود؛ بلکه نسخه‌برداری و انتقال دادن عین همان چیزهایی بود که از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به‌جا مانده بود؛ دقیقاً چنان‌ بود. پس حضرت عثمان کاری به‌جز برداشتن هفت نسخه از نسخه‌ای که نزد ام المؤمنین حفصه نگهداری می‌شد و جمع نمودن مردم بر این رسم‌الخط و جلوگیری از هر رسم‌الخط یا املای دیگری انجام نداد. رسم‌الخط و املای نسخۀ جدید، که دقیقاً و عیناً همان رسم‌الخط و املایی بود که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در زمان نزول آن نوشته شده بود، توسط مردم پذیرفته شد و این نسخۀ جدید دقیقاً همان نسخه‌ای است که حضرت ابوبکر صدیق آن را جمع‌آوری نموده بود. سپس مسلمانان شروع به‌نسخه‌برداری از همین نسخۀ جدید نمودند؛ نه هر نسخه‌ای دیگری و به‌این‌ترتیب، مصحف حضرت عثمان بود که با رسم‌الخط اش باقی ماند و بس. زمانی‌که چاپ‌خانه‌ها اختراع گردید، قرآن‌کریم از روی همان نسخۀ حضرت عثمان و دقیقاً همان رسم‌الخط و املاء چاپ و منتشر گردید.»

  1.  چنان‌که نمایان گردید، موضوع انتقال تلاوت قرآن نبود؛ زیرا تلاوت قرآن توسط جمع کثیری از اصحاب به‌گونۀ متواتر و قطعی از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انتقال یافته بود؛ بلکه موضوع انتقال متن نوشته شده‌ای بود که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود. بنابراین، رسم‌الخط موجود قرآن‌کریم، رسم‌الخط توقیفی بوده و باید تنها به آن مقید بود و نوشتن قرآن با هرگونه رسم‌الخط دیگری غیر از آن، حرام می‌باشد و گذشتن از آن مطلقاً جائز نیست.

لازم به‌ذکر است که پایبند بودن به‌رسم‌الخط عثمانی قرآن‌کریم، ویژه‌ای نوشتن قرآن به‌صورت کامل است؛ اما نوشتن بخشی از قرآن برخلاف رسم‌الخط عثمانی به‌هدف نمونه‌گیری و یا نوشتن آن روی تخته‌ها به‌هدف آموزش و یا سایر مواردی‌که قرآن به‌صورت کامل نوشته نمی‌شود، جایز است؛ مانند: این‌که کلمه ﴿الرِّبَوا﴾ که مطابق رسم‌الخط عثمانی است را می‌توان به‌هدف آموزش روی تخته‌ها به این‌گونه نوشت: (الربا)؛ زیرا تأیید رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و اجماع اصحاب منحصر به‌قرآن‌کریم به‌صورت کامل و مصحف واحد صورت گرفته و نه سایر موارد و نمی‌توان این مسأله را قیاس نمود؛ زیرا آن یک مسأله توقیفی بوده و علتی هم ندارد؛ پس قیاس شامل آن نمی‌گردد.

دوم- موضوع حدیثی‌که بخاری روایت نموده و شما در مورد‌ آن پرسیده‌اید:

«ابن شهاب به‌نقل از انس ابن مالک می‌گوید: "حذیفه بن یمان درحالی‌که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان و هم‌چنین مردم عراق بود از اختلافی‌که در تلاوت قرآن میان آن مردم دید به‌وحشت افتاد و حضرت عثمان را مخاطب قرار داده گفت: ای امیر المؤمنین! این امت را دریاب، پیش از آن‌که مانند یهود و نصاری در کتاب خویش اختلاف کنند. حضرت عثمان کسی را به‌جانب حفصه فرستاد و از وی خواست که تمام نسخه‌هایی‌که از قرآن در نزد خود داری برای ما بفرست؛ پس از مدتی آن را مجدداً برایت برمی‌گردانیم. حفصه آن را به‌جانب حضرت عثمان فرستاد و حضرت عثمان به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد که از آن نسخه‌برداری کنند و آنان این کار را کردند. حضرت عثمان به‌هیئت سه‌نفرۀ قریشی گفت درصورتی‌که شما و زید بن ثابت در مورد چیزی از قرآن اختلاف داشتید، آن را با زبان قریش بنویسید؛ زیرا قرآن به‌زبان آنان نازل گردیده و آنان این کار را کردند. به‌مجرد این‌که کار نسخه‌برداری تمام شد، حضرت عثمان همه را برای حفصه برگرداند و دستور داد هر نصی از قرآن در هر کجا که وجود دارد، سوزانده شود.»    

ابن شهاب گفت: خارجه بن زید بن ثابت به‌من خبر داد که وی از زید بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن‌کریم نسخه‌برداری می‌نمودیم، یک آیت از سورۀ احزاب را در آن نیافتم؛ درحالی‌که آن آیت را قبلاً خودم از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. زمانی‌که جست‌وجو نمودیم آن را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾؛ سپس آن را با سورۀ مربوطه آن در قرآن یک‌جا کردیم.

این حدیث نیز به‌وضوح در مورد مسألۀ نسخه‌برداری قرآن در زمان حضرت عثمان رضی‌الله‌تعالی‌عنه بحث می‌کند؛ طوری‌که زید بن ثابت با سه‌تن دیگر مکلف شدند قرآن‌کریم را از روی نوشته‌هایی‌که در زمان حضرت ابوبکر صدیق جمع‌آوری گردیده بود و در منزل حفصه رضی‌الله‌تعالی‌عنها نگهداری می‌شد، نسخه‌برداری کنند؛ یعنی این‌که حدیث در مورد نسخه‌برداری از نوشته‌هایی سخن می‌گوید که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود؛ نه در مورد انتقال تلاوت قرآن‌کریم. پس موضوع، نوشتن قرآن‌کریم در مصحف‌ها و با همان رسم‌الخطی است که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده و این مسأله الزاماً نیازی به‌روایت متواتر ندارد؛ بلکه خبر واحد صحیح کفایت می‌کند؛ اما اصحاب رضی‌الله‌عنهم خود را مکلف کرده بودند تا در نوشتن مجدد؛ یعنی نسخه‌برداری آن نیز دو تن شاهد حضور داشته باشند و این بیان‌گر حرص و اهتمام فراوان‌شان به‌این مسأله می‌باشد. اما تلاوت آیات قرآن‌کریم؛ چنان‌که قبلاً گفتیم جمعی از اصحاب، از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آن را روایت نموده‌اند.

به این ترتیب به خواست الله متعال پاسخ پرسش شما کاملاً روشن گردید، اللهی که خود متعهد شده کتاب‌اش را حفظ خواهد نمود:

﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ترجمه: بى‏ترديد ما اين قرآن را به‌تدريج نازل كرده‏ايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود!

سوم- دو مسألۀ دیگر باقی می‌ماند که نیاز به‌توضیح دارد:

  1. آیاتی‌که متن نوشت شده آن به‌جز نزد خزیمه در جای دیگری یافت نشده.

  2. آیا این آیات نزد خزیمه بوده و یا نزد ابو خزیمه؟

برای پاسخ به‌این دو پرسش به‌توفیق الله سبحانه‌وتعالی چنین می‌گوئیم:

  1. در مورد مسألۀ اول که مربوط به‌آیات است باید گفت که بخاری دو روایت را به‌شماره‌های 4311 و 4604 و به‌متن زیر روایت نموده:

ألف- «4311- ابو یمان به‌نقل از شعیب و وی از زهری و او از ابن سباق روایت نموده‌اند که زید بن ثابت انصاری رضی‌الله‌عنه که از جمله کاتبان وحی بود گفت که ابوبکر خبر کشته شدن مردم یمامه را به‌من گفت؛ درحالی‌که عمر نزد وی بود، گفت که عمر نزد من آمده و گفته که در روز جنگ یمامه مردم زیادی کشته شده‌اند و من می‌ترسم که حافظان قرآن در جاهای دیگری نیز کشته شوند و به‌این‌ترتیب بسیاری از قرآن از دست برود و نظر من این است که قرآن را جمع‌آوری کنی. ابوبکر گفت من به عمر گفتم، چگونه می‌توانم کاری را انجام دهم که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انجام نداده، عمر گفت: قسم به الله که این کار نیک است و پیوسته عمر این مسأله را به من تذکر می‌داد تا این‌که الله متعال سینه‌ام را به این امر باز کرد و با عمر هم‌نظر شدم. زید بن ثابت گفت: ابوبکر درحالی‌که عمر در نزدش نشسته بود و هیچ سخن نمی‌زد، خطاب به من گفت که تو مرد جوان و عاقلی هستی و متهم به‌هیچ چیزی نیستی و از جمله کاتبان وحی برای رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودی؛ پس قرآن را جست‌وجو کرده و آن را جمع‌آوری کن. قسم به الله اگر من را به‌جمع‌آوری یکی از کوه‌ها مکلف می‌نمود، برایم دشوارتر از جمع‌آوری قرآن نبود؛ بناءً خطاب به ابوبکر و عمر گفت: چگونه کاری را می‌کنید که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نکرده، ابوبکر گفت: قسم به الله این کار نیکی است. من پیوسته این مسأله را با ابوبکر دنبال می‌کردم تا آن‌که الله متعال سینه‌ام را به آن‌چه سینۀ ابوبکر و عمر را گشوده بود، گشود. برخاستم و شروع به‌جست‌وجو و جمع‌آوری قرآن از منابع مختلف؛ به‌شمول: پارچه‌های چرمی، لوحه‌های ساخته‌شده از شانه‌های شتر، لوحه‌های چوبین و سینه‌های مردم نمودم تا آن‌که دو آیت از سورۀ توبه را تنها نزد خزیمۀ انصاری یافتم و آن را نزد کس دیگری غیر از او نیافتم: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم تا اخیر این دو آیت. این مصحف‌های جمع‌‌آوری شده نزد حضرت ابوبکر نگهداری می‌شد تا آن‌که الله متعال جانش را گرفت؛ سپس نزد حضرت عمر تا آن‌که الله متعال جان او را نیز گرفت و سپس نزد حفصه بنت عمر.» از متن این روایت روشن است که این کار در زمان حضرت ابوبکر رضی‌الله‌تعالی‌عنه صورت گرفته و این نیز واضح است که پارچۀ نوشته‌شده‌ای‌که نزد خزیمه یافت شده بود در آن دو آیت اخیر سورۀ توبه نوشته شده بوده: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم

ب- «4604- موسی به‌نقل از ابراهیم و وی از ابن شهاب به ما گفت که انس بن مالک به او گفت که حذیفه بن یمان نزد حضرت عثمان آمد. حذیفه که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان همراه با مردم عراق بود، از اختلاف مردم در قرأت قرآن سخت نگران شد و نزد عثمان آمد و به وی گفت: ای امیرالمؤمنین به داد این امت برس، پیش از آن‌که مانند یهود و نصارا در کتاب خویش اختلاف ورزند. عثمان کسی را نزد حفصه فرستاد و از وی خواست مصحف‌هایی را که نزد خود نگهداری می‌کند به او بفرستد تا از روی آن نسخه‌برداری نماید و گفت که آن را مجدداً برای خودت برمی‌گردانیم. حفصه آن را به‌حضرت عثمان فرستاد و حضرت عثمان به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا از روی آن نسخه‌برداری کنند. حضرت عثمان به سه‌نفر قریشی این هیئت گفت در صورتی‌که شما و زید بن ثابت در چیزی از قرآن اختلاف داشتید، دراین‌صورت آن را با زبان قریش (لهجۀ قریش) بنویسید؛ زیرا قرآن به زبان آنان نازل گردیده است. زمانی‌که آنان از روی قرآن نسخه‌برداری را تمام کردند، نسخۀ اصلی را مجدداً به‌حفصه فرستاد. حضرت عثمان سپس به‌هرطرف یک نسخۀ از آن را فرستاد و دستور داد هر مصحفی غیر از آن نسخه‌ها را بسوزانند.

ابن شهاب گفت که خارجه بن زید بن ثابت به‌من خبر داد که وی از بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن نسخه‌برداری می‌نمودیم، یک آیت از سورۀ احزاب را نیافتیم؛ درحالی‌که آن را من از خود رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. در جست‌وجوی آن شدیم تا آن‌که آن آیت را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم و آن آیت این بود: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾؛ سپس آن را به‌سورۀ مربوطه ملحق نمودیم.»

چنان‌که از متن روایت واضح است، این کار در زمان حضرت عثمان صورت گرفته و از روایت این نیز روشن است که پارچۀ نوشته‌شده‌ای را که نزد خزیمه یافته بودند، مربوط به‌سورۀ احزاب بوده: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ

با دقت نمودن به دو حدیث فوق که توسط بخاری روایت گردیده؛ یعنی سند هر دو صحیح می‌باشد، موارد زیر روشن می‌گردد:

1-                   در نخست باید گفت که هیچ یک از دو حدیث فوق در مورد روایت آیات به‌گونۀ متواتر گفته نشده؛ زیرا موضوع هر دو حدیث در خصوص کتابت است؛ نه تواتر حفظ آیات؛ چنان‌چه هر آیت توسط جمعی از اصحاب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم حفظ شده بود؛ بلکه هدف اصحاب این بود که دقیقاً همان رسم‌الخط قرآن‌کریم را انتقال دهند که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود؛ زیرا آنان نمی‌خواستند مردم آن‌چه را حفظ کرده‌اند بنویسند و در نتیجه منجر به اختلافات در میان‌شان شود؛ بلکه می‌خواستند دقیقاً همان رسم‌الخطی‌که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود انتقال داده شود و این نشان‌گر حرص زیاد آنان و توفیقی است که الله سبحانه‌وتعالی به آنان عنایت کرده بود، الهی‌که می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾؛ به‌همین دلیل است که حکم شرعی مبنی بر عدم جواز چاپ مصحف؛ مگر این‌که مطابق به‌مصحف عثمانی باشد، استنباط گردید.

2-                   بدون شک جمع‌آوری پارچه‌هایی نوشته‌شده در زمان حضرت ابوبکر و شرط گذاشتن شهادت دو شاهد برای صحت آن نوشته صحیح است. اما کاری‌که در زمان خلافت حضرت عثمان رضی‌الله‌تعالی‌عنه صورت گرفت، این بود که از روی پارچه‌های جمع‌آوری شده در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق در چندین مصحف نسخه‌برداری صورت گرفت. پارچه‌ها در آن زمان نزد حفصه رضی‌الله‌تعالی‌عنها نگهداری می‌شد و حضرت عثمان، زید و سه تن دیگری‌که با او بودند را مکلف نمود تا چندین نسخه از روی آن پارچه‌ها بنویسند.

امکان مفقود شدن هیچ پارچه‌ای در زمان نسخه‌برداری آن در خلافت حضرت عثمان وجود ندارد. این امکان؛ یعنی مفقود شدن پارچه‌ای‌که بالای آن، دو آیت اخیر سورۀ توبه نوشته شده بود، تنها در زمان جمع‌آوری آن در خلافت حضرت ابوبکر ممکن است و بس. ممکن نیست این کار در زمان نسخه‌برداری در خلافت حضرت عثمان صورت گرفته باشد؛ زیرا جمع‌آوری پارچه‌ها در زمان خلافت حضرت ابوبکر اتفاق افتاد؛ نه در زمان خلافت حضرت عثمان؛ البته در زمان خلافت حضرت عثمان کار نسخه‌برداری صورت گرفت. بنابراین، بخش اخیر حدیث شماره 4604 بخاری از نظر درایت رد می‌شود: «ابن شهاب گفت که خارجه بن زید بن ثابت به‌من خبر داد که وی از بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن نسخه‌برداری می‌نمودیم یک آیت از سورۀ احزاب را نیافتیم؛ درحالی‌که آن را من از خود رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. در جست‌وجوی آن شدیم تا آن‌که آن آیت را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم و آن آیت این بود: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾؛ سپس آن را به‌سورۀ مربوطه ملحق نمودیم.»

  1. در مورد مسألۀ دوم که آیا صحابی‌یی‌که زید آن دو آیت سورۀ توبه را نزد وی یافت و در نزد هیچ‌کس دیگری جز او نیافت، خزیمه بوده و یا ابو خزیمه؟ چنین پاسخ داده می‌شود:

- بخاری این دو روایت را روایت کرده که (4311) و (4603) می‌باشند.

در روایت 4311 که قبلاً تذکر یافت چنین گفته شده: «برخاستم و شروع به‌جست‌وجو و جمع‌آوری قرآن از منابع مختلف؛ به‌شمول: پارچه‌های چرمی، لوحه‌های ساخته‌شده از شانه‌های شتر، لوحه‌های چوبین و سینه‌های مردم نمودم تا آن‌که دو آیت از سورۀ توبه را تنها نزد خزیمۀ انصاری یافتم و آن را نزد کس دیگری غیر از او نیافتم: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ*فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ

- و اما متن حدیث شماره 4603 چنین است: «موسی بن اسماعیل به‌نقل از ابراهیم بن سعد و وی به‌نقل از ابن شهاب و وی به‌نقل از عبید بن سباق روایت نموده که زید بن ثابت رضی‌الله‌عنه گفت که حضرت ابوبکر خبر کشته شدن مردم یمامه را به من گفت؛ درحالی‌که عمر نزد وی بود گفت که عمر نزد من آمده و گفته که در روز جنگ یمامه مردم زیادی کشته شده‌اند و من می‌ترسم که حافظان قرآن در جاهای دیگری نیز کشته شوند و به‌این‌ترتیب، بسیاری از قرآن از دست برود و نظر من این است که قرآن را جمع‌آوری کنی. حضرت ابوبکر گفت من به عمر گفتم چگونه می‌توانم کاری را انجام دهم که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انجام نداده، عمر گفت: قسم به الله که این کار نیکی است و پیوسته عمر این مسأله را به من تذکر می‌داد تا این‌که الله متعال سینه‌ام را به این امر باز کرد و با عمر هم‌نظر شدم. زید بن ثابت گفت: حضرت ابوبکر خطاب به من گفت که تو مرد جوان و عاقلی هستی و متهم به‌هیچ‌چیزی نیستی و از جمله کاتبان وحی برای رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودی؛ پس قرآن را جست‌وجو کرده و آن را جمع‌آوری کن. قسم به الله اگر من را به جمع‌آوری یکی از کوه‌ها مکلف می‌نمود برایم دشوارتر از جمع‌آوری قرآن نبود؛ بناءً خطاب به حضرت ابوبکر و حضرت عمر گفت: چگونه کاری را می‌کنید که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نکرده، ابوبکر گفت: قسم به الله این کار نیکی است. من پیوسته این مسأله را با ابوبکر دنبال می‌کردم تا آن‌که الله متعال سینه‌ام را به آن چه سینه ابوبکر و عمر را گشوده بود، گشود. برخاستم و شروع به جست‌وجو و جمع‌آوری قرآن از منابع مختلف؛ به‌شمول: پارچه‌های چرمی، لوحه‌های ساخته‌شده از شانه‌های شتر، لوحه‌های چوبین و سینه‌های مردم نمودم تا آن‌که دو آیت از سورۀ توبه را تنها نزد خزیمۀ انصاری یافتم و آن را نزد کس دیگری غیر از او نیافتم: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم تا اخیر این دو آیت. این مصحف‌های جمع‌‌آوری شده نزد حضرت ابوبکر نگهداری می‌شد تا آن‌که الله متعال جانش را گرفت؛ سپس نزد حضرت عمر تا آن‌که الله متعال جان او را نیز گرفت و سپس نزد حفصه بنت عمر.»

با دقت نمودن و تدبر در محتوای این دو حدیث واضح می‌شود که صحابی مورد نظر خزیمه بن ثابت انصاری بوده و نه ابو خزیمه. دلیل آن، این است که حضرت ابوبکر رضی‌الله‌تعالی‌عنه برای پذیرفتن پارچۀ مورد نظر شرط گذاشت که دو شاهد باید شهادت دهند که این پارچه در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده است. زید برای هر آیت نوشته شده‌ای دوشاهد دریافت به‌جز دو آیت اخیر سورۀ توبه، که این دو آیت را به‌صورت مکتوب فقط نزد خزیمه و در روایت دیگری نزد ابوخزیمه یافت و نتیجه این شد که پارچۀ مذکور مورد اعتماد قرار گرفت و پذیرفته شد. بنابراین، کسی‌که این پارچه نزد وی یافت شده باید شهادت‌اش در ازای دو شهادت پذیرفته شود؛ درغیرآن پارچه‌ای‌که نزد وی یافته شده بود بر اساس شرطی‌که حضرت ابوبکر گذاشته بود، مورد اعتماد قرار نمی‌گرفت.

کسی‌که در روایتی صحیح از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفته شده که شهادت‌اش معادل شهادت دو نفر است؛ همانا خزیمه بن ثابت انصاری است و انگار این روایت صحیح برای این حالت بوده؛ یعنی حالت جمع‌آوری پارچه‌هایی‌که قرآن‌کریم روی آن نوشته شده است. چه پاک و منزه است آن ذات عزیز و حکیمی‌که کتاب‌اش را هم از نظر تلاوت و هم از نظر رسم‌الخط حفظ نموده است. حدیثی‌که در مورد خزیمه گفته شده چنین است:

ترجمه: احمد در مسند خویش و ابو داود در سنن خویش چنین روایت نموده‌اند؛ البته الفاظ آن از احمد است: «ابوالیمان از شعیب و شعیب از الزهری و وی از عماره بن خزیمه انصاری و او از کاکایش که از جملۀ اصحاب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بود، چنین روایت نموده که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم اسپی را از یک مرد بادیه‌نشین خریداری نمود و از آن مرد خواست وی را دنبال کند تا بهای اسپ‌اش را برایش بپردازد. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم با سرعت رفت؛ اما آن مرد بادیه‌نشین آرام‌آرام می‌رفت، در این میان مردانی به‌سراغ آن بادیه‌نشین آمدند و با چانه‌زدن سعی نمودند آن اسپ را از وی خریداری کنند؛ درحالی‌که نمی‌دانستند رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم پیش از آنان اسپ را خریداری نموده تا این‌که بعضی از آن مردان حاضر شدند قیمت بیش‌تر از آن‌چه را که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم اسپ را خریداری نموده بود، در بدل آن اسپ بپردازند. بادیه‌نشین (که این پیشنهاد را شنید) خطاب به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فریاد زد که اگر خریدار اسپ هستی آن را بگیر در غیر آن، من اسپ را به دیگری خواهم فروخت. وقتی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم سخن وی را شنید ایستاد و برایش گفت: مگر من آن را از تو خریداری نکردم؟ بادیه‌نشین گفت: نخیر، قسم به الله که من آن را به تو نفروختم، رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: نخیر چنین نیست، من آن را از تو خریدم. درحالی‌که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و آن مرد بادیه‌نشین در این مورد هم‌دیگر را ملامت می‌کردند، مردم در اطراف‌شان جمع شدند، بادیه‌نشین سرانجام به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت یک شاهد بیاور که شهادت دهد من این اسپ را به تو فروخته‌ام، جمعی از مسلمانانی‌که آن‌جا جمع شده بودند، خطاب به آن بادیه‌نشین گفتند، وای بر تو رسول الله هرگز چیزی به‌جز حق نمی‌گوید. تا این‌که خزیمه از راه رسید و بگومگوی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و آن بادیه‌نشین را شنید و متوجه شد که بادیه‌نشین به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌گوید، شاهدی بیاور که شهادت دهد، من این اسپ را به توفروخته‌ام، خزیمه گفت من شهادت می‌دهم که تو این اسپ را به رسول الله فروخته‌ای، رسول الله به خزیمه روی کرد و پرسید: بر اساس چه دلیلی شهادت می‌دهدی؟ خزیمه گفت: بر اساس تصدیق‌ات یا رسول الله، (یعنی بر اساس این‌که می‌دانم تو هرگز دروغ نمی‌گویی)؛ پس رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شهادت خزیمه را معادل شهادت دو مرد قرار داد.»

این حدیث را حاکم نیز در مستدرک روایت نموده و گفته: اسناد این حدیث صحیح است و کسانی‌که آن را روایت کرده‌اند به اتفاق شیخین ثقه می‌باشند.

تمام موارد فوق‌الذکر ثابت می‌کند، پارچه‌ای‌که دو آیت اخیر سورۀ توبه بالای آن نوشته شده بود و تنها در نزد یک‌نفر یافت گردیده بود، آن فرد بدون شک خزیمه بوده؛ نه ابو خزیمه؛ زیرا آیت مذکور براساس اعتبار شهادت‌دهنده آن پذیرفته شده بود که شهادت وی معادل شهادت دو تن است و این مسأله در مورد خزیمه صدق می‌کند؛ نه ابوخزیمه. به‌نظر می‌رسد راویان در مورد نام خزیمه و ابوخزیمه دچار سردرگمی شده بودند و این کار هرازگاهی اتفاق می‌افتد. درهرحال فرد مورد نظر، خزیمه بن ثابت انصاری است؛ چنان‌که گفته شد.

به‌این‌ترتیب، پاسخ داده شده، پرسش شما و دو مسألۀ فوق‌الذکر را دربرمی‌گیرد والله أعلم و أحکم!

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: عبدالله دانشجو

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

یکی از شباب ما می‌خواهد که خون‌بهای خود را براساس نقره که 12هزار درهم است، سهولت بیشتر‌دارد، پرداخت نماید، آیا جایز است که خون‌بها بر اساس نقره پرداخت گردد و آن‌هم در حالی‌که نقره در بین مردم خرید و فروش نمی‌گردد، در دیات و مهریه‌های شان مروج نبوده، ذخیره هم نمی‌کنند و صرف اندکی برای زینت آن را می‌خرند؟ با وجودی‌که می‌دانیم فقهاء در مسئله دیت برای شترداران شتر و برای طلاداران طلا را و برای نقره‌داران نقره تعین کرده‌اند؛ الله به شماجزای خیر نصیب کند.

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

خون‌بهای اهل شتر، صد شتر است. خون‌بهای طلاداران هزار دینار و آن‌هایی‌که به اساس نقره خرید و فروش دارند، دوازده هزار درهم می‌باشد؛ این یک سخن درست است. اما پول‌های کاغذی کنونی جای نقره و طلا را نگرفته و در تحت طلا و نقره شامل نمی‌شود. پول کاغذی به اساس استنباط از نص و علت موجود در نقدی‌نگی آن قیاس شده و پول محسوب می‌شود. این موضوع در کتاب‌های ما در باب اموال وضاحت داده شده است.

اعتبار پول‌های کاغذی در خون‌بهاها مربوط به اجتهاد فی المسئله دارد؛ بناءً آنچه را من ترجیج می‌دهم، این‌که در قتل خطا درست است که پول نقده بنابر قیمت نقره سنجش گردد؛ چون قتل خطاء گناه محسوب نمی‌گردد و دیت برای آن نیست که شخص مرتک حرام گردیده است؛ بلکه در فرضیت دیت حکمتی نهفته است که الله سبحانه وتعالی می‌داند. پس آسان‌ترین دو حد در دیت قتل خطاء مناسب است که به‌دلیل عدم ارتکاب حرام تطبیق گردد.

ولی در دیت قتل عمدی ترجیح می‌دهم که پول نقده بر اساس طلا سنجش گردد؛ چون قاتل عمدی بدون شک مرتکب حرام شده است، به او تخفیف مناسب نیست؛ بلکه سخت‌ترین دو حد بر وی مناسب است. اما اگر این پول‌های کاغذی با پشتوانه طلا و نقره مروج باشد، دارندگان پول نقده بر اساس معدنیت طلا و نقره که نیابت از آن می‌کند، معامله می‌‌شود.

در اخیر از الله سبحانه وتعالی مسئلت دارم که بر رای صواب توفیق یافته باشم.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: بدرالدین حسینی

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

رئیس‌جمهور امریکا در اظهاراتی گفت: «مرحله نخست توافق‌نامه تجاری با چین ممکن است "در مدت کوتاهی" پس از تاریخ 15 جنوری به امضاء رسد. این تاریخی است که ماه گذشته به عنوان زمان امضای این توافق‌نامه اعلان گردید. ترامپ افزود: «علاقه‌مندم مرحله دوم این توافق با چین را پس از انتخابات ریاست جمهوری و در چهارچوب تلاش‌های مان در جهت پایان دادن به جنگ تجاری موجود میان دو اقتصاد بزرگ جهان به امضاء رسانیم و به این ترتیب جنگ مذکور را که ماه‌هاست ادامه دارد، بازارهای جهانی را مختل نموده و از رشد جهانی اقتصاد کاسته، پایان دهیم.» (منبع: بوابه العین 10 جنوری 2020م)

پیش از آن وزارت تجارت چین نیز رسماً اعلان نموده بود: «لیو معاون رئیس دولت به زودی برای امضای مرحله نخست توافق‌نامه تجاری عازم واشنتن خواهد شد. این نخستین اظهارات رسمی چنین در خصوص امضای توافق‌نامه‌ای‌ست که ترامپ پیش از آن گفته بود که بعد از امضای آن و برای آغاز مرحله دوم آن به پکن سفر خواهد نمود.» (منبع: ترید کاپتن 10 جنوری 2020م) آیا این به معنای پایان تنش‌های تجارتی میان امریکا و چین است؟

پاسخ:

برای پاسخ به این پرسش و درک واقعیت جنگ تجاری میان امریکا و چین به بررسی امور زیر می‌پردازیم:

اول) پیشینه مسأله

1. کسانی‌که سیاست امریکا در قبال چین را دنبال می‌کنند، می‌دانند که امریکا پیوسته سعی دارد در منطقه اوراسیا "اروپا و آسیا" دست برتر را داشته باشد و نمی‌گذارد چین در این میدان از آن پیشی گیرد، دلیل آن این است که منطقه اوراسیا، منطقه حیاتی بوده و امریکا برای تضمین تسلط خویش بالای آن سیاست خارجی نیرومندی را طراحی و پیش گرفته، سیاستی‌که تا امروز متضمن تأمین منافع سازمان‌های امریکائی است. از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991م، طراحان سیاست امریکا در خصوص سیاست امریکا در قبال چین به دو گروه بزرگ تقسیم شده‌اند:

اول: گروهی‌که خواستار مشارکت دادن چین و یا همکاری با آن می‌باشند تا به این ترتیب در قضایا ذینفع شده و در قبال نظم جهانی به رهبری امریکا احساس مسئولیت کند.

دوم: گروهی دوم به این باور اند که نمی‌توان به اهداف و نیت چین اعتماد نمود، زیرا هرچه نباشد چین رقیب امریکاست و در برابر نظم جهانی غربی به رهبری امریکا قرار دارد.

سر انجام طراحان سیاست خارجه امریکا ‌در نیمه دهه نود به این نتیجه توافق نمودند که چین را به عنوان قدرت مزاحم به امریکا شناخته و سیاست‌هایی را جهت محدود نمودن رشد بالارفتن چین روی دست بگیرند. در زمان حکومت کلنتن و اوباما سیاست امریکا در قبال چین؛ مهار سیاست آن بود و در زما حکومت بوش پسر و ترامپ؛ امریکا سیاست خصمانه‌تری برای مهار چین روی دست گرفت، چنان‌چه ترامپ برای جنگ تجاری باز علیه چین، بسیج جهانی به راه‌انداخت.

2. سیاست امریکا برای مهار چین در محور دو هدف اساسی می‌چرخید؛ اول: جلوگیری از ظهور چین به عنوان قدرت منطقه‌ای. دوم: ممانعت از ایجاد تغییر در هر بخشی از نظام جهانی غربی توسط چین. امریکا برای موفق شدن در این دو هدف، تدابیر مختلفی را روی دست گرفت، از جمله؛ «برجسته نمودن نقض حقوق‌بشر توسط چین در مناطق تبت، ترکستان شرقی و هانگکانگ، سرگرم نمودن چین به بحران هسته‌ای کوریای شمالی و کشمکش‌های منطقه‌ای در سواحل بحر جنوبی چین، استفاده از هند، جاپان و استرالیا به هدف محدود نمودن اهداف نظامی چین و رشد آن در منطقه آسیا،  بحر آرام، مختلف نمودن دست‌یابی چین به تکنالوژی مدرن و سهم نگرفتن در پیشنهاد چین برای ساخت راه/جاده حلقوی.» سازمان سیاست امریکا، سیاست مهار چین را با تغییرات جزئی در شماری از تدابیر و به هدف مهار قدرت و آرمان‌های چین روی دست گرفت و به آن پایبندی نشان داد. اما با فرا رسیدن بحران اقتصادی جهانی در سال 2008 و جنگ‌های فاجعه‌آفرین امریکا در افغانستان و عراق، ایالات متحده متوجه شد که سیاست مهار چین کافی نبوده و تصمیم گرفت این سیاست را بیشتر استحکام و گسترش دهد. هدف امریکا از راه‌اندازی استراتیژی اوباما موسوم به "استراتیژی آسیا" این بود که تجهیزات نظامی و سربازانش را از اروپا به آسیا و سواحل بحر آرام منتقل کند تا در رویارویی با امکانات نظامی چین قرار گیرد، سپس ترامپ اقتصاد چین را مستقیماً هدف قرار داد و اداره حکومت‌اش، چین را متهم نمود که با "پول بازی می‌کند" و جنگ تجاری را با پکن آغاز نمود و این جنگ‌ سر لوح تلاش‌ها برای مهار نمودن چین توسط نظامی قرار گرفت که بر پایه‌های نظم جهانی حاکم استوار است.

دوم) جنگ تجاری میان امریکا و چین

1. چنان‌چه گفته شد؛ امریکا جنگ تجاری را برای جلوگیری از رشد چین آغاز نمود و این جنگ به دلیل روابط گسترده تجارتی میان دو قدرت برتر اقتصادی جهان خیلی زود شعله‌ور گردید؛ چنان‌چه امریکا سالانه 558 ملیارد دالر از کالاها و خدمات چین را دریافت می‌کند و چین در مقابل آن 179 ملیارد دالر از کالاها و خدمات امریکا را دریافت می نماید. اما در این اواخر دیده شده که دو طرف برای تأمین منافع خویش در قدم نخست باهم نزدیک شده‌اند.

2. چین و امریکا در ماه‌های اخیر به توافقات تجارتی جزئی دست‌یافته‌اند، «توافقاتی‌که به هدف جلوگیری از گسترش جنگ تجاری است که از سال گذشته تا کنون میان این دو غول اقتصادی جهان در حال گسترش است. ترامپ قبلاً گفته بود که مرحله نخست این توافق تجارتی در حدود 60% از تمام موارد توافق فراگیر را در بر می‌گیرد و این توافق چین را ملزم خواهد نمود، تولیدات زراعتی بیشتری از امریکا خریداری نماید و امریکا در عوض، مالیات گمرکی خویش بالای کالاهای وارداتی چین را کاهش خواهد داد.» (منبع: عربی جدید 5 جنوری 2020م)

العربیة نت به تاریخ 15 دسمبر 2019م با نشر خبری گفته بود: «21 ماه پس از آغاز جنگ تجاری میان دو اقتصاد برتر جهان، ایالات متحده به مرحله نخست توافق تجارتی با چین دست یافت، اما این توافق‌نامه قطعاً پیش از جنوری آینده امضاء نخواهد شد و ایالات متحده متعهد شده بر اساس این توافق مالیات گمرکی 15 فیصدی خویش بالای 120 ملیارد دالر، واردات چین را به نصف کاهش خواهد داد، اما تعرفه‌های گمرکی 25% خویش بالای کالاهای وارداتی چین که به 250 ملیارد دالر می‌رسد را هم‌چنان حفظ خواهد نمود. ایالات متحده هم‌چنین گفته که مالیات جدید 15% بالای 160 ملیارد دالر از تولیدات چین را که قرار بود از امروز اعمال گردد، به تعویق اندازد، این مالیات قرار بود بالای کالاهایی مانند بازی‌های کامپیوتری تلفن‌های هوشمند و غیره اعمال گردد. پکن نیز بر موجب این توافق پذیرفته که در جریان حد اقل دو سال آینده، در حدود 200 ملیارد دالر اضافی از کالاها و خدمات امریکا را وارد نماید و هم‌چنین چین تصمیم دارد مالیات افزودی‌اش بالای برخی از واردات امریکایی را که قرار بود از امروز عمل شود، به تعویق اندازد، مانند به تعویق انداختن مالیات گمرکی افزودی به ارزش 25% بالای موتر/ماشین‌ها، 5% بالای قطعات یدکی امریکا. چین اظهار نموده که روند تعلیق مالیات گمرکی بالای حدوداً 126 ملیارد دالر از تولیدات امریکا را ادامه خواهد داد و به علاوه متعهد شده خرید تولیدات زراعتی خویش از ایالات متحده را تا 50 ملیارد دالر در سال افزایش دهد» دلیل حرص ترامپ به گرم نمودن بازار صادرات زراعتی امریکا این است که انتخابات سال 2020م را پیش رو دارد و نمی‌خواهد آراء دهقانانی را که به دلیل عدم وجود بازار مناسب برای تولیدات خویش زیر بار قرضه‌ها رفته اند از دست دهد. پیش از آن، سایت البیان نیوز گفته بود: «وزارت تجارت چین شام روز جمعه با نشر بیانیه‌ای گفته که این توافق بر اساس اصل مساوات و احترام متقابل صورت گرفته و شامل نه بند می‌شود: مقدمه، حقوق ملکیت فکری، انتقال تکنولوژی، تولیدات غذایی و زراعتی، خدمات پولی، نرخ اسعار و شفافیت، گسترش تجارت، ارزیابی دو جانبه و حل و فصل منازعات و سر انجام بندهای نهائی.» (منبع: البیان نیوز 13 دسمبر 2019م)

3. اما این بدان معنی نیست که این توافق‌نامه‌ها در خصوص جنگ تجاری به تنش‌های اقتصادی میان دو طرف پایان خواهد داد، زیرا دلیل و انگیزه واقعی برای تسلط بالای چین، جنگ تجاری نیست، بلکه مسأله عمیق دیگری در پس آن قرار دارد که به مراتب برای اقتصاد امریکا و اولویت‌های جهانی آن خطرناک‌تر است. چین پیشگام تکنولوژی نسل پنجم، که نسل آینده ارتباطات بیسیم به شمار می‌رود، می‌باشد. مهم‌تر از آن، پورتال کنترل اطلاعات هوش مصنوعی است که شورای حمایت نوآوران، "اریک شمیدت" رئیس قبلی الفبای هوش مصنوعی، "ریدهوفمان" بنیان‌گذار سایت LinkedIn و "والتر ایساکسون" مؤلف و رئیس اجرایی سابق مؤسسسه "اسبین" همه نوشته اند: «انتظار می‌رود کسی‌که نسل پنجم "جی 5 " را در دست می‌گیرد، در جریان دهه پیش رو به صدها ملیارد دالر درامد از این ناحیه دست یابد و این درامد را با ایجاد فرصت‌های کاری گسترده در عرصه تکنولوژی بیسیم به دست خواهد آورد. دولتی‌که نسل پنجم "جی 5" را در اختیار خواهد داشت، فرصت ابتکارهای زیادی را داشته و برای سایر جهان استاندارد تعیین خواهد نمود. در حال حاضر گمان اغلب این است که این دولت، ایالات متحده نخواهد بود.» (منبع: ZDNet)

4. برای معلومات بیش‌تر باید گفت که "جی 5" دارای سرعت فوق العاده می‌باشد. «پژوهش‌گران اعلان نموده اند که آزمایش سرعت تکنولوژی نسل پنجم "جی 5" نشان داده که سرعت این ابزار بی‌سابقه بوده و در یک ثانیه به تیرابایت می‌رسد که 200 مرتبه سریع‌تر از نوع موجود آن در حال حاضر است. بر اساس آزمایش‌هایی‌که گروه پژوهش‌گری از مرکز گسترش شبکه‌های نسل پنجم این تکنولوژی در دانشگاه سری بریتانیا، فایل‌های صدبار سنگین‌تر از فایل‌های فیلم‌های طولانی را می‌توان در حدود 3 ثانیه با استفاده از این تکنالوژی دانلود کرد. لازم به ذکر است که آخرین میزان سرعت دانلود توسط شبکه‌های نسل چهارم به حدود 65 هزار مرتبه می‌رسد. انتظار می‌رود شمار دستگاه‌های متصل به انترنت در سال جاری مابین 50 الی 100 ملیارد دستگاه باشد، بناءً نیاز است شبکه‌های با قابلیت‌های جدید و متفاوت تولید گردد تا به این حجم گسترده تقاضای انترنتی رسیده‌گی صورت گیرد. در خصوص چگونگی کارتخنیکی "جی 5" باید گفت که ابزاری موسوم به "میمو" یعنی "ورودی‌ها و خروجی‌های متعدد" تولید گردیده که در راه‌اندازی و کارایی نسل پنجم این شبکه نقش اساسی و محوری را بازی می‌کند. تکنولوژی "میمو" آنتن‌های متعدد و کوچکی است که جهت ارائه جریان داده‌ها به گونه جداگانه به کارگرفته می‌شود. سامسونگ برای فراهم‌آوری سرعت خیره ‌کننده جهت دانلود داده‌ها به این تکنولوژی متکی شده و احتمال می‌رود شبکه‌های "جی 5" شمار بیشتری از ایستگاه‌های پخش را به کارگیرد.» (منبع: العرب 13 آگست 2017م)

5. "شمیدت" در سال 2017م در کنفرانس جهانی اقتصاد گفت: «دیری نخواهد گذشت که چین در تولید هوش مصنوعی "AI" از ایالات متحده پیشی گیرد. کاربرد هوش مصنوعی در موارد زیر برجسته می‌گردد:

- استفاده از روبات‌هایی مجهز به آخرین تکنولوژی هوش‌مصنوعی برای تشخیص مشکلات کاربران با سرعت و کارایی بیشتر و بهتر.

- استفاده از تکنولوژی مجهز به هوش‌مصنوعی در جهت تحلیل و تجزیه معلومات مهم از میان حجم بزرگ داده‌های متنی برای بهبود روند برنامه ریزی.

کارشناسان به این باور اند که در چند سال آینده در عرصه هوش مصنوعی توجه و سرمایه‌گذاری‌های زیادی صورت خواهد گرفت. Deloitte تخمین می‌زند که تا فرارسیدن سال 2021م 57.6 ملیارد دالر امریکائی برای هوش‌مصنوعی و آموزش الکترونیکی هزینه خواهد شد، یعنی پنج برابر بیشتر از آن‌چه که در سال 2017م هزینه می‌شد.

6. تعجب‌آور نبود که ترامپ آشکارا با شرکت هواوی، که "جی 5" را تولید می‌کند، مخالفت نمود و در مناسبت‌های مختلف به خطرهایی‌که این شرکت چینی دارد، اشاره نمود. وی در نشست اخیر ناتو گفت: «از نظر من این یک خطر امنیتی است، این یک خطر امنیتی است.» به همین دلیل بود که امریکا بالای بسیاری از دولت‌های غربی مانند "ایتالیا، انگلیس، آلمان وغیره" فشار آورد تا مناقصه‌های شرکت هواوی را نپذیرند و نگذارند نسل پنجم "جی 5" در کشورهای‌شان راه‌اندازی گردد و تمام این فشارها را با بهانه‌های دروغین امنیتی توجیه نمود. هم‌چین امریکا از کاندا خواست "منگ وانزهو" مدیر مالی شرکت هواوی را به اتهام دور زدن تحریم‌های امریکا علیه ایران بازداشت نماید. امریکا مصمم است، مانع شبکه "جی 5" چین قرار گیرد. هم‌چنین ترامپ از فروش تراشه‌های سیلیکون به چین جلوگیری نمود.

7. چینی‌ها مدت‌هاست سعی دارند بر اساس چشم‌انداز 2025 چین، در عرصه تکنولوژی خودکفا شوند، اما چگونگی تعامل امریکا با شرکت هواوی و سایر شرکت‌های چینی باعث شده این تلاش‌های چین برای استقلال کامل در تولید تکنولوژی‌های اساسی سرعت بیشتری داشته باشد. چینی‌ها اعلان نموده اند که برنامه‌هایی برای ساخت سیستم عامل مخصوص خود تا سال 2022م دارند و آنگاه راه را برای شرکت‌های IBM   و Microsoft     و  Dell  و سایر شرکت‌های امریکایی خواهند بست. هم‌چنین چین سعی دارد تراشه‌های سیلیکون ویژه چین را تولید کند، چنان‌چه دست‌مزدهای هزاران تن از انجنیران/مهندسین تایوانی این تراشه‌ها را افزایش داده و قصد دارد در جریان چند سال آینده آنان را به چین انتقال دهد. تحلیل‌گران امریکائی تخمین می‌زنند چین در ظرف پنج الی هفت سال آینده در صنعت تولید تراشه‌ها کاملاً خود کفا شود. به این ترتیب و با عملی شدن این برنامه‌ها، پکن از بابت تکنولوژی هوش مصنوعی درامدهای هنگفت اقتصادی خواهد داشت.

8. امریکا با تمام توان سعی دارد توانایی‌های چین برای پیشگامی در عرصه سیستم "جی 5" و هوش مصنوعی را محدود نماید، زیرا اهمیت این تکنولوژی در حال حاضر کاملاً به اهمیت ماشین بخار و برق و تراشه‌های سیلیکون در سال‌های گذشته می‌ماند. و این تکنولوژی‌ها در حقیقت محرک اساسی تولید و رشد اقتصاد به شمار می‌رود.

به این ترتیب؛ جنگ تجاری که در حال حاضر جریان دارد، در حقیقت فراتر از یک جنگ تجاری برای حفظ توازن تجاری میان امریکا و چین است، بلکه گذشته از آن، این یک جنگ تکنولوژیکی، به ویژه تکنولوژی "جی 5" بوده و به احتمال زیاد و بر اساس واقعیت موجود؛ جهان به سودی دارای سیستم تکنولوژی دو قطبی شود: غرب به رهبری امریکا و سایر جهان به رهبری چین. در صورتی‌که سیستم تکنولوژی چین بتواند منطقه اوراسیا را زیر تسلط خود در آورد، احتمال این‌که چین اولویت‌های امریکا در این عرصه را تهدید کند، افزایش خواهد یافت.

با این حساب؛ حتی اگر توافق‌نامه تجاری میان امریکا و چین تمام مراحل‌اش را پشت سر گذاشته و تا یک سال آینده همه به امضاء هم برسد، چنان که ترامپ گفت: «اداره حکومت‌اش گفتگوها در مورد مرحله دوم توافق تجاری میان ایالات متحده و چین را به زودی آغاز خواهد نمود، اما ممکن است کار نهائی هرگونه توافقی را به بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ماه نومبر آینده موکول کند.» (منبع: بوابة العین 10 جنوری 2020م) حتی اگر چنین توافق‌نامه‌ای سر انجام به امضاء هم برسد، بازهم انتظار می‌رود این کار چیزی فراتر از توقف دو طرف جنگ برای تجدید نیرو و توان، مخصوصاً در عرصه تکنولوژی نسل پنجم نخواهد بود، زیرا امریکا هرگز نمی پذیرد چین همتای آن قرار گیرد؛ هرچند چین این را بپذیرد، غرور و تکبری‌که امریکا دارد مانع تن دادن آن به این امر می‌شود.

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

شیخ بزرگوار با یک فرد صنعت‌پیشه که صاحب یک سوپرمارکیت بود، شریک شدم و مبلغ مشخصی برایش دادم تا تجارت کند و برعلاۀ من دیگر شرکا نیز دارد که ندیده‎ام و نه با آن‎ها عقد بسته‎ام؛ فقط این‎که مالک شرکت با آن‎ها نیز عقد بسته و برای‎‌شان گفته است که مانند شما با او نیز عقد بسته‎ام و آن‎ها مانند من شریک اند؛ اما او هم شریک در سرمایه است و هم شریک بدن(کاری فزیکی) است که شراکت را رهبری می‌کند که درین خصوص از شما وضاحت می‌خواهم. پرسش‌ام این است که آیا شراکت‌ام درست است یا خیر؟ می‌خواهم مسئله توضیح داده شود؛ چون وقتی‎که از شباب پرسیدم برخی گفت درست است و برخی گفتند نادرست است!

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

1. در خصوص شرکت مضاربه: درست است که مضاربه بین مال از دو شریک و تلاشِ کار از شریک دیگر باشد و هم چنین مال از دو شریک و یا مال و کار از شریک دیگر باشد و یاهم درست است که سرمایه از چندین شریک و تلاش از مضارب[عامل] باشد؛ چنانچه در کتاب نظام اقتصادی آمده است: «در شرکت مضاربه می‌توان دو مال از دو شخص وبدن کار فیزیکی[عامل] یکی از آن دو شریک باشد. پس از دو نفر سه هزار دینار داشته باشند، یکی‌شان هزار دینار و دیگری دو هزار دینار داشته باشد وصاحب دو هزار دینار به صاحب هزار دینار اجازه دهد که با این سه هزرا دینار کار کند و مفاد[سود] به دست آمده در میان‌شان نصف می‌گردد. پس این شرکت صحیح می‌باشد. هم‎چنین در شرکت مضاربه می‌توان دو مال از دو شخص و بدن کار فیزیکی[عامل] شخصی دیگر باهم شریک باشد؛ چون همه‌ی این‎ها مربوط به موضوع مضاربه می‌باشد.»

2. در خصوص شروط صحت مضاربه در کتاب نظام اقتصادی آمده است: «مضاربه زمانی صحیح است که مال کاملاً تحویل عامل داده شود و صاحبِ مال[صاحب سرمایه] دیگر کاری به آن نداشته باشد؛ چون مضاربه مقتضی تحویل مال به شخص عامل می‌باشد. در مضاربه باید سهم عامل مشخص باشد و باید مقدار مالی[سرمایه‌ی] که مضاربه روی آن صورت می‎گیرد، نیز معلوم و مشخص باشد.»

3. پس معلوم گردید؛ از شروط صحت مضاربه این است که سرمایه‌ی که بالای آن تجارت می‌چرخد، مقدار معلوم باشد و هم‌چنین به اتفاق شرکاء سهیمه عامل از فائده واضحاً مشخص باشد. از همین جهت درست نیست که مضارب[عامل] از یک شخص مقداری مال اخذ بدارد و مقداری از شخص دیگری بردارد و تنها همراه هرکدام بالای فائده‌ی سرمایه موافقه نماید؛ ولی هرکدام نمی‏‎دانند رأس‌المال چقدر است و آیا باقی شرکا بر تناسب مفاد[سود] رضایت دارند یا خیر؟ بناًء آنچه در پاسخ ارایه شده است درست نبوده؛ بلکه شکل درست این است که شرکاء جمع شده و بر رأس‌المال و تناسب مفاد توافق نمایند. آنچه ارجحیت دارد نز من همین است.

برادر شما عطاء بن خليل ابو رشته

۶رمضان ۱۴۳۹هـ.ق

۲۲ می ۲۰۱۸م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

 سوال اول: شیخ گرامی ما، الله سبحانه وتعالی شما را حفظ نموده و با نصرت‎اش یاری فرماید. در نزدم سوال است که آیا فروش خانه به اساس عقد استصناع جائز است؛ چنانچه شخصی زمین دارد و می‌خواهد در این زمین خانۀ اعمار نماید؛ اما قبل از اعمار، این خانه را به اساس عقد استصناع به فروش می‌رساند در حالی‌که مساحت اتاق‌ها و مواد خام این خانه معلوم و مشخص است و هم‌چنان خانه را در میعاد توافق شدۀ مشخص برای مشتری تسلیم می‌نماید، خواه ثمن آن‌ را در زمان عقد پرداخت کند و یا بعد از عقد، آیا چنین معاملۀ جائز است؟ الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر عنایت فرماید.

سوال دوم: شیخ گرامی ما  از شما می‌خواهم که مسئله‎ی استصناع را واضح سازید که آیا این عقد از جملۀ انواع بیع است و آیا جائز است که خانه‎ی را در زمین صانع به شرط این‌که زمین را اعمار نماید خریداری کنیم؟ الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر عنایت فرماید.

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته

 به جواب سوال‎های یوس الفا و فراز محمد فاتح!

بدون شک سوالات شما مشابه است، بعضی از شما از خرید خانه، قبل از اعمار آن را سوال نمودید که آیا می‎شود از باب سلم باشد؟ و بعضی از شما از فروش خانه قبل از بناء آن از باب استصناع سوال نمودید که قبلاً در این مورد جواب داده بودیم که خرید خانه قبل از بناء آن هرچند که مواصفات آن مشخص شود تحت باب سلم نرفته و خرید آن جائز نیست و هم‌چنان از باب استصناع به حساب نمی‌آید و اکنون آنرا واضح می‌سازیم:

اولاً: فروش آن‎چه که در تحت ملکیت انسان نباشد جائز نمی‌باشد و در این مورد احادیث بسیاری وارد شده و از جملۀ این احادیث قرار ذیل اند:

ترمذی در سنن خود از حکیم بن حزام روایت نموده که وی گفته است: «من در نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدم و گفتم مردی در نزدم آمد و در مورد بیع شیء معدوم سوال نمود و گفت من شیء معدوم را می‌خرم و بعداً آنرا به فروش می‌رسانم.» رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَا تَبِعْ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ»

ترجمه: چیزی که در نزد تو نیست(یعنی مالکیت آنرا ندارید) نفروش.

ترمذی از عبدالله بن عمرو روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لَا يَحِلُّ سَلَفٌ وَبَيْعٌ، وَلَا شَرْطَانِ فِي بَيْعٍ، وَلَا رِبْحُ مَا لَمْ يُضْمَنْ، وَلَا بَيْعُ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ.»

ترجمه: معامله سلف و بیع؛ حلال نیست و دو شرط در یک معامله جایز نیست و معامله به شرط سود و فایده در کالایی که در اختیار ندارد و هیچ تضمنی هم بر تحویل آن نمیپذیرد، و فروش کالایی که در اختیار فروشنده نیست(هنوز تحویل نگرفته) جایز نیست.

بناءً تا وقتی‌که خانه و منزل اعمار نشود فروش آن جواز ندارد؛ زیرا خانه تا هنوز اعمار نشده، بلکه تا هنوز مبیعه یعنی منزل موجود نمی‌باشد، پس برای این‌که بیع صحیح شود، واجب است که منزل موجود گردد؛ چنان‌که ساختار ظاهری آن یعنی ستون و پایه‎اش موجود شود چیزی‌که عرفا به آن خانه اطلاق شده و قابلیت تسلیم را داشته باشد.

ثانیاً: در این زمینه نصوصی وارد شده که دو مورد را از بیع معدوم استثناء نموده که این دو مورد بیع سلم و بیع استصناع هستند؛ اما این دو نوع بیع استثناء شده بر منازل و خانه مصداق ندارد و بیان این مسئله قرار ذیل است:

  1. بیع سلم: بیع سلم بیعی است که شخص بدل موجود را در بدل مشخص غیر موجود معامله می‌کند؛ یعنی مشتری مالی را به عنوان ثمن پرداخت می‌کند تا در آینده در زمان مشخص مبیعه و کالا را قبض نماید و این بیع شرعاً جائز بوده و تنها در مکیلات، موزونات و معدودات جائز است؛ چنانچه این مسئله در جزء دوم کتاب شخصیه بیان شده و قرار ذیل است: «جواز بیع سلم به سنت ثابت شده است، از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده:

«قَدِمَ النَّبِيُّ الْمَدِينَةَ وَهُمْ يُسْلِفُونَ فِي الثِّمَارِ السَّنَةَ وَالسَّنَتَيْنِ فَقَالَ: مَنْ أَسْلَفَ فِي تَمْرٍ فَلْيُسْلِفْ فِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ وَوَزْنٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»

(مسلم)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم در مدینه آمدند و مردم مدینه تا دو سال در میوهجات بیع سلم می‌کردند و رسول الله صلی الله علیه وسلم(در برابر این معامله‎شان سکوت نموده) فرمودند کسی‌که در خرما سلف(بيع نسيه) می‌کند باید در پیمانۀ مشخص، وزن مشخص و تا وقت مشخص سلف کند.

از عبدالرحمن بن ابزی و عبدالله بن ابی اوفی روایت شده که گفته است:

«ُنَانُصِيبُ الْمَغَانِمَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَكَانَ يَأْتِينَا أَنْبَاطٌ مِنْ أَنْبَاطِ الشَّأْمِ فَنُسْلِفُهُمْ فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَالزَّبِيبِ إِلَى أَجَلٍ مُسَمَّى، قَالَ: قُلْتُ أَكَانَ لَهُمْ زَرْعٌ أَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ زَرْعٌ؟ قَالَا: مَا كُنَّا نَسْأَلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ.»

(بخاری)

ترجمه: ما به همرای رسول الله صلی الله علیه وسلم به غنایم می‌رسیدیم از کشاورزان شام نزد ما می‌آمد، گفت ما مردم مدینه در گندم، جو و کشمش در میعاد مشخص سلف می‌کردیم، سوال نمودم که آیا زراعت داشتند و یا نداشتند گفتند، از این مسئله سوال نکردیم.

و در روایت دیگری چنین آمده است:

«إِنَّا كُنَّا نُسْلِفُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَالزَّبِيبِ وَالتَّمْرِ إِلَى قَوْمٍ مَا هُوَ عِنْدَهُمْ.»

(ابوداود)

ترجمه: ما در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم، ابوبکر و عمر رضی الله تعالی عنهما در گندم، جو، کشمش و خرما از قومی که از این اجناس ‌داشتند سلف می‌کردیم.

پس این احادیث دلیل اند بر جواز سلم؛ اما باید واضح گردد که در کدام اشیاء سلم جواز و در کدام اشیاء جواز ندارد؟ در حدیث و اجماع صحابه واضح گردیده که سلم بیع چیزی است که هنوز ملک شخص نبوده و ملکیت شخص بالای آن تکمیل نشده است که این دو نوع بیع، ممنوع است و بیع سلم به اساس نص از قاعدۀ عدم جواز بیع شیء معدوم، استثناء گردیده است، لذا چیزی‌که سلم در آن جواز دارد باید منصوص باشد و با مراجعه در نصوص در می‌یابیم که مکیلات، موزونات و معدودات در مصداق بیع سلم قرار می‌گیرند. اما جواز بیع در مکیلات وموزونات به دلیل حدیث ابن عباس رضی الله عنهما است که گفته است:

«قَدِمَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و سلم الْمَدِينَةَ وَهُمْ يُسْلِمُونَ فِي التَّمْرِ السَّنَتَيْنِ وَالثَّلَاثَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: مَنْ أَسْلَفَ فَلْيُسْلِفْ فِي ثَمَنٍ مَعْلُومٍ، وَوَزْنٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ.» (بدایة المجتهد و نهایة المقتصد نوشتۀ ابن رشد)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم در مدینه آمد و مردم مدینه در طی دو الی سه سال سلم می‌نمودند، رسول الله صلی الله علیه وسلم(بیع سلم را مانع نشده بلکه) فرمودند کسی‌که سلم می‌نماید باید با ثمن معین، وزن معین و وقت معین سلم نماید.

در روایت دیگری از ابن عباس رضی الله عنهما آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«مَنْ أَسْلَفَ فِي شَيْءٍ فَفِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ وَوَزْنٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»

(بخاری)

ترجمه:کسی‌که سلف می‌کند باید در پیمانۀ معلوم، وزن معلوم و مدت معلومی سلف کند.

بناء این احادیث دلالت دارد مالی‌که سلم می‌شود باید از جمله اشیاء مکیل و موزون باشد؛ اما جواز سلم در معدودات به اساس اجماع صحابه است که در مطعومات ثابت شده است، اجماع صحابه را در این خصوص ابن منذر نقل نموده و بخاری روایت کرده و گفته است "شعبه" برای ما گفت، محمد یا عبدالله ابن ابی المجالد برای ما خبر داد:

«اخْتَلَفَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَدَّادِ بْنِ الْهَادِ وَأَبُو بُرْدَةَ فِي السَّلَفِ فَبَعَثُونِي إِلَى ابْنِ أَبِي أَوْفَى رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ: إِنَّا كُنَّا نُسْلِفُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَالزَّبِيبِ وَالتَّمْرِ»

ترجمه: عبدالله بن شداد، ابن هادی و ابو بردة در مورد سلف با ما اختلاف نموده مرا به سوی ابن ابی اوفی رضی الله عنه فرستاد و من در این خصوص از ابن ابی اوفی سوال نمودم او گفت: ما در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم، ابوبکر و عمر رضی الله عنهما در گندم، جو، کشمش و خرما سلف می‌نمودیم.

این روایات دلالت دارند که سلم در مطعومات جائز است؛ اما مطعومات خالی از سه حال نیست یا مکیل است یا موزون و یا هم معدود، پس حکم ارتباط به مکیلات، موزونات و معدودات دارد که توسط آن مطعومات مشخص می‌گردد؛ مانند: ارتباط قبض به این چیزها که نیاز به قبض دارد و مانند ارتباط ربا به کیل، وزن و عدد، وقتی‌ از کیل، وزن و عدد بیشتر شود ربا محسوب می‌شود. و سلم نیز تعلق به مکیل، موزون و معدود دارد و در حدیث صراحت دارد که در مکیلات وموزونات سلم جائز است؛ اما از معدودات یادی نکرده است، ولی اجماع صحابه معدودات را نیز داخل سلم نموده و لازم است که اشیاء مسلم بها صفات مشخص داشته باشد؛ مانند: گندم حورانی، خرمای برنی، پنبۀ مصری، ابریشم هندی و زیتون ترکی و هم‌چنان لازم است که با وزن و پیمانۀ مشخصی باشند از قبیل صاع شامی، رطل عراقی، کیلوگرام و لیتر، یعنی لازم است که پیمانه و میزان معروف و مشخص باشد.» ختم متن جزء دوم کتاب شخصیه

بناءً بیع سلم تنها در مکیلات، موزونات و معدودات جائز، اما شناخت این‌که چگونه اموال از جملۀ مکیلات، موزونات و معدودات است ارتباط به واقعیت امول دارد که آیا از جملۀ اموال مثلی است و یا از اموال قیمی؟

اموال مثلی اموالی هستند که توسط پیمانه، وزن و یا عدد خرید و فروش می‌گردند، یعنی در بازار به صاع مشخص، کیلو و یا عدد به فروش می‌رسند؛ مانند: سیب، پرتقال، خربوزه و غیره که در این اشیاء بیع سلم جائز است، چنانچه که قبلاً متن کتاب شخصیه را تذکر دادیم و هم‌چنان در کتاب روضة الطالبین نوشتۀ "نووی" تحت عنوان "مواصفات مثلی وجوه مختلفی است" در جزء پنجم صفحه‌ها ۱۸ و ۱۹ این کتاب، "نووی" پنج وجه را برای مشخص نمودن مثلی ذکر نموده است و در اخیر این بحث گفته است: «صحیح‌تر وجه دوم است؛ اما بهتر این است که گفته شود مثلی چیزی است که کیل و وزن آن‎را شامل شده و بیع سلم نیز در همین چیزها جائز است.» ختم متن کتاب روضة الطالبین

اما اموال قیمی اشیاء است که توسط پیمانه، وزن و عدد به فروش نمی‌رسند؛ مانند: خانه، چون هر خانۀ به اعتبار موقعیت، شکل اعمار، نزدیکی و دوری آن از بازار به فروش می‌رسد، لذا ممکن نیست که خانه در بیع سلم داخل شود، زیرا خانه از جملۀ مکیلات، موزونات و معدودات نیست و از جملۀ اموال مثلی نمی‌باشد. بناءً فروش خانه غیر اعمار شده در داخل بیع سلم نیامده و دلائل بیع سلم بر آن مصداق پیدا نمی‌کند، بناء احادیث نهی کننده از بیع معدوم و غیر مملوک در قسمت خانه مصداق دارد.

  1. استصناع: استصناع در لغت مصدر استصنع الشی است، یعنی آن‎را به ساخت شیء فراخواند، گفته می‌شود "اصطنع فلان بابا " یعنی فلان شخص دروازۀ را ساخت، چنانچه گفته می‌شود "اکتب" یعنی آن‎را امر به کتابت نمود. «لسان العرب و تاج العروس مادۀ "صنع" لذا شخص مستصنع قبل از ساخت شیء از صانع می‌خواهد که برایش چیزی را به صورت محدود و مشخص، در برابر ثمن مشخص و با کیفیت و صفات مشخصی ساخته و تسلیم نماید و این نوع بیع از بیع معدوم استثنائی است دلیل این مسئله در کتاب نظام اقتصادی ذکر شده است.

استصناع آن است که شخص طلب ساخت ظرف، موتر یا دیگر اشیائی‌که در باب صنعت داخل می‌شود نماید، استصناع در سنت ثابت و جائز است رسول الله صلی الله علیه وسلم طلب ساخت انگشتر را نمود از انس رضی الله تعالی عنه روایت شده است که فرمود:

«صَنَعَ النَّبِيُّ صلی الله خَاتَماً»

یعنی برای رسول الله صلی الله علیه وسلم انگشتری ساخت.

 از عبد الله بن عمر روایت شده:

«أَنَّ النَّبِيَّ اصْطَنَعَ خَاتَماً مِنْ ذَهَبٍ»

رسول الله صلی الله علیه و سلم خواهان ساخت انگشتری از طلا گردید. 

(این دو حدیث را بخاری روایت کرده است.)

و هم‌چنان از سهل روایت است که گفت:

«بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى امْرَأَةٍ أَنْ مُرِي غُلَامَكِ النَّجَّارَ يَعْمَلُ لِي أَعْوَاداً أَجْلِسُ عَلَيْهِنَّ»

(بخاری)

رسول الله صلی الله علیه وسلم نزدم زنی فرستاد و گفت غلام خود را امر کن که برایم چوب‌های بسازد تا بالایش بنشینم.

مردم در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم استصناع می‌نمودند؛ ولی رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر این عمل شان‎ سکوت نموده که سکوت رسول الله صلی الله علیه وسلم تائید عمل‌کرد مردم مدینه در باب استصناع است و تائید و عمل‌کرد رسول الله صلی الله علیه وسلم دلیل شرعی است.

چیزی‌که بالای آن عقد استصناع صورت گرفته انگشتر، منبر، خزانه، موتر و دیگری اشیاء قابل صنعت هستند و به این ترتیب این اشیاء از باب بیع است نه از باب اجاره؛ اما در صورتی‌که مستصنع مواد خام را نزد صانع آورد و از صانع خواست که چیزی برایش بسازد این مسئله از باب اجاره است.

از آن‌جائی‌که صنعت بخش مهمی از اساسات زندگی اقتصادی برای هر ملت و هر جامعۀ قرار گرفته خلاف حالت قبلی که صنعت تنها منحصر به صنعت دست بود، وقتی انسان به آلات جدید دست پیدا کردند این آلات صنعتی به تدریج جای صنعت دستی را گرفت، وقتی اکتشافات جدید آمد باعث انقلاب بزرگی در بخش صنعت گردیده و تولیدات صنعتی رشدی عجیب نمود در حدی‌که در ذهن کسی چنین چیزی خطور نکرده و امروزه صنعت جدید توسط آلات صنعتی اساس زندگی اقتصادی را تشکیل می‌دهد.

احکام مربوط به صنعت جدید و صنعت دستی از چند حالت خالی نیست یا از احکام شرعی است و یا از احکام اجاره، بیع و تجارت خارجی، اگر صنعت جدید باشد، گاهی مال فرد است که این حالت به ندرت اتفاق می‌افتد، غالباً در تولیدات صنعت جدید چندین فرد اشتراک دارد که در این صورت احکام شرکت‌های اسلامی بالایش مصداق دارد؛ اما از ناحیه کاری اداری، کارگر، صنعت و یا دیگر بخش‌هایش احکام اجاره بر آن قابل تطبیق است؛ ولی از ناحیۀ تولید، احکام بیع و تجارت خارجی بر آن مصداق دارد که در این معامله تدلیس، غبن و احتکار ممنوع می‌باشد، مثلی‌که تسعير(قيمت بالا كردن) ممنوع است؛ اما سفارش به تولید چی کوچک باشد و چی بزرگ، احکام استصناع بر آن قابل تطبیق است و شریعت در این مورد مستصنع را به الزام و یا عدم الزام آنچه که برایش ساخته شده ملزم می‌سازد.» ختم.

فقهاء در مورد استصناع اختلاف نظر نموده، بعضی از فقهاء به مواد صنعتی تمرکز نموده و گفتند باید مطابق به تخصص صنعت استعمال شود و این طبقه از فقهاء بر چیزی‌که تولید می‌شود توجه نکرده اند، خواه مادۀ صنعت مثلی باشد و یا قیمی، یعنی مطابق این دیدگاه فرقی نمی‌کند که مصنوع زره باشد یا لباس و یا هم موتر فرق نمی‌کند، از منظر این دیدگاه، حکم شرعی بر مواد صنعت تمرکز شده و لازم است که طبق این دیدگاه در نزد اهل تخصص صنعت معروف بوده و مواد از مواد مصنوعه باشد. بناء استصناع در باب سلم داخل نیست؛ بلکه این نوع خاصی از بیوع است که قبل از وجود مصنوع عقد آن تکمیل شده است.

بناء گفته می‌شود که استصناع با توجه اختلاف نظر بین حنابله و احناف غیر از سلم است: حنابله می‌گویند استصناع بیع کالای غیر موجود است که به صورت بیع سلم نمی‌باشد بناء در این دیدگاه وقتی از بیع استصناع  صحبت می‌شود به صورت کلی به بیع و شروط بیع رجوع می‌گردد. (کشاف القناع جلد ۳ صفحه ۱۳۲ انصار السنة المحمدیة)

اما دیدگاه احناف با دیدگاه حنابله متفاوت است، احناف در بین خودشان در این زمینه اختلاف نظر دارند، بعض از احناف بیع استصناع را بیع جداگانۀ دانسته و در باب سلم داخل نمی‌سازند. «وقتی شخصی برای کسی می‌گوید برایم چیزی به این قدر درهم بساز و صانع سفارش آن شخص را می‌پذیرد در نزد احناف بیع استصناع منعقد می‌گردد» (مبسوط سرخسی جلد ۱۲ صفحه ۱۳۸السعادة) بعضی از احناف بیع استصناع را با تفاوت زمانی داخل باب سلم می‌سازند.

 استصناع به صورت کلی با سلم موافق است پس در بیع سلم تعهد و ذمه داری شخص آجل مشخص می‌شود و همین نکتۀ است که باعث شده تا احناف بحث استصناع را ضمن مبحث سلم بدانند. و همین چیزی است که مالکی‌ها و شوافع به آن باور دارند، با تفاوت این‌که سلم عام بوده و شامل مصنوع و غیر مصنوع می‌شود، ولی استصناع خاص است و تنها شامل همان چیزی است که برای صنعت و ساخت شرط شده است، در سلم پرداخت ثمن به صورت تعجیل شرط است، ولی در استصناع در نزد بیشتر فقهاء حنفی شرط نیست. (منبع: فتح القدیر جلد ۵ صفحه ۲۵۵، بدائع جلد ۶ صفحه ۲۶۷۷، مبسوط جلد ۱۲ صفحه ۱۳۸ و مابعد آن)

مالکی‌ها و شوافع وقتی از عقد سلف صحبت می‌نمایند استصناع را در غیر از اشیاء صنعتی به سلم ملحق ساختند و تعریف و احکام استصناع را از سلم گرفتند (روضة الطالبین جلد ۴ صفحه ۲۶ و مابعد آن کتاب‌خانۀ اسلامی، مهذب جلد ۱ صفحه‌های ۲۹۷ و ۲۹۸ چاپ عیسی الحبلی)

از بیان ذکر شده واضح می‌گردد که استصناع بر تعمیرات و ساختمان‌ها مصداق پیدا نمی‌کند، خواه تمرکز بر مواد صنعتی باشد و خواه بر خود مصنوعه، چون حقیقت لغوی و حقیقت عرفی کلمۀ استصناع بر ساختمان‌ها منطبق نمی‌گردد.

 لذا قبل از اعمار و ساخت منازل و قبل از این‌که پایه، ستون و سقف آن و یا چیزی دیگری که بر وجود آن دلالت کند جائز نمی‌باشد، برعکس، همان نهی بیع معدوم بالای ساختمان‌ها مصداق دارد و به همین دلیل عقد بیع بر آن شرعاً جائز نمی‌باشد.

این نظری است که من آن را ترجیح می‌دهم، الله سبحانه و تعالی عالم‌تر و در کارش با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه