یکشنبه, ۰۲ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۷/۲۷م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

البرهان از لحاظ امنیتی و نظامی با دولت یهود هماهنگی می‌کند و این جنایت را ستودنی و مشروع می‌داند!

  • نشر شده در سودان

به تاریخ 12 فبروری 2022م، روز شنبه، عبدالفتاح البرهان، رییس شورای حاکمیت، طی مصاحبه‌ای که توسط کانال سودان ‌تی‌وی(Sudan TV) پخش شد، اظهار نمود: «دیدارهای متقابل میان مقامات سودانی و "اسرائیلی"، ماهیت نظامی و امنیتی دارد نه سیاسی.» البرهان در این نشست اظهار داشت: همکاری با اسرائیل به دستگیری گروه‌های "تروریستی" موجود در سودان کمک کرد که ممکن بود تهدیدی برای امنیت این کشور و منطقه تلقی شوند.

بناءً البرهان در سخنرانی‌اش معتقد بود که دیدارهای متقابل میان سودان و نهاد یهود که ماهیت نظامی و امنیتی دارد و نه سیاسی، و امری‌ قابل ستایش و مشروع تلقی می‌شود. فلهذا، با بیان همین "سخن فوق" وجود یک دولتی به نام "اسرائیل" را تصدیق نمود. بناءً او با یهود معامله بست و در مسائل نظامی و امنیتی با یهود هماهنگی می‌نماید و طبق اطلاعات استخباراتی این نهاد مسخ شده، مسلمانان به اتهام "تروریسم" دستگیر شدند!

ما در حزب التحریر-ولایه سودان، در مواجهه با این رابطه مشکوک حاکمان سودان با دولت یهود، حقایق آتی را تأکید و تأیید می‌کنیم:

اول: هیچ دولتی به نام "اسرائیل" وجود ندارد؛ بلکه نهادی‌ست که سرزمین اسراء و معراج را اشغال کرده است و با این‌ نهاد یهودی هیچ معامله جایز نیست؛ مگر بجز بسیج لشکر مسلمانان و پاکسازی سرزمین اشغال شده از پلیدی‌ها، چنان‌چه الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ...﴾ [بقره: 191]

ترجمه: و (چون جنگ درگرفت) هرجا آنان را (که آغاز کننده‌گان جنگ بوده‌ اند) دریافتید ایشان را بکشید، و آنان را (از مکّه) که شما را از آنجا بیرون کرده‌ اند بیرون سازید،...

دوم: تروریسمی‌که البرهان ادعا می‌کند که نهاد یهودی به او کمک می‌کند تا با آن مبارزه کند، در واقع در بنیاد و اصول این دولت نهفته است؛ چون این نهاد یهودی است که تروریسم را با غارت، تخریب خانه‌ها بر سر ساکنانش و کشتن برادران مسلمان ما در فلسطین اشغالی، عملی می‌کند. آیا البرهان از آخرین اقدام این دولت مسخ، از قتل بی‌رحمانه‌ی 3 جوان فلسطینی در نابلس به شیوه اوباش‌ها، نشنیده است؟!

سوم: تهدید اصلی برای امنیت این سرزمین و منطقه، حضور این نهاد مسخ در قلب سرزمین‌های اسلامی و ایستاده‌گی همه نیروهای کفر و الحاد و منافقین‌شان است که یهود را در کشتار مسلمانان در فلسطین اشغالی حمایت می‌کند و یهود را تروریست‌ها خطاب نمی‌کنند که حضور قدرت‌های حمایت کننده‌ی یهود در بدترین حالت در واقع واکنشی به آنچه که این نهاد غاضب انجام می‌داد و غلفت حاکمان مسلمان در برابر آن‌ها و خاموشی حکام در برابر جنایات یهود و حتی کمک‌شان در برقراری عادی‌سازی روابط و سایر اعمال بود.

چهارم: البرهان می‌داند که مردم مسلمان سودان هرگز هیچ رابطه‌ای را با نهاد یهودی قبول نخواهد کردند که مسری حبيب مصطفى صلی الله‌علیه‌وسلم و مسجد الأقصى؛ اولین قبله و سومین حرم را اشغال نموده است. بناءً وی و برخی از همراهانش درین پرونده مخفیانه حرکت می‌کنند و اما رسانه‌های یهودی تلاش‌های آنان را افشا می‌کند؛ چه ارزش ننگینی در نظر آن‌ها دارید!

در خاتمه: دولت خلافت که عنقریب بإذن الله تأسیس می‌شود، تمامی خائنین الله سبحانه‌و‌تعالی، رسولش و مؤمنين و هر آن کسی‌که با یهویان آلوده به خون مسلمانان دست داده اند را مورد محاسبه قرار خواهد داد.

﴿...وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ﴾ [شعراء: 227]

ترجمه:...و کسانی‌که ستم می‌کنند، خواهند دانست که بازگشت‌شان به کجا و سرنوشت‌شان چگونه است!

ابراهيم عثمان (ابو خليل)

سخنگوی رسمی حزب التحریر /ولایه سودان

#ReturnTheKhilafah

#YenidenHilafet

#الخلافة_101

# أقيموا_الخلافة

‏مترجم: داکتر زکریا

ادامه مطلب...

دادگاه امنیتی حکومت اُردن از بی‌عدالتی خود تجاوز کرده و دو تن از اعضای حزب‌التحریر را به چهار سال حبس ناعادلانه محکوم کرده است

  • نشر شده در اردن

از سابق دادگاه امنیت رژیم اردن، نشان‌دهنده میزان نفرت حکومت اردن از اسلام و حاملان دعوت آن است. دادگاه امروز حکم ناعادلانه خود را صادر کرد که بنابر آن هریک از این دو معلم، محمد صبح سرسور و محمود صبح سرصور از اعضای حزب التحریر به دو اتهام وابستگی و تضعیف نظام حکومتی، به چهار سال حبس محکوم است. در این رابطه موارد زیر را برجسته می‌دانیم:

در زمانی‌که رژیم لاف از اصلاحات سیاسی، مشارکت احزاب در زندگی سیاسی و آزادی بیان می‌زند، ما امروز شاهد حکم دادگاه امنیتی هستیم که دروغ‌های این رژیم را افشاء می کند و میزان نفرت آن را نسبت به اسلام و حاملین دعوت آن نشان می دهد. حزب التحریر برای قلمرو و حلقۀ سیاسی اردن و عموم مردم اردن و سرزمین‌های اسلامی شناخته شده است، و خواستار از سرگیری سبک و شیوۀ زندگی اسلامی با تأسیس دولت خلافت به روش نبوت است. دشمن قبل از دوست، شهادت می‌دهد که این کار را با درگیری فکری و مبارزه سیاسی و بدون اعمال مادی با رعایت شرع اسلام انجام می‌دهد.

بر این اساس، آیا رژیم اردن دعوت به اسلام و تطبیق آن را عملی تضعیف کننده حاکمیت خود و دلیلش را حزب التحریر می‌داند، که وظیفه‌ای از جانب الله بر امت اسلامی است که گروهی از جوان‌های پاک، متقیان و مخلصین از آن حکم و از حزب‌التحریر پیروی کردند؟ آیا این عملی است که نیاز به حبس و مجازات دارد؟! چه رژیم بدبخت، وحشت زده و بحرانی است که همیش بر اساس وابستگی به غرب پیش رفته و به قوانین آن رجوع می‌کند. فهمیده می‌شود که این حکومت نه از جانب امت و نه از جانب مردم اردن حمایت می‌شود. بنابراین، بوی ضعف و رسوایی‌هایش منفور و متصور است. ما در حزب التحریر-ولایۀ اردن در مواجهه با این ارعاب تاریخی که اعضای حزب التحریر و بی‌عدالتی که از طریق ارگان‌های امنیتی رژیم و دادگاه امنیت دولتی در معرض آن‌ها قرار می‌گیرد، ما به رژیم و یارانش و ارگان‌های امنیتی آن می‌گوییم؛ آنچه الله متعال می فرماید:

﴿وَكَذلِكَ أَخذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ القُرى وَهِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخذَهُ أَليمٌ شَديدٌ﴾ (هود:102)
ترجمه: و این گونه است تصرف پروردگارت هنگامی که شهرها را تصرف کند در حالی که ستم می کنند». همانا تشنج او دردناک و شدید است.

و آنچه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ لَيُمْلِي لِلظَّالِمِ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ يُفْلِتْهُ»

ترجمه: الله به ظالم مهلت می‌دهد، ولی وقتی او را تصاحب کرد هرگز رهاش نمی‌کند.

و اگر فکر می‌کنید که بی‌عدالتی و احکام ظالمانه قضایی شما، حزب التحریر و اعضای آن را از ادامه دعوت و تلاش برای از سرگیری شییوۀ زندگی اسلامی منصرف می‌کند، پس بدانید که شما برای حزب التحریر و اعضای آن دچار توهم و خیال می‌شوید. بر عهد و میثاق خود با الله و در راه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم استوارند. آن‌ها نه از سرزنش و ملامتی سرزنش کنندگان می‌ترسند و نه تحت تأثیر توطئه غرب کافر قرار می‌گیرند. حکام رژیم‌های دست نشانده شکننده و ضعیف، که با فریاد یا کلام حقیقت به لرزه در می‌آیند، آن‌ها را منصرف نمی‌کند، نفرت کینه‌توزانه آن‌ها را منحرف نمی‌کند، و آن‌ها را از کار در راه الله با توطئه‌های حیله‌گرانه و ظلم یک مزدور فروخته شده منصرف نمی‌کند. در راه جلال و رستگاری و رهایی امت از ذلت و ظلم و بردگی پیش می‌روند و در برابر زیان و مشکلات صبر می‌کنند و بر الله توکل می‌کنند.

﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ

[ابراهیم: 12]

 ترجمه: و چرا بر الله توکل نکنیم، در حالی‌که او ما را به راه‌های ما هدایت کرده است. و ما در برابر هر زیانی‌که به ما بیاوری شکیبا خواهیم بود و کسانی‌که توکل می‌کنند، بر الله بگذار.

ما منتظر وعده پیروزی و نصرت الهی هستیم.

﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُم فِي الأَرضِ... [قصص: 5]

ترجمه: و ما خواستیم بر مستضعفان زمین منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.

 ان شاء الله به زودی تحقق می‌یابد. به دنبال این احکام ناعادلانه در قبال فرزندان امت، آن‌هایی‌که حاملین دعوت اند و در پیگرد و سرکوب رژیم هستند، از دعوت مستمرشان به مردم خود در اردن و امت خودداری نمی‌کنند.

به طور کلی با تأسیس دولت اسلامی (خلافت) به واجبات و میثاق خود با الله پاسخ دهید که عزت و کرامت شما در آن است و در اطراف کسانی‌که برای آن تلاش می‌کنند، جمع شده و از آن‌ها حمایت نمایید؛ زیرا وعده جانشینی و نصرت الله نزدیک است؛ همانطور که رسول الله صلی الله علیه وسلم از یک خلافت راشده به روش و منهج نبوت بر اساس شریعت بشارت داد؛ دولتی‌که در اُفق در حال ظهور است.

﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ﴾ [شعراء: 227]

ترجمه: و کسانی‌که ستم کردند، خواهند دانست که به چه بازگشتی باز می گردند.

دفتر‌مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایۀ اُردن

مترجم: احمد احمدی

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

 برادر دینی شما، بهاء از فلسطین هستم، از الله سبحانه و تعالی مسئلت داریم که شما صحت و عافیت باشید.

سوال من در خصوص شادباش‌گفتن اعیاد نصاری و مشارکت در اعیادشان است؛ چیزی‌که مرا وادار به این سوال ساخته جواب شیح تقی الدین رحمه الله است که این مسئله را جواز داده است؛ از شما می‌خواهم تا این موضوع را توضیح دهید؛ ضمیمه جواب سوال شیخ تقی الدین.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

 قبلاً به این ارتباط جواب داده بودیم که آن جواب را برای شما نقل می‌کنم:

برادر محترم، نسبت به سوال شما در مورد شادباش‌گفتن اعیاد اهل کتاب؛ قبل از این‌که در این خصوص برایت جواب دهم، بعضی از جوابات سابق مرتبط به این مسئله را برایت بیان می‌‌نمایم:

۱- به تاریخ ۳۰ جنوری ۱۹۷۰ چنین جوابی صادر شده بود: «حکم ملاقات نصاری و مشارکت در خوشی‌ها و اعیادشان و ملاقات از مریض‌ها و رفتن به جنازه‌ شان چی است؟ مسلمان وقتی آن‌ها را می‌بییند، باید چی کند؟ ارتباط این موضوع به حدیث شریف "لا تبادئوا اليهود والنصارى السلام ...الحديث"؛ یعنی شما سلام را با یهودیان و نصارای شروع نکنید، چیست؟

پاسخ: از رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت است که ایشان یهودی را که مریض بود ملاقات کردند و هم‌چنان ثابت است که ایشان در برابر جنازۀ یهودی ایستاد شده و هم‌چنان ثابت است که او علیه الصلاة و السلام مردم را به رعایت حقوق ذمی‌ها و حسن رفتار با آن‌ها سفارش کردند؛ پس همه این‌ مثال‌ها و امثال این دلایل، دلیل بر جواز ملاقات نصاری در خوشی‌ها و اعیادشان و دلیل بر عیادت مریض‌ها و رفتن به جنازۀ و عزاداری‌شان و آن‌چه به این اعمال مشابهت دارد، می‌باشد؛ اما حدیث (لاتبادئوهم باالسلام) خاص به سلام و حالتی دارد که در راه با یهودیان و نصاری مقابل می‌شویم و این حدیث صراحت در سلام دارد؛ پس این حدیث غیر از این حالت را شامل نمی‌شود. ۲۳ ذوالقعدۀ ۱۳۸۹ – ۳۰ جنوری ۱۹۷۰.»

۲- سپس به تاریخ ۱۷ جولای ۲۰۱۰م جوابی تحت این عنوان «دید و باز دید یهود و نصارای در خوشی‌های شان جایز است؟

پاسخ: دید و باز دید نصارای جایز است؛ زیرا این یک نوع نیکی بوده و نیکی در حق شان جایز است. ۱۷ جولای ۱۹۷۶.»

هم‌چنان به تاریخ ۱۶ جنوری ۲۰۱۰م جواب صادر شده بود: « شادباش ‌گفتن اعیاد اهل کتاب جائز است؛ اما این‌که بگوییم (و هم‌چنان برای شما) در حقیقت این یک نوع مقایسه به حالتی است که در حدیث وارد شده که درجواب‌شان گفته شده است "وعليكم" وقتی‌که آن‌ها می‌گویند السام علیکم... اما این غیر از آن مسئله است، زیرا آن‌چه که در حدیث وارد شده جواب این قول ایشان است "السلام عليكم" یعنی مرگ بر شما، پس نص حدیث بخاری و مسلم از طریق ام المومنین عائشه رضی الله عنها که گفته است:

«دَخَلَ رَهْطٌ مِنْ الْيَهُودِ عَلَى رَسُولِ اللَّه ، فَقَالُوا: السَّامُ عَلَيْكُمْ. قَالَتْ عَائِشَةُ: فَفَهِمْتُهَا فَقُلْتُ وَعَلَيْكُمْ السَّامُ وَاللَّعْنَةُ، قَالَتْ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «مَهْلاً يَا عَائِشَةُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الرِّفْقَ فِي الْأَمْرِ كُلِّهِ»، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوَلَمْ تَسْمَعْ مَا قَالُوا؟ قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ: «قَدْ قُلْتُ وَعَلَيْكُمْ»

ترجمه: گروهی از یهود بر رسول الله صلی الله علیه و سلم وارد شدند و گفتند السام علیکم، عائشه رضی الله عنها گفت: من این جملۀ شان را فهمیدم و گفتم و علیکم السام و اللعنة، عائشه گفت: رسول الله صلی الله علیه  و سلم فرمودند: ای عائشه فرصت بده، الله (سبحانه و تعالی) نرمی را در هرکاری دوست می‌دارد، پس من گفتم یا رسول الله شما نشنیدید که این‌ها چی گفتند؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: من برای شان گفتم و علیکم.

و در روایت دیگری از مسلم از طریق ابن عمر رضی الله عنهما روایت است که گفت رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«إِنَّ الْيَهُودَ إِذَا سَلَّمُوا عَلَيْكُمْ يَقُولُ أَحَدُهُمْ السَّامُ عَلَيْكُمْ فَقُلْ عَلَيْكَ»

ترجمه: وقتی یهود بر شما سلام کنند، یکی از ایشان می‌گوید؛ السام علیکم پس شما هم برای شان بگوئید علیک.

به این ترتیب، می‌بینید که چنین بوده؛ زیرا آن‌ها می‌گفتند؛ "السام عليكم". اما وقتی آن‌ها کلمۀ خوبی به شادباش گویی ما گفتند، ما هم از آن‌ها می‌پذیریم؛ اگر آن‌ها گفتند، عید شما مبارک، برای شان جواب نیکو و صحیحی می‌دهیم؛ مثل این‌که برای شان بگوییم، تشکر از شادباشگویی شما و یا خوش آمدید و یا مانند این جواب‌‌ و الفاظ جواب‌هایی‌که به شریعت مخالفت نداشته باشد. ۱۶جنوری ۲۰۱۰م» ختم.

از مسایل فوق موارد زیر واضح می‌شود:

شادباش‌گفتن عید اهل ذمه به الفاظ خوبی‌که مخالف شریعت نباشد، جایز است؛ لذا ما عید یهودیان و نصاری و کفار را ستایش نمی‌کنیم؛ یعنی برای‌شان نمی‌گوئیم عید شما مبارک و یا مانند این الفاظ. اما این تنها برای کسانی است که شرایط زیر را داشته باشند:

ا- آن‌که از اهل ذمه بوده؛ کسانی‌که در بین مسلمانان و سرزمین مسلمانان زنده‌گی و عقد ذمه برای‌شان مصداق داشته باشد و به مسلمانان خیانت نکند.

ب- آنانی‌که علیه دین ما جنگ نکرده و کسی را بر اخراج از سرزمین‌های مان کمک نکرده باشند... چنان‌چه در آیۀ کریمه آمده است...

اما این‌که اهل ذمه بودن یهود و نصاری برای شادباش‌گفتن اعیاد و محافل شرط جواز است، دلیل آن در جواب اول یعنی جواب تاریخی ۳۰ جنوری ۱۹۷۰ ذکر شده و این جواب بر این مسئله صراحت دارد: «از رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت شده که او یهودی را که مریض بود ملاقات کردند و هم‌چنان ثابت است که ایشان در برابر جنازۀ یهودی ایستاده شدند و هم‌چنان ثابت است که او علیه الصلاة و السلام مردم را به رعایت حقوق ذمی‌ها و حسن رفتار با آن‌ها سفارش کردند. پس همه این‌ها و امثال این دلایل، دلیل بر جواز ملاقات نصاری در خوشی‌ها و اعیادشان و هم‌چنان دلیل بر عیادت مریضی و رفتن به جنازه و عزا داری شان و آن‌چه به این اعمال مشابهت دارد می‌باشد...»

 ترجیح داده می‌شود که مقصد از این یهودیان و نصارای اهل ذمه بودند؛ چنان‌چه ایشان در بین مسلمانان و در ذمۀ مسلمانان زنده‌گی می‌کردند و رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد ذمی‌ها سفارش نمودند و هم‌چنان وقتی جنازۀ یهودی از وسط‌شان می‌گذشت، سپس یهودی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن‌را در مرض‌اش ملاقات کرد، این یهودی رسول الله صلی الله علیه و سلم را خدمت می‌نمود؛ چنانچه در حدیث بخاری شمارۀ ۱۳۵۶ آمده است؛ از انس رضی الله عنه روایت شده است:

«أَنَّ غُلَاماً مِنَ اليَهُودِ كَانَ يَخدُمُ النَّبِيَّ ﷺ فَمَرِضَ، فَأَتَاهُ النَّبِيُّ ﷺ يَعُودُهُ، فَقَعَدَ عِندَ رَأسِهِ، فَقَالَ: أَسلِم. فَنَظَرَ إِلَى أَبِيهِ وَهُوَ عِندَ رَأسِهِ، فَقَالَ لَه: أَطِع أَبَا القَاسِمِ ﷺ. فَأَسلَمَ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ﷺ وَهُوَ يَقُولُ: الحَمدُ لِلَّهِ الذِي أَنقَذَهُ مِنَ النَّار»

ترجمه: جوانی از یهود رسول الله صلی الله علیه و سلم را خدمت می‌نمود و این جوان مریض شد، سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم به عیادت این جوان آمده و بالای سر آن نشستند، سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: اسلام بیاور، آن جوان در حالی‌که پدرش نیز بالای سر او نشسته بود به سوی پدرش نگاه کرد، و پدرش نیز برای آن جوان گفت: از ابوالقاسم اطاعت کن، پس آن جوان اسلام آورد؛ سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی از خانه بیرون شد که می‌فرمودند: حمد و سپاس الله را که آن را از آتش دوز نجات داد.

تمام این دلایل دال بر این است که آن‌چه در جواب اول ذکر شده، خاص به اهل ذمه است.

اما دلیل این‌که علیه دین ما جنگ نکرده و بر اخراج ما دیگران را کمک نکرده باشند، الی اخر؛ دلیل آن آیۀ کریمه است:

﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (8) إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ [ممتحنه: 8-9]

ترجمه: الله (سبحانه و تعالی) شما را از نیکی سرشار و رعایت عدالت در حق کسانی‌که در امر دین با شما نجنگیده و شما را از دیار تان آواره نساخته اند نهی نمی‌کند؛ مسلماً الله (سبحانه و تعالی) عدالت‌گران را دوست دارد، الله (سبحانه و تعالی) شما را تنها از دوستی کردن با کسانی‌که در دین با شما جنگیدند و از اخراج‌تان پشتیبانی کردند، نهی می‌کند و هرکس آن‌ها را به ولایت بگیرد چنین کسانی آنان اند ستم‌گران.

ابن کثیر در سبب نزول این آیۀ کریمه می‌گوید: «و این قول او تعالی ﴿لايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ﴾ مفهوم آن این است که الله سبحانه و تعالی شما را از نیکی به کفاری‌که به خاطر دین شما علیه تان نجنگیده اند، منع نکرده است؛ مانند زنان و ضعفاء و جملۀ ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ﴾ که گفته شده به معنی این است که با ایشان نیکی کنید و منظور از جملۀ ﴿وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾ یعنی با ایشان عدل کنید؛ چون الله سبحانه و تعالی عدالت کننده‌گان را دوست دارد.

امام احمد گفته است؛ عارم برای ما گفت که عبدالله ابن مبارک برای ما گفت، مصعب ابن ثابت گفت، عامر ابن عبدالله بن زبیر گفت از پدرش شنیده که گفته است: قتیله بر دخترش اسماء بنت ابوبکر هدایای از قبیل غذای از خردل و کشمش، پنیر و مسکه داد؛ در حالی‌که قتیله زن مشرکۀ بود؛ پس اسماء از پذیرش آن هدیه و وارد شدن قتیله در خانه‌اش ابا ورزید، سپس من از عایشه رضی‌الله در این خصوص سوال کردم؛ سپس الله سبحانه و تعالی این آیه را نازل کرد: ﴿لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ....﴾ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم عائشه رضی الله عنها را امر کرد تا هدیه‌های قتیله را قبول و آن‌را در خانۀ خود اجازه دهد.

و این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ﴾ [ممتحنه:9] ترجمه: الله (سبحانه و تعالی) شما را تنها از دوستی کردن با کسانی‌که در دین با شما جنگیدند و از اخراج‌تان پشتیبانی کردند نهی می‌کند و هرکس آن‌ها را به ولایت بگیرد چنین کسانی آنان اند ستم‌گران.

یعنی شما را از دوستی آنانی‌که با شما موقف دشمنانۀ گرفتند و با شما جنگیده و شما را بیرون و بر دشمنان شما بر اخراج شما کمک کردند، شما را از دوستی با آنان نهی نموده و شما را به دشمنی شان امر می‌کند؛ سپس بر دوستی شان سخت هشدار داده است:

﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ [ممتحنه:9]

ترجمه: و هرکسی آن‌ها را به ولایت بگیرد چنین کسانی آنان اند ستم‌گران.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ [مائدة: ۵۱]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید، یهودیان و مسیحیان را دوست نگیرید، بعضی از آن‌ها دوست بعضی دیگرند و هرکس از شما که آنان را به دوستی بگیر،د از آن‌ها محسوب می‌شود، مسلماً الله (سبحانه و تعالی) ستم‌گر را به سر انجام نمی‌رساند.

بنا به دلایل فوق، شادباش‌گفتن اعیاد اهل ذمه به سخنی‌که خلاف شریعت نباشد، جایز بوده و هم‌چنان شادباش‌گفتن غیر اهل ذمه از کفار به کلامی‌که خلاف شریعت نباشد، جایز است؛ پس شادباش‌گویی از جمله نیکوکاری بوده اما مشروط به این‌که آیۀ کریمه بر آن مطابقت پیدا کند؛ یعنی شرط شادباش‌گفتن اهل کتاب و کفار در اعیادشان این است که علیه دین ما نجگنیده و از سرزمین مان اخراج مان نکرده و دیگران را بر اخراج ما کمک نکرده باشند:

﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾  [ممتحنه: 8]

ترجمه: الله (سبحانه و تعالی) شما را از نیکی سرشار و رعایت عدالت در حق کسانی‌که در امر دین با شما نجنگیده و شما را از دیار تان آواره نساخته اند نهی نمی‌کند.

اما شکی نیست که این حالت در این زمان کم است.

امیدوارم جواب سوال شما به همین حد کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

یا شیخ ،الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر دهد! در نزدم در خصوص این جواب سوالی است؛ شما گفته بودید که حمل دعوت برای اقامه خلافت فرض کفایی است، آیا این به معنی این است که اگر شخصی به دلیل این‌که یک تعداد اشخاص هستند که دعوت را حمل می‌کنند، اگر او دعوت نکند، گناهی متوجه آن نمی‌شود؟

وقتی یک امارت ایجاد ‌شود، مانند خواست بعضی از گروه‌های اسلامی، آیا در این صورت فرض کفایی از امت و بعض گروه‌های اسلامی‌ که برای ازسرگیری زندگی اسلامی کار می‌کنند، ساقط می‌شود یا این‌که تا وقتی‌ دولت خلافت برپا نشود، ساقط نمی‌شود؟ ابوهیثم شقیرات.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

هردو سوال در مورد یک مسئله است که جواب آن‌را بیان می‌دارم:

حمل دعوت به سوی اقامه خلافت فرض کفائی است؛ به این معنی که بر هر شخص قادر تا وقت اقامه خلافت کار بالایش لازم و فرض است و وقتی خلافت برپاشد، وجوب ساقط می‌گردد؛ اما از آن‌جایی‌که تاکنون خلافت اقامه نشده، بر هر شخص قادر فرض است... به این ترتیب، تا وقتی خلافت اقامه گردد، کار برای اقامه خلافت فرض کفایی است؛ پس هرشخصی‌که برای اقامه خلافت کار نکند، گنهکار می‌شود.

در جزء سوم شخصیه اسلامی آمده است: «از لحاظ انجام فرض به دو قسم است؛ فرض عین و فرض کفایی و هیچ فرقی در لزوم این دو فرض نیست؛ زیرا لزوم و وجوب یک چیز است و هرکدام از این دو به معنی طلب جازم است. فرقی‌که در بین این دو است، این است که فرض عین طلب عمل از هر فرد و فرض کفایی طلب جازم از تمام مسلمانان است؛ اگر فرض کفایی اقامه شد، پس از جانب سایر مسلمانان نیز کفایت می‌کند، خواه کل مسلمانان این فرض را اقامه نموده باشد و یا بعضی از مسلمانان و اگر اقامه آن فرض کفایی صورت نگرفت، بر هر فرد مسلمان تا زمان اقامه آن کار بالای شان واجب می‌گردد.»

در فکر اسلامی آمده است: «فرض کفایی بر هر مسلمان فرض است؛ فرض عبارت از خطاب شارع متعلق به طلب فعل به صورت جازم می‌باشد؛ مانند این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ﴾(سوره بقره:43) ترجمه: نماز را بر پا دارید.

﴿انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾(سوره توبه:41) ترجمه: سبک‌بار و گران بار عازم شوید و با اموال و جان‌های خویش در راه الله (سبحانه و تعالی) جهاد کنید.

مانند این قول رسول الله صلی الله علیه و سلم:

«إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ» ترجمه: امام سپری قرار داده شده تا به آن اقتداء گردد.

«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» ترجمه: وکسی‌که مرد در حالی‌که در گردنش بیعت نبود، به تحقیق به مرگ جاهلیت مرده است.

تمام این نصوص خطاب شارع متعلق به فعل جازم است و چیزی‌که طلب را جازم قرار داده قرینه‌ای است که به طلب فعل تعلق می‌گیرد و طلب را جازم ساخته است؛ پس به این دلیل انجام این عمل جازم می‌باشد و فرض به هیچ حالتی از حالات تا زمان قیام آن ساقط نمی‌شود و کسی‌که این فرض را ترک کند، گنهکار بوده و در بین فرض عین و فرض کفایی از این لحاظ هیچ تفاوتی نمی‌باشد و تمام این فرایض بر تمام مسلمانان فرض است. پس این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ﴾ فرض عین است و این قول الله سبحانه وتعالی ﴿انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ﴾ فرض کفایه است و این قول رسول الله صلی الله علیه و سلم «إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ» فرض عین است و این قول رسول الله صلی الله علیه و سلم«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ... الحديث» فرض عین است و تمام این فرایض به اساس خطاب شارع متعلق به فعل جازم ثابت شده است. پس تلاش برای جداسازی و تفکیک فرض عین و فرض کفایی از لحاظ لزوم نزد الله گناه و روی‌گردانی از راه الله سبحانه و تعالی است و این یک مغالطه‌ای است برای سهل‌انگاری انجام فرایض الله سبحانه و تعالی.

اما از لحاظ سقوط فرض بر کسی‌که مکلف است، باید گفت؛ هیچ فرقی بین فرض عین و فرض کفایی نیست؛ پس تا زمانی‌‌که شخص عملی را ‌که شارع آن‌را طلب نموده، انجام ندهد، ساقط نمی‌شود؛ برابر است که بر هر مسلمان انجام آن دستور داده شده باشد؛ مانند نمازهای فرایض و یا از همه مسلمانان انجام آن طلب شده باشد؛ مانند بیعت خلیفه؛ زیرا هریکی از این اعمال ساقط نمی‌شود؛ مگر این‌که به آن‌ها عمل شود؛ یعنی تا زمانی‌که نماز خوانده شود و به خلیفه بیعت صورت گیرد. پس فرض کفایی از هیچ مسلمان ساقط نمی‌شود؛ هرچند بعضی از مسلمانان آن‌را انجام دهد؛ تا زمانی‌که آن عمل کامل شود. پس تا وقتی آن عمل کامل نشود، هر مسلمان گنهکار می‌شود.

بنابر این، اشتباه خواهد بود که گفته شود فرض کفایی فرضی است که اگر بعضی به آن پرداخت از ذمه دیگران نیز ساقط می‌شود؛ بلکه فرض کفایی حکمی است که هرگاه بعضی آن‌را انجام داد، از گردن دیگران نیز ساقط می‌گردد و سقوط آن در این‌صورت یک امر واقعی است؛ زیرا عمل مطلوبه انجام شده و پیدا شده است و مجالی برای بقای آن باقی نمانده است. این فرض کفایی است و این فرض بدون تفاوت مانند فرض عین است. بنابر این، اقامه دولت اسلامی فرضی است برگردن همه مسلمانان؛ یعنی این حکم بر هر مسلمان فرض است و تا زمانی دولت اسلامی اقامه نشود، این فرض از گردن هیچ مسلمانی ساقط نمی‌شود و وقتی بعضی برای اقامه دولت اسلامی کار کند، تا زمانی‌که دولت اسلامی اقامه نگردد، از ذمه هیچ مسلمان ساقط نشده و این فرض بر هر مسلمان باقی می‌ماند و گناه این فرض تا برپایی دولت اسلامی باقی می‌ماند و گناه آن از هیچ مسلمان ساقط نمی‌شود؛ مگر این‌که به صورت مستمر به انجام اعمالی بپردازند که برای اقامه دولت اسلامی باشد. تمام فرایض کفایی به همین شکل است که بر هرمسلمان باقی می‌ماند و تا زمان انجام آن عمل مطلوب تکمیل نشود، از گردن دیگران نیز ساقط نمی‌شود.

در جواب سوال ۲۸ می ۲۰۰۹ م آمده است: «ب- اما کار برای ازسرگیری زندگی اسلامی فرض کفایی است و دیگر این‌که عمل مطلوب از تمام مسلمانان تا هنوز تحقق پیدا نکرده، پس همه ایشان گنهکار می‌شوند؛ به استثنای کسانی‌که به این عمل مبادرت می‌ورزند.»

امیدوارم که جواب واضح باشد و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

حوثی‌ها در حال دستکاری و افزایش قیمت مشتقات نفتی به جای کاهش آن هستند، آن‌ها منصرف نشده اند!

  • نشر شده در یمن

روز پنجشنبه به تاریخ 10فوریه 2022م مردم علیه بالا رفتن قیمت پترول از 8500 ریال به 9900 ریال فی (یک بوشکه 20 لیتری) بپا خاستند. با وجود این واقعیت که میعاد توقف کشتی تیل نسبت به کشتی‌های قبلی، که ماه‌ها با اضافه شدن جریمه به قیمت بلند مشتقات نفتی توقف می‌کرد، بیشتر از 20 روز تجاوز نکرد و تمام این‌ها شکنجه‌ای‌ست برای مردم یمن، مردمی‌که با مصائب و ابتلاهایی چون بمب‌گذاری‌ها توسط ائتلاف احمقانه که خواب شب را برای‌شان حرام ساخته است، سوء استفاده از نیازمندی‌های اساسی آن‌ها و بلند بردن قیمت‌ها به شکل بی‌رحمانه دست و پنجه نرم می‌کنند، امروز مردم یمن مورد هدف کینه‌توزی‌های دشمنان داخلی وخارجی قرار گرفته اند؛ دشمنانی‌که ذره‌ی رحم و دلسوزی ندارند.

سخنگوی رسمی شرکت تیل یمن در صنعا در سایت انترنتی‌اش گفت: روز یکشنبه 6/02/2022 کشتی حامل مقدار 29,480 تُن پترول در بندر "حدیده" پس از آن‌که جریمه‌های تأخیری را به دلیل دزدی دریایی توسط ائتلاف غارتگر متحمل شد، متوقف شده است و پروسۀ بررسی و اندازه‌گیری مقدار تیل بالای کشتی مذکور جریان دارد تا برای تیل‌گیری آماده شود. حوثی‌ها مردم را به خرید تیل از ایستگاه‌های بازار سیاه به قیمت 11،200 ريال سازمان‌دهی کردند و زمانی‌که هجوم مردم را متوجه شدند تا به همین قیمت تیل خریداری کنند، حرص و زیاده‌طلبی آن‌ها را به افزایش قیمت‌ها به شکل غیر قابل کنترول وادار کرد. آن‌ها احتیاجات مبرم مردم را استثمار کردند. در ضمن ما این را فراموش نمی‌کنیم تا برای تان یادآوری کنیم که شروع افزایش قیمت‌ها توسط کسانی صورت گرفت که در انقلاب‌شان شعارهای فریبنده‌ای سر می‌دادند که یک بوشکه ( 20 لیتری) از 3،500 الی 4000 ريال خرید و فروش می‌شد و هنوز هم همین‌ها از جمله کسانی هستند که قیمت تیل را بلند برده اند و امروز یک بوشکه تیل الی 9900 ريال معامله می‌شود. تو جیهات شما و پیشینیان شما برای بلند بردن قیمت نفت هیچ کارایی نخواهد داشت؛ چون شما از دستورات بانک جهانی پیروی می‌کنید.

واقعیت تیل در پرتو قوانین و احکام ملکیت یک ملکیت عامه به شمار می‌رود؛ چون مانند آتش "انرژی حرارتی" و آب می‌باشد که غیر قابل شمارش بوده، همیشه جاری می‌باشد و از جملۀ بسیاری از منرال‌هایی است که مقدار آن نامحدود  می‌باشد. جایز نیست  تا حق الامتیاز استخراج آن برای افراد و یا شرکت‌ها داده شود. دولت آن را استخراج، تصفیه و ذوب می‌کند، حسب‌ ضرورت خویش آن را به فروش می‌رساند و عواید آن را در بیت المال قرار می‌دهد. تمام افراد رعیت حق استفاده از ملکیت عامه و عوایدی‌ که از درک آن سرازیر می‌شود، به شمول تیل را دارد.

تیل از جمله آتش است؛ طوری‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی فرموده است:

«النَّاسُ شُرَكَاءُ فِي ثَلَاثَةٍ: الْمَاءِ وَالْكَلَأِ وَالنَّارِ» ترجمه: مردم در سه چیز شریک اند؛ آب، چراگاه‌(علف) و آتش.

تیل مربوط تمام رعیت، اعم از غنی و فقیر می‌شود؛ نه مربوط غرب و یک مشت از حکام سرزمین های اسلامی. تنها دولت سرپرستی از این ملکیت را می‌کند که حفاری، استخراج، فروش و توزیع عواید آن بالای رعیت زیر چتر آن صورت می‌گیرد.

 اگر از زاویۀ این قاعده که "چیزی‌که به وسیلۀ آن واجب اتمام می‌شود، آن خود واجب است" نگریسته شود، کار برای تأسیس خلافت یک امر واجب می‌باشد؛ چون تنها عامل این قضیه خلافت می‌باشد و بس! هم‌چنان، پارچه شدن امت اسلامی نتیجۀ کارکردهای غرب کافر و یک مشت از حکامی می‌باشد که از مواد نفتی منفعت می‌برند. بدتر از آن این‌ است که دولت‌های مضر و زیان‌رسان، خصوصاً کشورهای خلیج و ایران تنها به غارت و دادن نفت برای دشمنان امت بسنده نکرده، بلکه از عواید آن استفاده کرده و علیه مسلمانان دسیسه می‌سازند. مسلمانان از حقوق خویش در این خصوص محروم شده اند، خلافت این قضیه را مردود خواهد کرد و این موضوع را بر منهج نبوت در جایی‌که حق آن است، باز خواهد گرداند.

این رژیم‌ها چه رژیم‌های وحشت‌ناکی هستند که از جنگ و صلح سودجویی می‌کنند و از کوچک‌ترین تلاش برای تخلیه انرژی مسلمانان دریغ نمی‌کنند؛ به اندازه‌ای‌که به جای حاکمیت دین الله برای آن‌ها تملق هم می‌کنند. عزت مسلمانان تنها در چنگ زدن به قانون خالق شان و تأسیس نظامش که خلافت ثانی راشده بر منهج نبوت می‌باشد، است؛ نظامی‌که حاکم آن از الله می‌ترسد و دشمنان از وی در هراسند. اسلام یک نظام اقتصادی دارد که دارای یک برنامۀ متوازن بین نیازمندی‌های فردی، دولتی و گروهی می‌باشد که به شکل حتمی نیازمندی هر فرد را تضمین کرده و دولت را قادر به انجام مسئولیت‌هایش، تأمین امنیت و ثبات در تمام عرصه‌های جامعه می‌سازد.

﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ [مائده – 50]  ترجمه: و چی کسی بهتر از الله برای قومی‌که یقین دارند، حکم میکند!؟

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه یمن

 مترجم عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...

جنایت آمریکایی با پرتاب موشک‌های هوایی در نزدیکی اطمه؛ اما نظام جناحی به دستگیری کسانی می‌پردازد که ناکارایی‌شان را انتقاد می‌کند

  • نشر شده در سوریه

شب پنجشنبه به تاریخ 3 فوریه/ فبروری 2022م ګروهی از هلیکوپترها/چرخ‌بال‌های آمریکایی یک موشک هوایی را به دستور بایدن رئیس جمهور آمریکا به هدف از بین بردن رهبر سازمان دولت اسلامی، "ابو ابراهیم الهاشمی القریشی" در منطقه " اطمه " واقع شمال آزاد شده پرتاپ کرد که در نتیجه باعث مرگ حدود 13 فرد ملکی به شمول اطفال و زنان شد.

این حمله درست زمانی رخ داد که یک روز قبل آن انفجار دیگری در شهر "الباب" صورت گرفته بود که باعث شهید و مجروح شدن بیش از هشت تن شد. این در حالی‌ست که بمب‌گذاری این رژیم جنایت کار و روسیه اشغال‌گر هرگز متوقف نشد. با این همه رویدادها، نظام جناحی به رهبری "هیئت تحریرشام و دولت‌های نجات و مؤقت سوریه" به طرف کسی انگشت بلند نکردند؛ گویا این حادثه به آن‌ها ارتباطی ندارد؛ بلکه آن‌ها مصروف تعقیب و دستگیری کسانی هستند که پالیسی آن‌ها را انتقاد می‌کنند و مردم را از اعمال آن‌ها واقف می‌سازند.

آیا برای کسانی‌که قدرت را انحصاری کرده اند و با مالیات هنگفت پا بر گلوی مردم گذاشته و مالیات را تحمیل می‌کنند، بهتر نیست که در مقابل حمله‌های آن‌ها ایستاد شده و جواب هر حمله‌ای را بدهند که افراد ملکی را در منطقه آزاد شده هدف می‌گیرند؟ آیا خون پاکی‌که هر روز با توجیه‌های گوناگون ریخته می‌شود و گردن‌کلفتی و حمله‌ها بالای به اصطلاح " آزاد کننده" یک غیرت و اصالت را در نفس‌ها به جوش نمی‌آورد؟ یا زمانی‌که آن‌ها خودرا برای حامیان خود می‌فروشند و غلام‌شان می‌شوند، این غیرت می‌میرد؟

دوام قتل‌های عام در تمام منطقه؛ چیزی‌که در جنایت علیه مردم بی‌گناه صورت می‌گیرد و دشمنان و به اصطلاح "دوستان"، بی‌اعتنایی در مقابل این همه جنایات هولناکی‌که دولت جنایت‌کار مرتکب شده و کار و فعالیت برای بازگشت به مشروعیت بین‌المللی، این همه به ترتیب نمایانگر دسیسه و آتش‌افروزی جامعه جهانی و نشان‌دهنده یک دولت فعال در مقابل مردم شام و انقلاب آن‌هاست؛ ونیز ناکامی ارتباط نظام نفاق‌افگن و ناکامی سلطه بالای مردم شام، قلدری این رژیم و دستگیری افراد مخلص از میان فرزندان مردم، و همین رژیم بود که ثبات در انقلاب را ضربه زد. تمام این‌ها نیازمندی مردم شام را برای داشتن یک رهبری صادقانه و هوشیارانه، با برنامه‌ی زندگی که از عقیده ما سرچشمه گرفته باشد، نشان می‌دهد تا راه مان را اصلاح و برای ایجاد وحدت تلاش کند و مارا مطابق یک طریقه شرعی و مشخص رهنمایی کند تا باشد که این نظام اجیرانه را از پا درآورد و در عوض قانون اسلام را تحت حاکمیت خلافت راشده بر منهج نبوت تأسیس کند.

بعد از این‌که سلطه و حاکمیت آن‌ها بالای ما و خوش‌خدمتی شان برای دشمنان ما ناکام ماند و پلان های شوم آن‌ها افشا شد، فعلاً  وجیبه ما گفتن کلمه حق در مقابل سلطان جابر است. سکوت ما در مقابل بی‌عدالتی و غفلت آن‌ها، بدبختی و حقارت ما را نسبت به دشمنان ما و کسانی‌که بالای ما سلطه دارند، بیشتر خواهد کرد. از این دید، ما هرگز از ضایع کردن خون شهداء و ضایع کردن تمام قربانی‌هایی که از ما گرفته شده، راضی نخواهیم بود. در مقابل پلان‌های آن‌ها، با زندگی تحت حاکمیت کفر، ظلم و حقارت، جواب رد خواهیم داد.

ای مخلصین سرزمین شام! خون پاکی‌که هر روز می‌ریزد، بالای ما واجب می‌سازد تا به سفر خود ادامه دهیم تا الله سبحانه وتعالی ما را رهایی بخشد، و اگر ما به الله سبحانه و تعالی در حرف و عمل ایمان داشته باشیم، به ریسمان الله چنگ بزنیم و تنها به او تکیه کنیم، به اذن الله سبحانه وتعالی پیروزی و حاکمیت ما بازخواهد گشت.

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم [محمد – 7]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آوردید، اگر الله را نصرت دهید، او نیز شمارا نصرت ویاری خواهد کرد.

احمد عبدالوهاب

رییس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سوریه

 مترجم عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به پاسخ ام سلمی

پرسش

السلام علیکم رحمت الله وبرکاته!

شیخ و امیر عالم بزرگوار ما، الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و صحت و عافیت داشته باشد و هم‌چنان بر دستان شما نصرت و تمکین را نصیب گرداند!

پرسشم این است: ما در کتاب نظام اسلام در موضوع طریق ایمان گفتیم «ذات الله سبحانه و تعالی در ما ورای کائنات، انسان و حیات است» معنی این سخن چیست؟ آیا برای الله سبحانه و تعالی ذاتی است؟ معنی کلمۀ ذات چیست؟ حکم کسی‌که از وجود ذات الله انکار نموده و تنها بگوید که ایمان به الله و صفات او تعالی دارم، بدون این‌که اعتقاد به ذات الله سبحانه و تعالی داشته باشد چیست؟ ام سلمی العامری از یمن.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

در ابتداء الله سبحانه وتعالی از بابت این دعای نیکی‌که در حق ما نمودید، برای شما برکت دهد! ما هم خیر را برای شما می‌خواهیم و جوابت را ذیلاً بیان می‌کنیم:

متنی‌را که شما جملۀ مسئول عنها را از آن متن از کتاب نظام اسلام گرفتید، تکرار می‌کنم و او از این قرار است: «با وجودی‌که بر انسان واجب است تا عقل خود را در راه رسیدن به ایمان نسبت به الله سبحانه و تعالی به کار برد؛ اما ممکن نیست که اشیای مافوق آن‌را حس و درک نماید؛ زیرا عقل انسان محدود بوده و قوت آن نیز گرچه هرقدر افزایش یابد، بازهم محدود می‌باشد. بدین اساس، ادراک انسان محدود بوده و از درک ذات الله سبحانه  وتعالی کوتاهی می‌کند، و ناگزیر ازدرک دریافت ذات الله سبحانه و تعالی عاجز بماند؛ زیرا الله سبحانه و تعالی در ماورای کائنات، انسان و حیات بوده و عقل انسان حقیقت ماورای طبیعت، انسان و حیات را درک کرده نمی‌تواند؛ به‌همین دلیل، از درک ذات الله سبحانه و تعالی عاجز می‌باشد. گفته نشود که چگونه انسان از طریق عقل به الله سبحانه و تعالی ایمان آورده می تواند، در حالی‌که عقل‌اش عقلش از درک ذات الله سبحانه و تعالی عاجز است؛ زیرا ایمان به وجود الله سبحانه و تعالی لازم است و ایمان به وجود الله سبحانه وتعالی از طریق وجود مخلوقات او یعنی از وجود کائنات، حیات و انسان مدرک بوده و عقل آن‌ها را درک کرده می‌تواند و از طریق درک وجود این مخلوقات و جود خالق را عقل درک می‌کند. بنابر آن، ایمان به وجود الله سبحانه و تعالی که بدون‌شک درک آن مستحیل و ناممکن است، عقلی بوده و در حدود عقل است؛ برخلاف درک ذات الله سبحانه و تعالی؛ زیرا درک ذات الله سبحانه و تعالی در ماورای طبیعت، حیات و انسان مستحیل و ناممکن است؛ زیرا عقل از درک ما ورای این اشیاء قاصر است. اما لازم است که همین عجز و قصور، تقویت کنندۀ ایمان باشد.»

قبل از جواب در خصوص معنی ذات الله سبحانه و تعالی واضح می‌سازم که مدلول لفظ چگونه فهمیده می‌شود:

اول: در وقت معرفت مدلول لفظ به معنی لغوی؛ یعنی معنی حقیقی لفظ رجوع می‌شود؛ یعنی اول معنی لغوی لفظ گرفته می‌شود؛ سپس به معنی عرفی آن رجوع می‌گردد، خواه آن عرف عام عرب باشد و یا عرف خاص. یعنی اصطلاح در صورتی‌که رجوع به معنی حقیقی متعذر شد، رجوع به معنی مجازی می‌شود... با دنبال کردن این معانی نسبت به معنی (ذات) مسایل زیر به دست می‌آید:

معنی لغوی:

ا- در مختارالصحاح صفحه ۱۰۹ تألیف محمد بن ابوبکر ابن عبدالقادر رازی متوفی ۶۶۰ هـ.ق چنین آمده است: «ذو به معنی صاحب پس در این صورت ذو تنها مضاف قرار می‌گیرد؛ اگر به وسیلۀ آن نکره‌ای توصیف شد، به سوی نکره مضاف می‌شود و اگر توسط آن معرفۀ توصیف شد، به سوی الف و لام مضاف می‌شود؛ در این صورت اضافت آن نه به سوی مضمر و نه هم به سوی زید و مثل آن جایز است. مثلاً می‌گویید؛ "مررت برجل ذی مال و بامرأة ذات مال و برجلین ذوی مال" به فتح واو، الله سبحانه و تعالی فرموده است: ﴿وأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾... اما این گفتۀ‌شان "ذات مرة و ذات صباح" در این صورت ذات ظرف زمان است. به این ترتیب ذات در لغت مضاف به سوی علم نمی‌شود؛ پس گفته نمی‌شود ذات زید؛ اما امکان دارد که گفته شود "ذو زید" به معنی "هذا زید" چنان‌چه در لسان العرب آمده است: «این گفته اش اضافت به سوی آن ذوی این چنین در اصل و عبارت الصحاح آمده اگر بگویی ذووی مثل عصوی...» است. احمد ابن ابراهیم استاد ثعلب از عرب (هذا ذو زید) روایت کرده که به معنی هذا صاحب هذا الاسم الذی هو زید ) می‌شود.

ب- هم‌چنان ذات به معنی اجل نیز می‌آید: در فتح الباری شرح صحیح البخاری آمده است: «... بیهقی در موضوع اسماء و صفات در خصوص ذات چنین ترجمه نموده است: و حدیث ابودرداء که رجال آن نیز ثقه است به صورت درست فهمیده نمی‌شود؛ اما این حدیث منقطع بوده و لفظ ذات در احادیث مذکور به معنی من اجل و یا به معنی حق است و مثال آن قول حسان است: «وَإِنَّ أَخَا الْأَحْقَافِ إِذْ قَامَ فِيهِمْ يُجَاهِدُ فِي ذَاتِ الْإِلَهِ وَيَعْدِلُ»؛ یعنی برادر احقاف وقتی در میان شان قرار گرفت به الله جهاد می‌کند و عدالت ‌می‌نماید، که کلمه ذات در این قول حسان به معنی "من اجل" است.»

ج- هم‌چنان ذات به معنی جهت و جانب می‌آید چنان‌چه در تفاسیر آمده است:

در تفسیر طبری متوفی ۳۱۰ هـ.ق در کتاب آن تحت عنوان "جامع البيان عن تأويل آي القرآن" آمده است: «و این گفته الله سبحانه و تعالی ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ (کهف آیه: ۱۸) الله سبحانه و تعالی می‌گوید؛ ما این جوانان را در حالت خواب شان یک مرتبه به پهلوی راست و بار دیگر به پهلوی چب قرار می‌دهیم.»

 در کتاب التحریر و التنویر: "تحرير المعنى السديد وتنوير العقل الجديد من تفسير الكتاب المجيد" نوشتۀ محمد طاهر بن محمد ابن محمد طاهر بن عاشور تونسی متوفی ۱۳۹۳ هـ.ق آمده است: «در کلام شان این کلمه مضاف به سوی جهات و ازمان و به غیر شان شده است که در این صورت آن‌را به جایگاه صفت از موصوف قرار می‌دهند که سیاق کلام به این دلالت می‌کند مانند این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَذاتَ الشِّمالِ﴾ که به معنی جهت می‌شود.»

د- هم‌چنان به معنی طاعت الله نیز می‌آید: حاکم در مستدرک از سلیمان بن محمد بن کعب بن عجرة از زینب بنت ابو سعید خدری رضی الله عنه روایت نموده که گفته است؛ مردم از علی ابن ابو طالب در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم شکایت کردند؛ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما خطبه ایراد کرد و شنیدم که می‌گفت:

«أيها الناس لا تشكو عليا فوالله إنه لأخشن في ذات الله وفي سبيل الله»

ترجمه: ای مردم از علی شکایت نکنید قسم به الله که او ترسناک‌ترین مردم در اطاعت از الله سحانه و تعالی و در راه الله سبحانه و تعالی است.

این حدیث صحیح‌الاسناد است و آن‌را صحیحین تخریج نکردند... تعلیق حافظ ذهبی در تلخیص گفته این حدیث صحیح است.

از معانی لغوی معلوم می‌شود که کلمه ذات در موارد ذکر شده در متن کتاب نظام اسلام که در سوالت مطرح شده موافقت ندارد و حقیقت عرفی در نزد عرب نسبت به این کلمه دور است. بناءً در این صورت به حقیقت عرفی خاص یعنی معنی اصطلاحی رجوع می‌شود.

معنی اصطلاحی:

بدون شک با تدبر این مسئله واضح می‌شود که معنی اصطلاحی در این‌جا منطبق می‌شود؛ پس کلمۀ "ذات" معنی نفس را می‌دهد.

ا- بخاری این کلمه را به این معنی استعمال کرده است... بخاری بابی را در صحیح خود به کار برده که چنین عنوان داده است: «باب ما يذكر في الذات والنعوت وأسامي الله...» و در کتاب فتح الباری شرح صحیح البخاری از ابن حجر چنین آمده است: این گفتۀ آن: «بَابُ مَا يُذْكَرُ فِي الذَّاتِ وَالنُّعُوتِ وَأَسَامِي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» یعنی آن‌چه که در ذات و صفات الله سبحانه و تعالی ذکر می‌شود و آن اسماء که جواز دارد، به الله سبحانه و تعالی اطلاق شود و یا به دلیل نبود نصوص جواز ندارد؛ اما در خصوص کلمه ذات راغب گفته است: «این کلمه مونث ذو است که کلمۀ ذو به اسماء اجناس و انواع وصف قرار می‌گیرد و این کلمه به ظاهر مضاف می‌شود؛ نه به مضمر. هم‌چنان این کلمه تثنیه و جمع می‌شود و این کلمه همیش تنها مضاف قرار می‌گیرد. ونیز لفظ ذات را برای عین شی نیز به عاریت گرفتند که در این صورت آن‌را به صورت مفرد و مضاف استعمال کردند و بر این کلمه الف ولام را داخل ساختند در این صورت این کلمه را در جای نفس و خاص قرار دادند که استعمال کلمه ذات به این معانی از کلام عرب نیست.» ختم.

هم‌چنان عیاض گفته است: «ذات شی نفس و حقیقت آن است. هم‌چنان اهل کلام ذات را با الف و لام نیز استعمال کردند که اکثر نحویین این کاربردشان را غلط خوانده، ولی بعض از نحویون جواز دادند؛ زیرا در این صورت کلمه ذات به معنی نفس و حقیقت شی می‌شود و از استعمال بخاری معلوم می‌شود که کلمه ذات در استعمال به روش متکلمین به نفس شیء نسبت به الله سبحانه و تعالی است.»

ب- و برای معلومات قابل ذکر است که آن‌چه ابن حجر از اقوال فقهاء (راغب و عیاض) ذکر کرده و در کتب شان به گونۀ ذیل ذکر شده: "المفردات في غريب القرآن" نوشتۀ ابوالقاسم الحسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی متوفی ۵۰۲ هـ چنین آمده است: «ذو بر دو شکل استعمال می‌شود؛ یکی این‌که وصف اسماء اجناس و انواع قرار می‌گیرد و در این صورت به اسماء ظاهر مضاف می‌شود؛ نه به سوی مضمر. اما گاهی اوقات اصحاب معانی ذات را به عاریت و یا به شکل مستعار استعمال کردند و آن‌را به معنی عین شی استفاده کردند؛ خواه شی جوهر باشد و یا عرض و در این صورت آن‌را به صورت مفرد و مضاف به سوی مضمر و با الف ولام نیز استفاده کردند که در این حالت این کلمه را در جایگاه نفس و خصوصیت قرار دادند؛ پس گفتند: ذاته، نفسه و خاصته که چنین استعمال از کلام عرب نیست... دوم در لفظ ذو لغت لطی است که در آن‌ها این کلمه را درجای الذی استعمال کرده و به صورت مرفوع، منصوب، مجرور، جمع و مؤنث به یک لفظ استعمال کردند؛ مانند "وبئري ذو حفرت وذو طويت" یعنی التی حفرت و التی طویت.»

هم‌چنان در کتاب "مشارق الأنوار على صحاح الآثار" نوشتۀ ابو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی سبتی مالکی متوفی سال ۵۴۴هـ.ق چنین آمده است: «الذال و الیاء فصل در ذی، ذا، ذیت، ذات، ذه و ذاک و قول بخاری در باب ما جاء فی الذات و در حدیث ذات یوم و یا ذات لیلة و یصلحو ذات بینهم در این موارد منظور از ذات شی نفس شی است و این به آن‌چه گذشت بر می‌گردد؛ اما فقهاء و متکلمین ذات را با الف و لام استمال کردند که اکثر نحویین این استعمال را غلط خوانده و گفتند جایز نیست که بر کلمۀ ذات الف و لام داخل شود؛ زیرا کلمۀ ذات از جملۀ مبهمات است؛ اما بعضی از نحویین این مسئله را جایز دانسته و گفتند که ذات در این صورت کنایه از نفس و حقیقت شی است... اما استعمال بخاری طوری‌که در تفسیر قبلی گفته شد، مراد از آن نفس شی است. به این شکلی‌که متکلمین نسبت به الله سبحانه و تعالی استعمال کرده چنان‌چه می‌بینید که گفته است آن‌چه که در ذات، صفات آمده که منظور آن صفات است؛ پس به روش و عبارت استعمال متکلمین بین ذات و صفات فرق است...» ختم

دوم: از آن‌چه گذشت واضح می‌شود که کلمه "ذات" در اصطلاح به معنی نفس می‌شود و این معنی برای این کلمه معنی حقیقی لغوی نبوده؛ یعنی به این شکل از کلام عرب نیست؛ چنان‌چه فوقاً در قول راغب ذکر شده، بلکه این کلمه به معنی حقیقی عرفی خاص خود یعنی اصطلاح است. یعنی ذات به معنی نفس است که به این معنی اصطلاح بوده نه معنی لغوی و نسبت "نفس" به الله سبحانه و تعالی مسئله‌ای است که وارد شده است:

در تفسیر طبری در خصوص این آیه کریمه ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ﴾ چنین گفته شده که این آیه به این معنی است که الله سبحانه و تعالی شما را از نفس خویش می‌ترساند که مرتکب گناه نشوید، پس نسبت نفس به سوی الله سبحانه و تعالی در نصوص شرعی وارد شده، بناءً اگر "ذات الله" استعمال شود، به معنی "نفس الله" جایز است.

هم‌چنان معنی لغوی بر معنی ذات الله که در متن مذکور در کتاب نظام اسلام وارد شده به معنی اصطلاحی‌اش استعمال می‌شود؛ یعنی حقیقتاً به معنی نفس استعمال می‌شود؛ چنان‌چه در فتح‌الباری شرح صحیح البخاری آمده و در فوق ذکر شد.

بناءً معنی "ذات الله" در هردو قسمت در کتاب نظام اسلام به معنی اصطلاحی است؛ یعنی "ذات الله" به معنی حقیقت نفس است و ما ذات الله سبحانه وتعالی را به معنی نفس و حقیقت آن درک کرده نمی‌توانیم؛ پس ذات الله سبحانه و تعالی به این معنی در ما ورای کائنات، انسان و حیات است؛ یعنی نفس الله سبحانه و تعالی از این امور سه گانۀ محسوس و مدرک خارج است که در محل فکر عقلی بشری قرار نداشته و به حواس ما درک نمی‌شود:

﴿لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ... ﴾ [انعام: 103]

ترجمه: چشمان خرد او را در نیابد حال آن‌که او آن‌ها را در می‌یابد و الله (سبحانه و تعالی) لطیف و خبیر است...

سوم: اما سوال شما که گفتید «حکم کسی‌که از وجود الله سبحانه و تعالی انکار می‌کند و تنها به این قول اکتفا می‌کند که به الله و صفات آن ایمان دارم بدون این‌که عقیدۀ به ذات آن داشته باشد» در ظاهر طوری به نظر می‌رسد که در نزد قایل این قول خلط صورت گرفته؛ زیرا اصطلاح ذات الله به معنی نفس و حقیقت آن هیچ مشکلی ندارد؛ پس انکار از ذات الله سبحانه و تعالی به این معنی ممکن نیست، یعنی برای کسی‌که معنی ذات الله را به این معنی درک کرده باشد ممکن نیست که ذات الله را به این معنی انکار کند؛ مخصوصاً که این معنی در نصوص شرعی نیز موجود است؛ مثل ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ﴾ اما در وقت تعریف شرعی لازم می‌شود که از داخل ساختن امور دیگر و تعاریف دیگر پرهیز شود؛ مثلاً: درحدیثی‌که بخاری در صحیح خود از ابوزرعة از ابوهریره روایت کرده آمده است که گفت؛ یکی از روزها رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم در انظار مردم قرار داشت که جبرئیل در نزدش آمد و گفت ایمان چیست؟ فرمودند:

«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَبِلِقَائِهِ وَرُسُلِهِ وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ...»

ترجمه: ایمان آن است که به الله سبحانه و تعالی، به ملائکه و کتب آن و به دیدار آن و به پیامران آن ایمان بیاوری و هم‌چنان به زنده شدن بعد از مرگ نیز ایمان بیاوری... (این حدیث را مسلم نیز تخریج نموده است.)

بناءً وقتی تو از ایمان سوال کنی، من می‌گویم؛ ایمان طوری‌که در حدیث ذکر شده می‌باشد و هم‌چنان معانی شرعی دیگری‌که در حدیث در خصوص اسلام و احسان وارد چنین است و به همین ترتیب تمام تعاریف شرعی‌که وارد شده است چنین است.

امیدوارم که در همین حد به جواب سوال شما کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

شبهات در رابطه به تجزیه حکم اسلام

  • نشر شده در تثقیفی

هنگامی‌که الله سبحانه و تعالی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را مبعوث نمود، مردم به دو قسم، مؤمن و کافر و هم‌چنان راست‌گوی و دروغ‌گوی تقسیم شدند و اسلام مبارزه عقیدتی را با همه اعتقادات آغاز کرد که تا به امروز متوقف نشده است.

در قرن گذشته غرب کافر توانست دولت خلافت را سقوط دهد. بنابراین، اسلام از وضعیت بین‌المللی و نقش آن در زندگی رخت بربست و صرفاً به یک رفتار فردی و دین کاهنی تبدیل شد که تاثیری در زندگی نداشت.

به همین اساس کفار واقعیت اسلام و موافق بودن آن‌را با فطرت و واضح بودن قوانین آن‌را کاملا می‌دانند و درک می‌کنند که غیاب اسلام امری آنی و مؤقت است که الله سبحانه وتعالی حفظ آن‌را تضمین نموده و به بندگانش وعده خلافت و تمکین را داده است.

زمانی‌که نهضت‌های اسلامی سعی و تلاش برای حاکم کردن اسلام را اعلام کردند؛ ترس از بازگشت خلافت، کفار را آزار می‌داد؛ خلافتی‌که اسلام را در روابط داخلی و خارجی خود حاکم و مسلمانان را متحد می‌کند و ریشه استعمارگران را قطع می‌سازد و آن‌ها را به سرزمین های‌شان ملحق می‌کند.  آن‌چه که ما شاهد جنگ وحشیانه و ویرانگر علیه سرزمین‌های اسلامی هستیم بهترین گواه و دلیل است.

خطرناک‌ترین جبه‌های جنگ با اسلام جنگ فکری و رسانه‌ای است تا این‌که چهره اسلام را مخدوش کنند و مسلمانان را ناامید و احکام کفری را بر آن‌ها حاکم سازند و آن‌ها را از تلاش برای اقامه دولت اسلامی باز دارند تا این‌که راضی به احکام کفری شوند و آن‌را بر خود تطبیق کنند.

پس کسانی‌که به تجارت دین خود می‌پرداختند، در جنگ لفظی با اسلام پیشوا می‌شدند؛ لذا نصوص را قسمی تفسیر و تحویل می‌کردند که خود‌شان حمل و درک کرده نمی‌توانستند و به علماء دروغ می‌گفتند و گفته‌های را حمل می‌کردند که اصلاً گفته نشده بود و به خاطر فریب مسلمانان قواعد فقهی را می‌آوردند؛ مانند: «الضرورات تبیح المحضورات» یعنی نيازهاى ضرورى حرام‌ها را مباح مى‌كند. "أهون الشررین وأقل الضررین، درء المفاسد" و "قاعدة المصالح". قاعده‌ای که ما در رابطه به آن می‌پردازیم، این است که «ما لا یدرک کله لا یترک جله» یعنی: کاری را که نمی‌توان به شکل کامل انجام داد، نباید جزء آن را ترک کرد.

یعنی کسانی‌که خواستار حاکمیت اسلام هستند، بگویند که تطبیق اسلام باید تدریجی باشد؛ چون تطبیق اسلام را نمی‌توان یکباره اعمال کرد! برای روشن شدن موضوع و روشن شدن اهمیت خواستگاه و خطر آن به موارد زیر اشاره می‌کنیم:

 الله سبحانه و تعالی دین و نعمت‌های خود را بر ما کامل فرستاده است و قرآن را از هر چیزی دیگری واضح و آشکار نموده، الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ (مائده: 3) ترجمه: امروز احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزت بخشیدن به شما و استوار داشتن گام‌های‌تان، نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین الله پسند برای شما برگزیدم.

و همچنان می‌فرماید: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ﴾(نحل:89) ترجمه: و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرده‌ایم که بیانگر همه چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله‌ی هدایت و مایه‌ی رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است.

هیچ عملی تا قیامت صورت نمی‌گیرد؛ مگر این‌که حکم آن در کتاب الله سبحانه و تعالی بر رسول الله صلی الله علیه وسلم وحی شده است و از آن قاعده «الأصل في الأفعال التقید بالحکم الشرعي» گرفته شده.

  • همانا شناخت فقه به شکل اجماع این قسم "علم بالمسائل الشرعیة العملیة المستنبطة من الأدلة التفصیلیة" تعریف شده است؛ پس ادله بر احکام فرعی عبارت از ادله تفصیلی است، نه اجمالی. لذا گفته نمی‌شود که دلیل مسئله به قرآن و سنت و قاعده واضح است؛ بلکه لازم است آیه یا حدیث را وارد کرد تا بر قوت دلیل و راه استدلال از آن موضوع باشد.
  • همانا اصحاب کرام و تابعین به دلیل فصاحت زبان و شناخت نزول و مناسبات نزول وحی و شناخت حدیث بدون نیاز به رعایت قواعد، احکام را مستقیم از نصوص استنباط می‌کردند؛ اما زمانی‌که زبان فاسد شد و مردم از زمان نزول آیات فاصله گرفتند، برداشت‌ها متفاوت گردید و نیاز به وضع قواعدی‌که بر زبان و فهم و اجتهاد حاکم باشد، پدیدار شد و این قواعد بخاطر اجتهاد وضع شد و حجت و دلیل نیستند؛ بلکه برهان و دلیل در لسان بی‌آلایش و در وحی است که قواعد از نصوص نشأت گرفته است.
  • زمانی‌که نص با قاعده مخالف باشد، قاعده مردود است و به نص عمل می‌شود؛ پس هیچ اجتهادی در مقابل کلام الله و رسولش قرار نمی‌گیرد.
  •  لذا قواعد به خاطر سیر فقه در اجتهاد وضع شده که برخی قطعی و برخی ظنی و برخی مدسوس است که فاقد مبنای وحی و شریعت است.

با توجه به مطالب فوق، به شبهات تقسیم حکم در اسلام می‌نگریم و در قاعده "ما لا یؤخذ کله لا یترک جله" که صیاغ دیگری دارد از جمله "لا یسقط المسیر بالمعسور، ما لا یدرک کله لا یترک ما تیسر منه".

و از جمله مثال‌ها این است که اگر به دلیلی نتوانیم تمام عورت را بپوشانیم، آن‌چه را که برای مان آسان است بپوشانیم. مثال دیگر این است؛ به ما دستور داده شده که نماز را از تکبیر تا سلام دادن کامل بخوانیم و اگر قیام کرده نمی‌توانستیم نشسته نماز می‌خوانیم؛ پس همه نماز با از دست دادن جزء که همراه با عجز و ناتوانی باشد، ساقط نمی‌شود و این قاعده با موارد زیر دنبال می‌شود:

-          مستمر نیست و شامل همه احکام نمی‌شود؛ پس کسی‌که نتواند تمام روز را روزه بگیرد، نمی‌گویند که بر تو واجب است بخشی از روز را که می‌توانی، روزه بگیری؛ بلکه به بدیل شرعی دیگر روی می‌آورد و هرکه قسمتی از زمین را داشته باشد و در آن شریک داشته باشد، نمی‌گویند که قسمتی از زمین را آزاد کرده است؛ بلکه به بدیل شرعی دیگری روی می‌آورد.

-          من قاعده را از قول الله سبحانه و تعالی گرفتم: ﴿فَاتقُوا الله مَا استَطَعتُم﴾(تغابن:16) ترجمه: پس آن قدر که در توان دارید، از الله (سبحانه و تعالی) بهراسید و پرهیزگاری کنید.

 و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَا نَهَیتُکُم عَنهُ فاجتَنِبُوهُ، و ما أَمرتُکُم بِهِ فَافعَلُوا مِنهُ مَا استَطَعتُم» ترجمه: آنچه شما را از آن ممانعت نمودم، پس از آن پرهیز نمائید و آنچه شما را به آن دستور داده‌ام تا جائی‌که می‌توانید، به آن عمل نمایید.

پس توانایی را به آنچه خواسته بود، ساخت و آن‌را با آن‌چه منع می‌کرد، ترکیب نکرد. بناءً قاعده بر فعل حرام و نهی مطابقت ندارد؛ زیرا نهی عبارت از ترک فعل و عدم انجام فعل است. در مقابل، انجام دادن فعل مستلزم توانایی انجام آن باشد.

-          بناً حمل قاعده بر فعل حرام و ترک واجب دروغی است، بر فقهاء؛ به حمل معنی غیر از آن‌چه خود می‌خواستند، همان‌گونه که با سایر احکام کردند، اما امام مالک عرف مدینه را در نظر داشت که مدینه در زمانش عصر صحابه و تابعین شناخته شده بود و آن نوعی از اجماع است و نه عرف همه مردم، در همه زمان‌ها. شاطبی مصالح را به سه قسم تقسیم کرده است: 1- مصالح معتبر؛ عبارات از مصلحتی است که شرع مد نظر دارد و به آن امر کرده است. 2- مصالح غفلت شده که عبارت از هر مصلحتی‌که شرعاً لغو و منع شده باشد. 3- مصالح مرسله و این عبارت از تمام مصلحت‌ها است که نه شرع آن‌را اعتبار داده و نه هم آن‌را لغو نموده، مانند جمع‌آوری قرآن که نه امر به جمع آوری شده و نه نهی از جمع آوری.

-          قاعده "الضرورات تبیح المحضورات" از اساس و معنی فاسد است؛ پس لفظ الضرورات از الفاظ عموم و لفظ محرمات هم‌چنین از الفاظ عموم است. بناءً تمام ضرورت‌ها که محرمات را حلال قرار دهد؛ پس از دین چه چیزی باقی می‌ماند؟!

  • لذا حمل کردن اقوال فقهاء بر معانی که آن‌ها به چنین معانی قصد نداشتند، دروغ و نیرنگ است که کسی انجام نمی‌دهد؛ به غیر از انسان‌های کم ظرفیت و نادان؛ پس چگونه اقوال این‌ها از قول الله فراتر می‌رود؟ و چی قسمی قول فقهی بهتر از کلام الله است؟

-          قواعد اجتهادی فقهاء بعد از انقطاع وحی ساخته شد و وحی را فقط وحی نسخ می‌کند.

-          اگر نسخ برای حکمی واقع شده باشد، عمل به نسخ شده جایز نیست و زمانی‌که شریعت آمد و مشروبات الکلی را حرام کرد و حکم حلیت آن‌را منسوخ نمود؛ پس با منسوخ چگونه عمل می‌کنید آن‌چه را که  الله سبحانه و تعالی حرام کرده است؟

  • در نتیجه قاعده "ما لا یدرک کله لا یترک جله" نه از نزدیک و نه هم از دور در تقسیم حکم اسلام مطابقت می‌کند.

-          پس قاعده در مورد ضعف فرد آمده، نه در حق حاکمی‌که مانع برای تطبیق شریعت شود و اگر ناتوان و ضعیف باشد، حکم عزل او ایجاب می‌شود. گفته نشده است که شریعت را بخاطر او تعطیل کنید؛ پس حاکم تا فرد تفاوت دارد و به این شکل سنجیده نمی‌شود.

-          قاعده برای یک حکم معین است، نه همه‌ی شریعت. اگر بخاطر عذر بگیریم، شریعت به خاطر عذر خاص جواز داده است و عذر موجه و سنجیده نیست و در یک حالت خاص است؛ پس نمی‌توان آن را قاعده کلی وضع کرد.

-          بناءً تجزیه و تقسیم احکام به معنی اختیار کردن احکام برای کار و ترک سایر احکام برای مدت نامحدودی است که زمان آن مشخص نیست و هم‌چنان مشخص نکرد که این احکام بر چه مبنایی انتخاب می‌شوند و دلایل ترک سایر احکام چیست یا این‌که بر اساس هوی و هوس است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الحَقُّ أهوَاءَهُم لَفَسَدَتِ السَّمَاوات والأرضُ وَمَن فیهنَّ﴾.(مؤمنون:71) ترجمه: اگر حق و حقیقت از خواست‌ها و هوس‌های ایشان پیروی می‌کرد (و جهان هستی بر طبق تمایلات‌شان به گردش می‌افتاد) آسمان‌ها و زمین و همه‌ی کسانی‌که در آن‌ها بسر می‌برند، تباه می‌گردیدند(و نظم و نظام کائنات از هم می‌پاشید).

-           علاوه براین، جوامع خلاء قانونی را نمی‌شناسد، و این امر مستلزم داوری غیر شریعت الله سبحانه و تعالی در جنبه‌های است که ما از شریعت نگرفتیم، و آن حکم است غیر ما انزل الله که الله سبحانه و تعالی آن‌را  به کفر، ظلم و فسق توصیف کرده است. پس اوصاف بسیار بود و توصیف شده یکی است و همه اوصاف ممکن است در آن جمع شود و این شر کبیره و گناه کبیره است.

کفایت می‌کند به این تذکر الله سبحانه و تعالی که می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾(نساء:65) ترجمه: امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند.

هم‌چنان الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿ ِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ۙ الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ*ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ ۖ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ﴾(محمد:25) ترجمه: کسانی که بعد از روشن شدن (راه حقیقت و) هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود برمی‌گردند، بدان خاطر است که اهریمن کارهایشان را در نظرشان می‌آراید و ایشان را با آرزوهای طولانی فریفته می‌دارد.  این (چرخ زدن و از دین برگشتن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که الله فرو فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی می‌کنیم! الله آگاه از پنهان‌کاری ایشان می‌باشد.

برگرفته از شماره 373 مجله الرایه

نویسنده: استاد سعید رضوان أبو عواد (أبو عماد)

مترجم پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

در 24 جنوری 2022م، ارتش در بورکینافاسو پس از سرنگونی رئیس جمهور روش کابوره، تعلیق قانون اساسی، انحلال دولت و پارلمان و بستن مرزها، قدرت را به دست گرفت. فرمانده پل هانری سانداوگو دامیبا بیانیۀ کودتا را  امضاء  و افسر دیگری آن را در تلویزیون دولتی خواند. این بیانیه با عنوانیه‌ای  "جنبش ملی برای حفاظت و اصلاح" خوانده شد. در این بیانیه وعده داده شد که  "کشور در طی مدت زمانی معقولی، به سوی نظامی دارای  قانون اساسی باز خواهد گشت." اما این مدت زمان را مشخص ننمود.  حال پرسش این است که چه کسی پشت این کودتا است؟ آیا به کشمکش‌های  بین‌المللی دراین  کشور مربوط است؟

پاسخ:

برای وضاحت بیشتر پاسخ موارد ذیل را مروری می‌نماییم:

1-        بورکینافاسو که نام قدیمی آن ولتا علیا است، سرزمین اسلامی به شمار می‌رود، زیرا بیش از 60 درصد مردم آن مسلمان هستند. این کشور از جمله  چهارمین کشور آفریقا در تولید طلا است و دارای بسیاری از مواد معدنی دیگر مانند مس، روی و دیگرمعادن است. فرانسوی‌ها این سرزمین را اشغال و از سال 1896 استعمار خود را بر آن تحمیل و این سرزمین را به اصطلاح فدراسیون فرانسه با فرانسه یک‌جا نمودند. در سال 1960م اجباراً به آن یک استقلال شکلی دادند. فرانسه در این سرزمین دولت و  ارتشی را ساخت که کاملاً تابع آن بود. در آن‌جا پایگاه نظامی وابسته به نیروهای ویژه‌ای داشت که از آن‌ها برای پاسداری از نفوذ خود در منطقه استفاده می‌نمود و نیز برای همین منظور این سرزمین را عضو مجموعه دولت‌های پنجگانه ساحل افریقا قرار داد. فرانسه به آنچه آن را فرنگ افریقایی نام نهاد و اکنون تبدیل به یورو شده است، اقتصاد خویش را گره زد، دارائی‌های دولت‌های مرتبط به این ارز را، در بانک مرکزی فرانسه واریز نموده و از آن هرگونه که خواست برای حمایت از اقتصاد خود بهره برداری نمود. طبق معمول عمل‌کردهای مانند این، اسالیب استعماری می‌باشند که بر تسلط دولت‌های استعماری بالای یک سرزمین و به غارت دارائی‌های آن تداوم می‌بخشد. ولی با وجود این هم امریکا خواست به وسیلۀ بر انگیختن افکار آزادی خواهی علیه استعمار فرانسه، تحریک افکار چپی، از طریق آنچه را که به نام کمک‌ها و قرضه‌های صندوق بین‌المللی پول، و شرایط تباه کنندۀ آن، یاد می‌نمود، هم‌چنین از طریق تنظیم‌های جامعه مدنی و تماس با سیاسیون و نظامیون، برای ورود به این سرزمین بسیار تلاش نمود؛ در این اواخر نیز از مسئلۀ مبارزه با تروریزم برای گسترش نفوذ خویش استفاده می‌نمود؛ چنان‌که از نیروهای نظامی این کشور علیه گروه‌ها مسلح اسلامی کار گرفت.

2-       امریکا این سرزمین و همسایه‌های آن را در معرض توجه خویش قرار داد و برای منطقۀ مجموعه دولت‌های ساحلی در سال 2020م به بهانۀ‎ مواجهه با خشونت و تهاجمات گروه‌های مسلح اسلامی، نمایندۀ ویژه‌ای فرستاد. وزارت خارجه امریکا اعلان نمود که وضعیت دولت‌های ساحلی و مخصوصاً منطقۀ مرز مشترک بورکینا فاسو، مالی و نجریه در حال به وخامت انجامیدن است؛ بناءً می‌طلبد که برای آن فرستادۀ ویژه گماشته شود. فرانسه در سال 2013م پس از این‌که در سال 2012م به بهانۀ مبارزه علیه گروه‌های مسلح اسلامی مستقر در شمال مالی، علیه نفوذ آن کودتا صورت گرفت، باری دیگر در منطقه مداخلات خویش را آغاز نمود، اما در پایان سال گذشته اعتراضاتی علیه حضور فرانسه در بورکینا فاسو و علیه مداخلات آن در منطقه غربی افریقایی آغاز شد، که خواستار بازگشت ارتش فرانسه بودند. به این معنی که در بورکینا فاسو تحرکاتی علیه حضور فرانسه در جریان می‌باشد که تمام این موارد بر وجود کشمکش‌های فرانسه و امریکا در بورکینا فاسو دلالت دارد؛ واقعیتی‌که در غرب و وسط افریقا در جریان بوده و امریکا و فرانسه به کشمکش‌های خویش در آن منطقه تداوم می‌دهند. ماکرون در صحبتی‌که در مورد این کشمکش‌ها داشت، به صیغۀ دیگری اشاره نموده گفت: «روابط بین این دو قاره  خسته کننده است.» وی نیز در صحبت‌اش«به ضرورت برقراری قرار داد جدید اقتصادی و مالی با افریقا» تأکید نموده گفت: «لازم است که اروپا در ساختارهای بین‌المللی، استراتیژی مشترکی را با افریقا روی دست گرفته و به تطبیق اجندایی آموزش، صحت و سیاحت بپردازد.» (منبع: فرانس برس 9/12/2021م) مکرون  در سخنرانی که در برابر پارلمان اروپا در تاریخ 19/11/2021م، در روزی‌که کشورش برای شش ماه آینده ریاست اتحادیۀ اروپا را تسلیم می‌شد، ایراد کرد. بر این صحبت خویش، که بار دیگر با تأکید، خواستار پیمان جدید همراه افریقا شد، در خواست نمود که بین دو قاره در ماه فبروری آینده، نشستی ترتیب داده شود. ماکرون در آن جا اشاره به استثمار افریقا، سیطرۀ شرکت‌های اروپایی مخصوصاً فرانسوی بر دارائی‌های این سرزمین و غارت آن و همان‌طور به سوءاستفاده از مسئلۀ بیماری‌ها و مصرف داروهای شرکت‌های دارو سازی، سوءاستفاده از وضعیت امنیتی برای محافظت از نفوذ فرانسه در آن سرزمین اشاره نمود.

3-       منابع امنیتی خبر از این داده اند  که رئیس جمهور کابوره از 23/ 1/2022م در یک پایگاه نظامی در باز داشت به سرمی‌برد. یعنی پس از این‌که واحد‌های نظامی خواستار برکناری مسئولین رده بالای ارتش شدند، بر اقتدار و سلطۀ کابوره تمرد نمودند. این واحدهای نظامی رئیس ارکان و رئیس استخبارات را به ناکامی در مبارزه با جهادی‌ها متهم نموده، خواستار تخصیص موارد اضافی برای مواجهه با این گروه‌ها شدند و برکناری رئیس و رهای جنرال "گیلبرت دیندیر" از زندان را مطالبه نمودند؛ جنرالی‌که مقامات آن را در سال 2015م به تلاش برای کودتای ناکام محکوم نموده و آن را راهی زندان نمودند. ارتش می‌گوید؛ کابوره در یک‌پارچه‌ نگهداشتن ملت و تعامل با آن، در بحران‌های امنیتی که اساس ملت ما را مورد تهدید مواجه ساخته است، ناکام بوده است. (منبع: بی بی سی 25/1/2022م) رهبر کودتا، پل هانری سانداوگو دامیبا ضابط بخش بزرگ پیاده نظام در ارتش بورکینا فاسو بود، از مدرسه نظامی در پارس فارغ تحصیل و ماستری خویش را در بخش علوم جنایی از اکادمی cnam در پارس گرفته است. تعلیم و تربیه این رهبر کودتا در کشوری‌که عموماً بر بورکینا فاسو تسلط دارد و همان‌طور تزکیه سازی‌‌های واهی فرانسه در ارتباط به کودتا، با روشنی آن‎چه دال بر عدم نگرانی فرانسه و رضایت آن از کودتا دارد، مؤید این است که این کودتا به همکاری فرانسه، صورت گرفته است.

4-       ماکرون پس از کودتا اظهار داشت که "رئیس جمهور بورکینا فاسو روش مارک کریستیان کابوره دوبار از طریق انتخابات دیموکراتیک از جانب مردم انتخاب گردیده است. برای من گفته شده است که وی در معرض خطر آزار جسمانی قرار ندارد... (فرانس برس 25/1/2022م)  در این اظهارات آرامش‌دهی نهفته بود که دلالت بر این داشت ‌که ماکرون مؤید کودتا بوده، از وقوع آن و همان طور از برکناری کابوره و کودتا علیه آن متأسف نیست. لیکن ماکرون گفت که وی در معرض خطر آزار جسمانی قرار ندارد، گویا به لهجۀ مردمی اشاره می‌نماید که وی پیش از آنکه به قتل برسد، فقط جانش نجات یافته است. درحالی‌که این موضوع؛ فرانسه کسانی را که در بورکینا فاسو با وی خصومت می‌نمایند، به قتل رسانده و سپس مزدوران خویش را به جای آن می‌گمارد، یک موضوع معمول است. چنانچه فرانسه در سال 1987م رئیس جمهور سابق بورکینا فاسو "توماس سانکارا" را به قتل رساند؛ کسی‌که تظاهر به انقلابی مارکیسستی می‌نمود تا بر مزدوری خویش برای امریکا پرده بیندازد و به دست مزدور فرانسه، "بلیز کومباوری" که پس از کشته شدن وی در کودتای نظامی که در همان سال فرانسه آن را تدارک دیده بود، به قدرت رسید و تا سال 2014م و کودتای ضابط های ارتش که وابسته به امریکا بودن در قدرت قرار داشت، که پس از آن سال به اجرای انتخابات در بورکینا فاسو اجازه داده شد و روش کابوره در 2015م برنده انتخابات شد، اما باز هم ماکرون پس از کودتای امسال خواستار رهای کابوره و بازگشت آن به قدرت نشد. در حالی‌که در سال 2020م از عاملین کودتای مالی خواست که رئیس جمهور "ابراهیم ابوبکر کیتا را" رها و به قانون اساسی احترام گذاشته و آن را به قدرت باز گردانند، چون رئیس جمهور مالی مزدور فرانسه بود. اما اکنون ماکرون خواستار رهای کابوره نشد، این اشاره بر این دارد که کابوره مزدور فرانسه نبوده و به همین دلیل فرانسه کودتا علیه آن را محکوم ننمود، بلکه ماکرون گفت که ما معمولاً با جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا در محکومیت این کودتا، به وضوح همراه خواهیم بود.

5-       در مورد موقف امریکا در برابر این کودتا سخنگوی وزارت خارجه امریکا طی اظهارات‌اش گفت: «ایالات متحده از ارتش بورکینا فاسو خواستار رهای فوری رئیس جمهور کابوره و احترام به قانون اساسی و رهبران مدنی این کشور می‌باشد. واشنگتن تمام طرف‌های این وضعیت اضطراری را به حفظ آرامش تشویق نموده، از آنان می‌خواهد که گفتگو راه را برای کمایی خواسته‌های خویش قرار دهند... (منبع: فرانس برس 24/1/2022م) این دال بر این است که امریکا از این کودتا راضی نبوده و مطالبۀ آن از ارتش مبنی بر رهایی رئیس جمهور کابوره و احترام آن به عنوان رهبر مدنی کشور و باز گشتاندن آن به قدرت و همان‌طور احترام به قانون اساسی به دلیل این است که کابوره رئیس جمهور منتخب است. این موقف امریکا بر خلاف موقف آن در برابر کودتای سال 2014 در این کشور است. در آن زمان "گین ساکی"، سخنگوی وزارت خارجه امریکا فقط گفت: «امریکا هنوز آماده این نیست که به دست‌گیری قدرت از سوی ارتش در بورکینا فاسو را کودتا توصیف کند یا نکند، و آن گامی بود که امریکا در آن زمان بر داشت که در اصل توقف کمک‌های امریکا را به آن کشور را می‌طلبید... (منبع: رویترز 3/11/2014م) این به این معنی است که امریکا کودتای 2014م را به این وسیله که آن را کودتا توصیف ننمود، تأیید کرد. اما امریکا در کودتای اخیر خواستار رهای فوری رئیس جمهور و احترام به قانون اساسی شد، قانونی اساسی که به وقوع کودتا اجازه نداده و تأکید بر مشروعیت رئیس جمهور دارد. "اریکوم کیلی کاهالان"، سخنگویی فرماندهی امریکا در افریقا در یک پیام الکترونیک پس از کودتا در 25/1/2022م گفت: «فرمانده دامیبا در ارتباط به منازعات مسلحانه و تسلط مدنی و احترام به حقوق بشر آموزش دیده است. اما تسلط به زور بالای نظام با تعلیمات و آموخته‌های نظامیان امریکایی همخوانی ندارد... یعنی این فرمانده امریکا اشاره نمود که فرمانده دامیبا در بسیاری از دوره‌های تعلیمات نظامی امریکا در سال‌های 2010 تا 2020م شرکت نموده، گویا وی هیچ ارتباط به امریکا نداشته و به وابستگی خویش با فرانسه باقی مانده است و به همین دلیل امریکا با اقدام آن به کودتا مخالفت می‌نماید.

6-       روسیه نیز حوادث بورکینا فاسو را مورد توجه خویش قرار داده است، وزارت خارجه آن گفت: روسیه از خطرناکی و وخامت وضع سیاس داخلی این کشور افریقایی دوست، نگران است، مسکو به دنبال فراهم شدن شرایط تغییر وضعیت بوده و در راستای باز گشت این کشور به واقعیت طبیعی خویش در اسرع وقت همکاری می‌نماید. (منبع: سایت وزارت خارجه روسیه 24/1/2022) این  اهتمام ورزی روسیه به وضعیت سیاسی بورکینا فاسو آگاهی از این می‌دهد که در آن سرزمین، که ساحۀ نفوذ غربی می‌باشد، چیزی است که روسیه را وادار به مداخلاه نموده است. روشن است که امریکا روسیه را در افریقا به خدمت گماشته، همان‌طور که برای محافظت از نفوذ خود آن را در آسیای‌میانه و سوریه استخدام نمود؛ چنانچه امریکا در سال 2015م به حمایت مزدور خویش بشار اسد، به مداخلات روسیه در سوریه چراغ سبز نشان داده و هم‌چنان از روسیه برای گسترش نفوذ خویش در لیبی نیز استفاده کرد؛ از مزدور خویش حفتر خواست که همراه روسیه تماس بر قرار کرده و علیه اروپا از آن کمک بگیرد. همان‌طور به مزدوران خویش در مالی نیز سفارش نمود، که در مواجهه با نفوذ فرانسه از روسیه کمک بگیرند. چنانچه روسیه نیز مجموعه از سربازان جیره‌خوار خویش را به آن جا فرستاده است. همان‌طور"اندرو لیبوفیتش"، مأمور رسیده‌گی به تکالیفِ مأمورین تأمین روابط خارجی فرستاده شده به پارلمان اروپا اشاره به این موضوع چنین می‌گوید: «دشواری‌ها و موانعی‌که اروپا در خصوص تصفیه گروهای جهادی در منطقه ساحلی افریقا به آن مواجه است، برای روسیه فرصت توسعه همکاری‌های امنیتی داده است، مخصوصاً در مالی...» (خبر 25 کوم 26/1/2022) با این هم بسیار بعید است که روسیه در بورکینافاسو، بتواند به نفوذ خویش استحکام بخشد، یعنی روسیه همراه فرانسه در بورکینافاسو هیچ کشمکشی ندارد. یک مسئول بلند پایۀ نظامی فرانسوی که نامش برده نشده، گفته است: این واقعیت که فرمانده دامیبا تعلیم یافتۀ پارس است نه مسکو، به این معنی است که لازم است فرانسه از زمان قرارداد با ارتش بورکینافاسو و از طریق مناقشه در مورد قضایای امنیت ملی، توانایی ایجاد راه‌حل برای رسیدن کمک‌های مداومش داشته باشد؛ لیکن لازم است که ما هیچ روزنه‌ای برای سوء استفادۀ روسیه باز نگذاریم. (منبع: خبر 25کوم 26/1/2022)

7-       کشمکش‌های کنونی در بورکینافاسو در غرب و وسط افریقا در بین امریکا و فرانسه می‌باشد و همان گونه که پیشتر یادآور شدیم، کودتاها یکی پس از دیگری در بورکینافاسو بین امریکا و فرانسه، یکی علیه دیگری، به صورت متداول در جریان بوده، تنها این نیست؛ بلکه این کشمکش‌ها بسیار گسترده‌تر از این بوده و عموماً در تمام افریقا بین امریکا و مستعمرین کهنه افریقا، انگلیس و فرانسه که هردوی آن اصرار در ماندن در مستعمرات قدیمی خویش دارند و به اشکال مختلف می‌خواهند از استعمار خویش محافظت کنند، در حال جریان است. کشورهای استعمارگر اگر یک کشوری را به شکل مستقل مورد اشغال قرار ندهند، از طریق ایجاد مزدورانی برای خود در عرصه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی فرهنگی و مطبوعاتی و دیگر از عرصه‌های حیاتی و مؤثر در آن کشور، برای ایجاد نفوذ خویش تلاش می‌کنند؛ مزدورانی‌که از هر پدیده‌ای حتی از ارتش‌های اشغال‌گر به مراتب خطرناک تر اند. زیرا ارتش‌های اشغال‌گر ذریعۀ این حکام مزدور، اشغال‌شان را متمرکز ساخته، در پشت آنان پنهان، به وسیلۀ آنان منافع خویش را تأمین، آنان را سپر قرار داده و در جنگ علیه کسانی‌که منافع شان را تهدید می‌نمایند، از آنان استفاده می‌نمایند.

﴿هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾ [منافقون: 4]

ترجمه: آنان دشمن اند، پس از ايشان برحذر باش! الله بكُشدشان! چگونه (از حق روی) برگردانده (و منحرف) مي‌شوند؟!

ظاهراً اسلوب کودتا ساده‌ترین رویش برای هموارسازی بستر نفوذ خود و دور انداختن نفوذ دیگران است؛ چون در این صورت زمام‌داران ارزان قیمت یافت می‌گردد که خریداری آنان بسیار ساده است، چون آنان برای رسیدن به قدرت آمادۀ هرنوع همکاری با این استعمارگر و یا استعمارگر دیگر می‌باشند. هدف آنان محض رسیدن به قدرت و اشغال کدام منصب حکومتی می‌باشد، حتی اگر به قیمت پایمال شدن ملت و یا سرزمین شان باشد. آنان راه استقلال از چنگال نیروهای استعمارگر را نمی‌شناسند، مدام در جستجوی تکیه‌گاه خارجی می‌باشند که تا در راه رسیدن به قدرت و باقی ماندن در آن به آن تکیه زنند. آنان از داشتن عقلیه مستقل در تفکر و اراده، محروم بوده، فارغ از شخصیت‌های ایدیولوژیک و سیاست مداران باعقیده اند و فارغ از کسانی‌که دانش ادارۀ سرزمین را داشته باشند؛ کسانی‌که بتوانند کشور را بدور از نیرهای بیگانه به سمت رشد و تعالی سوق دهند. مصیبت کنونی سرزمین‌های اسلامی همین حکام مزدور است که کرسی خویش را بالای سینۀ کشور و مردم خود قرار می دهند! مسلمانان باید صادقانه و مخالصانه تلاش کنند تا نفوذ استعمار را با تمام ابزارها و مهره‌های آن  در  سرزمین‌های خود از بین برده و زندگی اسلامی را از سر گیرند؛ در آن صورت است که این امت، مصداق این فرمودۀ الله حکیم و عزیز در کتاب محکم و کریم‌اش، قرا می‌گیرند:

﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾ [آل عمران: 110]

ترجمه: شما (اي پيروان محمّد) بهترين امّتي هستيد كه به سود و صلاح انسان‌ها آفريده شدهايد(مادامی‌كه) امر به معروف و نهي از منكر مينمائيد و به الله ايمان داريد!

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به پاسخ محمد زغل

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار ما الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و شما را توسط اهل نصرت خویش یاری فرماید.

سوالم به موضوع ارزش‌ها که در کتاب مفاهیم آمده ارتباط می‌گیرد و او این است که آیا کار برای خلافت از جمله حضور در حلقات و کارهای دعوتی ارزش انسانی را به وجود می‌آورد و یا ارزش روحی؟ آیا کارهای دولت ارزش روحی را به وجود می‌آورد و یا ارزش انسانی، اخلاقی و یا مادی؟ الله سبحانه و تعالی شما را برکت داده و از علم شما برای ما نفع برساند.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول طوری‌که در سوال شما مطرح گردیده، مسئله‌ی ارزش‌ها در کتاب مفاهیم حزب‌التحریر آمده است که خوب است جهت کمک به توضیح پرسش و پاسخ مقداری از آن کتاب ذکر شود. در کتاب مفاهیم حزب التحریر چنین آمده است:

«اما نسبت به قصد از عمل باید هر عمل کننده دارای مقصدی باشد که به‌خاطر آن به‌عمل اقدام کرده باشد و این قصد یا هدف همان قیمت و ارزش عمل می‌باشد. بنابر آن ضرورت است که هر عمل دارای قیمتی باشد که انسان هنگام اقدام به عمل بر آورده شدن آن‌را در نظر داشته باشد و اگر چنین نبود، عمل عبث مطلق خواهد بود و برای انسان مناسب نیست به اعمال خود بدون قصد و به‌طور عبث بپردازد؛ بلکه ضرور است برای به دست آوردن ارزش اعمالی را که به‌خاطر آن به عمل اقدام کرده در نظر داشته باشد و ارزش عمل یا ارزش و قیمت مادی می‌باشد؛ مثلاً: کاری‌های تجارتی ، زاراعتی، صنعتی و غیره. زیرا مقصود از اقدام به این کار‌ها همانا ایجاد فواید مالی بوده که عبارت از فایده و ربح است و آن ارزش اعمال مذکور بوده، در زنده گی رول مهم دارند و یا ارزش عمل انسانی می‌باشد. مثلاً: نجات دادن غرق شده‌گان و دادرسی مظلومین؛ زیرا مقصود از این عمل نجات انسان بوده به قطع نظر از رنگ، نژاد و دین و به قطع نظر از هر اعتبار دیگری غیر از انسانیت و یا ارزش عمل اخلاقی می‌باشد. مثلاً: صداقت، امانت، شفقت، زیرا مقصود از این اعمال ناحیه اخلاقی است قطع نظر از فایده‌ی مادی و انسانیت؛ چون گاهی اخلاق با غیر انسان هم صورت می‌گیرد مثلاً: شفقت بر حیوان و پرنده‌گان و گاهی در عمل اخلاقی خساره‌ی مادی به میان می‌آید؛ لیکن به میان آوردن ارزش آن واجب می‌باشد که همین ناحیه اخلاقی است و یا ارزش عمل روحی می‌باشد. مثلاً: عبادات؛ زیرا مقصود از عبادات فواید مادی و یا ناحیه انسانی و یا مسایل اخلاقی نبوده؛ بلکه مقصود از عبادات مجرد عبادت است. لذا واجب است که ارزش روحی آن در نظر گرفته شده و بس، قطع نظر از ارزش‌های دیگر. این بود ارزش و قیمت‌های همه‌ی اعمال و همین‌ ارزش‌ها اند که انسان برای به دست آوردن آن‌ها هنگام اقدام به هر عملی از اعمال خود فعالیت می‌نماید.»

دوم: هم‌چنان در صفحات ۳۰ و ۳۴ فایل ورد این کتاب آمده است: «و قیاس جوامع انسانی در زند‌گانی دنیوی‌شان بر حسب این ارزش‌ها و به اندازه‌ی آن‌چه از آن در جامعه تحقق می‌یابد وبه قدر رفاهیت و اطمینانی‌که تحقق آن‌را تضمین می‌کند، می‌باشد. از همین‌رو بر مسلمان لازم است که هنگام انجام دادن هر عملی‌که به آن اقدام می‌کند همه‌ی توان خود را در راه حاصل شدن قیمت و ارزش آن عمل به کار بندد تا در رفاهیت و طرقی جامعه سهم فعالی داشته باشد و درعین‌زمان رفاهیت و اطمینان خود را هم تضمین کرده باشد و این ارزش‌ها در ذات خود متفاضل و مساوی نبوده؛ زیرا در میان آن‌ها خصایص وجود ندارد که در مساوی دانستن بعضی از آن‌ها با بعض دیگر و یا در برتر دانستن برخی از آن‌ها بر برخی دیگر قاعده و اساس قرار داده شود، بلکه آ‌ن‌ها نتایج و ثمرات اند که انسان هنگام اقدام به عمل آن‌ها را هدف می‌داشته باشد...

لذا اشخاصی‌که بر آ‌ن‌ها مشاعر روحی غالب بوده، میل به آن بالای شان دست یافته و ارزش‌ مادی را ترک و ارزش روحی را بر ارزش مادی ترجیح می‌دهند و به عبادات روی آورده به مادیات رغبت نشان نمی‌دهند و از همین‌رو به زنده‌گی توجه نمی‌کنند، برای این‌که آن ماده است. لذا آن‌ها سبب عقب مانده‌گی مادی آن شده و به‌خاطری ایشان سطح جامعه که در آن زندگی می‌کنند پایین می‌رود؛ زیرا در آن کسالت و تنبلی شایع می‌گردد و اشخاصی‌که بر ای‌شان میل‌های مادی غلبه نموده شهوت بر ‌آنان چیره گردیده، ارزش‌های روحی را ترک و ارزش مادی را ترجیح می‌دهند و در راه به دست آوردن آن سعی می‌کنند. از همین‌جهت، اهداف عالی نزد‌شان متعدد بوده و به سبب آن‌ها جامعه که در آن زندگی می‌کنند، مضطرب و پریشان حال گردیده، شر و فساد در آن گسترش می‌یابد.

بنابر آن، این نادرست و خطا خواهد بود که سنجش این ارزش‌ها برای انسان گذاشته شود، بلکه ایجاب می‌کند که سنجش و اندازه این ارزش‌ها از طرف خالق انسان صورت گیرد که او سبحانه و تعالی می‌باشد و از همین‌رو ضرور است که تنها شریعت  برای انسان این ارزش‌ها را مشخص و وقت انجام آن‌ها را تعیین نماید تا مطابق آن انسان ارز‌ش‌های مذکور را حاصل کند. بدون‌شک شریعت طرق حل مشکل زندگی را توسط اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی بیان کرده و بر انسان لازم گردانیده که در زندگی مطابق همین اوامر ونواهی حرکت نماید؛ چنان‌که اعمال و روش‌هایی را بیان کرده که ارزش روحی را متحقق سازد و آن عبادات است که توسط شریعت واجب و سنت گردیده است. هم‌چنان صفات را بیان کرده که ارزش اخلاقی را متحقق می‌سازد و انسان را آزاد گذاشته تا ارزش‌ مادی لازم را مطابق نظام خاص که برایش بیان کرده و او را امر کرده که از آن خلاف‌ورزی نکند، متحقق سازد تا توسط آن ضروریات و نیازمندی‌های خویش و آن‌چه بالاتر از ضروریات و نیاز مندی‌ها است، به دست آورد و برای انسان لازم است که جهت تحقق و به دست آوردن این ارزش‌ها مطابق اوامر ونواهی الله سبحانه و تعالی سعی نموده و به معیار شریعت آن‌ها را اندازه کند...»

سوم: اما نقش دولت در ایجاد این ارزش‌ها برای جواب سوال باید مسایل زیر را توضیح دهیم:

ارزش عمل همان قصدی است که شخص عمل را به هدف به دست آوردن آن انجام می‌دهد. پس ازرش عمل همان قصد عمل است و کسی‌که از عمل قصد دارد انسان است، یعنی شخص معین است؛ مثل محمد، زینب، فاطمه و خالد. پس وقتی انسان به کاری از کارها می‌پردازد، ایجاد ارزش مشخصی را قصد دارد؛ مثلاً: وقتی محمد به کار و عمل تجارتی می‌پردازد، بدون‌شک او ایجاد فایدۀ مادی را قصد دارد که این خود ارزش مادی است و وقتی زینب به ادای نماز می‌پردازد، بدون‌شک او ایجاد ارزش معنوی را قصد می‌کند که همان ارزش روحی است و وقتی فاطمه صدقه می‌دهد، او ارزشی را قصد می‌کند که همان ارزش اخلاقی است و وقتی خالد به یاری ستم‌دیده‌ای می‌پردازد، بدون‌شک قصد ارزشی دارد که همانا ارزش انسانی است... به این ترتیب ارزش همانا قصد فرد مشخصی است که وقتی به عملی می‌پردازد و آن قصد را در نظر می‌گیرد؛ یعنی کسی‌که عملی را به‌خاطر یک مقصد و قصدی انجام می‌دهد همانا انسان یعنی فرد مشخصی است و این چیزی است که در مبحث ارزش‌ها در کتاب مفاهیم وارد شده است و گفته شده؛ ارزش‌های‌که شخص به آن می‌پردازد، شخص است نه دولت.

و اگر به آخر بند دوم آن‌چه در کتاب مفاهیم وارد شده رجوع کنیم چنین آمده است: «بنا بر آن، این نادرست و خطا خواهد بود که سنجش این ارزش‌ها برای انسان گذاشته شود، بلکه ایجاب می‌کند که سنجش و اندازه این ارزش‌ها از طرف خالق انسان صورت گیرد که او سبحانه و تعالی می‌باشد و از همین‌رو ضرور است که تنها شریعت  برای انسان این ارزش‌ها را مشخص و وقت انجام آن‌ها را تعیین نماید تا مطابق آن انسان ارز‌ش‌های مذکور را حاصل کند. بدون‌شک شریعت طرق حل مشکل زندگی را توسط اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی بیان کرده و بر انسان لازم گردانیده که در زندگی مطابق همین اوامر ونواهی حرکت نماید؛ چنان‌که اعمال و روش‌هایی را بیان کرده که ارزش روحی را متحقق سازد و آن عبادات است که توسط شریعت واجب و سنت گردیده است. هم‌چنان صفات را بیان کرده که ارزش اخلاقی را متحقق می‌سازد و انسان را آزاد گذاشته تا ارزش‌ مادی لازم را مطابق نظام خاص که برایش بیان کرده و او را امر کرده که از آن خلاف‌ورزی نکند، متحقق سازد تا توسط آن ضروریات و نیازمندی‌های خویش و آن‌چه بالاتر از ضروریات و نیاز مندی‌ها است، به دست آورد و برای انسان لازم است که جهت تحقق و به دست آوردن این ارزش‌ها مطابق اوامر ونواهی الله سبحانه و تعالی سعی نموده و به معیار شریعت آن‌ها را اندازه کند.»

در این‌جا است که کار و ظیفۀ دولت تبارز می‌کند و او این است که دولت این ارزش‌ها را طبق احکام شرعی و آن‌طوری‌که بر انسان لازم است، تحت نظارت خود قرار داده و برای شخص اجازه نمی‌دهد تا این‌ ارزش‌ها را خلاف اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی انجام دهد... در تمام ارزش‌ها؛ خواه این ارزش‌ها روحی باشد و یا هم اخلاقی، انسانی و مادی.

این وظیفه و نقش دولت در نظارت افراد برای ایجاد ارزش‌ها طبق احکام شرعی است؛ خواه این ارزش‌ها روحی باشد و یا هم اخلاقی، انسانی و مادی... و دولت روش‌های مختلفی را برای نظارت و به دست آمدن این ارزش ها از قبیل جهت دادن و واضح ساختن این ارزش‌ها طبق احکام شریعت روی دست می‌گیرد و وقتی مسیر جهت دادن و واضح ساختن برای تصحیح اعمال افراد به خاطر ایجاد این ارزش‌ها خلاف شریعت نیافت و مجازات لازم شد، دولت آن مجازات را انجام می‌دهد و این به‌خاطر ضمانت تطبیق افراد برای این ارزش‌ها طبق اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی است...

این چیزی است که من آن‌را در این مسئله ترجیح می‌دهم و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه