جمعه, ۳۰ مُحرم ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۷/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش‌ها:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

شیخ بزرگوار و عالم فاضل مان، حال تان چگونه است؟ از الله سبحانه وتعالی امیدوارم که در بهترین حالت باشید.

پرسش اول: آيا شريك می‌تواند هر زمانی‌که خواست از شرکت بیرون شود؛ درحالی‌که از عقد توافق بر یک دورۀ ثابت و معین، که یک سال است، آگاهی داشته باشد؟ با برخی ادله و تفصیلات پیرامون این مسئله معلومات ارایه نمایید؛ الله سبحانه وتعالی به شما برکت دهد.

پرسش دوم: فروش با افزایش نرخ، به طور گسترده‌ای مروج یافته که نرخ اجناس را از نرخ اصلی که به حد اکثر چندین برابر نرخ اصلی است، افزایش می‌دهند؛ بگونه‌ای‌که منجر به زیان تجار می‌گردد. آیا تجار اجازه دارند که قیمت اجناس را تا حدی افزایش دهند که در برخی موارد منجر به زیان رقیب و برخی اوقات منجر به افلاس وی گردد؟ با برخی ادله و تفصیلات پیرامون این مسئله معلومات دهید. الله سبحانه وتعالی برای تان جزای خیر دهد.

 پرسش سوم: برای جلوگیری از افزایش بیش از حد نرخ، در معاملات بیع قطعی عمومی و خاص، تجار اتفاق می‌نمایند که بعضی از آن‌ها برای بعضی دیگری‌شان پول بپردازند تا از بالا رفتن نرخ‌ها جلوگیری نموده و یا از این‌که قیمت‌ها به درجۀ آخر برسد، جلوگیری نموده باشند. حکم اجناس و اموالی‌که بین تجار رد و بدل می‌گردد، چیست؟ و حکم این نوع معامله چگونه است؟ با جزئیات ادله و تفصیلات پیرامون این مسئله معلومات دهید. الله متعال جزای خیر نصیب‌تان کند.

با درک حجم مسئولیت‌های شما از طول و تعدد سوالات، از شما پوزش می‌طلبم، الله متعال به شما کمک و همکاری نموده، به دستان تان فتح و پیروزی را نصیب نماید و برای تان اهل قدرت و نصرت را آماده نماید؛ چنان‌که به رسول الله صلی الله علیه وسلم آماده نمود و شما را ذخیرۀ همیشگی برای اسلام بگرداند.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

اول) پرسش شما که در ارتباط مدت شرکت بود:

1- شرکت در لغت یک‌جای نمودن دو حصه و یا بالاتر از آن را گویند؛ بدون این‌که یکی آن از دیگر‌ش تفاوتی داشته باشد. شرکت در اصطلاح شرعی، عقد میان دو و یا بیشتر از دو تن می‌باشد که هردو جانب به انجام عمل مالی به هدف فایده اتفاق نظر می‌نمایند و عقد شرکت مانند عقدهای دیگر متقاضی ایجاب و قبول می‌باشد. ایجاب آن است که یکی به دیگری بگوید که من تو را در فلان شی شریک کردم و جانب مقابل ابراز نماید که قبول کردم و این ضروری و لابدی می‌باشد که عقد متضمن معنای مشارکت بر یک شی باشد.

شرکت جائز می‌باشد؛ زیرا هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم به پیامبری مبعوث گردید، مردم این عقد را انجام می‌دادند و رسول الله صلی الله علیه وسلم بر این عمل اقرار نمود و اقرار رسول الله صلی الله علیه وسلم برای تعامل مردم در این مسئله خودش دلیل شرعی بر جواز عقد شرکت می‌باشد. ابوداود از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: أَنَا ثَالِثُ الشَّرِيكَيْنِ مَا لَمْ يَخُنْ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ، فَإِذَا خَانَهُ خَرَجْتُ مِنْ بَيْنِهِمَا»

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) می‌فرماید: من سوم از دو شریک در شرکت می باشم، مادامی‌که یکی آن بر دیگرش خیانت نکند؛ هرگاه که خیانت کرد، من از میان‌شان خارج می‌‎شوم.

2- یادآوری مدت و زمان شرکت لازمی نیست، چون شرکت در انعقاد خود نیازی به مدت و زمان معین ندارد و در انعقادش جهل و نادانی وجود ندارد که مانند اجاره نیازی به مشخص نمودن مدت باشد؛ مثلاً: اگر اجاره مدت‌اش ذکر نباشد، عقد شرکت منعقد نمی‌شود؛ مگر به ذکر مدت‌اش؛ برابر است که مدت قرارداد از غیرش جدا بوده و به‌گونۀ روزمره، ماهانه و یا هم سالانه باشد، و یا این‌که متصل به عین عمل باشد؛ مثل اجارۀ اعمار نمودن دیوار و یا حفر کردن چاه؛ پس در این حالت مدت و زمان متصل به تمام نمودن عمل می‌باشد.

3- فسخ شرکت، موقوف به علاقه و رغبت شرکاء می‌باشد. هردو شریک بر یک عمل معین عقد می‌نمایند و هم‌چنان هر زمانی‌که خواستند، فسخ می‌کنند. در نظام اقتصادی، پیرامون فسخ شرکت این‌گونه بیان شده است:

«شرکت از جمله عقدهای جائز و شرعی می‌باشد. شرکت به هنگام مرگ یکی از طرفین یا دیوانه شدن یا موانع مثل عدم عقل و یا هم با فسخ یکی از جانبین، در صورتی‌که شرکت متشکل از دو طرف باشد، باطل می‌شود؛ زیرا که این عقد جائز بوده و مانند وکالت به این امور متذکره با طل می‌شود: اگر یکی از دو شریک وفات نمود و از وی وارث باقی ماند، این وارث می‌تواند به شرکت اقدام کند و باید شریک برایش اجازۀ تصرف در مال مشترک را بدهد و هم‌چنان می‌تواند خواستار تقسیم مال شرکت گردد و هر زمانی‌که یکی از شرِکَین طلب بر فسخ عقد نمود، برای جانب مقابل واجب است که طلب‌اش را بپذیرد.

اگر تعداد شرکاء بیشتر از دو نفر بودند و یکی از آن‌ها خواهان فسخ شرکت شد و دیگران به بقائی شرکت اتفاق نظر داشتند، در این هنگام شرکت فسخ شده و دوباره در میان افراد متباقی عقد جدید صورت می‌گیرد. فسخ در میان شرکت مضاربت و غیرش فرق می‌کند. در شرکت مضاربت، زمانی‌که عامل بیع و صاحب مال تقسیم‌اش را طلب کرد، طلب عامل پذیرفته می‌شود؛ زیرا که حق‌اش در فایده بوده و فایده ظاهر نمی‌شود؛ مگر در خرید و فروش. اما در باقی انواع شرکت وقتی یکی از شرکاء طلب حصه نمود و دیگرش طلب بیع، در این صورت برعکس طلب قسمت پذیرفته می‌شود؛ نه طلب بیع. این همان چیزی است که ما در حالت انعقاد شرکت بدون مدت تبنی کردیم، از حیث اینکه مدت در صحت عقد شرکت لازمی نمی‌باشد.»

4- اما وقتی‌که از مدت، در شرکت تذکر رفته باشد، در این مورد فقها در میان خود اختلاف نظر دارند. من نظریات بعضی مجتهدین معتبر را در این مسئله برای شما بازگو می‌نمایم. برای شما ضروری است که رأی همان مجتهدی‌که به آن اعتماد می‌کنید و قلب‌تان به اجتهادش آرام می‌گیرد، تقلید نمائید. احناف و حنابله بر جواز تعیین وقت و زمان، در مضاربت نظر داده اند؛ نظر به این دیدگاه در شرکت وقت مشخص تعیین می‌گردد که با پایان یافتن آن شرکت نیز پایان می‌یابد. مالکی‌ها و شوافع گفته اند که در مضاربت تعیین وقت قابل قبول و پذیرش نیست و حکم‌ آن چنانچه مالکی‌ها گفته اند، این‌گونه می‌باشد: شرکت به گونه‌ای است که در آن وقت مشحص نمی‌گردد و هرکدام از طرفین هر وقتی‌که خواست، می‌تواند شرکت را ترک نماید؛ زیرا مدت گذاشتن و تعیین وقت نظر به رأی شوافع، برای کارگر در کارش، تنگی و حرج ایجاد می‌نماید. هم‌چنان امام نووی در کتاب "الروضه" بیان داشته است که در عقد مضاربت بیان مدت معتبر نمی‌باشد.

دوم) سوال دیگر شما که در ارتباط بیع مزایده(فروش با زیادت در نرخ اصلی) است:

1- بیع با زیادت جائز است، یعنی این‌که بایع کالای تجارتی خود را برای مشتریان خود پیشکش می‌کند و برای هرکدام‌شان که به قیمت بلند بخرند، می‌فروشد و دلیل آن عبارت از حدیثی است که حضرت انس ابن مالک روایت نموده است: ابن ماجه از حضرت انس بن مالک روایت می‌کند که گفت:

«أَنَّ رَجُلاً مِنْ الأَنْصَارِ جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم يَسْأَلُهُ فَقَالَ: لَكَ فِي بَيْتِكَ شَيْءٌ؟ قَالَ: بَلَى، حِلْسٌ نَلْبَسُ بَعْضَهُ وَنَبْسُطُ بَعْضَهُ وَقَدَحٌ نَشْرَبُ فِيهِ الْمَاءَ، قَالَ: ائْتِنِي بِهِمَا، قَالَ: فَأَتَاهُ بِهِمَا، فَأَخَذَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ: مَنْ يَشْتَرِي هَذَيْنِ؟ فَقَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمٍ، قَالَ: مَنْ يَزِيدُ عَلَى دِرْهَمٍ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، قَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمَيْنِ، فَأَعْطَاهُمَا إِيَّاهُ وَأَخَذَ الدِّرْهَمَيْنِ فَأَعْطَاهُمَا الأَنْصَارِيَّ»

ترجمه: مردی از انصار نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و از ایشان سؤال(گدایی) می‌کرد، رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش فرمود: آیا چیزی در خانه داری؟ مرد انصاری گفت: بلی، یک فرش دارم که بعضی از آن را در بالای خود و بعضی آن را زیر پای خود می‌اندازیم، هم‌چنان یک کاسه که با آن آب می‌نوشیم. رسول الله فرمود که هردوی‌شان را بیاور! انصاری فرش را همره با کاسه آورد و رسول الله صلی الله علیه وسلم هردو را در دست خود گرفته و فرمودند: این دو را کی می‌خرد؟ مردی گفت که من به یک درهم می‌خرم. رسول الله صلی الله علیه وسلم دو یا سه مرتبۀ دیگر فرمودند: کی از یک درهم بیشتر می‌خرد؟ مردی گفت که من به دو درهم می‌خرم، پس برایش فرش و کاسه را داد و دو درهم از او گرفت و به انصاری اعطا نمود.

2- اما نجش در بیع درست نمی‌باشد. بیع نجش آنست که خریدار قیمت را بالا می‌برد؛ لیکن هدفش خریدن نمی‌باشد تا فریب وخدعه ایجاد کند و جنس به دیگران به قیمت گزاف فروخته شود.

بخاری از سعید بن مسیب و او از حضرت ابوهریره رضی الله عنه شنیده است که می‌گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«...ولا تناجشوا...»

 ترجمه: ...در خرید و فروش نجش نکنید. ...

هم‌چنان ابن  عمر روایت می‌کند که:

«نَهَى النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم عَنِ النَّجْشِ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم از نجش در بیع نهی نمودند.

3- هم‌چنان این درست نمی‌باشد که مشتریان در پائین آوردن قیمت باهم اتفاق نظر نمایند و یا همان قیمت ارزان را بپردازند و در آن زیادت هم نکنند؛ چون این باعث می‌شود که فروشنده به همین قیمت پائین بفروشد؛ چون کسی دیگری را پیدا نمی‌کند که به قیمت بالاتر بفروشد. بعضی اوقات عادتاً تعداد از تاجران با یک تاجر اتفاق می‌نمایند و این تاجر مبنی بر این‌که از قیمت او بالا نپردازند، برای‌شان پول می‌دهد؛ این تاجر جهت خریداری جنس، مبلغ ناچیزی را پیشنهاد می‌نماید و تاجران دیگر برحسب اتفاقی‌که نموده بودند، پائین‌تر از قیمت او را پیشنهاد می‌نمایند؛ در نتیجه صاحب جنس مجبور می‌شود که با نرخ ارزان جنس‌اش را بفروشد؛ پس این در باب  فریب شامل می‌شود.

ابن حبان در صحیح خود از زَر و او از عبدالله روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا، وَالْمَكْرُ وَالْخِدَاعُ فِي النَّارِ»

ترجمه: هرکسی‌که ما را فریب دهد، از جملۀ ما نیست؛ مکار و فریب‌کار در آتش می‌باشد.

هم‌چنان اسحاق بن راهویه در مسند خود از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«الْمَكْرُ وَالْخَدِيعَةُ فِي النَّارِ»

ترجمه: مکر و فریب در آتش جهنم می‌باشند. 

این قول را بزار در مسند خود ذکر نموده است.

هم‌چنان الله سبحانه وتعالی از کم کردن اشیاء برای مردم نهی نموده است. مشتری‌ها تظاهر به این می‌‌کنند که قیمت جنس پائین است و این فریبی برای مالک و صاحب جنس می‌باشد که این را به قیمت پائین بفروشد. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾

[شعراء: 183]

ترجمه: و از چیزهای مردم نکاهید.

 امام قرطبی در تفسیر این آیت می‌فرماید: بخس یعنی کمی و نقصان و آن این‌که در کالا و جنس عیب گرفته شود یا نرخ آن پائین آورده شود و یا در قیمت آن فریب‌کاری شود و یا این‌که در کیل و پیمانه زیادت و کمی صورت گیرد( تمام این صورت‌ها خوردن مال به باطل می‌باشد).

به این سبب، زمانی‌که تجارت کننده‌گان در میان خود اتفاق بر این نمودند که کالا و اجناس را فلان تاجر به قیمت پائین بخرد و این تاجر در مقابل برای‌شان پول می‌دهد تا قیمت را از همان قیمتی‌که او می‌پردازد، بلند نبرند، و یا هم به عبارت دیگر، تاجران اتفاق بر این می‌کنند که قیمت را کم‌تر از قیمتی‌که آن مرد می‌فروشد، پائین بپردازند؛ در مقابل این‌که برای‌شان مال بپردازد؛ پس این عمل حرام می‌باشد؛ زیرا این فریب صاحب کالا و جنس است تا مجبور شود، جنس‌اش را به نرخ پایین بفروشد و مالی‌که این تاجر از تاجران دیگر اخذ می‌کند، حرام می‌باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

14 ربیع الثانی1435هـ.ق

12 فبروری 2014م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

اردوغان در خصوص حمله به شرق فرات پیاپی اظهاراتی را مطرح نمود، بعداً این حمله را به تأخیر انداخت، سپس مجدداً این اظهارات را از سر گرفت و بعد از آن که کردها در منطقۀ منبج از حکومت سوریه درخواست پشتیبانی نمودند، اردوغان به روسیه رفت تا عملیات نظامی‌اش را هماهنگ کند. در جریان این موقف گیری‌ها و تحولات بود و ترامپ اعلان نمود که اردوی امریکا را از شرق فرات بیرون خواهد کرد. سپس این بحث بالا گرفت که جای نیروهای امریکائی را کی پر خواهد نمود. پرسش اینست که: چرا اردوغان در خصوص حمله به شرق فرات متردد است؟ آیا این اظهارات و موقف گیری‌های اردوغان در هماهنگی با امریکا صورت ‌می‌گیرد و یا بدون هماهنگی؟ و این اختلاف سیاسی میان ترامپ و اردوغان چه معنی دارد؟ پرسش اخیر این‌که انگیزۀ خروج نیروهای امریکا از سوریه چیست؟ از این‌که پرسش به درازا کشید، معذرت ‌می‌خواهم. جزاکم الله خیراً

پاسخ

با دقت نمودن به حوادث اخیری‌که از اعلان نقشۀ هجوم اردوغان به شرق فرات آغاز و تا اعلان خروج نیروهای امریکا از سوریه و تا امروز ادامه یافت، موارد ذیل روشن ‌گردد:

اول) سیاست اردوغان کاملاً همسو با سیاست امریکا است و هیچ تفاوتی قابل توجهی ندارد؛ به قول معروف: گام به گام آن را دنبال ‌کند. شرح آن قرار ذیل است:

1. جیمز جیفری نمایندۀ امریکا به سوریه به تاریخ 7 دسمبر 2018م وارد انقره شد و در دیدارش با مسئولین حکومت ترکیه، نقشۀ مرحله‌ای امریکا در سوریه، به ویژه در منبج و ادلب را برای‌شان‌ ترسیم نمود. جیفری تأکید نمود که همکاری در خصوص شهر منبج تبدیل به نمونه‌ای جهت تحکیم صلح و ثبات در سوریه گردیده، چنان‌چه وی گفت: «بدون همکاری نزدیک میان ایالات متحده و ‌ترکیه هرگز نمی‌توان به راه‌حل نهائی در آنجا دست یافت.» وی در مورد کمک‌های امریکا به کردهای مسلح گفت: «پیوسته تأکید ما این است که فعالیت مشترک ما با نیروهای دموکرات سوریه علیه "داعش"، فعالیت‌های موقتی و تاکتیکی است.» (منبع: آر تی آن لاین 8 دسمبر 2018م) چهار روز پس از این سفر بود که اردوغان نقشۀ جدیدش را در شرق فرات اعلان نمود. چنانچه در یک بیانیۀ تلویزیونی گفت: «به زودی و در خلال چند روز آینده برای تخلیه نمودن شرق فرات از وجود ‌تروریستان جدائی‌طلب عملیات نظامی‌را آغاز خواهیم نمود.» اشارۀ او به مناطقی است که "نیروهای حمایت مردمی" در آن مستقر ‌باشند. (منبع: بی بی سی 12 دسمبر 2018م)

2. چند ساعت از اعلان حملۀ نظامی‌ جدید‌ ترکیه به شرق فرات نگذشته بود که موقف‌گیری مخالف امریکا، که مرکز آن پنتاگون بود، بالا گرفت، چنانچه شون روبرتسون سخنگوی پنتاگون در بیانیه‌ای گفت: «اقدام به حملۀ نظامی ‌یک جانبه در شمال شرق سوریه، به ویژه با توجه به احتمال وجود افرادی از اردوی امریکا در این منطقه و یا اطراف آن، به شدت نگران کننده است.» وی افزود: «هرگونه اقدام این چنینی از طرف ما غیرقابل قبول است.» (منبع: سایت خلیج جدید 13 دسمبر 2018م) این اظهارات مخالفی‌که مرکز آن پنتاگون و افرادی از جمهوری‌خواهان برجسته در سنای امریکا بود، باعث گردید که ‌ترکیه خود را در برابر دو دیدگاه و موقف‌گیری مخالفی دریابد که از واشنگتن صادر گردیده بود. به همین دلیل بود که نقشۀ ‌ترکیه در خصوص این حمله متوقف گردید؛ به انتظار این‌که موقف نهائی واشنگتن روشن گردد. رجب طیب اردوغان رئیس جمهور‌ترکیه روز دوشنبه 17 دسمبر 2018م در اظهاراتی گفت: «هر آن ممکن است کشورش عملیات نظامی‌ جدیدی را در سوریه راه‌اندازی نماید.» او که در منطقۀ قونیه که در مرکز‌ترکیه موقعیت دارد، سخن ‌گفت و افزود: «رسماً اعلان نموده‌ایم که به زودی در شرق فرات عملیات نظامی‌ راه اندازی خواهیم نمود.» وی افزود: «ما این مسئله را با آقای‌ ترامپ بررسی نمودیم و پاسخ وی مثبت بود.» (منبع: رویترز 17 دسمبر 2018م)

3. ترامپ رئیس جمهور امریکا روز چهار شنبه 19 دسمبر 2018م، به گونۀ غیرمترقبه اعلان نمود که نیروهای امریکائی را از سوریه خارج خواهد نمود، زیرا مسئولیت‌اش در آن جا، که شکست دادن "گروه داعش" بوده، به پایان رسیده است. وی گفت: «اینک پس از پیروزی‌های تاریخی علیه "داعش" وقت آن رسیده که جوانان بزرگ مان به خانه برگردند.» (منبع: اسپوتنیک روسیه 20 دسمبر 2018م) با این اعلان خروج، روشن شد که انگار امریکا قصد دارد منطقۀ شرق فرات را برای‌ترکیه تخلیه نماید، چنانچه نقشۀ حملۀ نظامی  ‌اردوغان فوراً پس از این اعلان جان تازه‌ای گرفت و همین منبع فوق الذکر اعلان نمود که: «اردوی‌ترکیه تجهیزات جدیدی روانۀ پایگاه‌های خودش را در نزدیکی مرز سوریه، در جنوب‌ ترکیه نموده است.»

4. به محض این‌که رئیس جمهور امریکا خبر خروج از سوریه را اعلان نمود، طوفانی از اعتراض‌ها میان سیاسیون امریکا در واشنگتن برپا گردید و هم‌چنین شماری از اعضای برجستۀ حزب جمهوری‌خواه نیز با این تصمیم مخالفت نمودند. واکنش‌ها در حدی شدید بود که منجر به استعفای ناگهانی وزیر دفاع امریکا شد. «جیمز ماتیز وزیر دفاع امریکا از مقام‌اش استعفا نمود. ماتیز در استعفانامه‌اش با قوت تمام به وجود اختلافات‌اش با سیاست‌های رئیس جمهور ‌ترامپ اشاره نمود.» (منبع: بی بی سی 21 دسمبر 2018م) همزمان با این نا آرا‌ها در واشنگتن بود که رئیس جمهور‌ ترکیه در اظهاراتی از استانبول گفت: «در هفتۀ گذشته تصمیم گرفتیم که به شرق نهر فرات حملۀ نظامی ‌‌کنیم. با‌ترامپ رئیس جمهور امریکا در این زمینه تلیفونی صحبت نمودیم و دیپلومات‌ها و مسئولین امنیتی دوطرف نیز دیدارهایی داشتند و ایالات متحده بیانیه‌هایی را منتشر نمود. این امور ما را وداشت تا حملۀ نظامی‌را برای مدتی به تعویق اندازیم.» اردوغان افزود: «عملیات نظامی‌ علیه "ملیشه‌های کرد" در شرق نهر فرات را تا معلوم شدن نتیجۀ تصمیم خروج امریکا از سوریه به تعویق انداختیم.» (منبع: رویترز 22 دسمبر 2018م)

5. به این‌ترتیب معلوم ‌شود که تصمیم عملیات نظامی ترکیه در شرق فرات درست دو روز پس از اتخاذ آن، مجدداً به انتظار گذاشته شد، زیرا ‌ترکیه با بادهایی به حرکت ‌آید که از واشنگتن بر ‌خیزد؛ بادهایی‌که گاه آتش‌ ترکیه را تیز و گاه آن را خاموش ‌کند. به این‌ترتیب اظهارات در مورد هجوم به شرق فرات و سپس به تعویق انداختن آن بسته‌گی به موقف‌گیری‌های امریکا، از زمان سفر جیفری و پیامدهای آن سفر داشت. این بدان معنی است که‌ ترکیه در قضیۀ سوریه به هیچ‌وجه سیاست مستقل و جدائی از تصامیم اتخاذ شده در واشنگتن ندارد؛ در حدی‌که نزدیک است این وابسته‌گی‌ترکیه را از درجۀ دولت‌های "در محور" به درجۀ دولت‌های "مزدور" نزدیک کنید، زیرا نظام حاکم در‌ ترکیه در بسیاری موارد، در قضیۀ سوریه، بیشتر از این‌که منافع‌ ترکیه را رعایت کند، منافع امریکا را در نظر ‌گیرد؛ چنانچه در دو عملیات موسوم به "سپر فرات" و "شاخۀ زیتون" این واقعیت به خوبی روشن گردید.‌ ترکیه پیوسته خط سرخ‌های امریکا را مراعات ‌نمود، چنانچه زمانی‌که عملیات "سپر فرات‌اش" به شهر منبج نزدیک شد، فوراً آن را با فاصلۀ زیاد از این شهر متوقف نمود.

دوم) در مورد انگیزۀ تصمیم‌ ترامپ برای خروج از سوریه باید گفت که با بررسی امور زیر ‌توان به آن پی برد:

1. پس از ناامیدی‌هایی‌که در پی مداخلات امریکا در افغانستان و عراق به وجود آمد، اوباما رئیس جمهور امریکا در زمان حکومت‌اش شکل جدیدی از مداخلۀ امریکا را روی دست گرفته و از آن دفاع نمود؛ شکلی‌که بر اساس آن، نیروهای امریکا حضور کمتر و یا اصلاً حضور نداشته باشند و در عوض آن‌ها، در جنگ‌ها از سربازان هم‌پیمان‌ها استفاده ‌شود. امریکا از همان آغاز بحران سوریه، پیروان منطقه‌ای‌اش را مانند‌ترکیه، ایران و دولت‌های شورای همکاری خلیج بسیج نمود، به علاوۀ اتحادیۀ اروپا تا در ناکام ماندن این انقلاب علیه بشار اسد نقش فعالی را بازی نمایند. وقتی‌که امریکا متوجه شد این دولت‌ها کافی نیستند، علناً به کمک روسیه روی آورد تا راه‌حل دیپلوماتیک را از طریق توافق نامه‌های ژینو ایجاد نماید؛ اما با وجود همه بازهم امریکا حضور نظامی‌اش را در سوریه کاملاً پایان نداد.

زمانی‌که ‌ترامپ قدرت را در دست گرفت، روی این مسئله تمرکز نمود؛ چنانچه تصمیم خروج به تاریخ 19 دسمبر 2018م اتخاذ و ‌ترامپ از این تصمیم‌اش دفاع کرد و در چند تویت در صفحۀ تویترش به تاریخ 20 دسمبر 2018م نوشت که: «من به تعهدی‌که در جریان تبلیغات انتخاباتی‌اش در سال 2016م در مورد خروج از سوریه داشته وفا ‌کند. ایالات متحده کار دولت‌های دیگری، از جمله روسیه و ایران را انجام ‌دهد، بدون این‌که بدیلی به دست آورد. اینک سر انجام زمان آن فرارسیده که دیگران بجنگند. روسیه، ایران و دیگران اند که دشمن داخلی داعش ‌باشند و ما داریم کار آن‌ها را انجام ‌می‌دهیم. اینک وقت آن راسیده که به وطن برگردیم و در بنای آن سهیم شویم.» ‌ترامپ هم‌چنین در یک تویت دیگر نوشت: «برنامۀ ما این بود که برای سه ماه در سوریه بمانیم و این تصمیم را هفت سال پیش گرفته بودیم؛ اما هرگز بیرون نشدیم.» وی افزود: «وقتی من رئیس جمهور شدم، خشونت و جنایت داعش در حال افزایش بود؛ اما اینک به بدترین شکل ممکن شکست خورده و حالا زمان آن رسیده که دولت‌های دیگری مانند ‌ترکیه نقش خود را برای نابود کردن بقایای آن به آسانی بازی نمایند و ما به سرزمین خود برگردیم.» (منبع: روسیۀ امروز 22 دسمبر 2018م)

در عین حال، ‌ترامپ از روسیه، ایران، حکومت سوریه و اردوغان به خاطر ادای خدمت بزرگ‌شان به امریکا در توافقنامۀ سوتچی در مورد حلب به تاریخ 17 سبتمر 2018م سپاس‌گزاری نمود و گفت: این من بودم که آن توافقنامه را آماده نمودم و آنان از آن استقبال کردند. پس‌ترامپ ‌می‌‌داند که روسیه، ایران و حزب ایران در لبنان و سایر دنباله‌روان‌اش،‌ ترکیه، سعودی و گروه‌های دنباله‌رو آنان و دیگران آماده اند به همان هدفی بجنگند که امریکا به خاطر آن می‌‌جنگند و آن جلوگیری از سقوط نظام حاکم سوریه و ممانعت از برگشتن اسلام به قدرت است. چنانچه به گونۀ سری و علنی در توافقنامه‌های ژینو، آستانه، سوتچی و در سازمان ملل و فیصله‌های شورای امنیت مربوط به قضیۀ سوریه، به ویژه فیصلۀ شماره 2254 که توسط امریکا پیشنهاد و موافقت شورا را به دست آورد و تمام طرف‌های فوق خواستار تطبیق آن شدند.

ما در پاسخ به پرسشی‌که به تاریخ 29 جولای 2018م منتشر نمودیم، گفتیم که بخشی از نقشۀ امریکا این است که: «"برای تأمین صلح" به نیروهای منطقه‌ای تکیه ‌کند و ممکن است، برای تحقق این هدف از نیروهای مصر، سعودی و ‌ترکیه استفاده نماید و این سخن جدیدی نیست. هنوز این تصور امریکا برای ایجاد راه‌حل در بحران سوریه، که مخالف آوردن نیروهای خارجی است، به پایان نرسیده. ادارۀ حکومت دونالد‌ترامپ برای تأمین صلح در شمال شرق سوریه پس از شکست تنظیم الدوله(داعش) اینک در حال برنامه‌ریزی برای آوردن نیروهای عربی و جایگزین کردن آنان با نیروهای امریکایی در سوریه ‌می‌باشد.» ‌ترامپ در اظهارات اخیرش این موضوع را به صراحت اعلان نمود.

2. ترامپ اندیشۀ تجارتی دارد، اندیشه‌ای که دید فایده و نقص بالای آن تسلط دارد و بر اساس همین دیدگاه است که ‌می‌خواهد مصارف سربازان امریکائی را از دوش خزانۀ امریکا کم نماید؛ هرچند این عربستان سعودی و امارات بودند که بیشترین هزینۀ سربازان کرد و تسلیحات آنان را ‌پرداختند و در فراهم نمودن مصارف ائتلاف جهانی نیز سهیم بودند. «کشور شاهی عربستان سعودی و امارات در این اواخر یکی از مهم‌ترین قدرت‌های ‌بودند که در داخل سوریه نقش بازی ‌کردند. این واقعیت توسط گزارش‌های مطبوعاتی روشن گردید که پرده از کمک‌های ریاض برای کردهای سوریه در مرز با‌ترکیه بر داشت.» (منبع: مصر عربی 4 دسمبر 2018م) هم‌چنین عربستان سعودی به تاریخ 14 دسمبر 2018م اعلان نمود که هزینۀ ائتلاف جهانی به رهبری امریکا را بپردازد. هیزر ناورت سخنگوی وزارت خارجۀ امریکا گفت: «سعودی با پرداخت صد ملیون دالر سهم گرفته و امارات متعهد شده که 50 ملیون تمویل جدید را پرداخت خواهد نمود.» (منبع: خلیج آن لاین 17 دسمبر 2018م)

اما با وجود این همه پرداخت، بازهم‌ ترامپ قصد دارد تمام هزینه‌های سربازانش و حتی هزینۀ حمل و نقل آنان و تسلیحات‌شان نیز پرداخت گردد؛ زیرا از نظر او به صفت یک تاجر، این مصارف یک نوع خسارتی است که امریکا متحمل ‌شود، بناءً باید توسط دیگری پرداخت گردد. این واقعیت پنهانی نیست، بلکه خود آن را به صراحت در اظهارات‌اش در مورد تصمیم خروج از سوریه اعلان نمود و توسط خبرگزاری رویترز به تاریخ 20 دسمبر 2018م منتشر گردید: «وی افزود: آیا ایالات متحدۀ امریکا ‌می‌خواهد نقش پولیس خاورمیانه را بازی کند، بدون این‌که در بدل آن چیزی به جز از دست دادن جان‌های شیرین عزیزانش به دست آورد و‌ تریلیون‌ها دالر را برای حفاظت از جان دیگران مصرف کند؟ دیگرانی‌که در بسیاری موارد قدر این قربانی‌های ما را نمی‌دانند! آیا ‌می‌خواهیم برای ابد در آنجا بمانیم؟ اینک وقت آن رسیده که دیگران بجنگند.» از این اظهارات چنین بر می‌آید که امریکا قصد دارد در جنگ‌هایش از دیگران استفاده نماید تا به جای خون امریکائی‌ها، خون دیگران ریخته شود و به جای سرمایه‌های امریکا، دروازۀ خزانه‌های دیگران برای سرمایه‌گذاری در این جنگ‌ها باز گردد!

3. واقعیت این است که ‌ترامپ قصد دارد طرف‌های دخیل را، حد اقل در شرایط فعلی، سرگرم راه‌حل سیاسی نماید و نه اقدامات نظامی‌ و این خواست امریکاست؛ نه فقط‌ ترامپ.‌ ترامپ برای تحقق این هدف‌اش از لشکرکشی روسیه و حکومت سوریه به جانب ادلب جلوگیری نمود؛ زیرا او قصد دارد پیش از هرکار دیگری، راه‌حل سیاسی را بر اساس برنامه‌ریزی‌های خود روی دست گیرد. در پاسخ به پرسشی‌که به تاریخ 22 سپتمبر 2018م منتشر نمودیم، به این مسئله اشاره کردیم: «روسیه به این سیاست امریکا پی برده و به همین دلیل است که نتوانست حمله‌ای را که برای پایان دادن به بحران در ادلب آمادۀ آن شده بود، به طریقۀ خودش تکمیل نماید؛ زیرا‌ ترکیه به تحریک امریکا به آن اعتراض نمود و ایران سکوت اختیار کرد. به این‌ترتیب گردهمایی ایران، که به تاریخ 7 سپتمبر 2018م به هدف تأیید نقشۀ روسیه برای حمله به ادلب و پایان دادن به بحران به طریقۀ روسیه راه‌اندازی گردیده بود، به ناکامی ‌انجامید و چند روزی بیش نگذشت که اردوغان و پوتین با هم دیدار نمودند و پس از آن؛ ساختن منطقۀ عاری از سلاح جایگزین حمله به ادلب شد و امریکا از آن استقبال نمود! چنانچه آژانس نوستی به تاریخ 18 سپتمبر 2018م به نقل از یکی از مسئولین وزارت خارجۀ امریکا گفت: «ما روسیه و ‌ترکیه را تشویق ‌می‌کنیم که برای جلوگیری از حملۀ نظامی‌توسط حکومت بشار اسد و هم‌پیمانان‌اش به ولایت ادلب گام‌های عملی بر دارند. به این‌ترتیب روسیه دست از بمباردمان ادلب برداشت و کشتی‌هایی را که در بحر متوسط مانور ‌دادند، برگرداند. امریکا پیوسته سعی دارد از یک طرفه نمودن موضوع ادلب به گونۀ نظامی‌ قبل از راه‌حل سیاسی، چه مستقیم و چه توسط‌ ترکیه، جلوگیری نماید. امریکا می‌‌خواهد پیش از اقدام برای یک طرفه قضیۀ ادلب به گونۀ نظامی، به طریقۀ سیاسی حل و فصل گردد تا از آن به عنوان اهرم فشار علیه روسیه در خصوص پایگاه‌های نظامی آن در سوریه استفاده نماید و سپس مخالفان را وادار نماید موضوع این پایگاه‌ها را در روند حل سیاسی مطرح نمایند. به این‌ترتیب؛ جدیت‌ ترکیه، که به دستور امریکا عمل می‌کند، برای جلوگیری از حملۀ روسیه به ادلب در درجۀ نخست به نفع امریکاست و نه جلوگیری از دسترسی حکومت بشار به ادلب و حمایت غیر نظامیان! آنچه برای امریکا اهمیت دارد، منافع آن است و خون مردم ادلب، غیرنظامیان و نظامیان، عاری از سلاح و با سلاح هیچ کدام برای امریکا ارزشی ندارد، چنانچه موقف‌گیری‌های گوناگون این کفار در مناطق مختلف سوریه و جنایت‌های‌شان در هرگوشه و کنار به وضوح بیانگر چهرۀ واقعی آنان است.»

به این‌ترتیب، ‌ترامپ با اتخاذ تصمیم خروج از سوریه، طرف‌های دخیل را به این هدف نزدیک‌تر نمود، چنانچه‌ ترکیه را فریب داد تا گمان کند جای خالی نیروهای امریکا را پر خواهد نمود. از آن طرف با تهدید نمودن کردها توسط ‌ترکیه در دل‌شان رعب و وحشت انداخت؛ طوری‌که به حکومت بشار پناه برده و از آن کمک خواستند و این همان چیزی بود که نظام بشار ‌خواست، چنانچه نیروهای سوریه پس از تهدید کردها توسط‌ ترکیه در منبج، روانۀ این منطقه گردیدند. از آن جایی‌که روسیه از حکومت بشار حمایت ‌کند و در عین حال متحد ‌ترکیه ‌باشد، بعید به نظر می‌رسد ‌ترکیه در منبج با حکومت درگیر شود؛ مگر این‌که روابط جدیدی در منطقه ظهور نماید. به این‌ترتیب،‌ ترامپ طرف‌های ذیدخل در قضیۀ سوریه را طوری آماده نمود که هیچ یکی نتواند در برابر آن دست به کوچک‌ترین اقدا‌م بزند و تنها به راه‌حلی فکر کنند که امریکا ‌می‌خواهد؛ چنانچه برخی از طرف‌ها به گونۀ علنی و برخی دیگر به گونۀ سری شروع به زمزمه‌هایی در مورد این راه‌حل امریکائی نموده اند:

الف) سخنگوی وزارت خارجۀ روسیه در اظهاراتی گفت: «تصمیم واشنگتن مبنی بر خروج نیروهایش از سوریه در حقیقت سهم‌گیری در دستیابی به راه‌حل فراگیر برای این وضعیت ‌باشد. وی اشاره نمود که جدول زمانی خروج نیروهای امریکا از سوریه مشخص نیست.» (منبع: اسپوتنیک عربی 26 دسمبر 2018م)

ب) «اقدامات به هدف تسلط بالای منبج، که دو روز قبل اعلان شده بود، به درخواست ‌ترکیه متوقف و تا انجام دادن مذاکرات بیشتر توسط ‌ترکیه با روسیه و امریکا به تعویق افتاد.» (منبع: المدن 27 دسمبر 2018م)

به این‌ترتیب ‌ترامپ توانست تلاش‌های طرف‌های ذیدخل را با استفاده از موضوع خروج نیروهایش از سوریه به جانب راه‌حلی سوق دهد که خود ‌می‌خواهد، چنانچه این طرف‌ها برای حل بحران سوریه چیزی به جز نقشۀ امریکا در برابر خویش نبینند.

4- عامل انتخاباتی نیز از جمله اسبابی است که‌ ترامپ به آن اهمیت خاص می‌دهد.‌ ترامپ از گذشته شخصاً با جنگ‌های خارجی مخالف بود، چنانچه در تبلیغات انتخاباتی‌اش شعار "نخست امریکا" را بلند نمود؛ شعاری‌که توسط آن به پیروزی رسید. بنابر این، تصمیم‌ ترامپ به خروج نیروهای امریکا از سوریه و افغانستان، منافع شخصی نیز برای وی دارد و در انتخابات پیش‌رو در سال 2020م از آن استفاده خواهد نمود. پس او به برگرداندن 2000 سرباز امریکائی از سوریه، (منبع: گاردین 19 دسمبر 2018م) و 7000 دیگر از افغانستان، (منبع: npr 21 دسمبر 2018م) مصمم است تا به این‌ترتیب در نزد مردم امریکا به شکل عام چهرۀ مرد ‌پیدا نموده و در انتخابات مجددش در سال 2020م وی را کمک نماید.

سوم) به این‌ترتیب دیده ‌می‌شود که ‌ترامپ، مزدوران و دنباله‌روانش را با تصمیم خروج به درد سر انداخته؛ تصمیمی‌که حتی پیش از خروج کندی‌که ممکن است ماه‌ها را در بر گیرد، البته در صورتی‌که این تصمیم به صورت کامل عملی گردد و در در مورد آن تجدید نظر نشود.

با تأمل و تدبر بیشتر در آنچه تا کنون اتفاق افتاده و آنچه که در حال اتفاق افتادن است، روشن خواهد شد که ‌ترامپ هیچ اهمیتی به مزدوران و دنباله‌روانش نمی‌دهد و اگر آنان اندکی ‌می‌اندیشیدند، قطعاً باید از ماحول وی متفرق می‌شدند؛ اما آنان کسانی نیستند که از آنان انتظار اندیشیدن و تفکر را داشت! و به همین دلیل است که‌ ترامپ برای عملی شدن نقشه‌های خویش از آنان ذلیلانه و مکارانه استفاده ‌می‌کند، حتی روسیه و اروپا نیز از این استفاده در امان نماندند:

1. کردها، که خود را کاملاً در اختیار امریکا قرار داده بودند، گمان می‌کردند که امریکا به آنان تمرینات نظامی داده و آنان را مسلح ‌می‌کند تا سر انجام از سوریه اعلان استقلال نمایند و امریکا برای‌شان دولت مستقلی برپا نموده و حفاظت از آن دولت را به دوش خواهد گرفت؛ بناءً به همین امیدواری خود را در اختیار امریکا قرار داده و به امید دولت موعود از امریکا فرمان ‌بردند! چنانچه در هرجنگی‌که امریکا ‌خواست، آنان در صف اول قرار داشتند. آشتون کارتر وزیر دفاع آن زمان امریکا از نیروهای دموکرات سوریه تعریف و تمجید نمود. اصطلاح نیروهای دموکرات سوریه چتری بود که گروه‌های نظامی کرد توسط امریکا زیر سایۀ آن جمع و تنظیم گردیده بودند. کارتر در مورد آنان گفت: «آنان ثابت نمودند که در جنگ علیه "داعش" شرکای استثنائی استند. ما ممنون‌دار آنان بوده و در همکاری با آنان متعهد خواهیم بود؛ در عین حال اعتراف می‌کنیم که نقش منطقه‌ای آنان بسیار بغرنج و پیچیده است.». (منبع: صفحۀ حریت دیلی نیوز 18 مارچ 2016م)

به این‌ترتیب کردها گمان کرده بودند که امریکا در پیدا و پنهان از آنان حمایت خواهد نمود؛ در حدی‌که متوجه اظهارات صریح جیمز جیفری نمایندۀ ویژۀ امریکا در سوریه نیز نشدند که گفت: «پیوسته تأکید نموده‌ایم که همکاری ما با نیروهای دموکرات سوریه علیه داعش موقتی و تاکتیکی است.» (منبع: آر تی آن لاین 8 دسمبر 2018م) و به مزدوری‌شان ادامه دادند. بناءً استفاده از آنان در هرکجا که منافع امریکا تقاضا ‌کرد و نه منافع خودشان، کاری ساده و آسان شده بود. زمانی منافع امریکا تقاضا نمود که تصمیم بگیرد از سوریه خارج شود و کردها را در برابر تهدیدهای ‌ترکیه تنها می‌گذارد، امریکا بدون هیچ‌گونه توجهی به منافع کردها، این تصمیم را اتخاذ نمود. اینجا بود که کردها مجبور شدند به آغوش حکومت سوریه برگردند و این دقیقاً همان چیزی بود که امریکا خواستار آن بود تا راه برگشت حکومت بشار اسد به شمال سوریه و با درخواست خود کردها هموار گردد. «رهبران کردها، که بیشتر مناطق شمال سوریه را در اختیار دارند و تصمیم خروج امریکا از منطقه آنان را نگران نموده، روسیه و دمشق را تشویق نمودند تا برای دفاع از مرزهای سوریه در برابر خطر هجوم ‌ترکیه به آنجا نیرو بفرستند.

درخواست کردها از نیروهای حکومت سوریه به مناطق مرزی، که سال‌هاست در اختیار نیروهای مسلح کرد قرار دارد، بیانگر عمق بحران و نگرانی است که کردها پس از تصمیم ناگهانی ‌ترامپ مبنی بر خروج نیروهای امریکا از سوریه به سراغ آنان آمده.» (منبع: اسپوتنیک عربی 27 دسمبر 2018م) نیروهای دموکراتیک سوریه در نخستین واکنش خویش به تصمیم ناگهانی امریکا برای خروج از شرق سوریه این تصمیم را "خنجری از پشت و خیانت در خون هزاران سرباز خود" دانستند. کمسیون حقوق بشر سوریه به نقل از منابعی‌که خود آن را معتبر خوانده ‌می‌گوید که شماری از رهبران نیروهای دموکراتیک سوریه، «خروج نیروهای امریکا را در حال حاضر، خنجری خوانده که از پشت به نیروهای آنان و گروه‌های حمایت مرد‌زده شده؛ نیروها و گروه‌هایی‌که در جریان ماه‌ها و سال‌های گذشته بزرگ‌ترین مناطق جغرافیایی را از گروه "داعش" پس گرفتند که همان منطقۀ شرق فرات با منبج ‌می‌باشند.» (منبع: صفحۀ تحریر نیوز 19 دسمبر 2018م)

2. ترکیه نیز به حرج افتاد، چنانچه گمان ‌کرد که این فقط‌ ترکیه است که جای خالی امریکا را پرخواهد نمود، مخصوصاً پس از تصمیم خروج امریکا پس از تماس تلیفونی ‌ترامپ و اردوغان اعلان گردید. «یک مقام امریکائی گفته که دونالد‌ترامپ رئیس جمهور امریکا تصمیم خروج نیروهای ایالات متحده را از سوریه در نتیجۀ گفتگوهای اخیرش با همتای ‌ترک‌اش، رجب طیب اردوغان، روی دست گرفته است. این مقام امریکائی، که با آژانس رویترز صحبت ‌نمود افزود که این تصمیم پس از گفتگوی تلیفونی‌ترامپ و اردوغان در روز جمعۀ گذشته اتخاذ گردید. منبع مذکور در توضیح سخنان مقام یاد شده گفت که هر آنچه بعداً اتفاق افتاد در حقیقت اجرای توافقی است که در جریان این تماس تلیفونی به دست آمده است.» (منبع: روسیۀ امروز 19 دسمبر 2018م) آژانس ‌ترکی "آناضول" در مورد تماس تلیفونی یاد شده میان اردوغان و ‌ترامپ به تاریخ 21 دسمبر 2018م چنین گفت: «رئیس جمهور‌ ترکیه گفت که ‌ترامپ از ما پرسید: آیا توان نابود کردن "داعش" را دارید؟ اردوغان در پاسخ گفت: ما آنان را نابود کرده‌ایم و ‌می‌توانیم این کار را در آینده نیز انجام دهیم، کافی است کمک‌های لازم لوجستیکی را به ما بدهید... آنان "امریکائی‌ها" در نهایت شروع به خروج نمودند. حالا هدف ما این است که روابط دیپلوماتیک مان را به گونۀ مسالمت‌آمیز با آنان ادامه دهیم.»

به این‌ترتیب،‌ترک‌ها گمان ‌نمودند که این‌ ترکیه است که جای خالی امریکا را در سوریه پر خواهند نمود، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، این بود که حکومت سوریه به درخواست کردها به جانب منبج حرکت نمود. «نزدیک به یک هزار تن از سربازان حکومت با شمار زیادی تانک و سایر وسایل حمل و نقل نظامی‌می مجهز با سلاح‌های ثقیله در نقطۀ گذرگاه تایه تجمع نموده اند و در حدود 40 تن از نیروهای حکومت وارد منطقۀ مشترک "قسد" در قریۀ یالنی در شمال شرق شهر عریمه شده اند. این نخستین منطقه‌ای است که نیروهای حکومت پس از توافق با "قسد" بر سر انتشار نیروهای مشترک در برابر مناطق زیر تسلط ارتش آزاد و نیروهای ‌ترک، در این منطقه متمرکز ‌شوند.» (منبع: سایت المدن 27 دسمبر 2018م)

سپس به تاریخ 29 دسمبر 2018م یک هیئت ‌ترک به شمول وزیر دفاع، وزیر خارجه و رئیس ارکان ‌ترکیه جهت مناقشۀ این موضوع دست به کار شدند، اما اظهارات برخی از مقامات روس خطاب به‌ترکیه، تحریک‎آمیز بود، چنانچه ماریا زاخاروفا سخنگوی وزارت خارجۀ روسیه به تاریخ 27 دسمبر در سخنانی گفت: «مناطقی را که امریکائی‌ها‌ ترک ‌می‌کنند، باید زیر تسلط نیروهای حکومت سوریه قرار گیرند» وی افزود: «طبیعتاً پرسش اساسی مطرح ‌می‌شود، مناطقی را که امریکائی‌ها‌ ترک می‌کنند، در اختیار کی قرار خواهد گرفت؟ روشن است که بر اساس قوانین بین‌المللی؛ این حکومت سوریه است که این مناطق را باید در دست گیرد.» زاخاروف اعلان نمود: «در قضیۀ سوریه ما دیدگاه‌های مان را با همکاران‌ ترک‌مان هماهنگ نموده و سیاست‌های مشخصی را عملی خواهیم نمود، چه سیاست خارجی و چه در خصوص عملیات‌های نظامی ‌به هدف مبارزه با‌ترورزم.» (منبع: المدن 27 دسمبر 2018م) لینزی گراهام یکی از سناتوران برجستۀ امریکائی نیز در این زمینه گفت: «ترامپ مجدانه پیگیر است که مبادا ‌ترکیه پس از خروج نیروهای امریکائی از سوریه با نیروهای حمایت مرد ‌درگیر شود و با تأکید به‌ترکیه، که هم پیمان‌اش در پیمان ناتو ‌باشد، گفته که برای کمک به دفاع از منافع خودش منطقۀ حایل ایجاد نماید. ‌ترکیه قطعات حمایت مرد‌را بخشی از جریان‌های جدائی‌طلب کرد خاک خود می‌داند و پیوسته تهدید می‌کند که بالای نیروهای این قطعات حملۀ نظامی ‌خواهد نمود.» (منبع: عربی پوست 31 دسمبر 2018م)

سپس اردوی روس کار را به "مرکز هماهنگی‌های روسیه برای صلح در سوریه" کشانید که در شهر عریمه در حومۀ منبج قرار دارد؛ جایی‌که قبلاً از آن بیرون رفته بود. (منبع: سایت المدن 27 دسمبر 2018م) تمام این تحرکات و اقدامات موانعی را در برابر‌ ترکیه به خاطر پر نمودن جای خالی امریکا قرار می‌دهد!

3. به دلیل این‌که روسیه یک دولت نسبتاً قدرتمند است، امریکا تلاش ‌می‌کند آن را از یک بحران به بحران دیگر بکشاند. روسیه پی برده که بعد از مداخلۀ نظامی‌اش در سوریه، که پس از دیدار اوباما با پوتین به تاریخ 29 سپتمبر 2015م آغاز کرد، در این گرداب بحران این سرزمین غرق شده. پوتین امیدوار بود در بدل این مداخلۀ نظامی‌ در سوریه به نفع امریکا، تحریم‌های اعمال شده علیه آن به دلیل اشغال جزیرۀ کریمیه از بالای روسیه رفع گردد، اما هرگز چنین نشد. در این اواخر روسیه ‌خواست موضوع ادلب را به گونۀ نظامی ‌یک طرفه نماید تا بار سوریه را از دوش گذاشته و از این تنگناه بیرون رود و سپس راه‌حل سیاسی به درازا کشد، زیرا به درازا کشیدن مباحثات سیاسی، که همراه با فعالیت نظامی‌ نباشد(روسیه از زیر بار کارهای نظامی‌رها شده باشد)، هیچ ضرری را متوجه روسیه نمی‌کند. اما امریکا مانع این تصمیم روسیه شد و روی دست گرفتن راه‌حل سیاسی را قبل از یک طرفه نمودن عملیات نظامی‌ مقدم شمرد.

در پاسخ به پرسشی‌که به تاریخ 22 سپتمبر 2018م منتشر شد، در این زمینه چنین گفتیم: «به این‌ترتیب روسیه فعالیت‌های نظامی‌اش را متوقف نمود و ناوهای جنگی‌اش را به بحر متوسط برمی‌گرداند و امریکا پیوسته سعی دارد چه به گونۀ مستقیم و یا غیرمستقیم، پیش از یک طرفه نمودن نظامی، موضوع ادلب و راه‌حل سیاسی را روی دست می‌گیرد. امریکا با این کار(روی دست گرفتن راه‌حل‌های سیاسی قبل از یک طرفه نمودن قضیۀ نظامی‌) می‌خواهد از آن به عنوان ابزاری برای اعمال فشار بالای روسیه در خصوص پایگاه‌های نظامی آن در سوریه استفاده کند و سپس مخالفان را وادار کند موضوع پایگاه‌ها را در مباحثات سیاسی مطرح نمایند.»

سپس تصمیم اخیر ‌ترامپ موضوع را حساس‌تر نمود! سپس روسیه در وضعیتی قرار گرفت که خود را در منبج و سایر مناطق کردنشین در شرق فرات، از یک طرف میان حکومت سوریه و از طرف دیگران‌ترکیه یافت! روسیه از یک‌سو حکومت سوریه را حمایت ‌می‌کند و از جانب دیگر با‌ ترکیه یک سلسله توافقاتی دارد؛ در این حال نظامیان‌ترک و نیروهای حکومت سوریه از دوطرف به هم نزدیک می‌شوند و روسیه در میان آنان قرار دارد؛ بناءً اگر میان این دوطرف برخوردی صورت گیرد، روسیه در تنگناه قرار خواهد گرفت و سرگردان خواهد شد که جانب کدام طرف را باید بگیرد. به این‌ترتیب است که امریکا، روسیه را پیوسته از یک بحران به بحران دیگر ‌می‌اندازد.

4. در مورد اروپا باید گفت که برخی از دولت‌های اروپائی در ائتلاف جهانی شریک بودند و اینک خروج امریکا آنان را نگران خواهد نمود، زیرا به تنهایی نمی‌توانند در آنجا باقی بمانند. در عین حال، اروپائیان طرفدار بقای امریکا در سوریه بودند تا از این بحران رنج ببرد و نه این‌که دور استاده و با امنیت کامل شاهد آنان باشد. به همین دلیل بود که با تصمیم خروج امریکا مخالفت نشان داده و به آن تاختند. چنانچه سخنگوی نخست‌وزیر انگلیس در اظهاراتی گفت: «ائتلاف جهانی علیه داعش پیشرفت‌های زیادی داشته، اما هنوز کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام داده شود و نباید از تهدید این گروهی‌که در یک سرزمین خلاصه نمی‌شود، غافل ماند، شکی نیست که این گروه هنوز یک تهدید است.» (منبع: یورو نیوز 19 دسمبر 2018م) یعنی دلیلی‌که ‌ترامپ برای خروج از سوریه مطرح نموده باطل است. رئیس جمهور فرانسه نیز از این تصمیم رئیس جمهور امریکا به شدت انتقاد نموده گفت: «یک هم‌پیمان باید مورد اعتماد باشد.» او که در پایتخت چاد صحبت ‌می‌نمود، گفت: «در مورد این تصمیم به شدت احساس تأسف ‌می‌کنم.»، تصمیمی‌که ‌ترامپ در مورد سوریه اتخاذ نموده است. ماکرون گفت: «هم‌پیمان بودن به این معناست که شانه به شانه بجنگی.» و افزود که فرانسه این کار را در کنار چاد در جنگ با گروه‌های مسلح جهادی انجام می‌دهد. (منبع: بی بی سی 23 دسمبر 2018م)

چهارم) در اخیر باید گفت: آنچه دردآور است، اینست که قضایای ما در اختیار کفار استعمارگر قرار داشته و تصمیم آن در دست آنان باشد، در عین حال حکام سرزمین‌های مسلمانان، بدون اندکی شرم و حیاء از الله عزیز و حکیم و رسولش صلی الله علیه وسلم، سرگرم حکمرانی باشند! بلکه حتی زمانی‌که حق به آنان توضیح داده شود، برای کسب رضایت باداران‌شان و حفظ مقام و موقف خویش، از آن روی بگردانند و از سرنوشت یاران پیشین‌شان هیچ عبرتی نگیرند، که وقتی نقش‌شان به پایان رسید، این باداران به ساده‌گی آنان را با دستان خودشان نابود کرده و به زباله‌دان تاریخ انداختند و در دنیا و آخرت خساره‌مند شدند؛ زیرا از حقی‌که برای آنان بیان گردیده، روی گردان شده اند و بدون شک این خسارت بزرگی‌ست که عائد حال آنان گردیده است.

﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ

[انعام: ٢٦]

ترجمه: آن‌ها دیگران را از آن بازمی‌دارند و خود نیز از آن دوری می‌کنند؛ آن‌ها جز خود را هلاک نمی‌کنند، ولی نمی‌فهمند!

23 ربیع الآخر 1440هـ.ق

30 دسمبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

سایت انترنتی فرانس 24 به تاریخ 18 دسمبر 2018م در خبری نوشت: «هنوز لحظاتی از آغاز توافق آتش‌بس به حمایت سازمان ملل نگذشته بود که‌ ‌نیروهای وابسته به حکومت یمن و حوثی‌ها در شهر حدیده به جان هم افتاده و شروع به تبادل‌آتش نمودند.» هم‌چنین سایت انترنتی عربی زبانsputnik  به تاریخ 17 دسمبر 2018م نوشت: «یکی از اعضای هیئت مذاکره کنندۀ گروه "انصار الله" در خصوص توافق‌نامۀ سویدن گفت: «این توافق‌نامه شامل تسلیم نمودن بندر حدیده و یا خروج حوثی‌ها از شهرحدیده نمی‌شود.» سپس معمر اریانی وزیر اطلاعات یمن در واکنش به اظهارات فوق گفت: «این اظهارات به مثابۀ انقلاب علیه خود توافق‌نامه‌ای به شمار می‌‌رود که جوهر ‌امضای آن هنوز خشک نشده.» وی‌تأکید نمود که: «متن توافق‌نامه شامل خروج شبه‌نظامیان حوثی از شهرحدیده و بندرهای آن(حدیده، صلیف و رأس عیسی) می‌باشد.»

پرسش این است: چرا با وجود آن که هنوز جوهر‌امضای این توافق نامه‌خشک نشده، چنین اختلافاتی در آن بروز نموده؟ و چه چیزی باعث شده لحظاتی پس از‌امضای آن دو طرف به جان هم افتاده و زد و خورد نمایند و در عین حال؛ ‌ام ریکا و انگلیس از آن استقبال نمایند؟ و سرانجام این‌که آیا ممکن است این‌توافق نامه به تراژیدی موجود در یمن پایان دهد؟

پاسخ:

پیش از پرداختن به موضوع توافق‌نامۀ سویدن، که گفتگوهای آن به تاریخ 6 دسمبر 2018 آغاز و با دست دادن نمادین دو طرف به تاریخ 13 دسمبر 2018م پایان یافت، باید اوضاع جاری در یمن را به گونۀ زیر خلاصه نماییم:

اول) پس از آن‌که حوثی‌ها بالای صنعاء تسلط پیداکردند و حکومت‌هادی منصور را عملاً از پایتخت بیرون رانده و بیشترخاک یمن را به تصرف خود در آوردند، نیاز شدید‌شان این بود که حاکمیت خویش را رنگ "قانونی" ببخشند. ‌امریکا سعی داشت این رنگ قانونی را به آنان بدهد،‌ اما این کاری آسانی نبود، زیرا اکثریت طبقۀ سیاسی یمن وابسته به انگلیس بودند. بنابر این، بزرگترین خواست‌ امریکا این بود که حوثی‌ها به عنوان بخش فعالی در نقشۀ سیاسی یمن پذیرفته شوند. حوثی‌ها بخش کوچکی از مردم یمن را تشکیل می‌‌دهند که در شمال این سرزمین، مخصوصاً در منطقۀ صعده سکونت دارند و مورد قبول عام مردم نیستند و به همین دلیل است که امریکا تلاش نمود حوثی‌ها را حمایت نماید تا به صفت عنصر فعال در یمن عرض اندام نمایند؛ طوری‎‌که هیچ فیصله‌ای بدون حضور آنان صادر نگردد. ‌امریکا این کار را از چند زاویه به کار گرفت:

1. سعودی را وظیفه داد عملیات هوایی موسوم به "طوفان قاطع" را به راه اندازد، نه هدف از بین بردن حوثی‌ها که به هدف برجسته نمودن آنان به صفت مدافعین واقعی یمن در برابر جت‌های جنگی بیگانه‌گان و مظلوم‌نمائی و در عین حال به صفت قهرمانان تا به این ترتیب از پذیرش مردمی‌ برخوردار گردند.

2. هادی منصور رئیس جمهور وابسته به انگلیس را به سان یک اسیر در عربستان سعودی نگهداشت تا در صورت لزوم، اعمال فشار علیه وی آسان‌تر باشد.

3. سعی نمود با استفاده از نفوذ‌ش  در شورای امنیت، در انتخاب نمایندۀ جهانی برای یمن تأثیر گذار باشد و عملاً در این کار موفق نیز شد، چنان‌چه جمال بن عمر و ولد الشیخ، که از طرفداران‌امریکا بودند، به صفت نمایندۀ جهانی برای یمن انتخاب شدند.

‌اما انگلیس، که ده‌ها سال می‌شود نفوذ اصلی و واقعی یمن را در دست دارد، می‌داند که جریان‌های نظامی‌(حراک) در جنوب و حوثی‌ها در شمال در حقیقت ابزارهای‌ امریکاست که قصدارد با استفاده از آن نفوذخویش را در یمن گسترش دهد. با ورود حوثی‌ها به صنعاء و سایر شهرهای یمن و به دست آوردن کمک‌های گستردۀ نظامی‌ از طرف ایران، انگلیس به این نتیجه رسید که نفوذ‌ش در یمن در حال متزلزل شدن است، به ویژه پس از نقشی‌که عربستان سعودی در یمن در دست گرفت؛ بنابر این، انگلیس تصمیم گرفت تا در واکنش به نقشه‌های‌امریکا و ابزارهای آن دست به یک سلسله اقدامات بزند:

الف) برجسته نمودن نقش‌ امارات در موازات نقش سعودی، چنان‌چه ‌امارات عملاً در پس گرفتن شهر عدن و سایر مناطق جنوب از حوثی‌ها نقش تعیین کننده‌ای داشت و همین نقش ‌امارات بود که تحرکات جدیدی را در جنوب یمن به وجود آورد و به این ترتیب نقش مزدوران ‌امریکا را در جنوب تبدیل به نقش ثانوی نمود و به این تریب ‌امنیت جنوب را تأمین نمود.

ب) علی صالح، که مزدور دیرین انگلیس بود، در کنار حوثی‌ها وارد شمال نمود و رفته رفته تبدیل همکار و هم‌قطار آنان شد تا به این ترتیب در صورت دستیابی حوثی‌ها به قدرت، انگلیس در میان آنان نفوذ داشته باشد. نزدیک بود علی‌ صالح در این مسئولیت‌اش  موفق شود، ‌اما حوثی‌ها او را ترور نمودند.

ج) برای ارسال نمایندۀ جهانی وابسته به خود نیز سعی و تلاش نمود تا این‌که در این هدف موفق شد و مارتین گریفیس به عنوان نمایندۀ جدید سازمان ملل در یمن برگزیده شد.

دوم) انگلیس می‌دانست که آن‌چه حوثی‌ها را استوار نگه‌می‌دارد، کمک‌های ایران است. پس از مسدود شدن میدان‌هوایی صنعاء و تسلط دولت بالای بنادر آبی جنوب، تقریباً یگانه شریانی بود که ایران با استفاده از آن به حوثی‌ها کمک‌رسانی می‌‌نمود. به همین دلیل بود که ‌امارات برای تسلط بالای حدیده، جدیت بیشتری از خود نشان داد.‌ امریکا رویکردها و جنگ‌های حدیده را به پیمانه‌ای گسترده و به بهانۀ پایمال شدن حقوق بشر مورد انتقاد قرار می‌داد و ادعا می‌کرد که بندر حدیده یگانه راه کمک‌رسانی برای میلیون‌ها یمنی است؛ انگار‌ امریکا واقعاً به حقوق بشر اهمیت می‌‌دهد؛ حقوق بشری‌که خود و مزدوران‌اش  آن را در سوریه زیر گام‌های سازمان ملل و با محاصره نمودن شهرها و پرتاب بمب‌های بیلری، خرد و خمیر نمودند. هدف اصلی ‌امریکا این بود که بندر حدیده برای کمک‌رسانی نظامی‌ ایران باز باشد؛ کمک‌هایی‌که بیشتر از یک سال می‌‌شود؛ به شمول موشک‌های بالستیک، که به حوثی‌ها رسیده و آنان این موشک‌ها را بالای سعودی پرتاب می‌کنند و هم‌چنین طیاره‌هایی‌که به اهدافی در دولت ‌امارات ارسال می‌گردد. عربستان سعودی در واکنش اقدام به ارسال طیاره‌هایی به گونۀ مانور می‌‌نمود، بدون این‌که عملاً حوثی‌ها را هدف گیرد. به گونۀ مثال: نیروهای حوثی شهر تعز را به گونه‌ای محاصره نمودند که موقعیت تمام نیروهای نظامی‌ آنان برای دستگاه‌های مراقبت هوایی کاملاً آشکار بود و به ساده‌گی می‌‌توانستند پایگاه‌های آنان را هدف قرار داده و محاصره را در هم شکنند؛ ‌اما با آن هم، محاصره هنوز ادامه دارد. ‌امارات عملاً با حوثی‌ها در جنگ بود، در حدی‌که اگر فشارهای ‌امریکا از طریق عربستان سعودی نمی‌‌بود و نزدیک بود که حوثی‌ها را از حدیده بیرون راند.

به این ترتیب بود که نقشه‌های‌ امریکا و ابزارهای آن با نقشه‌های انگلیس و ابزارهای آن جور نمی‌‌آمد، زیرا‌ امریکا پس از تسلط حوثی‌ها بالای بخش‌هایی از یمن در پی حل و فصل سیاسی بحران بود،؛ اما انگلیس منتظر بود حوثی‌ها شکست‌های بیشتری را متحمل شوند و پیش از رفتن به سوی حل و فصل سیاسی، حاضر به عقب‌نشینی و برگشتن به صعده شوند. به همین دلیل است که تمام گفتگوهای قبلی چیزی فراتر از یک سلسله بازی‌های سیاسی برای وقت‌کشی نبود؛ چنان‌چه تمام آن مراحل گفتگوها مانند گفتگوهای کویت و گفتگوهای ژینو در اوایل سپتمبر گذشته یکی پس از دیگری شکست خورده و هیچ دست‌آوردی نداشت؛ چنانچه هیئت حوثی‌ها نرسید و سایر دلایل....

به این ترتیب، گفتگوها ناکام ماند و حوثی‌ها در برابر خطرهای بزرگی مانند نزدیک شدن تسلط نیروهای وابسته به‌امارات بالای حدیده و بندر آن قرار گرفتند؛ زیرا این نیروها به اطراف آن رسیده بودند. در این جریان بود که نقش برجسته را دولت ‌امارات در اختیار داشت؛ زیرا ملیشه‌های داخلی را برای جنگ‌های حدیده بسیج نموده بود و عربستان سعودی در وضعیت بغرنجی قرار گرفته بود؛ طوری‌که نمی‌توانسد موقف ‌امارات را رد نماید؛ زیرا‌ امارات خود یکی از هم‌پیمانان ظاهری سعودی در جنگ یمن علیه یک هدف اعلان شده بود که حوثی‌ها باشند. از آن جایی‌که‌ امریکا با حمله به حدیده مخالفت می‌نمود، ‌امارات به دستور انگلیس زمانی را برای این حمله انتخاب نمودند که‌ امریکا سرگرم قضیۀ مهم‌تری بود؛ چنان‌چه جنگ‌های حدیده به تاریخ 8 و 9 جون 2018م شدت گرفت و این زمانی بود که‌ امریکا سرگرم ‌آمادگی ‌برای دیدار ترامپ و رهبر کوریای شمالی بود که به تاریخ 12 جون 2018م در سنگاپور برگزار گردید.

انگلیس دقیقاً زمانی را برای این جنگ‌ها برگزید که‌ امریکا تقریباً توان متوقف نمودن آن را نداشت و چنین هم شد. چنان‌چه شورای‌ امنیت نتوانست جنگ‌های حدیده را متوقف نماید. «شورای ‌امنیت جهانی روز گذشته نتوانست آرای کافی برای به تأخیرانداختن حملۀ ائتلاف عربی به رهبری سعودی و‌ امارات را بالای شهر حدیده به دست آورد.» (منبع: الجزیره نت 15 جون 2018م) به این ترتیب، جنگ‌های حدیده و احتمال تسلط ‌امارات و ملیشه‌های وابسته به آن بالای بندر حدیده بزرگترین خطری به شمار می‌‌رود که حاکمیت حوثی‌ها را در یمن تهدید می‌کند و به همین دلیل است که حوثی‌ها تمام نیروهای خویش را برای جلوگیری از براورده شدن چنین هدفی به کار گرفتند و‌ امریکا تمام مسئولین خویش را برای برجسته نمودن اوضاع انسانی در یمن به کار گرفته و پیوسته فریاد می‌‌زنند که بندر حدیده یگانه شریانی به شمار می‌رود که از قحطی در یمن جلوگیری می‌کند.

‌امارات و هم‌پیمانان داخلی آن از فرصت‌های جهانی برای انجام دادن حملات بیشتر و پیشرفت‌های میدانی بیشتر در جهت اعمال فشار بالای شهر حدیده و بندر آن استفاده می‌نمودند؛ چیزی‌که بعضاً حاصل گردید و کامل شدن این روند خطر بزرگی تلقی می‌گردید که حوثی‌ها و در پی آن نفوذ احتمالی ‌امریکا در یمن را احاطه نموده بود. در جریان چند ماه گذشته، جنگ‌های پراگنده در ماحول حدیده، یکی از پرخطرترین جنگ‌های یمن به شمار می‌رفت، به ویژه که ‌امریکا توان شکستن ائتلاف سعودی و ‌امارات را در یمن نداشت و در عین حال، نمی‌توانست جنگ را یک جانبه از طرف سعودی متوقف نماید؛ زیرا این کار باعث متضرر شدن نقش رهبری دولت‌های کوچک خلیج توسط سعودی می‌شد. این اوضاع هم‌چنان ادامه داشت تا این که قضیۀ ترور وحشیانۀ جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار سعودی در اوایل تشرین اول 2018م بالا گرفت و موقف سعودی را به شدت متزلزل نمود.

سوم) باترور خاشقجی، روزنامه‌نگار سعودی در استانبول، شرایط جدیدی در ماحول سعودی پدید آمد که به‌ امریکا ‌امکان داد از آن به نفع خود بهره‌برداری نماید:

1. دستگاه‌ امنیتی سعودی در قونسولگری این دولت در استانبول دست به عمل وحشیانه‌ای زد که واکنش‌های جهانی علیه سعودی را در پی داشت؛ واکنش‌هایی‌که ضمناً و بعضاً علناً خواستار محاکمۀ محمد بن سلمان ولیعهد این حکومت شد؛ زیرا وی در اجرای این اقدام قبیح و مخالف با تمام ارزش‌های انسانی مسئول دانسته می‌شود.

هرچند حکومت سعودی و سایر حکومت‌های جنایتکار در سرزمین‌های اسلامی‌ معمولاً جنایت‌‎هایی را مرتکب می‌شوند که به مراتب از ترور این خبرنگار سعودی وحشیانهتر است، ‌اما این مورد احساسات ظاهری را در حدی جریحه‌دار نمود که سایر دولت‌ها وادار به تقبیح شدید آن شدند. دولت‌های اروپائی خواستند با استفاده از این جنایت، بن سلمان را که مزدور‌ امریکاست، تضعیف و یا حتی در صورت‌ امکان وی را از قدرت برکنار نمایند؛ ‌اما ‌امریکا برای سرپوش گذاشتن به این اقدام بن سلمان به گونۀ جهانی زود دست به کار شد و از طریق تویت‌های ترامپ سعی نمود، به اظهارات ولیعهد سعودی اعتبار بخشیده و تهمت را از وی دور کند. ترامپ با صراحت می‌گفت که او هرگز توافقات فروش سلاح به سعودی بیرون نخواهد شد؛ زیرا این توافقات در کاستن از میزان بیکاری در‌ امریکا تأثیر زیادی دارد و این موقف وی باعث شد اعضای کانگرس ‌امریکا بالای ادارۀ حکومت ترامپ فشار آورند و آن را متهم کنند که قصد دارد "ارزش‌های‌ امریکا" را در بدل پول سعودی می‌فروشد.

در ادامه؛ مجلس سنای ‌امریکا بیانیه‌ای را منتشر نموده و در آن موقف دفاعی ترامپ را از محمد بن سلمان به گونۀ تمسخرآمیز تقبیح نمود: «اعضای مجلس سنای ‌امریکا روز پنج‌شنبه به بیانیه‌ای رأی مثبت دادند که می‌توان گفت، نوعی سرزنش تاریخی و بی‌سابقه‌ای برای دونالدترامپ رئیس جمهور ‌امریکا به شمار می‌رود. در این بیانیه، پایان دادن به کمک‌های نظامی‌‌ امریکا برای جنگ در یمن تأیید و محمد بن سلمان ولیعهد، سعودی‌ را مسئول قتل جمال خاشقجی شناخته شده است. اعضای مجلس سنای ‌امریکا در یک اقدام تاریخی و با اکثریت 56 رأی مثبت در برابر 41 رأی منفی به پایان دادن کمک‌های نظامی‌‌ امریکا به ائتلاف جنگ یمن به رهبری سعودی رأی مثبت دادند.» (منبع: رویترز 14 دسمبر 2018م)

2. اظهار نظرها و موقف‌گیری‌های اعضای کانگرس در خصوص نیاز به متوقف نمودن تعامل با ولیعهد سعودی "مزدور مخلص ‌امریکا" بالا گرفت و برخی‌ها خواهان توقف صدور سلاح به سعودی شدند؛ چیزی‌که ترامپ به دلیل تأثیر آن در‌ اشتغال‌زایی در ‌امریکا بدان فخرفروشی می‌کند. اینجا بود که ادارۀ حکومت ترامپ به سرعت برای منحرف نمودن افکارعامه از تمرکز روی قضیۀ خاشقجی و متهم نمودن سعودی در آن دست به کار شد و تمام تلاش خود را برای سوق دادن افکارعامه به جانب قضیۀ مهم دیگری به کار گرفت تا با استفاده از آن، سعودی را همکار در حقوق بشر و صلح و ثبات و همکاری با سازمان ملل جلوه دهد. بن سلمان در جریان گفتگوهای سویدن به صفت همکار برجسته گردید: «قرار است آنتونیو گوتیرز سرمنشی سازمان ملل در گفتگوهای پایانی در سوید به هدف حمایت از تلاش‌های نمایندۀ صلح این سازمان در یمن حاضر شود و روند سیاسی برای پایان دادن به جنگ طولانی این کشور را که از چهارسال قبل آغاز گردیده آغاز نماید. آژانس رسمی‌ خبری سعودی اعلان نمود که گوتیرز جهت بررسی تحولات اخیر اوضای یمن و تلاش‌های مربوط آن با ‌امیرمحمد بن سلمان ولیعهد سعودی تماس تلیفونی برگزار نمود.» (منبع: رویترز 12 دسمبر 2018م)

آنتونیو گوتیرز سرمنشی سازمان ملل روی سهم دادن بن سلمان در این قضیه تمرکز نمود: «سرمنشی سازمان ملل در یک کنفرانس خبری‌ که از تلویزیون "العربیه" منتشر گردید، پرده از نقشی‌که ولیعهد سعودی در دست‌رسی به توافق‌نامۀ تاریخی یمن میان گروه انصار الله و حکومت یمن بازی نموده، برداشت. فرحان حق معاون سخنگوی رسمی‌ سازمان ملل نیز در مقر این سازمان در نیویارک خطاب به روزنامه‌نگاران گفت که گوتیرز احساس می‌کند سهم دادن ولیعهد سعودی برای دستیابی به مشاوره‌ها از اهمیت زیادی برخوردار بود.» (منبع: Sputnik 13 دسمبر 2018م) به این ترتیب،‌ امریکا نقش بن سلمان را به گونۀ قابل توجهی برجسته نمود؛ در حدی‌که گریفیت را وادار نمود از نقش وی توصیف نماید: «گریفیت در اظهاراتی در یک میزگرد تلویزیونی از اردن گفت که طرف‌های مذاکره‌کنندۀ یمن در دست‌رسی به توافق موفق شده اند. وی افزود: «من از ولیعهد سعودی عالی جناب شاهزاده‌ امیرمحمد بن سلمان به خاطر تأکید‌ش در سهم‌گیری حیاتی و شخصی‌اش در این روند سپاس‌گذاری می‌کنم.» (منبع: سایت وطن نیوز 14 دسمبر 2018م) از تمام موارد فوق چنین بر می‌آید که ‌امریکا در دستیابی به توافق‌نامۀ یمن به سه دلیل زیر اهمیت داده است:

اول: بهبود نمودن چهرۀ خدشه‌دار سعودی. دوم: دور کردن مزاحمت‌های بین‌المللی از سعودی و سرپوش‌گذاشتن به قضیۀ روزنامه‌نگار سعودی. سوم: استفادۀ مالی بیشتر از سعودی، که این مورد اخیر مهم‌ترین مورد نزد ترامپ به حساب می‌رود. مطمئناً‌ امریکا هیچ علاقه‌مندی شخصی به بهبود چهرۀ سعودی و زدودن مزاحمت‌ها از گندکاری دو مزدور‌ش، محمد بن سلمان و پدرش ندارد؛ بلکه هدف از این اقدام و چنین موقف‌گیری با بن سلمان و پدرش اینست که طوری وانمود کند که این ‌امریکاست که آنان را از این پرتگاه نجات داده و سپس از این موقف برای جلب منافع بیشتر از سرمایه‌های نفتی سعودی به عنوان بهای دور نمودن مزاحمت‌های بین‌المللی از آنان استفاده خواهد نمود و این سیاستی است که از مفکورۀ تجارتی "تحریک‌آمیز" ترامپ مبنی بر "بپرداز" سرچشمه می‌گیرد.

3. اظهارات مسئولین ‌امریکا و هم‌چنین قوت ساختار منسجم این اظهارات خود بیانگر توجه و اهتمام ‌امریکا به دستیابی به این توافق‌نامه می‌باشد، که از جمله می‌توان به موارد زیر ‌اشاره نمود:

- «ایالات متحدۀ ‌امریکا خواستار برگزاری‌ آتش‌بس در جریان 30 روز در یمن شده و تأکید نموده که ائتلاف عربی به رهبری سعودی بمباردمان مناطق مسکونی شهروندان یمن را باید متوقف کند. جیمزماتیز سخنگوی وزارت دفاع ‌امریکا از طرف‌های جنگ یمن خواسته در جریان 30 روز به‌ آتش‌بس دست یافته و برای پایان دادن جنگ در کشور‌شان وارد مذاکرات جدی شوند. ماتیز که در همایشی در انستیتیوت صلح‌ امریکا در واشنگتن صحبت می‌نمود، گفت: «برای دسترسی به راه‌حل طولانی مدت، باید ‌آتش‌بس برگزار گردد، از مرزها فاصله گرفته شود، حملات هوایی متوقف گردد و تمام طرف‌های درگیر در جریان 30 روز گرد میزمذاکره جمع گردند.» وی تأکید نمود: «تمام طرف‌های درگیر یمن موظف اند در جهت تلاش‌های صلح حرکت نمایند.» وی افزود: «برای عملی شدن این کار ما به 30 روز آینده نیاز داریم و من باور دارم که سعودی و ‌امارات‌ آماده‌گی این کار را دارند.» (منبع: خلیج آنلاین 31 اکتوبر 2018م)

- امریکا آنتونیو گوتیرز، سرمنشی سازمان ملل را برای حضور در مذاکرات سویدن و اعمال فشار بالای نماینده‌گان مذاکره کننده و ضمانت دستیابی به توافق‌نامه و یا آغاز توافق‌نامه به سویدن فرستاد تا اوضاع را گریفیت، نمایندۀ جهانی وابسته به انگلیس در دست نگیرد. «قرار است آنتونیو گوتیرز سرمنشی سازمان ملل متحد در گفتگوهای پایانی سویدن حضور یافته و تلاش‌های نمایندۀ صلح این سازمان در یمن در جهت آغاز روند سیاسی برای پایان دادن به جنگ یمن را که از چهار سال بدین‌سو ادامه دارد، حمایت نماید.» (منبع: رویترز 12 دسمبر 2018م)

- سعودی بالای‌هادی، رئیس جمهور یمن فشار آورد تا توافق‌نامۀ پیشنهادی را بپذیرد: «برخی منابع به الجزیره گفتند که سعودی بالای عبدربه منصور‌هادی فشار آورده تا هیئتی را به نمایندگی از حکومت یمن برای مشارکت در گفتگوهای مشورتی سوید به منظور دستیابی به توافقی برای‌ آتش‌بس در شهر حدیده و بندر آن نماید. این منابع هم‌چنین گفته اند که هیئت حکومت نامه‌ای به‌هادی، "که در ریاض اقامت دارد"، فرستاده و در آن توصیه نموده اند که توافق‌نامه به دلیل این‌که در آن به صراحت از خروج حوثی‌ها از شهر حدیده و بندر آن‌ اشاره نگردیده، نباید‌ امضاء شود؛ ‌اما رئیس جمهور یمن پس از اعمال فشارها از جانب سعودی در جریان چند ساعت گذشته، دستور داده که آن را‌ امضاء نمایند.» (منبع: الجزیره 13 دسمبر 2018م)

- تعیین سریع یک جنرال بین‌المللی برای مراقبت از‌ آتش‌بس در حدیده: «سازمان ملل متحد یک جنرال‌ هالندی را برای ریاست نماینده‌گان جهانی جهت مراقبت از ‌آتش‌بس میان طرف‌های درگیر یمن برگزید. مارتین گریفیت نمایندۀ سازمان ملل به یمن در اظهاراتی گفت که این جنرال بازنشستۀ ‌هالندی‌ که باتریک کامیرت نام دارد، موافقت نموده که هیئت مراقبت‌ آتش‌بس از جانب سازمان ملل در یمن را رهبری خواهد نمود. وی افزود که ممکن است کامیرت در جریان چند روز آینده وارد منطقه شود.» (منبع: اخبار یمن 14 دسمبر 2018م) سایت یمنی "رأی" به تاریخ 20 دسمبر 2018م با نشر خبری نوشت: «استیفان دوجاریک سخنگوی سازمان ملل گفته که باتریک جنرال بازنشستۀ ‌هالندی‌ که ریاست هیئت را دارد، فردا پنج شنبه وارد اردن و از آنجا به صنعاء و سپس به حدیده سفر خواهد نمود.»

- استقبال علنی‌ امریکا از این توافق‌نامه؛ چنانچه پامپیو وزیر خارجۀ ‌امریکا از این توافق‌نامه استقبال نموده و گفته که اینک تأمین صلح در یمن ممکن شده است. (منبع: بی بی سی 14 دسمبر 2018م) وی در سخنانی گفت: «این گفتگوها میان حکومت یمن و حوثی‌ها بیانگر نخستین گام‌های قاطعی است که دو طرف برداشته اند. تأمین صلح ممکن است، تمام طرف‌ها اینک فرصت دارند در بنای این روند و بهبود زندگی تمام مردم یمن سهیم شوند. همه موظف اند برای تداوم این روند، در آن به گونۀ مستمر مشارکت نموده و از میزان تنش‌ها بکاهند و دست از اقدامات خصمانۀ جاری بردارند. (منبع: المشهد یمن 14 دسمبر 2018م)

- تماس قابل ملاحظۀ سفیر ‌امریکا با حوثی‌ها: «متیو تولر سفیر‌امریکا در یمن در جریان کنفرانس و مذاکراتی‌که در استاکوهلم در اظهاراتی گفت: «یک گردهمایی رسمی‌ را با حضور نماینده‌گان به شمول یک عضو از هیئت حوثی برگزار نمودیم. من به طریقۀ خاص خودم با شماری از افراد تیم حوثی‌ها در یک منطقه ای زیبایی دیدار نمودم که راستی یک دیدار زیبا بود.» او تأیید نمود که دیدار‌اش  یک دیدار مستقیم و رسمی‌ بوده، چنانچه گفت: «هر دیداری را که من داشته باشم، رسمی‌ به شمار می‌رود، زیرا من در جریان 24 ساعت سفیر ‌امریکا در یمن می‌باشم.» (منبع: روزنامۀ خاورمیانه سعودی 13 دسمبر 2018م)

چهارم) گرچه توافق‌نامۀ سویدن با اعمال فشارهای ‌امریکا و چنان‌که قبلاً ‌اشاره شد، استقبال ‌امریکا از آن صورت گرفت، ‌اما انگلیس نیز از آن استقبال نمود و دلیل استقبال انگلیس این بود که ‌امریکا با بلند نمودن شعارهای بشردوستانه و جلوگیری از قحطی، بیماری‌های کودکان، کشته و زخمی‌ شدن مردم بی‌دفاع یمن، افکارعامه را در جهت این توافق بسیج نمود؛ انگار این مشکلات و مصیبت‌ها ‌امروز دامن یمن را گرفته؛ به این ترتیب، فضایی را که ‌امریکا برای دستیابی به این توافق‌نامه به وجود آورد، انگلیس را در موقعیتی قرار داد که چاره‎ای جز استقبال از آن را نداشت؛‌ اما این استقبال به طریقۀ خاص خود انگلیس صورت گرفت؛ طوری‌که سوار موج شده و سپس سعی می‌کند مسیر آن را تغییر دهد و یا حد اقل از سرعت آن بکاهد؛ چنان‌چه از توافق‌نامه استقبال نمود. «وزارت خارجۀ انگلیس ‌امروز سه شنبه از آتش‌بس در یمن استقبال نمود. جیرمی‌ هنت وزیر خارجۀ انگلیس در یک تویتی در صفحۀ تویتر وزارت خارجۀ انگلیس، از تلاش‌های مارتین نمایندۀ خاص سازمان ملل در یمن تعریف و تمجید نمود.» (منبع: یمن نت 18 دسمبر 2018م) در عین حال به بهانۀ چگونگی عملی شدن این توافق‌نامه، راهکاری را تسلیم شورای ‌امنیت نموده و از آن خواست این راهکار را بررسی نماید:

- «انگلیس سعی دارد فیصلۀ جهانی دیگری را از آدرس شورای ‌امنیت صادر نماید؛ چنان‌چه راه چنین فیصله‌ای را برای مناقشه به شورای ‌امنیت تسلیم نمود. کارین بایرس نمایندۀ انگلیس در سازمان ملل در اظهاراتی گفت: «کشور شاهی انگلیس به صفت مسئول دوسیۀ یمن در شورای ‌امنیت به زودی برای تأیید این توافق‌نامه‌ای به دست‌آمده توسط تمام طرف‌های درگیر در یمن با تمام همکاران در خصوص تصمیم شورای ‌امنیت از سر خواهد گرفت و در آن چگونگی حمایت از اجرایی شدن آن و زمینه‌سازی برای مراقبت سازمان ملل از آن و هم‌چنین گام‌های مهم بعدی بررسی خواهد نمود.» (منبع: صفحۀ انترنتی جوانان یمن به نقل از سایت حکومت انگلیس 14 دسمبر 2018م)

- شماری از دپلومات‌ها روز سه شنبه در اظهارتی گفتند: «شورای‌امنیت جهانی در حال بررسی راهکار پیشنهادی انگلیس می‌باشد و از انتونیو جوتیریش سرمنشی سازمان ملل خواسته پیشنهادهایی را در اواخر ماه جاری در خصوص چگونگی مراقبت از روند آتش‌بس در حدیده مطرح نماید. انگلیس راهکار چگونگی حمایت از توافق‌نامه را بالای اعضای شواری ‌امنیت توزیع نمود، ‌اما واضح نکرد که رأی‌گیری در مورد آن چه زمانی صورت خواهد گرفت. این راهکار برای اجرایی شدن به 9 رأی مثبت و عدم استفادۀ حق "ویتو" توسط ‌امریکا، فرانسه، انگلیس، چین و یا روسیه دارد.» (منبع: تلویزیون خبری العین 18 دسمبر 2018م)

بدون شک هدف انگلیس از پیش نمودن این راهکار این است که به بهانۀ چانه‌زنی بر سر چگونگی مراقبت از اجرایی شدن توافق‌نامه و خروج حوثی‌ها، راهی به سوی مناقشه در مورد آن باز نموده و زمان آن را طولانی نماید. پس دیده می‌شود که شمار کشته شده‌گان مردم یمن و میزان ویرانی‌ها در این سرزمین هیچ اهمیتی برای طرف‌های درگیر ندارد؛ بلکه یگانه چیزی‌که برای آنان مهم است، منافع خود‌شان است و بس. بنابر این، می‌توان گفت که:

امریکا و طرف‌داران آن در منطقه، به ویژه سعودی، مصمم اند جنگ یمن را در حال حاضر پایان داده و به جانب مذاکرات روی آورند؛ مذاکراتی‌که منجر به سهم‌گیری حوثی‌ها در بخش مهمی‌ از حاکمیت یمن شود؛ حوثی‌هایی‌که وابسته به ایران و از طریق آن وابسته به‌امریکا هستند، چنان‌چه مذاکرات سویدن این مصمم بودن را به خوبی روشن نمود.‌ اما این رویکرد‌ امریکا بدین معنی نیست که ‌امریکا توان براوردن آن را زیر سایۀ نفوذ گستردۀ انگلیس در یمن دارد. چنان‌چه انگلیس وزیر خارجه‌اش را برای مشارکت در مذاکرات سویدن به تاریخ 13 دسمبر2018م عازم سویدن نمود تا با نمایندۀ بین‌المللی‌اش؛ یعنی گریفیت در برابر رئیس‌اش؛ یعنی گوتیریش-که سرمنشی سازمان ملل می‌باشد- کمک نماید. به همین دلیل بود که توافق‌نامه به ‌آتش‌بس در حدیده خلاصه شد و سایر دوسیه‌ها مخصوصاً بحث میدان هوایی صنعاء به دیدارهای بعدی موکول گردید. هم‌چنین موقف‌گیری نماینده‌گان حکومت پیوسته در خصوص اجرایی شدن بندهای توافق‌نامه ابراز شک و تردید می‌نمودند، که بیانگر این است که این بندها زیر فشارهای سعودی و سرمنشی سازمان ملل و با حمایت ‌امریکا صورت گرفته:

«یمانی در جریان کنفرانس مطبوعاتی ‌که در پایان مذاکرات در شهر ریمبوی سویدن برگزار نموده بود، گفت که حکومت یمن قبلاً 75 توافق‌نامه را با حوثی‌ها ‌امضاء نموده‌؛ اما آنان به هیچ کدام پایبند نبوده اند. وی حوثی‌ها را متهم نمود که نپذیرفته اند محاصرۀ شهر تعز را متوقف کنند و در مورد دوسیۀ میدان هوایی صنعاء، یمانی گفت که حکومت‌ آماده بود این میدان را برای سفرهای بین‌المللی از طریق میدان هوایی عدن بازنگهدارد، ‌اما حوثی‌ها این پیشنهاد را نپذیرفتند. وی تأکید نمود که: «کار پایان دادن به انقلاب  از حدیده آغاز می‌شود.» او گفت که سازمان ملل متحد و جامعۀ جهانی مسئولیت دارند حوثی‌ها را وادار کنند توافق‌نامۀ به دست ‌آمده در مورد حدیده و تبادل اسیران را عملی و بدان پایبند بمانند. یمانی در پیوند به اظهارات آنتونیو گوتیریش سرمنشی سازمان ملل در ارتباط به برنامه‌هایی به منظور راه‌اندازی مرحلۀ جدید مذاکرات گفت: «تا زمانی‌که توافقات به دست ‌آمده عملی نگردد، مناسب نیست در مورد مرحلۀ جدید گفتگوها فکر شود.» (منبع: روسیه ‌امروز 13 دسمبر 2018م) این موارد راه را به جانب فرار از این توافق‌نامه در جریان اجرای آن باز نموده و برای تأخیر در راه‌اندازی دور دیگر گفتگو زمینه‌سازی می‌کند.

باتوجه به گفته‌های فوق؛ عملی شدن توافق‌نامۀ حدیده دشوار به نظر می‌رسد، چنان‌چه درگیری‌هایی‌که در روزهای 14، 15 و 16 دسمبر 2018م، یعنی اندکی پس از اعلان توافق‌نامۀ سویدن در حومۀ حدیده رخ داد، به خوبی بیانگر این ادعاست؛ درگیری‌هایی‌که سازمان ملل را وادار نمود آن را توجیه نماید: «یک منبع سازمان ملل گفت: «در توافق‌نامۀ حدیده گفته شده که درگیری‌ها باید فوراً متوقف گردد،‌ اما طبیعی است که رسیدن اوامر‌ آتش‌بس به میدان جنگ 48 تا 72 ساعت را در برخواهد گرفت. ‌امیدوار استیم ‌آتش‌بس از روز سه شنبه عملاً آغاز گردد.» (منبع: رویترز 16 دسمبر 2018م)

به این ترتیب انتظار می‌رود اوضاع هم‌چنان در کش و گیر باقی بماند؛. امریکا قصد دارد نمایش نظامی، مخصوصاً در حدیده و بندرهای آن را متوقف نموده و به راه‌حل‌های سیاسی با حفظ فضای شنیدن صدای حوثی‌ها، چنانچه در حدیده روی آورد. ‌اما انگلیس در پی زمینه‌سازی برای تداوم جنگ است تا حوثی‌ها را تا حد ممکن تضعیف نماید و نگذارد پیش از روی آوردن به راه‌حل سیاسی، جای پایی برای خود در حدیده پیدا کنند.

پنجم) در مورد پرسش اخیر " آیا ممکن است این‌ توافق‌نامه به تراژیدی موجود در یمن پایان دهد؟" باید گفت: شکی نیست که این توافق‌نامه نمی‌تواند به بحران یمن پایان دهد؛ زیرا منافع‌ امریکا و انگلیس و ابزارهای آنان در منطقه، که این توافق‌نامه را‌ امضاء کرده اند، در تناقض قرار دارد. بزرگترین دست‌آورد این توافق‌نامه این خواهد بود که اوضاع برای مدتی آرام خواهد شد، درست مانند این که یک جنگجو برای لحظاتی استراحت می‌کند؛ سپس مجدداً اوضاع متشنج و طاقت‌فرسا خواهد شد.‌ اما ممکن است، بر اساس مفکورۀ حل وسط برخاسته از نظام سرمایه‌داری، دو طرف به توافق برسند تا به گونۀ مشترک و بر اساس معیارهای دو قدرت در دو جانب در حکومت شریک شوند؛ لیکن طبیعی است که چنین توافقی نیز نمی‌تواند به این بحران نقطۀ پایان گذارد. بنابر این، اوضای یمن هم‌چنان ناپایدار باقی خواهد ماند؛ مدتی آرام و مدتی ناآرام خواهد بود و این بسته‌گی به میزان قدرت سیاسی و نظامی‌ هریک از دو طرف درگیر دارد.

آنچه بحران یمن را پایان خواهد داد، چنان‌که در منشورات قبلی نیز گفتیم، یکی از دو مسئله خواهد بود:

اول) این که ‌امریکا و یا انگلیس موفق شود‌ امور یمن را به نفع خود یک طرفه کند و نفوذ و اوضای یمن را کاملاً در دست گیرد،‌ اما این‌ امر چنان‌که در فوق به تفصیل بیان گردید، بسیار بعید به نظر می‌رسد.

دوم) این که الله سبحانه وتعالی لطف نموده و چشم ‌امت اسلامی‌ را با ‌آمدن خلافت روشن نماید، که این مورد به خواست الله سبحانه وتعالی نزدیک‌تر به نظر می‌رسد و خلافت نفوذ کفار استعمارگر را با خاک یک‌سان نموده و ریشه‌های آنان را از این سرزمین برکنده و به شرارت آنان در میان بنده‌گان الله پایان دهد و به این ترتیب، کفر و پیروان آن با ذلیلانه میدان را ترک نمایند و اسلام و پیروان آن با افتخار و عزت جای آنان را بگیرند و آنگاه است که چشم مؤمنین به نصرت الله سبحانه وتعالی روشن خواهد گردید.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

[روم: 4]

ترجمه: و در آن روز است كه مؤمنان از يارى الله(سبحانه وتعالی) شاد مى‏گردند؛ هركه را بخواهد يارى مى‌كند و اوست‏ شكست‏ ناپذير مهربان.

شایستۀ مردم یمن، که اهل ایمان و حکمت اند، این است که خلافت را برپا نمایند و از طریق آن پیروزی دنیا و آخرت را به دست آورند و می‌دانیم که الله سبحانه وتعالی نیکوکاران را دوست دارد.

13 ربیع الثانی 1440هـ.ق

20 دسمبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به مصعب النتشه، امین دبیب، غازی جدیرا، محمد احمد، حمزه مفتاح، دوکتور نسرین، غمزه خواهر و عبدالمؤمن زیلعی.

موضوع اول پرسش‌ها:

پرسش اول از غازی جدیرا:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

شیخ گرامی! در شرایط کنونی بسیاری از زنان، که به جاهای دور از بهر کار و یا تحصیل از یک کشور به کشور دیگر و یاهم از یک شهر به شهر دیگر بدون محرم سفر نموده، مدت زیادی را در آنجا سپری می‌نمایند و گاهی مدت اقامت‌شان به یک سال می‌رسد، با آن‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند:

«لا يحل لامرأة تؤمن بالله واليوم الآخر أن تسافر مسيرة يوم وليلة دون محرم لها»

ترجمه: برای هیچ زنی‌که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست که مسیر یک شبانه روز را بدون محرم مسافرت نماید.

بناءً امیدوارم این موضوع را به تفصیل برای مان بیان نموده و آنچه الله سبحانه وتعالی امر نموده واضح گردد، الله متعال برکت تان دهد.

پرسش دوم از امین دبیب: شیخ گرامی و پیشوای راه نیکوی خلافت! السلام علیکم و رحمة الله و برکاته! آیا سفر مجموعۀ از زنان بدون محرم جواز دارد یا خیر؟

پرسش سوم از مصعب النتشه:

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

شیخ گرامی! الله متعال عزت تان دهد، پرسش‌های در خصوص سفر زن داشتم که امیدوارم آن را توضیح دهید. الله متعال پاداش نیک نصیب تان فرموده و موفق تان داشته باشد. در کتاب نظام اجتماعی اسلام زیر عنوان تنظیم روابط بین زن و مرد چنین آمده‌است: "زن از این‌که مسیر یک شبانه روز را مسافرت نماید، منع شده‌است؛ مگر این‌که محرمی با او باشد"، رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«لا يحل لامرأة تؤمن بالله واليوم الأخر أن تسافر مسيرة يوم وليلة إلا ومعها ذو محرم لها».

(رواه مسلم)

ترجمه: برای هیچ زنی‌که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست که مسیر یک شبانه روز را مسافرت نماید؛ مگر این‌که محرمی همراه‌اش باشد.

از ابن عباس رضی الله عنه روایت است که او از رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که خطبه ایراد می‌نمود، شنیده‌است که می‌فرمود:

«لا يخلون رجلٌ بامرأة إلا ومعها محرم ولا تسافر إلا مع ذي محرم» فقام رجل فقال: يا رسول الله: إن امرأتي خرجت حاجّة، وإني اكتتبت في غزوة كذا وكذا، قال: «انطلق فحج مع امرأتك»

ترجمه: هیچ مردی با زنی بدون حضور داشت یکی از محارم‌اش خلوت نکند و هم‌چنان بدون همراهی محرم‌اش مسافرت نکند، مردی بلند شد و گفت: یا رسول الله! من می‌خواهم با جیش و لشکر فلانى براى جنگ بروم و همسرم می‌خواهد به حج برود، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: بازگرد و به همرای همسرت حج کن!

آیا از حدیث اول این‌گونه فهم می‌شود که مسافت و مقدار راه نباید از یک شبانه روز تجاوز کند؟ مثلاً زنی از عمان به استانبول با طیاره در مدت سه ساعت سفر نموده و برای خریداری و یا سرگرمی مدت یک هفته در آنجا مسکن‌گزین می‌شود و یا چنین فهم می‌شود که مدت سفر و اقامت وی بدون محرم نباید از یک شبانه روز تجاوز کند؟ و چگونه است زمانی‌که یک زن به هدف آموزش به کشوری مسافرت نماید؛ آیا می‌تواند مقیم آن کشور شود؟ یا این‌که واجب است با وی محرمی باشد؟

اما به نسبت حدیث دوم: امر رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد "حج" با زن تنها مختص در حج است یا این‌که به شکل عام هرگونه سفر را شامل می‌شود؟ و آیا از قول رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین برداشت می‌شود که «انطلق فحج مع امرأتك» یعنی بازگرد و به همراه همسرت حج کن! این‌که زنان نباید بدون محرم به حج بروند؟ والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.

پرسش چهارم از محمد احمد:

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

می‌خواهم در موضوع سفر زنان پرسشی داشته باشم، آیا سفر مجموعۀ از زنان بدون محرمی از مردان جواز دارد یا خیر؟ زمانی‌که یک زن با مرد محرم‌اش سفر ‌می‌نماید و پس از پایان قسمت از سفر، زن به تنهائی به کشوری دیگری می‌رود، آیا این جائز است یا خیر؟ الله متعال برکت تان دهد.

موضوع دوم:

حمزه فتاح پرسشی خصوصی داشتند که می‌توانند جهت دریافت پاسخ از میان پاسخ‌های عام در خصوص سفر زن به صفحۀ فیسبوک مراجعه نمایند.

موضوع سوم:

هم‌چنان خواهر‌مان دکتور نسرین، خواهر غمزه و عبدالمؤمن زیلعی، پرسش‌هایی در خصوص سفر زن داشتند که می‌توانند به صفحۀ فیسبوک مراجعه نموده و از خلال پاسخ‌های عام در خصوص سفر زن، پاسخ‌های خود را دریافت نمایند.

پاسخ:

وعلیکم السلام  ورحمة الله وبرکاته!

پرسش‌های تان مشابه و با هم‌دیگر مرتبط بوده و به گونۀ اجمالی قرار ذیل است:

1. آیا برای زن جایز است که مسیر یک شبانه روز و یا بیشتر از آن را بدون محرم سفر نماید؟

2. آیا می‌توان این سفر یک شبانه روز را به مسافت اندازه کرد؛ مثلاً گفته شود، اندازۀ سفر معادل یک شبانه روز با شتر، نه با پیاده یا طیاره، 50 کیلومتر اندازه شود؛ سپس همین قید را به مسافت راه بسنجیم؛ نه با زمان وجوب محرم؛ آیا جواز دارد یا خیر ؟

3. آیا برای محرم جواز دارد که به مکان یا سرزمین اصلی‌اش پس از رسیدن به مکان مقصودش با ترک زن به تنهایی برگردد، حال آن‌که زن حاجت‌ها و نیازمندی‌هایی داشته یا این‌که باید با وی به هدف برآورده ساختن نیازمندی‌هایش باشد؟

4. آیا موضوع زمان "یک شبانه روز" در سفر زن به حج تطبیق می‌شود؟ به این معنی که اگر سفر کمتر از یک شبانه روز باشد، بدون محرم به حج می‌رود، یا این‌که دارای حکم خاص است که هردو مسافت و زمان باید در همراهی محرم در حج واجب است؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها به توفیق الله سبحانه وتعالی می‌پردازیم:

اول) هرگاه سفر زن از یک شبانه روز بیشتر دوام نماید، باید با وی محرمی موجود باشد و دلائل شرعی در خصوص این موضوع زیاد است که آن‌ها را بیان می‌کنیم:

- بخاری از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لاَ يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُسَافِرَ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ لَيْسَ مَعَهَا حُرْمَةٌ»

ترجمه: برای هیچ زنی‌که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست تا مسیر بیشتر از یک شبانه روز را در حالی مسافرت نماید که محرمی با او نیست.

در روایت از حضرت ابو سعید خدری "مسیر دو روز" و در روایت ابن عمر " سه روز" ذکر گردیده‌است.

- مسلم از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، تُسَافِرُ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ إِلَّا مَعَ ذِي مَحْرَمٍ عَلَيْهَا»

ترجمه: برای هیچ زنی‌که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست تا مسیر یک شبانه روز را مسافرت کند؛ مگر این‌که محرمی با او باشد.

در روایت از حضرت ابو سعید خدری "مسیر دو روز" و در روایت دیگر " سه روز و یا بیشتر از آن" ذکر گردیده‌است.

- ترمذی گفته این حدیث حسن و صحیح است، ابو سعید از پدرش و او از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لَا تُسَافِرُ امْرَأَةٌ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ إِلَّا وَمَعَهَا ذُو مَحْرَمٍ»

ترجمه: هیچ زنی مسیر بیشتر یک روز و یک شب را مسافرت ننماید؛ مگر این‌که دارای محرمی باشد.

- ابن حبان در صحیح خود از سعید ابن ابوسعید مقبری و او از حضرت ابوهریره روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ تُسَافِرَ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ إِلَّا مَعَ ذِي مَحْرَمٍ مِنْهَا»

ترجمه: برای هیچ زنی‌که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست تا مسیر یک شبانه روز را مسافرت نماید؛ مگر این‌که دارای محرم باشد.

- در ورایت ابو سعید از رسول الله صلی الله علیه وسلم " مسیر دو روز " ذکر گردیده‌است.

- احمد روایت می‌کند که وکیع به ما گفت: پسر ابو ذئب از سعید ابن ابو سعید و او از پدرش روایت می‌کند که از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَا تُسَافِرْ امْرَأَةٌ مَسِيرَةَ يَوْمٍ تَامٍّ، إِلَّا مَعَ ذِي مَحْرَمٍ»
ترجمه: زن مسیر یک روز کامل را مسافرت ننماید؛ مگر این‌که با وی محرمی باشد.

در روایت از ابو سعید خدری " مسیر دو روز" آمده است.

- ابو داود روایت می‌کند که قتیبه بن سعید ثقفی و او از لیث بن سعد، از سعید بن ابو سعید او از پدرش روایت می‌کند که ابوهریره رضی الله عنه فرمود: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ مُسْلِمَةٍ تُسَافِرُ مَسِيرَةَ لَيْلَةٍ، إِلَّا وَمَعَهَا رَجُلٌ ذُو حُرْمَةٍ مِنْهَا»

ترجمه: برای زن مسلمان حلال نیست که مسیر یک شب را مسافرت نماید؛ مگر این‌که مردی از محارم‌اش با وی باشد.

و آن‌چه از این احادیث واضح می‌گردد قرار ذیل است:

1. محدودسازی سفر در زمان، چنانچه نصوص صحیح آمده و برزن تحریم می‌کند که به تنهائی بدون محرم در مدت مذکور یعنی یک شبانه روز(24) ساعت سفر نماید. به این معنی است که نصوص دلالت به زمان "شب و روز" دارد؛ نه مسافت، اگر با طیاره بدون محرم هزار کیلومتر سفر کرد و بدون آن‌که در آنجا انتظار بکشد، دوباره برگردد، جواز دارد؛ اما در صورتی پیاده اگر بیست کیلومتر سفر نموده بیشتر از یک شبانه روز نیازمند سفر بود، بدون محرم حرام است که سفر نماید.

اصل نظر در سفر زن بدون محرم به زمان، یعنی شب و روز است؛ و لو اگر مسافت هرچندی‌که باشد؛ اگر زن در زمان مذکور توقف نکرد؛ بلکه مسافرت نموده و دوباره قبل از زمان مذکور برگشت بدون محرم جواز دارد.

2. اما آنچه در روایت بخاری، مسلم، ترمذی، احمد و ابن حبان در رابطه به زمان آمده‌است که "سه روز یا سه شب، دو روز، یک شبانه روز و یک شب" را قید کرده‌اند، اگر این دلایل را یکجا کنیم، حکم شرعی این است که به مسیر ذکر شده سفر ننماید، مگر این‌که با محرم باشد، یعنی مسیر یک شب را مسافرت ننماید؛ زیرا عدم سفر بیشتر از یک "شب" بر عدم سفر دو روز، سه روز متحقق می‌شود و در زبان عرب "شب" به یک روز کامل اطلاق می‌گردد، یعنی یک شبانه روز. چنانچه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا

[مریم: 10]

 ترجمه: نشانۀ(حصول آرزوی) تو این است که سه شبانه‌روز تمام نمی‌توانی با مردم سخن بگوئی، با وجود این که تو(از لحاظ اعضاء و حواسّ) سالم و تندرست خواهی بود!

 و نیز او تعالی چنین می‌فرماید:

﴿قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا﴾ ‏

[آل عمران: 41]

ترجمه: نشانۀ تو آن است که نمی‌توانی سه روز با مردم حرف بزنی؛ مگر با رمز و اشاره!

از دو آیت فوق واضح می‌شود که "شب‌ها" عبارت اند از "روزها" اند و نیز عرب‌ها چنین می‌گفتند: «من این را پس از گذراندن چندین شب‌در ماه نوشتم»؛ روزی‌که گذشت، به این معنی که عرب "شب" را به یک روز کامل اطلاق می‌نمایند.

بنابرین به زن حرام است که مسیر یک شب و روز را سفر نماید؛ مگر این‌که با وی شوهر یا محرم وی باشد و این چیزی است که در کتاب نظام اجتماعی اسلام تبنی نمودیم.

دوم) دلایل وارده در مورد فاصله راه:

روایتی از ابوداود است که سفر را به مقدار برید، یعنی "22 کیلومتر" قید نموده و به زمان یعنی شب و روز قید نساخته است. این روایت بنابر اسباب ذیل غیرقابل اعتماد است.

1. سفر زن در این روایت به مسافت قید شده به این معنی که زمان ارزشی ندارد؛ زمانی‌که یک زن به اندازۀ 22 کیلومتر سفر نماید، به محرم ضرورت دارد؛ برابر است که در یک روز یا دو روز صورت گیرد، و اما احادیث دیگری است که به زمان یعنی روز و شب قید می‌شود، برابر است که 100 کیلومتر یا صدها کیلومتر باشد؛ به این معنی است که بکار گرفتن حدیثی‌که در مورد مسافت آمده، زمان را لغو می‌سازد و بکار گرفتن حدیث زمان، مسافت را لغو می‌سازد؛ بناءً هردو در تعارض قرار می‌گیرند و زمانی‌که در تعارض قرار بگیرند، به ترجیح اعتماد کرده می‌شود. واضح است که احادیث بخاری، مسلم، و باقی صحاح نظر به روایت ابو داود که تنها "برید" است، از این ناحیه ترجیح داده می‌شود.

2. از ناحیۀ دیگری روایت ابوداود به "برید" نامتعادل معلوم می‌گردد، چنانچه در ذیل است:

- یوسف بن موسی از جریر و او از سهیل و سهیل از سعید بن ابوسعید و او از ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لا يحل لامرأة تؤمن بالله واليوم الآخر أن تسافر بريداً إلا معها ذو محرم»

ترجمه: برای هیچ زنی‌که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست که مسیر دو فرسخ را مسافرت نماید؛ مگر این‌که محرمی با او باشد.

- ابوداود خود از سعید بن ابوسعید و او از ابوهریره رضی الله عنه چهار حدیث را نقل می‌کند که در آن "روز و شب" ذکر گردیده و نیز ابوداود خود از سعید بن ابوسعید و از پدرش و او از ابوهریره رضی الله عنه دو حدیث را روایت می‌کند که در حدیث اول "شب" و در حدیث دوم " روز وشب" ذکر گردیده است:

- حدیث ابوداود که قبلاً ذکر کردیم، روایت می‌کند که قتیبه بن سعد ثقفی به ما سخن گفت که لیث بن سعد از سعید بن ابوسعید و او از پدرش روایت می‌کند که ابوهریره رضی الله عنه گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ مُسْلِمَةٍ تُسَافِرُ مَسِيرَةَ لَيْلَةٍ، إِلَّا وَمَعَهَا رَجُلٌ ذُو حُرْمَةٍ مِنْهَا»

ترجمه: برای هیچ زن مسلمان حلال نیست که مسیر یک شب را مسافرت نماید؛ مگر این‌که مرد محرمی با او باشد.

- عبدالله بن مسلمه و نفیلی از مالک روایت نمودند که ابن حسن بن علی، بشر بن عمر روایت می‌کنند که مالک از سعید بن ابوسعید به من گفت که حسن بن علی در حدیثی از پدرش روایت نموده که بعداً ابوهریره با آن توافق نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ، تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ تُسَافِرَ يَوْماً وَلَيْلَةً»

ترجمه: برای هیچ زنی که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست مسیر یک شبانه روز را مسافرت نماید.

ابوداود گفته است: قعنبی و نفیلی از پدرش روایت نکرده، بلکه ابن وهب و عثمان بن عمر از مالک روایت نمودند؛ چنانچه قعنبی گفته است.

- یوسف بن موسی از جریر و او از سهل و سهیل از سعید بن ابوسعید و سعید از ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین چیزی را ذکر نموده؛ اما در اینجا "برید" گفتند.

تمام روایات ابوداود از طریق سعید بن سعید و گاهی از پدرش و گاهی مستقیم از ابوهریره ذکر می‌کند که زمان(روز و شب) را قید می‌سازد، با آن‌که احمد به روش خودش از سعید بن ابوسعید، از پدرش، از ابوهریره رضی الله عنه تنها یک روز را روایت می‌کند. روایت تنهایی ابوداود به طریق خودش از سعید بن ابوسعید و او از ابوهریره رضی الله عنه "برید" را روایت می‌کند. از تمام این روایات معلوم می‌گردد که ابوهریره به سعید ابن ابی سعید و یا  به پدرش"روز و "شب" گفته است و "برید" نگفته است.

به این ترتیب نظر راجح همان است که ما در کتاب نظام اجتماعی اسلام، روز و شب را تبنی نمودیم:

«لا يحل لامرأة تؤمن بالله واليوم الآخر أن تسافر مسيرة يوم وليلة إلا مع ذي محرم»

ترجمه: برای هیچ زنی‌که به الله و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست تا بدون محرم مسیر یک شبانه روز را مسافرت نماید.

3. این موارد را با ملاحظۀ امور ذیل بیان می‌کنیم:

1. ما گفتیم نظر راجح این است؛ نگفتیم نظر قطعی است.

2. ما می‌گوییم زن بدون محرم می‌تواند کمتر از یک روز و شب را سفر نماید؛ نگفتیم واجب است. زمانی‌که زن نخواست حتی نصف روز را بدون محرم سفر نماید، پس این برایش افضل و احسن است. مهم این است که مسیر یک شبانه روز را سفر ننماید؛ مگر این‌که باید با محرم باشد.

3. حدیث همسفر یا همراه بودن محرم زن هنگام سفر، دلالت بر صیانت زن و در امن بودن آن دارد؛ بناءً برای زن جایز نیست که سفر نماید؛ مگر این‌که در امن باشد که تنها با محرم خود در امن است و بدون محرم خود نمی‌تواند سفر نماید؛ و لو اگر یک ساعت از روز باشد، در امن بودن شرط دیگری است که باید رعایت گردد.

4. برای زن جایز نیست که سفر نماید؛ مگر این‌که شوهر یا ولی آن به وی اجازه دهد؛ و لو اگر به هر مدتی هم باشد و یا محرمی از محارم‌اش هم با او همسفر باشد، نظر به دلایل شرعی که در این مورد وجود دارد.

سوم) آنچه گذشت، پاسخی بود در رابطه به همراه بودن محرم با زن در جریان سفر؛ اما رسیدن زن به کشوری‌که سفر می‌کند و مسافر محسوب می‌شود، اقامۀ دایمی نگرفته؛ بلکه به هدف حاجتی از جمله به هدف تجارت یا یک مرحلۀ آموزشی و تحصیلی یا به قصد زیارت شخص و مکانی و یا هم به هدف علاج و تداوی سفر نموده، آیا لازم است محرم وی تا زمانی‌که به کشورش برمی‌گردد، با وی باشد یا این‌که می‌تواند امورات ذکر شده را به تنهائی‎‌اش بدون همراهی محرم انجام دهد؟ پاسخ به این پرسش به توفیق الله سبحانه وتعالی قرار ذیل است:

پس از بررسی بیشتر و تفکر در این موضوع، موارد زیر واضح می‌گردد:

1. از احادیثی‌که قبلاً بیان نمودیم، وجوب بودن محرم همرای زن در کلمۀ "مسیرة" وکلمۀ "سفر" مرتب و ثابت می‌گردد؛ اما کلمۀ "مسیرة " پس روشن است که هدف و مقصود از آن جریان سفر است و اما کلمۀ "سفر" هم‌چنان در اشتقاق لغوی جریان راه را قبل از رسیدن به هدف مقصود بیان می‌کند.

- در لسان العرب (2/367) تألیف محمد بن مکرم جمال الدین بن منظور الانصاری متوفی (711 هـ.) آمده است:

واژۀ "السفر"(با شَدِّ سین و فتح فا) متضاد و عکس واژۀ "حضر"(با فتح حاء و ضاد) است که از آن مشتق شده است؛ به سبب آنچه از رفت و آمد در معنی و محتوای این کلمه وجود دارد؛ همانگونه که باد برگ‌های افتاده را این طرف و آن طرف می‌برد و بی‌جا می‌کند و جمع سفر اسفار است... واژه‌های "السفر"(با شَدِّ سین و سکون فا) و "المسافرون" هم همین معنی را افاده می‌کنند. در حدیث از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده‌است که در سال فتح مکه برای اهل آن می‌فرمود: «ای اهل مکه و باشندگان این شهر! چهار رکعت نماز اداء نمایید که ما "سَفْر" کوچ کننده و رونده هستیم.» یعنی مسافر هستیم. برای معلومات بیشتر باید گفت که طبرانی در "معجم الکبیر" این حدیث را به دوگونه تخریج و روایت نموده‌است:

طریق اول: از عمران ابن حصین رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم به جایی سفر نمی‌نمودند؛ مگر این‌که تا بازگشت‌شان نماز چهار رکعتی را دو رکعت اداء می‌نمودند و پس از فتح مکه مدت دوازده روز در آن اقامت گزیده و دو رکعت نماز اداء می‌نمودند و برای اهل آن می‌فرمودند: «ای اهل مکه! برخیزید و دو رکعت نماز (باقی مانده را) اداء نمایید که ما "سَفْر" یعنی کوچ کننده و رونده هستیم.» یعنی مسافر هستیم.

طریق دوم: از عمران ابن حصین رضی الله عنه روایت است که گفت: با رسول الله صلی الله علیه وسلم در غزوات اشتراک ورزیدم و عادت مبارک‌شان بر این بود که تا برگشت به مدینه، نماز چهار رکعتی را دو رکعت اداء می‌نمودند و با ایشان فریضۀ حج را اداء نمودم و هم‌چنان دو رکعت نماز اداء می‌نمودند تا این‌که بازگشت نمودند و در مکه مدت 18 شب اقامت داشتند و در این مدت نماز را دو رکعت اداء نموده و می‌فرمود: «ای اهل مکه نماز تان را پوره نمایید که ما "سَفْر" یعنی کوچ کننده و رونده هستیم.» یعنی مسافر هستیم. (منبع: معجم الکبیر-الطبرانی)

- در قاموس المحیط از فیروز آبادی، متوفی: 817هـ.ق در جلد 2 صفحه 685، چنین آمده‌است:

«ورجلٌ سَفْرٌ وقومٌ سَفْرٌ وسافِرةٌ وأسْفارٌ وسُفَّارٌ ذَوُو سَفَرٍ، لِضِدِ الحَضَرِ» ترجمه: «یعنی صاحبان سفر و مسافرانی‌که ضد حضر و حالت بودن در مأوی و مسکن است.» و السَّفَرَة الكَتَبَةُ، جَمْعُ سافِرٍ، والملائِكَةُ يُحْصونَ الأَعْمَالَ، وبلا هاءٍ: قَطْعُ المَسافةِ: يعنی «فرشته‌های نویسنده و شمارندۀ اعمال و بدون هاء(السفر) به معنی قطع و بریدن مسافت است.»

در قاموس صحاح(تاج العربیه و صحاح العربیه) جلد 2 صفحۀ 685 از ابونصر اسماعیل جوهری فارابی(متوفی- 393هـ.ق) آمده است: «واژۀ "السفر" یعنی بریدن و طی نمودن مقدار راهی‌که جمع آن اسفار است.»

در مختار الصحاح صفحۀ 148 از زین الدین ابوعبدالله محمد ابن ابی بکر الرازی، متوفی- 666هـ.ق چنین آمده‌است: «"السفر" یعنی بریدن و طی نمودن مقدار راه که جمع آن اسفار است.»

2. بناءً وجوب محرم مطابق با این احادیث در جریان سفر "قطع مسافت" است. به عبارت دیگر، در جریان راه و مسیر چنان‌چه در با لا ذکر نمودیم و سفر به مکان مقصود و هدف که برای رسیدن به آن سفر صورت گرفته اطلاق نمی‌گردد؛ مگر این‌که نص و دلیل خاص در مورد آن وارد شده باشد؛ چنان‌چه در مورد قصر نماز و جواز افطار در ماه مبارک رمضان پس از آن‌که به مکان مقصوده می‌رسد، به شرط آن‌که اقامت دایمی اتخاذ نکند، نص و دلیل شرعی وارد گردیده است. روی این ملحوظ، در قید ساختن این مدت فقها اختلاف نظر داشته و جواز دادند که پس از آن‌که به مکان مقصود می‌رسد، نماز را قصر بخواند و روزه ماه مبارک رمضان را افطار نماید. برخی فقها می‌گویند: قصر و افطار پس از رسیدن به مکان مطلوب در مدت چهار رروز جواز دارد و برخی‌شان می‌گویند: 15 روز و برخی هم می‌گویند تا زمانی‌که شخص حاجت خود را به هدفی‌که سفر نموده به انجام می‌رساند. اما چنان‌چه گفتیم، این مختص در قصر خواندن نماز و افطار در رمضان است که دلایل خاص در این دو امر وارد شده و در کتب فقه معروف است؛ اما سفر به قطع نمودن راه و بریدن مسیر یعنی جریان راه و سفر اطلاق می‌گردد.

چهارم) رسیدن به هدف و جای مقصود:

1. این مسئله جدا از مسائل دیگر است که احکام متعلق به خود را دارد و این احکام غیر از احکام متعلق به مسیر راه و جریان سفر است. زمانی‌که راه ختم می‌شود و مسافر به مکان مقصود‌‌ش رسید، مسئلۀ جدیدی پیش می‌آید که همانا احکام غیر از حکام جریان سفر است؛ برابر است که سفر طویل باشد و به محرم ضرورت باشد و یا این‌که سفر کوتاه باشد و به محرم نیاز نباشد که در پایین بیان خواهیم کرد. احکام رسیدن به مکان مقصود از احکام سفر در جریان راه فرق می‌کند. زمانی‌که زن به مکان مقصودش رسید و لازم داشت که یک روز یا دو روز آنجا بماند و شب سپری نماید، در این حالت وی تا زمانی‌که وقت نیازمندی و ضرورت‌اش ختم می‌شود، به مسکن امن، که در بر گیرندۀ حیات خاص و عام، لباس شرعی و نشست و برخواست وی را شامل می‌گردد، ضرورت دارد؛ و لو اگر سفرش به طول انجامد و یا هم کم باشد. بناءً موضوع احکام جریان راه از احکام رسیدن به مکان مقصود فرق می‌کند؛ بدون آن‌که اقامت دائمی و یا طولانی اتخاذ کند؛ بلکه این اقامت موقتاً به هدف حاجتی؛ مانند: علاج یا یک دورۀ تعلیمی یا برای خرید مواد تجارتی وغیره باشد.

2. به این ترتیب، احکام رسیدن به مکان مقصود از احکام جریان سفر در راه فرق می‌کند. این مسئله یعنی رسیدن به مکان مقصود بدون اخذ اقامت اصلی و دائمی، خواستار وجود امنیت کامل برای زن است؛ یعنی امنیت او در مسکن که زندگی می‌کند و امنیت وی در رفت و آمد که خارج از خانه دارد و این امر مقتضی واقعیت زن و سلامت زندگی آن است. در مقدمۀ دستور مادۀ 11 آمده است: «اصل در زن این است که مادر و مربی خانواده باشد؛ با این وجود، او بسان گوهری است که باید حفظ گردد.» چنانچه از شرح ماده واضح است که زن به اجازۀ ولی یا شوهرش حین خروج ضرورت دارد و هم‌چنان وی دارای حیات خاص بوده که احکام خاص را با خود دارد که زن را منع کرده از این‌که با مردان بیگانه زندگی کند؛ بلکه باید با شوهر و یا محارم شرعی‌اش زندگی کند و در حیات عامه نیز از این‌که با مردان بیگانه و غیر محارم‌اش خلوت نموده و یا هم با بیگانگان یکجای و مختلط گردد، منع شده است؛ مگر این‌که برامدنش از برای حاجتی باشد که شریعت مقرر نموده است. هم‌چنان زن دارای لباس شرعی خاص است که عبارت اند از: "جلباب، سترعورت و منع تبرج" می‌باشد.

3. تمام این‌ها مقتضی امن و امان برای زن بخاطر تحقق واقعیت او از این خاطر است که او بسان گوهری است که با در دسترس قرار گرفتن امنیت و امان حفظ گردد و این موضوع به تحقق مناط ضرورت دارد. با تتبع و تحقیق در این مسئله نظر راجح نزد من قرار ذیل است:

الف) اگر مکان و هدفی‌که برای رسیدن به آن سفر صورت پذیرفته است، پس از سفر یک شبانه روز و یا بیشتر از آن با محرم باشد و زن بخواهد که در آنجا چند روزی به هدف تکمیل کارهایش باقی بماند، آیا بون محرم در این چند روز با او حتمی و الزامی است و یا خیر؟

- در پاسخ به این پرسش، نخست باید بگوییم: اگر زن قادر به تدبیر و انجام امور خویش نباشد؛ مانند این‌که به هدف علاج مریضی سفر کرده باشد یا خورد باشد؛ برای محرم است که با وی باید تا تکمیل سفر و کارهایش در مکان مقصود باقی بماند تا آن‌که حاجتی‌که داشت و بخاطر آن سفر کرده بود، حل گردد؛ اما در صورتی‌که عاقل و بالغ بود و می‌توانست امورات خویش را تدبیر نماید، پاسخ به این موضوع قرار ذیل است:

- اگر هدف و مکان مقصود داراسلام، یعنی در ساحه و قلمرو دولت خلافت باشد، برابر است در ولایتی‌که زن زندگی می‌کند یا غیر آن، امنیت و امان به یاری الله سبحانه متحقق بوده و زمانی‌که به مکان مقصود پس از سفرش رسید، بر محرم‌اش لازم است تا مسکن امن نزد محارم اش، اگر در آنجا موجود باشند، تهیه و تدارک نماید و اگر از محارم‌اش کسی در آنجا وجود نداشت؛ اما این زن مجموعۀ از زنان نیک و مؤمنه را می‌شناخت که محرم به نیک بودن آنان اطمینان پیدا کرده و برای خانمش با یکی دو تن از این زن‌ها مکان امن تهیه نماید، یعنی زن نباید به تنهایی‌اش در یک خانه باشد و اگر در صورتی‌که از محارم زن کسی در آنجا نبوده و زنان صالحه و مؤمنه که آنان را بشناسد، نیز وجود نداشته باشد، محرم می‌تواند با کمک از ساختارهای دولت خلافت، از طریق رعایت امور مسافرین، داخل ولایات دولت به هدف در دسترس قرار دادن مسکن امن کمک گیرد. اگر دولت خلافت به زن مکان امنی را که محرم وی اطمینان پیداکند، در دسترس قرار داد، زن می‌تواند در مدت خواسته شده برای پایان دادن کارش در آنجا بماند؛ برابر است محرمی‌که وی را در سفر همراهی کرده است، باقی بماند یا بر گردد؛ درین صورت مادامی‌که به وی زندگی امن در داراسلام متحقق باشد، مشکلی نیست؛ هم‌چنان در صورت لزوم با آن ارتباط برقرار کرده شود. زمانی‌که زن خواهان برگشت شد، محرم وی جهت بازگردانیدنش برگردد؛ در صورتی‌که سفر آن یک شبانه روز و یا بیشتر از آن دوام می‌کند. اگر در صورتی‌که زن در دیار مسافرت دارای محارم و دوستان از زنان صالحه و مؤمنه نباشد و نیز محرم وی از فراهم ساختن مکان و مسکن امن از سوی دولت مطمئن نگردد، می‌تواند با خانمش باقی بماند و یا این‌که هردو برگردند.

- در صورتی‌که مکان مقصود یکی از سرزمین‌های اسلامی کنونی غیر داراسلام باشد، واقعیت و احکام آن به دوبخش تقسیم می‌شود:

اول) در صورتی‌که سفر در مربوطات از کشور خودش باشد؛ اما آن کشور و دولت، دولت وسیعی باشد که احادیث ذکر شده پیرامون سفر زن و مدت یک شبانه روز و یا بیشتر از آن بر آن تطبیق شود، در صورتی‌که به مکان مقصود رسید و محرم به وی مسکن و مکان امن نزد محارم زن اگر در آنجا حضور داشته باشند، فراهم کرد و اگر محارمی از زن در آنجا وجود نداشتند؛ اما زنان نیکوکار و امین که این زن مسافر با آن‌ها شناسایی داشته و محرم‌اش از صالح بودن آن‌ها مطمئن گردد، وجود داشتند، در این صورت محرم به وی مکان و مسکن امن با یکی دوتن از این زنان فراهم نماید؛ به این معنی که نباید به گونۀ تنهایی در خانه مسکن‌گزین شود تا این‌که بتواند در آن اقامت‌گزین شده و حاجت و نیازمندی خود را تکمیل نماید و در این مدت محرم‌اش حد اقل هفتۀ یک بار از طریق تلیفون و یا از طریق شبکه‌های اجتماعی ارتباط برقرار نماید و در صورت پیش شدن حاجت و ضرورتی برای زن، محرم وی بتواند نزد آن سفر کند و زمانی‌که خواست برگردد، محرم باید بسوی وی برگردد و با وی سفر نموده و به کشورش برگردد؛ در صورتی‌که سفر آن یک روز و شب و یا بیشتر از آن باشد.

و اگر در صورتی‌که زن دارای دوستان زنان صالحه و مؤمنه نبود، محرم می‌تواند تا ختم حاجت زن با وی باشد یا این‌که با وی برگردد.

دوم) درصورتی‌که سفر از یک سرزمین اسلامی به سرزمین اسلامی دیگری صورت می‌گیرد و هریکی از مرد و زن با این سفر در دولت‌های جداگانۀ قرار می‌گیرند، از جانب دیگر، سفر او بین این دو سرزمین یک شب و یک روز و یا بیشتر از آن را در بر می‌گیرد، در این حالت برای زن جایز است زمانی‌که به منطقۀ مورد نظر مسافرت می‌نماید، محرم‌اش با آن مسافرت نموده و یا به کشورش برگردد؛ مگر به این شرط:

- محرم برای زن مسکن امن آماده کند که زن در آن به امینت و امان؛ مانند این‌که نزد محارم‌اش است یا نزد دوستان از زنان مؤمنه و صالحه‌اش؛ به شرط این‌که در خانۀ واحد باشند و محرم یک هفته می‌تواند در آنجا انتظار بکشد؛ پس از آن‌که مسکن زن را آماده و از حفظ آن و رفت و آمد آن از خانه به هدف تأمین نیازمندی‌هایش در جریان روزهای رسمی و غیررسمی اطمینان یابد، در این صورت نیاز نمی‌بینم که بیشتر از یک هفته جهت حصول اطمینان از مسکن و محل بود باش زن، باقی بماند و با آن از طریق تلیفون و یا توسط شبکه‌های اجتماعی روزانه تماس بگیرد؛ زمانی واضح گردد که وی به حاجتی نیازمند است، به محرم واجب است که بخاطر اطمینان هرچه عاجل فوراً بسوی وی مسافرت نماید و زمانی‌که خواست برگردد، بر محرم است که باید با آن یکجا برگردد و با آن تا کشورش مسافرت نماید؛ ما دامی‌که سفرش یک شبانه روز را در برگیرد.

و اگر محرمی از محارم زن در آنجا نبود و هم‌چنان زن دوستان از زنان صالحه و قابل اعتماد در آنجا نداشت؛ پس دو راه وجود دارد: یا این‌که محرم‌اش تا زمانی‌که این زن دوستان صالحه و قابل اعتماد پیدا نماید، با او باقی بماند و پس از آن مسکن و محل بود و باش برای آن‌ها فراهم دیده و مدت یک هفته با او همراه باشد و یاهم در صورت پیدا نشدن این‌گونه دوستان قابل اعتماد برای زن، هردو برگردند.

اگر در صورتی‌که هدف و مکان مورد نظر در سرزمین‌های غیراسلامی باشد، پس باید دیده شود:

- اگردر آنجا زن دارای محارم از مردان باشد که نزد آنان و یا در جوار و نزدیکی آنان بتواند زندگی کند تا جایی‌که محرم مسافر اطمینان پیدا نماید که در آنجا حیات عام و خاص وی در امن بوده و یا این‌که وی دارای محارم زنان؛ از جمله: مادر، خواهر، عمه باشد که با آن‌ها مسکن‌گزین شود، در این حالت تنها نزدیک بودن مسکن با این‌ها کفایت نمی‌کند؛ بلکه باید با این‌ها یکجای زندگی نماید. در هردو حالت فوق محرم می‌تواند بعد از مطمئن شدن از امنیت زن دوباره به محل بود و باش خودش برگردد؛ به شرط این‌که توافق ولی و یا شوهر در این قضیه وجود داشته باشد و هم‌چنان به شرط این‌که ارتباطات شخصی یا مکاتبات حسب لزوم صورت گیرد؛ سپس زمانی‌که زن می‌خواهد برگردد، محرم باید نزدی وی برگردد تا آن‌که وی را در سفر برگشت همراهی کند؛ البته این در حالتی‌ست که سفر او از یک شبانه روز و یا بیشتر از آن دوام کند.

- اما اگر چنین مکان امن برای زن در دسترس قرار نگرفت، برای محرم واجب است تا زمانی‌که زن به کشور اصلی برمی‌گردد، با وی باشد؛ زیرا آن‌چه در امن و امان طلب می‌شود که مقتضی حیات زن بوده و حیات زن در آن مراعات می‌گردد، آن عبارت از گوهری است که باید حفظ گردد؛ این نیازمندی‌ها در سرزمین‌های غیراسلامی متحقق نمی‌شود؛ مگر این‌که محارم زن باوی باشد؛ چنانچه ذکر نمودیم.

ب) اگر هدف و مکان مقصود نزدیک بوده و پس از سفر کوتاه قابل حصول باشد، یعنی سفری باشد که به محرم وی ضرورت نباشد و زن بخواهد که در آنجا یک روز، یا دو روز و یا هم سه روز باقی بماند، جواب در چنین حالت چی باید باشد؟ آیا وی به محرم ضرورت دارد یا خیر؟ پاسخ این سوال قرار ذیل است:

_* اگر مکان مور نظر داراسلام باشد، برابر است ولایت باشد که زن در آنجا زندگی می‌کند و یا هم ولایت دیگری باشد، وی می‌تواند بدون محرم‌اش سفر نماید؛ زیرا زمان سفر کمتر از یک شبانه روز است و اگر در صورتی‌که پس از یک روز، دو روز و یا سه روز و یا هم بیشتر از آن خواستار آن شد که در آنجا باقی بماند، برای وی جایز است که نزد محارم‌‌‌اش و یا نزد زنان مومنه و صالحه که با آن‌ها تعارف و شناسایی داشته باشد، باقی بماند؛ به این معنی که در یک خانه تنها نباشد و به این شرط که قبلاً در مورد بود  و باش با این زنان موافقۀ ولی و یا شوهرش گرفته شده باشد و شوهرش به آن اطمینان پیدا کرده باشد.

- اما در صورتی‌که زن در مکانی‌که به آنجا سفر نموده است، محرمی نداشته باشد و نه هم زنان صالحه و قابل اعتمادی را بشناسد که ولی‌ و یا شوهرش در بودن با آنان موافقت کند، در این صورت برای زن واجب است که پس از اتمام یک روز سفر‌ش برگردد و یا این‌که محرمی با او همراه شود تا آن‌که به وی مسکن امن فراهم نماید؛ چنانچه در حالت سفر با محرم ذکر نمودیم.

_* اگر مکان مورد نظر در سرزمین اسلامی موقعیت داشته باشد که زن در آنجا زندگی می‌کند؛ اما از دید شرعی دارالاسلام نباشد و زمان سفر کمتر از یک شبانه روز باشد، وی می‌تواند که بدون محرم‌اش سفر نماید؛ زیرا زمان سفر کمتر از یک شبانه روز است و اگر در صورتی‌که پس از یک روز، دو روز و یا سه روز و یا هم بیشتر از آن خواستار آن شد که در آنجا باقی بماند، برای وی جایز است که نزد محارم‌‌‌اش و یا نزد زنان مومنه و صالحه که با آن‌ها تعارف و شناسایی داشته باشد، باقی بماند؛ به این معنی که در یک خانه تنها نباشد و به این شرط که قبلاً در مورد بود و باش با این زنان موافقۀ ولی و یا شوهرش گرفته شده باشد و شوهرش به آن اطمینان پیدا کرده باشد.

- اما در صورتی‌که زن در مکانی‌که به آنجا سفر نموده است، محرمی نداشته باشد و نه هم زنان صالحه وقابل اعتمادی را بشناسد که ولی‌ و یا شوهرش در بودن باآنان موافقت کند، در این صورت برای زن واجب است که پس از اتمام یک روز سفر‌ش برگردد و یا این‌که محرمی با او همراه شود تا آن‌که به وی مسکن امن فراهم نماید؛ چنانچه در حالت سفر با محرم ذکر نمودیم.

 اما اگر مکان مورد نظر در سرزمین اسلامی موقعیت داشته باشد که زن در آنجا زندگی نمی‌کند و از دید شرعی دارالاسلام هم نباشد و زمان سفر کمتر از یک شبانه روز باشد، زن می‌تواند بدون محرم‌اش سفر نماید؛ اما سفر اگر از کشورش به کشوری دیگری باشد که در آن حدود اجراء می شود، برای زن واجب است که همراه با خودش همسفری از زنان نیکوکار و قابل اعتماد را برگزیند و تعداد این زن‌ها حداقل باید یک تن باشد؛ به این‌گونه که هدف این زن هم همان چیزی باشد که زن مسافر آن هدف را دارد و یا به عبارۀ دیگر، این‌که هدف زن دومی از سفرش همراهی و ملازمت زن اولی باشد و هدف زن اولی و یا مسافر از سفر چیزی باشد که به هدف آن سفر نموده است و اگر خواست که در آنجا یک یا دو روز باقی بماند، باید شروط ذیل را رعایت نماید:

اگر این دو زن در مکانی‌که سفر نموده اند، محارم و اقارب نزدیکی داشتند، می‌توانند با آن‌ها مدت اقامت خود را سپری نمایند و اگر محارمی نداشتند، اما دوستانِ از زنان صالحه و قابل اعتماد داشتند، می‌توانند پس از اجازه و توافق اولیاء و یا شوهران‌شان و با رعایت شروطی‌که در فوق ذکر شد، با آن‌ها بود و باش اختیار نمایند. اما اگر شروط یاد شده متحقق نگردید، به این معنی که برای این دو زن محارم و زنان پاکدامن و قابل اعتماد که اولیاء و شوهران‌شان، در بود و باش با آن‌ها موافقت می‌نمودند، پیدا نگردید؛ برای زن واجب است که پس از گذشتن یک روزش دوباره به محل اصلی‌اش برگردد.

_* اگر مکان مقصود و مورد نظر در سرزمین‌های غیراسلامی، یعنی در سرزمین کفار موقعیت داشت، در این حالت واجب است که شوهر یا ولی و یا هم یکی از محارم‌اش با زن سفر نماید و این امر چنانچه در حالت سفر طویل المدت تذکر داده شد، نیاز به محرم دارد.

پنجم) و اما دلائلی‌که جهت تحقق آرامش و حفاظت زن، پس از رسیدن به هدف مطلوب بر آن اعتماد نمودیم، این همان دلائلی است که ما در ابتدای رسیدن به مکان مورد نظر ذکر نمودیم و این امر در هردو حالت یکسان است؛ برابر است که پس از سفر طولانی باشد که به محرم ضرورت است و یا این‌که پس از سفر کوتاه باشد که به محرم ضرورت نباشد و من یک بار دیگر به آن دلائل برمی‌گردم: «به این ترتیب احکامی‌که پس از رسیدن به مکان مقصود بر مسافر مرتب می‌شود، از احکام جریان سفر در راه متفاوت می‌باشد. این مسئله یعنی رسیدن به مکان مقصود بدون اخذ اقامت اصلی و دائمی، خواستار وجود امنیت کامل برای زن است، یعنی امنیت او در مسکن که زندگی می‌کند و امنیت وی در رفت و آمد که خارج از خانه دارد و این امر مقتضی واقعیت زن و سلامت زندگی آن است، در مقدمۀ دستور مادۀ 11 آمده است: «اصل در زن این است که مادر و مربی خانواده باشد؛ با این وجود او بسان گوهری است که باید حفظ گردد.

چنانچه از شرح ماده واضح است که زن به اجازۀ ولی یا شوهرش حین خروج ضرورت دارد و هم‌چنان وی دارای حیات خاص بوده که احکام خاص را با خود دارد و زن را از این منع کرده که با مردان بیگانه زندگی کند؛ بلکه باید با شوهر و یا محارم شرعی‌اش زندگی کند و در حیات عامه نیز از این‌که با مردان بیگانه و غیرمحارم‌اش، خلوت نموده و یا هم با بیگانگان یکجای و مختلط گردد؛ منع شده است؛ مگر این‌که برآمدن‌اش از برای حاجتی باشد که شریعت مقرر نموده است؛ هم چنان او دارای لباس شرعی خاص است که عبارت اند از: «جلباب، سترعورت و منع تبرج" است.»

تمام این‌ها مقتضی امن و امان برای زن بخاطر تحقق واقعیت او از این خاطر است که او بسان گوهری‌ست که با در دسترس قرار گرفتن امنیت و امان حفظ گردد و این موضوع به تحقق مناط ضرورت دارد و آنچه که من ترجیح می‌دهم، دلائلی است که در فوق بیان نمودم؛ البته با تکمیل شدن تمام شروط ذکر شده. الله از همه داناتر وحکیم‌تر است.

ششم) به نسبت حج نظر راجح این است که بودن محرم با زن واجب است؛ منبی بر دلایل ذیل:

- بخاری در صحیح خود از بن عباس رضی الله عنهما روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لاَ تُسَافِرِ المَرْأَةُ إِلَّا مَعَ ذِي مَحْرَمٍ، وَلاَ يَدْخُلُ عَلَيْهَا رَجُلٌ إِلَّا وَمَعَهَا مَحْرَمٌ»، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ فِي جَيْشِ كَذَا وَكَذَا، وَامْرَأَتِي تُرِيدُ الحَجَّ، فَقَالَ: «اخْرُجْ مَعَهَا»

ترجمه: زن مسافرت نکند؛ مگر این‌که با محرم خود باشد و هیچ مردى بر او داخل نشود، مگر این‌که با او محرم باشد. شخصی گفت: یا رسول الله! من می‌خواهم با جیش و لشکر فلانى براى جنگ بروم و زنم می‌خواهد به حج برود، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: با زن خود به حج برو! بازگرد و به همراه همسرت حج کن!

- ابن حجر در شرح خود در رابطه به حدیثی‌که قبلاً بیان گردید، در کتاب فتح الباری گفته است: حدیث باب که از طریق بن جریج از عمرو بن دینار به لفظ «لَا تَحُجَّنَّ امْرَأَةٌ إِلَّا وَمَعَهَا ذُو مَحْرَمٍ» زن حج نکند؛ مگر این‌که محرمی با او باشد، توسط دار قطنی روایت شده و ابوعوانه آن را صحیح گفته است.

این دو حدیث حج را خاص ذکر نموده و به سفر و به مدت معین از سفر قید نکرده اند؛ پس هرزنی‌‌که بسوی حج سفر می‌نماید، لازم است که محرم باید وی را در سفر‌ش و حج آن همراهی کند؛ صرف نظر از طولانی شدن سفر؛ سپس سفر به حج و نیز انتقال بین مناسک، ضرورت به اموراتی دارد که ساده و آسان نیست؛ بناءً باید که به زن در انتقال و پیشبرد امورات حج کمک کرده شود.

فقهایی نیز وجود دارند که همراهی زنان قابل اعتماد را در سفر حج جواز می‌دهند؛ مانند امام شافعی و امام مالک. برخی از فقها این را در همه "سفرهای واجبی"جواز می‌دهند؛ مانند امام مالک؛ اما نظر راجح آنست که در سفر حج باید همراه با زن محرم‌اش وجود داشته باشد؛ برابر است که مسافت سفر طویل باشد یا کوتاه. بی‌گمان الله سبحانه وتعالی دانا و حکیم است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

"پترو پروشینکو" رئیس جمهور اوکراین گفت: «وقتی روسیه کشتی‌های جنگی و نگهبانان مرزی ما را در تنگۀ "کِرچ" که دریای سیاه را به‌دریای "آزوف" وصل می‌کند، دستگیر نمود، جنگ خصمانه‌ای را با کشور ما آغاز نموده است.» وی که این سخنان را در مصاحبه‌ای با "فاکس نیوز" ایراد می‌نمود، به این حادثه اشاره نموده گفت: «آقای پوتین! این یک شوخی، حادثه و بحران نیست؛ بلکه یک تجاوز و جنگ است.» (منبع: اسپوتنیک عربی 12 دسمبر 2018م)

روسیه اعلام نموده بود که گارد ساحلی این کشور به‌تاریخ 25 نومبر 2018م سه کشتی جنگی اوکراینی را به اتهام تجاوز به آب‌های روسیه در نزدیکی تنگۀ کِرچ بین دریای سیاه و دریای آزوف در شرق جزیرۀ کریمه متوقف نموده است و بلافاصله پس از آن، امریکا خواهان تشدید تحریم‌ها علیه روسیه شد؛ ولی اروپا با آن مخالفت نمود و هنوز هم این تنش بین طرفین پا برجا است. چه کسی در پَسِ این حادثه قرار دارد؟ و چرا مجدداً اوضاع اوکراین تنش‌آلود شد؟

پاسخ:

برای وضاحت بیش‌تر پاسخ، حوادثی را که در این مورد اتفاق افتاده و اتفاق می‌افتد، به یاری الله سبحانه وتعالی بیان خواهیم نمود.

1. روسیه، امریکا و اروپا در فبروری 2014م توافق نمودند که "ویکتوریانو کویچ" رئیس جمهور سابق اوکراین، که طرف‌دار روسیه نیز بود، بر سر قدرت باقی بماند؛ مگر پس از این توافق‌نامه هرج و مرج به وجود آمد که در نهایت فعالیت‌های مسلحانه آغاز شد و یانوکویچ مجبور شد به روسیه فرار کند و برای روسیه واضح شد که غرب در پَس این حوادث قرار دارد. روسیه درک نمود که غرب وی را فریب داده و اوکراین را از دست داده است و به‌تکاپوی افتاده و "شبه جزیره کریمه" را به‌خاک خود ملحق کرد، به این توضیح که طرف‌داران خود را در شرق اوکراین "دُنباس" تشویق نمود تا استقلال مناطق خود را تحت ‌نام مناطق جمهوریت‌های "دونیسک" و "لوهانسک" اعلام نمایند که پس از آن، اروپا و امریکا تحریم‌هائی را علیه روسیه وضع نموده و این کشور را از اجلاس گروه7 اخراج نمودند.

2. پس از به وجود آمدن هرج و مرج در اوکراین، امریکا خواهان در اختیار گذاشتن سلاح برای این کشور بود که این طرح‌ با مخالفت اروپا روبرو شد؛ چون اروپا درک می‌کرد که با این‌کار تنش‌ها تشدید شده و این تشدید تنش بر اروپا نیز انعکاس خواهد یافت. فرانسه و آلمان برای یافتن راهی مسالمت‌آمیز که بتواند تنش‌ها را کاهش دهد، همراه روسیه وارد گفت‌وگو شدند تا این‌که به‌تاریخ 6 فبروری 2015م توافق‌نامۀ "مینسک" بین این سه کشور و بدون دخالت امریکا، منعقد شد.

ما در پاسخ به پرسشی به‌تاریخ 21 فبروری 2015م به این موضوع اشاره کرده و گفته بودیم: «اروپا به‌ویژه فرانسه و آلمان نگران این بودند که موقف‌گیری شدید امریکا در قبال روسیه، تنش نظامی بین روسیه و اوکراین را افزایش داده و اروپا به‌خاطر این‌که دامنۀ جنگ و یا شبه جنگ به اروپا وسعت نیابد، مجبور شود تا همراه اوکراین علیه روسیه وارد جنگ شود. این همه در حالی بود که این جنگ، هیچ‌گونه تأثیری در بر امریکا نداشت و این موضوع، تأثیر به‌سزایی در این‌ داشت که اروپا روی‌کرد متفاوتی از امریکا راجع به اوکراین اتخاذ کند. اروپا در نهایت تصمیم گرفت تا برای یافتن راه‌حل سیاسی، همراه رئیس جمهور روسیه به‌تماس شده و با این اقدام، جلو هرگونه بالا گرفتن تنش بین روسیه و اروپا را بگیرد و چنین هم شد. این موضوع را رهبران اروپا "فرانسه و آلمان" به‌بحث گرفته و بدون در نظر داشت طرح امریکا، به‌تاریخ 6 فبروری 2018م به‌توافق رسیدند و به‌تاریخ 8 فبروری 2018م "میرکل" برای ابلاغ و نه اجازه گرفتن از "اوباما"، به واشنگتن رفت... پُرواضح بود که اروپا از دیرباز، برای اولین بار و بدون چراغ سبز امریکا،‌ این تصمیم را گرفت. این توافق‌نامه جمعه مؤرخ 6 فبروری 2015م توسط سه رهبر "ولادمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه، "انگلامیرکل" صدر اعظم آلمان و "فرانسو اولاند" رئیس جمهور فرانسه و طرفین منازعه "رئیس جمهور اوکراین و شورشیان"،  امضاء شد.»

3. امریکا از توافق‌نامۀ فوق هیچ خوشش نیامد؛ ولی به‌خاطر این‌که بتواند بعداً آن‌را به‌‌شکست مواجه کند، ظاهراً آن‌را تأیید کرد. ما در همان پاسخ به‌پرسش تاریخی فوق گفته بودیم: «اوباما و کابینه‌اش به‌شدت تحت تأثیر این موقف فرانسه و آلمان قرار گرفتند و این موضوع، در اجلاس "مونیخ" باعث مشاجرۀ لفظی بین "کیری" و میرکل گردید؛ مخصوصاً در مورد اظهارات امریکا که خواهان به‌اختیار قرار دادن سلاح برای اوکراین بود؛ در حالی‌که اروپا با این طرح، مخالفت می‌کرد.» هم‌چنان گفته بودیم: «هرچند که "پروشینکو" رئیس جمهور اوکراین به اروپا نزدیک است؛ اما امریکا نیز در این کشور یک‌تعداد از مهره‌ها را در اختیار دارد و  انتظار می‌رود، چوب لای چرخ این توافق‌نامه قرار دهد... امریکا با تمام گزینه‌های فوق یا توسط یکی از آن‌ها، اوضاع اوکراین را تنش‌آلود خواهد کرد.

- در اختیار قرار دادن سلاح‌های پیش‌رفته به اوکراین؛

- گفتگوها برای ملحق کردن اوکراین به پیمان ناتو؛

- یا تحریک مهره‌هایش در اوکراین.

پس از تلاش‌های فوق، اجرای توافق‌نامۀ مینسک منجر به ناکامی خواهد شد؛ چون هرکدام از سه مورد فوق الذکر، روسیه را تحریک نموده و در ناکام کردن توافق‌نامۀ فوق، تأثیرگذار خواهد بود.» این اتفاق می‌افتد؛ یعنی امریکا برای ناکام کردن این توافق‌نامه و پیچیده کردن اوضاع تلاش می‌کند. ...»

4. حوادث اخیر در ضمن چارچوب فوق اتفاق افتاده است؛ زیرا روسیه سه کشتی جنگی اوکراینی را همراه ملوانان‌اش متوقف کرد و واضح است که اوکراین آن را در اقدامی تحریک‌آمیز انجام داد که بدون نشان دادن چراغ سبز امریکا، اوکراین جرئت این کار را به‌خود نمی‌داد. خبرگزاری "تاس" روسیه به‌‌تاریخ 25 نومبر 2018م نوشت: «سه کشتی جنگی اوکراینی به‌شکل غیرقانونی، وارد آب‌های روسیه شدند و مانورهای خطرناکی را انجام ‌دادند.»

پس از حادثۀ مذکور، اوکراین از غرب خواست تا مداخله کند. پترو پروشینکو رئیس جمهور اوکراین در مصاحبه‌ای که به‌تاریخ 29 نومبر 2018م همراه روزنامۀ بیلد آلمانی داشت، گفت: «آلمان یکی از هم‌پیمانان نزدیک ما است و امیدواریم که سایر کشورهای عضو ناتو نیز برای کمک به اوکراین و تضمین امنیت آن، آمادۀ ارسال کشتی‌های خویش به دریای آزوف باشند... پوتین می‌خواهد که دریای آزوف را اشغال کند و تنها لسانی‌که می‌تواند آن‌را متوجه کند، وحدت غرب است. آلمان باید از خود بپرسد که اگر پوتین را متوقف نکنیم، پس از این، دست به چه اقدامی خواهد زد؟... این سیاست خصمانۀ پوتین برای ما قابل پذیرش نیست. ابتداء شبه جزیره کریمه، سپس شرق اوکراین و حال هم دریای آزوف را می‌خواهد. پوتین خواهان اعادۀ امپراتوری قدیم روسیه است؛ شبه جزیرۀ کریمه، دُنباس و تمام کشور را می‌خواهد.» وی اضافه نمود: «میرکل توسط گفت‌وگوهای سال 2015م در مینسک، کشور ما را نجات داد و امیدواریم تا یک‌بار دیگر، همراه سایر هم‌پیمانان، حمایت این کشور را با خود داشته باشیم.» مگر آلمان گزینۀ نظامی را رد کرد. صدر اعظم آلمان به‌صراحت گفت: «برای این رویاروئی‌ها، راه‌حلی نظامی وجود ندارد.» (منبع:د ب آ 29 نومبر 2918م)

هم‌چنان میرکل از پروشینکو خواست تا خویشتن‌داری خود را حفظ کرده و اوضاع را آرام نگهدارد و متعهد شد ‌که واقعیت‌های روی میز را بررسی کرده تا ببیند چه می‌توان کرد، و نیز تعهد سپرد که این موضوع را همراه پوتین در ارجنتاین به بحث و بررسی بگیرد؛ وی افزایش تحریم‌ها علیه روسیه را رد کرد.

"هایکو ماس" وزیر خارجۀ آلمان پس از نشست خود همراه "پاولو کلیمکین" همتای اوکراینی‌اش در اجلاس وزرای خارجۀ اروپا در ایتالیا به‌تاریخ 6 دسمبر 2018م گفت: «تا زمانی‌که تلاش‌ها برای کاهش تنش بین روسیه و اوکراین مستمر است، برلین انتظار ندارد که اروپا به‌خاطر درگیری روسیه با اوکراین، تحریم‌هائی را علیه روسیه اعمال کند.» وی اضافه نمود: «در حال حاضر من معتقدم که درست نخواهد بود سخن از تحریم‌های جدید علیه روسیه به‌میان آید، چون تمام تلاش‌ها برای کاهش تنش ادامه دارد و هرگز پیش‌نهادی از طرف آلمان برای وضع تحریم‌های جدید علیه روسیه مطرح نشده است... انتظار ندارم که در پارلمان اروپا راجع به اِعمال تحریم‌های جدید علیه روسیه، وحدت نظر وجود داشته باشد.» (منبع: رویترز 7 دسمبر 2018م)

آلمان و یک‌تعداد زیاد کشورهای اروپائی، وسعت خطر و عواقب وضع تحریم‌های جدید علیه روسیه را می‌دانند. به‌همین دلیل، خواهان راه‌حل نظامی و تشدید تحریم‌ها نیستند؛ چون راه‌حل نظامی و تشدید تحریم‌ها، به مثابۀ شمشیر دولبه برای روسیه و اروپا خواهد بود.

5. از موقف امریکا دانسته می‌شود که طرف‌دار تنش و تشدید تحریم‌ها است؛ زیرا دیداری را که قرار بود در حاشیۀ اجلاس گروه 20 در ارجنتاین همرای پوتین، همتای روسی خود به‌تاریخ 30 نومبر 2018م داشته باشد، لغو کرده و علت آن‌را عدم رضائیت کابینه‌اش بر توقیف کشتی‌های اوکراینی دانست. ترامپ قبل از دیدارش همراه "شینزوآبه" نخست‌وزیر جاپان در "بونیس آیرِس" پایتخت ارجنتاین راجع به توقیف کشتی‌های اوکراینی توسط روسیه برای روزنامه‌نگاران تصریح نموده گفت: «در آن‌چه اتفاق افتاده ما را شگفت زده نکرده و از آن راضی هم نیستیم و هیچ‌کس از آن راضی نیست.» (منبع: آرتی آنلاین 30 نومبر 2018م)

"کورت ولکر" نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور اوکراین به‌تاریخ 27 نومبر 2018م تصریح نموده گفت: «رهبری روسیه تلاش می‌کند تا توسط سیاست "تک محوری" بر این بنادر، از جمله بندر "ماریوپل" تسلط خود را تحکیم بخشد؛ چون کسی امکانات رسیدن به آن‌جا را ندارد... تلاش‌های "سلطه جویانۀ" روسیه باعث نگرانی زیاد شده است و باید روسیه به توافق‌نامۀ سال 2003م که راجع به کشتی‌رانی در دریای آزوف است، پای‌بند باشد... من معتقد نیستم که روسیه مجدداً به اوکراین حملۀ زمینی نماید و اگر این اتفاق صورت گیرد، باعث تعجب من خواهد شد» (منبع: صفحه عربی، 28 نومبر 2018م)

توافق‌نامه‌ای‌که ذکر شد، بر این تأکید دارد که دریای آزوف و تنگۀ کِرچ، آب‌های داخلی روسیه و اوکراین اند. رادیو هالوس امریکا به‌تاریخ 6 دسمبر 2018م گزارش داد: «کورت ولکر نمایندۀ ویژۀ امریکا در خلال دو هفتۀ آینده از اوکراین دیدن خواهد کرد و از روسیه مطالبه خواهد نمود که ملوان‌های دستگیر شده را آزاد کند و تأکید نمود که روسیه باید در منطقۀ تنگۀ کِرچ و دریای آزوف، بر اساس توافق‌نامۀ خاص و دوجانبه‌ای‌که در سال 2003م منعقد شده است، عمل کند.»

چنان‌چه اظهارات فوق وضاحت دارد، امریکا به‌سرعت وارد عمل نشده و عجله‌ای ندارد نمایندۀ متخصص‌اش در بارۀ مسائل اوکراین، اعلام می‌کند که پس از دو هفتۀ دیگر، از اوکراین دیدن خواهد نمود! این یعنی به راه‌حل توجهی ندارد و می‌خواهد که اوضاع تنش‌آلود باقی بماند؛ زیرا هدف، تنش و ادامۀ تنش است و نه راه‌حل.

6. قابل ذکر است که امریکا با در اختیار گذاشتن سلاح و مهمات، اردوی اوکراین را تجهیز نموده و آن‌را آموزش‌های نظامی داده است؛ زیرا کورت ولکر نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور اوکراین به‌تاریخ 29 نومبر 2018م در مصاحبه‌ای با سایت رسمی "دویچه‌وله" آلمانی گفت: «کی‌یف و واشنگتن در بخش دفاعی با هم‌دیگر هم‌کاری طبیعی دارند و امریکا به‌شکل منظم، به‌هدف ارتقاء توانائی‌های نوین نظامی و دفاعی، نیروهای کشور اوکراین را کمک می‌کند.» در این‌جا یکی از مسئولان امریکائی اعتراف می‌کند که کشورش اوکراین را با سلاح تجهیز نموده است. صفحۀ انترنتی "روسیا الیوم" به‌‌تاریخ 9 جون 2018م نوشت: «امریکا 4 فروند هواپیما را به میدان هوائی "لفوف" واقع در غرب اوکراین، برای سوخت‌گیری بمب‌افگن‌های استراتیژیک فرستاد و بر حسب اظهارات واشنگتن، این کار در چارچوب هم‌کاری با شرکای ناتو برای تضمین امنیت شرق اروپا صورت گرفته است، همرای این هواپیماها 150 ت، تعمیرکاران هواپیما بوده اند.»

 از دفتر مطبوعاتی نیروهای هوائی امریکا در اروپا و افریقا نقل شده که هدف از این گام، دست‌یابی بیش‌تر امنیت امریکا در شرق اروپا و هم‌کاری بیش‌تر نظامی بین اعضای ناتو و شرکای آن می‌باشد.

صفحۀ "روسیا الیوم" اضافه نمود: «هم‌کاری بین امریکا و اوکراین از زمان انقلاب علیه حکومت اوکراین در سال 2014م، افزایش یافته است. اوکراین وسایل زرهی، هواپیماهای بدون سرنشین، رادارها، مسلسل‌های ثقیل دوربُرد، سیستم‌‎های ضد تانگ و تجهیزاتی را، مشروط بر این‌که به "دُنباس" استفاده نکند، از امریکا تسلیم شده است.» بنابر این، واضح می‌گردد که امریکا با به اختیار گذاشتن سلاح به اوکراین، تلاش می‌کند تا اوضاع را تنش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آلود کرده و تشویق‌اش می‌کند تا روسیه را تحریک کند تا این‌که روسیه مجبور شود عکس‌العمل نشان دهد و باقی ماندن اوضاع تنش‌آلود، چیزی است که امریکا می‌خواهد تا این‌که از موضوع شبه جزیره کریمه و اوکراین، بر اساس منافع خود استفاده کند.

آن‌چه را در پاسخ به پرسشی‌که به‌‌تاریخ 22 مارچ 2014م پس از الحاق شبه جزیرۀ کریمه به روسیه گفته بودیم، بازگو می‌کنیم: «...در زمانی‌که شرایط جهانی و منطقوی برای منافع غرب و روسیه در تغییر است، اوکراین هم‌چنان همانند بمب قابل انفجار باقی خواهد ماند و تمام طرف‌های درگیر، چشم طمع به اوکراین خواهند دوخت و تلاش خواهند کرد تا مطابق شرایط وقت جهانی، بر این کشور مسلط گردند... اوکراین در عین زمان که دروازۀ اروپاست حیثیت لگن خاصرۀ روسیه را نیز دارد. ...»

7. امریکا به‌طوری پنهان از اوکراین برای تحریک نمودن روسیه استفاده می‌کند و این کشور را انگیزه می‌دهد تا اقدامی برای بازپس گرفتن شبه جزیره کریمه کرده و سلطۀ خود را در قسمت‌های شرقی‌که تحت تسلط روسیه است، گسترش دهد؛ از حقوق خویش در دریای آزوف و تنگۀ کِرچ که تنگۀ بسیار مهم و استراتیژیک برای هردو کشور به‌حساب می‌آید؛ چون تنها عبورگاه دریای آزوف در شمال به دریای سیاه در جنوب است، دفاع کند. امریکا به اوکراین سلاح داده است و این خلاف توافق‌نامۀ مینسک است.

به این ترتیب امریکا تلاش می‌کند تا با ایجاد تنش، این توافق‌نامۀ اروپا و روسیه را نابود کند؛ این در حالی است که اروپا تلاش می‌کند تا اوضاع را آرام نگهدارد؛ چون در غیر این‌صورت، پیامدهای نامطلوبی برایش خواهد داشت. بدین ملحوظ، اروپا تلاش دارد تا همراه روسیه از درِ تفاهم وارد شود؛ در عین زمان می‌کوشد تا خود را از زیر سلطۀ امریکا نجات دهد. به همین دلیل، صداهای تشکیل اردوی مستقل در اروپا که بتواند این قاره را از تهدیدهای امریکا و روسیه در امان نگهدارد، بلند شده است و خشم امریکا به‌خاطر این موضوع، واضح است؛ چنان‌چه در نشست "ماکرون" رئیس جمهور فرانسه همرای همتای امریکائی‌اش "ترامپ" به‌تاریخ 9 نومبر 2018م، مشهود بود و نیز جنگ تجارتی را علیه اروپا اعلام نمود و علناً برای فروپاشی اروپا تلاش می‌کند و هم‌چنان لفاظی و احساس انزجار بین اروپائیان و امریکائیان در اجلاس‌های "ناتو" و کشورهای گروه7 در سال جاری و سال قبل محسوس بود. اروپائیان نیز تلاش می‌کنند تا در بعضی از قضایا مثلاً اوکراین، امریکا را به چالش بکشند. تمام موارد فوق امریکا را وا می‌دارد تا اوضاع را در مرزهای اروپا به‌خصوص اوکراین، تنش‌آلود کند.

8. روسیه در مورد اوکراین که برای این کشور مسئله‌ای سرنوشت‌ساز است، نه تنها در حالت بحرانی قرار دارد، بلکه در بُن‌بست مانده است؛ چون اگر از دستش دهد، در مقابل غرب رسوا شده و حتی پایتخت‌اش، مسکو، نیز تهدید خواهد شد؛ به‌خصوص این‌که اروپای شرقی که حیثیت دِژ استراتیژیک دفاعی را برای روسیه داشت، از دست داد.

غرب به‌خصوص امریکا، بارها روسیه را فریب داده است؛ از جمله این‌که با دیکتۀ غرب، سقوط "دیوار برلین" را قبول نموده و آلمان شرقی را به آلمان غربی تسلیم نمود؛ از پولند با پذیرفتن استقلال‌اش، چشم‌پوشی نمود و نیز استقلال سایر کشورهای اروپای شرقی را پذیرفت. این‌بار مجدداً روسیه را فریب داد؛ چون پس از این‌که همراه روسیه در سال 2014م بر بقای مزدورش "یانوکویچ" توافق کرد، اوکراینی‌های سمت غرب این کشور را انگیزه داد تا وی‌را از تخت قدرت به‌زیر کشند. در سوریه نیز روسیه را فریب داد؛ چون امریکا روسیه را جلو انداخت تا به‌حساب امریکا در سوریه بجنگد. روسیه خیال کرد امریکا در الحاق شبه جزیرۀ کریمه به‌خاک‌اش و تسلط در شرق اوکراین بدون این‌که تأییدی آن کشور را در تسلط بر این مناطق بگیرد، ساکت خواهد ماند و اگر روسیۀ بی‌خرد نمی‌بود در سوریه حمله نمی‌کرد، امریکا را می‌گذاشت که در جنگ این کشور غوطه‌ور گردیده و معلق بماند؛ مانند این‌که در افغانستان چنین شد.

9. خلاصه:

الف) از قرائن بر می‌آید و بعید هم نیست که امریکا بدون هماهنگی با روسیه، در پَس تحریک کشتی‌های اوکراینی به‌طرف دریای آزوف باشد و هدف‌اش از این کار، پُرتنش کردن فضاء به‌منظور بهره‌گیری از آن، برای منافع خود در برابر سه قدرت روسیه، اروپا و اوکراین باشد. بناءً امریکا نمی‌خواهد که مشکل حل شود و می‌خواهد که فضاء به‌شکل مستمر تنش‌آلود بماند.

ب) مادامی‌که کشورهای سرمایه‌داری سیکولر بر جهان حکومت کنند، جهان هم‌چنان در نمایشی خبیث از توطئه‌ها، جرایم وحشیانه و گسترش انواع ظلم باقی خواهد ماند. مفاهیم استعمار در این کشورها پابرجا بوده و هرجا برود، آن‌را با خود می‌برد.

ج) تنها مبدأ اسلام است که جهان را از شرارت‌های این کشورها و قوانین وضعی‌شان نجات می‌دهد؛ چون اسلام از طرف خالق انسان نازل شده و تنها خالق است که خیر مخلوقات‌اش را می‌داند.

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

[ملک: 14]‏

ترجمه: ‏مگر كسی‌كه(مردمان را) می‌آفريند(حال و وضع ايشان را) نمی‌داند و حال اين‌كه او دقيق و باريك‌بين بس آگاهی است‌؟!‏

اسلام آن حقی است که اقامۀ عدالت نموده و خیر را پخش و نشر خواهد نمود.

﴿...فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ...

[يونس:  32]

ترجمه: آيا سوای حق جز گمراهی است‌؟

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ

[ق: 31]

ترجمه: به راستی در این(سرگذشت پیشینیان) بیدارباش و اندرز بزگی است برای آن کسی‌که دل(آگاه) داشته باشد یا با حضور قلب گوش فرا دارد.

7 ربیع الآخر 1440هـ.ق

14 دسمبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

شماری از دولت‌های جهان، به ویژه روسیه، چین و اتحادیۀ اروپا سعی دارند در دادوستدهای بین‌المللی خویش واحد پولی دیگری را جایگزین دالر نمایند، در حدی‌که برای تعامل با واحد پولی داخلی میان برخی‌دولت‌ها توافق نامه‌هایی نیز به امضاء رسیده‌، مانند توافق روسیه با هند به تاریخ 31 اکتوبر 2018م برای فروش موشک‌های اس400 با واحد پولی روسیه و توافق آن با ترکیه یک ماه قبل مبنی بر استفاده از واحد‌های پولی دو کشور برای پرداخت بهای معاملات مشابه موشکی که در جریان نشست سران کشورهای ترک زبان صورت گرفت. چین نیز اعلان نمود که پول نفت وارداتی را از ایران با "بترویوان" پرداخت خواهد نمود. هم‌چنین بانک مرکزی چین نیز توافق‌نامه‌ی دوجانبه‌ای را با همتای جاپانی‌اش به امضاء رسانید که بر اساس آن قرار شد 200 میلیارد یوان(29 ملیارد دالر) را با 3.4 تریلیون ین جاپان(31 میلیارد دالر) تبادله نماید. پرسش این است که آیا با این حساب "شمارش معکوس" پایان سلطۀ دالر بر اقتصاد جهانی آغاز گردیده؟

پاسخ:

برای بهتر واضح شدن پاسخ، نخست  به جایگاه واقعی دالر در اقتصاد جهانی می‌پردازیم:

اول: دالر برای نخستین بار در سال 1944م و از طریق توافق‌نامۀ "بریتون ووتز" شروع به برجسته شدن نمود، چنان‌چه امریکا به دلیل پیروزی‌اش در جنگ جهانی و بدون خسارت، دالر را در آن نشست بالای جهانیان اعمال نمود. به این ترتیب نظام مالی جدیدی وضع گردید که بر اساس آن ده دولت بزرگ صنعتی جهان موافقت نمودند دالر را پشتیبان اصلی واحد پولی خویش پذیرفته و برای واحد پولی داخلی خویش قیمت مشخصی در برابر دالر تعیین نمایند. امریکا نیز در مقابل پذیرفت که طلا را پشتوانه‌ی دالر امریکایی برگزیده و بهای آن را در برابر هر اونس طلا 35 دالر تعیین نمود. پس از آن تمام بانک‌های مرکزی بیگانه دالر را بر اساس قیمت ثابت دالر وابسته به طلا تبادله می‌نمودند. ذخایر طلای جهان در آن زمان طوری تخمین زده شد که دو سوم آن در امریکا و یک سوم باقی مانده در سایر دولت‌های جهان وجود دارد. اما تداوم ضعف بودجۀ پرداختی امریکا به دلیل تأثیرگذاری هزینه‌های خارجی منجر به این شد که میزان ذخایر طلای امریکا کاهش پیدا کند، چنان‌چه در میان سال‌های 1961 و 1970م به حدود پنج میلیارد دالر رسید. اینجا بود که نیکسون رئیس جمهور وقت امریکا در سال 1971م برای محافظت از ذخایر طلای امریکا تصمیم گرفت تبادلۀ دالر را در برابر طلا متوقف نماید و اعلان کند که دیگر طلا پشتوانۀ دالر نمی‌باشد.

پس از آن ادارۀ نیکسون با تغییرات مالی جدید از طریق یک سلسله توافقاتی با حکومت شاهی عربستان سعودی تعامل نمود که در میان سال‌های 1972 الی 1974م صورت گرفت و به این ترتیب بود که پدیدۀ پترودالر به وجود آمد و دولت‌های بیگانه را یک قدم به جانب پذیرش استفاده از دالر پیش‌تر برد، زیرا این دولت‌ها به پترول نیاز داشتند و پترول بر اساس توافقات صورت گرفته با عربستان سعودی به صفت بزرگ‌ترین تولیدکننۀه نفت در جهان، باید با دالر خرید و فروش می‌شد.

حکومت شاهی عربستان سعودی توافق دیگری نیز با امریکا داشت که بر اساس آن میلیاردها دالر امریکا را که از طریق فروش نفت به دست آورده بود، مجدداً به امریکا بر می‌گرداند و آن عبارت بود از توافقنامۀ خرید سلاح از شرکت‌های سلاح‌سازی امریکا، ساختارهای زیر بنایی و خرید اوراق قرضۀ خزانۀ امریکا، طوری‌که با فرارسیدن سال 1977م تقریباً 20درصد مجموع اوراق قرضۀ خزانۀ امریکا در خارج در اختیار سعودی بود. اگر به علاوۀ پترول، طلا را نیز که با دالر خرید و فروش می‌گردید، در نظر بگیریم، متوجه می‌شویم که چرا دولت‌های جهان حریص شدند، میزان بیشتری دالر را در اختیار داشته باشند، در حدی‌که فیصدی ذخایر نقدی دالر در بانک‌های مرکزی جهانی تا سال 2000 به 71درصد رسید، هرچند پس از این سال تا 62درصد کاهش داشت، هم‌چنین 40درصد قرضه‌های جهانی با دالر صادر می‌گردد.

دوم: در حال حاضر دالر امریکا بالای معاملات جهانی تسلط دارد و این وضعیت باعث به وجود آمدن بازار بزرگ مصنوعی برای دالر شده و همین مسأله است که دالر امریکایی را از هر واحد پولی داخلی دیگری برتر قرار داده است. در حقیقت دالر تبدیل به شرط میزان بی‌شماری از معاملات در سراسر جهان شده که روزانه به بیشتر از 5.4 تریلیون دالر می‌رسد، بدون این‌که هیچ‌گونه ارتباطی با تولیدات و یا خدمات امریکائی داشته باشد. نکتۀ قابل توجهی‌ست که دالر 84.9درصد از مجموع معاملات پولی روزانه بیگانه را تشکیل می‌دهد و این در حالی است که معاملات تجارتی خود امریکا کمتر از نیم این میزان را تشکیل می‌دهد. دلیل‌اش این است که دولت‌های دیگری غیر از امریکا امور تجاری‌شان را با دالر انجام می‌دهند. دلیل قدرت برتر اقتصادی دالر این است که امریکا تبدیل به قدرتی شده که توان مجازات اقتصادی و پولی دولت‌های زیر نظر‌ش را دارد، بلکه حتی می‌تواند سایر دولت‌ها را نیز وادار نماید تا دست از تجارت با دولت مورد نظر بر دارند.

امریکا این قدرت را از طریق سیستم TFIWS یعنی "مخابرات بی‌سیم و باسیم جهانی میان بانک‌ها) به دست آورده، سیستمی‌که پرداخت‌ها را بر اساس دالر تنظیم می‌‌کند و از آن جایی‌که دالر یگانه واحدپولی ذخایر جهانی است، سیستم TFIWS کار سیستم جهانی دالر را آسان می‌کند و تمام دولت‌ها در سراسر جهان معاملات خویش را بر اساس آن انجام می‌دهند و این باعث می‌شود تمام معاملات دو جانبه با استناد به دالر صورت گیرد. به طور مثال: روسیه و چین بدون استفاده از سیستم TFIWS و استناد به دالر نمی‌توانند هیچ نوع کالا و خدماتی را با پول‌های داخلی خود‌شان انجام دهند و امریکا می‌تواند با استفاده از این سیستم، تحریم‌های اقتصادی سختی را علیه آنان اعمال کند. امریکا در میان سال‌های 2014 و 2015م بسیاری از بانک‌های روسیه را به دلیل تنش آلود شدن روابط دو کشور از سیستم TFIWS منع نمود. در نومبر 2018م امریکا با استفاده از سیستم TFIWS علیه ایران تحریم‌های قاطعی را اعمال نمود و بسیاری از شرکت‌های اروپائی به دلیل ترس از امریکا معاملات خویش را ایران را برهم زده و به آن وفا نکردند.

دلیل تمام این مسائل، چنان که قبلاً گفته شد، این است که دالر یگانه واحدپولی ذخایر جهانی می‌باشد، چنان‌چه «سهم دالر در ذخایر 146 بانک مرکزی در سراسر جهان با پایان سال گذشته به 64درصد از مجموع ذخایر پولی این بانک‌ها رسید. یورو با کسب 20درصد از این مجموع جایگاه دوم را از آن خود نمود و این در حالی است که ین جاپان و جنیه استرلینی از 5درصد فراتر نرفت؛ اما یوان چین در ذخایر بانک‌های یادشده از 108 میلیارد دالر امریکایی بیشتر نبود و اصلاً قابل یادآوری نیست که در مقایسه با ذخایر دالر در این بانک‌ها فقط 1درصد می‌باشد.» (منبع: www.alquds.co.uk19 اکتوبر 2018م)

سوم: دولت‌های قدرتمند و دارای وزنۀ جهان در واکنش به این واقعیت "تسلط دالر" برای کاستن از تأثیر دالر، دو راه را پیش گرفتند: یکی راهی بود که اروپا نخست در سال 1999م پیش گرفت و در نتیجه آن یورو در سال 2002م رسماً به رقابت دالر پرداخت. این راهی بود که دولت‌های اروپائی به دلیل اقتصاد قوی و اعتمادی‌که به توانایی‌شان برای رقابت کردن داشتند، پیش گرفتند. راه دوم، راهی بود که روسیه و چین پیش گرفتند، اما با تأخیر، زیرا توان رقابت با دالر را در آن زمان "زمان شروع رقابت یورو با دالر" نداشتند تا این که بحران اقتصادی سال 2008م از راه رسید و این دولت‌ها نگران این شدند که مبادا این بحران ذخایر دالری آنان با کاهش ارزش دالر، کم‌بها شود. به همین دلیل بود که برای جلوگیری از تسلط دالر با دولت‌های قدرتمند اروپا همراه شدند. سپس همزمان با تبدیل شدن چین به عنوان یکی از غول‌های اقتصادی جهانی، این تلاش‌های بین‌المللی برای کاستن از قدرت و تأثیر دالر اندک اندک مؤثریت‌اش را ظاهر نمود.

به این ترتیب، بحران اقتصادی سال 2008م به مثابۀ زنگ خطری برای دولت‌ها بود تا در مورد دالر عمیق‌تر فکر کنند، زیرا دیده بودند که این بحران بالای دالر تأثیر گذاشته بود. اما قدامات تحریک‌آمیز ترامپ و تحریم‌هایش دست پیش گرفت؛ سیاست جدید امریکا که توسط ادارۀ حکومت ترامپ به پیش برده می‌شود، قبل از رویکرد سایر دولت‌های بزرگ برای کاستن از تسلط دالر امریکایی بر جهان، دست به کار شد و اقدامات پیش گیرانه‌ای را روی دست گرفت. سیاست ترامپ در قالب شعار "اول امریکا" ظاهر گردید، هرچند تمام اداره‌های امریکا بدون شک در راستای منافع امریکا عمل می‌نمود، اما ادارۀ حکومت ترامپ بیشتر روی عدم اعتراف به منافع سایر دولت‌ها متمرکز گردید، چنان‌چه ترامپ از اروپا خواست در بدل حمایت امریکا از آن باید پول بپردازد، هشدارهای آتشینی را در خصوص افروختن جنگ تجاری با چین به زبان آورد و از جاپان و کوریایی جنوبی خواست در ازای حمایت آنان در برابر موشک‌های کوریایی شمالی پول بپردازند.

زمانی‌که ترامپ تحریم‌های ایران را وضع می‌نمود، طوری این تحریم‌ها را طراحی کرد که هر فردی را که برای خریداری نفت ایران از دالر استفاده می‌کند، شامل آن شود و از آن جایی‌که چین در حال حاضر بزرگ‌ترین وارد کنندۀ نفت در سطح جهان می‌باشد. این اقدام ترامپ چین را تحریک نمود تا برای جلوگیری از استفاده از دالر دست به کار شود، به ویژه با توجه به جنگ تجاری که با امریکا دارد. بناءً در ماه مارچ 2018م بود که بازار بورس شانگهای را برای معاملات به تأخیر افتاده راه‌اندازی نمود و نخستین معامله تأخیری و باز آن برای سرمایه‌گذاران بیرونی بود و کالای این معامله همان نفت تأخیری بود که بالای یوان چین استناد داشت تا به این ترتیب در برابر معاملات برنت و ITW  که مستند به دالر بوده و در حال حاضر به صفت معیار اصلی به کار برده می‌شود، رقابت نماید.

به این ترتیب، بالا گرفتن بحران اقتصادی امریکا در سال 2008م و پیامدهای آن بالای اقتصاد بسیاری از دولت‌ها و تحمل خسارت‌های فراوان از این بحران و سپس اقدامات جانب‌دارانۀ ترامپ و جنگ تجارتی، سیاست‌های اقتصادی و پولی را ‌که وی روی دست گرفته، تمام این موارد باعث شده طرف‌های مختلفی برای پایان دادن به تسلط دالر قدعلم کنند.

چهارم: به این ترتیب، دلایل فوق برخی از کشورها، به ویژه کشورهای مستقل قدرتمند را تحریک نمود، بلکه حتی در برخی موارد دولت‌هایی را تحریک نمود که در محور امریکا می‌چرخند، هرچند تأثیرگذاری اصلی و مؤثر تنها از جانب کشورهای مستقل صورت می‌گیرد، زیرا تأثیرگذاری کشورهایی‌که در محور امریکا قرار دارند، مقطعی بوده و به یک هدف خاص صورت می‌گیرد و خیلی زود متوقف می‌شود، زیرا چنین کشورهایی تا زمانی‌که در محور امریکا در گردش باشند، نمی‌توانند با امریکا به گونۀ فعال مخالفت داشته باشند. اینک فعالیت این کشورها را بررسی می‌نماییم:

1- فعالیت‌های کشورهای مستقل:

الف) روسیه: میدویدوف رئیس جمهور روسیه در سال 2009م پیشنهاد "واحد پول جدید جهانی" را در گردهمایی گروه هشت در لندن مطرح نمود تا به عنوان واحدپولی برای ذخایر جهانی جایگزین دالر گردد. کشورهای چین، روسیه، هند، ترکیه و چند کشور دیگر دولیت کنندۀ نفت در این اواخر موافقت کرده اند که معاملات تجارتی و سرمایه‌گذاری‌شان را با واحد پولی خود‌شان انجام دهند؛ اما با وجود آن هم، هنوز طلا و نفت خام با دالر دادوستد می‌شود. دلیل این‌که روسیه بارها اعلان نمود دالر را با سایرپول‌های ملی تبادله نموده و پول نفت روسیه را با سایر واحدهای پولی دریافت می‌کند و نه دالر، این است که امریکا بعد از جنگ روسیه در اوکراین و‌اشغال شبه‌جزیرۀ کریمیه و شرق اوکراین در سال 2015م، تحریم‌هایی را بالای روسیه اعمال نمود؛ هم چنین دلیل دیگرش واکنش نشان دادن به تحقیقاتی است که در خصوص مداخلۀ روسیه در انتخابات سال 2016م امریکا جریان دارد.

پس از آن امریکا تحریم‌هایش را از سال 2015م افزایش داد و کانگریس امریکا این تحریم‌ها را به تدریج وسعت بخشید و از "قانون رویارویی با دشمنان امریکا از طریق اعمال تحریم‌ها" استفاده نمود؛ قانونی‌که در ماه اگست سال 2017م منتشر شد و به این ترتیب تحریم‌های شدیدتری را بالای روسیه اعمال نمود. این‌ها موقف‌گیری‌های بسیار قوی علیه روسیه به شمار می‌رفت و منجر به قطع رابطۀ بانک‌های بزرگ روسیه با دالر شد و در نتیجۀ آن قیمت ربل واحد پولی روسیه تا 18درصد در برابر دالر کاهش داشت. این اتفاقات در حالی می‌افتد که روسیه در 58درصد از قرضه‌هایش از دالر استفاده می‌کند، یعنی تقریباً نیمی از قرضه‌هایش را با دالر دریافت می‌کند. بنابر این، روسیه در تنگنایی قرار گرفت که آن را وادار نمود استفاده از دالر را کاهش داده و خود را از وابسته‌گی مالی و اقتصادی و نقدی به دالر آزاد سازد.

چنان‌چه پوتین در اظهارات‌اش در شورای دوما گفت: «در حالی‌که تجارت نفت در بازار بورس با دالر صورت می‌گیرد، ما باید سعی کنیم سیادت اقتصادی مان را استحکام بخشیم و طبیعی است که ما در مورد چگونگی رهائی از این واقعیت تحمیلی فکر می‌کنیم.» او در ادامه افزود: «ما در جریان چند دهۀ گذشته ساده‌لوحانه عمل می‌کردیم، امیدواریم به توافقات و اساسات اعلان شدۀ تجارت و اقتصاد جهانی پایبندی صورت گیرد. در حال حاضر ما شاهد نقض بسیاری از قوانین سازمان تجارت جهانی می‌باشیم و محدودیت‌های دیگری را شاهدیم که بر اساس ملاحظات سیاسی اعمال می‌شود و نام آن را تحریم‌ها می‌گذارند.» (منبع: دنیا الوطن 9 می 2018م) سپس روسیه به تدریج شروع به کاستن از اوراق قرضۀ خزانۀ امریکا در نزد خود نمود، آن‌چه که در سال 2008م با 223 میلیارد دالر به اوج خود رسیده بود، حتی در اواخر سال گذشته به نزدیک به صد میلیارد رسید. در پی اعمال تحریم‌های امریکا بالای روسیه، این کشور بسیاری از اوراق قرضه خویش را در جریان ماه‌های اپریل و می 2018م به فروش رسانید و در حال حاضر فقط 14.5 میلیارد دالر از این اوراق قرضه را در اختیار دارد.

اما با وجود این همه، بازهم روسیه نمی‌تواند ربل را جایگزین دالر نماید، زیرا اعتماد ضعیفی‌که به ربل وجود دارد، باعث می‌شود روسیه نتواند کشورهای قدرتمند را به جانب خود بکشاند. دلیل آن بر می‌گردد به این که بسیاری از دولت‌های جهان تمایلی به خرید ربل ندارند، زیرا بهای آن در بازارهای جهانی به پیمانۀ گسترده‌ای در حال نوسان است و در کل جهان به ربل روسیه به صفت واحد پولی ذخایر جهانی اعتماد نمی‌کنند. به این ترتیب می‌توان گفت بیشترین کاری را که روسیه می‌تواند انجام دهد، این است که بالای برخی دولت‌ها فشار آورد تا در بدل مواد سوختی‌که از روسیه خریداری می‌کنند، ربل بپردازند؛ اما به هیچ‌وجه امکان ندارد واحد پولی روسیه جایگزین دالر گردد.

دیمتری بیسکوف سخنگوی پوتین در گفتگویی با روزنامۀ فایننشل تایمز گفت: «شمار زیادی از دولت‌های جهان، نه فقط در شرق، بلکه هم‌چنین در اروپا به این می‌اندیشند که چگونه می‌توانند از وابسته‌گی‌شان به دالر امریکایی بکاهند. زمانی خواهد رسید که این دولت‌ها ناگهان متوجه چند واقعیت خواهند شد: 1- این کار ممکن است. 2- این کار باید صورت گیرد. 3- اگر زودتر دست به کار شوید، می‌توانید خود را نجات دهید.» وی افزود: «لغو دالر تا جایی ممکن است، اما این مسئله ربطی به ارادۀ خروج از منطقۀ دالر ندارد، بلکه به این ربط دارد که بدیل دالر چه خواهد بود: یورو؟ یوان؟ یا بیتکوین؟» کوریت شینکو معاون سابق رئیس بانک مرکزی روسیه نیز در اظهاراتی گفت: «هریک از این گزینه‌ها، هزینه‌های خاص خود را خواهد داشت، ما باید هزینه‌های باقی ماندن با دالر و هزینه‌های ایجاد موقف‌گیری جدید را سبک و سنگین نماییم.» (منبع: Financial Times 3 اکتوبر 2018م) تمام این اظهارات بیانگر این است که مسئولین روسی خود‌شان نیز مطمئن نیستند که ربل توان جایگزین شدن دالر به عنوان واحدپولی جهان را دارد یا خیر.

ب) چین: چین قطعاً امکان این را دارد که واحد پولی‌اش "یوان" را رقیب قوی جهانی دالر قرار دهد، اما مشکل این است که افق سیاسی جهانی آن تنگ است و این روی افق اقتصادی جهانی آن نیز از نظر رقابت و کشمکش با امریکا تأثیر می‌گذارد و به همین دلیل است که چین با وجود حجم عظیم اقتصادی‌‌که دارد تا کنون نتوانسته واحد پولی‌اش را در معاملات جهانی و بازارهای مالی جهان تحمیل نماید و پیوسته به دالر متکی می‌باشد و مقدار بسیار زیادی از دالر را جمع نموده؛ مقداری‌که در جریان سال‌های اخیر به 3 تا 4 تریلیون دالر تخمین زده می‌شود. هرچند چین سعی نموده خود را از مؤسسات مالی امریکا دور کند، چنان‌چه گروه اقتصادی "برکس" را با روسیه، هند، برازیل و سپس جنوب افریقا تشکیل داد و مجموع میزان اقتصادی گروه برکس به حدود 15 تریلیون دالر می‌رسد که معادل 20درصد حجم اقتصادی جهان را تشکیل می‌دهد که 74 تریلیون دالر است. هم‌چنین درجولای 2015م یک بانک توسعه‌ای را برای تمویل پروژه‌ها و قرضه‌های این گروه در‌شانگهای و با سرمایۀ 50 میلیارد دالری تأسیس نمود که در این اواخر به 100 میلیارد دالر رسید. هدف از تأسیس این بانک این بود که به عنوان بدیل بانک جهانی عمل کند، اما با وجود آن هم چین نتوانست خود را از دالر بی‌نیاز کند.

زمانی‌که ترامپ تحریم‌هایش را بالای ایران اعمال نمود و این تحریم‌ها را شامل هرکسی نمود که بخواهد از دالر برای خرید نفت ایران استفاده نماید و در عین حال چین در حال حاضر بزرگ‌ترین واردکنندۀ نفت در جهان به شمار می‌رود، بناءً این اقدام ترامپ، چین را تحریک نمود تا گام‌هایی را برای توقف استفاده از دالر روی دست گیرد، به خصوص با توجه به این که در جنگ تجارتی با امریکا قرار دارد. به همین دلیل بود که در ماه مارچ 2018م نخستین بازار بورس معاملات تأخیری و باز‌اش باری سرمایه‌گذاران بیرونی را "بازار بورس شانگهای" راه‌اندازی نمود. این کار، یعنی خرید نفت تأخیری، "یوان" را پشتیبانی نمود تا معاملات معاملات برنت و WTI که توسط دالر پشتیبانی می‌شوند و به عنوان معیارهای کنونی استفاده می‌شوند، رقابت نماید. بناءً تمام این اقدامات می‌تواند دالر را متزلزل کند.

اما آنچه مانع عملکرد جدی چین برای کنار زدن دالر یا متزلزل نمودن آن به گونۀ فعال می‌شود، این است که چین به شدت وابسته به اقتصاد و دالر امریکاست. چنان‌چه میزان تجارت میان امریکا و چین بی‌نهایت عظیم است و سالانه به 500 میلیارد دالر می‌رسد و چین در حال حاضر 1170 میلیارد دالر در اوراق قرضۀ خزانۀ امریکا دارد. (منبع: سایت روزنامۀ مالی چین موسوم به Saixin 20 سپتمبر 2018م)

 البته در سال 2013م این شمار به 1300 میلیارد دالر می‌رسید که اینک کاهش را نشان می‌دهد و چین با این مبلغ، بزرگ‌ترین دولت در سطح جهان است که این مقدار از این اوراق قرضه را در اختیار دارد و ذخایر دالر چین به 3 الی 4 تریلیون می‌رسد. به علاوۀ این که بر اساس آماری‌که سازمان تجار جهانی ارائه داده، چین در جریان سال 2016م به قیمت 2.1 تریلیون دالر به جهان کالا صادر نمود و به قیمت 1.6 تریلیون واردات داشت که نشان می‌دهد چین بعد از امریکا نخستین غول تجارت جهانی می‌باشد.

به این ترتیب دیده می‌شود حجم عظیم تجاری با دالر به علاوۀ اوراق قرضۀ خزینه‌اش باعث شده چین برای مختل نمودن موقف جهانی دالر یک قدم پیش گذارد و یک قدم پس. بدون شک موفقیت امریکا در قناعت دادن چین برای تجارت جهانی با دالر باعث شده چین به عدم تزلزل موقف دالر اهمیت دهد، زیرا چین می‌داند که بزرگ‌ترین ضرر از متزلزل شدن دالر متوجه وی خواهد بود و همین مسئله است که چین را انگیزه می‌دهد نقش‌اش را در این روند بسیار کند و با احتیاط بازی کند تا ذخایر دالر و اوراق قرضه‌اش به خطر نیفتد. حتی اگر چین و روسیه در تجارت میان خویش به صورت کامل از دالر دست بر دارند، بازهم مشکل حل نخواهد شد، زیرا میزان تجارت میان این دو دولت سالانه به 120 میلیارد دالر می‌رسد. (منبع:Arabic China  23 سپتمبر 2018م) و این مبلغ در مقایسه با تجارت جهانی که به بیشتر از 20 تریلیون دالر می‌رسد، مبلغ محدودی به شمار می‌رود. با این حساب؛ چین در تلاش برای کاستن از تسلط جهانی دالر نسبت به روسیه کم جرئت‌تر و محتاط‌تر می‌باشد.

به نظر می‌رسد چین به ضررهای تعامل با دالر پی برده، چه از لحاظ حجم ذخایری دالر و یا از لحاظ اوراق قرضۀ خزانۀ امریکا و به همین دلیل است که نسبت به تمام دولت‌های جهان به خریداری طلا روی آورده، در حدی‌که ذخایر طلایش در سال 2008 به 600 تن می‌رسید؛ در حالی‌که اینک در سال 2018م به 1842 تن می‌رسد و این بیانگر کاهش شدید ذخایر دالر چین است که در سال 2014م با 4 تریلیون دالر به اوج خود رسیده بود. (منبع: سایت Trading Economics)

برای معلومات بیشتر باید گفت که چین تنها در سال 2015م بیشتر از 700 تن طلا خریداری نمود. اما در مورد اوراق قرضۀ خزینۀ امریکا باید گفت که چین پس از بحران اقتصادی سال 2008م شروع به فروش آن نمود و دو سال پس از آن بحران بود که میزان امتلاک چین از آن اوراق قرضه رو به سقوط گذاشت، اما هشدارهای امریکا مبنی بر مختل نمودن تجارت چین، که در آن زمان روی غیرصحی بودن اسباب بازی‌های وارداتی از چین به امریکا متمرکز شده بود، باعث شد چین مجدداً به افزایش میزان آن اوراق قرضه بپردازد تا این که در سال 2013م به اوج خود رسید؛ اما با هشدارهای تجارتی‌که از ادارۀ ترامپ متوجه چین گردید، چین مجدداً شروع به فروش آن نمود و داشته‌هایش از این اوراق قرضه را به گونۀ تدریجی کاهش داد. سپس با احتیاط شروع به جستجوی راه مناسب برای کاستن از نقش دالر در تجارت خود نمود و توافقنامه‌هایی را با روسیه، جاپان و سایر دولت‌ها برای استفاده از واحد پولی‌های داخلی برای تجارت امضاء نمود. هم‌چنین بازار بورس شانگهای را نیز برای تجارت نفت بر اساس یوان با پشتیبانی طلا راه‌اندازی نمود، بازاری‌که در شش ماه نخست فعالیت‌اش درصد تجارت نفت جهانی را به خود اختصاص داد. در عین حال چین در حقوق طراحی ویژه «یوان به دالر امریکایی می‌پیوندد و یورو، ین جاپان و جنیه استرلین در سبد واحد حقوق طراحی ویژه، صندوق یوان چین را به سبد واحدهای پولیی علاوه می‌کند که حقوق طراحی ویژه یا "RDS" از تاریخ 1 اکتوبر 2016م از آن تشکیل می‌گردد.» (منبع: https://www.imf.org30 سپتمبر2016م)

با وجود همه، حجم خزینۀ دالر، اوراق قرضه و... چین مؤثریت این کشور را در کنار زدن دالر کم می‌کند، زیرا "یوان" چین فقط 1.7درصد از پرداخت‌های جهانی را؛ در حالی‌که دالر امریکا 40درصد آن را تشکیل می‌دهد.

ج) اتحادیۀ اروپا: یورو در سال 1999م ظاهر گردید و تعامل بانکی با آن آغاز گردید و در سال 2002م به عنوان بدیل واحدهای پولی داخلی شماری از دولت‌های اتحادیۀ اروپا شروع به فعالیت نمود. یورو شروع به رقابت با دالر نمود، زیرا دولت‌هایی با اقتصاد نیرومند در پس آن قرار داشت، مانند آلمان، فرانسه و دولت‌های صنعتی و ثروتمند دیگری نیزبه آنان پیوستند و به این ترتیب یورو تبدیل به یک واحد پولی قوی در سطح جهان شد که در پس آن قدرتی مشترک قرار دارد که می‌تواند تأثیر سیاسی جهانی داشته، با امریکا رقابت نماید و ظرفیت ساختن اردوی قوی و مستقلی را نیز دارد که در حال حاضر در پی تشکیل آن می‌باشد. یورو به عنوان ذخیرۀ پولی به نسبت 20 تا 23درصد وارد بانک‌های مرکزی گردید، اما یکی از عوامل اساسی که مانع تسلط یورو بالای اقتصاد جهانی می‌‌شود، ضعف نفوذ سیاسی، نظامی و اقتصادی اروپا در برابر امریکاست. اتحادیۀ اروپا خود هنوز در حالت دفاع از وجود‌ش به سر می‌برد، زیرا تهدیدهای نه چندان کم اهمیت دارد؛ بلکه وجود آن را به خطر می‌اندازد، که خروج انگلیس از این اتحادیه، اعتماد به آن را متزلزل نموده و رشد جریان‌های متعصب در دولت‌های عضو را که خواستار جدائی از اتحادیه می‌باشند، این اعتماد را بیشتر متزلزل می‌کند. به علاوۀ این‌که تصامیم سیاسی واحدی در اتحادیه وجود ندارد؛ اگر تمام این عوامل را کنار هم قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که واحدپولی آن "یورو" و اعتماد به آن را سخت تحت تأثیر قرار می‌دهد.

2- دولت‌هایی‌که در محور امریکا می‌چرخد و با روسیه، چین و اروپا نیز توافق دارند؛ ترکیه، ایران، هند و جاپان:

- عبدالناصر همتی رئیس بانک مرکزی ایران در گردهمایی با نمایندگان روسیه و ترکیه، مسئلۀ تجارت با استفاده از واحدهای پولی داخلی به عوض دالر، مورد بحث و بررسی قرار گرفت. (منبع: روزنامه تهران تایمز 9 سپتمبر 2018م)

- آناضول، آژانس خبری ترکیه با انتشار خبری گفت: «ترکیه، روسیه و ایران توافق نمودند که در مبادلات تجارتی میان خود به جای دالر امریکا از واحدهای پولی داخلی خود استفاده نمایند.» آژانس خبری فوق، که توسط دولت ترکیه اداره می‌شود، به نقل از عبدالناصر همتی رئیس بانک مرکزی ایران خبر داد که وی در سخنانی در تهران گفت: «معاملات تجارتی به زودی با استفاده از نرخ ارز ویژه صورت خواهد گرفت.» (منبع: https://wsahvalne/ar.com  9 سپتمبر 2018م)

- در اکتوبر 2018م چین و جاپان بر سر یک قرارداد مبادلۀ ارز 30 میلیارد دالری با هم به توافق رسیدند و این بزرگ‌ترین مبادله‌ای‌ست که جاپان تاکنون انجام داده است.

- یوری پرویسوف معاون نخست وزیر روسیه به تاریخ 31 اکتوبر 2018م در اظهاراتی گفت: «معاهدۀ صدور منظومۀ موشک‌های "اس400" به هند با استفاده از "روبل"، واحد پولی روسیه صورت خواهد گرفت.» (منبع: أ ش أ 31 اکتوبر 2018م)

- دولت‌هایی را که چین و روسیه سعی دارند به جانب سیاست تعامل با واحدهای پولی داخلی بکشانند، هنوز در محور امریکا می‌چرخند و یا کلاً مزدور آن می‌باشند، یعنی از نظر سیاسی به امریکا وابسته می‌باشند و خیلی زود با امریکا همراه خواهند شد و به هیچ‌وجه در مسئلۀ کنار گذاشتن دالر و یا قرار ندادن آن به عنوان ذخیرۀ نقدی خویش جدی و قاطع نمی‌باشند، زیرا تصمیم به استقلال اقتصادی باید هم سطح با استقلال سیاسی باشد، مانند چین و روسیه که از هردو لحاظ مستقل می‌باشند. این‌که ترکیه بحث تعامل با واحدپولی داخلی را با روسیه و چین پذیرفت، دلیل‌اش این بود که امریکا آن را در یک وضعیت غیرمترقبه‌ای قرار داده بود که با سپری شدن آن اوضاع به حالت اصلی خود برمی‌گشت؛ چنان‌چه از زمانی‌که ترامپ رئیس جمهور امریکا تحریم‌هایی را بالای فولاد ترکیه اعمال نمود و از زمانی‌که امریکا واحدپولی ترکیه را زیر هجوم خویش قرار داد، اردوغان شروع به انتقاد از دالر و استفاده از آن در بازارهای محلی نمود.

مجموع قرضه‌های ترکیه که از 400 میلیارد دالر فراتر می‌رود، باید با دالر پرداخت گردد و این بدان معنی است، هر باری‌که بهای واحدپولی ترکیه در برابر دالر کاهش پیدا کند، پرداخت قرضه‌های ترکیه مقدار بیشتر و بیشتر لیره را می‌طلبد و این باعث بالارفتن قیمت‌ها و فشار روی مردم خواهد شد و اردوغان وادار خواهد شد طبق معمول به سخنرانی معصومانه‌ای بپردازد.

و اما در مورد اظهارات اردوغان در ششمین نشست شورای ترک در مرکز فرهنگی "روخ اوردو" در قرغزستان به تاریخ سوم سپتمبر، آنجا که گفت: «پیشنهاد می‌کنیم به عوض دالر امریکا با واحدپولی خاص خودمان تجارت کنیم»، باید گفت که این اظهارات عاری از هرگونه واقعیت است و بسیار زیاد بعید است که به یک واقعیت عملی تبدیل شود، زیرا ترکیه به گونۀ اساسی با اتحادیۀ اروپا تجارت می‌کند، اما بازهم این تجارت را با دالر انجام می‌دهد، با دالر قرض می‌گیرد و بیش‌ترین میزان ذخایر پولی‌اش از واحدهای پولی بیگانه را با دالر محاسبه می‌کند. به علاوه، نفت و گاز طبیعی و مواد خام وارداتی ترکیه همه با دالر محاسبه می‌گردد. زمانی‌که ترکیه کشیش امریکایی را آزاد نمود و امریکا پس از آن تحریم‌های اعمال شده را علیه ترکیه رفع کرد، دیدیم که اوضاع در ترکیه به حالت عادی برگشت و دیگر آن حماسه‌ای‌که پیش از رفع تحریم‌ها مبنی بر اولویت دادن به تعامل با واحدهای پولی داخلی وجود داشت، دیگر از سر زبان‌ها افتاد. در مورد دولت‌هایی‌که در آسیایی‌میانه به زبان ترکیه صحبت می‌کند، باید گفت که این دولت‌ها دنباله‌رو سیاست روسیه می‌باشند و حتی اگر تجارت ترکیه با این دولت‌ها با واحدهای پولی داخلی صورت گیرد، بازهم تأثیر چندانی بالای تجارت جهانی نخواهد گذاشت، زیرا اقتصاد دولت‌های آسیای‌میانه، اقتصاد فرعی و حاشیه‌ای به شمار می‌رود.

اما ایران به دلیل تحریم‌های اقتصادی سختی‌که امریکا در جریان سال‌های دراز و بعد از بیرون کردن آن از سیستم بانکی امریکا بالایش اعمال نموده، اجازه‌ ندارد با دالر‌معامله نماید. اما پس از آن‌که تحریم‌ها در سال 2015م رفع گردید، ایران نفت‌اش را با دالر می‌فروخت و معاملات بزرگی را با شرکت‌های بین‌المللی، به شمول شرکت‌های اروپائی‌مانند ایرباس و توتال فرانسه، امضاء نمود که فقط با دالر صورت می‌گرفت، انگار هیچ اتفاقی قبلاً نیفتاده بود. بنابر این، تحریم‌ها و برطرف نمودن آن‌ها به گونۀ مقطعی بالای اقدامات ایران تأثیرگذار است و از آن جایی‌که این امریکاست که ایران را وارد سیستم تعامل با دالر SWIFT می‌کند و یا از آن بیرون‌اش می‌راند، بناءً زمانی‌که اظهارات خصمانۀ امریکا علیه ایران شدت گرفته و دروازۀ آن را در برابر دالر می‌بندد، ایران در واکنش سروصداهایی مبنی بر استفاده از غیر دالر را بالا می‌کند.

در مورد هند باید گفت: این کشور سال‌هاست که از روسیه سلاح وارد می‌کند و امریکا از آن ممانعت نکرده، زیرا امریکا به هند امتیاز‌های ویژه می‌دهد تا از آن به عنوان نیروی قابل توجه در برابر نفوذ رو به افزایش چین در منطقه استفاده نماید و هند این موضوع را می‌داند و به همین دلیل است که انتظار نمی‌رود هند تلاش کند جای دالر را، به عنوان پول جهانی، به ربل و یا یوان بدهد.

در خصوص جاپان نیز باید گفت که روابط آن با امریکا نیاز به توضیح ندارد و معاملات‌اش با روسیه به هیچ‌وجه به معنی مخالف بودن با دالر و یا پذیرفتن ربل به عنوان بدیل دالر نیست.

خلاصه این‌که: دولت‌هایی‌که می‌توانند در کنارزدن دالر تأثیر فعال داشته باشند، همانا روسیه، چین و اتحادیۀ اروپاست، اما چنان‌که توضیح داده شد، هریک از این دولت‌ها با چالش‌هایی مواجه استند که روند چنین تحرکی را از جانب آنان تقاضا می‌کند، اما در صورتی‌که بتوانند این چالش‌ها را برکنار کنند، می‌توانند دالر را از جایگاهی‌که ‌دارد، کنار بزنند. اگر امریکا در این زمینه سعی و تلاش کافی به خرج ندهد، به زودی و ناگهان با دالرضعیف مواجه خواهد شد و آنگاه است که تمام سرمایۀ دالری‌اش در معرض طوفان شدید قرار خواهد گرفت، زیرا امریکا از حجم عظیم قرض رنج می‌برد، چنان چه مجلۀ WashingtonExaminer   امریکائی به تاریخ 1 اکتوبر 2018م در مقاله‌ای نوشت: «بنا به گفتۀ یک سایت انترنتی حکومتی، که قرضه‌ها را تعقیب می‌کند، قرض‌های حکومتی امریکا در جریان سال مالی‌ گذشته که به تاریخ 30 ایلول 2018م پایان یافت، به بیشتر از 1.2 تریلیون دالر رسید و قرضه‌های ملی امریکا در پایان سال مالی 2017م به "20.25" تریلیون دالر رسیده بود و این مبلغ در آخر سال مالی 2018م به "20.52" تریلیون رسید.

شکی نیست که‌قرضه‌های امریکا در جریان ده‌ها سال گذشته این کشور را به تنگنای اقتصادی رسانیده و با فرارسیدن بحران اقتصادی سال 2008م، این قرضه‌ها از 8 تریلیون به سقف 21 تریلیون رسید و در حال حاضر تنگنای اقتصادی امریکا درحال تنگ‌تر شدن است و "بولتون" این روند را برای امنیت ملی امریکا خطرناک تلقی نموده گفت که نیاز به راه‌حل‌فوری دارد، یعنی آیندۀ نزدیک و متوسط و نه درازمدت.

کار امریکا در حال حاضر به جایی رسیده که در فرصت باقی مانده‌اش برای سنجش تدبیری مناسب تنها یک راه دارد و آن هم "چاپ دالر بیشتر" و چاپ دالر بیشتر که بتواند نیازهای دولت را برطرف کند، چه رسد به پرداخت قرضه‌ها، منجر به سقوط دالر و یا به گفتۀ وزیر خزانه‌داری امریکا "دالر ضعیف" خواهد شد. از جانب دیگر، دولت‌هایی‌که با دالر تجارت می‌کنند و ذخایر مالی‌شان با دالر است و در اوراق قرضۀ خزانۀ امریکا سهم دارند، به هراندازه که دالر ضعیف شود، این دولت‌ها نیز به همان اندازه حجم سرمایه‌های‌شان را از دست می‌دهند و این یعنی ضربۀ نیرومند به این دولت‌ها است!

در هر حال؛ واقعیت فعلی طوری است که این دولت‌ها نمی‌توانند غیر از دالر به هیچ واحدپولی دیگری اعتماد کنند، اما می‌توان گفت که تلاش‌های روسیه و چین برای تعامل بر اساس واحدهای پولی داخلی و بستن معاملاتی با دولت‌های دیگر بر اساس پول‌های داخلی در شکستن تسلط دالر تأثیرگذار خواهد بود، البته در صورتی‌که این کارهای با قوت تمام و بدون تأخیری ادامه داشته باشد و می‌دانیم که نقش اروپا در کنار چین تأثیر بزرگی دارد. روی آوردن به خریداری طلا این روند را استحکام بیشتر می‌بخشد، اما در صورتی‌که طلا به عنوان کالایی برای به دست آوردن دالر در بانک‌های مرکزی و در هنگام نیاز دولت‌ها و یا به عنوان ذخیره‌ای برای پشتیبانی از پول کاغذی دادوستد گردد، در حل مشکل سهم نخواهد داشت. بدون شک این مشکل حل نخواهد شد؛ مگر آن که طلا و نقره به عنوان پول رایج به کار گرفته شود و هرگاه پول‌های کاغذی چاپ گردد، باید به میزان طلا و نقره موجود باشد و نه این‌که طلا و نقره تنها یک کالایی در بانک‌ها باشند که از آن برای استفاده از آن‌چه که پول سخت نامیده می‌شود، کار گرفته شود و بس. یعنی بانک مرکزی هردولت باید واحدپولی‌اش را بر اساس طلا و نقره منتشر نماید و روی پول‌های کاغذی، قیمت معادل آن با طلا یا نقره درج گردد و دارندۀ آن بتوانند در هر زمانی‌که بخواهد به بانک مراجعه نموده و معادل آن را از طلا یا نقره به دست آورد، یعنی از پول کاغذی به صفت معاون طلا و نقره استفاده شود؛ به این ترتیب، سلطه و قدرت واقعی از طلا و نقره باشد.

به این ترتیب، هیچ دولتی نمی‌تواند سرمایه‌های دیگران را به غارت برده و یا از تلاش‌های آنان سوء استفاده نموده و با استفاده از ابزار جنگی خویش، جنگ‌های خصمانه را توسط کاغذهای بی‌ارزش خویش علیه دیگران راه‌اندازی نماید.

با بررسی واقعیت کنونی متوجه می‌شویم که در حال حاضر هیچ دولت و قدرتی توان چنین کاری را ندارد، بجز دولت خلافت که چاره‌ای جز تعامل با طلا و نقره را ندارد، زیرا این یک حکم شرعی  است که الله سبحانه وتعالی دستور آن را صادر نموده و رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را در دولت خویش عملاً به کار گرفته و خلفای راشدین پس از وی و سایر خلفایی‌که بعد از آنان آمدند تا سقوط دولت خلافت در سال 1342هـ.ق موافق با سال 1924م، بر اساس آن تعامل نمودند و پس از آن بود که رهبری باطل آغاز گردید.

در حال حاضر ایدیولوژی سرمایه‌داری بر جهان حاکمیت می‌کند؛ ایدیولوژیی‌که حاملین آن هیچ دغدغه‌ای بجز به غارت بردن و خوردن مال مردم به باطل و جمع نمودن دارایی‌های بی‌شمار و شمارش کردن آن و این حاکمیت ظالمانه‌ای انسانی است، ندارند؛ ایدیولوژیی‌که پیامدهای تطبیق آن بالای بشر را همه روزه شاهدیم؛ بحران‌های اقتصادی ویرانگر و بازی با سرنوشت و زندگی مردم و به غارت بردن سرمایه‌های‌شان و هدر دادن دارایی‌های آنان با پول‌های کاغذی بی‌ارزشی‌که در ذات خود هیچ اهمیتی ندارند. بناءً این ایدیولوژی باطل باید نابود گردد و زمینه برای رهبری ایدیولوژی اسلام که همان ایدیولوژی حق و عدالت است، فراهم گردد؛ حق و عدالتی‌که تنها در سایۀ این دولت تأمین خواهد گردید. الله سبحانه وتعالی وعدۀ تحقق این ایدیولوژی را در قالب دولت اسلامی به بنده‌گان مؤمن و عاملین و صالحین‌اش داده و می‌فرماید:

﴿وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾

[روم: 6]

ترجمه: وعده الله(سبحانه وتعالی) است؛‏ الله(سبحانه وتعالی) وعده‏‌اش را خلاف نمی‌كند؛ ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.

باید دانست تا زمانی‌که جهانیان شریعت الهی را در زندگی خویش داور قرار ندهند، همواره در چنین بدبختی‌های اقتصادی و مالی باقی خواهند ماند. او تعالی می‌فرماید:

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً﴾

[طه: 124]

ترجمه: و هركس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت زندگى تنگ و سختى خواهد داشت!

12 ربیع الاول 1440هـ.ق

26 نومبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

1. طلال فوزی: الله سبحانه وتعالی امیرمان را کمک، حفظ و نصرت دهد تا دین الله سبحانه وتعالی را نصرت دهد. شیخ بزرگوار! می‌خواهم، واضح سازید که آیا برای زنان جائز است بخش‌های از بدن خود را نزد مردان اقارب غیرمحرم؛ مانند پسران کاکا، پسران خاله و برادران شوهر در زندگی خصوصی آشکار نمایند؟ و آیا زنان می‏تواند با پوشیدنِ پتلون و بلوز در مقابل آن‌ها ظاهر شوند؟

2. بلوغک مرامی: آیا پوشیدن و استفاده از کلاه‏گیس یعنی موی مصنوعی در نهی حدیثِ «الواصله والمستوصله» شامل می‌باشد؟

3. موسی زا: برادر بزرگوار و دانشمندم! اشتباهی‌که در جوامع ما است، پوشیدن جلباب بالای پتلون تا زانو آیا این واقعیت جائز است یا نه؟

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته

پرسش‏های‌تان باهم نزدیک اند؛ از این‌رو پاسخ‏ها را یک جای ارایه می‏دارم:

1. زن باید در حیاتِ خاص با شوهر و محارم خود زندگی نماید. هم‌چنان برای برقراری صلۀرحم و اظهار همدردی در روزهای عید وغیره حالات، زنان می‌توانند در مقابل اقارب غیرمحرم؛ مانند: پسر خاله، پسر کاکا و پسر عمه، که به خانه‏ها وارد می‌شوند، ظاهر شوند؛ اما در این حالت باید ستر عورت را مراعات نموده، تبرج ننمایند. هم‌چنان، پوشیدن پتلون تبرج محسوب می‌گردد و جائز نیست که زنان به بهانۀ تبریکی روزهای عید، در مقابل اقارب غیرمحرم، با پوشیدن پتلون ظاهر شوند.

2. هرگاه زنان در حیات عامه از خانه خارج می‌شوند، باید لباس شرعی را بر تن کنند که در آن امور و شرایط سه‌گانه متحقق گردد: ستر عورت، عدم تبرج و پوشیدن جلباب و روسری بالای لباس.

3. جلباب نوعی لباس فراگیر است که تمام لباس‏های داخلی را از بالای سر تا پا می پوشاند. در این مورد الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾

[احزاب: 59]

ترجمه: ای پیامبر(گرامی) به زنان،  دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادرهای خویش را بر خود فرو افکنند.

یعنی هنگام خروج، بالای لباس‌های خود لباسی را مانند روپوش لباس‌ها و یا مانند جامه‏اى كه به دور ران‌ها پيچانیده می‌شود، آویزان کنند که از بالا تا پایان را بپوشاند. ازین جهت، در جلباب شرط است که آویزان و فراخ باشد و از بالا تا پایان را بپوشاند؛ چون درین آیت "مِن" برای تعیض نیامده؛ بلکه برای بیان آمده است؛ یعنی تا جلباب پاها را بپوشاند. هرگاه پاها توسط جوراب و کفش پوشانیده شده باشد، با آن‌هم "آویزان و فراخ بودن" که مقضی آیت است، تحقق نمی‌گردد؛ چون هدف از "یُدنین" آنست که جلباب تا پاها آویزان بوده و پاها را بپوشاند و درک شود که این خانم لباس مخصوص اجتماع را پوشیده است تا متقضی قول الله سبحانه وتعالی "یدنین" تحقق گردد.

 بر آنچه گذشت، بر آمدن زنان در حیات عامه با پوشیندن پتلون همراه با تکه‌های آویزان تا زانو که به پاها نمی رسد، با وجودی‌که پاها با جوراب پوشانیده شده باشد، معنی شرعی جلباب را متحقق نمی‌سازد و جائز نیست که زن مسلمان در حیات عامه بدون پوشیدن جلباب؛ یعنی لباسی‌که لباس‌های داخلی وی را پوشانیده و از فرق سر تا پاها آویزان باشد و هرگاه زنی جلباب  در دست‏رس نداشته باشد یا در خانه بماند و یا از همسایه‌اش به عاریت(قرض و امانت) بگیرد، بدلیل این‌که مسلم در صحیح خود از ام عطیه روایت می‌کند که گفت:

«أَمَرَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنْ نُخْرِجَهُنَّ فِي الْفِطْرِ وَالْأَضْحَى، الْعَوَاتِقَ وَالْحُيَّضَ، وَذَوَاتِ الْخُدُورِ، فَأَمَّا الْحُيَّضُ فَيَعْتَزِلْنَ الصَّلَاةَ، وَيَشْهَدْنَ الْخَيْرَ، وَدَعْوَةَ الْمُسْلِمِينَ، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ إِحْدَانَا لَا يَكُونُ لَهَا جِلْبَابٌ، قَالَ: «لِتُلْبِسْهَا أُخْتُهَا مِنْ جِلْبَابِهَا»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم به ما امر داد که در روزهای عیدین زنان آزاد، حائض و دختران نوبالغ را از خلوتگاه‌های‌شان بیرون بیاوریم، اما زنان حائضه از نماز خواندن اجتناب کرده؛ ولی در امور خیر و دعاء مسلمان اشتراک می‌نمودند. گفتم: یا رسول الله! هرگاه یکی از ما جلباب نداشته باشد، چی باید بکند؟ فرمود: خواهرِ(مسلمانش) چادرش را به او بدهد.

پوشیدن کلاه‏گيس(موی مصنوعی) در حکم تبرج بوده و برای زنان درست نیست که با کلاه‏گيس در حیات عامه بیرون برایند؛ مگر این‌که بالای آن روسری انداخته و اثری از آن در انظار عامه باقی نگذارند؛ هم‌چنان جائز نیست که در داخل خانه در مقابل اقارب غیرمحرم خود با کلاه‌گیس ظاهر شوند؛ زیرا این عمل تبرج محسوب می‌گردد، چنانچه در فوق ذکر گردید.

اما پوشیدن کلاه‏گيس در نهی حدیث "واصله و مستوصله" داخل نمی‌باشد؛ زیرا واصله آنست که موی طبیعی خود را با موی دیگران شکلی پیوند دهد که مانند موی طبیعی دراز گردد؛ این عمل حرام می‌باشد، خواه در زندگی عامه باشد و یا هم در زندگی خصوصی؛ به دلیل حدیثی‌که حضرت ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمود:

«َلعَنَ اللَّهُ الوَاصِلَةَ وَالمُسْتَوْصِلَةَ...»

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) زنان پیوند دهنده و پیوند گیرنده را لعنت فرستاده است. ...

اما پوشیدن کلاه‏گیس در خانه در مقابل شوهر و محارم دیگر جائز است و در مقابل انظار اقارب غیرمحرم ناجائز بوده؛ چون پوشیدن آن تبرج محسوب می‌گردد.

برادر شما عطاء بن خليل أبو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله و برکاته!

در کتاب تکتل، صفحۀ 50 چنین آمده است: «از جمله سختی‌هایی‌که در برابر دعوت قرار می‌گیرد؛ قربانی دادن امور زندگی دنیا از جمله: مال، تجارت وغیره در راه اسلام و حمل دعوت است. برای فایق آمدن به چنین سختی‌ها، به مؤمنین چنین تذکر داده شده‌است: «بی‌گمان الله سبحانه وتعالی جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریداری می‌کند.» این تذکر برای مؤمن بسنده است و در امر قربانی دادن امور دنیا به حال خود گذاشته شده و به چیزی مجبور نمی‌گردد. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که عبدالله ابن جهش را به سرکردگی سریه‌ای جهت مراقبت و زیر نظر داشتن  قریش در منطقۀ "نخله" که بین مکه و طائف واقع شده، می‌فرستاد، برایش نامه‌ای نوشت و در متن نامه چنین آمده است:

«وَلاَ تُكْرِهَنَّ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِكَ عَلَى الْمَسِيرِ مَعَكَ وَامْضِ لأَمْرِي فِيمَنْ تَبِعَكَ»

ترجمه: هیچ یک از  همراهان خود را در رفتن باخود مجبور مساز و به آنچه امرت نمودم، با کسانی‌که از تو پیروی می‌نمایند، حرکت نموده و پیش برو.

پرسش اینجاست؛ احادیث از رسول الله صلی الله علیه وسلم است که دلالت بر آن دارد: بالای مسلمان واجب است که از مسئول‌اش اطاعت کند و این چیزی است که در حزب می‌بینیم و آن عبارت از پابندی اعضای حزب به تکالیف خواسته شده از آنان است، هرچند بالای آنان ثقیل تمام شود؛ بدون این‌که مجالی برای ترک آن باشد و آنچه در حدیث آمده: «هیچ یک از اصحاب خود را در رفتن با خود مجبور نساز» چگونه بین آنچه در کتاب تکتل بند "ه" مبنی بر اینکه اعضای حزب به هیچ عملی مجبور ساخته نمی‌شوند و بین احادیثی‌که دلالت بر آن دارد که اعضای حزب از مسئول‌شان اطاعت کند، تفکیک نماییم؟ از طولانی شدن سوال از شما پوزش می‌خواهم. الله متعال پاداش نیک نصیب‌تان کند.

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

1- چنانچه معلوم می‌شود، شما در مورد شناخت تکالیف دچار مغالطه شده اید. یکی تکالیف عام است که مسئول از تمام اعضاء می‌خواهد و آنان باید به هدف اطاعت از مسئول، مادامی‌که از صلاحیت‌های امیر و در مطابقت با احکام شرعی است، اطاعت کنند؛ از جمله این‌که در جلسات هفته‌وار و ماهوار حاضر شده و ایجاد رابطه و تفاعل با امت در محدودۀ تکلیف مشخص شده‌اش پرداخته و حضور در کارهای اداری دیگر.

یکی تکالیف خاص است که عضوی از اعضای حزب یا مجموعه از اعضاء مکلف به انجام عمل معین  می‌گردند؛ مثلاً اینکه جمعی از شباب به انتقال دادن پیامی به رئیس دولتی مکلف می‌شوند یا مجموعه‌ای ملزم به رفتن نزد شخصی از اهل قوت می‌گردند و یا اینکه به هدف اطلاع یافتن از خبر معین، که خطر را در پی دارد، رفته و یا بیان سخن حق در مقابل مقر حکام طاغوتی و یا هم  تسلیم نمودن پیام حزب وغیره مواردی‌که از امورات تکالیف خاص است؛ انجام این چنین اعمال بالای کسی تحمیل نمی‌گردد؛ مگر کسی‌که با آن قبلاً موافقه می‌کند و در برابر تقصیرهایش نیز محاسبه می‌گردد؛ هم‌چنان در صورت عدم موافقه‌اش هیچ مسئولیتی بالای آن نبوده و به انجام آن مجبور کرده نمی‌شود.

در دوسیۀ اداری زیر عنوان "عام ساختن تکلیف خاص" آمده است: «هرآن کسی‌که تکلیف خاص را قبول می‌کند، ملزم به انجام آن است و نپرداختن به آن و یا عدم انجام آن از وی پپذیرفته نشده و جنایت شمرده می‌شود که عقوبت و کیفر بر آن مرتب می‌شود.»

2- برای وضاحت موضوع از سریۀ عبدالله ابن جهش روایتی را نقل می‌کنم تا هدف را بهتر درک کنید که به عبدالله ابن جهش دستورِ داده شده تکلیف عام و یا هم نفیر عام برای جنگی مانند غزوه تبوک نبود که در آن مسلمانان نفیر عام شدند تا به هدف قتال در غزوۀ تبوک آماده شوند؛ آنجا که رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را به طرف تبوک به هدف قتال فراخواند. بنابرین، کسانی را ‌که از این امر تخطی کرده بودند، جزا داد؛ زیرا تکلیف، تکلیف عام بود و اطاعت مسئول در تکلیف عام برهمه واجب است. اما از جانب دیگر، سریۀ عبدالله ابن جهش نفیر عام برای مسلمانان جهت یک جنگ عمومی نبود؛ بلکه آن یک تکلیف خاص برای یک عدۀ از افراد محدود بود که جهت دریافت خبر و آگاهی در شرایط و حالات دشوار و سخت مأمور شده بودند. روی این ملحوظ، فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم به امیرشان این بود که هیچ‌یک از همراهان مجبور ساخته نشود.

در "دلائل نبوت" از بیهقی به روایت ابن اسحق چنین آمده است: «یزید بن رومان از عروة بن زبیر روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم عبدالله ابن جهش را به نخله فرستاد و به وی گفت: «آنجا باش تاخبری از حال و احوال قریش برای مان بیاوری.» و رسول الله صلی الله علیه وسلم وی را به قتال امر نکرده بود. دیگر اینکه این واقعه در ماه حرام اتفاق افتاده بود؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از آن‌ که به وی دستور دهد که کحا باید برود، نامه‌ای نوشت و فرمود: «خودت و همراهانت از مدینه بیرون شوید؛ پس از سپری شدن دو روز نامه را باز کن و ببین که در آن چه نوشته شده است؛ به آنچه امر شده‌ای برای انجام آن حرکت کن و هیچ‌ یک از اصحاب و همراهانت را در همراهی با خودت مجبور نساز.» پس از آن‌که دو روز سپری شد، نامه را باز کرد و در آن آمده بود: «اینکه حرکت نمایی تا آنجا که در نخله بین مکه و طائف می‌رسی و از اخبار حال و احوال قریش، که به تو مواصلت می نماید، ما را مطلع و آگاه سازی.» زمانی‌که نامه را خواند به یاران و اصحاب خود گفت: «شنیده شد و اطاعت می‌شود. هریکی از شما که شوق و رغبت شهادت را دارد، با من بیاید؛ زیرا من انجام دهندۀ امر رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم و کسی‌که نمی‌خواهد برگردد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم از این‌که شما را مجبور سازم نهی نموده است.» پس قوم و همراهان او را رها ننموده و همراهی‌اش کردند.

در سیرۀ ابن هشام چنین آمده است: «عبدالله ابن جهش پس از پیمودن دو روز راه، نامه را باز کرد و در آن نظر انداخت که چنین آمده بود: زمانی‌که به نامه‌ام نظرت خورد، حرکت می‌کنی تا آنجا که به نخله بین مکه و طائف می‌رسی، در کمین قریش نشسته و از احوال‌شان مارا آگاه می‌سازی. زمانی‌که عبدالله ابن جهش نامه را خواند، گفت: شنیده شد و اطاعت می‌شود. سپس به اصحاب و همراهان خود گفت: هریکی از شما که طلب شهادت دارد، سپس برخیزد و حرکت کند و کسی‌که نمی‌خواهد، پس برگردد؛ اما من انجام دهندۀ امر رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم. سپس حرکت کرد و اصحاب او با وی حرکت نموده و هیچ‌یک از آن مخالفت ننمودند.»

چنانچه دیده می‌شود، تکلیف در اینجا، تکلیف خاص بوده و هیچ‌یک را مجبور به انجام آن نساختند که آن عبارت از "شهادت" بود. چنانچه امیرشان، عبدالله ابن جهش، پس از مطالعۀ نامه رسول الله صلی الله علیه وسلم به اصحاب و یاران خود گفت: «رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا امر نموده که به نخله بین مکه و طائف حرکت کنم تا قریش را در آنجا کمین بزنم و به رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی برگردم که خبری از قریش را با خود داشته باشم و نیز منع شدم از این‌که شما را در این امر با خود مجبور سازم. پس هرکه از شما طلب و شوق شهادت دارد، پس بامن حرکت کند و کسی‌که نمی‌خواهد برگردد؛ اما من انجام دهندۀ امر رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم.» سپس حرکت کرد و اصحاب وی نیز با وی حرکت نموده و هیچ یک از اصحاب با وی مخالفت نورزیدند، با آن‌که تکلیف خاص بود.

3- حالا به فقره "هـ" آنچه در کتاب تکتل آمده می‌پردازیم، که موضوع بحث آن عبارت از  تفاعل با امت و سختی‌هایی‌که در برابر تفاعل حین پرداختن اعضای حزب به این اعمال مواجه می‌شوند، می‌باشد. این پاراگراف تعلق به قربانی دادن امور زندگی دنیا دارد. فعالیت‌های تفاعلی مقتضی اعمال خاص است که مسیر آن با خطرات احاطه شده است و پرداختن به آن، با امورات زندگانی دنیا بعضاً در تکر واقع می‌شود؛ از جمله مال، تجارت وغیره. پس کسی‌که به پرداختن تکالیف خاص در مرحلۀ تفاعل، که از آن خواسته می‌شود، موافقت نمی‌کند، وی مجبور ساخته نمی‌شود؛ بلکه او به تکالیف عام و اعمال عام اکتفا می‌کند و بر تقوی از الله و اینکه الله سبحانه وتعالی جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریداری می‌کند، به گونه دومدار تذکر داده می‌شود و به  این تذکر اکتفاء شده و برایش در قربانی دادن اختیار داده می‌شود. 

چنانچه دیده می‌شود، آنچه در متن بالا روی آن تمرکز صورت گرفته، قربانی دادن در سختی‌ها از جملۀ امورات تکلیف خاص است.

4- خلاصۀ سخن اینکه آنچه بالای اعضای حزب تحمیل کرده نمی‌شود، تکلیف خاص است و آنچه ‌که مجموع شباب و اعضای حزب به انجام آن ملزم هستند، تکلیف عام بوده و اطاعت از مسئول است؛ البته تا هنگامی‌که از صلاحیت‌هایش بوده و در مطابقت با احکام شرعی از آن استفاده نماید. امیدوارم که موضوع واضح شده باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

20 صفر 1440هـ. ق

29 اکتوبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

در كتاب شخصيۀ اسلامی جلد اول، زیر عنوان "هبوط فقه اسلامى" صفحۀ ۳۹۲ چنين آمده است: «مانند قفال که به بسته شدن دروازۀ اجتهاد قول كرده اند.» اما من در مورد اين عالم تحقيق كردم، جز دو تن کسی دیگر را بدين نام پیدا ننمودم و هم‌چنان در سيرت و زندگی‌نامۀ آن دو تن این را نیافتم كه به طرف بسته كردن دروازۀ اجتهاد فراخوانده باشند و آن دو قفال شاشى و قفال مروزى اند و هردو پیرو فقه شافعی هستند. پس هدف از عالم که در کتاب شخصیه بدان اشاره شده، كيست؟ الله سبحانه شما را پاداش خير دهد.

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

بدون شک پرسش شما به آنچه که در کتاب "الشخصیة الاسلامیة" جزء اول زیر عنوان "هبوط الفقه الاسلامی" وارد شده ارتباط می‌گیرد و آن قرار ذیل است: «...بلکه آن‌ها به بسته نمودن دروازۀ اجتهاد باورمند شدند و به نادرست بودن اجتهاد فتوی دادند و حرف بجایی رسید و اکثر علمایی‌که اهلیت اجتهاد را داشتند و شروط اجتهاد در آن‌ها تکمیل بود، به اجتهاد کردن جرئت نمی‌کردند؛ با وجود آن‌که مجتهد بودند. این انحطاط از اوایل قرن چهارم هجری آغاز گردید؛ مگر چون آغاز و ابتدای انحطاط در بخش فقه و اجتهاد بود، حالت و وضعیت الی اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری تا حدی مناسب و قناعت‌بخش بود. با آن‌هم مجتهدین و علمایی بودند؛ مانند:  قَفَّال، که به بسته نمودن دروازۀ اجتهاد فتوی می‌دادند.»

در رابطه به قفال باید گفت که در بعضی مصادر سه تن با لقب قفال ذکر گردیده؛ نه دو تن که در ذیل به آن‌ها می‌پردازیم:

در سیر اعلام النبلاء جلد ۱۶ صفحۀ ۲۸۳ چنین آمده است: «قفال الشاشی؛ پیشوای دانشمند، فقیه، اصولی، لغوی، عالم و دانشمند اهل خراسان؛ ابوبکر محمد بن علی بن اسماعیل بن شاشی، از پیروان مذهب شافعی قفال بزرگ، امام و پیشوای وقتش در ماورالنهر و صاحب تصانیف و تألیفات فراوان است. حاکم در مورد او گفته است: او از داناترین‌های  ماورالنهر در علم اصول بود و بیشترین سفرها را در طلب و جستجوی حدیث شریف داشت. ابواسحاق در "طبقات" گفته است: او در سال سی و ششم فوت کرده است. این یک توهم واضح است؛ زیرا حاکم وفات او را در سال ۳۶۵هـ.ق ذکر نموده است. هم‌چنان ابوسعید سمعانی تاریخ وفاتش را در همین سال ۳۶۵هـ.ق به ثبت رسانده و تاریخ تولدش را هم در سال ۲۹۱هـ.ق تسجیل نموده است. سمعانی در بارۀ قفال گفته است: او تصنیفات زیادی دارد که مثلش را کسی ندارد و او اولین کسی از فقهاء است که جدل حسن را تصنیف کرد. او کتابی در اصول فقه دارد و "شرح الرساله" هم از اوست. هم‌چنان توسط او فقه شافعی در ماورالنهر انتشار یافت. سمعانی می‌گوید: ابوبکر قفال کتاب "دلائل النبوة" و کتاب "محاسن الشریعة" را هم تصنیف کرده است.»

در الطبقات الشافعیه پیرامون او چنین آمده‌است: «محمد پسر اسماعیل ابوبکر شاشی قفال بزرگ، یکی از مشاهیر مذهب شافعی و ائمۀ مسلمانان بود که در سال ۲۹۱هـ.ق دیده به جهان گشود. شیخ ابواسحاق گفته: او یک امام بود و تصنیفات زیادی دارد که مثلش را کسی ندارد و او اولین کسی از فقهاء است که جدل حسن را تصنیف کرد و او کتاب خوبی در اصول فقه دارد که "شرح الرساله" هم از او است و توسط او فقه شافعی در ماورالنهر انتشار یافت. حاکم در مورد او چنین گفته است: از داناترین‌های ماوراء النهر در زمان خودش در علم اصول و بیشترین گردش‌کنندگان در جستجوی احادیث به شمار می‌رود. حلیمی گفته است: شیخ ما(قفال) داناترین کسی بود که من از علمای عصرش دیده‌بودم. نووی در تهذیب خود گفته: هرگاه از قفال شاشی یاد شد، منظور همین کسی است که در موردش گفتیم و هرگاه قفال مروزی یاد شد، مقصد همان قفال خورد می‌باشد. از جمله تصنیفات شاشی؛ دلایل النبوة، محاسن الشریعة، ادب القضاء، جزء کبیر  و تفسیر کبیر می‌باشد و درسال ۳۶۵هـ.ق وفات یافت.»

در سیر اعلام النبلاء جلد ۱۷ صفحۀ ۴۰۵ این‌گونه آمده است: «قفال، پیشوا و دانشمند بزرگ، از بزرگان مذهب شافعی، ابوبکر عبدالله پسر احمد پسر عبدالله مروزی خراسانی کسی بود که در صنعت قفل‌سازی به منت‌های مهارت رسیده بود، چنانچه او قفلی را با تمام وسایل و کلیدش به وزن چهار دانه درست کرد و چون به سن ۳۰ سالگی رسید، در وجود خود ذکاوت فوق العادۀ را احساس کرد و فقه را ترجیح داد و به خواندن آن پرداخت و در آن خوب ماهر شد تا این‌که نمونۀ شد که به او مثل می‌زدند و او صاحب طریقۀ خراسانیان در فقه است. فقیه ناصرالعمری پیرامونش گفته است: در زمان ابوبکر قفال، کسی فقیه‌تر از او نبود و در آینده‌هم مثلش پیدا نخواهد شد و ما در موردش می‌گفتیم که او فرشته‌ای‌ست در شکل انسان. ابوبکر سمعانی در امالی خود گفته است: قفال در فقه، حفظ، ورع و زهد شخص بی‌نظیر زمانش بود و از او آثاری در مذهب شافعی بجا مانده که از هم‌عصرانش نمانده است و شیوۀ برگزیدۀ او در معالجۀ احکام فقهی از ناب‌ترین، محقق‌ترین و قوی‌ترین شیوه‌ها در مذهب شافعی است که یارانش از او نقل نموده و فرا گرفته اند. فقهاء از شهرهای مختلف به سوی او بار سفر می‌بستند و از نزد او به صفت پیشوایان فارغ‌التحصیل می‌شدند. او در سال ۴۱۷هـ.ق در جمادی الآخر در سن ۹۰ سالگی فوت نموده و روایت‌هایش کم است؛ زیرا او در کهن سالی و چیزی قبل از آن شنیده‌بود.»

در الطبقات الشافعیه از او این‌گونه یاد شده‌است: «عبدالله بن احمد بن عبدالله مروزی امام بزرگ، ابوبکر قفالی‌خورد شیخ روش و شیوۀ اهل خراسان، وی به لقب قفال از این جهت یاد می‌شود که او در ابتدای زندگی‌اش قفل می‌ساخت و درین صنعت خوب مهارت داشت تا آنجا که یک قفل را با کلیدش به وزن چهاردانه ساخت، چون  به عمر ۳۰ سالگی رسید در خود ذکاوتی را احساس کرد و بسوی فقه روی آورده و در نزد شیخ ابوزید و کسانی غیر از او اشتغال ورزید، در علم فقه به درجۀ امامت رسید که به او در فقه اقتداء می‌شد؛ مردم زیادی از اهل خراسان از او فقه و حدیث را فرا گرفتند و آن را انتقال و بیان نمودند. ابوبکر سمعانی در امالی پیرامون‌اش گفته است: ابوبکر قَفال در فقه، تقوی و زهد یکه‌تاز زمانش بود و او در مذهب شافعی آثاری دارد که دیگران از اهل زمانش ندارند. شیوه و روش برگزیدۀ او در معالجۀ احکام فقهی از ناب‌ترین، محقق‌ترین و قوی ترین‌شیوه‌ها در مذهب شافعی است که یارانش از او نقل نموده و فرا گرفته اند. او در سال ۴۱۷هـ.ق به عمر ۹۰ سالگی در جمادی الآخر در مرو وفات نمود. از تصانیف او "شرح تلخیص" در دو جلد، "شرح الفروع" در یک جلد و کتاب "فتاوی" در یک جلد ضخیم و بسیار سودمند است.»

در کتاب الاعلام از زرکلی چنین آمده است: «محمد پسر احمد پسر حسین پسر عمر، ابوبکر شاشی قفال فارقی ملقب به فخر الاسلام، مستظهری، امام و قائد شافعیان در عراق و در زمان خودش است. وی در منطقۀ بنام "میافارقین" تولد شده است. هم‌چنان وی به بغداد رفته و در مدرسه نظامیۀ بغداد در سال ۴۰۵هـ.ق مسئولیت تدریس را به عهده‌گرفت و تا هنگام وفات به این وظیفه ادامه داد. از تألیفات وی کتابی است بنام "حلیةالعلما فی معرفة مذاهب الفقهاء" این کتاب بنام مستظهری شهرت یافت؛ چون این کتاب را برای امام مستظهر بالله تصنیف کرده بود و کتابی دیگرش بنام "المعتمد" که در حقیقت شرح و تفصیل کتاب قبلی است؛ هم‌چنان "الشافی" شرح مختصر المزنی و "الفتاوی" مشهور به فتاوای شاشی و "العمده" فی فروع الشافعیه از جمله تصنیفات وی می‌باشد.»

هم‌چنان پیرامونش در الطبقات شافعیه چنین آمده‌است: «محمد پسر احمد پسر حسین پسر عمر، فخر الاسلام ابوبکر شاشی، در منطقۀ "میافارقین" در محرم سال ۴۲۹هـ.ق تولد شده و فقه را از قاضی آن منطقۀ ابو منصور طوسی شاگرد شیخ ابومحمد و علی کازرونی صاحب "ابانه" فرا گرفت و چون طوسی از منصب قضا عزل شد، از آنجا برگشت و به بغداد رفت و در نزد شیخ ابواسحاق شیرازی مشغول فراگیری علم شد و او را ملازمت کرد تا آن‌که او را شناخت و تکرار کنندۀ درسش بود و "الشامل" را نزد علی ابن صباغ خواند. وی یک شخص هیبت‌ناک با وقار، فروتن و پرهیزگار بود و در اوایل عمرش بخاطر پرهیزگاری زیادش اورا جنید می‌گفتند. هم‌چنان ریاست مذهب بعد از شیخ‌اش به او منتهی شد و مدت یک‌و‌نیم سال در مدرسۀ نظامیۀ بغداد تدریس کرد. ذهبی گفته: او اشعری و صوفی بود و در شوال سال  ۵۰۷ هـ.ق وفات نمود و با شیخ‌اش در یک قبر و یا در کنار قبرش دفن شد. کتابی دارد بنام "الحلیه" در دو جلد و در آن اختلافات زیادی را از علماء ذکر کرده و آن‌را برای خلیفه مستظهر باالله نوشته کرده بود و به همین مناسبت او را مستظهری می‌گویند، کتاب "الترغیب فی العلم" در یک جلد که متضمن  فروعات با ذکر دلایل آن است و کتاب العمده که مختصر است.»

یعنی آن‌ها سه تن از فقهای مذهب شافعی اند که قفال لقب داده شدند:

1. قفال شاشی کبیر که بین سال‌های(۲۹۱-۳۶۵هـ.ق) می‌زیست و قدیم‌ترین شان است. او محمد پسر علی شاشی قفال بود. شاشی بخاطر نسبت‌اش به شهر(الشاش) است که از شهرهای ماورالنهر می‌باشد.

2. قفال مروزی که بین سال‌های(۳۲۷-۴۱۷هـ) می‌زیست؛ وی عبدالله پسر احمد پسر عبدالله، ابوبکر، مشهور به قفال مروزی "با  فتح میم و واو" نسبت به مرو شاه‌جهان و به قفال ملقب گردید؛ چون حرفه‌اش قفل‌سازی بود؛ گاهی او را قفال صغیر می‌نامند تا از قفال شاشی بزرگ متوفی ۳۶۵هـ.ق تفکیک شود. وی(قفال مروزی) فقیه شافعی مذهب و شیخ خراسانیان بود و در ابتدای کارش قفل می‌ساخت و چون به ۳۰ سالگی رسید، مشغول تحصیل و تعلیم شد؛ دانش آموزان از شهرها نزد او آمده و از نزدش بدرجۀ امامت فارغ می‌شدند. وی در منطقۀ سجستان وفات نمود و از تصنیفاتش در فقه "شرح فروع ابن الحداد" است.

3. قفال مستظهری که بین سال‌های(۴۲۹-۵۰۷هـ) زندگی می‌نمود. او محمد پسر احمد پسر حسین پسر عمر، ابوبکر، فخرالاسلام شاشی، قفال فارقی، مشهور به مستظهر بالله می‌باشد. وی در شهر "میا فارقین" مشهورترین شهر دیار بکر تولد شد و فقیه شافعی مذهب بود؛ ابواسحق شیرازی را ملازمت کرد و از تصانیفش"حلیة العلماء فی مذاهب الفقهاء" است که آن‌را برای خلیفه مستظهر باالله تصنیف کرده بود؛ به همین نسبت به او مستظهری لقب داده شد. این قفال سوم را هیچ یک از مصادر با لقب قفال ذکر نکرده، جز زرکلی در اعلام.

اما شخصی‌که بسته نمودن دروازۀ اجتهاد به او نسبت داده شده، قفال مروزی شیخ خراسانیان می‌باشد و از جمله دلایل بر این مدعی، اینست: در حاشیۀ عطار جلد۲ صفحۀ ۴۲۳ که بالای "شرح جلال محلی" و آن بالای "جمع الجوامع" از عبدالوهاب پسر علی تاج الدین سبکی متوفی۷۷۱ هـ.ق نوشته شده، چنین آمده است: «مصنف ادعا نموده که پدرم بدرجۀ مجتهد مطلق رسیده است و در ترشیح التوشیح گفته است: اگر بگویی آنچه را که شما از رسیدن شیخ امام بدرجۀ اجتهاد مطلق ادعا کردید، بقول غزالی در "وسیط" مردود است؛ چون‌که آن زمانه از مجتهد مطلق و مستقل خالی بود و این تنها سخن او نیست؛ بلکه این سخن را قفال شیخ خراسانیان نیز قبل از او گفته بود. این سخن را رافعی و نووی از وسیط نقل نموده و بر آن سکوت کرده اند. من می‌گویم: درین سخن نظر انداخته فکر کردم و این برایم آشکار شد که وی و کسانی‌که قبل از او این سخن را گفته اند، مقصدشان خالی بودن عصر از مجتهدی‌که امور قضاء را بدوش داشته باشد، است.»

امام زرکشی متوفی ۷۹۴هـ.ق در"البحر" گفته: «و اما نسبت به این قول امام غزالی که گفته است بدون شک که زمانه از مجتهد مستقل خالی بود و به این قول قبل از او قفال شیخ خراسانیان نظر داده بود، درین مورد گفته شده که مقصد از قول غزالی و قفال مجتهدی است که متولی منصب قضاء باشد؛ زیرا محققین علماء از منصب قضاء دوری می‌کردند و منصب قضاء را در زمان آن‌ها غالباً کسانی به عهده می‌گرفتند که پایین‌تر از مجتهد می‌بودند و چگونه ممکن است که به خالی بودن آن زمان و عصر از مجتهد حکم کرده‌شود، در حالی‌که خود قفال به پرسش‌کننده در مسئلۀ "کوت غله" می‌گفت: از مذهب شافعی می‌پرسی یا از آنچه در نزد من است؟ قفال مروزی، شیخ ابو علی و قاضی حسین گفته اند: ما مقلدین امام شافعی نیستیم؛ بلکه رأی و نظر ما با رأی و نظر او موافقت کرده است.»

از آنچه گفته شد، واضح می‌گردد که در بین دانشمندان کسانی وجود دارند که به قفال مروزی شیخ خراسانیان که بین سال‌های(۳۲۷-۴۱۷هـ) می‌زیست، بسته نمودن دروازه اجتهاد را نسبت داده اند و یا حد اقل این را که زمانه و عصر از مجتهد مستقل و مطلق که پیرو مجتهد قبلی نباشد، خالی بود؛ گرچه این سخن برای منع اجتهاد صریح نیست.

اما سخن قابل توجه این است که قفال خراسانی بسته نمودن دروازۀ اجتهاد به او نسبت داده شده، حرفه‌اش قفل سازی بود و در آن خوب مهارت داشت و شاید این یک تصادف عجیب بوده باشد که حرفه‌اش با آنچه به او از بسته نمودن باب اجتهاد نسبت داده می‌شود، هم‌خوانی و مطابقت نموده باشد. من نمی‌دانم که بسته نمودن باب اجتهاد و قول بر آن از جهت صنعت قفل سازی اوست و یا فقط یک تصادف و هم‌خوانی می‌باشد. این را از این جهت می‌گویم  که چنانچه در البحر از زرکشی آمده و در فوق هم بیان شد که او خودش با وجود این‌که شافعی بود، اجتهاد می‌کرد و در همین کتاب چنین آمده است: «و قفال خودش در مسئلۀ کوت غله به پرسش‌کننده می‌گفت: از مذهب شافعی می‌پرسی یا از آنچه در نزد من است؟ او و شیخ ابوعلی و قاضی حسین گفته اند: ما مقلدین شافعی نیستیم؛ بلکه رأی ما با رأی او موافقت کرده است.»

به هر حال، امیدوارم همین‌قدر برای جواب سوال تان کافی باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

 ۲۶شعبان ۱۴۳۹هـ.ق

 ۱۲می ۲۰۱۸م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

می‌دانیم که امریکا چیزی نزدیک به 20 تریلیون دالر کسر بودجه دارد؛ پرسش دو بخش دارد:

1- آیا امریکا قرضدار است؟ و اگر هست به کی؟

2- در صورتی‌که امریکا قرضدار باشد، چرا برای پرداخت این قرضه‌هایش اقدام به چاپ دالر بیشتر نمی‌کند، در حالی‌که دالر امریکا توسط طلا و نقره پشتیبانی نمی‌شود و امریکا آن را بالای جهان تحمیل نیز نموده؟

پاسخ:

قبلاً نیز چنین پرسشی از ما شده بود و به تاریخ 22 جمادی الاول سال 1430هـ.ق مطابق 16 می 2009م پاسخ آن را داده بودیم. اینک همان پاسخ را مجدداً تکرار می‌کنیم:

پرسشی‌که در آن زمان مطرح شده بود، این طور بود: «بحران اقتصادی هنوز دامن سراسر جهان را دارد و امریکا مبالغ هنگفتی قرضدار شماری از دولت‌های جهان است، به ویژه چین. آیا امریکا توان این را ندارد که دالر بیشتری چاپ نموده و قرض‌های چین را بپردازد؟ و یا قوانین صندوق بین المللی پول به آن اجازۀ چاپ دالر بیشتر را نمی‌دهد؟»

پاسخی‌ داده شده چنین بود: «بدون شک امریکا توان چاپ پول بیشتر را دارد و این کار را می‌توان پس از موافقت صندوق بین‌المللی پول و یا بگونۀ مخفیانه و یا حتی علنی و بدون موافقت این صندوق؛ زیرا نفوذ عملی و واقعی صندوق یاد شده در دست امریکاست و می‌تواند با بهانه‌های دروغین واقعیت را پنهان نموده و صندوق آن را تأیید کند. اما مشکل اینجاست که چاپ پول نقد بیشتر منجر به کاهش قیمت دالر و در نتیجه منجر به تورم بیشتر؛ یعنی بالا رفتن قیمت‌ها خواهد شد و به همین دلیل است که امریکا بجز حالاتی‌که در آن منافع برتری مطرح باشد، دست به چنین کاری نمی‌زند.

به گونۀ مثال: رسانه‌ها اعلان نمودند که امریکا در جریان تنش‌های نفتی صورت گرفته، که منجر به بلند رفتن قیمت نفت تا سقف 150 دالر در هر بشکه شد، چیزی مابین 2 تا 4 تریلیون دالر چاپ نموده و امریکا در آن از تنش‌های یاد شده به دور نبود. امریکا این مبلغ را به این دلیل چاپ نمود که بتواد مقدار زیادی نفت را به گونۀ مستقیم یا غیرمستقیم خریداری نموده و آن را وارد ذخایر خود کند؛ زیرا امریکا در این کار منفعتی فراتر از بالارفتن قیمت‌ها و کاهش قیمت دالر می‌دید، اما همزمان با تشدید این بحران، دست از این کار یعنی چاپ دالر بیشتر، برداشت؛ زیرا بازارهای امریکا به دلیل ورشکسته‌شدن بسیاری از شرکت‌ها و افزایش قرضه‌ها، کاهش تولید و مصرف، دیگر توان تحمل تورم بیشتر را نداشت.

امریکا در حال حاضر نمی‌تواند پول بیشتری را بدون بدیل اقتصادی روزافزون، چاپ نماید و ممکن است این روند برای مدتی قابل پیش‌بینی ادامه پیدا کند.

اما واقعیت این است که امریکا هر زمانی منفعت‌اش را در چاپ پول بیشتر بدون بدیل ببیند، بی‌درنگ این کار را می‌کند، زیرا یگانه دولتی‌ست که واحد پولی آن به پیمانۀ گسترده‌ای بالای ذخایر سایر دولت‌ها تسلط دارد؛ به علاوه این‌که نفوذ عملی صندوق بین‌المللی پول را نیز در اختیار دارد. با این حساب، اگر امریکا در حال حاضر اقدام به چاپ دالر بیشتر برای پرداخت قرضه‌هایش کند، به دو دلیل زیر امکان پذیر نخواهد بود:

اول: بهای دالر کاهش می‌یابد؛ زیرا به هر اندازه که میزان دالر عرضه شده افزایش یابد، به همان پیمانه از بهای آن کاسته خواهد شد و این کار میان قرضدار و صاحب قرض مشکل ایجاد خواهد نمود. در صورتی‌که صاحب قرض یک دولت بزرگی مانند چین باشد، بدون شک این کار در روابط اقتصادی میان دو کشور تأثیر گذاشته و در نهایت بحران اقتصادی امریکا را تشدید خواهد نمود، به ویژه با توجه به این‌که امریکا و اروپا از چین می‌خواهند در حل بحران به وجود آمدۀ اقتصادی سهم بگیرد و نه این‌که از آن گوشه‌گیری کند.

دوم: افزایش پول نقد بدون بدیل اقتصادی منجر به افزایش قیمت کالا در داخل امریکا خواهد شد و این چیزی‌ست که بازارهای اقتصادی امریکا دیگر تحمل آن را ندارد.

با توجه به دلایل فوق، انتظار نمی‌رود امریکا پول نقد بیشتری بدون بدیل اقتصادی روزافزون چاپ نماید. این حداقل در آیندۀ نزدیک صدق می‌کند.

اما چنان که در فوق اشاره شد؛ احتمال اقدام به این کار هم چنان وجود دارد، زیرا اگر امریکا در چاپ پول نقد بیشتر، منفعت برتر سیاسی و یا اقتصادی ببیند، بدون شک دست به چنین کاری خواهد زد، زیرا هم واحد پولی آن بالای ذخایر بسیاری از دولت‌های جهان تسلط دارد و هم خود بالای صندوق بین‌المللی پول تسلط دارد. 22 جمادی الاول 1430هـ.ق مطابق 16 می 2009م)»

شاید این پاسخ به پرسشی‌که قبلاً منتشر گردیده بود، برای پرسش شما کافی باشد.

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه