دوشنبه, ۲۶ مُحرم ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۷/۲۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

حرکت حماس به تاریخ ۱ می ۲۰۱۷م از شهر دوحه پایتخت قطر اعلام نمود که: «با ساختن دولتی برای فلسطین بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م که "مبتنی بر توافق مشترک ملی" باشد موافقت دارد.» حماس عبارت "محو اسراییل" را از پیمان نامۀ جدیدش حذف نموده و هم چنین اعلام نمود که دیگر وابسته به اخوان نخواهد بود و به گونۀ مستقل عمل خواهد کرد. پرسش من دو بخش دارد: آیا این پیمان نامۀ جدید حماس برخاسته از راه حل های مسالمت آمیز و گفتگوهای محوری است که ادارۀ حکومت جدید امریکا بر دوش گرفته و یا این چرخش یک صد و هشتاد درجه ای در اهداف حماس ربطی به سیاست امریکا نداشته و از اروپا متأثر می باشد؟

پاسخ

انگیزه ها و ابعاد پیمان نامۀ جدید حماس، موسوم به "پیمان نامۀ اصول و راه کارهای سیاسی گروه حماس" و ارتباط آن با امریکا و یا اروپا را به گونۀ زیر به بحث و بررسی می گیریم:

یکم: دست آوردهای سازمان آزادی فلسطین، از کوتاه آمدن های مکرر در برابر دولت یهود و اینک همراه شدن حماس با این سازمان: سازمان آزادی فلسطین که خود را نمایندۀ فلسطین می داند، به خاطر داشتن دولت کوچکی بر اساس مرزهای اشغالی سال ۱۹۶۷م، از ۸۰درصد خاک فلسطین(محدودۀ مرزهای ۱۹۴۸م) در برابر یهودیان کوتاه آمد، اما یهودیان در عوض به جای این که بخش های باقی ماندۀ فلسطین(مرزهای سال ۱۹۶۷م) را به رسمیت بشناسند، خود سازمان آزادی فلسطین را به رسمیت شناختند؛ حتی رژیم یهود و غرب، دستگاه برخاسته از سازمان آزادی را بر اساس توافق نامۀ بدنام اسلو، تبدیل به حکومت فلسطین نموده و از آن گارد امنیتی ساختند که در خدمت دولت یهود قرار دارد و در عین حال طرفی باشد تا به بهانۀ تحقق صلح و ثبات، پیوسته سرزمین های بیشتری را از آن باج گیرند.

امریکا و اروپا می دانند که مانع اصلی در برابر تحقق آن چه که صلح می نامند، این است که دولت یهود حاضر نیست تحت هیچ شرایطی و به بهانۀ تأمین امنیت، ذره ای کوتاه بیاید، چنان چه سازمان آزادی امتیازات هنگفتی را به این رژیم داده و حاضر است در عوض هرگونه فیصله ای که منجر به ایجاد دولتی برای فلسطین شود، امتیازات بیشتری نیز بدهد، اگرچه دولتی که ایجاد می شود یک دولت خلع سلاح شده و بی اختیار هم باشد؛ یعنی تنها نام دولت را داشته باشد وبس. اما رژیم یهود هنوز خواهان امتیازات بیشتری است؛ زیرا می داند و همه می دانند که تحمل ذلت و پستی برای انسان های ذلیل و پست، کار دشواری نیست.

حماس امتیاز دادن های سازمان آزادی فلسطین به دولت یهود را با اظهارات آتشین مورد انتقاد قرار می داد که چرا حاضر است در عوض به دست آوردن دولت کوچکی بر اساس مرزهای اشغالی سال ۱۹۶۷م، این همه امتیاز را برای دولت یهود بدهد و این انتقادها باعث تضعیف موقف حکومت فلسطین در گفتگوهایی شد که نتیجۀ آن امضای توافق نامۀ اسلو بود. این جا بود که نقشۀ خبیث پیوند دادن حماس به سازمان آزادی فلسطین از طریق سهم دادن آن به حکومت در سایۀ اشغال روی دست گرفته شد، نقشه ای که منجر به تن دادن به گفتگوها برای به دست آوردن دولت کوچکی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ شد و روشن است که به رسمیت شناختن دولت یهود اقدام بعدی و نتیجۀ طبیعی این تن دادن و کوتاه آمدن خواهد بود.

همه می دانند که سازمان آزادی فلسطین با تمام وجود در خدمت برنامه ها و نقشه های غرب و در رأس همه امریکا، برای وادار نمودن مردم فلسطین به پذیرفتن دولت یهود و پذیرش ذلت در برابر آن قرار دارد و به همین دلیل بود که این سازمان در نیرنگی که غرب برای به قدرت رساندن حماس در زیر سایۀ اشغال به راه انداخته بود، در کنار غرب قرار گرفته و در آن سهم گرفت، سازمان آزادی گاه به گونۀ پنهانی و گاه به صورت آشکارا در این پروسه سهم گرفت؛ زیرا می دانست که سهم گرفتن حماس در حکومتی که زیر سایۀ اشغال قرار دارد، قطعاً آن را به جایی خواهد کشاند که سازمان فتح و سازمان آزادی فلسطین را کشانیده است. به همین دلیل بود که حماس در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶م پیروز شد؛ اما سایر گروه ها حاضر نشدند حکومت وحدت ملی را در کنار حماس تشکیل دهند؛ زیرا هدف این بود که حماس زیر سایۀ اشغال به تشکیل حکومت بپردازد. در عین حال قطر تماس هایش با حماس را افزایش داده و اعلام نمود که آن را کمک خواهد نمود و به این ترتیب حماس بالای تمام غزه تسلط پیدا نمود. پروسۀ به دام اندازی حماس با انحصار تسلط آن بالای غزه کامل گردید؛ زیرا دولت یهود حاضر نیست که در امور خدماتی برای دو ملیون تن از ساکنان غزه با حماس همکاری نماید، به دلیل این که حماس از نظر یهود یک سازمان تروریستی قلمداد می شود.

از جانب دیگر مصر نیز محاصرۀ غزه را تشدید نمود، به ویژه پس از به قدرت رسیدن السیسی. به این ترتیب غزه و حکومت حماس در این شهر در میان چکش دولت یهود و سندان حکومت السیسی قرار گرفت. دستگاه حاکم در رام الله نیز به عنوان طرف حساب با دولت یهود در خصوص مسأله غزه، سهم خودش را ادا نموده و این پروژه را کامل نمود. در نتیجه، حماس نتوانست از عهدۀ تأمین نیازهای اساسی زنده گی مردمی بیرون آید که زیر حاکمیت اش قرار داشتند. به این ترتیب حماس با گوش دادن به نصیحت های قطر و حاکمیت بر غزه زیر سایۀ اشغال، خود را در برابر دو گزینه ای قرار داد که هر دو زهرآگین بوده و پذیرفتن هر کدام آن دشوار بود؛ متلاشی شدن حماس و تسلط مجدد عباس بالای غزه که حماس حاضر نیست به هیچ وجه این گزینه را بپذیرد و یا گوش دادن به نصیحت های پشتیبانان، به ویژه قطر، که توصیه می کنند موقف اش در برابر دولت یهود را نرم تر نموده و به نوعی با آن رابطه برقرار نماید و در تحقق پروژه های دولت یهود، از جمله ساختن دولت ضعیف و بی صلاحیتی به صورت علنی با این رژیم همکاری نماید.

هر انسان با بصیرتی می دانست که پذیرفتن حکومتی در زیر سایۀ اشغال، قطعاً حماس را روزی به تعامل با دولت یهود و نشستن پشت میز مذاکره با یهودیان خواهد کشاند، هم چنین آن را وادار خواهد نمود تا دولت یهود را به رسمیت شناخته و با برپایی دولت فلسطینی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م اهداف مقاومت را از هم دریده و حاضر خواهد شد که هرگونه امتیازی را که یهود بخواهد برای آن بدهد. طبیعتاً جهل و نادانی نمی تواند بهانه ای چنین اقداماتی باشد.

اظهارات رهبران حرکت حماس به خوبی نشان می دهد که هدف از صدور این پیمان نامه جلب توجه و تحسین جامعۀ جهانی برای این حرکت، زمینه سازی برای تداوم حاکمیت حماس در غزه و قناعت دادن جامعه جهانی به این که حماس را در روند حل و فصل قضیۀ فلسطین یک عنصر به حساب آورد؛ یعنی رد تمام ادعاهایی که علیه حماس صورت می گرفت، مبنی بر این که این حرکت چون سنگی است که بر سر راه حل قضیۀ فلسطین از طریق گفتگو قرار گرفته است، می باشد. از جملۀ این اظهارات رهبران حماس می توان به چند مورد ذیل اشاره نمود:

۱- خالد مشعل یکی از سران حماس، در سخنانی در این زمینه گفت: «این پیمان نامۀ سیاسی با در نظر داشت تحولات تهیه شده و انعکاس دهندۀ فعالیت ها، طرز فکر و دیدگاه حرکت حماس می باشد. تصمیم تهیۀ این پیمان نامۀ سیاسی چهار سال قبل گرفته شده بود و از شروع کار عملی بالای آن دو سال می گذرد.» (منبع: نون پوست ۱ می ۲۰۱۷م) مشعل هم چنین گفت: «حماس راهکار جدیدی را روی دست گرفته که عبارت است از پیش رفت و مردانگی؛ البته با حفظ اصول ثابت و حقوق.» (منبع: العربیه نت ۱ می ۲۰۱۷م) وی که در یک کنفرانس مطبوعاتی صحبت می نمود، گفت: «ما به توافق رسیده ایم تا پیمان نامۀ سیاسی را برای حماس تهیه نماییم که انعکاس دهندۀ رشد فکری و فعالیت سیاسی این حرکت باشد. ما در پی جنگ نیستیم، بلکه در پی آزادی و رهایی از اشغال می باشیم. پس از آن که نسخۀ نهائی پیمان نامه آماده گردید با شماری از برجسته ترین آگاهان قانون بین المللی برای مدت ۹ ساعت جهت اخذ ملاحظات شان نشسته و مشورت نمودیم. این پیمان نامه بیانگر آن است که حماس یک حرکت رو به پیشرفت و تجددگرا بوده و چنان که در مقاومت پیشرفت می کند، در عرصه های فکری و سیاسی نیز رو به پیشرفت می باشد.» (منبع: آژانس خبری معاً ۲ می ۲۰۱۷م)

۲- برهوم در پاسخ به پرسشی که از وی در خصوص اهمیت داخلی و خارجی این پیمان نامه برای حماس پرسیده شد چنین گفت: «این پیمان نامه برای نسل جدید حرکت حماس اهمیت فراوان دارد، زیرا حماس حرکتی است که پیوسته در جستجوی مردانگی، پیش رفت، تفکر روشن و همگامی با تحولات می باشد و این پیمان نامه عرصه های جدیدی از تعامل با جامعه را در برابر حماس باز نموده و زمینه ها و چگونگی برخورد با دشمن را برای آن مشخص می کند. هم چنین ساختار اسالیب هم زیستی با دیگران و باز بودن در برابر جهان را به آن بر می گرداند.» برهوم افزود: «اگر می خواهید راهکارهای تان در تعامل با حماس دچار انحراف نشود، بهتر است از خود حماس بشنوید و نه از دشمنان آن.» (منبع: نون پوست ۲ می ۲۰۱۷م) گذشته از آن، ماده های پیمان نامه خود گویای این حقیقت است:

- در مادۀ هشتم این پیمان نامه چنین گفته شده: «حرکت حماس اسلام را دینی فراگیر می شناسد که تمام عرصه های زنده گی را فراگرفته و در هر زمان و مکانی قابل تطبیق بوده و دارای روحیۀ اعتدال و میانه روی می باشد. حماس به این باور است که اسلام دین صلح و گذشت است و پیروان شریعت ها و ادیان مختلف می توانند در سایۀ آن در امن و امان زنده گی نمایند. حماس هم چنین به این باور است که فلسطین تا کنون و برای همیشه نمونۀ روشنی بوده و خواهد بود؛ از همزیستی، گذشت و انکشاف مدنی.» منظور از همزیستی و گذشت میان ادیان همانا همزیستی با یهودیان و رژیم شان است، این بدان معنی است که حماس می خواهد گذشته را فراموش نموده و صفحۀ جدیدی از همزیستی و گذشت را با دولت یهود باز کند که خود بیانگر میزان بلندی از ذلت و خود باخته گی بوده و هم چنین نشان دهندۀ هدف اعلام این پیمان نامه می باشد، یعنی رویکرد جدید حماس به جانب امریکا و اروپا به گونه ای که رضایت آنان را کسب نموده و زمینۀ این را فراهم نماید که حماس را به رسمیت شناخته و آن را در معادلۀ فلسطین سهم دهند.

- در مادۀ ۳۴ پیمان نامه چنین گفته شده: «زن فلسطینی در ساختار حال و آیندۀ نظام سیاسی فلسطین نقش محوری دارد.» مطمیناً هدف حماس از این جای دادن چنین متنی در پیمان نامه اش توجه به مقام بلندی که اسلام برای زن قرار داده نیست، بلکه نزدیک شدن به مفاهیمی است که غرب زیر نام "حقوق زن" مطرح می نماید، مفاهیمی که غرب می خواهد با استفاده از آن بر تمدن اسلامی بتازد و نه این که واقعاً به حقوق زن رسیده گی کند، زیرا بر کسی پوشیده نیست که همین غرب هرگز خودش را به خاطر کشتار زنان مسلمان در عراق، سوریه، فلسطین و افغانستان محاکمه نکرده و حتی حفاظت از جان زن را جزء حقوقش نمی پندارد و تنها در پی آن است تا مفکورۀ آزادی زن را به منظور ضربه زدن به تمدن اسلامی بر سر زبان ها انداخته و برجسته نماید.

این اظهارات و متون هدف اصلی این پیمان نامه را به خوبی روشن می سازد و نشان می دهد که حرکت حماس تنها یک پوست ایدیولوژیکی دارد که غرب را به شک و گمان انداخته و پیمان نامۀ اخیر این پوست را نیز از تنش جدا می کند، زیرا در این پیمان نامه تلاش شده تا حماس را بیشتر آب و رنگ واقع گرایانه و عملی دهد که از هرگونه عرصۀ ایدیولوژیکی اسلامی تهی می باشد. هدف حماس از این تغییر موقف این است که شک و گمان ها در مورد خودش را مبنی بر سنگ اندازی در مسیر راه حل های صلح آمیز را بر طرف نماید، یعنی راه را به سوی گفتگوهای صلح آمیز گشوده و این راه حل را به گفتۀ خودش به عنوان راه حلی "مبتنی بر توافق مشترک ملی" تایید می نماید. نکتۀ دیگر این که پیمان نامۀ اخیر حماس همزمان با احتمال آغاز گفتگوها میان حکومت فلسطین و دولت یهود منتشر می گردد، چنان چه پیمان نامه به تاریخ ۱ می ۲۰۱۷م و همزمان با سفر محمود عباس به واشنکتن به تاریخ ۲ می ۲۰۱۷م منتشر گردید. اما سخنان خوش آب و رنگی که در مورد اسلام و به رسمیت نشناختن دولت یهود سر داده می شود، سخنانی پوچ و بی اساس است، زیرا به رسمیت شناختن دولت یهود چه تفاوتی دارد با پذیرفتن دولت فلسطینی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م؟

شکی نیست که موافقت حماس با دولتی برای فلسطین و نامگذاری آن به عنوان "ساختار مبتنی بر توافق مشترک ملی" سرآغازی است برای سازش و کوتاه آمدن های حماس و مطمیناً مراحل بعدی آن در راه خواهد بود. این مسأله ما را به یاد گام های ابتدایی سازش و کوتاه آمدن های تدریجی سازمان آزادی فلسطین می اندازد که سرانجام این سازمان را تبدیل به نگهبانان و محافظان امنیتی دولت یهود نمود. ظاهراً اقدامات حماس از زمان انتخابات سال ۲۰۰۶م و سپس تسلط بر حاکمیت غزه، از سازش و کوتاه آمدن های تدریجی فوق الذکر زیاد به دور نبوده، به ویژه پس از اظهارات خالد مشعل در دمشق به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۰۹م مبنی بر این که وی خواستار دولتی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م می باشد. در آن زمان و مشخصاً به تاریخ ۲۶ جون ۲۰۰۹م منشوری را در این خصوص و زیر عنوان "حماس دنباله رو فتح بوده و گام به گام آن را تعقیب می کند" منتشر نمودیم، در بخشی از آن منشور گفته بودیم: «زمانی که حرکت فتح در اواسط دهۀ نود قرن گذشته تأسیس گردید، اعلام نمود که هدفش آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر است، اما سرانجام کارش به جای رسید که نهر، بحر و تمام سرزمین های میان آن را به دشمن سپرد. چنان چه حکومت فتح حضور دولت یهود را در بیشترین بخش های سرزمین فلسطین به رسمیت شناخته و به کمک امریکا شروع به گفتگو بر سر دولتی در بخش های باقی ماندۀ آن نمود.

اما با وجود آن، فتح تا امروز که سال های زیادی از گشودن دروازۀ گفتگوهایش با دولت یهود می گذرد، هنوز چیزی را به دست نیاورده است. سپس حماس بعد از سپری شدن دو دهه از ساخت فتح، تاسیس گردیده و از همان ابتدا شروع به طی نمودن گام های فتح نمود؛ چنان چه اعلام نمود که هدفش آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر بوده و شروع به انتقاد کردن از حرکت فتح نمود که چرا اسراییل را به رسمیت شناخته و به مرزهای سال ۱۹۶۷م اکتفا و خود را به آغوش امریکا انداخته است. سرانجام کار حکومت حماس نیز به جایی رسید که خواستار دولتی گردید مبتنی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷م و در کنار دولت یهود حاکم بر بیشترین بخش های فلسطین.

هم چنین حماس برای تحقق این هدف به سوی امریکا دست دراز نمود، چنان چه خالد مشعل که یکی از سران حماس می باشد در سخنانی در دمشق به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۰۹م با صدای بلند چنین گفت: «حماس خواهان تشکیل دولتی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷م بوده و برای تحقق این هدف دست مذاکره را به سوی امریکا دراز می کند.» به این ترتیب گام های عقب نشینی تدریجی حماس آغاز شده و اینک هشت سال از آن می گذرد، یعنی دو برابر زمانی که مشعل در پیمان نامۀ جدید حماس از آن یاد نموده، چنان چه گفته: «این پیمان نامۀ سیاسی با در نظر داشت تحولات فراهم گردیده و انعکاس دهندۀ اقدامات، فکر و دیدگاه حرکت حماس می باشد. تصمیم ساخت این پیمان نامۀ سیاسی چهار سال قبل گرفته شده بود و کار عملی تهیه و ساخت آن دو سال قبل آغاز گردید.» (منبع: نون پوست ۱ می ۲۰۱۷م)

بناً عقب نشینی حماس قبلاً آغاز شده بوده، اما با این تفاوت که خالد مشعل در آن زمان به بخشی از آن اشاره نموده بود و اینک بخش های دیگر را نیز به آن علاوه نمود، چنان چه قبلاً از پذیرش مرزهای سال ۶۷ یاد نموده و اصطلاح "محو دولت یهود" و هم چنین ارتباط حماس با اخوان المسلمین را در پیمان نامۀ حماس نگهداشت. اینک از این دو مسأله نیز بر اساس مفکورۀ عقب نشینی تدریجی، کوتاه آمد. تفاوت دیگر در این است که قبلاً از این عقب نشینی در قالب یک بیانیه و اظهارات یاد شد، اما اینک در قالب پیمان نامۀ معتبر سیاسی.

دوم: پیمان نامۀ حماس و ارتباط آن با پروژه های امریکا برای حل بحران فلسطین: قضیۀ فلسطین در حال حاضر به دلیل وخامت اوضاع در سرزمین های عربی، به ویژه سوریه و بالاگرفتن تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی، برای ادارۀ کنونی امریکا یک قضیۀ حساس و بسیار مهم تلقی نمی شود. بنابر این امریکا در خصوص این قضیه عجله ای ندارد و در حال حاضر زمینه ها و راه حل های گوناگون را ارزیابی کرده و چگونگی امکانات راه اندازی گفتگوی عرب ها، به ویژه فلسطینیان با دولت یهود را بررسی می نماید. از جمله دلایلی که این مسأله را مورد تایید قرار می دهد گزارشی است که تلویزیون بی بی سی به تاریخ ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م منتشر نمود: «آژانس خبری رویترز به نقل از نبیل ابوردینه سخنگوی رئیس جمهور فلسطین گزارش داده که ترامپ خطاب به محمود عباس گفته که وی علاقه مند است که چگونگی از سرگیری گفتگوها را به بررسی گیرد و تأکید نموده که او به تلاش های مسالمت آمیزی که صلح واقعی به بار آورد هم چنان پای بند خواهد بود.»

ترامپ هم چنین در کنفرانس مطبوعاتی مشترکی که در قصر سفید با عباس داشت چنین گفت: «هر کار لازمی را انجام خواهم داد، دوست دارم در میان دو طرف به صفت یک میانه رو، راهنما و داور عمل کنم و ما این کار را انجام خواهیم داد». (منبع: تلویزیون روسیۀ امروز ۴ می ۲۰۱۷م) این بدان معنی است که امریکا در حال حاضر نمی خواهد راهکارهای مشخصی را برای حل قضیۀ فلسطین مطرح نماید، زیرا پیش از آن باید گام هایی را در مسألۀ جنگ یا آرام نمودن اوضاع در هر یک از سوریه و کوریای شمالی بردارد. پس واقعیت این است که ترامپ نه چگونگی ازسرگیری گفتگوها را می داند و نه نوعیت تلاش های مسالمت آمیزی که از آن نام می برد، بلکه فعلاً در مرحلۀ ارزیابی و جمع آوری معلومات لازم از طرف های درگیر در فلسطین قرار دارد.

ترامپ هم چنین از طرف های مخالف می خواهد تا در دیدارهای مستقیم گرد هم جمع شده و روی راه حل هایی که می خواهند، یا بهتر است بگوییم راه حل هایی که دولت یهود می خواهد، با هم به توافق برسند. به همین دلیل است که خواستار گفتگوهای مستقیم می باشد. "نیکی هیل نمایندۀ امریکا در سازمان ملل" برای نخستین بار با "ریاض منصور نمایندۀ فلسطین" در این سازمان دیدار و گفتگو نمود. وی لحظاتی بعد با گذاشتن پیامی روی صفحۀ تویترش، از فلسطینیان خواست تا به جای روی آوردن به سازمان ملل متحد به منظور کسب نتایج، بهتر است به صورت مستقیم با اسراییلی ها وارد گفتگو شوند.» (منبع: بی بی سی ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م)

ادارۀ فعلی امریکا با قاطعیت بیشتری نسبت به ادارۀ قبلی آن از دولت یهود حمایت می کند و دلیلش این است که امریکا می داند که منطقۀ خاور میانه در معرض امواج سهمگین انقلاب هایی قرار گرفته که مخالف اوضاع حاکم در این منطقه می باشد. می داند که هرچند امریکا در حال حاضر توان این را دارد که با استفاده از نظام های حاکم و مزدور در جهان اسلام با این انقلاب ها رویارویی کند، اما ممکن است در آیندۀ نزدیک دیگر این توان را نداشته باشد، زیرا توانایی های نظام های مذکور به شدت در حال تضعیف شدن است، در حدی که برخی از این نظام ها در معرض سقوط قرار گرفته است. با این حساب نتیجه می گیریم که دولت یهود در استراتیژی امریکا کم کم تبدیل به یکی از اولویت های حفظ منافع امریکا پس از ناکارا شدن نظام های عربی می شود.

با توجه به این امور جای تعجب نیست که ادارۀ حکومت ترامپ دست به اقدامات غیر معمولی بزند؛ از قبیل: احتمال دست برداشتن از منحل کردن هر دو دولت و تمرکز روی منحل کردن یک دولت، هم چنین مانند انتقال دادن سفارت امریکا به شهر قدس؛ زیرا اگرچه امریکا هنوز در این مسایل دچار تردید است، اما به خوبی نشان می دهد که امریکا منافع خویش را در برابر انقلاب های مسلمانان در معرض خطر می بیند و به همین دلیل روی حمایت از دولت یهود تمرکز می نماید، به این گمان که این رژیم می تواند پس از به زانو در آمدن مزدورانش در منطقه، منافع امریکا را حفظ نماید.

از جمله موارد توجه و حمایت امریکا از دولت یهود می توان خواست ترامپ از فلسطینیان مبنی بر پایان دادن به اقدامات تحریک آمیز اشاره نمود؛ چنان چه ترامپ در ۳ می ۲۰۱۷م در نخستین دیدارش با محمود عباس از رهبران فلسطین خواست که: «تا یک صدا در برابر اقداماتی که برای تحریک مردم علیه اسراییلییان صورت می گیرد، ایستاده گی نمایند.» (منبع: آژانس عربی رویترز ۴ می ۲۰۱۷م) این در حالی است که ترامپ خواستار اعمال شرط های سخت گیرانه ای علیه فلسطینیان است، در صورتی که خواهان حل دو دولت باشند، چنان چه صفحۀ انترنتی مونیتور به تاریخ ۲ می ۲۰۱۷م با انتشار خبری چنین گفت: «بیشترین نگرانی مذاکره کننده گان فلسطینی از شرط هایی است که امریکا در خصوص از سرگیری گفتگوهای صلح مطرح می نماید، شرط هایی که جیمز گرنبلات نمایندۀ امریکا در ماه مارچ و در جریان دیدار با رهبران فلسطین و عرب از آن یاد نمود. پیشنهاد امریکا که شامل نه فقره می شود شامل پیش شرط هایی می شود که ایالات متحده در پذیرش منحل کردن دولت مطرح نموده که از آن جمله می توان به نیاز به اصلاح امنیت فلسطین در هماهنگی با اسراییل و محدود نمودن چک های سفیدی است که به غزه ارسال می شود و اظهار این که فلسطینیان باید مخالفت شان با ترورزم را به گونۀ عملی نشان دهند می باشد.»

سوم: ارتباط اروپا با این پیمان نامه و این که آیا اروپا در این مسأله بدون وابستگی به امریکا عمل می کند یا خیر؟ کشورهای اروپایی در حال حاضر ضعیف تر از آن هستند که بتوانند پروژه هایی جدا از امریکا داشته باشند. هرچند قطر که وابسته به انگلیس است، در قضیۀ فلسطین نقش فعالی دارد، اما این بدان معنی نیست که اروپا می تواند جدا از امریکا برای قضیۀ فلسطین راه حلی پیدا کند. لیکن در هر صورت، به رسمیت شناختن دولت یهود و نشست پشت میز مذاکره با آن خواستۀ تمام غرب است، اعم از اروپا و امریکا. هم چنین انگلیس به ویژه پس از آغاز روند خروجش از اتحادیۀ اروپا، بیش از هر زمان دیگری آماده است تا در مسألۀ فلسطین در کنار امریکا حرکت نموده و سنگ اندازی کند و بالمقابل ادارۀ حکومت ترامپ نیز آماده است به انگلیس سهم داده و چیزی از غنیمت را به آن اختصاص دهد. به ویژه با توجه به این که هر دو طرف، امریکا و اروپا در برابر سیل عظیمی از خطرهای بزرگی از جانب اسلام و مسلمانان قرار دارند و این خطرها را عملاً در منطقۀ اسلامی و عربی که شروع به انقلاب نموده مشاهده می نمایند و می دانند که بعید نیست تسلط شان بالای این منطقه را عنقریب از دست بدهند.

چهارم: سخنی را که همواره گفته ایم اینک یک بار دیگر تکرار می کنیم: پذیرفته شدن وجود دو دولت در فلسطین توسط فتح و حماس، هرگز به دولت یهود در اسلام رسمیت نمی دهد، زیرا حرکت فتح و حرکت حماس نماینده گی از اسلام و مسلمانان نمی کنند، بلکه این دو حرکت بخش کوچکی از قافلۀ بزرگ مسلمانان به شمار می روند که از راه منحرف شده اند. اما فلسطین بخشی از خاک مقدس سرزمین پهناور اسلامی بوده، ملکیت تمام امت مسلمه به شمار رفته و در افکار و احساسات امت جای دارد. فلسطین این قداست و جایگاه عظیم را در افکار و احساسات مسلمانان از زمانی پیدا نمود که الله سبحانه وتعالی مسجد اقصی را در زمان حادثۀ بزرگ اسراء و معراج، به مسجد الحرام ربط داده و هر دو را در کنار هم یاد نمود که می فرماید:

﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آَيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾

[اسراء: ۱]

ترجمه: پاک و منزّه است الله که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی-که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

این است واقعیت فلسطین و هرگز نباید فراموش نمود که راه حل بحران موجود در این سرزمین اسلامی قطعاً با دراز نمودن دست نیاز به سوی امریکا که زمینۀ انحلال دو دولت را فراهم آورد، ممکن و میسر نیست و نه هم نشست پشت میز مذاکره با دولت یهود، حتی اگر حاضر شود عملاً از تمام سرزمین های اشغال تا سال ۱۹۶۷م بیرون رود، زیرا از نظر اسلام هیچ فرقی میان مناطق اشغال شده در سال ۱۹۴۸م و سال ۱۹۶۷م وجود نداشته و وجب وجب خاکی که زیر تسلط دولت یهود قرار دارد، اشغال شده بوده و بر مسلمانان واجب است تا آن را از دست اشغالگران آزاد سازند. تاریخ اسلام گواه است که این سرزمین مبارک در طول دوران خلافت اسلامی آغشته با خون شهدای سربازان دلیر اسلام بوده، در حدی که هیچ وجبی از خاک فلسطین را نمی توان یافت که در آن خون شهیدی و یا غبار اسپ مجاهدی وجود نداشته باشد.

بدون شک فلسطین از همان ابتدای حادثۀ اسراء تا کنون پیوسته امانتی است بر دوش تمام مسلمانان و هیچ مسلمان آزادی اجازه ندارد در این امانت خیانت کند و الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

[انفال: ۲۷]

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! به الله و پیامبر خیانت نکنید! و(نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که می دانید(این کار، گناه بزرگی است)!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

در این اوخیر تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی رو به افزایش است. در نتیجه ی این تنش ها، ایالات متحده ی امریکا تعداد زیادی از نیروها و جنگنده هایش را به شمول یک ناو هواپیما به منظور آموزش دهی به کوریای جنوبی فرستاده است. کوریای شمالی در حالی از یک جنگ هستوی خبر می دهد که به تاریخ  ۱۵ اپریل ۲۰۱۷م، بی بی سی گزارشی را به نشر سپرد که گویا در آن کوریای شمالی در مقابل حملات اغواگرانه ی ایالات متحده ی امریکا آماده است تا از حملات هستوی اش استفاده نماید. پرسش اساسی این است که، واقعیت این تنش ها در چه بوده؟ آیا یک جنگ هستوی در میان آن ها اتفاق خواهد افتاد؟ و یا این که نقش چین در حاشیه این تنش ها مخصوصاً زمانی که کوریای شمالی هم پیمانی اش را با چین اعلام نمود، چه می تواند باشد؟

پاسخ

 بلی، تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی بعد از به قدرت رسیدن اداره ی ترامپ در ایالات متحدۀ امریکا افزایش یافت. موضوع آزمایشات هستوی کوریای شمالی که توسط ایالات متحده مورد بحث قرار گرفت، به منظور تهدید کردن این کشور می باشد. قابل یاد آوری است که افزایش تنش ها بعد از به قدرت رسیدن اداره ترامپ در ایالات متحده تشدید یافته است، به گونه یی که از میان برداشتن آن چه که بنام تهدید کوریای شمالی یاد می شود، در اولویت کاری اداره مذکور به اساس علایق و هم پیمان شدن امریکا به آسیا بوده که شاخصه های آن عبارت اند از:

  1. موضوع کوریای شمالی در استراتیژی امریکا پرسشی نیست که کوریای شمالی یک دشمن قوی نظامی با نظام سوسیالیستی اش در مقابل امریکا باشد. قدرت ناچیزی کوریای شمالی در اولویت کاری ایالات متحدۀ امریکا نبوده ولی شاید هم به خاطر دخیل ساختن چین در این موضوع باشد. زیرا امریکا از ناحیه افزایش قدرت چین نگران بوده و می خواهد که از نفوذ آن جلوگیری نماید که یکی آن، مشکلات سرحدات چین به شمول کوریای شمالی می باشد. نکته قابل باور این است که، هماهنگی ها با کشورهای؛ مانند: هند، جاپان، ویتنام، فلیپین و هم چنان کوریای شمالی در اطراف چین، در زمان حکومت اوباما تحکیم یافته بود، که این روابط به منظور محدود کردن طرح سرمایه گذاری چین در بحر جنوبی این کشور و محدود کردن قدرت و نفوذش با جهان می باشد.

 تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی؛ مانند: کشمکش های سرحدی میان چین و هند می باشد. از جانب دیگر موضوع جزیره ای میان چین، جاپان، فلیپین، ویتنام و مالیزیا یکی دیگر از این قبیل مشکلاتی بود که توسط امریکا در مقابل چین اوج گرفت. لذا امریکا محدودیت های زیادی را بالای نظامیان جاپان در مقابله با چین وضع کرده است. تهدیدات را که امریکا امروز در اولویت کاری اش قرار داده، یک بخش از پالیسی این کشور در مقابل چین می باشد.

باوجودی که تنش ها اکنون میان این دو کشور تازه اوج گرفته است، اما این فشارهای ایالات متحده بالای کوریای شمالی موضوع تازه ی نیست. در نخست این استراتیژی شکل مذاکرات تندروانه را به خود گرفت. مذکرات امریکا و کوریای شمالی در سال ۱۹۹۴م، روی برنامه های هستوی پیانگیانگ به حالت تعلیق در آمد. در سال ۲۰۰۸م در یک گفتگوی شش جانبه به اثر واکنش یونگ بیون این مذاکره به پایان رسید. و در سال ۲۰۱۲م، دوباره این مذاکرات در نتیجه ی تاخیر برنامه های هستوی کوریای شمالی و اجازه ورود باز رسان به این کشور پایان یافت. هر بار کوریای شمالی برنامه های هستوی اش را به خاطر عدم موافقت ایالات متحده با تعهدات اش، به خاطر عاملین واکنش آب های صاف و متناوب در جهت تهیه نفت و یا هم به خاطر طعنه های ایالات متحده در زمینه کمک هایش به این کشور از سر می گرفت.

امریکا یکی از کشورهای بود که با فشار آوردن بالای پیانگیانگ می خواست بر مشکلات بیفزاید. بعداً امریکا در سال ۲۰۱۲م راه کاری را اتخاذ نمود که در آن۶۰ در صد از نیروی دریایی اش را به طرف شرق دور به منظور محدود کردن قدرت چین انتقال دهد، نه در مقابل قدرت اندک کوریای شمالی. نتیجه ی تمام تنش های امروزی می تواند فقط ادامه ی این چنین محدودیت باشد.

  1. تیلرسون وزیر دفاع ایالات متحدۀ امریکا اعلام نمود که استراتیژی امریکا در قبال کوریای شمالی پایان یافته است. وی در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی با یونگ بیونگ سی همتای کوریایی اش[کوریای جنوبی) در سیوول گفت: «بگذار واضیحانه توضیح دهم که استراتیژی امریکا در قبال کوریای شمالی پایان یافته است و ما تدابیر امنیتی جدیدی را روی دست داریم که تماماً این گزینه ها نیز روی میز مذاکره قرار دارند.» (منبع: Reuters ۱۷ مارچ ۲۰۱۷م)

اما حقیقت این چیزی دیگری است. ایالات متحده می خواهد با فشار آوردن بالای انقلاب سوریه و با تحویل کردن حلب به نظام بشار اسد، نیروی های ترکی را تقویت نماید. به این معنی که واگذاری حلب توسط انقلابیون سوریه قسمی که امریکا در نظر دارد به امریکا اجازه می دهد تا بالای کوریای شمالی تمرکز نموده و اقداماتی را در این مورد روی دست گیرد. بعد از این که موضوع سوریه در اولویت های کاری اداره اوباما قرار گرفته بود که در آن امریکا هنوز آماده گی های لازم را برای پلان هایش در سرحدات چین با در نظرداشت گزینه ها و آماده سازی هم پیمانانش فراهم نکرده بود، حالا کوریای شمالی نخستین موضوع بوده که روی میز کاری ترامپ قرار گرفته است. بنابر این، تنش ها با کوریای شمالی در واشنگتن اوج گرفته و بیانیه های ختم پالیسی استراتیژیک، یکی از بیانیه های احتمالی امریکا با ابتکار به یک راه حل نظامی با کوریای شمالی می باشد که در نتیجه آن، امریکا اعلام نموده که پاسخ هایش در رابطه به آزمایش نظامی کوریای شمالی با گام های اغواگرانه همراه بوده و قطع نامه هایش قرار ذیل می باشد:

الف) "تیلرسون وزیر دفاع ایالات متحدۀ امریکا، کوریای شمالی را به خاطر تعلیق سلاح های هستوی تهدید می نماید." تیلرسون وزیر دفاع ایالات متحده با حمایت از کوریای جنوبی و جاپان با شدیدترین الفاظ کوریای شمالی را از آزمایشات هستوی اش منع نموده و از توافق نامۀ هم پیمانی اش با همتاهای کوریای جنوبی و جاپانی اش خبر می دهد که ایالات متحده حتی با استفاده از سلاح هستوی هم باشد باید حمایت اش را از توکیو و سیوول مشخص نماید. (منبع:Russian Sputnik agency، ۱۷ فبروری ۲۰۱۷م)

ب) "تهدید امریکا به منظور آماده کردن کوریای جنوبی و جاپان با سلاح های هستوی." تیلرسون وزیر خارجه امریکا اعلام نمود که وی از راۀ حلی جلوگیری نمی کند که بتواند آزمایشات سلاح های هستوی در کوریای جنوبی و جاپان را رهبری نماید. وی موقف گیری های هستوی ایالات متحده را در این ساحات مشخص نکرد که آیا این سلاح ها مربوط کوریای جنوبی است یا جاپان؟ (منبع: Russian Sputnik agency ۱۷ فبروری ۲۰۱۷م)

ج) "ترامپ با کلمات اغواگرانه اش می خواهد که توسط چند میل سلاح امریکایی به کوریای شمالی ضربه وارد کند." رییس جمهور ایالات متحده، هم چنان دیروز در طی یک تماس یک ساعته تلیفونی از شی جین پینگ رییس جمهور چین خواسته است تا رییس جمهور کوریای شمالی را گوش زد کند، که ایالات متحده امریکا نه تنها که ناوهای هوا پیمابر دارد بلکه دارای زیر دریایی های هستوی نیز می باشد. او با قاطعیت تمام گفت: «کوریای شمالی اجازه ی داشتن سلاح های هستوی را ندارد. کوریای شمالی تا هنوز هدف راه اندازی سلاح های هستوی را نداشته ولی متأسفانه در آینده به این هدف خواهد رسید....» (مبع: روسیه به نقل از Wall Street Journal ۱۳ اپریل ۲۰۱۷م )

د) اخیراً در نتیجه ی افزایش تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی، پیانگیانگ از آزمایش یک راکت جدید و تهدید آماده گی  آزمایش هستوی برای ششمین بار خبر می دهد. با این حال ایالات متحدۀ امریکا تعداد زیادی از نیروهای مخرب و ناو های هواپیمابر اش را در نزدیکی کوریای شمالی فرستاده است. سخنگوی قوماندان ویژۀ ایالات متحده تایید نموده است که، ناو های هواپیمابر((Carl Vinson و جنگنده های ایالات متحده، هم چنان دو موشک قاره پیما و راکت های قاره پیما، بعد از این که گمان می شد در آسترالیا توقف داده شوند، در مقابل شبه جزیره ی کوریا به شکل احتیاطی جا بجا شدند. وی افزود که: «نخستین منبع تهدید در منطقه از طرف کوریای شمالی به خاطر برنامه های راکتی اش می باشد.» (منبع: فرانسه ۲۴، ۹۴ اپریل ۲۰۱۷م)

مایک پنس معاون رییس جمهور ایالات متحده به تاریخ ۲۲ اپریل ۲۰۱۷م، تایید نموده و گفت: «گزارشگران در سیدنی یک ناو هواپیمابر با دو موشک مخرب و راکت های قاره پیما را قبل از آخر این ماه در بحر جاپان دیده اند. وی افزود: رژیم کوریای شمالی نباید اشتباهی را مرتکب می شد. به همین دلیل این حضور پر رنگ ایالات متحدۀ امریکا در سطح منطقه و جهان با منابع و پرسونل اش اجازه تامین امنیت خود و هم پیمانان اش را دارد.» پنس تعهد نموده است که در مقابل حمله کوریای شمالی که منجر به تهدید کشورها گردیده، واکنش شدیدی خواهد داشت، زیرا آن جدی ترین تهدید به صلح و امنیت در مناطق آسیایی می باشد. (منبع: AFP ۲۲ اپریل۲۰۱۷م)

ه) "افزایش تمرینات نظامی نیروهای ایالات متحده توسط عساکر امریکایی در کوریای جنوبی." عساکر کوریایی جنوبی و امریکایی به روز چهار شنبه به آموزش های نظامی سالانه به منظور آماده گی آزمایش های دفاعی در مقابل تهدیدات کوریای شمالی آغاز به فعالیت نمودند، که این آموزش ها بعد از تلاش های زیادی در جهت راکت پرانی ها توسط کوریای شمالی به تاریخ ۱۲ فبروری تنش ها را میان این دو کشور بیشتر ساخت. (منبع:  Reuters۱مارچ ۲۰۱۷م) قابل یاد آوری است که، ایالات متحده تعداد زیادی پایگاه های نظامی و ۲۸ هزار و پنج صد عسکر نظامی را نیز در کوریای جنوبی دارا بوده که بخشی از سیستم نظامی در مناطق حوزه رود خانه چین و جزایر آرام با بیشتر از یک چهارم میلیون عسکر بر علاوۀ نیرو های دریایی که در بحرها گشت و گذار می کنند؛ می باشد.

  1. تهدیدات ترامپ که گویا جنگ حتمی است اما امریکا بنابر بعضی دلایلی خواهان جنگ نیست چنین است:

الف) امریکا تهدیدات و آماده گی هایش را با واکنش های تند در مقابل هر یکی از آزمایشات هستوی کوریای شمالی نشان داد. در حالی که کوریای شمالی در مقابل ایالات متحده واکنشی را با یک رسم و گذشت بزرگ نظامی به تاریخ ۱۵اپریل ۲۰۱۷م به نمایش گذاشت که این جریان توسط تلویزیون پیانگیانگ نیز به نشر رسیده و نشان داده است که گویا کوریای شمالی توانایی راه اندازی موشک هایش را از زیر دریایی گرفته الی موشک های قاره پیمایی که توانایی رسیدن به قلمرو امریکا را دارد؛ گسترش داده است.

این نشان دهنده آن است که واقعیت قدرت کوریای شمالی برای امریکا معمایی است بسا پیچیده. امریکا می خواهد نقشه ی جنگ را بدون کدام آسیب ترسیم نموده و یاهم هیچ گاهی قلمرو اش را محدود نخواهد کرد. زمانی که کوریای شمالی واقعیت قدرتش را برملا نمود، اعتبار تهدیدات امریکا در حالت بحرانی قرار گرفت. با این حال، پیانگیانگ به نمایش نظامی و نشرات تلویزیونی اش خصوصاً در زمینه توانایی زیر دریایی ها، حمل موشک ها و به راه انداختن آن ها ادامه داد که حتی منجر به آزمایش موشکی قاره پیما به تاریخ ۱۶اپریل ۲۰۱۷م گردید. هر چند که این کار نامؤفق بود اما اعتراضات امریکا را به همراه داشت.

ب) سیستم دفاعی موشکی(تحاد( تا هنوز در کوریای جنوبی گسترش نیافته، اما برای مدت تقریباً یک سال روی این موضوع توافق صورت گرفته است. سوسن تورنتون معین وزارت خارجه ایالات متحدۀ امریکا در امور شرق آسیا و اقیانوس آرام تایید نموده است، که سیستم دفاعی(تحاد( در کوریای جنوبی مطابق پلان طرح شده تا حال گسترش نیافته و باید که این سیستم تا ماه های جون یا جولای سال جاری گسترش یابد. اما ایالات متحده و کوریای جنوبی تصمیم گرفته اند تا به ساخت هستوی شان بعد از آزمایشات هستوی کوریای شمالی سرعت دهند. توافقات میان واشنگتن و سیوول به خاطر گسترش سیستم موشکی(تحاد( در کوریای جنوبی در جولای ۲۰۱۶م صورت گرفت. پلان های گسترش سیستم موشکی در شبه جزیره ی کوریا بستگی به روسیه و چین دارد. با این حال جاپان بررسی نموده است که گویا پلان های مذکور در جهت تامین امنیت منطقه مفید تمام می شود. (منبع: Russian Sputnik agency  ۱۷اپریل۲۰۱۷م)

ج) امریکا قبل از یک توافق که در آن ضرب الاجل صد روزه  با رییس جمهور چین به منظور عقد یک قرار داد تجارتی که روابط این دو کشور را تحکیم می نماید، در مقابل کوریای شمالی جنگ را اعلام خواهد نمود. امریکا می خواهد تا در این توافق نامه ی تجارتی اش با چین، خلاف آن چه که ترامپ در جریان مبارزات اتنخاباتی اش گفته بود که گویا بر اموال چینایی ۴۵ در صد مالیات وضع خواهد کرد، از نرمی و ملایمت کار گیرد. این دقیقاً چیزی است که امریکا می خواهد با فشار آوردن از طریق چین بالای پیانگیانگ که گویا چین کوریای شمالی را در مقابل امریکا و متحدان اش تنها گذاشته؛ انجام دهد. زیرا امریکا می خواهد از این طریق به دو هدف ذیل نایل آید:

نخست: اگر امریکا در این زمینه مؤفق گردد وضعیت چین را وخیم خواهد ساخت. به تاریخ هفتم اپریل سال ۲۰۱۷م، هنگام صرف نان شب طی گفتگوها میان ترامپ و شی جین پینگ رییس جمهور چین در فلوریدا، ترامپ دستور حمله به موشک های سوریه را داد، که در نتیجه آن چه که در نظر گرفته شد جز توهین به چین چیزی بیش نبود. زیرا در این گفتگو چین کاملاً نادیده گرفته شده بود. به تاریخ ۸ اپریل ۲۰۱۷م، العربیه گزارشی به نشر سپرد که جک کینی یک جنرال باز نشسته و معاون لوی درستیز قبلی امریکا با نقل از فاکس نیوز، علاوه بر عمل کرد ترامپ گفته است: «آقای ترامپ چیزی را که می گوید آن را انجام می دهد. وی بر علاوه اعلام جنگ در مقابل کوریای شمالی، پیامی بر چین فرستاد که چین باید از حمایت کوریای شمالی دست بردار شود. زیرا اگر چنین کند در توافق نامه ی تجارتی اش هیچ گونه خطری احساس نخواهد کرد.»

دوم: امریکا در صدد آن است که رای چین را با توافق نامه هایی که در بیانات امریکا میان دوکشور وجود دارد در مقابل کوریای شمالی استفاده نموده تا از وضعیت خطرناک در کوریای شمالی نیز جلوگیری نماید. هم چنان این امر باعث می‎گردد تا توافق میان امریکا و روسیه درین عرصه را سرعت بخشد. در نتیجه، امریکا با استفادۀ رأی کوریا به عنوان میدان بازی در میان روسیه و چین نقش کلیدی را بازی می کند که افزایش چنین بیانیه ها خود برای امریکا مؤثر می تواند باشد. مایک پنس معاون رییس جمهور ایالات متحده با مالکوم تورنبول همتای آسترالیایی اش در یک کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت: «ترامپ هفته گذشته از تلاش های چین در جهت مانع شدن کوریای شمالی تقدیر نمود.» در همین حال، کوریای شمالی با واکنش تندی در مقابل ایالات متحده قرار گرفت. (منبع: روز نامه الحیات، سیدنی ۲۲ اپریل ۲۰۱۷م)

د) امریکا می خواهد در مقابل کوریای شمالی موقف سیاسی اتخاذ کرده تا بتواند قدرت پیانگیانگ را تضعیف نماید. و این چیزی است که با موقف گیری نظامی روسیه در کنار امریکا در مقابل پیانگیانگ ممکن بوده و یا شاید هم با رهبری جنگ در سوریه به گونه ای که مردم در کوریای شمالی فکر کنند که گویا روسیه دشمن امریکا می باشد، صورت می گیرد. این دقیقاً همان خواست است که ایالات متحدۀ امریکا بالای روسیه از زمان اداره اوباما نیز زیر نظر دارد.

مهم ترین موضوع هم پیمانی امریکا با روسیه در مقابل کوریای شمالی در آجندای کاری تیلرسون وزیر خارجه امریکا در مسکو به تاریخ ۱۱اپریل۲۰۱۷م  بود. قسمی که بعداً توسط منابع روسی به تاریخ چهار شنبه مؤرخ ۱۶اپریل ۲۰۱۷م مورد تایید قرار گرفت. روزنامه روسی "کومرسانت" گفته است: «با توجه به سیاست ایالات متحده امریکا، مطابق به گفتگوهای نتیجه بخش، مسکو مشکلات مناظرات کوریا را یک موفقیت تلقی نمود که این خود در اولویت گفتمان های تیلرسون با مسکو قرار داشت.» هرگاه قبل از توافق امریکا با روسیه، کوریا به شکست مواجه شود، امریکا خسارات زیادی را متحمل خواهد شد. هم چنان امریکا می خواهد با مداخلات اش در افزایش تهدیدهای هستوی در مقابل کوریای شمالی، چین را زیر تأثیر خود قرار دهد.

  1. با در نظرداشت این همه، امریکا اکنون آماده جنگ در مقابل کوریای شمالی نبوده و کدام راه حل مناسب را در نظر ندارد. اما انتظار دارد تا فشار از طرف چین متوجه کوریای شمالی گردد که در این زمینه از هیچ نوع تلاش دریغ نورزیده، هم چنان گفته است که امریکا بدون همکاری چین آماده است تا بالای مشکلات به تنهایی غالب آید همان گونه که با تهدید کردن چین می خواهد این کشور را وادار به اطاعت نموده و با وارد کردن فشار بالای پیانگیانگ جلوی سلاح های هستوی اش را بگیرد. از طرف دیگر، امریکا انتظار دارد تا با توافق نامه اش با روسیه، پای این کشور را در معضلات کوریای شمالی دخیل سازد که در چنین وضعیت وخیم جنگی ایالات متحدۀ امریکا نیز از تهدیدات خویش عقب نشینی کرده است. این درحالی است که کوریای شمالی از آزمایش های موشک ها و سلاح های هستوی خویش عقب نشینی نکرده و حتی بار بار خاک امریکا را تهدید به حمله می نماید. این موضوع خود نمایانگر ایستاده گی کوریای شمالی در یک جنگ هستوی بوده و حتی شواهد عقب نشینی امریکا هم، همین بیانیه های اخیر این کشور می تواند باشد.

به نقل از  یک منبع نظامی امریکایی که نخواست نامش گرفته شود، به اسوشیتیت پریس گفته است که واشنگتن فعلاً کدام تصمیم واقعی برای محدود کردن کوریای شمالی ندارد حتی اگر این کشور بار دیگر هم به آزمایشات هستوی اش بپردازد. این منبع افزود: «طرح امریکا تنها زمانی تغییر خواهد یافت که پیانگیانگ بالای کوریای جنوبی، جاپان و ایالات متحده حمله نماید. با توجه به این، امریکا در حال حاضر می خواهد زمینه را برای چنین فرصتی بدون افزایش تنش ها فراهم سازد.» (منبع: Russia Today ۱۵ اپریل ۲۰۱۷م)

امریکا در پی خورد ساختن موضوعاتی است که در یک تصمیم عجولانه افزایش یافته بود. سوسن تورنتون معاون وزیر خارجۀ این کشور در امور آسیای شرقی  می گوید: «کشورش در پی مقابله با کوریای شمالی نبوده و رژیم اش را در این زمینه تغییر نخواهد داد. ایالات متحدۀ امریکا واضحاً می خواهد تنش ها را با کوریای شمالی با خلع سلاح های هستوی به شکل صلح آمیز در این کشور حل و فصل نماید. هم چنان افزوده است: ما دقیقاً در پی آن نیستیم که در مبارزه با کوریای شمالی قرار گیریم.» (منبع: Russia Today ۱۷اپریل ۲۰۱۷)

 مایک پنس معاون رییس جمهور ایالات متحده گفت است: «خلع سلاح هستوی در کوریای شمالی به گونه صلح آمیز انجام خواهد یافت. باوجود افزایش تنش هایی که قرار است کوریای شمالی به یک آزمایش جدید هستوی دیگر اقدام نماید با آن هم ما از بابت توافق واشنگتن با بیجینگ سپاس گذار هستیم.» وی می افزاید: «ما به این باور هستیم که اگر چین و کشور های هم پیمان اش بالای کوریای شمالی فشار وارد نمایند، فرصت دیگری برای بدست آوردن اهداف تاریخی و زمینه ی ساخت مکان که در آن استفاده از سلاح هستوی به شکل صلح آمیز امکان پذیر است پیدا خواهد شد.» (منبع: روز نامه الحیات، سیدنی، مؤرخ ۲۲ اپریل ۲۰۱۷م)

  1. این است واقعیت اوضاع و تنش ها در کوریای شمالی که با بی باکی و برنامه ریزی امریکا و احزاب فعال بالای کوریای شمالی رخ داده است. و این یک طرح جامع و کلی می باشد. هر چند وضعیت رو به خرابی بوده و تهدیدات جنگ در حال شعله ور شدن است. انتظار تکمیل یک توافق نامه ویژه میان روسیه و امریکا را دارد. اگر چنین شود احتمال می رود تنش ها افزایش یابد و اگر این توافق به مدت زیاد به تعویق اندخته شود و یا این که به نتیجه نرسد، وضعیت در شبه جزیرۀ کوریا تنها در حد اوسط فشارها بالای خلع سلاح هستوی پیانگیانگ باقی خواهد ماند. در غیر آن اگر ایالات متحده در این معاملات با کوریای شمالی عجولانه عمل نماید نتیجه اش به انشعاب و خرابی خواهد انجامید.

 در نهایت ایالات متحده امریکا در جهت تطبیق استراتیژی درست فاقد منطق سیاسی است. لیون پنیتا وزیر دفاع پیشین ایالات متحده امریکا در مقابل برخورد انحصاری واشنگتن بالای کوریای شمالی هشدار داده و افزود: «هر حرکتی در این راستا آغازگر یک جنگ هستوی می باشد که میلیون ها کشته بر جا خواهد گذاشت. این در حالیست که چرا رییس جمهور پیشین ایالات متحده بالای کوریای شمالی شلیک نمی کند؟ وی افزود: اداره ایالات متحده باید متوجه گفتارش بوده، از افزایش تنش ها جلوگیری نموده و باید بسیار محتاط باشد تا نشود که عجولانه در این مورد تصمیم بگیرد. وی به ضرورت های اشاره نمود که: انتظار می رود در صورت آرامی، چین قادر به آن ها خواهد بود. مخصوصاً قسمی که واشنگتن قبلاً در این راستا به چین فرصت مداخله را داده بود تا باشد که قدرت نفوذش را پیدا کند.» (منبع:  Russia Today ۱۵اپریل ۲۰۱۷م)

  1. نظر به واقعیت موقف چین، معلوم می شود که امریکا با بزرگ ساختن تنش ها بدون در نظر داشت جنگ، می خواهد چین را غیر مستقیم مورد هدف قرار دهد. امریکا آن چه را انجام می دهد که بتواند سبب کاهش تنش ها گردد. لذا امریکا برای خاموش ساختن کشمکش ها داد خواهی نموده راه حل های نظامی را کنار می گذارد. بر علاوه، مخالف نظامی سازی شبه جزیره کوریا به شمول رد کردن سیستم ضد موشکی امریکا در کوریای جنوبی می باشد. وزارت خارجه چین در رابطه به مخالفت بیجینگ اظهار نمود که سیستم تحاد را گسترش دهد. در همین حال، کوریای شمالی و کشوری های هم جوار آن خواستار آن گردیدند که از هر گونه عمل تحریک آمیز جلوگیری نمایند. (مبع: شبکه الجزیره ۱۷ اپریل ۲۰۱۷م)

هر چند، این یک تحریک برای شکست و آماده گی برای احتمال جنگ می تواند باشد. وانگ یی وزیر خارجه چین گفت: «اگر جنگ آغاز شود هیچ گونه کامیابی در زمینه وجود نخواهد داشت» (مبع: بی بی سی، ۱۵ اپریل ۲۰۱۷م)

 طبق گزارشی که روسیه به تاریخ ۱۴ اپریل ۲۰۱۷م به نشر سپرد، بر اساس آماده گی های نظامی چین، نماینده گی بین المللی امریکا(یونایتید پریس انترنشنل) آشکار ساخته است که نیروی نظامی چین دستوراتی را به گونه مستقیم از قوماندان عمومی نظامی در زمینه ی حمایت از پنج حوزۀ زیر حاکمیت شان دریافت نموده اند. طبق گفته این نماینده گی مبنی بر نهادهای غیر دولتی؛ مانند: مراکز حقوق بشر و دموکراسی در هانگ کانگ، پایگاه های توپخانه در ساحات نظامی کانگ کوینگ، سیچوان، یون نان در چین دستور داده شده اند تا به سرحدات کوریای شمالی منتقل گردیده و با در نظرداشت این مرکز، به تعداد ۲۵ هزار پرسونل نظامی از ۴۷ پایگاه نظامی با تمام امکانات جنگی شان در فاصله های خیلی دور به سوی یک پایگاه نظامی در نزدیکی سرحدات کوریای شمالی دستور به حرکت داده شده اند.

یک منبع جاپانی خبر داده است، که دلیل حرکت عساکر چینایی به سوی سرحدات کوریای شمالی مربوط به بیجینگ می شود که ممکن حمله واشنگتن بالای پیانگیانگ مشابه سناریوی حملات راکتی ایالات متحده بالای پایگاه نظامی الشعیرات در سوریه باشد. این چیزی است که ما در این موضوع بر اساس تحلیل های رویدادهای فعلی، حد اقل در جریان پیش بینی ها به آینده فکر می کنیم. و ما به این خاطر این را بازگو می کنیم، که امروز جهان توسط هیولاها در لباس های انسان کنترول می شوند و هیچ ارزشی را برای خون انسان قایل نیستند که حتی اگر مصالح خونین شان تقاضا کند آن ها با صلاح های هستوی و غیر هستوی شان دریاهای خون جاری خواهند کرد. جهان رفاه و آسایش را احساس نخواهد کرد مگر این که این نظام سرمایه داری ساخته بشری را منهدم ساخته و نظام عادل خلافت بر منهج نبوت را بدیل آن سازید. تا باشد که رهبری جهان را بر عهده گرفته و زنده گی مرفه و آسوده را به ارمغان آورید. زیرا الله سبحانه وتعالی خالق کاینات بهتر می داند که چه چیز به صلاح مخلوقات اش می باشد.

(ألَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ)

[ملک: ١٤]

ترجمه: آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آن ها آگاه نیست؟! در حالی که او(از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

چند پرسشی راجع به تصویربرداری(عکاسی)، رسامی و نقاشی دارم، از شما خواهان ارایه ی پاسخ هستم. پرسش های من قرار ذیل است: ۱- حکم تصویربرداری(عکاسی) در اسلام چیست؟ ۲- حکم رسامی اعضای بدن انسان چیست؟ ۳- و آیا حکم نقاشی و مجسمه سازی  بر عکاسی هم مطابقت می کند؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

قبلاً راجع به تصویربرداری پاسخ کامل ارایه کرده بودیم، ظاهراً شما آگاهی ندارید، همان پاسخ در برگیرنده ی موضوعات ارایه شده در پرسش شما و سایر موضوعات مرتبط به همین موضوع است. بناً متن همان پاسخ را برایت نقل می کنم. پیش از ارایه پاسخ به پرسش های مربوط به تصویربرداری و رسامی بر دو امر تاکید می کنیم:

یکم: قسمتی از پاسخ مربوط به حکم شرعی در مورد رسامی (توسط دست) است، و مفهوم "حرام بودن تصویر ذی روح" وارد شده در احادیث، نیز بر رسامی نمودن ذی روح توسط دست مطابقت می‌کند؛ اما تصویربرداری توسط آله ی بنام کمره مباح است و احادیث بر این مطابقت نمی کند.

دوم: قسمتی از پاسخ مربوط به تصاویر چاپ شده که سایه ندارد جایز است و با تمام جزیيات مربوط به همين پرسش بیان گردیده است؛ اما تصویری که سایه دار است؛ یعنی اجساد و پیکره ها که شما در پرسش به کلمه "نحت" یا مجسمه سازی ذکر نموده اید، حرام بودن این واضح است و ما در آخر پرسش بیان می نماییم.

پاسخ به پرسش های تصویری که سایه ندارد(تصاویر چاپ شده) با تمام انواع و جزیيات آن را ارایه می نماییم. راجع به پرسش اصلاح و دست کاری تصاویر(دور کردن چین و چروک صورت، تغییر رنگ چشم تغییر بعضی از خصوصیات چهره و...)، ترسیم تصاویر انسان ها و حیوانات شبیه به اصالت.

این دو پرسش مربوط به ترسیم اشیای ذیروح یا اصلاح و دست کاری تصاویر اشیای ذیروح با دست؛ مانند دور کردن چین و چروک صورت، تغییر بعضی خصوصیات چهره و... بر می گردد، و حکم تحریم وارد شده در ادله شرعی بر این ها مطابقت می کند و لوکه رسامی توسط دست(قلم پنسل) باشد یا توسط موز کمپیوتر، در هر صورتی که ترسیم با سعی و تلاش انسانی و مشابه ذیروح و زنده جان باشد تحریم بر آن منطبق می شود. دلیل بر این، حدیث امام بخاری که از ابن عباس روایت نموده است می باشد:

«مَنْ صَوَّرَ صُورَةً فَإِنَّ اللَّهَ مُعَذِّبُهُ حَتَّى يَنْفُخَ فِيهَا الرُّوحَ، وَلَيْسَ بِنَافِخٍ فِيهَا أَبَدًا.»

ترجمه: هركس، تصويری بسازد تا زمانی كه در آن روح ندمد، الله سبحانه وتعالی او را عذاب خواهد داد و هرگز روح دميدن از او ساخته نيست.

هم چنان عبد الله بن عمر رضی الله عنهما می گوید که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إنَّ الَّذِين يَصْنَعونَ هذِهِ الصُّورَ يُعَذَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَة، يُقَالُ لهُم: أحْيُوا مَا خَلَقْتُمْ.»

(متفقٌ عليه)

ترجمه: همانا روز قيامت كسانی را كه اين مجسمه ها(تصاویر) را می سازند، عذاب می دهند و به آن ها می گويند: آن چه را كه خلق كرده ايد، زنده كنيد.

راجع به پرسش کاربرد تصاویر و رسامی های چاپ شده: کاربرد تصاویر، رسامی ها و شعاراتی که توسط سایر مردم رسم شده باشد نه توسط خود همان شخص؛ یعنی کار برد و استعمال تصویر از سایر اشخاصی که توسط خود فرد رسامی نشده باشد، حکم نگهداشتن و گردآوری تصاویر بر این مطابقت می کند و بر سه نوع است:

یکم: اخذ تصویر ذیروح(زنده جان) و انتقال آن برای گذاشتن در اماکن عبادت؛ مانند: جای نماز، پرده های مسجد، آگاهی های مساجد وغیره. این کار حرام است و دلیل آن حدیثی است که ابن عباس روایت نموده است:

ترجمه: «رسول الله صلی الله علیه وسلم تا زمانی که تصاویر داخل کعبه از بین برده نشد داخل کعبه نشد.»

وارد نشدن رسول الله صلی الله علیه وسلم به خانه ی کعبه تا از بین بردن تصاویر قرینه است بر ترک جازم و گذاشتن تصاویر در اماکن عبادت، دلیل است بر تحریم تصاویر در مساجد. امام احمد از ابن عباس رضی الله عنه روایت نموده است:

ترجمه: «زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم تصاویر را در خانه کعبه دید وارد کعبه نگردید، فرمان از بین بردن آن را صادر کرد و از بین برده شد.»

اما اگر انتقال تصویر غیر رسم شده توسط خود شخص برای کاربرد و استعمال در اماکن غیر از عبادتگاه باشد، دلایلی وارد گردیده که جواز این را بیان می دارد. در صورتی که در مکان ها جهت احترام، تعظیم و تجلل باشد؛ مانند: پرده های منازل، اعلانات موسسات تحصیلی، لباس های پوشیدنی مکاتب، ادارات و آگاهی هایی که به عبادت مرتبط نیست، گذاشته شود با کراهت جایز است. اگر در کف اتاق یا پوشیدن آن برای نمایش ظاهری و یا از این قبیل تمام این ها مکروه است؛ اگر از تصاویر در مکان های غیر از عبادتگاه و احترام؛ مانند: فرش اتاق که روی آن قدم می گذارید، یا روی دوشکی که بالای آن می خوابید و استراحت می کنید، یا بالشتی که بر آن تکیه می کنید و یا تصاویر رسامی شده در زمینی که شما روی آن قدم می زنید و حالات ازین قبیل که استفاده گردد، همه مباح است.

مسلم در مسند خویش از ابوطلحه روایت می کند، من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که گفت:

«لا تدخل الملائكة بیتاً فیه كلب ولا صورة.»

ترجمه: فرشتگان به خانه یی كه در آن سگ و یا تصویر باشد، وارد نمی شوند.

در روایت مسلم آمده است:

«إلا رقماً فی ثوب.»

ترجمه: به جز تصویری که در لباس چاپ شده باشد.

این خود دلیل برای استثنا قرار دادن تصویر چاپ شده در لباس می باشد. از حدیث فوق چنین استنباط می شود که ملایک در خانه هایی که عکس چاپ شده در لباس باشد، وارد می شود. بدین معنی که تصاویر چاپ شده در لباس جایز می باشد؛ چون ملایک در خانه هایی که عکس چاپ شده در لباس باشد، وارد می شود. چنان چه حدیث دیگر رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد اثبات این حکم صراحت دارد. بخاری از ام المؤمنین عایشه صدیقه رضی الله عنها روایت می کند که وی گفت:

«دَخَلَ عَلَی النَّبِی صلی الله علیه وسلم وَفِی الْبَیتِ قِرَامٌ فِیهِ صُوَرٌ فَتَلَوَّنَ وَجْهُهُ ثُمَّ تَنَاوَلَ السِّتْرَ فَهَتَكَهُ.»

ترحمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم روزی وارد اتاقم شد و در پرده ی اتاق تصویری از حیوانات را دید، روی مبارک شان از قهر سرخ شد و سپس پرده ی اتاق را پایین کرده آن را پارچه پارچه کرد.

"القرامنوع جامه ی است که در آن زمان به منظور ساختن پرده های خانه استفاده می شد. سرخ شدن چهره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و پایین کردن پرده، منع استفاده از پرده ی تصویردار را افاده می کند. پس اگر این عمل در جمله ی داخل شدن ملایک در خانه هایی که تصویر چاپ شده در آن باشد به حساب آید. ثابت می سازد که دلیل بر امر تحریم نبوده؛ بلکه مکروه است؛ چون جایی که تصویر در آن وجود داشت، پرده یی بود که در دروازه آویزان شده بود و این عمل خود نوع محترم شمردن به حساب می آید. بناً گذاشتن تصویر در جای مورد احترام مکروه است.

احمد در مسند خود از ابوهریره رضی الله تعالی عنه روایت می کند که جبرییل علیه السلام به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«وَمُرْ بِالسِّتْرِ یقْطَعْ فَیجْعَلَ مِنْهُ وِسَادَتَانِ تُوطَآَنِ.»

ترجمه: دستور بده که پرده را از وسط دو پاره کرده و مردم به روی آن راه بروند.

در این جا واضح می گردد که جبرییل علیه السلام برای رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور می دهد که پرده را از مکان های مورد احترام دور کند؛ پس کاربرد تصاویری رسم شده در مکان هایی که مورد احترام قرار نمی گیرد مباح می باشد.

پرسش ترسیم نشان و علامت انسان یا حیوان؛ بطور مثال علایم در راه؛ مانند: پیاده روها، تصویر دروازه هنگام آتش سوزی و علامه منع قدم زدن یک جا با سگ در پارک ها، ترسیم اعضای بدن انسان یا حیوان؛ بطور مثال: تصویر مصافحه و دست دادن یا تصویر انگشتان دست و یا سر اسپ به عنوان شعار وغیره: اگر تصاویر رسم شده تصویر ذیروح بود حرام است؛ چون در احادیث وصف تصویر حرام گردانیده شده ذیروح بودن آن است و این وصف بر تصویر کامل، نصف تصویر و یا تصویر سری که متصل با اعضای بارز بدن، مانند دست ها و امثال این باشد مطابقت می کند.

اما اگر این علایم تصویری بود که دلالت بر ذیروح بودن نمی کرد؛ مانند تنها تصویر دست و انگشت که به یک چیزی اشاره می کند و یا تصویر دو دست که با هم مصافحه می کند، امثال این ها حرام نیست و دلایل حرام بودن بر این ها مطابقت نمی کند؛ اما ترسیم سر که فقط با اعضای بارز بدن انسان پیوست نباشد، در این گونه فقها اختلاف دارند و قول راجیح عدم تحریم  تصویر سر که با سایر اعضای بدن انسان پیوست و یک جا نباشد، است. دلیل بر این احادیث وارد شده بر جواز قطع سر بت(مجسمه) برای این که به شکل درخت باقی بماند می باشد؛ مانند حدیث ابوهریره رضی الله عنه که جبرییل علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید که مجسمه حرام محسوب نمی گردد در صورتی که سر آن قطع  گردد.

«فمر برأس التمثال الذي في باب البيت فليقطع ليصير كهيئة الشجرة... فَمُرْ بِرَأْسِ التِّمْثَالِ يُقْطَعْ فَيُصَيَّرَ كَهَيْئَةِ الشَّجَرَةِ...»

(رواه حمد)

ترجمه: فرمان بده تا سر مجسمه یی را که در دروازه ی کعبه است قطع کنند تا به شکل درخت در آید؛ مانند پیکره ی درخت باقی بماند، فرمان بده که سر مجسمه را قطع نمایند و به شکل درخت در آید.

بدین معنی که رسم تنها سر و سایر اعضای بدن انسان که با سر متصل و پیوست نباشد، در هردو صورت حرام نیست و چنین نیست که سر بدون پیوست به سایر اعضای بدن حرام است و مجسمه بدون سر حرام نیست؛ چون جبرییل علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وسلم امر کرد تا سر مجسمه را قطع کند. بدین معنی که قطع کردن سر جایز است و هر چیزی که مرتبط به قطع سر شود نیز جایز است.

باید ذکر کرد که در نزد فقهای حنبلی و مالکی تنها بقای سر جایز است و در نزد فقهای شافعی اختلاف است، اکثر فقهای  شافعی تنها بقای سر مجسمه را تحریم می کنند و اقلیت شان جایز می شمارند.

پرسش ترسیم تصاویر انسان ها و حیوانات غیر مشابه به اصالت، رسامی حکایات عجیب و غریب که اصلاً واقعیت ندارد. پاسخ به این پرسش ها قرار ذیل است: اگر تصاویر دلالت به موجود ذیروح می کرد و لوکه شبیه اصالت هم نباشد حرام است؛ چون نصوص به تحریم آن ها مطابقت می کند. در حدیثی که مسلم روایت کرده است رسول الله صلی الله علیه وسلم به عایشه رضی الله عنها امر کرد تا پرده یی را که بر دروازه  آویزان بود دور سازد؛ چون در آن پرده تصاویر اسپ های بالدار بود و طبعاً اسپ بالدار اصلاً وجود ندارد. مسلم روایت نموده است که عایشه رضی الله عنها می فرماید:

«قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ سَفَرٍ وَقَدْ سَتَّرْتُ عَلَى بَابِي دُرْنُوكًا فِيهِ الْخَيْلُ ذَوَاتُ الْأَجْنِحَةِ فَأَمَرَنِي فَنَزَعْتُه.»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از سفر بر گشت و بر دروازه درنوک(نوع از جامه) آویزان کرده بودم که در آن تصاویر اسپ های بالدار بود، برایم امر کرد و من برکندم.

دوم: تصاویر سایه دار(مجسمه ها و نقاشی): نقاشی اجسام ذیروح و مجسمه سازی به استثنای بازیچه ی اطفال حرام است. دلیل بر این احادیث ذیل است: احمد از ابو هریره رضی الله عنه روایت می کند:

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «أتاني جبريل عليه السلام فقال: إني كنت أتيتك الليلة فلم يمنعني أن أدخل عليك البيت الذي أنت فيه إلا أنه كان في البيت تمثال رجل... فمر برأس التمثال يقطع فيصير كهيئة الشجرة... ففعل رسول الله صلى الله عليه وسلم.»

ترجمه:  پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «جبرییل نازل گردید و گفت، شب گذشته آمدم و به خاطر مجسمه مردی که درمنزل شما بود(نقاشی شده) به نزد تان نیامدم، دستور بده که سر مجسمه را ببرند تا به شکل درخت در آید.» و رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین کرد.

وعن ابن عباس، وجاءه رجل فقال: إني أصور هذه الصور، وأصنع هذه الصور، فأفتني فيها، فقال ادن مني، فدنا منه حتى وضع يده على رأسه، قال: أنبئك بما سمعت من رسول الله صلى الله عليه وسلم سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: «كل مصور في النار، يُجعل له بكل صورة صورها نفس تعذبه في جهنم، فإن كنت لا بد فاعلاً فاجعل الشجر وما لا نفس له.»

ترجمه: ابن عباس می فرماید: مردی نزد من آمد و گفت: من این تصاویر را نقاشی می کنم و این تصاویر را می سازم، در مورد این امر برایم فتوی بده. برایش گفتم: نزدیکم بیا، نزدیک شد و دستم را بر سرش نهادم و گفتم به چیزی که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده ام تو را آگاه می سازم، از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می فرمود: «هر نقاشی در آتش است و در برابر هر جانوری که صورت آن را کشيده است، نفسی قرار داده می شود و او را در جهنم تعذيب می کنند.» ابن عباس می گويد: اگر ناگزير هستی که اين کار را انجام دهی، پس تصوير درخت و يا هر موجود بيجانی را رسم کن.

رسامی عبارت از ترسیم صورت و چهره ی کسی یا چیزی است، که شامل مجسمه ها و نقاشی نیز می شود. نفس نقاشی و رسامی "تصویر" است. مسلم روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم، حضرت علی رضی الله عنه را به کار پنهانی فرستاد و برایش گفت، تمامی مجسمه ها و بت ها را منهدم بساز.

نقاشی هر تصویر ذیروح و لوکه سایه دار(مجسمه) باشد و یا غیر سایه دار حرام است. از تحریم تصاویر رسامی و نقاشی شده تصاویر و رسامی هایی که برای اطفال ساخته شده باشد، مستثنی است؛ مانند: رسامی های کاریکاتوری برای اطفال یا رسامی های خیالی برای سرگرمی، تسلیت، شادمانی و یا برای آموزش اطفال و... تمام این ها بنابر دلایل واردشده جایز است.

أخرج أبو داود عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: «قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِنْ غَزْوَةِ تَبُوكَ أَوْ خَيْبَرَ وَفِي سَهْوَتِهَا سِتْرٌ فَهَبَّتْ رِيحٌ فَكَشَفَتْ نَاحِيَةَ السِّتْرِ عَنْ بَنَاتٍ لِعَائِشَةَ لُعَبٍ فَقَالَ مَا هَذَا يَا عَائِشَةُ قَالَتْ بَنَاتِی.»

ترجمه: داوود از عایشه رضی الله عنها روایت نموده است که چنین فرمود: «رسول الله صلی الله علیه وسلم از غزوه ی تبوک یا خیبر بر گشت و در اتاق من پرده آویزان بود، باد وزید و حصه از پرده بالا گردید و بازیچه های دختران عایشه نمایان گردید، فرمود این چیست؟ گفت دخترانم.»

حدیثی را که بخاری از عایشه رضی الله عنها روایت نموده است، می فرماید:

ترجمه: با دختران ام نزد رسول اله صلی الله علیه وسلم بازی می نمودم؛ یعنی با بازیچه های به شکل دختران.

مسلم حدیثی را که ربیع بنت معوذ الانصاری رضی الله عنه روایت نموده است، می فرماید:

«...وَنَجْعَلُ-وفي رواية مسلم ونصنع- لَهُمْ اللُّعْبَةَ مِنْ الْعِهْنِ فَإِذَا بَكَى أَحَدُهُمْ عَلَى الطَّعَامِ أَعْطَيْنَاهُ ذَاكَ حَتَّى يَكُونَ عِنْدَ الْإِفْطَارِ» أي تلهيهم باللعبة حتى موعد الإفطار.»

ترجمه: و برای آن ها عروسك های پشمی می ساختيم و هر وقت يكی از آن ها برای غذا گريه می كرد، او را با آن عروسك، سرگرم می كرديم تا اين كه وقت افطار فرا می رسيد.

بناً از تمامی این احادیث جایز بودن بازیچه های اطفال و لوکه به شکل مجسمه ی ذیروح هم باشد واضح می گردد؛ ازین رو ترسیم کاریکاتورهای حکایات غیر واقعی به شکل اولی جایز است؛ چون به صورت تصاویر چاپ شده می باشد. آرزومندم که پاسخ پرسش تان را بر جوانب مختلف و مرتبط به آن را دریافت کرده باشید.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

یکی از دوستانم که با من یکجا کار می کند، در خانه کرایی زنده گی می نماید و توان پرداخت کرایه خانه را هم ندارد. جهت اعمار خانه شخصی؛ برادرش که در خارج کار می کند و چندان توجه به کسب مال حلال و حرام هم ندارد. اصرار دارد با گرفتن قرضه از وی، برای خود خانه بسازد. بناً پرسش را مطرح می نماید که آیا می تواند از برادرش با آن واقعیت که دارد، قرضه بگیرد؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

مردم بر سه نوع مال(جنس) معامله می کنند:

  1. مالی که ذاتاً حرام است: مانند شراب، هدیه(تحفه گرفتن) آن، قرض گرفتن، خرید و فروش و تولید و ترافیک؛ هرنوع معامله شراب بر مالک شراب، تحفه گیرنده، فروشنده و مشتری و قرض گیرنده شراب حرام می باشد.

چنان چه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

"حرمت الخمر بعینها"

(رواه نسایی)

نفس و ذات شراب حرام گردانیده شده است.

  1. مال دزدی و غصب شده: این کار بر دزد و غاصب حرام است، هدیه و قرض گرفتن، خرید و فروش آن بر کاسب، هدیه گیرنده، فروشنده، مشتری، قرض گیرنده آن و هر نوع معامله آن جایز نیست چون این مال؛ حق مالک آن است.

و هر جا که یافت گردد به مالک مال، تسلیم کردنش واجب می باشد. حدیث ذیل نص است دال بر اینکه مال دزدی شده به مالک آن بر گردانیده می‏شود.

اخرج احمد عن سمرة قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: «اذا سرق من الرجل متاع، او ضاع له متاع، فوجده بید رجل بعینه، فهو احق به، و یرجع المشتری علی البایع بالثمن.»

هنگامی که مال کسی دزدی، یا گم شود و همان مال را در دست شخص دیگر ببیند، مالک آن مال مستحق آن است و مشتری پول را از فروشنده پس گیرد.

و در موضوع غصب نیز چنین است، مال که غصب گردیده بر غاصب واجب است که مال غصب شده را به مالک آن بر گرداند. چنان چه سمرة روایت نموده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:

«علی الید ما اخذت حتی تؤدی.»

(اخرجه الترمذی و قال حدیث حسن)

هركس از راه نامشروع در مال دیگرى تصرف كند، ضامن آن است تا آن كه آن را به صاحبش بازگرداند.

  1. مال که ذاتاً مباح است: مانند پول طلا، نقره و پول کاغذی. اما صاحب آن بر اساس معاملات حرام کسب نماید مانند مال ربا(سود)، مال قمار و مال شرکت های سهامی و قرعه کشی وغیره فقط بر کاسب آن حرام می باشد و کسی که به طریقه مشروع از ربا خوار و قمارباز پول بدست آورد، حرام نیست؛ مثلاً: به ربا خوار چیزی را می فروشد و پول اش را بگیرد و یا زن از ربا خوار نفقه اش را حاصل کند، یا ربا خوار به یکی از اقارب اش هدیه دهد، یا از ربا خوار قرض بگیرد وغیره معاملات مشروع است. گناه این مال، بر ربا خوار است نه بر گیرنده پول، نفقه، تحفه، قرض وغیره.

الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَلا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى

[أنعام: ۱۶۴]

 هیچ کسی جز برای خود کار نمی کند و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمی کشد.

با این هم بهتر است با کسانی که مال را به طریقه نامشروع؛ مانند: ربا، قماربازی و قرعه کشی‏ها بدست می آورند؛ معامله نکند و از بابت تقوی و پرهیزگاری به آن ها چیزی نفروشد و از آن ها تحفه و هدیه نگیرد تا فروشنده، پول ملوث به ربا را در مقابل مال اش کسب ننماید و هدیه را نپذیرد تا مال ربا را کسب ننماید. چون مسلمان از مالی که پاک و صاف نباشد باید دوری کند. زیرا اصحاب کرام از بسیاری چیزهای مباح به ترس از این که مبادا به حرام نزدیک شوند دوری می کردند. و هم چنان پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیح چنین فرموده است:   

«لا يبلغ العبد أن يكون من المتقين حتى يدع ما لا بأس به حذراً مما به بأس.»

(اخرجه الترمذی و قال هذا حدیث حسن)

بنده به جايگاه متقيان و پرهيزگاران نمی رسد تا آنگاه كه آن چه را در آن مانع و ايرادی نيست، به خاطر پرهيز از ارتكاب آن چه كه در آن مانع و ايرادی هست، ترك نكند.

 خلاصه ی سخن؛ جایز است که از برادرت پول قرض بگیری و لوکه برادرت با اسهام و ربا معامله کند و یا در شرکت سهامی کار کند، گناه بر دوش اوست و در قرض گرفتن از او، بر تو گناه نیست. اما از بابت تقوی و پرهیزگاری معامله نکردن با کسانی که با معاملات حرام سر و کار دارند بهتر است.

و اگر زمینه مساعد شد تا از شخص که پابند به حلال و حرام باشد قرض بگیری این بهتر و خوبتر است، اما اگر از برادر که پابند به حلال و حرام نباشد قرض گرفتی ایرادی نیست.

برادر تان عطاء بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمة الله و برکاته!

شیخ بزرگوار، بر شما و همراهان تان رحمات الهی باد. از الله متعال خواهان توفیق مزید برای شما هستم؛ اما بعد: پرسشی دارم و بنابر ضرورتی که دارم لطف نموده سریع تر پاسخ دهید. من متخصص آزمایش های طبی(لابراتوار طبی) هستم، برای این که صاحب وظیفه شوم، بعضی از قوانین و امور است که باید به آن پابند باشم؛ بعضی از آن قابل قبول و بعضی های آن مردود است. من قلباً احساس می کنم که اشتراک در اتحادیه حرام است، منظورم از بعضی قوانین و اموری که پابندی به آن برای عضو شدن در "اتحادیه داکتران متخصص فلسطین" لازمی است، می باشد.

پرسش من در خصوص نظام امور اجتماعی موجود در اتحادیه است، طوری که در اتحادیه هرگاه عضوی از اعضای اتحادیه وفات کند، اتحادیه اقدام به جمع آوری پول می کند و اندازه ی حد اقل آن ده دینار برای پرداخت به خانواده و عضو متوفی است. اتحادیه متخلفین را مجبور به پرداخت پول می کند و اگر پول پرداخت نکند عضویت همان شخص را در اتحادیه که هر ساله تجدید می شود، تجدید نمی کند. باید گفت که آن ها اعضای اتحادیه را بر این که فتوی بر جواز این عمل و حرام نبودن آن دریافت نموده اند، آگاهی داده است. لطفاً سریع تر پاسخ ارایه نمایید. تشکر!

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

پاسخ به این پرسش، از طرف حزب در اوایل دهه هفتاد مبنی بر عدم جواز اشتراک نمودن در اتحادیه ها صادر شده بود؛ اما این که قوانین دولت طوری باشد که برای موظفین اجازه ی کار را ندهد؛ مگر این که باید در اتحادیه شان اشتراک ورزند. در این صورت اشتراک ورزیدن در اتحادیه به سان جواز کار است؛ مانند این که تاجر برای انتقال اموالش جواز تجارت را می گیرد و گرفتن جواز در صورتی که در قوانین دولت لازم باشد جایز است.

بنابر این، اشتراک ورزیدن در اتحادیه در این حالت؛ یعنی برای گرفتن "جواز" به انجام وظیفه جایز است که اشتراک ورزیدن در اتحادیه منحصر بر خانه پوری فورم عضویت و بدون مشارکت در جلسات و انتخابات باشد. با این هم تفاعل در میان اتحادیه با پیوستن مستقیم، تاثیر گذار، تشکیل روابط  و با تماس بودن با اعضا و مجالس آن لازم است؛ و لوکه از جمله شباب در اتحادیه هم مشارکت نداشته باشد و این نه تنها شامل بخش ارتباطات عامه می شود؛ بلکه وظیفه بزرگی است که برای شباب انجام آن با سعی و کوشش لازمی است و باید گفت: پرداخت اختیاری این مبلغ مباح است و مشکل در لازمی بودن پرداخت پول بنابر قوانین اتحادیه است و در صورتی که ادامه دادن به وظیفه ات مشروط به اشتراک ورزیدن در اتحادیه و شامل پرداخت پول باشد، وگرنه عضویت ات در اتحادیه تجدید نشود و وظیفه انجام داده نتوانی؛ اگر چنین باشد، پرداخت همان پول برایت جایز است؛ چون از جمله ملزومات جواز کار است.

برادر تان عطاء بن خليل أبورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

به نظر می رسد که موقف گیری های دولت امارات بعضاً دارای مشکلات و تناقضات می باشد. از جمله می توان به اختلاف شدیدی اشاره نمود که میان موقف امارات و بعضی از وابسته گان انگلیس وجود دارد؛ مانند موقفی که امارات در مورد عبدالرب منصورهادی اتخاذ نمود. چنان چه اخیراً منجر به این شد که از وی در امارات استقبال صورت نگیرد. هم چنین امارات با تصمیم وی مبنی بر برکناری مدیر امنیت میدان هوایی عدن مخالفت نمود.

تنش ها میان امارات و تونس نیز نمونۀ دیگری از این موقف گیری ها می باشد؛ اما از جانب دیگر دیده می شود که امارات به گونۀ قابل توجهی با وابسته گان امریکا همسو گردیده، چنان چه در حملات هوایی موسوم به طوفان قاطع به رهبری سلمان حاکم سعودی که از وابسته گان و مزدوران امریکاست شرکت نمود. هم چنین پشتیبانی قاطع از خلیفه حفتر در لیبیا که وی نیز ازجملۀ مزدوران و وابسته گان به امریکا می باشد و حمایت بدون حد و مرز امارات از عبدالفتاح السیسی رییس جمهور مصر نیز بر کسی پوشیده نیست. این موقف گیری های دوستانۀ امارات با مزدوران امریکا و فاصله گرفتن آن از مزدوران انگلیس را چگونه تفسیر می کنید؟

پاسخ:

امارات پس از سال ۱۹۷۱م به شکل اتحادیه ای متشکل از هفت امارت ترکیب گردید، ابتدا شیخ زاید بن سلطان آل نهیان حاکم ابوظبی ریاست امارات را بر عهده داشت، پس از آن که وی در سال ۲۰۰۴م درگذشت، فرزند ارشدش شیخ خلیفه بن زاید آل نهیان ریاست امارات را در دست گرفت. نفوس امارات به ۹ میلیون تن می رسد و فقط در حدود ۱۱ درصد از مجموع نفوس آن را شهروندان اصلی امارات تشکیل می دهند.

شیخ خلیفه توانایی های نظامی دولت امارات را با خریداری سلاح های متنوع از دولت های غربی و سرمایه گذاری های هنگفت در تمرینات نظامی سربازان امارات افزایش داد. امارات توافق نامه ای را به قیمت ۶.۴ ملیارد دالر با امریکا جهت خریداری طیاره های نوع F-16E/F Desert Falcon امضاء نمود و نخستین فروند از مجموع ۸۰ فروند این نوع طیاره را تاکنون به امارات تسلیم داده شده است. امارات هم چنین طیاره های از نوع اپاتچی و جنگنده های نوع F-16، موترهای ضد گلوله و موشک ها و ذخایر تسلیحاتی را نیز به دست آورد. به این ترتیب نقش امارات برای سهم گیری در فعالیت های سیاسی و حتی نظامی آماده و برجسته گردید.

سفر پادشاه انگلیس به امارات در سال ۲۰۱۰م اوج این سهم گیری را نشان می دهد و الیزابت دوم پادشاه انگلیس سفر رسمی اش را به امارات آغاز نمود و وارد ابوظبی شد. دومینیک جیریمی سفیر انگلیس در ابوظبی به آژانس خبری فرانسه گفت: «پادشاه بریتانیا با خانواده های حاکم در امارات رابطۀ دوستانه دارد.» در عین حال عبدالرحمن غانم سفیر امارات در لندن نیز این سفر را اوج گسترش روابط دو جانبۀ دو کشور دوست در عرصه های گوناگون خوانده و این سفر را بسیار مهم توصیف نمود. (منبع: نشریۀ خاور میانه ۲۵ نومبر ۲۰۱۰م) گفتنی است که امارات نقش اش را با مهارت کامل بازی نمود، چنان چه برای پیاده نمودن سیاست انگلیس در منطقه، با ایتلاف های استعماری همراه شد، چه ایتلاف هایی که ریشۀ انگلیسی داشته و چه امریکایی، اما همراه شدن امارات در ایتلاف های امریکایی به این منظور بوده که نقش جاسوسی انگلیس را در سیاست های امریکا بازی نماید.

به این ترتیب امارات با آن که وابسته به انگلیس است، اما زیر بیرق امریکا جنگیده و در سایۀ آن و یا سایۀ مزدوران آن حرکت می کند؛ مانند پیوستن به ایتلاف عربی که در اصل ایتلاف امریکایی می باشد، پیمانی که زیر نام "توفان قاطع" و به رهبری عربستان سعودی و حاکمیت سلمان به پیش برده می شود. در حقیقت امارات پس از سعودی نخستین قدرت این ایتلاف بوده و با ۳۰ فروند طیارۀ جنگی در آن مشارکت نموده است. امارات طوری وانمود می کند که گویا از هم پیمانان امریکا می باشد، چنان چه یوسف عتیبه سفیر امارات در واشنگتن در اظهاراتی گفت: «امریکا در امارات هم پیمان نیرومند و آرامی دارد که ملقب به سبارطة کوچک می باشد.» (منبع: واشنتن پوست ۹ نومبر ۲۰۱۴م)

واشنگتن پوست نیز به تاریخ ۳ جنوری ۲۰۱۷م به نقل از خبرنگارش در پایگاه "ظفره" امارات می گوید: «شش هفته می شود که طیاره های امریکایی برای بمباردمان عراق و سوریه از پایگاه ظفره پرواز می کنند.» نشریۀ مذکور علاوه می کند: «چیزی که برخی ها آن را نمی دانند این است که در حدود ۳۵۰۰ سرباز امریکایی در پایگاه ظفره مستقر می باشند و این یگانه پایگاه نظامی است که دارای جنگنده های إف ۲۲ می باشد.» این نشریه به نقل از انتونی زینی، فرمانده اسبق نیروهای امریکا در خاور میانه ادعا می کند که: «روابط ایالات متحده با امارات نسبت به هر یک از سایر دولت های عربی امروز مستحکم تر می باشد.»

به این ترتیب طوری به نظر می رسد که گویا امارات یکی از هم پیمانان اساسی امریکا به شمار می رود، اما واقعیت این است که امارات سرگرم بازی نمودن نقش خاصی به نفع انگلیس می باشد و مشارکت امارات در جنگ هایی به رهبری امریکا با اشارۀ انگلیس بوده و بر اساس سیاست شناخته شدۀ انگلیس، امارات به ظاهر طوری وانمود می کند که انگار امریکا را تایید می کند، سپس در خفا علیه آن دسیسه می چیند.

لازم به ذکر است که انگلیس از زمان شکستی که در شرق سویس به ویژه در سال ۱۹۵۶م خورد، سپس خسارات زیادی که در جنگ یمن در سال ۱۹۶۳م متحمل گردید که بعداً در سال ۱۹۶۸م تصمیم به خروج نظامیان اش از خلیج را گرفت و این تصمیم را در سال ۱۹۷۱م عملی نمود، پس از این تحولات انگلیس دیگر توان گذشته اش را از دست داد و به همین دلیل بود که خروج نظامی را ترجیح داده و شکل استعمار مستقیم را به حضور سیاسی، امنیتی و اقتصادی تغییر داد و این رویکرد جدید را در بسیاری از مناطقی که زیر استعمار آن قرار دارد عملی می کند.

انگلیس از همین زمان، یعنی از زمان خروج کامل از شرق سویس، دیگر توان ایستاده گی علنی در برابر امریکا را از دست داده و سیاست اش در قبال امریکا طوری رقم خورد که در ظاهر از امریکا حمایت می کند، اما در باطن علیه آن سنگ اندازی کرده و این سیاست را با سپردن نقش های مختلف به هر یک از دست نشانده گانش به پیش می برد، به گونه ای که هر یک از این دست نشانده گان طوری وانمود می کنند که انگار وابسته به امریکا بوده و مزدوری آن را می کنند و بر اساس نقشه گذاری های امریکا در حرکت می باشند، اما در اصل وابسته به انگلیس و مزدوران آن می باشند. به این ترتیب به موقف گیری های امارات که در پرسش مطرح گردیده می توان پی برد:

نقش امارات در یمن: امارات از ابتدای راه اندازی عملیات موسم به "توفان قاطع" توسط عربستان سعودی در ماه مارچ ۲۰۱۵م علیه یمن در این عملیات شرکت نمود، اما اگرچه ظاهراً طوری وانمود می شد که دو طرف با هماهنگی وارد این عملیات شده اند، لیکن واقعیت چنین نبود. چنان چه سعودی می خواست عملیات توفان قاطع را به حملات هوایی خلاصه نماید، اما میزان بزرگ مشارکت زمینی امارات در این عملیات بیانگر این است که امارات از این فرصت استفاده نموده و حضور نظامی اش را در یمن تقویت نمود.

چنان چه عربستان سعودی به تاریخ ۵ اپریل ۲۰۱۵م اعلام نمود که نمی خواهد در یمن نیروی زمینی داشته باشد. درست چند روز پس از این اعلام، یعنی به تاریخ ۲۱ اپریل ۲۰۱۵م بود که عملیات توفان قاطع را پایان داده و از عملیات جدیدی زیر نام "برگشت امید" خبر داد. این بدان معنی است که تنش ها در این فرصت میان سعودی و امارات بالا گرفته بود. طوری که سعودی می خواست حملات هوایی راهی به سوی حل و فصل سیاسی باشد که راه اندازی عملیات برگشت امید بیانگر آن می باشد، اما از آن طرف امارات می خواست این جنگ را غنیمت شمرده و حوثی ها را عملاً از شهرها بیرون براند، یعنی در عین حالی که سعودی می خواهد بالای حوثی ها فشار وارد نموده و با استفاده از آن راه را به سوی حل و فصل سیاسی هموار نماید، اما امارات در پی آن است تا عملاً با حوثی ها وارد جنگ گردیده و آنان را وادار به عقب نشینی کند.

اختلاف سعودی و امارات به این حد خلاصه نمی شود، بلکه دو طرف بر سر رییس جمهور برکنار شدۀ یمن، عبد الله صالح، نیز اختلاف نظر دارند. چنان چه در عین حالی که دشمنی سعودی با صالح در حال قوت گرفتن است، خبرهایی مبنی بر پشتیبانی امارات از وی منتشر می گردد، بلکه حتی گفته شده که امارات عبد الله صالح را از میان یکی از حملات توفان قاطع نجات داده است.

چنان چه صفحۀ انترنتی مصر عربی به تاریخ ۴ اپریل ۲۰۱۵م مستقیماً به این مسأله اشاره نمود. یکی از مسوولین بلند پایۀ یمن در اظهاراتی ویژه به مصر عربی گفته که میان امارات متحدۀ عربی و حکومت شاهی عربستان سعودی اختلاف نظرهایی به میان آمده و دلیل آن اینست که ابوظبی ساعاتی پیش از بمباردمان شهر صنعا فرزند علی عبد الله صالح را در جریان عملیات توفان قاطع و نیز به دلیل رویکرد امارات مبنی بر نیاز به حفاظت از علی عبد الله صالح و بقای آن در چهارچوب هرگونه پیشنهادی برای حل بحران یمن قرار داده بود. در عین حال روشن شد که امارات از زمان دقیق راه اندازی عملیات نظامی آگاه بوده که صالح را از مرگ نجات داد، زیرا وی اندکی پیش از شروع بمباردمان منزلش را در صنعا پایتخت یمن ترک نموده و به جای امن پناه برده بود.

دلیل دیگر حمایت امارات از علی عبدالله صالح این است که امارات پیوسته فیصله های بین المللی مبنی بر إعمال تحریم ها علیه وی را نادیده گرفت. در عین حال حجم بزرگی از کاربران شبکه های اجتماعی نیز امارات را متهم کرده اند که پیوسته به عبد الله صالح و خانواده اش کمک های نقدی و نظامی کرده و هنوز یکی از هم پیمانان وی می باشد. این در حالی است که امارات در ایتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی که علیه حوثی ها و صالح در جنگ می باشد مشارکت نموده و این جنگی است که اهداف اعلان شدۀ آن عبارت از برگشت دادن قانون مداری به یمن و پایان دادن به انقلاب خونینی است که حوثی ها به راه انداخته اند. معلومات منتشر شده در نشریۀ یمن پرس به تاریخ ۲۲ اکتوبر ۲۰۱۵م نیز بیانگر روابط امارات با علی عبد الله صالح می باشد: «احمد علی صالح فرزند علی عبدالله صالح رییس جمهور برکنار شده یمن در حال حاضر در امارات به سر برده و از حمایت های ویژه برخوردار است که جنگ با مشارکت امارات علیه حوثی ها و صالح در جریان می باشد.»

از جانب دیگر، موقف هادی نیز در معرض خطر قرار دارد؛ زیرا سازمان ملل طرح هایی را پیشنهاد نموده که بر اساس آن خواستار برکناری وی گردید. این بدان معنی است که انگلیس در یمن سرگرم آماده سازی امکانات و بازی های دیپلوماتیک دیگری است تا این که اگر فیصله های سازمان ملل در نهایت منجر به برکناری هادی از صحنۀ سیاسی یمن گردد، در آن صورت برکناری وی به معنی پایان دادن به نفوذ انگلیس در یمن نبوده و زمینه ها و امکانات فراوان دیگری نیز وجود داشته که بتواند این نفوذ را حفظ نماید و هادی تنها یکی از این امکانات باشد. به این ترتیب انگلیس امارات را وادار نمود تا از علی صالح پشتیبانی کند. باید دانست که هادی و صالح هر دو از وابسته گان انگلیس می باشند، تفاوت تنها در این است که انگلیس با استفاده از نیرنگ بازی های همیشه گی اش، به هر یک از آنان نقش متفاوتی را واگذار نموده است.

به این ترتیب می توان به واقعیت اختلافات موجود میان هادی و امارات پی برد و دانست که چرا از هادی در ابوظبی استقبال گرمی صورت نگرفت و این که چرا امارات از برکناری صلاح عمیری مسوول امنیت میدان هوایی عدن توسط هادی جلوگیری نمود. واقعیت این است که ناسازگاری ظاهری در سیاست امارات در یمن با هادی رییس جمهور این کشور که از وابسته گان انگلیس می باشد، در اصل برخاسته از مسوولیت ویژه ایست که انگلیس به امارات داده تا این نقش را بازی نماید و بر اساس این نقش، امارات طوری وانمود می کند که گویا از هادی حمایت نمی کند، در حالی که با طرح پیشنهادی خلیج مبنی بر تعیین هادی به صفت رییس جمهور موافقت نموده بود و در حال حاضر عملاً در کنار مزدور دیگر انگلیس، یعنی علی صالح، ایستاده و از وی حمایت می کند و به این ترتیب امارات در یمن به نفع انگلیس نقش بازی کرده و تلاش دارد کار مزدور امریکا یعنی عربستان سعودی را در آن کشور مختل نماید.

نقش امارات در لیبیا: نقشی را که برای امارات در لیبیا طراحی گردیده می توان با در نظر گرفتن خطوط پهن سیاست مخالفت آمیز امارات با اسلام گرایان دانست. سیاستی که طراحی و اجرای آن زیر نظر تونی بلیر نخست وزیر اسبق انگلیس صورت می گیرد. روابط امارات با لیون نمایندۀ سازمان ملل و هم چنین حمایت امارات از کدر سیاسی لیبیا، همه و همه با نفوذ گستردۀ انگلیس در این کشور مرتبط بوده و بیانگر تعدد امکاناتی است که لندن در اختیار داشته و می تواند از آن استفاده نماید و دلیل برخوردار بودن از این امکانات بر می گردد به نفوذ قاطع و بلامنازعۀ انگلیس در لیبیا، در زمان حاکمیت قذافی و مسألۀ نفوذ انگلیس در یمن نیز از همین قرار است. پشتیبانی امارات از سیکولران و سران قبایل لیبیا و مخالفت با اسلام گرایان به آن فرصت می دهد تا در برابر نیروهایی قرار گیرد که از پشتیبانی قطر برخوردار می باشند و به این ترتیب قطر به نفع انگلیس در میان اسلام گرایان کار می کند و امارات به نفع انگلیس در میان سیکولران و قبایل.

این تقسیم نقش بازی های قطر و امارات را مجلۀ "فورن پالیسی" امریکا عیناً از آن یاد نمود، چنان چه سایت عربی ۲۱ به تاریخ ۲۸ اگست ۲۰۱۴م، یعنی پس از حملات هوایی امارات در لیبیا، در گزارشی چنین گفت: «مجلۀ فورین پالیسی امریکا به کشمکش های منطقه ای بر سر نفوذ در لیبیا اشاره نموده که از سال ۲۰۱۱م و شروع خیزش ها علیه نظام معمر قذافی آغاز گردید. دولت قطر در این کشمکش ها از گروه های جنگی که تمایلات اسلامی داشتند حمایت نمود در حالی که امارات از گروه هایی حمایت کرد که دارای رویکردهای قبیله وی بودند، به ویژه گروه های وابسته به قبایل زنتان در غرب لیبیا.» مجلۀ مذکور افرادی را که در لیبیا وابسته به امارات می باشند افشاء نموده و با ذکر نام از آنان یاد نمود.

امارات با برناردینو لیون نمایندۀ سازمان ملل برای لیبیا که یک اسپانیایی و دارای تمایلات اروپایی می باشد، روابط نزدیک و گرمی داشته و تلاش می نمود در کنار پارلمان طبرق و گروه حفتر، از تلاش های وی نیز پشتیبانی نماید. چنان چه رسانه ها به شماری از پیام های الکترونیکی لیون با وزیر خارجۀ امارات دست پیدا نموده و آن را منتشر نمودند. هم چنین وی پس از آن که وظیفه اش در سازمان ملل را ترک نمود، وارد امارات شده و به گونۀ مستقیم و با معاش هنگفتی در آن جا مشغول کار گردید. بناً این رابطۀ مستحکم میان امارات و نمایندۀ سازمان ملل که به انگلیس تمایل دارد به خودی خود بیانگر رضایت از نقشی است که امارات در لیبیا بازی می کند، نقشی که پس از حملات هوایی امارات بالای اسلام گرایان طرابلس در ماه اگست ۲۰۱۴م به خوبی برجسته گردید و امریکا زودتر از دیگران به پرده برداشتن از جزییات حملات یاد شدۀ امارات پرداخت. حملاتی که همزمان با انتقال پارلمان به طبرق و برگزاری نخستین جلسۀ آن در ۴ اگست ۲۰۱۴م بود.

باید گفت که این انگلیس است که در پس رویکرد خوب امارات با سیکولران و موقف گیری آن علیه "اسلام گرایان" قرار دارد، چنان چه صفحۀ انترنتی مصر عربی به تاریخ ۳۱ جنوری ۲۰۱۷م با انتشار گزارشی بیان نموده بود. از جانب دیگر نشریۀ "تلگراف" انگلیس در گذشته از راه اندازی مرکزی موسوم به "تونی بلیر" برای برگزاری جلسات مشوره دهی و به مبلغ ۳۵ میلیون دالر خبر داد که با دولت امارات راه اندازی نموده و این مرکز در بدل مشوره ها و نصیحت هایی تاسیس گردیده که به امارات داده می شود. هم چنین باید گفت که این مرکز بر اساس توافقی تاسیس گردیده که میان مرکز بلیر و وزارت خارجۀ امارات صورت گرفته بود. از جمله برجسته ترین رویکردها و موقف گیری های مشترک میان دو طرف، می توان به موقف آنان در برابر حرکت ها و احزاب اسلامی فعال در این منطقه اشاره نمود.

به این ترتیب روشن می شود که انگلیس نقش های مزدورانش را طوری تقسیم می کند که متناقض جلوه کند، اما نتیجه طوری باشد که اهداف انگلیس را براورده نماید. چنان چه تمام مزدورانش را در کشورهایی که قضایای آن چندی بعد می باشد، در یک جهت خاص قرار نمی دهد؛ مانند لیبیا طوری که قطر علیه حفتر و در کنار حکومت وفاق ملی وابسته به انگلیس ایستاده و امارات طوری وانمود می کند که در کنار حفتر بوده و با تمام توان از وی پشتیبانی می کند.

نقش امارات در تونس: باجی سبسی رییس جمهور تونس در ماه نومبر ۲۰۱۵م در اظهاراتی گفت: «امارات استفاده از روش برهم زدن ثبات را هم چنان ادامه خواهد داد، زیرا گمان می کند که از محاسبه در امان خواهد بود. امارات سرمایۀ لازم برای تولید نیرو را بدون نگرانی در اختیار دارد و همه، به شمول اروپا، روی سرمایه های خویش تکیه می کنند.» (منبع: میدل ایست، ۳۰ نومبر ۲۰۱۵م)

امارات طوری وانمود می کند که گویا با تونس خصومت دارد، چنان چه تنش هایی نیز میان دو طرف وجود دارد و این در حالی است که تونس در سایۀ انگلیس در حرکت می باشد. در نتیجه با دقت نمودن به این موقف گیری ها روشن می شود که این ها موقف گیری های ساختگی می باشد و دلیل آن اینست که سبسی به امارات سفر نمود و در اوج صحبت ها در خصوص تنش های موجود در روابط میان تونس و امارات بود که خبرهایی از پرداخت هزینۀ سلاح ها و مهمات نظامی فرانسه برای تونس توسط امارات جهت محافظت از مرزهایش در برابر لیبیا و الجزایر منتشر گردید. چنان چه اولاند رییس جمهور فرانسه در دیداری که با سبسی رییس جمهور تونس در پاریس داشت، در یک کنفرانس مشترک مطبوعاتی گفت: «در این عرصه میان هر سه کشور همکاری های مشترکی وجود دارد.» وی این سخن را در پاسخ به پرسشی مربوط به این موضوع ابراز نمود، چنان چه رسانه های فرانسوی به تاریخ ۷ اپریل ۲۰۱۵م از وجود توافق تسلیحاتی میان فرانسه و تونس خبر دادند.

طیب بکوش وزیر خارجۀ تونس نیز در سخنانی گفت: «کشورش به منظور کمک به خریداری سلاح از فرانسه برای امارات با دو طرف گفتگو می کند.» (منبع: صفحۀ انترنتی بین المللی ۷ اپریل ۲۰۱۵م) به این ترتیب دیده می شود که از یک طرف امارات در خریداری سلاح به تونس کمک می کند و از طرف دیگر طوری وانمود می کند که گویا میان دو طرف تنش هایی وجود دارد و این بدان معنی است که این تنش ها واقعی نبوده و در اصل بهانه ایست برای این که امارات بتواند در تونس و اطراف آن، به ویژه لیبیا، به نفع انگلیس نقش بازی کند، زیرا تونس علیه حفتر و در صف حکومت وفاق ملی لیبیا قرار دارد، حکومتی که در دامن انگلیس تولد شده و پرورش یافت و سپس به طرابلس انتقال داده شد. بناً اظهار نمودن این که با تونس اختلاف دارد، راه را به جانب تداوم نیرنگ امارات و یا بهتر بگوییم نیرنگ انگلیس علیه حفتر هموار می کند.

نقش امارات در برابر سیسی در مصر: امارات و سعودی از ابتدای انقلاب سیسی علیه مرسی در اواسط سال ۲۰۱۳م به گونۀ گسترده از سیسی رییس جمهور مصر پشتیبانی نموده و نظام وی را تقویت می کنند. عربستان سعودی در زمان حاکمیت ملک عبد الله وابسته به انگلیس بود و این را می توان با توجه به این که انگلیس خود از در سازش با امریکا تعامل می کند بررسی و درک نمود. بناً از مزدورانش نیز می خواهد تا با مزدوران امریکا از در سازش تعامل نمایند، زیرا مزدوران امریکا در منطقه از نفوذ بیشتری برخوردار می باشند و مزدوران انگلیس نسبت به آنان از نفوذ کمتری برخوردار استند. بناً انگلیس مزدورانش را دستور نمی دهد تا به صورت علنی و یک باره در برابر مزدوران امریکا قرار نگیرند، بجز در بعضی از حالات خاصی مانند آن چه که قطر انجام می دهد و این همان کاری است که انگلیس در تعامل با سیسی پیش گرفته است، چنان چه وی را اطمینان داده و به امارات نزدیکش می کند.

رسانه های انگلیس دقیقاً به همین مسأله اشاره نموده، چنان چه صفحۀ انترنتی عربی جدید به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۱۴م به گزارشی اشاره نموده که در نشریۀ فایننشل تایمز منتشر گردید. در این گزارش گفته شده: «شماری از کسانی که از فعالیت های تونی بلیر آگاهی دارند به فایننشل تایمز گفته اند که وی گروهی از افراد با تجربه را موظف نموده تا گزارشی را در مورد گروه اخوان الملسملین و اتهاماتی که فرماندهان اردوی مصر و همکاران خلیجی شان مبنی بر دست داشتن این گروه در فعالیت های تروریستی متوجه آن نموده اند تهیه نمایند.» نشریۀ مذکور می افزاید که تونی بلیر در اظهاراتش از کودتای نظامی مصر که منجر به برکناری محمد مرسی گردید پشتیبانی نموده و در یکی از این اظهارات گفته که کودتای مصر در حقیقت عملیات مهمی بود که برای نجات مردم مصر راه اندازی گردید. در نشریه مذکور نیز گفته شده: «موقف گیری بلیر دقیقاً همان موقفی است که حکومت امارات در این زمینه اتخاذ نموده است.» بنابر این روشن است که عملکردهای دوستانۀ امارات با سیسی بدون اندکی تغییر، دقیقاً در چهارچوب راه کاری صورت می گیرد که توسط انگلیس طراحی گردیده است.

در پاسخ به پرسشی که به تاریخ ۱۲ جنوری ۲۰۱۶م منتشر گردیده بود به نکاتی در این خصوص اشاره نموده بودیم که اینک جهت یاد آوری مجدد به برخی از آن اشاره می شود: انتظار نمی رود در میان دولت های وابسته یا دولت هایی که در محور یک دولت بزرگ می چرخند، در صورتی که دولت متبوع یا محوری یکی باشد، بحرانی به معنی واقعی بحران رونما گردد، زیرا این دولت محوری است که سیاست خارجی را به شکل عام مدیریت می کند و معمولاً همین سیاست است که بالای کشمکش ها تسلط دارد. آن چه گفته شد در مورد کشمکش ها صدق می کند، اما اختلافات ناشی از مسایل دیگری غیر از کشمکش ها که معمولاً در میان دولت های محوری بیشتر اتفاق می افتد، امکان دارد در یکی از سه حالت ذیل اتفاق افتد:

یکم: توزیع نمودن نقش های مختلف برای خدمت به منافع دولت بزرگ.

دوم: اختلافات ناشی از انگیزه های داخلی که هیچ تأثیری روی سیاست خارجی نداشته و سیاست خارجی دولت بزرگی را که در محور آن می چرخند متأثر نسازد.

سوم: این که یکی از مزدوران تشویق و پشتیبانی شود تا یک اختلافی را که در گذشته با یکی دیگر از مزدوران داشته و سپس حل و فصل گردیده است، مجدداً دامن زند و پس از آن که لازمه های پشتیبانی مذکور براورده گردید، اوضاع مجدداً به حالت معمول برگشته و آرام شود. در خصوص امارات که از وابسته گان انگلیس می باشد، حالت اول صدق می کند که همانا توزیع نمودن نقش های مختلف برای خدمت به منافع دولت بزرگ می باشد، زیرا امارات نقشی را بازی می کند که انگلیس ها برایش ترسیم نموده باشند، چنان که قطر نیز نقش دیگری را برای انگلیس ها بازی می کند.

خلاصه این که امارات مانند سایر دولت های خلیج به صورت کامل وابسته به انگلیس می باشد، بجز عربستان سعودی که در حال حاضر زیر حاکمیت سلمان قرار دارد و به دستور امریکا حرکت می کند. بنابرین امارات نقشی را بازی می کند که انگلیس ها برایش ترسیم نموده باشند، چه این نقش در یمن باشد یا لیبیا و یا در پشتیبانی از نظام حاکم در مصر. تناقض آشکاری که در سیاست امارات، مبنی بر پشتیبانی از سیکولرها و مخالفت با اسلام گرایان، دیده می شود برخاسته از خطوط پهنی است که انگلیس برای آن ترسیم نموده و این خطوط متفاوت است با خطوطی که مثلاً برای قطر ترسیم گردیده است.

گذشته از این، امارات مسوولیت اجرای سیاست های خاص و عمیق انگلیس را نیز برعهده دارد، چنان چه در بسیاری موارد مزدوران امریکا در منطقه را از پشت مورد هدف قرار داده و به این ترتیب خدماتی را برای انگلیس انجام می دهد.

اما باید دانست که چه قطر یا امارات و یا هر دولت دیگری در سرزمین های مسلمانان که برای خدمت به منافع کفار استعمارگر فعالیت می کنند، مرتکب جنایت بزرگی شده و همه شان سخت به خطا می روند و بدانند که با این خوش خدمتی های شان هیچ خیری چه در دنیا و چه در آخرت نصیب شان نخواهد شد، بلکه واقعیت آنان طوری است که الله سبحانه وتعالی می فرماید:

 ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾

[انعام: ۱۲۴]

ترجمه: بزودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند،) در مقابل مکر(و فریب و نیرنگی) که می کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه الله متعال، و عذاب شدید خواهند شد.

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

شیخ فاضل امت؛ السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

پرسش ام در مورد حکمِ کار کردن با شرکت ها یا مؤسسات بازاریابی شبکه ای می باشد. الله سبحانه وتعالی خیر و برکت اش را نصیب تان نماید و دعوت شما را مورد حمایت خود قرار دهد. دوست دارم از حکمِ همکاری با شرکت های فعال از طریق سیستم گروهی که در بیع و معاملات مبتنی بر مفکوره ای داد و ستد بازاریابی شبکه ای و گروهی می باشد، بپرسم.

باوجودی که داد و ستد رایج و موجود در این شرکت ها به داد و ستد و بازاریابی از طریق شبکه ای گروهی استوار می باشد و به هر اندازه که یک شخص در شبکه اش به اعضای بیشتر دست پیدا کند، بدون کدام زحمت در داد و ستد، پول بیشتری را بدست می آورد. بگونه ی مثال: هرگاه فردی، صد بار داد و ستد را انجام دهد مؤسسۀ شبکه مالی را بدست می آورد، باوجود این که وی کدام کاری انجام داده باشد. قابل یاد آوریست، وی به سببی این شبکه را بدست می آورد که طراح یا مؤسس شبکه گروهی می باشد. آیا هم چون داد و ستد جایز است یا خیر؟ امیدوارم که ما را از معلومات تان مستفید نمایید، چرا که این نوع بیعِ داد و ستد در بیشتر کشورهای اسلامی به شمول کشورهای عربی به سرعت ترویج یافته است.

پاسخ

وعليكم السلام و رحمت الله و بركاته!

هردو پرسش تان به یک موضوع مربوط می شود، باوجود آن که شما به آن تفصیل نداده اید. بلی! درست است، این نوع بیع معمول گردیده و پیرامون این موضوع پرسش های از مناطق زیادی برایم رسیده است. جهت توضیح برخی ازین ها را ذکر خواهم نمود که از جنوب شرق آسیا و آسیای میانه به ما رسیده است و سپس پاسخ این نوع بیع را ارایه خواهم نمود.

1.       از جنوب شرق آسیا: شرکتی تجارتی وجود دارد که اجناس صحی را تولید و با مشتریان خویش این گونه تعامل می کند. وقتی مشتری از آن شرکت اجناس صحی را خریداری نماید، او حق دارد که دو نفر را به خود بگیرد، آن ها را خودش رهنمایی کرده، بصورت مشتری وارد شرکت نماید و از آن ها دست مزد خود را بگیرد. هریک از آن دو نفری را که حاضر کرده است، به مجرد خرید اجناس صحی از شرکت مذکور، هر یک از آن دو نفر حق دارند که دو نفر دیگر را حاضر کرده و از آن ها مزدی می گیرند که بیشتر از مزد مشتری نخست می گیرد. گویا حق اضافی از چهار نفری می گیرد که آن ها را دو نفر مشتری اولی که او حاضر کرده بود آورده اند؛ این چنین ادامه یافته و بالا می رود. آیا این عمل در اسلام جایز است؟

2.       از آسیای میانه: شرکتی است بنام كويست نت، این شرکت توليدات مختلفی دارد، هر کس که بخواهد برای شرکت مذکور بازاریابی توليدات را نماید، خریدِ یکی از این توليدات شرط است و بعد از خرید یکی از توليدات، مشتری می تواند برای خرید این اجناس، دیگران را جلب و در مقابل از آن هایی که حاضر کرده است طوری "حق ‏الزحمه" اخذ می نماید که هرگاه توانست شش تن را جلب و از شرکت اجناس خریداری کنند، شرکت برای شخص جلب کننده ۲۵۰ دالر حق الزحمه می دهد و این پروسه ادامه پیدا می کند. بگونه ی مثال: دلال نخست دو نفر را جلب می کنند تا از شرکت خریداری کنند، سپس هر یک از آن دو، دو نفر دیگر را جلب می کنند که مجموع جلب شده گان شش نفر می شوند؛ پس دلال نخست ۲۵۰ دالر را بدست آورده، ولی دلالان دیگر چیزی بدست نمی آورند، تا آن که هر یک از آن ها نیز شش مشتری حاضر نکنند. در صورتی که هر یک شش مشتری دیگر را  حاضر کردند ۲۵۰ دالر را از آن خود نموده، ولی دلال اولی به این دلیل که دیگر مشتریان در خرید اجناس با شرکت رابطه ایجاد کرده است، صاحب ۵۰۰ دالر می گردد.

واقعت چنین است که مشتری باید برای تولیدات این شرکت بازاریابی نموده و سرمایه بدست بیاورد؛ چنان چه این گونه تعامل، انگیزه ی فریب و اغواست  که در عقب خریدِ توليدات این شرکت قرار دارد، یعنی هدف اصلی آن بدست آوردن سرمایه است، نه این که علاقه به فروش توليدات داشته باشد، زیرا ارزش آن جنس مساوی به یک دهم قیمت تعیین شده از طرف شرکت نمی باشد؛ اما زمانی که مشتریان نتوانستند بازاریابی خریدِ توليدات شرکت را کنند، یعنی نتوانستند مشتریان دیگری را به هدف خرید تولیدات شرکت جلب نمایند، جنس خریده شده به قیمت بسیار گران در حالی بدستش باقی می ماند که از شرکت هیچ مبلغی را بدست نیاورده است. این روند منجر به محروم شدن بقیه ی مشتریان و یا کسانی که در آخر صف مشتریان قرار دارند، می گردد. در منطقه "آسیای میانه" که زنده گی داریم این روند به شغل مبدل شده است؛ آیا این چنین معامله جواز دارد؟

با وجود تفاوتِ ارقام مشتریان در شبکه، این واضح است که واقعیت همه پرسش ها یکی بوده و یک پاسخ می خواهد. چه از جنوب شرق آسیا باشند و یا از آسیای میانه، از این که موضوع پرسش از آسیای میانه عموم تر و فراگیر می باشد، تمرکز بیشتری در پاسخ آن ها خواهم نمود.

بعد از حصول اطلاع بر واقعیت شرکت "کویست نت" باوجود تنوع تعاملات و روش کاری، دارای یک مفکوره می باشد. یعنی تعامل شرکت همراه مشتریانی که دیگر مشتریان را به شرکت حاضر می کنند پرداخت "دست مزد" ایشان وفق شروط معینه "دلالی برای شرکت" می باشد. مشتریان نزد شرکت دلالانی اند که مشتریانی را حاضر کرده و در مقابل از آن ها دست مزد می گیرند. در نتیجه غور و بررسی در مورد واقعیت چنین معامله توضیح آن ها قرار ذیل است:

یکم: این نوع شرکت ها با این گونه معامله ی خود برای فروش اجناس مشخص، چنین بازاریابی می کنند که در قدم نخست بر اشخاصی که بازاریابی اجناس شان را می کنند، شرط می گذارند تا یکی از اجناس را شخصاً خریده و سپس برایش اجازهِ ی دلالی را می دهد تا مشتریان دیگری را جلب و در مقابل حق الزحمه خود را از آن ها اخذ نماید. به عبارت دیگر، مشتری اول دلالی می باشد که برای شرکت مشتریان را جلب و در مقابل هر یک آن ها دست مزد بدست می آورد. بر بنیاد پرسش از آسیای میانه شش نفر و بر مناطق دیگر، دو نفر را باید حاضر کنند.

دوم: این نوع معاملات تجارتی قرار استدال شرعی ذیل اصلاً نامشروع می باشد. این گونه شرکت ها برای دلالان خود که در برابر دست مزد دلالی می کنند، خریدِ اجناس خود را شرط لازمی می گذارند؛ برابر است که به اساس معامله هر شرکت جلب شش مشتری باشد و یا دو مشتری؛ پس درین نوع معاملات "عقدِ شراء جنس" و"عقدِ دلالی" که در حقیقت دو عقد متفاوت و دو وصف متفاوت اند، زیر یک عقد جمع گردیده و در عین وقت هر عقد یکی بر دیگری شرط قرار گرفته که چنین عقد حرام و از آن منع شده است. امام احمد رحمت الله علیه از عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود روایت کرده است:

نَهَى رَسُولُ اللهِ عَنْ صَفْقَتَيْنِ فِي صَفْقَةٍ وَاحِدَةٍ

رسول الله صلی الله علیه وسلم از دو بیع در یک عقد نهی کرده است.

یعنی مانند این که به کسی بگویی، وقتی بر من فروختی دلالی تو را می کنم یا در آینده حتماً از تو خریداری می کنم. واقعیت پرسش این است که واقعیتِ بیع و خواستن دلالی در یک عقد موجود بوده و آن این که خریدِ جنس از شرکت، مشروط به انجام عمل دلالی بوده؛ یعنی بازاریابی و به دست آوردن دست مزد از مشتریانی که شخص برای شرکت حاضر کرده است.

سوم: "دلالی" عقدیست بین بایع و کسی که مشتریان را برای بایع جلب می کند؛ پس عمل "بازاریابی" بر کسی لازم است که خودش با شرکت عقد کرده است، نه بر کسانی که آن ها آورده است؛ ولی واقعیت اخذ دست مزد دلالی در شرکت مذکور چنین است که دلال حق الزحمه خود را از مشتریانی اخذ می نماید که خودش آن ها را به شرکت حاضر کرده است، و یا از کسانی اخذ می نماید که آن ها را غیر وی حاضر کرده اند و این گونه معامله مخالف عقد دلالی می باشد.

چهارم: قیمت اجناسِ شرکت با غبن فاحش همراه می باشد، باوجود آن که مشتری از غبن فاحش باخبر است، عاقبت این همه اسالیب پیچیده که شرکت مذکور برای جلب مشتریان روی دست دارد، خالی از فریب نمی باشد؛ چون مشتری برای خرید اجناس شرکت، بهای بسیار گرانی را پرداخته است که در واقعیت، قیمت جنس معادل یک جز اندک اصل آن قیمت نمی باشد. اساس این همه مشکلات آنست که قبلاً از جانب شرکت برای این مشتری زمینه سازی گردیده و برایش فرصتی مهیا شده است تا بازاریابی خرید تولیدات شرکت مذکور را در مقابل حق الزحمه نماید که از نزد مشتریانی دیگر بدست می آورد که خودش برای شرکت مذکور حاضر کرده است، و یا از مشتریانی اخذ می نماید که آن ها را اشخاصی حاضر کرده اند که خود وی در اول جلب کرده بود.

هرگاه مشتری نتوانست مشتریان دیگری را جذب نماید، بویژه مشتریانی که در آخر سلسله این مشتریان، زحمت و تلاش دارند، حتماً دچار فریب خورده گی خواهد شد و قیمت گرانی را که برای تولید پرداخته است، مساوی به دهم حصه پول پرداخته شده ی مشتری نمی باشد. فریب در اسلام حرام می باشد، پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی که بخاری از عبدالله بن ابی اوفی روایت کرده است که فرموده:

الخَدِيعَةُ فِي النَّارِ...

 فریب در آتش است....

هم چنین بخاری از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت می کند، رسول الله صلی الله علیه وسلم برای شخصى كه در معاملات اش فريب می خورد، فرمود:

مَنْ بَايَعْتَ فَقُلْ لَا خَلَابَةَ

با هر كس كه معامله كردى، بگو فريب در كار نباشد.

"خلابة" یعنی خدیعه بمعنی فریب که منطوق حدیث بوده و مفهوم آن دلالت به حرمت فریب می کند. فشرده این که، اسلوب معامله شرکت کویست نت که تا این دم در پرسش و پاسخ توضیح گردید، مخالف شریعت بوده و از الله سبحانه وتعالى آرزو می کنم، به فضل و احسان خود ما را برای اقامه خلافت و تطبیق "نظام اقتصادی اسلام" که معاملات اقتصادی را به طریقه‏ ی خاص و پاک بیان کرده و روزگار آرام و زنده گی مطمئن را برای تمام افراد رعیت خود مهیا می سازد. الله سبحانه وتعالى عزیز و حکیم است.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

جانیت یلین رییس بانک فدرال امریکا به تاریخ ۱۵ مارچ ۲۰۱۷م اعلام نمود: «کمیتۀ بازار آزاد بانک فدرالی به طور ناگهانی تصمیم به افزایش نرخ بهره(سود) به میزان یک چهارم از یک درصد گرفته می شود. می دانیم که این بار دوم است که نرخ بهره(سود) در جریان سه ماه اخیر در امریکا افزایش پیدا می کند و گفته شده که در جریان سال جاری دو بار دیگر نیز افزایش خواهد داشت.» معمولاً افزایش نرخ بهره(سود) نشان دهندۀ بهبود اقتصادی می باشد، اما افزایش نرخ بهره در امریکا در حالی صورت می گیرد که اقتصاد این کشور هنوز درگیر بحران های اقتصادی می باشد، این تضاد را چگونه تفسیر می کنید؟

پاسخ:

 نرخ بهره(سود) در جریان بحران اقتصادی امریکا در سال ۲۰۰۸م تا قریب به صفر کاهش یافت و تا هفت سال کامل به همین صورت باقی ماند، یعنی تا آخر ماه دسمبر ۲۰۱۵م. یلین اشاره نمود که نرخ بهره(سود) در جریان سال ۲۰۱۶م و در چند مرحله افزایش خواهد یافت. اما این تصمیم در عمل ناکام مانده و نرخ بهره(سود) تا آخر سال مذکور هیچ افزایشی نداشت. برای درک اسبابی که باعث افزایش یا کاهش نرخ بهره(سود) می گردد به نکات ذیل اشاره می شود:

  1. هدف از مشخص نمودن نرخ بهره(سود) که عملاً از طریق تصامیم اتخاذ شده مبنی بر خرید و فروش اوراق قرضۀ خزانه داری امریکا صورت می گیرد، در اصل تعیین سیاست پولی می باشد، به ویژه آگاه شدن از میزان پول نقد موجود در بازارهای امریکا. این کار به دو دلیل اساسی صورت می گیرد:

الف) افزایش نرخ بهره(سود) در صورت کمبود پول نقد در بازار، منجر به کاهش سرعت رشد اقتصادی می شود، زیرا مردم به دلیل بالا بودن نرخ بهره(سود) از بانک ها قرضه نمی گیرند.

ب) کاهش نرخ بهره(سود) در صورت وجود پول نقد زیاد در بازار، منجر به تورم می شود؛ زیرا پول زیادی که به دلیل روی آوردن مردم به قرضه گرفتن به سبب پایین بودن نرخ بهره(سود) در بازار عرضه گردیده، به گونۀ طبیعی منجر به تورم می گردد.

  1. یلین از سال ۲۰۱۵م بدین سو همواره تذکر می داد که نرخ بهره(سود) نیاز به افزایش دارد، زیرا وی ادعا می کرد، رکود اقتصادی که مدت پیش در امریکا شروع شده بود، اینک به پایان رسیده و رشد اقتصادی رو به بهبود است. وی هم چنین ادعا می کرد که بالا بردن نرخ بهره(سود) در حال حاضر بهتر از آن است که بعد از شروع تورم بالا برده شود. این است استدلال اقتصادی یلین در خصوص بالا بردن نرخ بهره(سود).
  2. این استدلال نمی تواند قناعت بخش باشد، زیرا اقتصاد امریکا هنوز در ضعف به سر می برد؛ اما واقعیت این است که سیاست پولی امریکا، حتی سراسر غرب، مبتنی بر تصامیمی است که توسط سیاست مداران اتخاذ می گردد و نه آن چنان که باید باشد؛ یعنی عوامل خالص اقتصادی. هم چنین بر اساس قانون، تصامیم بانک فدرال امریکا باید مستقلانه و به دور از سیاست حکومت اتخاذ گردد، اما واقعیت این است که تصامیم مربوط به نرخ های بهره(سود) در درجۀ نخست تصامیم سیاسی بوده و بر اساس نیازهای سیاسی و اقتصادی به پیش برده می شود. چنان چه هفت مسوول بانک فدرال امریکا توسط رییس جمهور و موافقت مجلس سنا برای چهارده سال تعیین می گردند. رییس و معاون این بانک نیز توسط رییس جمهور، از میان مجلس مسوولین موجود برای چهار سال تعیین می شود و رییس جمهور می تواند در صورت لزوم دید، این افراد را در جریان دورۀ کاری شان تغییر و تبدیل نماید.
  3. تصامیم سیاست پولی امریکا در عمل از دو عامل سیاسی متأثر می باشد؛ یکی داخلی و دیگر جهانی:

الف) عامل داخلی این است که روسای جمهور امریکا در زمان انتخابات با تمام توان در رشد اقتصاد امریکا تلاش می کنند، زیرا اقتصاد قوی می تواند در انتخاب مجدد یک رییس جمهور و یا کاندید حزبش کمک نماید.

ب) عامل جهانی این است که امریکا با تمام توان در حال رقابت با اقتصاد سایر دولت های جهان می باشد و می دانیم که اقتصاد سایر دولت ها در حال حاضر به دلیل پیامدهای رکود اقتصاد جهانی که در سال ۲۰۰۸م آغاز گردید، هم چنان در ضعف به سر می برد. چنان چه نرخ بهره(سود) در اروپا و جاپان تقریباً به صفر رسید، بناً افزایش نرخ بهره(سود) در امریکا باعث سرازیر شدن سرمایه های هنگفت به جانب امریکا خواهد گردید که احتمالاً پیامدهای فاجعه باری را برای اقتصاد سایر دولت ها به بار خواهد آورد.

  1. افزایش میزان بهره(سود) در امریکا قطعاً برای سایر اقتصادهای جهان سخت دردناک خواهد بود، اگرچه شاید به اندازۀ سال گذشته نباشد. روزنامۀ نیویارک تایمز به تاریخ ۹ مارچ ۲۰۱۷م در مورد اقتصاد اروپا چنین نگاشت: «بعید به نظر می رسد که نرخ بهره تا چند سال دیگر به گونۀ رسمی افزایشی داشته باشد.» بانک مرکزی اروپا شاخص نرخ بهره(سود) را تغییر نداده و گفته که اقدامات انگیزشی خرید اوراق قرضه حکومتی و اوراق شرکت ها را تا آخر سال جاری هم چنان ادامه خواهد داد، اگرچه این کار از آغاز ماه اپریل در سطح پایین تری انجام خواهد گرفت.
  2. چین به هدف امریکا از افزایش نرخ بهره(سود) که همانا اعمال فشار بالای اروپا و سوق دادن سرمایه ها به سوی خود است، پی برده و برای جلوگیری از فرار سرمایه های چین به جانب بهره(سود) های افزایش یافته در امریکا و جذب کردن سرمایه های اروپا، فوراً و هم زمان با امریکا، نرخ بهره(سود) را در چین بالا برد. به این ترتیب چین مجبور شد به سرعت به تصمیم امریکا واکنش نشان داده و نرخ بهره(سود) را بالا ببرد، این معلومات در گزارشی به تاریخ ۱۶ مارچ ۲۰۱۷م در صفحۀ انترنتی بلومبرگ، زیر این عنوان منتشر گردید: «بانک ملی چین هزینه های قرضه را همزمان با تصمیم بانک فدرال افزایش می دهد.» بنابر این، دلیل افزایش نرخ بهره توسط بانک مرکزی چین این است که اقتصاد پایدار و تغذیۀ کارخانه جات به چین فرصت می دهد تا سیاست های تشدید آمیز بانک فدرال امریکا را دنبال نموده و با آن رقابت نماید.
  3. خلاصه این که دلیل افزایش نرخ بهره(سود) در امریکا، بهبود وضعیت اقتصاد امریکا نه، بلکه جذب سرمایه های اروپاست که برای به دست آوردن بهرۀ بیشتر در تناسب به آن چه که در اروپا به دست می آورند، به جانب امریکا سرازیر شوند، چنان چه نرخ بهره(سود) در اروپا تقریباً به صفر رسیده است. بنابر این، هدف امریکا تنها مسألۀ اقتصادی نیست، بلکه می خواهد در روند تضعیف اروپا و سوق دادن آن به جانب بحران ها و سرانجام پارچه پارچه شدن آن سهم داشته باشد
ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

در این اواخر شاهد یک سلسله آزمایش های موشکی در شبه قارۀ هند بودیم. چنان چه هند در ماه مارچ 2017م  مجموعه ای از موشک های دفاعی پیشرفته خود را در جزیرۀ عبدالکریم(در حوالی ساحل اوديشا در خلیج بنگال) آزمایش نمود. پاکستان نیز در اوایل سال جاری مجموعه از موشک های موسوم به ابابیل خود را که قدرت هدف گیری 2200 کیلومتری و امکانات حمل کلاهک های گوناگون هسته ای را دارا می باشد به آزمایش گرفت. پرسش این است که آیا این آزمایش های موشکی، بخشی از رقابت تسلیحاتی جدید میان هند و پاکستان به شمار می رود یا خیر؟ و این که پیامد های منطقه ای این آزمایش ها چه خواهد بود؟

پاسخ:

اصل آزمایش های موشکی در هند و پاکستان بر می گردد به تداوم تلاش های دو کشور در جهت استحکام بقای هسته ای طرفین از طریق گسترش توانایی های شان به منظور اقدام به حملۀ دوم می باشد. برای درک بهتر این مسأله لازم است معلومات مختصری را از رقابت تسلیحاتی هسته ای موجود در شبه قارۀ هند ارایه نمائیم.

1-    دولت ها در اصل به دو دلیل تلاش می کنند به سلاح های هسته ای دسترسی داشته باشند:

اول: افزایش توانایی نظامی کور کورانه و متعارف، به گونۀ مثال کوریای شمالی در این راستا در حرکت می باشد، زیرا این کشور سلاح هسته ای را برای چیره شدن بر پیشروی های نظامی متعارف کوریای جنوبی و به منظور کشمکش و مشاجره با امریکا، یک اصل و اساس می شمارد؛ امریکایی که هزاران سربازش را در منطقۀ خلع سلاح شدۀ کوریا مستقر نموده است!

دوم: رویا رویی با دولت های که دارای سلاح های هسته ای می باشند؛ طور مثال: زمانی که اتحاد شوروی در گسترش ساخت چتر هسته ای و یکجا شدن با چین در جنگ کوریا ناکام ماند. چین اقدام به دستیابی سلاح های هسته ای نمود و این کار به هند انگیزه داد تا برنامۀ هسته ای اش را ادامه دهد. تداوم فعالیت های هسته ای هند به نوبۀ خود پاکستان را بر انگیخت تا شروع به فعالیت های هسته ای نماید. به این ترتیب هر یک از این سه کشور تلاش نمودند تا برای جلوگیری از حملات احتمالی هسته ای طرف مقابل، توازن هسته ای در میان شان حفظ گردد.   

2-    پس تنها داشتن کلاهک های هسته ای کافی نیست تا یک قدرت از حملات خصمانۀ دشمنان هسته ای اش در امان باشد، بلکه دولتی موفق است که کلاهک های هسته ای بیشتری برای دفاع و در عین حال توانایی حفاظت از سپرهسته ای خود را نیز داشته باشد. داشتن توانایی پرتاب کلاهک های هسته ای و هدف قرار دادن موفقانۀ مراکز هسته ای دشمن را حملۀ اول و داشتن توانایی خنثی سازی حملۀ اول و پرتاب کلاهک های هسته ای متقابل جهت انتقام را حملۀ دوم می نامند.

بدین معنی که اگر یک دولت قادر بود حملۀ اول را دفع نماید، باید به اندازه کافی دارای کلاهک های هسته ای جهت رویارویی با حملات دشمن باشد، که این تقابل را سه تایی هسته ای می گویند. این زمانی تحقق پیدا می کند که یک دولت زیر دریایی هایی داشته باشد که توانایی پرتاب موشک های هسته ای و تخریب توانایی های نظامی و هوایی دشمن را داشته باشد؛ زیرا به سختی می توان زیر دریایی ها را شناخت.

3-  هرگاه دو دولت از توانایی حملۀ دوم برخوردار باشند، در این صورت باز دارندگی هسته ای می تواند کارایی درستی داشته باشد، زیرا این توانایی امکان تخریب متقابل را فراهم می کند و ترس از چنین تخریبی مانع اقدام هر دو طرف به راه اندازی حملۀ اول می شود. استراتیژیست های هسته ای این حالت را تخریب متقابل یا (MAD) می نامند.

پس برخلاف سلاح های معمول، ارزش واقعی سلاح های هسته ای در این است که چگونه می توان مانع استفادۀ دشمن از این سلاح ها شد.

4-   از سال 1998م بدین سو که هند و پاکستان شروع به آزمایش های هسته ای نموده اند، دانشمندان هسته ای و استراتیژیست ها و سیاستمداران پیوسته در تلاش اند نظریۀ باز دارندگی هسته ای فوق الذکر را در عمل پیاده نمایند و هر دو کشور به دلیل پدیدۀ تخریب متقابل یا (MAD) به این باور اند که صلح هسته ای در این شبه قاره عملاً موجود است. این دقیقاً محرک اصلی گسترش سریع تکنالوژی ساخت و تولید موشک و کوچک سازی کلاهک های هسته ای به منظور حمل آن توسط موشک ها و هم چنین گسترش پرتاب آن به شمار می رود. در عین حال برای درک تجارب موشکی اخیر میان هند و پاکستان، ناچار باید هدف از باز دارندگی هسته ای را به بررسی گرفت. در چند دهۀ اخیر هر دو طرف در ساخت تکنالوژی موشکی و فراهم آوری گزینۀ حملۀ اول، پیشرفت هایی داشته اند. برعلاوه تحولات اخیر، بیانگر این است که تلاش های بزرگی در خصوص حفظ گزینۀ حملۀ دوم به خرچ داده شده است که در این زمینه به مثال های ذیل توجه نماید:

أ‌-   زیر دریایی موشک های بالستیک یا (SLBM): پاکستان بتاریخ 9 جنوری 2017م موشک موسوم به "بابر3" و کروز خود را که از زیر آب و با قدرت پرتاب 450کیلومتر است، از جای نامعلومی در بحر هند موفقانه آزمایش کرد. این موشک به دلیلی در بحر آزمایش شد که از کشف رمز و راز آن جلوگیری شده باشد.

اردوی پاکستان در مورد هدف آزمایش موشک "بابر3" گفت: «این موشکی است که اسلام آباد را قادر می سازد تا از "حملۀ دوم" جلوگیری نماید.» اما با آن هم پاکستان زیردریایی هسته ای در اختیار ندارد و مجبور است برای حمل "بابر3" از زیردریایی هایی دیزلی و برقی که توانایی محدودی برای باقی ماندن در زیر آب را دارا اند، استفاده می کند.

آزمایش موشک "بابر3" پاکستان، پاسخی بود به آزمایش موشک هند موسوم به (K4) که در ماه می 2014م توسط زیردریایی موشک های بالستیک هند یا (SLBM) پرتاب گردیده بود. این موشک با قدرت پرتاب 3 هزارکیلومتر می تواند پاکستان و چین را هدف قرار دهد. به این ترتیب هر یک از هند و پاکستان توانایی اقدام به حملۀ دوم را دارا می باشند.

ب‌-   وسایل نقلیه ای چند کاربردی یا (MIRV): هند در ماه دسمبر 2016م و جنوری 2017م دو آزمایش موشکی را انجام داد که از توانایی حمل کلاهک هسته ای برخوردار بود. آزمایش نخست توسط موشک بالستیکی زمین به زمین "اجنی – V" صورت گرفت که خود تحول سریعی در سپر هسته ای به شمار میرود. آزمایش دوم توسط موشکی موسوم به "اجنی پنج" صورت گرفت که توان حمل کلاهک های هسته ای را دارا بوده و می تواند در یک زمان چند هدف را مورد اصابت قرار دهد. در عین حال این موشک، قدرت پرتاب 5 هزار کیلومتر را دارد.

به رغم این همه دهلی نو، در ماه جنوری 2017م موشک نوع "اجنی چهار" را نیز آزمایش نمود که این موشک می تواند هدف را از فاصلۀ 4 هزار کیلومتری نابود کند. موشک "اجنی پنج" هند به این کشور امکان می دهد مواضع هسته ای موجود در داخل چین را هدف قرار دهد.

پاکستان نیز در سال جاری سیستم موشکی موسوم به "ابابیل" را آزمایش نمود، سیستمی که از امکانات وسایل نقلیۀ چند هدفانه یا (MIRV) بر خوردار می باشد. در بیانیه ای که توسط اردوی پاکستان منتشر گردید گفته شد که نخستین موشک ابابیل بالستیکی زمین به زمین، موفقانه آزمایش گردید. این موشک می تواند فاصلۀ 2200کیلومتر را طی نموده و توانایی حمل کلاهک های گوناگون را دارا می باشد. آزمایش نامبرده به کمک تکنالوژی(MIRV) یا اصابت چند هدف در یک زمان، صورت گرفت که می تواند مواضع گوناگونی را با دقت تمام هدف قرار دهد و سیستم رادار دشمن را تخریب نماید.

موشک ابابیل پاکستان به منظور تحت تأثیر قرار دادن سیستم دفاع موشک های بالستیکی هند طراحی گردیده که هدف آن دفاع هسته ای می باشد. هند نیز به منظور سقوط دادن موشک های هسته ای احتمالی پاکستان سرگرم ساخت موشک های دفاعی موسوم به اشوین(Ashvin)می باشد. با گسترش تکنالوژی MIRV، یک موشک هسته ای می تواند به چندین موشک هسته ای تبدیل شود و این به معنی برخوردار شدن از توانایی خنثی نمودن قدرت موشک های دفاعی می باشد.

5-  بدون شک رقابت تسلیحاتی هسته ای میان هند و پاکستان به هدف آمادگی برای گزینه حملۀ دوم می باشد، ضربه ای که توازن هسته ای هند با رقیب اش چین را دگرگون خواهد ساخت. این در حالی است که چین در خصوص مسأله سپر هسته ای در پایین ترین حد ممکن قرار دارد. تحول سریع رو به رشد هند در تکنالوژی (MIRV) و زیردریایی هایی که توان حمل موشک را دارد، باعث تشویق رهبران هند گردیده است. چنان چه ژنرال بیبین راوات فرمانده اردوی هند در اظهاراتی گفت که کشورش آماده است در دو جبهه و بصورت هم زمان با پاکستان و چین وارد نبرد شود.

آزمایش موشک "اجنی پنج" توسط هند، خشم چین را بر انگخیت و متاقب آن، هوا چون یینگ سخنگوی وزارت خارجۀ چین گفت: «شورای امنیت سازمان ملل لوایح صریح و روشنی دارد که می توان جواز و یا عدم گسترش ساخت موشک های بالستیکی دارای امکانات حمل کلاهک های هسته ای توسط هند را بررسی کرد.» وزارت خارجۀ چین افزوده که اهداف هند از ساخت موشک اجنی پنج احتمالاً رویا رویی با چین است.

6-  امکان ندارد هند بدون همکاری امریکا و با استفاده از توافقنامۀ (123) که در سال 2005م توسط دو طرف امضاء گردید بود، دست به این سیاست تحریک آمیز زده باشد. هند بر اساس توافقنامۀ فوق الذکر توانست به کمک های ثابت سوخت هسته ای برای راکتورهای غیر نظامی اش دست پیدا کند که در ادامه، هند این سوخت ها را در برنامۀ هسته ای خود به کار گرفت. ادارۀ حکومت ترامپ به صراحت گفت که قصد دارد پیشرفت هایی را که ادارۀ قبلی امریکا با هند بدست آورده بود، هم چنان ادامه دهد و بر اساس آن عمل نماید.

جنرال جیمس متیس، وزیر دفاع امریکا بتاریخ 8 فبروری 2017م در یک تماس تیلفونی با همتای هندی اش این مانور را پیشرفت بزرگ خوانده و پیشرفت های هند در سال های اخیر را ستوده و به هم کاری های مشترک دو کشور در عرصۀ دفاعی اشاره کرد و گفت: «ادارۀ جدید امریکا به شدت علاقمند است این همکاری ها را ادامه داده و سیاست های بعدی اش را بر اساس آن استوار نماید.»

انتظار می رود امریکا با استفاده از رقابت تسلیحاتی هسته ای موجود در شبه قارۀ هند، پای چین را نیز به این رقابت ها بکشاند. هدف امریکا از این کار، دور نمودن چین از فعالیت های اقتصادی و کشانیدن آن به جانب فعالیت های نظامی می باشد، تا به این ترتیب زمینۀ فروپاشی و شکست چین را فراهم نماید. درست همان سیاستی که ایالات متحده بر علیه اتحاد شوری سابق به کار گرفت. در حال حاضر چین هنوز کمترین میزان تکنالوژی سپر هسته ای را در اختیار دارد و پیوسته از داخل شدن به میدان رقابت های تسلیحات هسته ای سر باز می زند.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

صفحۀ انترنتی الجزیره بتاریخ 2 مارچ 2017م از لشکر کشی های بزرگ نظامی چین در داخل اقلیم ترکستان شرقی)سینکیانگ( در غرب چین خبر داد. در این خبر گفته شد: «چین دو روز پیش سربازان زیادی را که شمار شان به بیشتر از ده هزار تن می رسد، در شهر اورومچی از مربوطات اقلیم سینکیانگ در شمال غرب این کشور منتشر نمود. در این شهر قوم مسلمان اویغور سکونت داشته و سال هاست شاهد تنش های رو به گسترش می باشد. نیروهای امنیتی چین نمایش نظامی با حضور ده ها عراده موتر ضد گلوله را نشان دادند و در عین حال شمار زیادی از طیاره های هلیکوپتر نظامی بر فراز شهر به پرواز درآمده بودند. این نمایش نظامی در نوع خود بزرگترین نمایشی است که این اقلیم تاکنون شاهد آن بوده و در جریان سال جاری مناطق هوتان، کاشغر و آسکو نیز شامل نمایش های این چنینی بودند.» پرسش این است که آیا چین خودش را آمادۀ مرحلۀ جدیدی از قتل عام مردم مسلمان این اقلیم می کند؟

پاسخ:

برای آگاه شدن از اهدافی که چین برای مسلمانان این اقلیم در نظر گرفته، باید مختصری از پس زمینه های کشمکش میان چین و مسلمانان اویغور در این اقلیم را مرور نمائیم:

1-    کشمکش میان چین و مسلمانان این اقلیم چیز جدیدی نیست، به ویژه از سال 1863م به این سو، چنان چه ترکستان شرقی که آخرین مرز سرزمین های اسلامی از طرف شرق را تشکیل می دهد، بارها در معرض حملات و کشتار های بی رحمانه توسط چین قرار گرفته و بیشتر از یک میلیون تن از مسلمانان اویغور در رویا رویی هایی 1949م به قتل رسیدند، آنگاه که نظام کمونستی چین به رهبری "مائو تسه تونگ" به قدرت رسید. وی استقلال این اقلیم را ملغی نموده و آن را با جمهوری چین یک جا ساخت. مائو ساکنین مسلمان اقلیم ترکستان شرقی را از آن بیرون رانده و آنان را در سایر اقلیم های داخل چین منتشر کرد؛ اما مسلمانان با همت اویغور هرگز تسلیم چینی ها نشدند و در نتیجه انقلاب های 1933 و 1944م به وجود آمد و قیام ها بر علیه اشغال گری های چین هم چنان ادامه یافت که آخرین مورد آن در سال 2009 بود.

2-    اسلام دلیل اصلی تشدید کینه توزی های چینی ها برعلیه مسلمانان اویغور می باشد، چنان چه کینه و خشم شان برعلیه اسلام را با ویران نمودن مساجد نشان می دادند. آنان در حدود 25 هزار باب مسجد را در سال 1949م  کاملاً ویران نموده و تنها 500 باب مسجد در این اقلیم بزرگ باقی گذاشتند. امروز که چین نیمی از اصالت کمونستی اش(اقتصاد) را از دست داده، اما تعقیب و پیگرد هر گونه مظهری از مظاهر تدین، به ویژه در نزد جوانان هنوز هم سیاست عملی چین در این اقلیم به شمار می رود.

3-    چین به دلیل سرمایه های طبیعی اقلیم ترکستان شرقی به ویژه نفت، اقدام به تخلیۀ قوم اویغور که ساکنان اصلی این اقلیم می باشند نموده و آنان را به سوی مناطق داخلی چین سوق داده و در عوض آنان، نژاد چینی "هان" را در این اقلیم که چین آن را سینکیانگ  می نامد اسکان داد، در حدی که امروزه از نژاد اویغور تنها 10 میلیون تن در این اقلیم باقی مانده که معادل 40 درصد از مجموع ساکنین آن می باشد، و بیشتر آنان در جنوب این اقلیم و مناطق روستایی آن سکونت دارند. ساکنین این اقلیم  با فقر و تنگدستی شدید دست و پنجه نرم می کنند، به ویژه در جنوب که بیشتر آنان مسلمانان می باشند و مناطق روستایی که نژاد "هان" در آن به شدت کم و یا اصلاً وجود ندارد.

4-    با وجود تمام خشونت ها و اقدامات تبعیض آمیز دولت چین برعلیه مسلمانان این اقلیم، باز تکاپوی مسلمانان در ترکستان شرقی همواره ادامه داشته و توانسته اند مظاهر اسلام را به ویژه در روستاها مجدداً زنده نمایند. امواج تنش ها و نا هنجاری ها هر ازگاهی این اقلیم را در نوردیده و از آن به دلیل عدم ثبات ناشی از انفجارها و خشونت ها برعلیه دولت و رویکردهای جدایی طلبانه، یک منطقۀ خاص و شکننده ساخته و ضعیف ترین ساختار داخلی دولت چین را تشکیل می دهد. چین در واکنش به این تنش ها و اقدامات مسلمانان پیوسته جزئیات زندگی مسلمانان اویغور را تحت مراقبت شدید قرار داده و به رسانه ها اجازه نمی دهد بازداشت ها و اعدام هایی را که ظالمانه در حق مسلمانان این اقلیم روا می دارد، پوشش خبری دهند. دولت چین هم چنین آن عده از مسلمانان اویغور را که از این منطقه فرار نموده و فریاد مظلومیت شان را در بیرون سر می دهند به بهانۀ تروریزم توسط کانال های امنیت بین المللی تحت تعقیب قرار داده و بسیاری از آنان را بازداشت می کند، به ویژه در کشور های آسیای میانه و پاکستان.

5-    از آن جایی که اسلام هنوز در دل های نژاد اویغور زنده است، توانسته اند ترس و وحشت را در دل حکام ظالم چین بیاندازند، در حدی که این ترس و وحشت شان را خود هر ازگاهی به زبان می آورند، چنان چه بلند پایه ترین مقام چین در امور دینی "وانگ شوان" که رئیس ادارۀ امور دینی چین می باشد در کنفرانس ملی رابطۀ اسلام و چین گفت: «مفکورۀ بنیادگرایی اینک در حال گسترش به مناطق داخلی می باشد.»

شی جین پینگ رئیس جمهور چین، مسلمانان چین را تشویق نموده بود تا در برابر نفوذ غیر قانونی دینی مقاومت نمایند. (منبع: تلویزیون مصری امروز 29 نومبر 2016م به نقل از نشریۀ دولتی China daily) این احساس ترس و وحشت مسئولین چینی را می توان از خبری که تلویزیون روسیۀ امروز بتاریخ اول مارچ 2017م منتشر نمود نیز درک کرد: «چین بارها هشدار داده که بنیادگرایان خارجی در پی عملیات تروریستی در سینکیانگ و سایر مناطق چین هستند که این امر باعث گردیده حکومت دست به تعقیب و پیگردهای خشونت آمیز بزند.»

6-    مسلمانان کمر همت بسته و هزاران مسجد جدید را در اقلیم ترکستان شرقی اعمار نموده و افکار اسلامی را نشر و پخش کردند. چین در واکنش به این اقدامات مسلمانان شروع به از سرگیری انقلاب فرهنگی اش در این اقلیم نمود و با شدت تمام از گسترش مظاهر اسلامی جلوگیری کرد و خودش را آمادۀ اقدامات جدید دهشت افگنی برعلیه مسلمانان نمود، نشانه های این اقدامات تاکنون قرار ذیل بوده:

أ‌-    جمع نمودن پاسپورت: شبکۀ خبری بی بی سی بتاریخ 24 نومبر 2016م در خبری نشر کرد: «مسئولین حکومت چین از تمام اتباع اقلیم وسیع سینکیانگ که در غرب چین موقعیت دارد و دارای اکثریت مسلمان می باشد، خواسته اند تا پاسپورت های شان را به پولیس تسلیم نمایند. استیفان ماکدونیل خبر نگار بی بی سی در چین گفته که دستور تسلیم پاسپورت ها توسط پولیس و از طریق یک بیانیۀ رسمی در انترنت منتشر گردیده است. پس از این تمام اتباع اقلیم سینکیانگ موظف اند پاسپورت های شان را تسلیم پولیس نمایند و پولیس آن را در نزد خود نگهداری خواهد نماید. این بدان معنی است که پس از این تمام اتباع ساکن در این اقلیم در صورتی که قصد سفر به بیرون از چین را داشته باشند باید برای بدست آوردن پاسپورت شان درخواست بدهند.»

ب‌-   اعمال فشار بالای مسلمانان در عبادات: شبکۀ فرانس 24 بتاریخ 6 جون 2016م خبر داد که: «مسئولین چین روز دو شنبه با صدور فرمانی دستور دادند که پس از این کارمندان ادارات و شاگردان و محصلین منطقۀ سینکیانگ حق ندارند در ماه رمضان روزه بگیرند. در این فرمان به رستورانت ها دستور داده شده تا دروازهای شان را در جریان ماه رمضان هم چنان باز نگهدارند.» این فرمانی است که حکومت چین از سال 2015م بدینسو عملی می کند، چنان چه شبکۀ خبر 124(I24 news ) بتاریخ 18 جون 1015م با انتشار خبری گفت: «مسئولین حکومت چین به کارمندان ملکی، محصلین و معلمین اقلیم سینکیانگ دستور داده است تا در ماه رمضان روزه نگیرند و از رستورانت ها خواسته شده فعالیت شان را در جریان رمضان طبق معمول ادامه دهند. در عین حال به مسئولین ولایت پل اخطار شده که "به هیچ وجه نباید اقدام به روزه و سایر شعائر دینی نمایند." این فرمان ها پس از نشست مسئولین در هفتۀ جاری در صفحۀ انترنتی حکومتی این منطقه صادر گردید.»

ج‌-    تعقیب و بازداشت کسانی که با ظاهر اسلامی دیده شوند. صفحۀ انترنتی نشریۀ "دیار" بتاریخ 23 فبروری 2017م به نقل از یک نشریۀ داخلی چین خبری را تحت عنوان "چین مسلمانان را تحت پیگرد قرار می دهد؛ به کسانی که مردان ریشدار و زنان محجبه را برای پولیس معرفی نمایند پاداش مالی داده خواهد شد" به نشر رساند. در این خبر گفته شده: «چین پاداش مالی به مبلغ دو هزار یوان معادل 275 یورو برای کسانی در نظر گرفته که پسر ریشدار یا دختر با حجابی را در اقلیم سین کیانگ واقع در شمال غرب کشور به پولیس معرفی نماید. در حال حاضر منطقه شاهد بالا گرفتن تنش ها میان قوم چینی "اثنیتی هانس" و اویغورهای مسلمان می باشد. روزنامۀ داخلی هوتان نوشته که مسئولین شهرک هوتان که در این اواخر شاهد ناآرامی های سیاسی بوده، بودجۀ 100 میلیون یوان معادل 13.7 میلیون یورو را برای پرداخت هزینۀ پاداش های مبارزه با تروریزم اختصاص داده اند. نشریۀ مذکور علاوه می کند که این پاداش ها در صورت افشای یک عملیات برعلیه دولت و یا برای کسانی که در این راستا مورد ضرب و شتم قرار گرفته، به قتل می رسند، زخم بر می دارند و یا دهشت افگنان را باز داشت می کنند به 5 میلیون یوان می رسد.»

7-    با توجه به تمام مواردی که در فوق از آن یاد شد، بعید نیست حکومت چین سرگرم آماده گی و تجهیز برای سرکوب نمودن مسلمانان اویغور ساکن در ترکستان شرقی موسوم به اقلیم "سینکیانگ" باشد. هر لحظه ممکن است اقدامات عملی سرکوب و کشتار مسلمانان این منطقه عملی گردد، زیرا این منطقه شاهد اعمال خشونت آمیز برعلیه دولت چین بوده و هر آن ممکن است دولت آن را بهانه گرفته و عملیات گسترده ای را به راه اندازد. می دانیم که حکومت چین هزاران سرباز، تانک و موتر های زره پوش و طیاره های هلکوپتر را وارد منطقه نموده. «شین چوان جو سکرتر حزب کمونیزم در سینکیانگ گفته که هدف از انتشار نظامیان در این اقلیم، تأمین امنیت و استقرار می باشد، این در حالیست که مناطق مختلفی در جریان سال جاری شاهد اعتصاب هایی بوده که در این اواخر شاهد آن بودیم». (منبع: سایت انترنتی الجزیره 2 مارچ 2017م)

8-       درد آور این است که این اقدامات وحشیانۀ چین برعلیه مسلمانان اویغور در برابر چشم و گوش میلیون ها مسلمان در سراسر جهان اتفاق می افتد، بدون این که هیچ گونه مؤثریتی در جلوگیری از این اقدامات وحشیانه داشته باشند! دلیل آن این است که این میلیون ها مسلمان به صورت پراگنده زندگی نموده و دولت واحدی ندارند که آنان را کنار هم جمع نموده و به آنان انسجام و وحدت بخشد، دولت واحد اسلامی موسوم به دولت خلافت راشده که سال هاست مسلمانان آن را از دست داده و اینک تقاص نبودش را پس می دهند، دولتی که بر هر مسلمان واجب است تا در حد توانش برای تأسیس مجدد آن سعی و تلاش ورزد تا باشد که پس از تأسیس چنین دولتی، خلیفه یا امام مسلمانان در رأس آن قرار گرفته و امور مسلمانان را چنان که باید سر و سامان دهد  و مسلمانان سراسر جهان به دستور او صف واحدی را شکل داده و با دشمنان خونخوار اسلام به جنگ و مبارزه بپردازند و در هنگام خطر-مثل خطری که در حال حاضر مسلمانان ترکستان شرقی را تهدید می کند- به این خلیفه و امام پناه برده و از وی درخواست کمک نمایند. چنان چه در صحیح بخاری به نقل از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«وَإِنَّمَا الإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ»

امام/خلیفه همچون سپری است که مسلمانان به فرمان او به جنگ و مبارزه پرداخته و به او پناه می برند.

و آنگاه است که چین و امثال آن هرگز جرأت نخواهد نمود حتی یک فرد مسلمان را نیز مورد آزار و اذیت قرار دهد، زیرا می دانند که بهای هر گستاخی در حق مسلمانان را باید دو برابر بپردازند، بدون شک الله سبحانه وتعالی از همه نیرومند تر و توانا تر است.

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه